دلایل عقلی و نقلی زنده بودن امام زمان(عج) چیست؟ دلایل عقلی و نقلی زنده بودن امام زمان(عج) چیست؟ دلایل عقلی و نقلی زنده بودن امام زمان(عج) چیست؟ بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
دلایل عقلی و نقلی زنده بودن امام زمان(عج) چیست؟ دلایل عقلی و نقلی زنده بودن امام زمان(عج) چیست؟ دلایل عقلی و نقلی زنده بودن امام زمان(عج) چیست؟ دلایل عقلی و نقلی زنده بودن امام زمان(عج) چیست؟ دلایل عقلی و نقلی زنده بودن امام زمان(عج) چیست؟

دلایل عقلی و نقلی زنده بودن امام زمان(عج) چیست؟

وجود امام زمان(ع) و امامت آن حضرت از مباحث امامت خاصه است که برای اثبات آن مستقیماً نمی توان از دلیل عقلی بهره گرفت، بلکه با استخدام دلیل عقلی در امامت عامه و ضرورت وجود امام در همه زمان ها و استناد به روایات و نقل های تاریخی که در این زمان، امام را منحصر در وجود حضرت مهدی(عج) می کند، می توان به مقصود نائل آمد.

پاسخ اجمالي
وجود امام زمان(ع) و امامت آن حضرت از مباحث امامت خاصه است كه براي اثبات آن مستقيماً نمي توان از دليل عقلي بهره گرفت، بلكه با استخدام دليل عقلي در امامت عامه و ضرورت وجود امام در همه زمان ها و استناد به روايات و نقل هاي تاريخي كه در اين زمان، امام را منحصر در وجود حضرت مهدي(عج) مي كند، مي توان به مقصود نائل آمد. ضرورت وجود انسان معصوم و حجت الهي در همه زمانها با استناد به دلايل متعدد عقلي در امامت عامه است مثلاً نبوت و امامت يك فيض معنوي از جانب خداوند است و بر اساس قاعده لطف بايد چنين لطفي هميشگي باشد. رواياتي هم كه دلالت مي كنند آن انسان معصوم و كامل در وجود امام زمان (عج) منحصر گشته است به حدي زياد است كه قابل انكار نيست تا جايي كه بسياري از دانشمندان نامدار اهل سنت پذيرفته و در كتاب هايشان متذكر شده اند كه: مهدي موعود فرزند امام حسن عسكري(ع) است و در سامراء در سال 255 هجري متولد شده است و در پس پرده غيبت زندگي مي كند و روزي به امر خداوند ظهور خواهد كرد. پذيرش طول عمر حضرت مهدي(عج) نيز هيچ گونه استبعادي ندارد. زيرا آن حضرت با دانش خدادادي و با استفاده از روش‏هاي طبيعي و علمي مي‏تواند براي مدتي بسيار طولاني و بدون اينكه آثار فرسودگي و پيري در او پديدار گردد، در اين دنيا زندگي كند. علاوه بر اينكه استبعادي ندارد كه در عالم انساني خداوند حجت خود را به عنوان ذخيره و پشتوانه اجراي عدالت و نفي و طرد ظلم و ظالمان، به صورت استثناء و فراتر از عوامل طبيعي و ظاهري قرار دهد. پاسخ تفصيلي
امامت امام زمان(ع) و وجود حضرت از مباحث امامت خاصه است . در امامت خاصه مستقيماً نمي توان از دليل عقلي بهره گرفت [1] ، بلكه دليل عقلي امامت عامه و ضرورت وجود امام (ع) در تمام زمان ها را اثبات مي كند.
در امامت عامه برهان عقلي بر ضرورت وجود انسان معصوم و حجت الهي روي زمين اقامه مي شود. حال اگر ادله تاريخي و روائي دال بر ولادت و حيات حضرت مهدي(ع) به مقدمه اول ضميمه گردد، اثبات مي شود كه در اين زمان تنها آن حضرت(عج) واسطه فيض الهي است و زنده هم مي باشد [2] .
بررسي دو ركن استدلال:
1)- برهان عقلي بر ضرورت وجود امام در همه زمان ها:
الف: برهان لطف: نبوت و امامت يك فيض معنوي از جانب خداوند است كه بر اساس قاعده لطف بايد هميشه وجود داشته باشد. قاعده لطف اقتضا مي كند كه در ميان جامعه اسلامي بايد امامي باشد كه محور حق بوده و جامعه را از خطاي مطلق باز دارد.
اين جمله امام صادق(ع) كه "مانا خداوند عزوجل جليل تر و عظيم تر از آن است كه زمين را بدون امام رها كند" [3] ، ممكن است اشاره به همين برهان باشد.

