گزارشی از راه عتبات به حج و هزینه‌های آن گزارشی از راه عتبات به حج و هزینه‌های آن گزارشی از راه عتبات به حج و هزینه‌های آن بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
گزارشی از راه عتبات به حج و هزینه‌های آن گزارشی از راه عتبات به حج و هزینه‌های آن گزارشی از راه عتبات به حج و هزینه‌های آن گزارشی از راه عتبات به حج و هزینه‌های آن گزارشی از راه عتبات به حج و هزینه‌های آن

گزارشی از راه عتبات به حج و هزینه‌های آن

راه عتبات به حج و هزینه‌های آن بخشی از رساله مسالک السالکین (گزارشی از سال 1253 هجری قمری) کیکاووس میرزا فرزند فتحعلی شاه به کوشش رسول جعفریان گردآوری شده است که در ادامه این مقاله را خواهید خواند:

به گزارش خبرنگار سرويس انديشه پايگاه اطلاع‌رساني حج، كيكاوس ميرزا نويسندة اين سفرنامه، فرزند فتحعلي شاه است و چنان¬كه در تذكرة خاوري از وي به عنوان سي و دومين فرزند ذكور فتحعلي شاه ياد شده (متولد ۱۲۲۲ق.) و نوشته است: برادر صُلبي و بطني نواب كيقباد ميرزاست... مدتي مديد در عهد صاحبقران رشيد به نيابت آن مستورة معظمه [صبية محترمة ابراهيم خليل خان جوانشير، حاكم قراباغ كه وي را تربيت كرده بود] به حكومت دارالايمان قم رسيد و بي‌شائبة اغراق، از حُسن تدبير، باعث آباداني آن ولايت گرديد. شاهزاده، با ثروت و مكنت است و بي‌‌‌‌نهايت مايل عيش و عشرت.
در سنة ۱۲۵۳ به زيارت بيت الله الحرام شتافت و در يك هزار و دويست و پنجاه و چهار مراجعت كرده و در دارالخلافه آرام گرفت. خاوري در جاي ديگري در بارة آن بانو كه مربي كيكاووس ميرزا بود، نوشته است:
«حضرت اعلي نواب شاهزاده كيكاوس ميرزا كه از بطن مطربة شيرازيه بود، به فرزندي او عنايت فرمود.» (ص ۷۱). از فرزندان وي هم در صفحة ۱۴۵ ياد كرده است كه شمارشان هشت نفر از ذكور و اناث است. تقريباً شبيه‌‌‌ همان مطالب را خاوري در «تاريخ ذوالقرنين» (تهران، ۱۳۸۰، ۲/۹۹۶) آورده، با اين افزوده: «عمارات عاليه از دار الاماره و بازار و كاروان‏سرا و حمام و غيره در آن ديار بسيار پرداخت و از كثرت مكنت و ثروت، خود را محسود امثال و اقران ساخت. حسن تدبيرش به مثابه[اى‏] بود كه وقتى جمعى از مؤدّيان تنخواه ديوانى و مقصرين اعمال شيطانى در روضة مقدسه پناه برده، بيرون نمى‏آمدند، باب بيت الخلاى صحن مقدس را امر به انسداد نمود تا مجاورين به ستوه آمده از آن خارج شدند. در سنة يك هزار و دويست و پنجاه و سه به زيارت بيت الله الحرام شتافت و بعد از مراجعت در دار الخلافه آرام يافت. در ناسخ التواريخ، بخش قاجاريه (چاپ كيانفر، ج۱، ص۵۳۸) هم اشارت كوتاهي به وي و فرزنداش شده است. سفر حج كه خاوري از آن ياد كرده،‌‌‌ همان است كه كيكاوس ميرزا كتاب مسالك را در آن نوشته و مشتمل بر ادعيه و زيارات چهارده معصوم است. آغاز آن اثر گويي سفرنامه است، اما مطالب آن بين سفرنامه و آداب زيارت تقسيم شده و هر دو قسمت نسبتاً طولاني است. در بارة فعاليت‌هاي كيكاوس ميرزا در كتابهاي تاريخ قم، اشارات فراواني در منابع وجود دارد كه براي شناخت وي بهتر است برخي از آن‌ها را بياوريم: يكي از مطالبي كه در اين گزارش آمده اين است كه آينه¬كاري داخل حرم، كار كيكاوس ميرزاست. اين مطالب در گنجينة آثار قم (ج۱، ص۴۲۱) آمده است: در سال ۱۲۵۱ كيكاوس ميرزا فرزندش [فتحعلي شاه] در دورة حكومت خود در قم، جدار حرم مطهر را با آينه بياراست. ‌‌‌ همان نويسنده در بارة نقشي كه در آباداني شهر داشته، سخن گفته و به¬ويژه اطلاعاتي در بارة آب¬هاي قنوات و چاه‌هاي قم داده كه جالب است. در تاريخ كاشان نيز از تلاش وي براي رساندن آب به قرية شوراب در روزگاري كه وي حاكم قم بوده، سخن گفته شده است. سديد السلطنه هم در بارة ورودي مدرسة فيضيه به حرم، نوشته است: «صحن قديم از مدرسه وارد صحن شوند و مقرنس سر در، از كيكاوس ميرزا پسر فتحعلي شاه است.» در بارة حرم مطهر هم نوشته است: گنبد و بارگاه را شاه طهماسب صفوى ساخته و در ماه رجب سال نهصد و پنجاه و پنج به اتمام رسيده است. دروازه‏اى كه رو به صحن قديم باز شود با دو گلدسته كه در برابر گنبد است و گنبد مطهر را فتحعلى شاه تماماً طلاكارى كرده‏اند. ضريح چوبين مرقد مطهر در زمان شاه صفى ميرزا تقى اعتماد الدوله ساخته است و ضريح نقره را ناصر الدين شاه روى آن ضريح چوبين نصب نموده است و آن ضريح اخيراً به معاضدت محمد خان حاجب الدوله در سال هزار و دويست و هفتاد و چهار به انجام رسيده است. درون گنبد را كيكاوس‏ ميرزا پسر فتحعلي آيينه‏كارى نموده‏اند و در كتيبة دورة هزاره تماماً آيات و روايات نوشته شده‏اند و يادگار زمان صفويه است و پايين كتيبه‏‌ها سنگ¬هاى يك‏پارچه از مرمر نصب كرده‏اند. در كتاب سفرهاي ناصرالدين شاه به قم هم اشاره‌اي به برخي از بناهاي كيكاوس ميرزا در قم شده است. نويسنده با اشاره به اينكه «شاه در عمارت ديواني جنب حرم منزل دارد» نوشته است: «مدت‌ها بود اين عمارت را نديده بودم.» ‌‌‌ همان طوركه ذكر شد، كيكاوس ميرزا، پسر فتحعلي شاه در ايام حكومت خود، اين را ساخته است. در تالار بيروني صورت فتحعلي شاه را با قريب صد و پنجاه نفر از اولاد او كه در آن زمان حيات داشتند، كشيده است. (ص ۱۴۷). در بارة آثار كيكاوس ميرزا در حرم حضرت معصومه3 استاد مدرسي هم مي¬نويسد: «بقعه‏اى¬كه اكنون بر فراز تربت منور استوار است از آغاز دورة صفوى است و چنان‏كه گذشت، آن را شاه بيگى بيگم، دختر مهماد بيك بكتاش موصلو، همسر شاه اسماعيل به سال ۹۲۵ در جاى ساختمان پيشينِ حرم بنياد نهاده است. باز گذشت كه مقرنس‏كارى سقف در ميانة قرن دوازدهم تجديد شده است. بدنه و سقف اين بنا آراسته به كاشى‏هاى نفيس معرق بوده كه در ميانة قرن سيزدهم به وسيلة كيكاوس‏ ميرزا، فرزند فتحعلى شاه ـ كه آن هنگام حاكم قم بود ـ با آينه پوشيده شده است. متن كتيبه‌اي هم كه نام كيكاوس در آن است در صفحة ۵۵ آمده است. (ونيز بنگريد: صفحات 262 /1ـ 263، 274، 275، 276، 321) و فرماني هم خطاب از فتحعلي شاه به وي در ج۱، ص۳۴۸ آمده است.»
كيكاوس ميرزا در قضاياي اصفهان هم در سال ۱۲۶۶ نقشي داشته كه گزارش آن در بيشتر تواريخ قاجاريه آمده و آن سركوب شورشي بوده كه در اين شهر رخ داده است. جالب است كه در اين كتاب هم اشاره به حاكم وقت اصفهان، (زمان نگارش اين گزارش ۱۳۵۳ ـ ۱۳۵۴) يعني گرجي كرده و او را ارمني‌زاده دانسته و متهم به حيله‌گري كرده است. اين نكته در بخش مربوط به عتبات است كه در جاي ديگر آن را ارائه خواهيم كرد. در آنجا در بارة خرهاي مصري كه فاصله ميان كاظمين و بغداد را سريع طي مي‌كنند، مي‌نويسند: ‌
«خر مصريِ بسياري در درب قلعة آن هست، به جزئي كرايه داده، به شهر بغداد مي‌روند، مي‌آيند. دايم در كارند، بلكه اتصالي دارد. بسيار راهوار و زيرك. خرهايي هستند به خلاف پاره‌اي حيوانات ناطق، مثل حكام معاصرين، خاصه حاكم دارالسلطنه اصفهان كه از ارامنه بوده [در حاشيه: ‌ يعني ارمني‌زاده]، ترك و جوان شيرنما و روباه به جلد شير درآمده باشد.»
