گفت‌وگوی خواندنی با جوان‌ترین مدیر کاروان عتبات گفت‌وگوی خواندنی با جوان‌ترین مدیر کاروان عتبات گفت‌وگوی خواندنی با جوان‌ترین مدیر کاروان عتبات بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
گفت‌وگوی خواندنی با جوان‌ترین مدیر کاروان عتبات گفت‌وگوی خواندنی با جوان‌ترین مدیر کاروان عتبات گفت‌وگوی خواندنی با جوان‌ترین مدیر کاروان عتبات گفت‌وگوی خواندنی با جوان‌ترین مدیر کاروان عتبات گفت‌وگوی خواندنی با جوان‌ترین مدیر کاروان عتبات

گفت‌وگوی خواندنی با جوان‌ترین مدیر کاروان عتبات

جوان‌ترین مدیر کاروان زیارتی عتبات عالیات را که تنها ۲۸ سال دارد و از خرم آباد عازم این سفر معنوی شده، زائرانی همراهی می‌کنند که میانگین سنی آنها بالای ۶۰ سال است.

به گزارش خبرنگار اعزامي پايگاه اطلاع رساني حج به كربلاي معلا، رسول خادمي، مدير كاروان دفتر زيارتي افلاك سير خرم آباد، متولد سال ۱۳۶۵ است، يعني تنها ۲۸ سال سن دارد كه در نخستين تجربه مديريتي خود، كارواني را براي زيارت اعتاب مقدسه به كشور عراق آورده است.
مهندس عمرانم اما عشق زيارت دارم وي كه متأهل است و يك دختر دو ساله به نام ريحانه دارد؛ مهندسي عمران خوانده، ناظر پروژه‌هاي مسكن مهر شهرستان خرم آباد بوده كه پنج مرتبه به عنوان زائر و دو مرتبه نيز به عنوان معاون آموزشي و مدير كاروان عازم اين سفر معنوي شده است.
خادمي كه به قول خودش اعزام زائران به عتبات را بر هر كار ديگري ترجيح مي‌دهد و رغبت بسياري به اين كار دارد، توانايي مديريت را در مراسم‌هاي وليمه و يا عزا در خود ديده و به اين باور رسيده است كه مي‌تواند گروهي را مديريت كرده و به عتبات عاليات بياورد.
مي‌گويد كه در سالهاي ۹۰ و ۹۱ در دوره‌هاي آموزشي سازمان حج و زيارت نام نويسي و شركت كرده و با گذراندن اين دوره‌ها از سال ۹۲ اولين سفر خود را به عنوان معاون آموزشي كاروان عتبات عاليات تجربه كرده است.
مي‌خواهم خادم زائران بيت الله الحرام باشم وي كه در دوره آموزشي مأمور پذيرايي سفر عمره در سال ۹۰ نيز شركت كرده است، اميدوار است بتواند به عنوان خادم زائران بيت الله الحرام به سفر معنوي عمره اعزام شود.
اولين تجربه مديريتي اين مدير جوان همراهي با كارواني شده كه ميانگين سني آنها بالاي ۶۰ سال است؛ كارواني كه نياز به مديري با تجربه دارد.
وقتي از او علت بالا بودن ميانگين سني اين كاروان را مي‌پرسم پاسخ مي‌دهد: توان مالي مردم خرم آباد چندان مناسب نيست، بيشتر اين افراد را فرزندانشان به عنوان هديه به اين سفر معنوي مي‌فرستند.
يك يا ابوالفضل براي حل مشكلات كافي است ليست مانيفست كاروان را كه مي‌بينم، با خنده مي‌گويم چند نفري جوان هستند كه او هم لبخندي مي‌زند و مي‌گويد همانطور كه مي‌بيني ميانگين سني زائران اين كاروان بالاي ۶۰ سال است، زماني كه مدير با اين افراد مواجه مي‌شود بايد ابتدا يك يا ابوالفضل (ع) بگويد كه اداره چنين كارواني بسيار سخت است.
بسياري از زائران مسن اين كاروان هم همراه ندارند؛ مديري نيست كه با چنين صحنه اي دچار ترس و استرس نشود، اما يكي از برنامه‌هاي دوره‌هاي آموزشي، تمرين صبر و فرو بردن خشم است.
يكي از زائران كاروان كه پيرمردي ۷۰ ساله و ناتوان جسمي است به مدت ۳ ساعت در بين الحرمين گم مي‌شود؛ خادمي تمام حرم و بين الحرمين و حتي نقاط دورتر را براي پيدا كردن وي جست‌وجو مي‌كند.
صبر در برخورد با حوادث ناگوار غوغا مي‌كند مي‌گويد با اينكه سه ساعت تمام به دنبال اين زائر مي‌گشتم و بسيار خسته شده بودم اما به محض پيدا كردن وي، بر پيشاني‌اش بوسه زدم و به هتل محل اقامت بردم؛ اينگونه خشمم را زير پا له كردم.
اما بشنويد از حادثه‌اي كه قبل از عيد براي اين مدير جوان پيش مي‌آيد آن هم زماني كه نام كاروان در سامانه زيارتي حج و زيارت ثبت و تاريخ اعزام نيز ۲۲ فروردين اعلام شده است.
مي‌گويد: بي صبرانه منتظر اين روز بودم؛ ايام عيد سفري بيرون از شهر برايم پيش آمد كه دچار حادثه تصادف شدم، تصادفي كه مي‌توانست منجر به نابينا شدنم شود اما به لطف خدا خطر رفع شد؛ در آن لحظه تنها نگران اين بودم كه سفر زيارتي كربلا را از دست بدهم.