الطاف وجود امام غائب را مي توان در موارد ذيل برشمرد:
1.حراست از دين خداوند در سطح كلي. [4]
2. تربيت نفوس مستعد.
3. بقاي مذهب.
4. وجود الگويي زنده كه مي تواند مقتداي مردم قرار گيرد [5] .
ب: برهان علت غائي: در علم كلام ثابت مي شود كه خداوند از افعال خود هدف و غرضي دارد و چون خداوند كمال مطلق است و نقص در او راه ندارد غايت افعال الهي به مخلوقات برمي گردد و غايت وجود انسان، انسان كامل است يعني انسان مانند درختي است كه ميوه آن وجود انسان كامل است [6] .
ج: برهان امكان اشرف:
در فلسفه قاعده اي مطرح مي شود به نام قاعده امكان اشرف و معناي آن اينست كه ممكن اشرف بايد در مراتب وجود اقدم از ممكن اخس باشد... [7]
در عالم وجود انسان اشرف مخلوقات است و محال است كه وجود، حيات، علم، قدرت و جمال و... به افراد انسان برسد قبل از آنكه اين كمالات به انسان كاملي كه حجت روي كره زمين است، رسيده باشد.
د: برهان مظهر جامع: هويت مطلقه خداوند در مقام ظهور، احكام وحدت بر او غلبه دارد و در وحدت ذاتي مجالي براي اسماي تفصيلي نيست و از طرف ديگر در مظاهر تفصيلي كه در عالم خارج ظاهر مي شوند، احكام كثرت، غالب بر وحدت است . اينجاست كه فرمان الهي مقتضي صورتي اعتدالي است كه در آن وحدت ذاتي و يا كثرت امكاني بر يكديگر غلبه نداشته باشد تا بتواند مظهري براي حق از جهت اسماي تفصيليه و وحدت حقيقيه باشد و آن صورت اعتدال همان انسان كامل است. [8]
ما در اينجا به همين مقدار بسنده مي كنيم و خواننده را به مطالعه كتب مفصل ارجاع مي دهيم. [9]2)- ادله تاريخي و روائي ولادت و حيات حضرت مهدي(ع) زياد است؛ ما براي نمونه به چند سند تاريخي اشاره مي كنيم:
1.بسياري از دانشمندان نامدار اهل سنت پذيرفته [10] و در كتاب هايشان متذكر شده اند كه: مهدي موعود فرزند امام حسن عسكري(ع) است و در سامراء در سال 255 هجري متولد شده است و در پس پرده غيبت زندگي مي كند و روزي به امر خداوند ظهور خواهد كرد. [11]
2- امام عسكري(ع) قبل از ولادت فرزندش امام مهدي(عج) از ولادت حضرت خبر داده بود،‌ از جمله به عمه اش "حكيمه خاتون" فرمود: "در شب پانزدهم شعبان فرزندم مهدي از نرگس خاتون متولد مي شود". [12]
احمد بن اسحاق مي‌گويد: از امام ابو محمد حسن عسكري(ع) شنيدم كه فرمود: "حمد و سپاس خداي را كه مرا از دنيا نبرد تا اين كه جانشين من و مهدي موعود را به من نشان داد. او از حيث ويژگي هاي جسماني و اخلاقي و رفتاري شبيه ترين انسان ها به پيامبر خدا(ص) است. خدا مدتي وي را در حالت غيبت نگهداري مي‌كند و سپس ظاهر مي‌شود و جهان را از عدل و داد پر مي‌كند". [13]
نيز حضرت عسكري(ع) بعد از ولادت فرزندش، خواص و نزديكان را از تولد امام مهدي(عج) آگاه نمود .
محمد بن علي بن حمزه گويد: از امام عسكري(ع) شنيدم :"حجت خدا بر بندگان و امام و جانشين من در پانزدهم شعبان سال 255 در هنگامة طلوع فجر متولد شد". [14]
احمد بن حسن بن اسحاق قمي مي گويد: وقتي كه امام مهدي(عج) متولد شد، نامه‌اي از امام عسكري(ع) به من رسيد كه حضرت مرقوم فرموده بود: فرزندي برايم متولد شده است. اين موضوع را مخفي بدار، زيرا جز براي دوستان و نزديكان ما آن را اظهار نخواهم كرد". [15]
ابراهيم بن ادريس مي‌گويد: امام ابو محمد عسكري(ع) گوسفندي را براي من فرستاد و فرمود: "اين را به جهت ولادت فرزندم "مهدي" عقيقه كن و به خود و خانواده ات بخوران". [16]
3 ـ امام عسكري(ع) افزون بر اين كه قبل از ولادت امام مهدي بشارت داد و بعد از تولد به خواص خبر داد كه مهدي موعود ولادت يافته است، گام ديگري برداشت، و آن اين بود كه براي افزايش ايمان و اطمينان شيعيان، فرزندش امام مهدي را به تعدادي نشان داد .
احمد بن اسحاق مي گويد: امام عسكري(ع) كودك سه ساله اي را به من نشان داد و فرمود: اي احمد، اگر تو نزد خدا و امامان گرامي نبودي، فرزندم را به تو نشان نمي دادم. بدان كه اين كودك همنام و هم كنيه رسول خدا است و همان كسي است كه زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد. [17]