اين مطالب را براي نمونه عرض كردم و مطمئن هستم كه اطلاعات زيادي در بارة وي در منابع دورة قاجار وجود دارد. شايد هم در جايي اين‌ها گرد آمده باشد كه بنده بي‌خبرم. در بارة اين بخش از سفرنامه: كيكاووس ميرزا در سال ۱۲۵۳ عازم حج شده و پس از انجام فريضة حج و رفتن به مدينه، سال بعد به ايران بازگشته است. اين دوره، برادر‌زادة وي، محمد شاه (فرزند عباس ميرزا كه او هم مانند كيكاوس فرزند فتحعلي شاه بود اما قبل از درگذشت پدر مرد و سلطنت به فرزند او محمد شاه رسيد) سلطنت مي‌كرده است. به همين دليل، كيكاوس در مقدمه، اين نكته را يادآور شده و كتاب را به محمد شاه تقديم كرده است. كتاب سفرنامة وي كه خود آن را در مقدمه «مسالك السالكين» ناميده، حاوي چندين بخش متفاوت است كه در ميانة آن‌ها ابوابي طولاني در بارة زيارات مربوط به تك تك معصومين: دارد. در اينجا دو بخش را كه مربوط به يكديگر است، خدمت شما تقديم مي‌كنيم. وي براي رفتن به حج، راه عراق را انتخاب كرده، از طريق شمال عراق، عبور از عثماني به سمت حلب و از آنجا به شام و مدينه و مكه سفر كرده است. در اين بخش، گزارشي از سفر عراق خود دارد و ضمن آن اهميت راه شام را به عنوان بهترين راه شرح داده و به مناسبت در بارة برخي از شهرهاي عتبات نيز توضيحاتي داده است. سپس ضمن فصلي، و پيش از آنكه سفرنامة خود را در عبور از شهرهاي مختلف حاشية فرات تا حلب شرح دهد، گزارشي از مخارج راه و آداب آن بيان كرده كه اهميت بسيار دارد. در اينجا اين دو قسمت را تقديم عزيزان خواهيم كرد: بخش اول؛ كه گزارشي از عتبات است، اطلاعات بسيار سودمندي از شهرهاي نجف، كربلا، كاظمين و سامرا دارد. اين اطلاعات عموماً مطالبي است كه به كار يك مسافر، به-ويژه مسافر حج مي‌آيد كه قصد عبور از اين ناحيه به شام را دارد. از اين گزارش و اطلاعاتي كه در بخش منازل آن آمده، روشن مي‌شود كه حج¬گزاري در سالهاي ياد شده، به نسبت امن‌تر بوده است. جالب است كه آن سال‌ها كمتر كسي از مسير نجد عزيمت مي‌كرده و اين بدان دليل بود كه خطرات گذشته همچنان وجود داشت. هدف اين قبيل سفرنامه‌ها،‌‌ همان طوركه بار‌ها يادآور شده‌ايم، ارائة اطلاعات به¬كساني است كه قصد سفرهاي حج در سالهاي آينده دارند. نويسندة ما كه اهل فضل بوده، در اين باره دقت جالبي به خرج داده و به¬ويژه در بخش هزينه‌ها، سعي كرده گزارش دقيقي از آنچه در اين سفر از كيسه حاجي خواهد رفت ارائه كند. در ضمن، راه اشتباهات احتمالي را براي پرداخت‌هاي بي‌دليل بر او روشن كند تا مبادا پول اضافي بپردازد. وي همچنين به مقايسه ميان پول‌هاي مختلف ايراني و عثماني و فرانسوي پرداخته و در اين باره سعي مي‌كند اطلاعات لازم را براي محل تبديل نشان دهد. از اين سفرنامه تنها يك نسخه در كتابخانه ملي مي‌شناسيم كه متن حاضر بر اساس آن فراهم شده و ان شاءالله بخش‌هاي ديگر سفرنامه‌اي آن، در شمارة آتي مجلة ميقات به چاپ خواهد رسيد. ***
مقدمه مؤلف بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين؛‌ الحمد لله الذي خلق الموت و الحياة، و الحمد لله الذي أمر بإرسال خاتم الأنبياء بالطاعات؛ من الحجّ و العمرة، و أداء الصلاة، و قضاء الخمس و الزكاة، و الصلاة و السلام عَلَى‏ محمد أشرف المخلوقات، و عَلَى آله و أصحابه، الذين هم منبع الفضل و الكمالات، و أسأل الله من أن تفضّل عَلَى سلطان زماننا «محمد» بمحمد و آله الذين هم معدن الجود و الكرامات. اما بعد؛ چنين گويد خاطي درگاه سبحاني و عاصي طريق و طريقت احكام رباني و تارك حقايق و حقيقت حقّاني، كيكاووس ميرزا، طائف بيت الله الحرام و زائر قبور ائمة انام ابن الخاقان المبرور والسلطان المغفور، السلطان بن السلطان، فتحعلي شاه قاجارـ نوّر الله مرقده و اعلي مقامه بجاه سيدنا محمد9 ـ در سال ۱۲۵۳ هجري عزم سفر بيت الله نمودم. توفيق الهي رفيق و مراحم پادشاهي معينم گرديده، اذن دعاگويي حاصل نموده، احرام باطني طوف كعبه را بسته، لبيك گويان مشغول تدارك و تهية سفر گرديدم؛ بدانچه لازم سفر بود از دارالخلافة طهران سرانجام نموده، بناي حركت را گذاردم و شبي را غوطه‌ور درياي فكر و خيال گشتم؛ آيا از كدام راه آغاز رفتن كنم؟! توفيق رفيقم آمده، راه عتبات عاليات را پيشنهاد خاطر كردم و در اين.... دوستان چند مانع آمدند كه راه عربستان خالي از خوف و خطر نخواهد بود. لهذا بنا را بر استخاره گذاردم. چون عنايت احديت و توفيق ابديت به¬سرحدّ كمال بود، مضمون استخاره به ¬طريق امر به¬دست آمد كه بايد از اين راه رفت و به فيض عظما و نعايم كبرا رسيد. پس رفع شبهات و اسكات محبّين گرديده، دوستان را وداع كرده و التماس دعا از هريك نموده، عيال را به يد قدرت الهي سپرده، با اجير‌ها و خدمت كار‌ها از اناث و ذكور ناآزموده كه هر يك جداگانه مورث درد دق در دقايق امور همراه آمده و حيران از جميع امورات مقرره سرگشته گشته، در اول مرحله به خدمات ناكرده ساز كفران نعمت‌هاي متعدده را ساز نمودند، به تخصيص اناث آن طايفه ـ خذلهم الله و لعنة الله عليهم و عليهما و علي آبائهم إلي يوم الدين ـ همه¬جا طي مسافات بعيده را به انهاي ]انحاي[ مختلفه نمودم تا آنكه به مقصد برسيم.
[كربلا] در پانزدهم شهر رجب المرجب و نيمة شعبان المعظم در آستانة مقدسة سيد الشهدا به دعاي دوستان به¬سر برديم. پس از آن، به فيض آستان بوسي امام المتقين،يعسوب الدين و قاعد غرّ المحجّلين و شفيع المذنبين، غالب كل مغلوب و مطلوب كل طالـب، امير المؤمنيـن علي بن ابي طالب¬ ـ صلوات الله و سلامـه عليه و آله و اصحابه ـ و آستـان بوسـي كاظميـن ـ عليهما السلام ـ و سُرّ من رأي فايض و بهره‌مند آمديم. تا پانزدهم شهر رمضان المبارك مشغول زيارات و دعاگويي برادران ديني بوديم كه خداوند عالم نصيب گرداند به جميع شيعيان اثناعشريه، به تخصيص محبّان و دوستاني كه مدّ نظر بوده و هستند؛ «اللهم استجب لنا بكرمك و عزّتك و برحمتك و عافيتك بحق الحق و النبي المطلق». خلاصه، جمعي از محبان خواهش فرمودند كه شرحي از آداب و رسوم و كيفيت منازل و مسافات و وضع بلاد آن سرحدات از آداب واجبة حج و مستحبة آن و زيارات مشاهد شريفه را با ذكر بعضي از مصائب ائمه ـ عليهم السلام ـ كه در باره هريك خواهد آمد، كه از علماي دينيه و فقهاي اثناعشريه اخذ شده بود نوشته. لهذا اطاعت كرده، بدين مختصر رساله اكتفا نموده، به نظر برادران ديني رسانده، مستدعي چنانم كه چشم از مضمون بدنمون آن پوشند و هركس را كه ايرادي و خدشه‌اي رو دهد، عفو فرموده، ايراد ابحاث نمايند. و اين رساله را مسمي نمودم به مسالك السالكين. و شروحي كه مرقوم مي‌شود از مسائل واجبة حج و زيارات و احاديث و نصايحي كه از كتب معتبره اخذ كرده برخي از انوار علماي دينيه اقتباس و گوش زد شده و بعضي را خود ديده و رسيده و از روي تحقيق و حقيقت مرقوم نمودم. مجملي از مفصل از آداب و رسوم اهل آن سرزمين و اماكن مشرّفه و حركت حاج از بغداد و شام و بستن حمل و قواعد آن لازم است كه به رشتة بيان آورم. به جهت اطلاع محبان و آن مشتمل بر چند فصل: فصل اول؛ در آداب و رسوم عتبات عاليات و نجف اشرف و كاظمين ـ عليهما السلام ـ و سُرَّ مَن رَأي و شهر بغداد است. [بغداد] شهر بغداد شهري است در ‌‌نهايت معموري. بغداد نو و كهنه است؛ نصفي كه به قبلة شط است، او را كهنه گوينـد، و نصفي كه به شمال شـط است آن را نو گويند. آبـادي و معموري نو آن بيش از كهنه است. شط از ميانه اين دو مي‌گذرد. جسري بر آن بسته‌اند. عبور خلق از آن مي‌شود و هركسي كه از زوّار در بعقـوبه [در اصل: يعقوبيه!] باج نـداده باشد و قبض در دست نداشته باشند، در آنجا مطالبه كرده، مي‌گيرند. متدوالي باج، نفري پانصد دينار است كه دهشاهي رايج باشد و آن هم از سواره مطالبه مي‌شود نه از پياده، و از ميت كه حمل و نقل مي‌كنند، پنجاه شاهي كه دو هزار و پانصد دينار رايج باشد مي‌گيرند. دكاكين بسيار و كاروانسراهاي بي شمار، حمام‌ها و قهوه‌خانه‌ها و عمارات عاليه بي‌حد و حصر بنا كرده‌اند. هرچه از كلّ متاع عالم تصور نمايند موجود است. آنكه از موجود به وجود نتواند رساند، او را بايد موجود نمود، و به اهل سوق جواب نبود و گفتگوهاي شلوق ] = شلوغ[ نبايد تحويل نمود. بود و هست به¬كار است، نه نيست و نبود. [بغداد] شهري است خوش هوا و با صفا. خلقش از همه گروه و ارباب سليقه و سلق و اديان مختلفه هستند. اكثر معاملات آن سرزمين، از عبور و مرور زوّار خواص و عوام اعجام است. باغات بسيار و نخلستان¬هاي گزاف دارد و از فواكه انار و انجير و ليموي شيرين و ترش و نارنج در غايت لطفات بي‌حساب است و از مأكولات و ملبوسات و انواع لذذ و تن پروران و عبد البطانين و صاحبان نفوس امّاره هرچه خواهش كنند فرد اكمل آن موجود است و اكثر اهل آن سرزمين را مبتلا و عبد البطن و سلب همّت و بي‌مايه در همه مواد يافتم؛ چنانكه حكيمي مي‌فرمايد:«من كانت همّته ما يدخل في بطنه، كانت قيمته ما يخرج منه». اين است سراي چنين گروه و قيمتشان و اگر در ثاني اين گروه مخرج منه را ميل نمايند در مذاق ايشان أَلَذّ از ساير اطعمه خواهد بود. نفس مي‌خواهم كه خودداري نموده، ردّ نعمت‌هاي ظاهر و فاني را كند، نه در آن حال، بلكه در همة احوال و مصالحه نمايد نعمت فاني را به نعمت ابدي و فايض آيد به خطاب مستطاب ربّ جليل سرمدي: ‌(يا أَيتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلي‏ رَبِّكِ راضِيةً مَرْضِية) يعني ‌اي نفس مطمئنه! رجوع كن به¬سوي پروردگار خودت، در حالت اينكه راضي باشي و خوشبخت كرده شده. (فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي) ؛ «پس داخل شويد‌ اي بندگان من و در آي در بهشت من.»
