شش محور مهم نامه دوم رهبری به جوانان غربی
بیش از ده ماه از نخستین نامهی رهبر معظم انقلاب به جوانان غربی میگذرد که ایشان نامهی دوم خود به جوانان غربی را نیز نوشتند. نامهی دوم رهبر انقلاب مانند نامهی اول زمانی نوشته شد که فرانسه شاهد وقوع حادثه تروریستی بود. دیماه سال ۱۳۹۳ فرانسه شاهد سلسله حوادث تروریستی و حمله به مجلهی «شارلی ابدو» بود که تصاویر موهنی از پیامبر اسلام منتشر کرده بود.
حمله به شارلي ابدو موجي از تفكرات ضد اسلامي و اسلامهراسي را در غرب به خصوص در اروپا ايجاد كرده بود. تنها دو هفته بعد از اين اتفاق تروريستي، رهبر انقلاب در نامهاي خطاب به «جوانان اروپا و آمريكاي شمالي»، ارائهي تصويري ترسناك از دين مبين اسلام را «سياهنمايي گسترده» عليه اسلام ناميده و از جوانان غربي خواستند «شناخت مستقيم و بيواسطه از اسلام به دست بياورند.» اكنون نامهي دوم ايشان به جوانان غربي نيز زماني نوشته شد كه بار ديگر فرانسه شاهد حادثهي تروريستي بود. رهبر انقلاب در نخستين جملهي نامهي دوم خود به جوانان غربي نوشتند: «حوادث تلخي كه تروريسم كور در فرانسه رقم زد، بار ديگر مرا به گفتگو با شما جوانان برانگيخت.»
پايگاه اطلاعرساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت الله خامنه اي در نوشتاري برخي از اهداف نامه دوم رهبرمعظم انقلاب به جوانان اروپايي را برشمرده كه به اين شرح است:
اهداف نگارش نامه دوم
هدف نامهي اول رهبر انقلاب به جوانان غربي، درخواست و دعوت براي شناخت بيواسطه از اسلام بود. اما به نظر ميرسد هدف از نگارش نامهي دوم يادآوري اين نكتهي مهم است كه «تروريسم، درد مشترك» جهان اسلام و غرب است. هدف ديگر نگارش نامهي دوم شايد بيان اين مطلب است كه اگرچه افراطگرايان اسلامي حادثهي تروريستي پاريس را رقم زدند اما همين گروههاي افراطي توسط قدرتهاي غربي بهخصوص «آمريكا» ايجاد و تقويت شدند. رهبر معظم انقلاب در اين خصوص نوشتند: «امروز كمتر كسي از نقش ايالات متحده آمريكا در ايجاد يا تقويت و تسليح القاعده، طالبان و دنبالههاي شوم آنان بياطلاع است.»
ناديده گرفتن خشونت رژيم صهيونيستي سبب عادي شدن خشونت توسط اين رژيم جنايتكار شده است. به عبارت ديگر، خشونت عليه مردم فلسطين به موضوعي عادي و تكراري براي دولتمردان و شهروندان غربي تبديل شده كه حالا ديگر به سبب تكرار مدام آن، احساسات انساني را برنميانگيزد. شايد بزرگترين گناه رژيم صهيونيستي را بتوان همين عاديسازي قتل و كشتار انسانها در جهان دانست.
* محورهاي مهم نامهي رهبر انقلاب
۱- ابراز همدردي با خانوادههاي قربانيان
رهبر انقلاب در نخستين سطرهاي نامهي دوم به جوانان غربي از جايگاه يك «رهبر ديني» سخن گفته و حادثهي تروريستي پاريس را «اندوهبار» ناميدند: «هر كسي كه از محبت و انسانيت بهرهاي برده باشد، از ديدن اين صحنهها متأثر و متألم ميشود، چه در فرانسه رخ دهد، چه در فلسطين و عراق و لبنان و سوريه.» اين جمله بيش از هر چيز گوياي آن است كه رهبر كشوري كه بيش از ۱۶ هزار نفر از مردم بيگناه خود را در اثر تروريسم كور مورد حمايت غرب از دست داده، باز هم از وقوع حادثهاي مشابه حتي براي مردم كشوري كه دولتمردان آن از حاميان اصلي تروريستهاي ايران بودند، عميقاً ناراحت است و تروريسم را در هر كجاي دنيا كه باشد محكوم كرده است. بدون شك، چنين نگاهي، برخاسته از يك ديدگاه عميق ديني و الهي است كه جان انسانها را فارغ از نژاد و مليت و جغرافيا محترم ميشمرد و براي آن ارزش قائل است. اين راهبرد ضمن اينكه خلاف ادعاهاي هميشگي شماري از رهبران غربي مبني بر حمايت جمهوري اسلامي ايران از تروريسم است، بيانگر آن است كه از ديد رهبر جمهوري اسلامي ايران «اخلاق و ارزشهاي انساني» جايگاه والايي در سياست دارند. در حقيقت از همين جمله ميتوان متوجه پيوند ميان «اخلاق» و «سياست» در آموزههاي ديني و اسلامي شد. موضوعي كه امروزه جاي خالي آن در دنياي سياست و ديپلماسي كاملا مشهود است.
