گفتوگو به مناسبت میلاد آخرین حلقه از انسان ۲۵۰ ساله
سیره ائمه(ع) را با چه نگاهی مطالعه کنیم؟
هشتم ربیعالثانی مصادف است با سالروز ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام در سال ۲۳۲ ه.ق.
[factimage()] http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/24288/B/13920802_0124288.jpg [imagetitle()] [factimageend()]
ايشان به عبارتي آخرين حلقه از انسان ۲۵۰ ساله هستند: «زندگي ائمه از اميرالمؤمنين تا امام عسگري عليهمالسّلام را بايد زندگي يك انسان به حساب آوريم، يك انسان ۲۵۰ ساله؛ تمام كارهاي ائمه در طول اين ۲۵۰ سال كار يك انسان با يك هدف، با يك نيت و با تاكتيكهاي مختلف است. ائمه عليهمالسلام وقتي احساس كردند كه اسلام رو به غربت افتاد و جامعهي اسلامي تشكيل نشد، چند هدف را اهداف اصلي خود قرار دادند. يكي «تبيين اسلام به شكل درست.»... كار مهم ديگر تبيين مسألهي «امامت» بود. امامت يعني زمامداري جامعهي اسلامي. اگر ائمه عليهمالسلام غير از اين دو كاري كه گفتم هيچ كار ديگري نداشتند، كافي بود كه ما بگوييم زندگي ائمه از اول تا به آخر يك زندگي سياسي است.»۱ در گفتوگو با حجتالاسلاموالمسلمين نجمالدين طبسي، استاد حوزهي علميهي قم و مدرس خارج فقه و اصول به بررسي سيرهي اين پيشوايان هدايت پرداختيم.
* همانطور كه استحضار داريد مطالعهي زندگي اهلبيت عليهمالسلام از اين جهت اهميت دارد كه روش و منش آن بزرگواران براي ما به عنوان يك الگو مد نظر است. حال گاهي به صورت جداگانه به حيات هر يك از ائمه عليهمالسلام توجه ميكنيم، گاهي هم به صورت كلي حيات تمام اين بزرگواران را بررسي ميكنيم. به نظر شما در آن نگاه كلي آيا ما ميتوانيم بگوييم كه يك روح واحد بر سيرهي ائمه عليهمالسلام حاكم است؟
در ارتباط با امامان معصوم عليهمالسلام ما روايات متعددي با الفاظ مختلف داريم كه همگي به يك معنا اشاره دارند؛ اينكه ائمهي طاهرين سواي اينكه اهلبيت رسولالله هستند «روحِ رسولالله» صلياللهوعليهوآلهوسلم هم هستند. به تبع، ايشان در هر مرحلهاي از تاريخ باشند، مُبيّن خط مشي رسولالله و بيانگر اين هستند كه رسولالله هم اگر در همين مقطع بود، همين بيان و همين موضع و همين دستور را ميداد. اين معنا را من از روايات متعدد به دست آوردم. پيامبر گرامي اسلام نسبت به اميرالمؤمنين عليهالسلام ميفرمايند كه «ما كان عندي فهو عند علي بنابيطالب» و باز ميفرمايند «فما كان عند علي ابنابيطالب، عند حسن» و همينطور يكبهيك ادامه ميدهند. البته به لحاظ مقام تفاوت دارند. نبي مكرم، نبي خاتم است و ائمهي طاهرين مقام نبوت را قطعاً ندارند. ولي نكتهاي كه عرض كردم بايد مد نظر باشد. روايت ديگري داريم كه پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم ميفرمايند: «تا زماني كه علي در بين شماست، من نمردم» و تعبيرات ديگري نيز پيامبر اكرم در همين زمينه دارند. يعني حكمت و علمي كه خدا به ايشان داده، به علي بنابيطالب هم داده است. اين همان «انا مدينة العلم و علي بابها» است.