معاويه بن حكيم،‌ محمد بن ايوب و محمد بن عثمان بن سعيد عمري مي‌گويند: ما يك گروه چهل نفره در خانة‌ امام حسن عسكري(ع) جمع شده بوديم، حضرت فرزندش امام مهدي را به ما نشان داد و فرمود: "اين امام شما و جانشين من است". [18]
علي بن بلال، احمد بن هلال، محمد بن معاويه بن حكيم و حسن بن ايوب مي‌گويند: ما تعدادي از شيعيان در خانه ي امام حسن عسكري(ع) تجمع نموديم و از حضرت درباره جانشين وي پرسش نموديم، پس از ساعتي حضرت كودكي را به ما نشان داد و گفت: "بعد از من اين امام شما است". [19]
عمر اهوازي مي‌گويد: امام حسن عسكري(ع) فرزندش را به من نشان داد و فرمود: "بعد از من اين فرزندم امام شما است". [20]
ابراهيم بن محمد گويد: در خانه عسكري كودك زيبايي را ديدم، از حضرت پرسيدم: يابن رسول الله، اين كودك كيست؟ حضرت فرمود: "اين كودك من است. اين جانشين من است". [21]
يعقوب بن منفوس مي‌گويد: خدمت امام عسكري(ع) رسيدم و از حضرت درباره امام بعدي و صاحب الامر جويا شدم. حضرت فرمود: پرده را كنار بزن؛ كنار زدم، در اين هنگام كودك پنج ساله اي را ديدم كه به سوي ما مي آيد، آمد و روي زانوي حضرت عسكري(ع) نشست. حضرت فرمود: "اين امام شما است". [22]
4- بعد از بشارت هاي امام عسكري(ع) و نشان دادن فرزند بزرگوارشان مهدي، به خواص و افراد مورد اطمينان، اينك نوبت خواص است كه اقدام نمايند و وجود امام مهدي را به اطلاع ديگر شيعيان برسانند تا آنان را از شك و حيرت نجات دهند .
افرادي همانند حكيمه خاتون، دختر محمد بن علي بن موسي الرضا(ع)، عثمان بن سعيد عمري، حسن بن حسين علوي، عبدالله بن عباس علوي، حسن بن منذر، حمزة بن ابي الفتح، محمد بن عثمان بن سعيد عمري،‌ معاوية بن حكيم، محمد بن معاوية بن حكيم، محمد بن ايوب بن نوح، حسن بن ايوب بن نوح، علي بن بلال، احمد بن هلال، محمد بن اسماعيل بن موسي بن جعفر، يعقوب بن منفوس، عمر اهوازي، خادم فارسي،‌ ابوعلي بن مطهر، ابي نصر طريف ‌‌خادم، كامل بن ابراهيم، احمد بن اسحاق، عبدالله مستوري، عبدالله جعفر حميري، علي بن ابراهيم مهزيار، ابوغانم خادم، كوشيدند و ولادت امام مهدي(عج) را به اطلاع شيعيان رساندند .
به روايتي از حكيمه خاتون توجه فرمائيد: امام حسن عسكري(ع) كسي را دنبال من فرستاد كه امشب (شب نيمه شعبان) براي افطار نزد من بيا، چون خداوند امشب حجت خود را آشكار مي‌كند. پرسيدم: اين مولود از چه كسي است؟ فرمود: از نرجس. گفتم: در نرجس اثر حمل مشاهده نمي شود. فرمود: موضوع همين است كه گفتم. من در حالي كه نشسته بودم، نرجس آمد و كفش مرا از پايم در آورد و فرمود: بانوي من، حالت چطور است؟ گفتم: تو بانوي من و خانواده ام هستي. او از سخن من تعجب كرد و ناراحت شد و فرمود: اين چه سخني است؟ گفتم: خداوند در اين شب به تو فرزندي عنايت مي‌كند كه سرور دنيا و آخرت است. نرجس از سخن من خجالت كشيد. سپس بعد از افطار‌، نماز عشا را به جا آوردم و به بستر رفتم. بعد از نيمه شب برخاستم و نماز شب خواندم. بعد از تعقيب نماز به خواب رفتم و دوباره بيدار شدم، ديدم نرجس نيز بيدار شد و نماز شب به جا آورد. از اتاق بيرون رفتم تا از طلوع فجر با خبر شوم، ديدم فجر اوّل طلوع كرده و نرجس در خواب است. در اين هنگام اين سؤال به ذهنم خطور كرد كه چرا حجت خدا متولد نشد. ناگهان امام عسكري(ع) از اطاق مجاور صدا زد: عمّه جان، شتاب مكن كه موعد نزديك است. من نشستم و قرآن خواندم. در هنگامي كه مشغول خواندن قرآن بودم، ناگهان نرجس خاتون با ناراحتي از خواب بيدار شد. من با شتاب خودم را به او رساندم و پرسيدم: چيزي احساس مي كني؟ گفت: آري. گفتم: نام خدا را بر زبان جاري كن، اين همان است كه در آغاز شب به تو خبر دادم، مضطرب نباش، دلت را آرام كن. در اين هنگام پرده نوري ميان من و او حائل شد، ناگهان متوجه شدم كه كودك ولادت يافته است. چون جامه را از روي نرجس برداشتم، ديدم كه آن مولود سر به سجده گذاشته و به ذكر خدا مشغول است. در اين هنگام امام حسن عسكري (ع) صدا زد: " عمه! فرزندم را نزد من بياور .!" نوزاد را خدمت حضرت بردم، حضرت او را در آغوش گرفت و بر دست و چشم و مفاصل كودك دست كشيد و در گوش راست اذان و در گوش چپ اقامه گفت: و فرمود: " فرزندم، سخن بگو". نوزاد لب به سخن گشود و شهادتين بر زبان جاري كرد و سپس به امام علي(ع) و ديگر امامان (ع) به ترتيب درود فرستاد تا رسيد به نام پدرش و بر او هم درود فرستاد. سپس امام عسكري(ع) به من فرمود: عمه، فرزند را نزد مادر ببر تا به او سلام كند و بعد نزد من بياور. نوزاد را نزد مادر بردم و به مادر سلام گفت، و سپس نزد حضرت برگرداندم. حضرت فرمود: روز هفتم نزد ما بيا، روز هفتم آمدم. حضرت فرمود: عمه جان، فرزندم را بياور، آوردم. همانند روز اوّل شهادتين و سلام بر امامان را بر زبان جاري كرد. سپس اين آيه را تلاوت نمود: "و نريد أن نمنّ علي الّذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين ".
حكيمه خاتون مي‌گويد: بعد از اين، روزي خدمت رسيدم، پرده را كنار زدم و امام مهدي(ع) را نديدم، گفتم: فدايت شوم،‌ امام مهدي چه شد؟ فرمود: عمه جان، او همانند حضرت موسي(ع) در خفا نگهداري مي‌شود. [23]
5-بعد از شهادت امام عسكري(ع)، امام مهدي (عج) از طريق نشان دادن كرامت ها و شواهد صدق (معجزه يا شبه معجزه) وجود و امامت خويش را براي شيعيان امام عسكري(ع) نماياند و حجت را بر آنان تمام كرد .
در آغاز غيبت صغري، سازمان مخفي وكالت كه از زمان امام صادق(ع) براي چنين دوره اي پايه ريزي شده بود، از مهم ترين وظايفش اين بود كه شك و حيرت شيعيان را بزدايد و آنان را به امام غايب و نيابت نواب اربعه مطمئن نمايد. نائبان و وكيلان حضرت با ارائه ي شواهد صدق، كرامت ها و علوم برتر اعطايي از ناحية مقدسه به اين امر اقدام نمودند .
كرامت ها و شواهد صدق در برخي موارد مستقيماً توسط امام مهدي(عج) و در برخي موارد با واسطه ي سفيران به شيعيان بيان مي‌شد؛ تا شيعيان افزون بر اين كه به وجود امام مهدي(ع) ايمان داشته باشند، به نيابت نواب اربعه نيز مطمئن شوند. نشان دادن كرامت ها و شواهد صدق عمدتاً در زمان سفارت اولين سفير ناحيه ي مقدسه، عثمان بن سعيد عمري صورت گرفت، چون كه در اين دوره هنوز شيعيان در حيرت بودند و به وجود امام مهدي (عج) پي نبرده بودند .
سيد بن طاووس مي نويسد: "امام زمان(ع) را بسياري از اصحاب پدرش امام حسن عسكري(ع) ديده و از وي اخبار واحكام شرعي روايت كرده اند. از اين گذشته حضرت وكيل هايي داشت كه اسم، نسب و وطن آنان معلوم بود و آنان معجزات، كرامات، پاسخ مسائل مشكل و بسياري از اخبار غيبي را كه حضرت از جدش پيامبر(ص) روايت كرده بود، نقل كرده اند. [24]
نمونه ها :
در اين جا به ذكر چند نمونه اكتفا مي‌كنيم :
1ـ روايت سعد بن عبدالله اشعري قمي: وي مي‌گويد: "حسن بن نضر" كه در ميان شيعيان قم جايگاه ويژه اي داشت، بعد از رحلت امام عسكري(ع) در حيرت بود. او و "ابو صدام" و عده اي ديگر تصميم گرفتند كه از امام بعدي جويا شوند. حسن بن نضر نزد ابو صدام رفت و گفت: امسال مي خواهم به حج بروم. ابو صدام از او خواست كه اين سفر را به تعويق اندازد، ولي حسن بن نضر گفت: نه، من خوابي ديده ام و بيمناكم، بنابراين بايد بروم. قبل از حركت به احمد بن يعلي بن حماد دربارة اموال متعلق به (امام) وصيت كرد كه اين اموال را نگه دارد تا اين كه جانشين امام عسكري(ع) مشخص شود. به بغداد رفت و در آن جا از سوي ناحية مقدسه توقيعي به دستش رسيد و به امامت امام مهدي(عج) و نيز به وكالت خاصة عثمان بن سعيد عمري مطمئن شد.
2- روايت محمد بن ابراهيم بن مهزيار: او مي‌گويد پس از وفات امام حسن عسكري(ع) در مورد جانشين آن حضرت به شك افتادم. پدرم وكيل حضرت بود و اموال زيادي نزدش بود. پدرم اموال را برداشت و من را به همراهي طلبيد و به راه افتاديم، پدرم بين راه مريض شد و به من در مورد اموال وصيت نمود و گفت: از خدا بترس و اين اموال را به صاحبش برگردان. هر كه اين نشانه را گفت، اموال را به او بسپار. سپس وفات كرد .

