حاشیه‌های دیدار خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب حاشیه‌های دیدار خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب حاشیه‌های دیدار خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
حاشیه‌های دیدار خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب حاشیه‌های دیدار خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب حاشیه‌های دیدار خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب حاشیه‌های دیدار خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب حاشیه‌های دیدار خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب

حاشیه‌های دیدار خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب

ولادت عقیله‌ی بنی‌هاشم حضرت زینب کبری سلام‌الله‌علیها فرصت خوبی است برای یاد کردن از شهیدانی که این روزها دوباره فضای زندگی ایرانیان را به عطر شورانگیز شهادت معطّر کرده‌اند.

[factimage()] http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/32276/smpl.jpg [imagetitle()] [factimageend()]
شهيداني كه «حقيقتاً حق بزرگي بر گردن همه ملت ايران دارند. (بيانات در ديدار خانواده‌هاي شهيدان مدافع حرم ۵/بهمن/۹۴)» تمام اين شهيدان يك صفت مشترك دارند: "شهيد مدافع حرم" امتيازي كه آنان را متمايز كرده است: «اگر اينها نمي‌رفتند و دفاع نمي‌كردند، امروز دشمنان اهل‌بيت عليهم‌السلام حرم حضرت زينب سلام‌الله‌عليها را با خاك يكسان كرده بودند، سامرا را با خاك يكسان كرده بودند و اگر دست‌شان مي‌رسيد كاظمين و نجف و كربلا را هم با خاك يكسان مي‌كردند. (بيانات در ديدار خانواده‌هاي شهيدان مدافع حرم ۷/دي/۹۴)»
اما فقط دفاع از حرم نيست كه به آنها جلوه‌ي ديگري داده، امتياز ديگرشان كوتاه كردن دست متجاوزان از خاك ايران اسلامي است؛ آن هم نه در مرزهاي كشور كه كيلومترها دورتر از آن، يعني دفاع از كشور، دين و انقلاب اسلامي. شهيدان مدافع حرم «با دشمني مبارزه كردند كه اگر اينها مبارزه نمي‌كردند، اين دشمن مي‌آمد داخل كشور. اگر جلويش گرفته نمي‌شد ما بايد اينجا در كرمانشاه و همدان و در بقيه استانها با اينها مي‌جنگيديم و جلوي اينها را مي‌گرفتيم. در واقع اين شهداي عزيز ما جان خودشان را در راه دفاع از كشور، ملت، دين و انقلاب اسلامي فدا كردند. (بيانات در ديدار خانواده‌هاي شهيدان مدافع حرم ۵/بهمن/۹۴)»
امتياز ديگر اين شهيدان كه حكايت از مظلوميت آنها دارد، «شهادت در غربت» است. «امتياز سوم هم اين است كه اينها در غربت به شهادت رسيدند. اين هم يك امتياز بزرگي است و پيش خداي متعال فراموش نمي‌شود. ۵/بهمن/۹۴»
ولادت با بركت دختر اميرالمؤمنين عليهما‌السلام، كه حالا دفاع از حريم پاكش نمادي است براي دفاع از «حريم اسلام»، بهانه‌اي است براي انتشار حاشيه‌‌هاي يكي از ديدارهاي خانواده‌هاي شهيدان مدافع حرم با رهبر معظم انقلاب اسلامي در بيت رهبري (در تاريخ ۵/خرداد/۱۳۹۴).
[factimage()] http://www.leader.ir/media/bank/94_183.jpg [imagetitle()] [factimageend()]
* اي كاش من هم يك فرزند شهيد بودم! از سر و صداي بچه‌هاي خردسال، مي‌شود حدس زد كه خانواده‌هاي شهيدي كه امروز مهمان آقا هستند، از طايفه‌ي شهداي جديدند؛ همان‌هايي كه نامشان اين روزها بيشتر شنيده مي‌شود: "شهداي مدافع حرم".