به مثال ديگري اشاره كنم. ماجرايي در كوفه اتفاق افتاد و گروهي خواستند از اميرالمؤمنين عليهالسلام سؤالي كنند. ايشان در كوفه نبودند، آنها از امام حسن عليهالسلام پرسيدند. سؤال فقهي بود و در باب حدود. امام حسن عليهالسلام خيلي تواضع كردند و گفتند كه اگر درست جواب دادم از اميرالمؤمنين است و اگر درست جواب ندادم از خودم است. حضرت جواب دادند و بعد كه پرسشكنندگان به امام علي عليهالسلام رسيدند موضوع را مطرح كردند. اميرالمؤمنين سؤال كردند كه فرزندم چه گفت؟ گفتند اينجور پاسخ دادند. حضرت فرمود «لوكنت انا المسئول لما كان عندي اكثر مما كان عند ولدي الحسن»؛ اگر از من هم سؤال ميشد همين را ميگفتم.
يا اينكه امام باقر روحيفداه وقتي كه روي منبر صحبت ميكردند و درس ميدادند، ميفرمودند كه قال رسولالله. از نظر تاريخي ايشان از تابعين بودند؛ در سال ۶۱ هجري -كه حدوداً نيمقرن از رحلت رسولالله گذشته- در كربلا تشريف داشتند و سنشان ۳ سال بود. از طرفي دوران امامت امام باقر عليهالسلام تا سال ۱۲۰ هجري بوده است، يعني حدود ۱۱۰ سال پس از رحلت پيامبر. با اين وجود سر منبر و براي درس ميگفتند قال رسولالله. قال رسولالله يعني حرفها حرفهاي خودشان نيست، حرفهاي پيامبر اكرم است.
اينها يك سلسلهي مرتبط به هم است؛ يعني موضعگيريهايشان در طول حيات شريفشان، حركاتشان، سكناتشان، صحبتهايشان و حرفهايشان بيانگر و حكايتكنندهي حركات و مواضع و سكنات پيامبر اكرم بود؛ چرا؟ چون همهي اين بزرگواران پيامبر را اسوه قرار دادند و اگر پيامبر اكرم هم در همان مقطع بود، تكليفشان همين بود كه ائمه انجام دادند. بنابراين حركت و موضعگيري ائمهي معصومين، در واقع همان موضعگيري و حركت رسولالله بوده است.
* با اين توصيف ميتوانيم بگوييم كه جهت و هدف تمام ائمهي طاهرين عليهمالسلام يكي بوده است؛ اگرچه گاهي حركت تند ميشده و گاهي كند ميشده ولي جهت و هدف، واحد بوده است.
ميخواهيم بگوييم ائمهي طاهرين تماماً در برابر پيامبر اكرم به منزلهي سايه و ظل هستند. وقتي سايهي يك شخص باشند، تصميمي هم كه ميگيرند تصميم رسولالله است. مثلاً قيام آقا امام حسين عليهالسلام در واقع بيانگر مواضع خود پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم در آن مقطع است. جنگهاي اميرالمؤمنين روحيفداه، جنگ جمل با ناكثين، با كساني كه مدعي بودند اصحاب پيامبر اكرم هستند، بيانگر موضع رسولالله است، از كجا ميگوييد؟ از آنجايي كه رسول گرامي خطاب به اميرالمؤمنين عليهالسلام ميفرمايند: «انا اقاتل علي التنزيل و انت تقاتل علي التأويل». موضع اميرالمؤمنين با قاسطين و مارقين هم بيانگر موضع رسولالله است. الان موضع حضرت امام بقيةالله روحيفداه مُبيّن موضع رسولالله است. امروز اقتضا كرده است كه سالها امام غايب شوند، اما پيامبر اكرم هم غايب شدند، منتها اقتضاي آن زمان يك غيبت چند روزه بود. وقتي كه حضرت از مكه به اجبار هجرت كردند ناپديد بودند. كسي خبر از ايشان نداشت.
به نظر حقير تاريخ زندگاني هر كدام از ائمهي طاهرين مكمل ديگر اين بزرگواران است؛ يعني اگر امام حسين عليهالسلام در دوران امام باقر عليهالسلام بودند، همان موضعگيري و برنامهي ايشان را انجام ميدادند. اگر امام باقر امامتشان در دوران امام حسين بود، همان برنامهي امام حسين عليهالسلام را داشتند. بايد با اين نگاه تاريخ ائمهي طاهرين را مطالعه كنيم.