چند روزي در عراق ماندم، سپس نامه اي از سوي عثمان بن سعيد به من رسيد كه در آن نامه همه علائم و نشانه هاي اموال بيان شده بود، نشانه هايي كه جز من و پدرم كسي آن را نمي دانست. [25]

محمد بن ابراهيم بن مهزيار با اين كرامت و شاهد صدق هم به امامت امام مهدي و هم به نيابت عثمان بن سعيد مطمئن شد .

3ـ روايت احمد دينوري سراج: او مي‌گويد: يكي دو سال بعد از درگذشت امام حسن عسكري(ع) به قصد حج از اردبيل حركت كردم و به دينور رسيدم، مردم در خصوص جانشين امام عسكري(ع) متحير بودند، اهل دينور از آمدن من خشنود شدند. شيعيان آن جا سيزده هزار دينار سهم امام، به من دادند كه به سامرا ببرم و به جانشين حضرت بسپارم. گفتم: هنوز جانشين حضرت حتي براي خودم روشن نيست. گفتند: تو مورد اعتماد ما هستي. هر وقت جانشين حضرت را پيدا كردي، به او بده. سيزده هزار دينار را گرفتم و با خود بردم. در كرمانشاه با احمد بن حسن بن حسن ملاقات كردم، او هم هزار دينار و چند بقچه پارچه به من داد تا به "ناحيه مقدسه" برسانم. در بغداد در پي نايب حضرت مي گشتم. به من گفتند كه سه نفر مدعي نيابت هستند. يكي باقطاني است. رفتم نزدش و امتحانش كردم و از او شاهد صدق خواستم، چيزي نداشت كه مرا قانع كند. سپس رفتم نزد دومي به نام اسحاق احمر، او را هم به حق نيافتم. رفتم نزد سومي، ابوجعفر يا عثمان بن سعيد عمري، بعد از احوال پرسي به او گفتم: اموالي از مردم نزد من است و بايد به جانشين امام عسكري(ع) تحويل دهم، در حيرتم و نمي دانم چه كنم. او گفت: برو در سامرا به خانه ابن الرضا (امام حسن عسكري(ع در آن جا وكيل امام را خواهي يافت. به سامرا رفتم و در خانه حضرت سراغ وكيل امام را گرفتم. دربان گفت: منتظر باش، الآن بيرون مي آيد. لحظه اي بعد فردي آمد و دست مرا گرفت و درون خانه برد. بعد از احوال پرسي به او گفتم: مقداري اموال از ناحية جبل آوردم و به دنبال دليل هستم. ناچارم از هر كس دليلي براي اثبات نيابت وي يافتم، اموال را به او تسليم كنم. در اين وقت براي من غذا آوردند، گفت غذايت را بخور و كمي استراحت كن، سپس به كار تو رسيدگي مي‌شود. بعد از گذشت پاسي از شب آن مرد نامه اي به من داد كه در آن آمده بود: احمد بن محمد دينوري آمده و اين مقدار پول و كيسه و بقچه آورده و درون آن كيسه اين مقدار پول است،‌ و تمامي جزئيات را بيان داشت. از جمله نوشته بود: در كيسه پسر فلان شخص زره ساز شانزده دينار است. از كرمانشاه نيز يك كيسه از فلان شخص است، و فلان بقچه از احمد بن حسن مادراني است كه برادرش پشم فروش است و ... با اين نامه شك و ترديدم بر طرف شد و مشخص شد كه عثمان بن سعيد عمري نايب حضرت است. حضرت در اين نامه به من دستور داد كه اموال را به بغداد ببرم و نزد همان فردي كه با او ملاقات داشتم، تحويل دهم. [26]