باغات و زراعات آن را با چرخ از شط آب خارج نموده، سيراب مي‌كنند. خالي از زحمت نيست. [كاظمين] كاظمين ـ عليهما السلام ـ يك فرسنگ خارج بغداد است و در كنار شط واقع و قصبه مانند است. دكاكين و كاروانسراهاي معموره دارد. سه حمّام بسيار خوب و بيوتات و عمارات خوش وضعي بنا كرده‌اند و اكثر اهل آنجا عجم است. باغات بسيار دارد. موافق است متاع و ملبوس و مأكول آن به شهر بغداد. صحن وسيعي كه تالي [در اصل: طالي] روضة رياض بهشت است و دو گنبد و چهار مناره و ايوان طلا دارد و زوّار عجمي كه عبور كنند كلا منزل در آن مكان مشرّف كنند. خر مصري بسياري در درب قلعه آن هست، به جزئي كرايه داده، به شهر بغداد مي‌روند، مي‌آيند. دايم در كارند، بلكه اتصالي دارد. بسيار راهوار و زيرك خرهايي هستند، به خلاف پاره‌اي حيوانات ناطق؛ مثل حكام معاصرين، خاصه حاكم دارالسلطنة اصفهان كه از ارامنه بوده [در حاشيه: ‌يعني ارمني‌زاده]، ترك و جوان شيرنما و روباه به جلد شير درآمده باشد. و ماهي بسيار از شط دايم صياد صيد نموده، به فروش مي‌رسانند و به نظر حقير بسيار بي‌مزه و بدخوراك آمد، به خلاف بلاد مثل طبرستان و دارالمرز رشت و امثال آن، بسيار بزرگ ماهي‌ها گرفته مي‌شود. و سُرّ مَن رأي پانزده فرسنگ است الي شهر بغداد و راه خوبي دارد و آبادي‌ها در سر راه است، ليكن مخوف است به جهت اشرار عرب خدانا‌شناس، كما قال الله تعالي: (الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً) يعني آنهايي كه باديه نشينند، اشد كفرند از شهري. [سامرا] آبادي سُرّمَن رأي به قدر پانصد خانه‏وار مي‌‏شود، به طريق قصبه جايي است. سابقاً در عهد دولت خلفاي بني عباس شهر عظيمي بوده است. الحال هم از خرابه‏‌ها و آثار آن معلوم است. اهل آنجا كلاً بر خلاف كاظمين ـ عليه السلام ـ است، هر چند موافق ادّعا مي‌‏گويند: ما اهليم، وليك نااهل‏ترند از همة اهل آن سامان. قليلي دكاكين دارد. صحن بسيار وسيعي با روحي كه رشك افزاي فردوس برين است. سرداب مبارك كه محلّ غيبت كبراي قائم آل محمد ـ عليهم السلام ـ است، خارج از بقعة مباركة عسكريين ـ عليهما السلام ـ مي‌‏باشد. خارج و داخل محسوب است. مسجدي است بسيار عالي، جامع آن آبادي محسوب مي‌‏شود.‌‌ همان¬جا واقع است. سرداب كوچك و شيرين خوش وضعي است. عبورُ مرور زوّار بسيار مي‌‏شود، وليك توقّف كمتر مي‌‏نمايند. زياده از سه روز و چهار روز نمي‌‏مانند. به قدر كفايت متردّدين و توقّف ايشان، اشياي ضروريه يافت مي‌‏شود. خلق مطيع جذّابي دارد. به هر قسم باشد جذب درهم و دينار را به انهاي ]انحاي[ مختلفه مي‌‏كنند، اگر چه به لعن و سلام باشد مطلقاً. [از كاظمين به كربلا] كربلاي معلاّ شانزده فرسنگ است از كاظمين8. مصيب قريه‏اي است در سر راه، مشتمل بر نخلستان‏‌ها و آبادي بدي ندارد و در جنب آن، بقعه‏اي است كه دو جگرگوشة حضرت فاطمه زهرا3 اطفال مسلم شهيد7 مدفون¬اند. زيارت آن‏‌ها لازم است. اعراب بسيار در حوالي آن سكنا دارند. بايد به احتياط از آنجا آمد و شد نمود، بلكه از بغداد الي كربلاي معلاّ همين احتياط را بايد كرد. جسري واقع است بر شطّ فرات، از مسافر غُربا نفري يك صاحبقران كه يك هزار دينار باشد، باج مي‌‏گيرند و همچنين در مراجعت و پنج فرسنگ است الي كربلا، به قدر دو فرسنگ كه شخص خارج از مصيب شد، باغات كربلا و سواد آن به نظر مي‌‏آيد و مناره‏‌ها و گنبدهاي مبارك حضرت سيدالشهدا و حضرت عباس8 نمايان است. خوشا برآن چشمي¬كه منوّر شود بر آن آثار عظمت، اللّهمّ ارزقنا بجاه محمد وآله9 . تا به پل سفيد كه مشهور است، به نظر است. از حدّ پل داخل كوچه باغ‏هاست الي شهر. باغ بسيار مشتمل بر بعضي فواكه، خصوصاً خرما، سبزي‏هاي بسيار، باغات با صفا. آب آن‏‌ها كلاً از چاه است. به چرخ گاو مي‌‏كشند. سيراب مي‌‏شود. [شهر كربلا] شهر بسيار شيريني. قلعه مضبوطي، مشتمل بر بروجات مشيده. چندين دفعه محاصره شده است و نتوانسته‏اند از بركت آن بزرگوار و انضباط آن غلبه كنند و دكاكين بسيار و حمّام‏هاي خوب و كاروان‏سراهاي مطلوب و بيوتات مرغوب بنا كرده‏اند. مستغني از توصيف و تحديد است و همه اشيا از هر متاعي كه ضرور بود، يافت مي‌‏شود. خلق خوب و اكثر آن عجم و عرب اهل هستند. بحول الله نااهل و دم‏دار ندارد. مجاورين از هر بلد، معتكف در سجّاده‏هاي عبادت، ليلاً و نهاراً به جز عبادت خدا و اطاعت خاندان رسالت با كسي كاري ندارند و صحن عالي بنا كرده‌اند و از جمله بناهاي خاقان شهيد عم والد بزرگوار آقا محمد از بناهاي سلطان شهيد مذكور است مشتمل بر حجرات منقّش و گنبد و دو مناره طلا و ايوان آينه كاري از بناهاي علي سهراب خان تحويلدار وجوه نقدي ممالك محروسه و اصل حرم هم آينه بند، و آينه بند اصل حرم محترم از بناهاي مرحوم عاليجاه امان الله خان والي كردستان است، و ضريح مطهره نقره از جمله موقوفات خاقان مرحوم ـ نورالله مرقده و اعلي الله مقامه ـ است و همچنين ضريح مطهر نقره اشرف الناس حضرت عباس كه از موقوفات سركار ايشان است كه بعد از رحلت بدار بقاء و استحكام امر سلطنت، سلطان زمان محمد شاه قاجار ـ خلدالله ملكه ـ [به همت] سركار ايشان سمت اتمام يافت و امر به حمل و نقل بقيه آن فرمودند. و علي بن الحسين در پايين پاي آن حضرت و شهدا در جنب آن و حبيب بن مظاهر در رواق مدفون¬اند. چه گويم و چه نويسم! نه زبان را ياراي تقرير و نه قلم را قدرت تحرير! باعث ايجاد عالم آن سرزمين و صاحب آن است، به كجا تشبيه سازم؛ زيرا كه عالم و مافيها و عرش و كرسي و بحر و قلم به سبب آن بزرگوار خلق شده‏اند. خوشا بر احوال آن كسي كه به اين فيض عظما برسد و سلام بر آن شهيد بي‏غسل و كفن كند و يادآورد غريبي و بي‏كسي و اسيري عورات آن را و آهي كشد و گريان شود و لعن بر قاتلان آن حضرت كند، به تخصيص به يزيد پليد و ابن زياد بد نهاد و شمر و خولي و عمر سعد و ساير قاتلان آن بزرگوار بلا شبهه برآن نيت عذاب الهي با وجود اقرار به وحدانيت خدا. بلي مشهور است كه تمام غرق گناهيم، يك حسين داريم. يا حسين ادركني. «يا لَيتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً». مراتب اجر زيارت و گريه كردن آن مظلوم مغموم در مقالة زيارات عرض خواهد شد. [صحن حضرت عباس] صحن مقدّس حضرت عباس خارج از صحن مطهّر است. آن هم صحن عالي با روحي دارد. سبب دور بودن از شهدا را از عالمي تحقيق نمودم، فرمودند كه به يكي از دو علّت، حضرت سيدالشهدا، حضرت عباس را نياوردند و او را داخل شهدا نگذاشتند؛يكي آنكه بعد از غلبة دشمنان كه از اسب به زير افتادند، صداي «ياأخا اَدركني» را بلند فرمودند. جواب رسيد كه «لبّيك يا أخا، جعلتُ فداك، الآن اِنكَسَرَ ظَهري»، به بالين آن سرور ناس خود را رسانيدند. پس از حمله‏هاي چند، آن كافران را متفرّق نموده، سر مبارك برادر با جان برابر را بر دامن گذارده، بعد از چندين فقره فرمايشات، آن شهيد مظلوم چشم مبارك