* با مطالعهي سيرهي پيامبر گرامي اسلام ميبينيم پس از دشواريهاي آغاز دعوت در مكه؛ ايشان در اولين فرصتي كه در مدينه پيدا ميكنند، حكومت اسلامي را بنا مينهند. آيا ميتوانيم بگوييم ائمهي بزرگوار هم از زمان وفات حضرت پيامبر تا زمان غيبت، داعيهي تشكيل حكومت الهي در سرزمين اسلامي داشتند؛ ولو اينكه هدف درازمدت بوده باشد؟
همينطور است؛ يك مقدار بازترش كنيم. ائمهي طاهرين به تبع خود پيامبر اكرم دنبال اداي تكليف بودند. تكليف چيست؟ تكليف، هدايت مردم به سوي اسلام است، نجاتشان از ضلالت است، هدايتشان به قرآن و رسول خداست و به سوي خداوند عزوجل است، اين تكليف است. خب انجام اين تكليف در سطح كلان به وسيلهي تشكيل حكومت است.
بستر اينكه اين تكليفها را به صورت گسترده و عالمگير و جهاني انجام بدهيم، نياز به حكومت قوي دارد. حالا اگر حاكميت ميسور نشد، آيا ديگر امام از روشنگري دست برميدارد؟ اگر دشمنان يك در هزار احتمال ميدادند كه ائمهي طاهرين دست از تكليفشان بردارند، هرگز با آنها اينجور برخورد نميكردند.
درواقع دشمن اين معنا را از ائمه خوانده بود؛ يعني برداشت و قرائت دشمن از يكيك ائمه همين مطلب، يعني تلاش آنها براي ايجاد حكومت الهي در جامعه بود. دليل من چيست؟ برايتان روايت ميخوانم. امام عسكري عليهالسلام فرمودند۲ كه بنياميه و بنيعباس به دو دليل شمشيرهايشان را در برابر ما از رو بستند و موضع تندي داشتند: جهت اول اينكه ميدانند خودشان اهليت براي خلافت ندارند و ميدانند كه ما اهلش هستيم و ميترسند از ادعاي ما، از اينكه ما يك روز ادعا كنيم و خلافت به اهلش برگردد. به اين خاطر همهاش با ما ميجنگند.
جهت دوم اينكه به خبرهاي متواتري كه به آنها رسيده، ميدانند كه پايان حكومتشان، پايان حكومت ظالمين به دست امام منتظر است. امام زمان، يك نفر از اهلبيت است و ميدانند خودشان ظالم هستند و آن شخص از اين نسل است؛ لذا ما را ميكُشند به طمع اينكه آن موعود كشته بشود يا با كشتهشدن پدرانش آنكه در صُلبشان هست متولد نشود.
ميدانيد اينها جنايت بزرگي در حق امام حسين عليهالسلام و خانواده و يارانش رقم زدند، اما برخورد حكومتهاي بعد با ائمهي طاهرين عليهمالسلام از اين بهتر نبود. از دستشان برنميآمد والّا همين برخورد را ميكردند. مثلاً بعد از شهادت امام حسن عسكري عليهالسلام به خانهي امام زمان عليهالسلام حمله كردند، حملهي بدي هم كردند، مادر امام را گرفتند به عنوان اسير بردند و زنداني كردند. اين برخوردهاي خشن، آن هم نسبت به خانهي كسي كه تازه به شهادت رسيده و تازه به خاك سپرده شده است، حكايت از اين دارد كه ائمهي طاهرين عليهمالسلام واقعاً كساني بودند كه اگر زمينه برايشان فراهم ميشد لحظهاي از اداي تكليف كوتاهي نميكردند.
* كما اينكه در همان مقاطعي كه اقامهي حكومت الهي ميسور نبود، ائمه تا آنجايي كه توانستند مفهوم امامت را تبيين كردند. مفهوم امامت يعني اين آقايي كه الان حاكم است بهجا نيست. يا تلاش كردند كه اسلام حقيقي را از طريق تلاشهاي علمي معرفي كنند. اين هم براي خودش يك نوع مبارزهي سياسي با حاكم است كه به دنبال معرفي يك اسلامِ انحرافي بود.