4 ـ روايت محمد بن علي اسود: وي مي‌گويد: در آغاز غيبت صغري پيرزني پارچه اي به من داد و گفت آن را به ناحيه مقدسه برسان. من آن را با پارچه هاي بسياري ديگر همراه خود آوردم. چون به بغداد رسيدم و نزد عثمان بن سعيد رفتم، وي گفت: همه اموال را به محمد بن عباس قمي بده. من همه را به او سپردم، جز پارچه پير زن را. پس از آن عثمان بن سعيد از ناحيه مقدسه اين پيغام را فرستاد كه پارچه پيرزن را نيز به وي تسليم كن... . [27]

5ـ روايت اسحاق بن يعقوب: مي‌گويد: از عثمان بن سعيد شنيدم كه مي گفت: مردي از اهل عراق نزد من آمد و مالي را براي امام(ع) آورد، حضرت آن را پس داد و فرمود:‌ حق پسر عمويت را كه چهارصد درهم است، از آن بپرداز! آن مرد مبهوت و متعجّب شد و حساب اموال خود را بررسي كرد و معلوم شد كه پسر عمويش چهارصد درهم از او طلب دارد . آن را برگرداند، سپس مبلغ باقي مانده را تسليم حضرت نمود و حضرت پذيرفت. [28]

6ـ روايت محمد بن علي بن شازان: ‌مي‌گويد: اموالي از مردم نزد من جمع شده بود، براي اين كه به ناحيه مقدسه برسانم، ديدم بيست درهم كمتر از پانصد درهم است. اين مقدار را افزودم و با نامه براي عثمان بن سعيد نائب امام مهدي(ع) فرستادم. چيزي هم در اين نامه قيد نكرده بودم، وي در پاسخ نوشت: پانصد درهم رسيد. بيست درهم از آن مال تو بود. [29]
با اين خبرهاي برتر، كرامت ها و شواهد صدقي كه در آغاز غيبت صغري ارائه شد، شيعيان امام حسن عسكري(ع) تماماً به امامت امام مهدي(ع) و نيابت عثمان بن سعيد پي بردند . شك و حيرت شيعيان در امر امامت كه ناشي از خفاي ولادت و غيبت امام مهدي (عج) بود،‌ با تلاش هاي خالصانه كارگزاران حضرت در سازمان مخفي وكالت، در چند ساله آغازين دوره‌ غيبت صغري كاملاً برطرف شد .

شيعيان با بهره مندي از كرامت ها و علوم غيبيه حضرت مهدي(عج) به دو نكته پي بردند: يكي اين كه دانستند مسير اصلي امامت ترسيم شده از زمان پيامبر(ص) و علي(ع)، به درستي طي شده و امامت از امام حسن عسكري(ع) به فرزندش امام مهدي(عج) منتقل شده است و در اين دوره غيبت صغري، حضرت مهدي(عج) از پشت پرده شيعيان را رهبري مي كند .

دوم اين كه سازمان مخفي وكالت كه از قبل با رهبري امامان(ع) فعاليت مي كرد، اينك در دوره غيبت صغري نيز فعال است و "عثمان بن سعيد عمري" از ناحيه مقدسه، مسئوليت و توليت اين سازمان را عهده دار است. بنابراين شيعيان هم به امامت امام مهدي پي بردند و هم به نيابت خاصه مطمئن شدند .