باز نمود، ديد امام غريب بر بالينش قرار گرفته به گريه مشغول¬اند. بعد از وداع‏‌ها عرض كردند كه مرا به خيمه‏‌ها مبريد؛ زيرا كه از رقيه و اهل حرم خجالتي دارم، از من آب خواستند و من نتوانستم كه آب برسانم. حضرت اجابت فرموده، به حال گذاردند. يك علّت ديگر آن است كه پس از شهادت آن حضرت، هر چه خواستند كه حمل و نقل نمايند ممكن نشد، به سبب جراحات متعدّده، از سنان و شمشير و خنجر كه هركس محضاً للشيطان بر آن حضرت زده بودند. به هر عضوي كه دست مبارك را زدند، قطعه قطعه ديدند. گريه بسيار فرموده، لعن بر قاتلان برادر بزرگوار نموده، مراجعت كردند و پي وداع اهل حرم سرگشته بانوان حرم كرد. شاه دين، چون دختران نعش به پيرامن جدي آنچه كه ما ذكر كرديم محتمل است هر دو شق را، ظلم كافران كه از حد گذشت. [كذا]. و اظهار خجالت حضرت هم از اهل حرم موافق اسانيد معتبرة صحيحه دارد كه حضرت سيدالشهدا هم اجابت فرمودند، عرض برادر بزرگوار خود را در صورتي كه حمل و نقل آن از صدمات و جراحات امكان نداشته است، به حال خود گذاردند. حضرت حرّ هم در خارج شهر است به قدر يك فرسنگ مسافت دارد. بقعة مختصري دارد. كمتر به زيارت آن مشرّف مي‌‏شوند، به جهت بي‏حسابي اعراب بدلعاب. در چهارشنبه آخر سال اهل كربلا را قاعده اين است كه اُناثاً و ذكوراً، كبيراً و صغيراً مشرّف مي‌‏شوند آن بقعة مباركه را، ليكن بر حديثي نيست؛ به خصوص زيارت آن روز آن شهيد را، وليك قانون و عادت اهل آنجا شده است. از آقا سيد محمد مجتهد مرحوم كسي از زيارت آن روز سؤال كرده، همين جواب را فرموده‏اند و‌‌ همان روز هم به زيارت نرفته‏اند و در‌‌ همان روز به خواب قيلوله رفتند، خوابي ديدند كه مشتمل بر حكم بر زيارت آن شهيد بوده، دفعتا از خواب بيدار شده بلافاصله عزم زيارت فرمودند. از آن تاريخ تا حال مراعات زيارت آن روز را زياده از حد مي‌‏كنند، در اينكه هر وقت هر كسي را كه توفيق رفيق باشد، مشرّف شدن آن بقعه بدون سخن براي آن است اجرهايي عظيم. اين حكايت از اعاظم و كملين آنجا مسموع گرديد و الله اعلم بالصواب. خيمه گاه، خارجِ شهر است. قريب به قلعه و واقع در درب دروازه‌اي كه مشهور است به دروازة خيمه‌گاه. حصاري دارد و حجرة هشتي در وسط آن ساخته‌اند. مشهور چنان است كه مكان خيمة سيد الشهدا بوده است و چند شبيه محمل از دو سمت ساخته‌اند و حجرة حجله مانند بنا كرده‌اند شبيه به حجلة قاسم بن حسن8 . نخلستان بسياري در اطراف آن است. بسيار با صفا و آب كربلاي معلي از اول ميزان الي آخر جوزا، از نهر هندي منشعبه از فرات مي‌آيد. به علت طغيان [در اصل: تغيان!] آب كه نهر مشرف مي‌شود، چاه‌ها در ميان نهر و كنار آن حفر نموده آب كشيده صرف مي‌كنند. هر كسي آب آور دارد. آب مفتي مي‌خورد و هر كسي ندارد از دار سقا‌ها بايد خريد. هر مشكي به يك قوازي. هر قوازي يكهزار دينار رايج مي‌شود. آب خوب دارد. حمام‌ها آب چاه شوري دارد كه نعوذ بالله چشم مي‌خواهد تاب از تماس آن را بياورد. و يك حمام آب شيرين دارد و آن هم مشهور است. [نجف اشرف] از كربلا الي نجف اشرف، هفده فرسنگ است با طراده كه نهر هندي از فرات شكسته، به صحرا افتاده، درياچه شده است، مي‌‏روند، بسيار به آساني و راحت مي‌‏رود، بدون خوف و زحمت. اگر طراده‏چي صاحب وقوف بوده و طراده بزرگ نوساز داشته باشد، از براي نماز به كنار مي‌‏آورند در خشكي، به قدر ساعتي به جهت نماز و ساير ملزومات، بعد سوار شده ميرانند، اگر باد موافق باشد، شرا كشيده بي‏زحمت مي‌‏رود؛ اگر باد مخالف و جزئي باشد، به ني زدن حكما مي‌برند. ني‌هاي بلند مثل نيزه دارند از دو طرف بر زمين مي‌رسانند به اعانت آن مي‌رود و اگر باد مخالف كلي باشد ممكن نيست رفتن، به كنار مي‌‏كشند تا آرام گيرد و اگر دقيقه‏اي غافل شوند بلاشبهه غرق مي‌‏شود. هنگام مراجعت دير‌تر به منزل مي‌‏رسد، به علّت اينكه به مخالفت آب سر بالا بايد رفت. نفري هزار دينار مي‌‏گيرند. يك سره را بيست نفر زياده نمي‌‏گيرد. يك شبانه روز به سرعت رود، به كنار مي‌‏رسد، اگر به علّت‏هاي مذكوره، عايقي روي دهد، منتهاش چهار روز است ذهاباً او اياباً. وسط راه در كناره، آبادي هست از جماعت يهود، و بقعه هست كه ذالكفل نبي مدفون است. جماعت يهود زياده از حد اعزاز و احترام مي‌‏دارند، و به زيارت آن مكرّر مشرّف مي‌‏شوند، از بلاد بعيده قريب به مسجد كوفه از آب خارج مي‌‏شوند. بقعه‏اي است مشهور به مدفن يونس نبي، زيارت آن موافق مشهور لازم است. چارپايان موجود است، از اهل نجف كرايه مي‌‏دهند. تا به نجف يك فرسنگ است. به مسجد كوفه كه رسيدند لابداً مشرّف بايد شد و اعمالي دارد ان شاء الله تعالي مذكور خواهد گرديد با ساير مساجد سهله و امثال آن. [مسجد كوفه] مسجد كوفه صحن وسيعي دارد مشتمل بر مقامات متعدده، هريك معلوم و اعمال به خصوص دارد. خدّام و راهنماي آنجا مهارت تامّي دارند به تفصيل و بقاع چندي در اطراف آن هست. زيارت هر يك لازم؛ از آن جمله، بقعة حضرت مسلم و هاني بن عروه. اعتكاف و نماز در آن مسجد نمودن اجر بي‏حدّ و حساب دارد، و از زوّار نفري هزار دينار باج مي‌‏گيرند در آن مكان. بسيار هم اذيت مسلمانان را مي‌‏كنند. غرض اذيت است و الاّ هر كسي اين جزيي را مي‌‏دهد، مي‌‏‏گيرند و مي‌‏زنند. تا به شهر چندين بروج بنا كرده‏اند به علّت قطّاع طريق اعراب خانه خراب، از بناهاي حاجي حسين خان صدر اصفهاني وزير خاقان مرحوم؛ اعني السلطان بن السلطان فتحعلي شاه قاجار ـ نوّرالله مرقده ـ و همچنين قلعة نجف اشرف از بناهاي آن مرحوم و مبرور است. بسيار مضبوط بناست و مخارج كلّي شده است. يك راه ديگر هم از خشكي مي‌‏رود، مشهور به راه شور، بسيار راه مخوف است بدون جمعيت، عبور از آن جهالت محض است، به علّت عرب عُنيزه بي‏مزّه. و كرّات و مرّات تاخت و تاراج و قتل مسلمانان در آنجا شده است. نجف اشرف شهري است بسيار شيرين، خوش وضع. قلعة مضبوطي دارد؛ چنانكه باني آن مذكور شد. اهل معامله از هر صنفي به كار است. معطلّي كلّي دست نمي‌‏دهد، به جهت ملزوماتِ متردّدين و ساكنين. دريا قريب به قلعه است، كنارة آن گاو چاه‏‌ها ساخته‏اند، آب را به زحمت خارج نموده، سبزي آلات به عمل آورده، فواكه و مركّبات از خارج مي‌‏آورند، مثل بغداد و كربلا و حلّه و امثال آن، بلكه كلّ اشياي ضروريه را، و چيزي در آنجا به عمل نمي‌‏آيد. صحراي خوب دلنوازي دارد. وادي السّلام در جنب شهر است، قبرستان وسيعي با روحي، ارواح مؤمنين در آنجا جمع¬اند. مقرّ جميع ارواح مؤمنين و مؤمنات را خداوند عالم در آن مكان قرار دهد، بجاه محمد و آله. صالح و هود نبي هم در آن مكان شريف¬اند. معلوم است بقعه و علامتي دارند. زيارت آن‏‌ها هم لازم است و دستور زيارت قبور مؤمنين در مقاله زيارت خواهد آمد. [مقصود بخشي ديگر از كتاب مسالك السالكين است]. اهل آنجا عرب و عجم هستند. مردمان خوب با خدا. خارجي ندارد. كلاً خلّص پاك از جميع نواقص شرعيه، ظاهراً و باطناً. [صحن امام علي (ع)] صحن مطهّر بسيار وسيع و با روح، بناي عالي است. گنبد و دو مناره و ايوان و دو اسپر مابين منارين طلاست. بسيار خوب طلاكاري شده است. دخلي به ساير روضات مقدّسه ندارد. از قرار مشهور ضريح مطهّر از بناي نادرشاه مغفور و مبرور است. الحق از بناهاي نادره است، سه عدد است: يكي نقره و يكي ديگر فولاد و يكي ديگر مرصّع. و جواهرات بسياري و طلا و نقره زيادي و اسباب وافري در خزانة مبارك ضبط است، و هر چه از بابت موقوفات بدان مكان شريف رسد، كلاً را ضبط مي‌‏كنند، و موجود است از سابق و لاحق، به خلاف كربلاي معلاّ و سُرّ مَن رأي غُرما مي‌‏شود و انضباطي ندارد و در كاظمين8 هم حرف مي‌‏رود نه به شدّت آن دو مكان شريف. حضرت آدم و نوح نبي در اصل ضريح مطهّر مدفون¬اند. زيارت آن دو بزرگوار هم در آنجا بايد بشود. آداب¬حركت حاج،از كاظمين8الي¬شام¬محنت¬انجام