به نكتهي خوبي اشاره كرديد. حاكمان چون ميخواهند بر امت اسلام حكومت كنند، به عنوان حاكمِ اسلامي بايد باشند. اگر اسلام با همان لباس و چهرهي واقعي خودش مطرح باشد، خودبهخود اينها را طرد ميكند. لذا اينها براي اينكه حكومت كنند و موانعي سر راهشان نباشد، اسلام را منحرف ميكنند؛ اسلامي كه با حكومت امويان و عباسيان بسازد؛ لذا فرهنگ را عوض ميكنند. علماي درباري را، شخصيتهايي كه نان به نرخ روز ميخورند، به آنها بها ميدهند و زمينه براي تحرك آنها فراهم ميكنند تا اسلامي را به مردم معرفي كنند كه با حكومت اينها هيچ تضاد و تعارضي نداشته باشد و بلكه برعكس، حامياش باشند و اطاعت كنند. ائمهي طاهريني كه زمينهي حكومت و حاكميت برايشان فراهم نبود به اين نكته پرداختند و در تبيين اسلام از اول شروع كردند؛ يعني توحيد.
اينها خدايي را معرفي كردند كه خودشان بشوند سايهاش؛ بشوند ظل الله! اين خدا با آن خداي اسلام فرق ميكند. آن خدايي كه اين سلطان ظل او هست، اين خدا عادل نيست، نعوذ بالله. لذا ائمهي طاهرين از توحيد شروع كردند؛ خداشناسي، بعد نبي مكرم اسلام را معرفي كردند. ۲۵ صفحه اميرالمؤمنين راجع به پيامبر در احتجاج بحث ميكند و مقامي از نبي مكرم بيان ميكند كه همه بهتشان ميزند. حالا گاهي تبيين حقايق اسلام در قالب دعاهاست. اين دوران از دورانهاي بسيار سخت است. شايد يكي از رازهاي طولاني بودن عمر امام زينالعابدين هم همين بود كه اين دوران را پشت سر بگذارند و زمينه براي امامت امام باقر و امام صادق عليهماالسلام فراهم بشود.
ائمهي طاهرين عليهمالسلام يكي از وظايفشان در آن مقاطع، تبيين حقايق بود، اين احتجاجات را نگاه بكنيد، مبارزه با خطوط انحرافي بود، اصلاً مخصوصاً حكومت پشت سر خطوط انحرافي بود، پول ميداد، پشتيباني ميكرد تا انحرافات ايجاد شود. اساس كارشان هم جعل روايات بود. با تمام فشاري كه به ائمهي طاهرين در اين دوران وارد شد، اگر ايشان در اين جامعه نبودند و تبيين حقايق نميكردند، امروز صحنههايي كه شما در سوريه از داعش و القاعده ميبينيد، در تمام جهان اسلام فراگير بود. يعني افرادي كه مسلمانها از شر آنها در امان نيستند، اما يهود و نصارا از آنها در امان هستند و به اسم اسلام اين كارها را ميكنند! اگر ائمه نبودند و حقايق را تبيين نميكردند، امروز كل عالم اسلامي تابع همين اسلام بود؛ اسلامِ آمريكايي كه امروز انشاءالله تاريخ مصرفش رو به اتمام است.
پينوشتها:
۱. خطبههاي نماز جمعهي تهران، ۱۳۶۴/۱/۲۳
۲. قد وضع بنو اميه و بني العباس سيوفهم علينا لعلتين احدا هما انهم كانوا يعلمون انه ليس لهم في الخلافه حق فيخافون من ادعائنا اياها و تستقر في مركزها و ثانيتها انهم قد وقفوا من الأخبار المتواتره علي ان زوال ملك الجبابره و الظلمه علي يد القائم منا و كانوا لا يشكون انهم من الجبابره و الظلمه فسعوا في قتل اهل بيت رسول الله صلياللهعليهوآله و اباده نسله طمعا منهم في الوصول الي منع تولد القائم عليه السلام او قتله