بعد از درگذشت عثمان بن سعيد عمري، به دستور حضرت مهدي(ع)، پسرش محمد بن عثمان مسئوليت و توليت آن را بر عهده گرفت، در اين هنگام برخي از شيعيان، نه در وجود امام زمان(عج) بلكه در نيابت محمد بن عثمان شك كردند، كه امام مهدي(عج) با در اختيار قرار دادن برخي از كرامت ها و شواهد صدق، موجب شد شيعيان به نيابت محمد بن عثمان بن سعيد عمري مطمئن شدند و تنها چند نفر به جهت رياست طلبي و هواپرستي با محمد به مخالفت برخاستند. اين ها به دروغ ادعاي نيابت كردند، و محمد بن عثمان با بهره گيري از كرامت ها و شواهد صدق، ادعاي آنان را باطل كرد و شيعيان بيشتر به حقانيت محمد بن عثمان پي بردند. [30] سپس در دورة نيابت حسين بن روح هم برخي از خواص با وي به مخالفت برخاستند، ولي با مشاهدة كرامت، از مخالفت دست برداشتند و عذر خواهي نمودند. [31]

بعد از حسين بن روح نيابت به ابوالحسن علي بن محمد سمري رسيد و آخرين توقيع كه در دورة غيبت صغري صادر شد، نيز كرامتي ديگر محسوب مي‌شود. امام مهدي(عج) در نهم شعبان سال 329 هجري توقيعي صادر مي‌كند و به ابوالحسن علي بن محمد سمري متذكر مي شود كه: "تو شش روز بعد مي ميري. امور سازمان وكالت را سر و سامان بده و اموال مردم را برگردان بعد از اين ديگر نيابت خاصه منتفي است". راوي مي‌گويد: رفتم نزد ابوالحسن علي بن محمد سمري. او اين توقيع را به من نشان داد و در روز موعود رفتم و ديدم ابوالحسن علي بن محمد سمري در حال جان دادن است. [32]

اين نامه دليل ديگري است براي حقانيت شيعه و وجود امام زمان(عج) .

طولاني بودن عمر امام زمان (عج) :

مسئله طول عمر، از شاخه‌هاي مسئله "حيات" است. حقيقت و ماهيت حيات بر بشر مجهول است و شايد بشر، هيچ گاه از اين راز سر در نياورد. اگر پيري را عارض بر حيات بدانيم و يا آن را قانون طبيعي بشناسيم كه بر بافت و اندام موجود زنده، عارض مي شود، و به مرور زمان، موجود زنده را به مرحله فرسودگي و مرگ مي‏رساند، معنايش اين نيست كه اين پديده، قابل انعطاف پذيري و در نتيجه تأخير نباشد. بر همين اساس دانش بشري، گام‏هاي مؤثري درباره درمان پيري برداشته است. در اواخر قرن نوزدهم بر اثر پيشرفت‏هاي علمي، اميد به زندگي طولاني تر رونق بيشتري يافت و شايد در آينده نه چندان دور اين رؤياي شيرين به واقعيت بپيوندد. درباره عمر طولاني مهدي موعود (عج) هيچ گونه شگفتي باقي نمانده و امكان علمي و نظري آن جاي ترديد ندارد. حضرت حجت با دانش خدادادي و با استفاده از روش‏هاي طبيعي و علمي مي‏تواند مدتي دراز در دنيا بماند و آثار فرسودگي و پيري در او پديدار نگردد.