۲- جهان اسلام؛ سالهاي متمادي قرباني تروريسم
دومين محور نامهي دوم رهبر انقلاب اين است كه اگر غرب و بهخصوص فرانسه هر از گاهي با حادثه تروريستي مواجه ميشوند و «اگر مردم اروپا اكنون چند روزي در خانههاي خود پناه ميگيرند و از حضور در مجامع و مراكز پرجمعيت پرهيز ميكنند»، مردم عراق، سوريه، يمن، افغانستان و... سالهاي متمادي و مردم فلسطين دههها است كه چنين شرايط ناامني را شاهد هستند. اما از منظر ايشان درد تروريسم در دنياي اسلام دو تفاوت عمده با درد تروريسم در غرب دارد: نخستين تفاوت اين است كه «دنياي اسلام در ابعادي به مراتب وسيعتر، در حجمي انبوهتر و به مدت بسيار طولانيتر قرباني وحشتافكني و خشونت بوده است.» دومين تفاوت نيز اين است كه خشونتها در جهان اسلام «همواره از طرف برخي قدرتهاي بزرگ به شيوههاي گوناگون و به شكل موثر حمايت شده است.»
۳- تضاد سياستهاي غرب در برخورد با جنبش بيداري در جهان اسلام
سومين محور در نامهي رهبر انقلاب، اشاره به سياستهاي متضاد غرب در برخورد با جنبش بيداري اسلامي در جهان اسلام است. در حالي كه قدرتهاي غربي شعار دموكراسي و حقوق بشر سر ميدهند، اما رهبر انقلاب به جوانان غربي يادآوري ميكنند كه «عقبماندهترين نظامهاي سياسي همواره در رديف متحدان غرب جاي گرفتهاند» و «پيشروترين و روشنترين انديشههاي برخاسته از مردمسالاريهاي پويا در منطقه، بيرحمانه مورد سركوب قرار گرفته است» كه اين تضاد آشكار در سياستهاي غربي است.
رهبر انقلاب «پشتيباني از تروريسم دولتي اسرائيل» را چهرهي ديگر تضاد سياستهاي غربي عنوان كرده و اين سؤال را مطرح ميكنند كه «امروز چه نوع خشونتي را ميتوان از نظر شدت قساوت با شهركسازيهاي رژيم صهيونيست يادآوري كرد؟» اين در حالي است كه اين رژيم جنايتكار «هرگز به طور جدي و مؤثر مورد سرزنش متحدان پرنفوذ خود و يا لااقل نهادهاي بهظاهر مستقل بينالمللي» قرار نگرفته است. دو نكتهي مهم انتقادي در اين جملات رهبر انقلاب وجود دارد: نكتهي اول اين است كه نهادهاي بينالمللي نيز در خدمت سياستهاي متضاد غربي قرار دارند. اين ديدگاهي است كه حتي نورئاليستهاي روابط بينالملل نيز بر آن تأكيد دارند و نهادهاي بينالمللي را «ابزار» دست قدرتهاي بزرگ ميدانند. نكتهي دوم آن است كه ناديده گرفتن خشونت رژيم صهيونيستي، موجب «عادي شدن» خشونت توسط اين رژيم جنايتكار شده است. به عبارت ديگر، خشونت رژيم صهيونيستي عليه مردم فلسطين به موضوعي عادي و تكراري براي دولتمردان و شهروندان غربي تبديل شده است كه حالا ديگر به سبب تكرار مدام آن، احساسات انساني را بر نميانگيزد. در حقيقت شايد يكي از بزرگترين گناهان رژيم صهيونيستي را بتوان همين عاديسازي قتل و كشتار انسانها در جهان دانست.