مگر اين بچه‌ها مي‌گذارند تا در محضر آقا خيلي جدي و رسمي باشي! راستش را بخواهي اصلاً نمي‌تواني در مقابل ناز و اداي گاه و بي‌گاه اين كودكان معصوم بي‌تفاوت باشي و همان‌قدر كه دلت با صاحب مجلس است، فكرت با اين كودكان! تويي و نازهاي فرزندان خردسال شهيدان مدافع حرم؛ دوست داشتن كه نه، اصلاً انگار دِيني به گردن توست تا براي لحظه‌اي هم كه شده آنها را در آغوش بگيري و دست نوازش به سرشان بكشي و براي لحظاتي هم كه شده با محبت خود، جاي خالي باباي شهيدشان را پر كني! اما اين دغدغه و نگراني خيلي زود از بين مي‌رود. زماني كه رفتار سرشار از عاطفه‌ي آقا را با فرزندان شهيد مي‌بيني و بوسه‌باران گونه‌هاي فرزندان شهيد را؛ پر بيراه نمي‌گويد يكي از حاضران در مجلس كه "اي كاش من هم يك فرزند شهيد بودم!"
اما دلم براي دختر خردسال با آن موهاي دم خرگوشي‌‌اش سوخت. تقلاي اين طفلك معصوم براي ديدن آقا ديدني بود. قبل از آغاز مراسم خود را به صندلي آقا رساند و مدتي روي آن نشست. وقت آمدن آقا نيز مادر محكم دستش را گرفت و اجازه نداد تا به سمت ايشان برود. هرچقدر هم تلاش كرد تا در هنگام نماز با گذشتن از صف‌ها خود را به امام جماعت برساند، موفق نشد. اما برنامه كه شروع شد، بالاخره توانست دستش را از دست مادر جدا كند و به آقا برسد و كنار صندلي ايشان جا خوش كند. چادرش هم همراهش بود؛ اما اين پايان ماجرا نبود؛ آنقدر كنار آقا ورجه وورجه كرد تا خسته شد؛ وقتي نوبت به خانواده‌ي شهيدش رسيد، حيف كه ديگر خواب بود و از لذت چشيدن طعم لبخند و بوسه‌هاي آقا در بيداري محروم شد.
[factimage()] http://www.leader.ir/media/bank/95_315.jpg [imagetitle()] [factimageend()] آغازگر اين ضيافت، بيانات آقا در وصف شهداي مدافع حرم و امتيازات آنها نسبت به ديگر شهيدان است؛ «اقدام داوطلبانه»، «اعتقاد خالصانه با پشت سر گذاشتن هيجانات جواني»، «پشت كردن به تعلقات زندگي و زن و فرزند» و «دفاع از حريم اهل‌بيت‌ عليهم‌السلام» چهار شاخصي است كه آقا براي اين شهيدان مي‌شمردند و تأكيد مي‌كنند «چهارمين ويژگي بالاترين آنهاست.» * پرواز به بهشت شايد گُل سخنان آقا اشاره‌شان به رواياتي از معصومين عليهم‌السلام است كه خانواده‌هاي شهيدان را حسابي دلگرم مي‌كند و لبخند شادي و رضايت را بر لبان آنها مي‌نشاند: «ما در رواياتمان مواردي را داريم كه ائمه عليهم‌السلام به عده‌اي از شهدا اشاره كردند و گفتند كه اينها اجر دو شهيد را دارند. در مورد يك گروهي از مجاهدان زمانِ ائمه عليهم‌السلام روايت است كه اينها در روز قيامت از روي شانه‌هاي بقيه‌ي مردم عبور كرده و به بهشت مي‌روند؛ خدا اينها را پرواز مي‌دهد. من در مورد شهداي شما يك چنين تصوري دارم؛ من خيال مي‌كنم اينها همان‌هايي هستند كه هر يك شهيدشان، اجر دو شهيد دارد؛ گمان مي‌كنم اينها از جمله كساني هستند در روز قيامت -كه همه‌ي ما گرفتاريم، همه‌ي ما مبتلا هستيم؛ در روز قيامت اولياء هم مبتلا هستند؛ در آن روز- اين جوانان، فرزندان، همسران و پدران ما به لطف الهي به سمت بهشت پرواز مي‌كنند، و ديگران به حال اينها غبطه مي‌خورند، اينها از اين قبيل‌اند.»