از سوي ديگر اگر مسئله كوتاهي عمر را قانون عمومي يا غالبي بدانيم، وجود استثناها در هر امري، از جمله امور طبيعي اين عالم، مسئله‏اي روشن و انكارناپذير است. نظير گياهان، درختان و جانداراني كه در دامن طبيعت از سابقه‏اي كهن و عمري طولاني برخوردار مي‏باشند. حال چه استبعادي دارد كه در عالم انساني هم براي نگهداري حجت خدا به عنوان ذخيره و پشتوانه اجراي عدالت و نفي و طرد ظلم و ظالمان، قائل به استثناء شويم و او را موجودي فراتر از عوامل طبيعي و اسباب و علل ظاهري بدانيم كه قوانين طبيعت در برابرش انعطاف پذيري دارند و او بر آنها برتري دارد؟ اين امري ممكن است گرچه عادي و معمولي نباشد. به گفته علامه طباطبائي "نوع زندگي امام غائب را به طريق خرق عادت مي‏توان پذيرفت. البته خرق عادت غير از محال است و از راه علم هرگز نمي‏توان خرق عادت را نفي كرد، زيرا هرگز نمي‏توان اثبات كرد كه اسباب و عواملي كه در جهان كار مي‏كنند، تنها همان‏ها هستند كه ما آنها را ديده‏ايم و مي‏شناسيم و ديگر اسبابي كه ما از آنها خبر نداريم يا آثار و اعمال آنها را نديده‏ايم يا نفهميده‏ايم، وجود ندارد، از اين رو ممكن است در فردي يا افرادي از بشر اسباب و عوامل به وجود آيد كه عمري بسيار طولاني، هزار يا چندين هزار ساله براي ايشان تأمين نمايد. [33]
از سوي ديگر معمرين زيادي در تاريخ وجود داشته‏اند كه مستندترين آنان، حضرت نوح (ع) است. قرآن تصريح مي‏كند كه 950 سال فقط پيامبر بوده [34] و حتماً عمر وي بيشتر از اين بوده است. عمر طولاني حضرت خضر نيز مصداقي از آن مي‏باشد [35] ، [36] . بر اين اساس مي‏توان عمر طولاني حضرت را پذيرفت و هيچ گونه استبعادي از نظر عقلي در آن راه ندارد. [37]

[1] چون برهان و دليل عقلي نمي تواند معرف فرد باشد و معناي اين جمله كه : "جزيي نه كاسب است نه مكتسب" همين است.
[2] نك: نهج الولاية ، آيت الله حسن زاده ي آملي، صص8و 7.
[3] بصائر الدرجات ص 485، باب 10، ح3.
[4] كشف القناع، شريف العلماء، ص148.
[5] نك: نمايه ي: مباني كلامي مهدويت، سؤال 1234.
[6] نك: نمايه ي: مباني فلسفي مهدويت، سؤال 1163.
[7] نهاية الحكمة، صص319و 320.
[8] نك: تمهيد القواعد ص 172، تحرير تمهيد القواعد، آيت الله جوادي، صص 548- 555.
[9] مطالعه ي كتاب موعود شناسي، علي اصغر رضواني، صص267-283سودمند است.
[10] برخي از پژوهشگران بيش از صد نفر از دانشمندان اهل سنت را نام برده اند كه در تأليفات شان ولادت امام مهدي(عج) را متذكر شده اند.
[11] محمد بن طلحة شافعي در مطالب السؤل؛ ابن صباغ مالكي در الفصول المهمة؛ ابن حجر شافعي در الصواعق المحرقة؛ و ابن خلكان در وفيات الاعيان .
[12] منتخب الاثر، ص398 و 399.
[13] بحارالانوار،ج51،ص 161 همان، ‌ص 397
[14] همان، ‌ص 397 .
[15] اثبات الهداة، ج 6، ص 436؛ دادگستر جهان،‌ ص103 .
[16] بحارالانوار، ج 52، ص 22 .
[17] بحارالانوار، ج 52، ص 23 و 24 .
[18] ينابيع المودة، ص 460؛ بحارالانوار، ج 52، ص26
[19] اثبات الهداة، ج 6، ص 311؛ دادگستر جهان،‌ص107 .
[20] ينابيع المودة، ص 46
[21] دادگستر جهان،‌ص 107 .
[22] بحارالانوار، ج 52،‌ص 25 .
[23] ينابيع المودة، ص 449 و 450
[24] الطرائف في معرفة مذهب الطوائف، ج 1، ص 183ـ 184؛ زندگاني نواب خاص امام زمان(عج)، ص 93 و 94 .
[25] همان، ص 518، ح 5؛ رجال كشي، ج 2، ص813
[26] بحارالانوار، ج 51،‌ص 300 - 302 .
[27] همان، ص 335
[28] همان، ص 326
[29] كليني، كافي، ج 1، ص 523 و 524 .
[30] ر.ك: بحارالانوار، ج 51، ص 316 و 336؛كمال الدين ، ص 398 .
[31] ر.ك: تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم (عج)،جاسم حسيني، ص 197
[32] كمال الدين، ص 516، بحارالانوار، ج 51، ص361 .
[33] شيعه در اسلام، علامه طباطبائي، ص 151
[34] عنكبوت،14.
[35] كمال الدين، ج 2، ص 385.
[36] مجله حوزه، شماره 71 - 70، ويژه بقيه الله الاعظم (ع)، ص 46 به بعد .
[37] اقتباس از سؤال 1250 (دلايل عقلي زنده بودن امام زمان«عج») .
منبع: اسلام كوئست


| شناسه مطلب: 58443




امام مهدي



نظرات کاربران