بيماريم شفا گرفت تا زائران را به كربلا بياورم جالب اينجاست كه خادمي دو روز قبل از اعزام به كليه درد بسيار شديدي مبتلا مي‌شود كه به قول خودش تاكنون چنين دردي را احساس نكرده است؛ وقتي هم به بيمارستان مراجعه مي‌كند و بستري مي‌شود، هرچه دارو به او تزريق مي‌كنند، درد كليه‌اش ساكت نمي‌شود.
آقا بالا به غيرتت من از سفر جا نمونم داستان را از زبان خود او بخوانيد: در شهر ما وقتي كسي را بخواهيم به يك كار خيلي سخت تشويق كنيم، به طرف مي‌گوييم بالا به غيرتت يعني تا جايي كه توان داري غيرت بگذار و اين كار را انجام بده، بر روي تخت بيمارستان بعد از ديدن آزمايش‌ها و عكس‌هاي سونوگرافي به امام حسين (ع) گفتم آقا بالا به غيرتت نگذار من از اين سفر جا بمانم.
انگار آبي بود بر روي آتش؛ دردم كاملا خوابيد و سنگي كه پزشكان فوق تخصص مي‌گفتند با سنگ شكن حل نمي‌شود و بايد با جراحي از كليه خارج شود، يك پزشكي رسيد و با يك تكنيسين سنگ شكن تماس گرفت و اين تكنيسين هم از وقت استراحتش زد و شكر خدا سنگي كه همه مي‌گفتند بايد جراحي شود كمتر از نيم ساعت از بين رفت و در عين ناباوري كاملا سالم شدم و به اين سفر رسيدم.
رضايت زائر تمام آرزوي من است روز نخست وقتي ليست زائرها را به دستش مي‌دهند، ترس عجيبي وجودش را فرا مي‌گيرد، مي‌ترسد نتواند در تجربه اولش به خوبي مديريت كند، چراكه۸۰ درصد زائران كهنسال هستند. مي‌گويد: هر شهري كه رفتم يكي از زائرانم گم شد، اما همواره به خدا اميد داشتم و از ائمه ا طهار (ع) كمك خواستم؛ خدا هم من را در مسيري قرار مي‌داد كه زائر را پيدا مي‌كردم،
رسول خادمي با اشاره به اينكه زائران مسن از مدير كاروان سواي يك مدير انتظار پدر فرزندي و مادر فرزندي دارند، ادامه مي‌دهد: در اين سفر احساس كردم كه پيرمردهاي كاروان جاي پدر و پيرزن‌ها جاي مادرم هستند تا جايي كه از دستم بر مي‌آمد و خدا كمك كرد، دست اينها را گرفتم و تا زماني هم كه به من نياز داشته باشند، كمكشان خواهم كرد.
وي كه تمام آرزويش رضايت زائران كاروان است، مي‌گويد: دوم مهرماه ۱۳۹۰ وقتي پدر و مادرم قصد زيارت حرم مطهر امام حسين (ع) كردند، براي اينكه بار پدر و مادر بر دوش مديريت كاروان سنگيني نكند و با اينكه همسري يك ماهه باردار داشتم، پدر و مادر را در اين سفر همراهي كردم.
فرزندي كه خدا به او داد ازدواج رسول خادمي و همسرش از نوع ازدواج فاميلي است؛ آنها پسر عمه و دختر دائي هستند و از آنجا كه براساس تحقيقات پزشكي باردار شدن ازدواج فاميلي با مشكلاتي همراه است، نگراني و استرس شديدي او را فرا مي‌گيرد.
وي مي‌گويد: وقتي همسرم حامله شد همه فكر، ذكر دعايم اين شده بود كه اتفاقي نيفتد اما گفتم در اين سفر زيارتي از آقا بخواهم كه كمكم كند.
مسن‌هاي شهرش رسمي دارند كه شالي را به نيت حاجت روا شدن به كمر مي‌بندند و به داخل حرم امام يا امامزاده اي مي‌روند، آنجا اين شال را از كمر باز مي‌كنند تا حاجت روا شوند. اين مدير جوان وقتي براي زيارت مضجع نوراني امام علي (ع) وارد حرم مطهر مي‌شود، شالي را كه به كمر بسته است، باز مي‌كند.
مي‌گويد: در كاظمين روحاني كاروان گفت كه هركسي حاجت دارد گوسفندي را نذر امام جواد (ع) كند حاجتش برآورده مي‌شود، آنجا رو به ضريح مطهر امام جواد (ع) گفتم امام من بالا به غيرتت يك گوسفند تا آنجا كه توان مالي دارم نذرت مي‌كنم كه بچه‌ام سالم به دنيا بيايد.
بقيه داستان از زبان آقاي خادمي؛
۸ ارديبهشت ماه ۱۳۹۱ ساعت ۱۰ صبح همسرم زايمان كرد و بچه‌ام كه ۳ كيلو و ۸۰۰ گرم وزن داشت به دنيا آمد. در ابتدا وقتي از اتاق عمل خبر سالم بودن بچه را دادند بسيار خوشحال شدم، اما به مدت ۱۲ ساعت حتي يك قطره شير يا شيرخشك و حتي آب قند نخورد تا اينكه بيهوش شد.
گفتند بايد بچه تحت نظر باشد و به شما ديگر نيازي نيست، وقتي به خانه آمدم با كلي گريه و التماس ياد نذري كه در كاظمين كرده بودم افتادم، گوسفندي را خريداري كردم و پس از ذبح و تقيسم آن به بسته‌هاي مساوي به منطقه‌اي كه مردمانش تهي دست بودند برده و شروع به تقسيم كردم.
آخرين بسته گوشت نذري را كه دادم از بيمارستان با من تماس گرفتند و گفتند سريع به بيمارستان بياييد كه دخترتان سالم سالم است و براي شير مادر دست و پا مي‌زند.




نظرات کاربران