نوبت گفت‌وگوي دو طرفه‌ي خانواده‌هاي شهيدان با آقا مي‌رسد. اولين خانواده، خانواده‌ي شهيد «هادي كجبافي» از اهواز است. آقا با تجليل از همسر شهيد رشته‌ي سخن را به‌دست مي‌گيرند: «شنيدم شما در مراسم همسر شهيدتان بيانات خوبي داشتيد؟» همسر شهيد، قرآني پاسخ مي‌دهد: «هذا من فضل ربي»
ماجراي صحبت‌هايي كه تجليل آقا را برانگيخته از اين قرار است كه همسر شهيد در يابود شهيدش در اهواز به درخواست تروريست‌ها براي فروختن پيكر شهيد كجبافي پاسخ داده و گفته بود: «ما پيكر عزيزمان را در راه خدا داده‌ايم و آنچه را كه در اين راه داديم، پس نمي‌گيريم. شنيده‌ايم كه براي تحويل شهيد عزيزمان دشمن پيشنهاد هزينه‌اي گزاف داده است، ولي به عنوان خانواده شهيد راضي به اين كار نيستيم، حاضر نيستيم حتي يك ريال نيز براي تحويل پيكر پاك شهيدانمان به داعش پرداخت شود.»
[factimage()] http://www.leader.ir/media/bank/97_718.jpg [imagetitle()] [factimageend()] نوبت به فرزندان شهيد مي‌رسد. يكي از پسران در پاسخ به آقا كه از ازدواج او مي‌پرسند، مي‌گويد: «مي‌خواستيم عروسي كنيم كه پدر شهيد شد و نشد» آقا مي‌گويند: «چه اشكالي دارد؟ اشكالي ندارد. عروسي كنيد. ان‌شاءالله شما بچه‌هاي خوب و حزب اللهي هرچه فرزند بيشتر بياوريد نسل جماعت حزب اللهي در كشور بيشتر مي‌شود.»
خانواده‌ي شهيد "حسين بادپا" از كرمان دومين خانواده شهيدي است كه مورد تجليل آقا قرار مي‌گيرد. پدر پير شهيد لنگ لنگان خود را به آقا مي‌رساند؛ پيرمرد نمي‌تواند جلوي اشكش را بگيرد و با اشك بر پيشاني آقا بوسه مي‌زند.
مادر شهيد مي‌گويد: "آقا را اذيت نكن!" آقا پاسخش را با خنده مي‌دهند: «اذيت كه نيست خانم!» پدر و مادر شهيد دعا مي‌كنند كه ديگر فرزندانشان هم در راه ولايت فدا شوند؛ دختر شهيد از آقا براي كنكورش التماس دعا دارد؛ آقا هم برايش دعا مي‌كنند: «ان‌شاءالله؛ اولاً در كنكور قبول شوي و بعد هم زود ازدواج كني» حسن ختام ديدار اين خانواده، پنج بوسه‌ي آقا بر گونه‌ي راست و يك بوسه بر گونه‌ي چپ پسر كلاس اولي شهيد بادپا است. * عبايي كه جا ماند! نوبت خانواده‌ي شهيد "حجت‌الاسلام محمّدمهدي مالاميري كجوري" است؛ پدر شهيد كه از روحانيون است بدون عبا مقابل آقا ايستاده؛ انگار شوق ديدار با آقا، موجب شده عباي پدر شهيد جا بماند؛ آقا مي‌پرسند: «عبايتان را كجا گذاشتيد؟» پدر شهيد مي‌گويد: "يادم رفت!" آقا مي‌گويند: «پس شما اينجا بي‌عبا آمديد و بايد يك عبا به شما بدهيم» هديه‌اي كه در پايان ديدار به دست پدر شهيد مي‌رسد.