رهبر معظم انقلاب «لشكركشيهاي سالهاي اخير به دنياي اسلام» را سومين نمونه از منطق متناقض سياستهاي غرب عنوان كردند. اين لشكركشيها اگرچه به بهانهي توسعهي دموكراسي در كشورها بود، اما نه تنها به توسعه و دموكراسي در كشورهاي هدف منجر نشد بلكه خسارتهاي انساني، زيرساختي و بازگشت به عقب را براي اين كشورها به دنبال داشته است. با اين حال اما دولتمردان غربي به جاي «عذرخواهي صادقانه» خواستار «از ياد بردن فاجعهها» و «دعوت به نفهميدن» هستند.
هدف رهبر انقلاب در نامهي اول به جوانان غرب، دعوت براي شناخت بيواسطه از اسلام بود اما به نظر ميرسد هدف از نگارش نامهي دوم يادآوري اين نكته است كه «تروريسم، درد مشترك» جهان اسلام و غرب است. هدف ديگر شايد بيان اين مطلب است كه اگرچه افراطگرايان اسلامي حادثهي تروريستي پاريس را رقم زدند اما همين گروهها توسط قدرتهاي غربي بهخصوص «آمريكا» ايجاد و تقويت شدند.
۴- ريشهي تروريسم در سياستهاي غرب
چهارمين محور در نامهي رهبر انقلاب آن است كه ريشهي خشونت را بايد در سياستهاي اشتباه غرب جستجو كرد. اما سؤال اين است كه سياستهاي غرب چگونه به تقويت خشونت در جهان اسلام و همچنين خشونت در سطح جهاني انجاميده است؟ رهبر معظم انقلاب در اين نامه به چگونگي تأثيرگذاري سياستهاي غرب بر ايجاد خشونت در جهان پاسخ ميدهند كه ميتوان در محورهاي زير بيان كرد:
۱-۴: ذهنيت آلوده به تزوير
غرب و بهخصوص آمريكا در كلام از دموكراسي و حقوق بشر سخن ميگويند اما هر جايي كه دموكراسي خلاف منافع آنها باشد، آن را رد ميكنند كه نمونهي آشكار آن در پيروزي حماس در انتخابات پارلماني فلسطين در سال ۲۰۰۶، پيروزي گروههاي شيعي در انتخابات پارلماني عراق در سالهاي ۲۰۱۰ و ۲۰۱۴ و پيروزي اخوانالمسلمين در انتخابات پارلماني و رياست جمهوري مصر در سال ۲۰۱۲ است. در حاليكه لشكركشي به عراق، افغانستان و يمن خسارتهاي انساني و غيرانساني زيادي براي اين كشورها در پي داشته است اما شخصيتها و رسانههاي غربي تلاش ميكنند واقعيت امروزي اين كشورها را معكوس جلوه دهند و مانع فهم و درك واقعيتهاي تلخ ناشي از اين لشكركشيها شوند. بر اين اساس، رهبر انقلاب خطاب به جوانان غربي نوشتند كه «من اميد دارم كه شما در حال يا آينده، اين ذهنيت آلوده به تزوير را تغير دهيد؛ ذهنيتي كه هنرش پنهان كردن اهداف دور و آراستن اغراض موذيانه است.»
۲-۴: معيارهاي دوگانهي غرب در برخورد با تروريسم
ترديدي نيست كه تروريسم يك خطر و تهديد جهاني است. محوريت نامهي رهبر انقلاب نيز چنانچه گفته شد «تروريسم به عنوان درد مشترك» است. با اين حال، دولتمردان غربي، تروريسم را به دو نوع «خوب» و «بد» تقسيم كرده و صرفاً معتقد هستند بايد با تروريسم بد مبارزه كرد. به عبارت ديگر، قدرتهاي غربي از آنچه كه تروريسم خوب مينامند به عنوان ابزاري براي تحقق اهداف سياست خارجي و منافع خود بهره ميگيرند و ارزشهاي انساني و اخلاقي را فداي منافع خود ميكنند كه اين يكي از ريشههاي گسترش خشونت در جهان است. از اينرو، رهبر معظم انقلاب با بيان اينكه قدرتهاي بزرگ حامي تروريسم هستند، در اين نامه نوشتند «تا زماني كه معيارهاي دوگانه بر سياست غرب مسلط باشد، و تا وقتي كه تروريسم در نگاه حاميان قدرتمندش به انواع خوب و بد تقسيم شود، و تا روزي كه منافع دولتها بر ارزشهاي انساني و اخلاقي ترجيح داده شود، نبايد ريشههاي خشونت را در جاي ديگر جستجو كرد.»