بعد از آنكه حاجي‏‌ها از اطراف و جوانب بلاد جمع شدند، شاخصي در ميان خود قرار مي‌‏دهند. اشخاصي از اهل آنجا كه معروف به شغل حمله‏داري هستند، يكي را منتخب نموده، به اذن پاشاي بغداد و چلبي كاظمين قرار حمل را مي‌‏دهند. كجاوه‏ نشين و غيره چند تا شام كرايه و عرب را مقاطعه مي‌‏كنند به قسم ضمانت. هر چه زياد و كم شود با خود حمله‏دار است، دخلي به حاجي ندارد «مراد از اخوه، تنخواهي است كه از اعجام عرب صحرايي و غيره مي‌‏گيرند آن را اخوه و خاوه نيز گويند و اين مرحله اختصاصي به عجم دارد نه به اعراب و غير آن و از بار تجار هم قراري دارند مي‌‏گيرند» و بزرگان آن حدود همة مستمرّي از حمله‏دار دارند. در حقيقت اخوه شهري، زياده بر اخوه برّي است و اخوه بحري هم دارد كه عبارت از عبور فرات و اجرت كشتيبانان آن آب باشد و همين كه قرار حمل شد از مخارج كوتاهي نيست، به اقسام مختلفه رنگ ريزي‏‌ها [؟] هست به جز رنگ دخل سَنَه‌اي كه ما مشرّف شديم، منتهاي گراني حمل بود. كجاوه با يك نفر شتر قرايوك هشتاد و دو تومان، با اخوه سرنشين سي و شش تومان، و پياده دوازده تومان كم‏‌تر و سواره به مال خود، بيست و شش تومان، و يك بار تمام ده تومان، وزن بار قرايوك كجاوه نود من تبريز به وزن هشت عباسي است و سرنشين چهل و پنج من تبريز و بار تمام مثل قرايوك است. و بايد هنگام اتمام امر با حمله‏دار چند قرار است كه بدهند. اول اينكه شخصي ميان آن‏‌ها باب است و در وسط راه از حاجي مطالبه مي‌‏كنند نفري يك تومان، دوم كرايه طراده عبور از فرات، و سوم شلتاق جمال، و چهارم شلتاق تفنگچي را، و همة اين‏‌ها را با حمله‏دار قطع كنند. چيزي بيش از كرايه و مقاطعه ندهند. و سوم تنخواه آن را به سه قسط برسانند: اول هنگام صيغه، دوم در وسط راه، سوم يك منزل به شام مانده، اگر تنخواه را تمام دهند، در بغداد و غير بغداد، به مصرف مي‌‏رسانند، بين راه به جهت اخوه و ساير مخارج معطّل مي‌‏مانند، لابداً بايد حاجي بدهد و دستش جايي بند نيست. و اين شرط را هم بايد كنند كه اگر به موسم حركت حاج به شام نرساند، از عهدة مخارج برآيد به دست بزرگان آن حدود و ضامن معتبر، و از تفنگچي حمله‏دار هم بايد مطمئن شد. بدون جمع‏آوري آن حركت جايز نيست، محلّ خطر است و آب هم به پاي حمله‏دار است يا بر سر آب برساند يا آب را حمل نمايد. اين قرار حمل و حمله‏دار كجاوه است و ساير ملزومات متعارفي از مأكولات و غير مأكولات آن معلوم است، بايد سرانجام شود. هر وقتي را نرخي هست، بايد خرج نمود، نفري بيست تومان من حيث المجموع از ما خرج شد. آنچه لازم باشد در راه از بغداد حمل بايست نمود. آبادي ندارد. از دو راه مي‌‏روند، يكي آنه [عانه] و يكي ديگر حيط [هيت]. هر دو خوب است، به خير بگذرد خداوند يار باد! [حركت از كاظمين به سمت شام] از كاظمين8 پانزدهم شهر رمضان المبارك حركت مي‌‏كنند. از طلوع صبح راه مي‌‏روند الاّ دو ساعت به غروب مانده. منزل مي‌‏كنند، چادر مي‌‏زنند، هستند تا صبح ديگر و همچنين الي شام. نه راهي است و نه آبادي. دليل پيش رو مي‌‏رود و خلق از عقب آن. شب‏‌ها كشيك مضبوط مي‌‏كشند، روز‌ها هم به نظم مي‌‏روند. پيش تفنگچي و عقب به شرح ايضاً. كجاوه‏‏‌ها در دست عكام‏‌ها مي‌‏كشند، قرايوك و سرنشين و بار و شتر‌ها بي‏مهار، جمال‏‌ها از عقب بصم [؟] چرا مي‌‏رانند، مي‌‏آيند. بسيار به آهستگي طي مسافت مي‌‏كنند. عكّام يكي ده تومان و يك خلعت كه قيمت آن دو تومان باشد با خوراك و بخشش جزئي گرفته تا شام مي‌‏آيند. اگر خوب باشند تا مكّه هم قرار متداولي دارند، داده مي‌‏برند، و الاّ تجديد آن آسان است. خوب ندارند. همين قدر هست كه كاظميني هستند، دم‏دار نيستند. طهارت و نماز را دارند. آب آوردن و بار كردن و هيزم رساندن و چادرزدن و كجاوه كشيدن با عكّام است. حاج چند روزي هم به جهت اجتماع حجّاج در خارج كاظمين، شريعه مشهور است، نقل مكان مي‌‏كنند. هرچه از وزن بار كه مذكور شد كم باشد، از اصل كم كرايه مي‌‏دهند. اگر زياده باشد، به قدر آن كسر بايد داد. تا شام تدارك به غير از خوراك چيز ديگر ضرور نيست؛ زيرا كه كلّ ضروريات را از بغداد آورده است. چهل و پنج روز بدون خلاف راه بايد رفت. آذوقه را قدري بيشتر بردارند، ضرر ندارد و بسيار به تعجيل برسانند. باز حاج شامي در مُزيرب خواهد بود. دو روزي در شام به جهت تدارك بايد توقّف نمود. از حمله‏داران شتر گرفت، خود را به حاج رسانيد كه در بيست و پنجم شوّال بدون خلاف حركت مي‌‏كنند. عكّام‏باشي‏‌ها هستند در شام، به جهت باقي تدارك، و هم در انتظار حاج بغدادي. به تعجيل خود را به بلا نيفكنند، فهميده اختيار حمله‏داري را كند كه باعث ندامت او نشود. تملّق‏گويي حمله‏دار و جمّال بغدادي را كم نكنند و عكس آن با عكّام رفتار نمايد. يك نفري هم عكّام به جهت خود معين برمي‏دارد، لابد خرج او را هم بايد داد، وليك از خدمت فرمودن كوتاهي ننمايند. به جز خوراك چيزي بر آن حاجي نيست، ادّعاي زياده كند جواب گويي آن ممكن است. تنخواه عكّام را هم نصف در بغداد، نصف در شام قرار دهد، بدهد؛ از حمله‏دار و عكّام هر دو نوشته به مهر اهالي آن حدود بايد گرفت، چه در شروط و چه در ايصال تنخواه، بسيار در كار است، به خصوص اعراب اخوه بگير كه به جهت گرفتن اخوه مي‌‏آيند از غيره و غيره، حمله‏دار بخواهد طفره [در اصل: ‌تفره] زند و به حاجي واگذارد و خودي كنار كشد، همين كه اعراب از حاجي مطالبه اخوه نمايد، نوشته مقاطعه حمله‏دار حيله‏دار را به دست عرب دهد، بر مضمون آنكه مطّلع شود، بلاخلاف با حاجي كار ندارند و از حمله‏دار خواهند مطالبه نمود و مي‌‏گيرند و حاجي سالم در مي‌‏رود و اگر چيزي در دست نباشد، خالي از معركه نخواهد بود. از سياه هم اخوه نمي‌‏گيرند و نبايد داد. نه قراري دارد و نه حكايتي. حقّ مقام ديدة بصيرت ندارد، در حقيقت روهاي باطن همه سياه است. آواره شد‏گان در صحرا‌ها با گروه مختلفه به سر مي‌‏برند، شايد قلبي و روي