پدر شهيد درباره‌ي فرزندش مي‌گويد: "استاد دروس سطح عالي حوزه بود" و بعد ادامه مي‌دهد: "خوشحال هستيم كه خانواده‌ي شهيد شديم. تا به حال در مقابل خانواده‌ي شهدا و جانبازان احساس شرمندگي مي‌كرديم و تازه اين شرمندگي از ما برداشته شد." آقا دعا مي‌كنند: "خداوند شما را در دنيا و آخرت سرافراز كند." گفت‌وگوي اين خانواده شهيد با ابراز محبت آقا به دو دختر شهيد ادامه مي‌يابد؛ يكي از آن دو دختر، همان دختر با موهاي دم‌خرگوشيِ اين روايت است كه حالا خوابش برده؛ همسر شهيد هم به آقا مي‌گويد: "وقتي شعري را كه شما خوانديد -ما مدعيان صف اول بوديم از آخر مجلس شهدا را چيدند- به همراه همسرم ديديم، خيلي ناراحت شديم، با صحبتي كه آخرين بار با شهيد داشتيم، نيت كرديم كه اگر فرماندهانش قبول كنند بيشتر از ۴۵ روز در منطقه بماند، بعد از آن را به نيابت از شما در جبهه مقابله با تكفيري‌ها باشد كه الحمدالله با شهادت ايشان، اين نيت او زيباتر شد" آقا مي‌گويند: "خدا ان‌شاءالله سايه‌ي شما خانواده شهيد را از سر اين مملكت كم نكند."
خانواده‌ي بعدي، خانواده‌ي شهيد "رضا نقشي قره‌باغ" از آذربايجان غربي هستند؛ آقا به درخواست پدر شهيد، دقايقي به زبان آذري با او صحبت مي‌كنند.
[factimage()] http://www.leader.ir/media/bank/98_737.jpg [imagetitle()] [factimageend()] * رزمنده‌ي يك‌ساله! شهيد "مهدي نوروزي بهاري" شهيدي نام‌آشناتر است. همان شهيدي كه پيش از شهادت، تصاويرش در مقابله با فتنه‌گران سال ۸۸ رسانه‌اي شده بود، و بيش و پيش از تير داعش به تيغ تهمت و افتراي اصحاب فتنه و داعشي‌هاي وطني نواخته شده بود. مادر شهيد از پدر مرحوم شهيد مي‌گويد كه او هم جانباز بوده است و بعد مادر آرزوي خود را مي‌گويد: "آرزويم است كه تمام خانواده‌ام راه مهدي را بروند و شهيد شوند." آقا مي‌گويند: «آن كسي كه در راه خدا داديد ذخيره‌ي شما است پيش خداي متعال؛ خدا او را در بانك ذخيره‌ي الهي براي شما حفظ مي‌كند؛ خدا تمام آنها (فرزندانتان) را حفظ كند.»
همسر شهيد از آماده به رزم بودن فرزند يك‌ساله‌ي شهيد مي‌گويد: "محمدهادي لباس رزم پوشيده و آمده كه چفيه‌اش را از شما بگيرد و لبيك‌گو باشد" آقا با خنده مي‌گويند: «محمد هادي را مي‌گوييد؟ خدا ان‌شاءالله محمد هادي را براي شما حفظ كند و نگه دارد و ان‌شاءالله از مردان خوب آينده شود!» آقا بعد از چند بوسه بر سر اين رزمنده‌ي يك‌ساله به او چفيه مي‌دهند. همسر شهيد مي‌گويد: "تمام اين دلتنگي‌ها با اين ديدار بر طرف شد" و آقا جواب مي‌دهند: «خدا ان‌شاءالله همه‌ي اين دلتنگي‌هاي شما را در دنيا و آخرت برطرف كند. ان‌شاءالله عزيز باشيد، شما با اين روحيه خيلي براي اين كشور ارزش داريد، اگر بفهمند؛ بعضي‌ها اين را نمي‌فهمند، اگر بفهمند شما خيلي قيمت و ارزش داريد.» پاسخ آقا به برادر شهيد هم كه از آقا مي‌خواهد تا براي شهادتش دعا كنند، جالب است: «خدا ان‌شاءالله شما را براي اين كشور نگه دارد و همه بدانند كه كشور ايران در آينده به مردان خوب، مؤمن، كارآمد و مجاهد احتياج دارد؛ نه اينكه جنگ شود؛ منظور اين است كه اين كشور اگر بخواهد رشد كند، اگر بخواهد پيام انقلاب و امام باقي بماند و مانند كلمه‌ي طيبه رشد كند، به جوان‌هاي خوب، به مردان خوب و به زنان خوب نياز دارد؛ ان‌شاءالله خدا شما را براي آن زمان حفظ كند.»