۳-۴: شبيهسازي و همانندسازي فرهنگي به مثابه خشونت خاموش
پس از حادثهي ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ يكي از مفاهيمي كه در بعد نظري گسترش زيادي داشته و جنبه اجرايي نيز گرفته، مفهوم «جهانيسازي» است. غرب به محوريت آمريكا و با اين ادعا كه ارزشهاي غربي در حوزههاي مختلف سياسي، فرهنگي و اقتصادي «برتر» از ارزشهاي ساير كشورها و مناطق جهان است، با بهرهگيري از شبكههاي جهاني رسانهاي در جهت شبيهسازي و همانندسازي فرهنگي برآمد. ترويج سبك زندگي آمريكايي و غربي كه نمود عيني آن را ميتوان در توليدات سينمايي و هنري آمريكا ديد، از نمونهها و ابزارهاي مؤثر براي دستيابي به اين هدف بوده و هست. چنين اقدامي كه رهبر انقلاب جهت تبيين آن براي افكار عمومي داخل كشور، پيشتر از عناويني چون تهاجم فرهنگي، شبيخون فرهنگي، ناتوي فرهنگي و جنگ نرم استفاده كرده بودند، حالا در اين نامه، از آن تعبير به «خشونت خاموش» كردهاند. چه آنكه، جنگها (اعم از سخت و نرم) همواره با «خشونت» همراه بوده است، كه يكي آشكار است و يكي پنهان. رهبر انقلاب در اينباره نوشتند «من تحميل فرهنگ غرب بر ساير ملتها و كوچك شمردن فرهنگهاي مستقل را يك خشونت خاموش و بسيار زيانبار تلقي ميكنم. تحقير فرهنگهاي غني و اهانت به محترمترين بخشهاي آنها در حالي صورت ميگيرد كه فرهنگ جايگزين، به هيچوجه از ظرفيت جانشيني برخوردار نيست.» ايشان «پرخاشگري»، «بيبندوباري اخلاقي» و «معناگريز»ي را مؤلفههاي اصلي فرهنگ غربي عنوان كردند كه «مقبوليت و جايگاه» اين فرهنگ «حتي در خاستگاهش» نيز تنزل پيدا كرده است. اما نكتهي مهم اين است كه رهبر انقلاب ضمن رد شبيهسازي و همانندسازي فرهنگي، بر اهميت و ارزش «پيوند فرهنگي» تأكيد دارند و عنوان ميكنند كه «اين پيوندها هرگاه در شرايط طبيعي و با احترام به جامعهي پذيرا صورت گرفته، رشد و بالندگي و غنا را به ارمغان آورده است.» اما بالعكس، خشونتي كه امروز در قالب «زبالهاي مثل داعش» بيرون ميآيد، زاييدهي «وصلتهاي ناموفق با فرهنگهاي وارداتي» و نتيجهي «تلاقي استعمار با يك تفكر افراطي و مطرود» است.
۴-۴: تغذيه فرهنگي ناسالم در محيط آلوده و مولد خشونت غرب
نكتهي مهمي كه در نامهي رهبر انقلاب وجود دارد اين است كه اعضاي داعش را صرفاً اتباع كشورهاي اسلامي تشكيل نميدهند بلكه «كساني كه در اروپا متولد شدهاند و در همان محيط، پرورش فكري و روحي يافتهاند» نيز به عضويت اين گروه تروريستي درآمدهاند و اتفاقاً حادثهي تروريستي پاريس نيز توسط كساني انجام شد كه در فرانسه و به قول خودشان، مهد آزادي و تمدن بزرگ شدهاند. بنابراين، رهبر انقلاب اين سؤال را مطرح ميكنند كه چرا اتباع كشورهاي اروپايي به تروريستهاي داعش پيوستهاند؟ ترديدي نيست كه ارزشهاي ارائه شده توسط دولتهاي غربي بهخصوص ترويج بيبندوباري اخلاقي و اجتماعي، محيط اروپا بهخصوص فرانسه را براي توليد خشونت آماده كرده است. در عين حال، پيامدهاي انقلاب صنعتي و اقتصادي در غرب و تبعيضهاي نژادي، ساختاري و مذهبي سبب ايجاد نابرابريهايي ميان بخشهاي مختلف جامعه در اين كشورها و ايجاد عقدههاي هويتي براي شهروندان اين كشورها شده است. بيترديد تركيب تغذيهي ناسالم فرهنگي، تبعيض نژادي و مذهبي، نابرابريهاي اجتماعي و عقدههاي هويتي در بروز خشونت نقش بهسزايي ايفا ميكند.