سياهي سفيد كنند. بايد از هيچ كدام مطالبة اخوه ننمايند. واي بر احوال آن گروهي كه روسياه رفته سياه‏‌تر و روسفيد رفته، سيه روي‏‌تر برگردند. مثل من روسياه كه به روسياهي رفتم، سيه‏روي‏‌تر برگشتم. اي مؤمنين و مؤمنات، هوا و هوس نفساني و ريا و عُجب جسماني و كثافت روحاني را كنار گذاشته، با خدا باشيد و رو به او كه مي‌‏رويد، به نيت خالص و خلّص برويد. ذهاب و اياب حركت و سكون را بي‏ رضايي خالق خود مكنيد، و اجر خود را ضايع، بل أضيع نخواهيد و به ندامت ابدي مبتلا نگرديد كه بعد از انتقال سودي نخواهد بخشيد. با كلّ موجود در صلح باشيد، حتّي حيوانات سفر. سفري است كه محلّ امتحان است. بسيار نفس مي‌‏خواهد به رضاي جناب اقدس الهي رفتار كند. حوصله و صبر ضروره در كار است. هيچ كس را نديدم و نشنيدم موافق مراجعت كند، بالاخره مخالف ديدم و اكثر مخالف را با عراق و عراقي اخت يافتم. نمي‌‏دانم اهل عراق مخالفت را چرا ترك نمي‌‏نمايند. در ورطة راستي به مالفت [كذا] در زمين حجاز به سر نمي‌‏برند و اكثري عالم بي‏عمل¬اند و بگو چه ابوالچب [كذا] زده از زمره خاصي به درياي معاصي و نسناسي غوطه‏ور مي‌‏خواهند بشوند. آيا چه خواهند كرد روزي كه از خالق اكبر ندا آيد: (أَلْقِيا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ)؛ يعني بيندازيد‌اي خازنانِ جهنّم كلّ آن‏‌ها را كه از جمله كفّارند و از آن‏هااند كه حق را پوشانده و دشمني با ائمّة اطهار دارند. بعد از آنكه فرا گرفت قهر حضرت قهّار، كفّار را خطاب به سيد ابرار نموده، اِخبار از حالت آن اشرار كرده مي‌‏فرمايند كه (يوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِيدٍ) يعني روزي كه مي‌‏گويم جهنّم را، آيا سير شدي؟ در جواب خواهد گفت: آيا زياده از اين را قهر نخواهيد فرمود؟ واي بر كردار و احوال بي‏مآل ما، نستجيربالله! چرا از گروهي نباشيد كه شاد شويد از اعمال پسنديدة خود و منتظر اين فقره باشيد و از آن گروه محسوب شويد كه (وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ‏) يعني خلق كرده است خداوند عالم، جنّت را از براي آن‏هايي كه از پرهيزكارانند كه دور نيستند از رحمت خدا. امر مي‌‏كند خداوند متعال در آن حال اهل بهشت را كه داخل شويد به بهشت به سلامت دايمي، و مخلّد باشيد در بهشت همچنان كه مخلّد مي‌‏شوند منافقين در جهنّم. حقير فقير غير اين و خلاف مضامين مذكوره نمودم. من اين معامله را كردم و زيان كردم. جهد كنيد، مثل اين روسياه رفتار نكنيد كه به جز تأسّف بي‏جا ثمري ندارد (خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبين)‏ اين عملي كه از ما و از امثال ما صادرمي‌‏شود، خسارت دنيا و آخرت است. اين است خسارت آشكار كه ائمّة اطهار دائم الأوقات، اظهار اين مراتب را فرموده‏اند. از اين اعمال و از اين اوضاع و از اين شياطين انس و جن و از اين نفوس امّاره، مفرّي و علاجي ندارد مگر پناه به لطف الهي و توسّل به خاندان رسالت پناهي و به خصوص حبّ مولاي متّقيان، بعده زيارت الحسين، و تعزية الحسين و اعتقاد به اوامر و نواهي الهي و بس. [كلياتي در بارة راه فرات به شام] و آب‏هاي اين منازل، بعضي چشمه و چاه است. چند روزي هم در كنار فرات كه منزل مي‌‏كند، آب فرات صرف مي‌‏شود. اين منزل‏‌ها آب بد ندارد. مي‌‏توان خورد. آبادي حيط [هيت] و آنه [عانه] خوب است. قصبه مانند است. به قدر ضرورت مسافر، اشياء يافت مي‌‏شود. از شريعه الياين دو آبادي از هركدام عبور كنند، هشت روز يا نُه روز مي‌‏رسند. راه خوب و صحرا و وادي غير ذي ذرع الي دو منزل به شام مانده مي‌‏رسند به كوهستان شام. هيزم وافري در همه جا موجود. معطّلي ندارند. در كنار فرات احشام اعراب بسيار است. از قراري كه به نظر حقير آمد، اگر فصل بهار و زمستان و اوايل عقرب باشد، حتماً بايست از اين راه رفت و مراجعت از ارضة الرّوم كرد. ييلاق‏هاي خوش هوا و آب‏هاي خوش‏گوار و شهرهاي خوب و پرمتاع بسيار باصفا است و بعضي از راه آنكه بد است و صعوبت دارد و زمستان سم است، عبور از آن محفوظ مي‌‏ماند، و فصل تابستان هم سم است، از راه بغداد رفتن به جهت گرمي و قحطي آب. خلاصه خوب بروند به ياري خدا، اگر سالم در رود، زيارت عتبات را كرده، با كمال خريت مشرّف مي‌‏شود از دريا و راه سوگ شيوخ، و جبل كه از نجف اشرف است و امثال آن خالي از خطر نيست، بلكه با خطر است. بايد به شام رفت و از آنجا به حمل سلطاني خود را رسانيد به مقصد و مراجعت هم به شرح ايضاً. و از شام با جمعيت، از ارضة الرّوم [كذا: ارزروم هم نوشته مي شود] به اوطان خود واصل شد. غير اين را خلاف عقل و هوش و دانايي بايد محسوب داشت. به قدر امكان خلاف جايز نيست، مگر مقام اضطرار باشد، يا به قسم حكم يا اسبابي فراهم آيد تالي حكم باشد. بدان چه ديدم و شنيدم و به عقل سنجيدم و به تفصيل به عرض برادران ديني رسانيدم، حال بدان چه عقل و وقت و جهالت و ناداني اقتضا كند، معمول‏ دارند و به آن‏‌ها رسانند. ***
مخارج و هزينه‌هاي سفر حج فقرة سوم در مخارج است: هر كسي را چه بايد كرد، و در آن استطاعت هر كس معلوم خواهد شد؛ چنان¬كه به اين مطلب در سابق اشاره شده است. مخارج يك نفر، كه با مالِ خود اِلي شام محنت انجام رود، با خوراك مال، و مخارج خودش كه در ‌‌نهايت راحت [باشد] به ده تومان به خوشي طي مسافت مي‌‏كند. مال را از هر قراري كه خواهد در وطن خود ابتياع نمايد. اين فقره از براي اشخاصي است كه در عراق متوطّن باشند؛ مثل طهران و مازندران و اصفهان و امثال آن و توابع آن‏‌ها، هر چه بُعد ولايت زياده شود، مخارج به‌‌ همان قدر از قرار تفصيل منازل تفاوت مي‌‏كند؛ چه زياد و چه كم. اگر به كرايه برود، هر ولايت را نرخي به تفاوت همه ساله هست، امّا لمّي در كرايه هست. اولاً به قدر قوّت اختيار خود به غير وانگذارد كه پول بدهد و خود را اسير و ذليل و بي‏اختيار نمايد. خدا نكرده اگر محتاج به كرايه شد، به جهات مختلفه شخصي را رو به خود كند كه قدري انصاف و خدا‌شناسي با او باشد ـ نعوذ بالله ـ نشناخته و به امتحان نرسانده، خود را به ورطة هلاكت اندازد كه بسيار بد خواهد گذشت. [پرهيز از حمله داران خوش خط و خال] و از شام الي مكّة معظّمه، حمله‏دارهاي خوش نما مثل مارهاي خوش خط و خال، در ‌‌نهايت رأفت به ظاهر مهربان¬اند. به التماس عكّام باشي‏هاي ملعنت پناه، حاجي فقير را به دام آورده، همين كه بر شتر سوار كردند، ديگر حسابش با كرام الكاتبين است. بايد ‌‌نهايت دقّت را كند. به حمل كسي رو آورد كه قدري مروّت در او باشد. هر چند كه در هيچ كدام مروّت نيست، و بد‌ترين مخلوقات¬اند، هم خودشان و هم اجيرهاي آن‏‌ها، از قبيل جمّال و سقّا و عكّام باشي، و چادرچي و نويسنده و امثال آن. جزئي اشاره كه از بابت حمله‏دار‌ها شد به مناسبت اسم بردن شام بود. ان شاء الله تعالي مِن بعد در قواعد حركت حجّاج از شام به تفصيل مرقوم خواهيم داشت.