خانواده‌ي شهيد "علي يزداني كنزق" خانواده‌ي شهيد بعدي است كه آقا نامش را مي‌برند و قرآن هديه‌شان را امضا مي‌كنند. پدر شهيد با عكس شهيدش كه حالا با اشك نمناك شده، به آقا نزديك مي‌شود و بعد از چند بوسه، با زبان آذري گفت‌وشنودي شكل مي‌گيرد و پدر به پرسش‌هاي آقا درباره‌ي كنزق و محل زندگيش پاسخ مي‌دهد.
[factimage()] http://www.leader.ir/media/bank/100_688.jpg [imagetitle()] [factimageend()] شهيد يزداني هم مثل شهيد مالاميري دو دختر خردسال دارد. همسر شهيد در حالي كه يك دختر در آغوش و دست دختر ديگر در دستش است، به آقا مي‌گويد: "من به اين فكر بودم كه اگر خود شهيد الان اينجا بود به شما چه مي‌گفت. به نظرم تنها يك جمله مي‌گفت آن هم اين بود كه آقا امر كرديد و ما گفتيم بسم‌الله! دو سال پيش هم به من گفت و من گفتم بسم‌الله!" آقا مي‌گويند: «اگر اين روحيه‌ي شما نبود، مردان‌تان اينجور به دل و سينه‌ي دشمن نمي‌رفتند. اين روحيه‌هاي خوب بود كه اين مردان را وارد اين ميدان‌ها كرد. خدا ان‌شاءالله شما را حفظ كند.»
* ازدواج بهشتي نوبت به آخرين خانواده‌ي شهيد مي‌رسد؛ شهيد "محسن كمالي دهقان". پدر شهيد بعد از ابراز احساسات، از انقلابي كه تشييع پيكر اين شهيد در شهرشان به‌پا كرده، تعريف مي‌كند و از آقا مي‌خواهد تا آخرين شعار شهيدش را كه قبل از شهادت سر داده است، ببينند؛ فيلمي از لحظات شهادت شهيد محسن است؛ آقا دستور مي‌دهند ترتيبي داده شود تا اين فيلم را ببينند و به پدر شهيد مي‌گويند: «اين نعمت بزرگي است كه خدا به شما فرزندي دهد كه رفتنش از دنيا، به قول شما، در شهر خودش انقلابي به وجود بياورد.» پدر، آرزوي مادر براي ازدواج فرزند شهيدش را واگويه مي‌كند و مي‌گويد: "شهيد هر جا خواستگاري مي‌رفت، مي‌گفت كه احتمال شهادتش وجود دارد، و يكي از شروط ازدواجش بود، براي همين هم ازدواج نكرد." آقا دعا مي‌كنند: «خدا ان‌شاءالله ازدواج‌هاي بهشتي را نصيبش كند.» آقا به مادر شهيد هم مي‌گويند: «شما ما را دعا كنيد؛ دل شما پاك است و حالا هم به خاطر شهادت فرزندتان، ان‌شاءالله مهبط انوار الهي است، از اين فرصت استفاده كنيد هم براي خودتان دعا كنيد، هم براي ما، هم براي مردم و هم براي كشور و هم براي دولت دعا كنيد.»
[factimage()] http://www.leader.ir/media/bank/103_845.jpg [imagetitle()] [factimageend()] كم‌كم ضيافت رو به پايان است و حرف‌هاي خانواده‌هاي شهيدان هم، بيشتر در هم شده. هركسي هر حرفي دارد، بدون لكنت با رهبر مي‌گويد؛ به‌ويژه مادران شهيدان؛ همان‌هايي كه آقا در ديداري درباره‌ي آنها گفته بودند: «من در ديدارهاي بسيار زيادي كه با خانواده‌‌ي شهدا داشتم، يك‌بار از يك مادر شهيد گلايه نشنيدم.»
...چه بسا پيام اين ديدار نقل قول يك برادر از برادر شهيدش باشد: "رفتيم تا انتقام حضرت زينب سلام‌الله‌عليها را بگيريم و آرزو داريم كه امام زمان عجل‌الله‌تعالي‌فرجه‌الشريف از ما راضي باشند."
منبع: روابط عمومي دفتر مقام معظم رهبري


| شناسه مطلب: 59587




رهبر انقلاب



نظرات کاربران