۵- راهكارهاي ايجاد امنيت و آرامش
محور ديگري كه در نامهي حضرت آيتالله خامنهاي وجود دارد، ارائهي راهكارهايي براي ايجاد آرامش و امنيت و از بين بردن فضاي هراس و اضطراب است. رهبر معظم انقلاب به دو راهكار مهم در اين خصوص اشاره كردند كه عبارتاند از:
۱-۵: اصلاح انديشه خشونتزا در غرب
از ديد رهبر انقلاب، «نخستين مرحله در ايجاد امنيت و آرامش، اصلاح اين انديشهي خشونتزا است.» واقعيت اين است كه اگر ذهنيتهاي آلوده به تزوير تغيير كند، تروريسم در خدمت منافع غرب قرار نگيرد و به خوب و بد تقسيم نشود، وجه اخلاقي و انساني سياست مورد توجه قرار گيرد و شبيهسازي و همانندسازي فرهنگي متوقف و بر فرهنگهاي بومي جوامع تأكيد شود، گام اول براي ايجاد امنيت و از بين بردن فضاي هراس برداشته خواهد شد.
۲-۵: اجتناب از واكنشهاي عجولانه
رهبر انقلاب اشتباه بزرگ در مبارزه با تروريسم را «واكنشهاي عجولانهاي» ميدانند كه اتفاقا سبب افزايش گسستهاي موجود ميشود. از ديد ايشان هر حركت هيجاني و شتابزده، «فاصلهها را عمق، و كدورتها را وسعت خواهد داد» و «تدابير سطحي و واكنشي- مخصوصاً اگر وجاهت قانوني بيابد-» قطببنديهاي موجود را افزايش داده و راه را براي بروز بحرانهاي بيشتر ميگشايد. اين قطببنديها ميتواند هم در سطح جامعهي داخلي كشورها بهخصوص كشورهاي غربي و هم در سطح جهاني ميان تمدن اسلامي و غربي افزايش پيدا كند.
۶- تعامل صحيح و شرافتمندانه غرب با جهان اسلام
در نهايت اينكه رهبر انقلاب در پايان نامه خواستار «شناخت درست و با ژرفبيني و استفاده از تجربههاي ناگوار» براي پيريزي «بنيانهاي يك تعامل صحيح و شرافتمندانه» با جهان اسلام شدند. حضرت آيتالله خامنهاي ضمن نكوهش وضع مقرراتي عليه مسلمانان در كشورهاي غربي، به اين نكته مهم اشاره دارند كه غربيها نه زماني كه «ميهمان» و نه زماني كه «ميزبان» مسلمانان بودند، جز مهرباني و شكيبايي، چيز ديگري از مسلمانان نديدند. در واقع، برخلاف تصويرسازي منفياي كه از دين اسلام در رسانهها و ادبيات غربيها انجام ميشود، اين غرب (بهخصوص قدرتهاي بزرگ غربي) است كه بناي خشونت و ترور و جنگ را در جهان اسلام پيريزي كرده، اما با وارونهسازي واقعيت، سعي در تحريف دين مبين اسلام و ذاتي جلوه دادن خشونت در آن نموده است. بنابراين چارهي كار براي برونرفت از اين وضع موجود، اصلاح سياستهاي كشورهاي غربي در قبال چگونگي مواجهه با مشكلات و معضلات جهاني است. بدون شك، تا زماني كه سياست دولتهاي غربي و مخصوصا آمريكا حمايت از «تروريست خوب» (خواه در قامت يك رژيم جعلي صهيونيستي، و خواه در قامت گروهك تروريستي چون داعش) باشد، اوضاع جهان به همين منوال خواهد بود.