[كراية كجاوه تا شام و شرايط آن] و اگر كسي خواهد كجاوه سوار شود تا شام، كرايه آن معلوم و متداولي هر بلد مشخّص است و مال هم از خود باشد؛ مثل آن ضرور به بيان نيست. اگر كرايه باشد لمّي هست. با صاحب مال قطع كند، هر چند روزي كه در راه نتوان به علّت صعوبت راه كجاوه سوار شد، صاحب مال از عهدة سواري آن برآيد. در ثاني وجه كرايه علاوه نگيرد. اصعب راه كه نمي‌‏توان سوار كجاوه شد، از شهر ارزنجان است الي آگين و از آگين است الي قرية چيت. پنج منزل كلاً صعب است كه نعوذ بالله من غضب الله، به خصوص كه فصل زمستان عبور شود. [استخدام عكام براي هدايت كجاوه] هركجاوه را عكّامي ضرور است. بدون عكّام خالي از زحمت نيست. به اميد صاحب مال يا اجير خود ماندن، بسيار تلخ مي‌‏گذرد. بايد كه عكّام صاحب وقوفي زرنگي حلال‌زاده به چنگ آورد و قراري به او داد از اجرت و خوراك آن قطع شود كه بعد باعث گفتگو و دردسر نگردد تا شام. از شام هم تا مكّه قرار علي حِدَه دارد، داده ببرد؛ و اگر خوب به نظر آن نيامد، يا كجاوه سوار نشد، از شام از عكّام دست برداشته، و درد سر كم كند. و لمّي در اين ضمن هست، بايد حاجي دو كار كند: اوّل اينكه بعد از قرارداد نوشته به اطّلاع چند نفر از حجّاج بگيرد و فسخ را با خود قرار دهد، هر وقتي كه به خدمات او كوتاهي كند، به جوابي خود را آزاد نمايد و انديشة اين را نداشته باشد كه صحراست، كسي نخواهد بود كه به عوض او به اين شغل قيام و اقدام نمايد. از اين سبب معطّي حاصل شود. نه چنين است، هميشه پياده‏هايي متعدّد، ‏خود با حاج هستند، از قبيل حجه فروش و غير آن. دفعي يكي را منتخب كرده به‌‌ همان شغل بازدارد. ثاني اينكه مخارج خوراك عكّام را حساب كرده تا مقصد به هر جا كه انتهاي منظور باشد، خشكه بدهد. مبادا قرار يوميه و نان دادن گذارد كه معركه دارد، و قسطي هم به جهت تنخواه گردش او مشخّص نمايد، بدون قرارداد نتواند به او سخني بگويد كه همه روزه اوقات را به شدّت تلخ سازد. غير اين رفتار شود، حواس پريشاني به دست خواهد آورد. به علّت اينكه همه روزه «تغذيه بده» دارد، و گويد: طعام چرب نيست يا شور است يا لذيذ نيست يا گوشت آن كم است يا نيست! خلاصه هر ساعتي را صدهزار بازي در مي‏آورند كه نان خود آن شخص را حرام به خود مي‌‏كند، به خصوص از شام به آن سمت، خاصّه عكّام عرب باشد كه نعوذ بالله با او قراري بايد داد، وجه بگيرد از قرار قرارداد، و هر قسم خوراك كه خواهش كند خود متصدّي بوده و راه گله و معركه معدود گردد. متداولي كرايه و اجرت عكّام سنة مذكورة قبل كه مشرّف بوديم تا شام، سرنشين كه بيست من بار هم كند، پانزده تومان رايج ريال محمدشاهي عددي سي نخودي كجاوه، يك مقابل كه سي تومان باشد. بار هم به نهج مذكور، چهل من تبريز به وزن هشت عباسي عيار بار است. عكّام هم شش تومان اجرت داشت. شش تومان قيمت خوراك كلاً دوازده بود. و از شام الي مكّة معظّمه، سرنشين شتري كه پنجاه آقّه ـ هر آقّه سيزده سير ايراني است ـ بار كرده سوار شود، به هزار قروش كه بيست تومان است و اگر زياده از پنجاه آقّه باشد، هر آقّه، دو قروش و نيم كه ده شاهي باشد، بعد از تشخيص قپان‏دار بايد بدهد و اگر كسر باشد، و همچنين كسر كرايه مي‌‏گذارد. و پنج اتراق است. هر اتراقي يك سرنشين من حيث المجموع از قبيل جمّال و چادرچي و عكّام باشي و سقّا بايد داد، ده قروش است كه دو هزار باشد. كلاً پنجاه قروش كه يك تومان باشد و يك قاضي كه بيست قروش كه چهار هزار باشد، قلميه نويسنده حمله‏‏دار مي‌‏گيرند. پنجاه قروش هم اجرت و خوراك عكّام دارد، يك تومان باشد. ده نفر سرنشين به شراكت يك عكّام مي‌‏گيرند، و شتران را قطار نموده مي‌‏كشند.
[وسائلي¬كه لازم است ازشام تدارك ببينيد] ملزوماتي كه از شام تدارك بايست برداشت مطهره و خيك است، و يك زوج جوال و هرچه قابل بدن و شكم خود بداند؛ از پوشاك و خوراك ضروريه و غير آن بردارد و در مقالة منازل خواهد آمد كه در هر منزلي از منازل چه قسم اشياء يافت است، به قدر سليقه و احوال و قوّه خود، هر چه خواهد حمل و نقل نمايد، دخلي به مخارج متداولي عرفي و شرعي ندارد، مخارج خوراك و غير آن بيش از ده تومان نمي¬شود. مخارج توقف مكه آن هم با قرباني و احرام، بيش از سه تومان نيست، اگر خواهد سوغات نگيرد، يا زياده روي كند، دخلي به حساب ندارد. يك كجاوه و يك نفر شتر قرايوك، شصت تومان كه سه هزار قروش باشد و ده تومان هم قيمت كجاوه و اسباب و خيك لازم است. خيك بغدادي بگيرند كه به روغن قيطران ملوّس نشده باشد كه نمي‏توان آب آن را خورد و همچنين كجاوه بغدادي تحصيل كنند كه راحت‏تر است، و بزرگ‏تر و ديرتر عيب مي‏كند، با مطّاره و حسيني و خلعت عكّام و شمع و غير آن هم هست و ده تومان هم اجرت عكّام است، به غير خوراك، پنج تومان هم خوراك آن هست. و هر يك از اتراقات پنجگانه، دوازده قروش و نيم است از قبيل جمّال و عكّام باشي و چادرچي و سقا، بايد داد. و هر دو زوج كجاوه را يك باب چادر مي‏دهند، و هر ده نفري سرنشين را يك باب چادر و هر تختي را يك بار چادر و نفري هم يك قاضي كه بيست قروش باشد، قلميه نويسنده حمله‏دار مي‏گيرند. و قرار وزن حمل قرايوك هم صد آقّه است. اضافه آن را از قرار مذكور كرايه مي‏گيرند. بار علي حِده برداشته شود، وزن آن صد و سي آقّه است و هجده تومان كه پنصد قروش باشد مي‏گيرند. و اگر چادر مخصوص بخواهند در اتراق، شش قروش و ربع، سقّا شش قروش و ربع، و چادرچي با تعارف حمله‏دار دو سه تومان باشد، اضافه مي‏شود. تخت روان شش هزار قروش كه صد و بيست تومان باشد، با يك طاقه شال كشميري كه بيست تومان يا زياده قيمت آن باشد، مي‏گيرند. و مخارج چهار نفر عكّام را بايد بدهد؛ يعني از خوراك. اجرت عكّام نخست با حمله‏دار است، يك نفر شتر به جهت حمل آب و يك نفر به جهت حمل هيزم كه سوخت مشعل است، حمله‏دار مي‏دهد با مشعل چي كه دايم هنگام راه رفتن بعد از مغرب الي صبح مشعل بايد مشتعلاً كشيده شود و اتراقات آن قدري اضافه‏تر از معمولي كجاوه بايد بدهد و يك نفر شتر هم به جهت قرايوك مي‏دهند به وزن مذكور قرايوك كجاوه. هر كسي به قدر قوّه و سواري خود، بخششي به جمّال گاهي بدهد كه شتر خوب و راه‏وار بگيرد كه شتر بد را نمي‏توان متحمّل حمل و متملّق حمله‏دار و غير آن شد و همچنين به جهت آب و انضباط چادر به چادرچي و سقّا هم ريزشي كند. يك حسن دارند كه قانع¬اند. هر قدر داده شود حرفي ندارند. هر كس به قدر همّت خود از پول در همه احوال بگذرد، خوش خواهد گذرانيد. سفر خرج است نه امساك. پول ضرور است ديگر هيچ چيزي. خوش گذراني و راحت و عزّت و حرمت كلاً داشتن وجه است و خرج آن مشروط. اين كه به جا خرج شود، مبادا بي‏جا مخارج كند كـه نه به كار آخـرت آيد و نه به كـار دنيا. فهميده درِ سُرّه و كيسه باز كند، به انواع و اقسام هم پول مي‏گيرند، به طريق شلتاق و بي‏حساب و زبان بازي‏ها. بايست به هوشياري رفتار كند و اتلاف در مال خود نكرده، و به كسي اعتبار نكند. خرجي كه برداشته است به انهاي ]انحاي[ مختلفه از دست او بدر رود و معطّل بماند و محتاج به غير شود، و بناي تملّق و التجا را گذارد. نعوذ بالله از اين مرحله، بسياري به اين درد مبتلا مي‏شوند.
[مراقب از پول و تنخواه] و تنخواه خود را بسيار محافظت كنيدكه دركمين آن عرب و عجم هستند، به قدر سر مويي غفلت ورزند مي‏برند. و صاحب تنخواه دست خالي مي‏ماند؛ ديگر به سر و سينه زدن به جايي نمي‏رسد، چنان چه بسيار اتّفاق افتاده كه بردند و از كمر در خواب باز نمودند و خارج از رفيق شد، كشتند و بردند، و امانت سپردند، بالاخره به حاشا منجر شد. [قرض به حمله دار ندهيد] و به حمله‏دار كه وجه كرايه مي‏دهند، به اطّلاع جمعي دهند و قبض مضبوطي بگيرند كه بسيار شد كه گرفتند و در ثاني مطالبه نمودند، بالاخره به مرافعه منجر شد. و قرض هم به حمله‏دار ندهند، آخرش معركه دارد بلكه وصول آن از جمله محالات است. بسيار متداول است قرض دادن به حمله‏دار و به التماس‏هاي وافر از آدم مي‏خواهند و مي‏گيرند، و در آن حكايت‏هاي عرب و عجم بازي‏هاي مختلفه كه به خاطر نرسد به ميان مي‏آورند، عرب و عجم مي‏خواهم كه در مقابل حيله‏هاي حمله‏دار محيل ملعون كه به خصوص شهودان هم عمله آن باشد، خاصّه عكّام باشي ايستاده جواب گويد. حافظ وظيفة تو دعاكردن است وبس
در بند آن مباش كه نشنيد يا شنيد
و چنان چه در حديث صحيح منقول است از امير مؤمنان علي بن ابي طالب ـ صلوات الله و سلامه عليه ـ كه «اسْتُرْ ذَهَبَكَ وَ ذَهابَكَ وَ مَذْهَبَكَ»؛ يعني بپوشان طلاي خود را، و راه رفتن خود را، و مذهب خود را. به همين قدر اشاره و تنبيه برادران ديني را كفايت مي‏كند. الحق جامع جميع جهات است. قدري تأمّل و تعمّق ضرور است. تأكيد در محافظت وجه كه به انهاي ]انحاي[ مختلفه نموديم و به خصوص پوشانيدن رفتار خود، هم ظاهراً و باطناً، ذهاباً و اياباً و توقّفاً، بسيار مراعات بايد نمود؛ چه از قطّاع طريق طرق، و چه از ارباب سليقه و سلق، از متوقّفين بلاد و منازل و همراهان، خواه از اهل اوطان و غير آن بوده باشد؛ زيرا كه محشور بايد شد با مخلوق مختلف مدّت كثيري و مذهب خود را بپوشان؛ يعني تقيه بكن به هر صراطي كه مستقيم هستي، خواه موافق و خواه غير موافق باشد؛ خاصّه در اين سفر كه هم سفر بايد شد و به انتها رسانيد با اديان مختلفه و فِرَق مغشوشه، به تخصيص آنان كه به ظاهر دعوي اسلام مي‏كنند كما قال الله تعالي: (يقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مٰا لَيسَ فِي قُلُوبِهِمْ) (فتح: 11) يعني مي‏گويند در زبان‏هاشان، و نيست در قلب‏هاي آن‏ها بدان چه مقرّند. مراد از «ما في القلوب» آن است كه، نيست در قلوب ايشان قلب ايمان؛ يعني حبّ ولايت امير مؤمنان و در آن ولايات كمتر بلكه هيچ نديدم، مگر نادراً كسي كه حبّ ولايت امير مؤمنان را داشته باشد، هر چند كه جاري است زبان و به ظاهر اسلام منافات كلّي دارد با اسلام باطني؛ يعني قرار به ولايت و حبّ آن. اين حكايت ميانة حضرات، باب نيست مطلقاً، و اين باب مسدود است و اين طريق متروك بل ممنوع، و حب را تبديل به بغض نموده‏اند عالماً عامداً، و از كفر باطن خود بي‏خبرانند. معلوم ايشان نخواهد شد تا شاخصي به ميان نيايد؛ يعني قيامت صغري و كبري. قيامت صغري هنگام موت ايشان است كه بر خود في نفسه آن معلوم خواهد شد كه اين ايمان براي او ايمني نداشته است و به ضلالت ابدي افكنده و پيروي شيطان را نموده و خودي را معذّب يافته، در وادي برهوت ديجور «إلي يوم ينفخ في الصور» و قيامت كبري حشر و نشر است و در آن وقت نيز اكمل كفرش تكميلي به جهت او حاصل خواهد نمود و بر اهل قيامت خباثتش معلوم شده و كفر بي‏حسابش بي‏حساب به دست محاسبان محشر خواهد آمد. شعر: خوش بود گر محك تجربه آيد به ميان
تا سيه روي شود هركه دراو غش باشد
[لزوم تقيه در همه حال] و تقيه در همة افعال؛ از جمله واجبات است و رفتار بزرگان چنان چه حضرت صادق7 مي‏فرمايند كه «التَّقِيةُ دِينِي وَ دِينُ آبَائِي‏»‌؛ يعني پرهيزكاري، دين من است و دين پدران من است. اعمال خود را موافق ظاهر به ظاهر خلق تبديل بايد كرد، بلاشبهه به نيت باطن خود مأجور است، اگر چه اعمال به خلاف واردات شريعت و طريقت به عمل آيد به حسب تقيه موافق حديث «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّياتِ». مصرع: «خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو». هرگاه به خلاف اين رفتار شود، خلاف شرع انور است و خود افكنده است به دست خود به مهلكه و تهمت، كما قال: «اتّقوا مِن مَواضع التهم»؛ يعني بپرهيزيد از موضع هاي تهمت. و ايضا خداي تعالي مي‌فرمايند: (وَ لا تُلْقُوا بِأَيدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَة) (بقره: 195) يعني ميندازيد به¬دستهاي خودتان، خود را به هلاكت. [اگر سواري از خودتان باشد بايد... ] و اگر كسي خواهد با مال سواري خود برود، ممكن است. اسب، قاطر، الاغ و شتر عيبي ندارد و اگر متحمّل رحمت آن شود، دردسر آن كمتر خواهد بود و مخارج مذكوره را ندارد مگر خرج خودش و مال. در هر حملي از حمول كه خواهد توقّف كند بايد به حمله‏دار تنخواهي بدهد به جهت آب و اذن توقّف در حمل آن، به قدر پنج تومان بدهد، و سهم چادر هم شود با رفيقي، و متحمّل وجه اتراق گردد. ديگر حكايتي با او نيست. اين براي كسي است كه مال از خود باشد، و اگر خواهد جو و علف را هم به حمله‏دار قرار دهد تا پانزده تومان بايد داد كه هفتصد و پنجاه قروش باشد، و اگر متحمّل خرج شود مختار است. يافت مي‏شود جو و علف و ليك بعضي منازل اشكال تامّي دارد. بايد جويا شده كه هر منزلي كه ندارند بردارند. اگر الاغ سوار باشد دو تومان به حمله‏دار مي‏دهد به جهت آب آن و خرج، اگر حمله‏دار بايد بدهد. نصف خرج اسب است؛ و اگر خود بدهد كه امري است علي حِدَه. و شتر هم يك ثلث كمتر از اسب خرج دارد. اين مخارج مذكوره در حمل سلطاني است. حمل سالمه و سُخْني، در سرنشين پنج تومان و در بار علي حده شش تومان، و در كجاوه ده تومان كمتر مي‏گيرند. تخت روان در آن حمل نيست، سبب كسر آن هم اين است بسيار حمل مغشوشِ هرزه است، بي‏نظم و كثيف. مخلوق را به طمع مبتلا مي‏كنند. حكايت اغتشاش [در اصل: اغتشاق] آن در مقاله حمل‏ها بيان خواهد شد. و مخارج مراجعت هم به همين تفصيل است، جزئي در كرايه لابداً كسر مي‏كنند. و اين اوضاع مخارج است كه مجملي از مفصّل بيان شد. ممكن است زياد و كم شود به علّت نرخ و تصعير اگر جنس ترقّي دارد، لابدّاً حمل را زياد مي‏بندند و اگر تنزيلي دارد، كم مي‏بندند. تفاوت چندان نمي‏كند. گويا از قرار مذكور اضافه نشود. به سبب اين كه همان سَنه كه ما مشرّف بوديم، انتهاي تسعير بود. زياده از آن پايه قحط است. نان را از قرار افت يك قاضي كه بيست كه عبارت از قروش چهار هزار دينار باشد، بود؛ داد و ستد مي‏شد به حساب خروار صد من تبريزي هشت عباسي، يكصد و هفتاد تومان مي‏شد. از همين قياس ساير اجناس ديگر را منظور بداريد. به رغم حقير، به همين قرار منظور نموده، وجه را بردارند، بسيار راحت گذران مي‏كنند، و محتاج به غير نخواهند شد، به توفيق حق سبحانه و تعالي، هر چه اضافه خرج آيد، مي‏توان خريد. اشيا در بلاد عرض [در اصل:‌ ارض] راه نمود كه يك مقابل نفع آن عايد مي‏شود. قدري سليقه و اطّلاع و هوشياري در كار است كه نفع گزاف مي‏توان كرد.
[حاجيان پياده و حجه فروش] و اگر پياده خواهد طي مسافات نمايد و به مقصد رسد، صاحب توانا باشد بسيار به آساني از براي او مي‏گذرد آن هم دو قسمت: قسم اول؛ بي‏دردسر اجير شخصي به جهت خدمات او شود، و مخارج گرفته، اداي واجبي نمايد. قسم دوم؛ اگر به منّت خود رود، مخارج او به جز خوراك و لباس كمي و با اوزار و دو جامه احرام و با قيمت قرباني به بيست تومان در نهايت، خوب گذران مي‏نمايد، وليك بسيار زحمت دارد. آسان حكايتي نيست. در اين خصوص عكّام و ساير عمله پياده يد طولايي دارند و برخي از اشخاص آزموده و مكرّر طي اين مسافت بعيده را نموده باشد؛ چنان عادي طبيعتشان شده است كه بر سواران پياده‏روي صعب است، بر ايشان هم سواري چنان است. بعد از آن كه شخص قدر استطاعت بدني و مالي خود را يافت و بر خود ديد، بايد كه بدون درنگ عزيمت اين سفر را كند و اداي حقوق الهي را به قسمي كه از شارع مقدّس رسيده است كند، اگر خداي نكرده شيطان انس و جن و يا نفس امّاره و هوا و هوس نفساني و امساك روحاني بر او غلبه كند و مستغرق درياي غفلت از خالق خود شود و روا دارد خود را كه در صفوف يهود از افكار نابود خود متّصف كرده، از كبر و تفرعن با فرعون اكبر و اصغر محشور گرداند.




نظرات کاربران