قلههای رفیع بقـیع
محمد بن علی بن الحسین (بن علی بن ابیطالب بن عبدالمطّلب بن هاشم بن قصیّ بن کِلاب...)، درختی است تناور، از بوستان نبوت که شرافت، عظمت، دانایی، فضیلت، اخلاق، عرفان، معرفت به حقیقت و مواریث نبوت را به ارث برده است.
به گزارش خبرنگار سرويس انديشه پايگاه اطلاعرساني حج، محمد بن علي بن الحسين (بن علي بن ابيطالب بن عبدالمطّلب بن هاشم بن قصيّ بن كِلاب...)، درختي است تناور، از بوستان نبوت كه شرافت، عظمت، دانايي، فضيلت، اخلاق، عرفان، معرفت به حقيقت و مواريث نبوت را به ارث برده است.
او جامهاي نوراني از رسالت نبوي را بر تن پوشيده و از وجود گرامي¬اش، دانشها و علوم بر ميخيزد و او آبشخور آنها گرديده و معرّف علوم و دانشهاي اهلبيت طهارت شده است؛ زيرا كه دانشها و علوم الهي و ربّاني از شريعة وجودش سرازير گرديده و به هر نقطهاي از نقاط آكنده از ظلمت در روي زمين رسيده و تبديل به مجد و فخامت و نورانيت نموده است.
روشني بخش دل اهل حقيقت و جويندگان آن گرديده و بساط جهل را بر چيده و بر سر قساوت و ظلمت شوريده و شورستانها را به گلستان تبديل ساخته است و بدين روي، بايسته است كه بگوييم: او از روشنترين نمادهاي بلوغ انسانيت و از درخشان ترين چهره¬هاي تاريخ بشري در دورة اسلامي است كه آثار علمي بي بديل و راهگشايي را به جامعة انساني ارائه كرد.
به همين دليل است كه رسول نور و رحمت؛ پيامبر گرامي خدا9 ، نام او را «باقرالعلوم» نهاد و سلام خويش را به او ابلاغ فرمود.
جابر بن عبدالله انصاري گويد: «پيامبر9 خطاب به من فرمودند: «تو در دنيا ميماني، تا آنگاه كه مردي از فرزندان مرا مي¬بيني كه همانندترين افراد به من است؛ هم اسم من و شكافندة علم است. هرگاه او را ديدي سلامم را برسان.»
در اين بخش از نوشتار، گوشهاي از حيات نوراني آن ثمرة علم و دانش نبوي و آن سلالة پاك و بازآورندة دفتر دانش ديني را به بحث ميگذاريم تا تذكارها و نكتههاي گشايشگر و روشنيآورش را فراروي شاگردان و شيعيان و مسلمانان آزاده و درست انديش عالم اسلام بنمايانيم و در تبيين انديشههاي تابناك و روشنگرش راهي را بگشاييم.
حقيقتاً او نوري است روشنگر كه از مشرق حقيقت تابيده و همچنان در تلؤلؤ و درخشش است. اين نور تابنده، فردي از هاشميين و علويين است. در سال 57 هجري از مادر گرامي¬اش امّ عبدالله، فاطمه دختر گراميِ حسن بن علي (امام مجتبي)8 پا به صحنة هستي نهاد.
چنانكه اشارتي شد؛ پدرگرامي¬اش، علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب بن عبدالمطّلب بن هاشم بن قصي بن كلاب است و اكنون اشارتي بايد كه مادرش فاطمة بنت حسن بن علي بن ابي طالب بن هاشم بن قصي بن كلاب مي¬باشد كه چنين بناي عظيم و بزرگي، او را فردي از هاشميين و علويين قرار داد.
ابوجعفر طوسي مينگارد: «محمد بن علي بن حسن بن علي بن ابيطالب ـ كه درود خدا بر آنان باد ـ باقر و شكافندة علم دين است كه در سال 57 هجري قمري در مدينه متولد شد. مادرش امّ عبده (يا امّ عبدالله يا امّ حسن) فرزند امام حسن مجتبي7 است. او فردي هاشمي از هاشميان و علوي از علويان است.»
او از دو طرف علوي است و از دو طرف فاطمي است و داراي نسبي طلايي، نوري و درخشنده است.
ابن خلكان نوشته است: «ابوجعفر محمد بن زين العابدين، ملقب به امام باقر7 ، ولادتش در مدينه روز سه شنبه سوم صفر سال 57 هجري بوده و عمر شريفش در روز قتل جدش حسين7 ، سه سال بوده و مادرش ام عبدالله دختر حسن بن عليبن ابي طالب است.»
ابن شهر آشوب نوشته است: «متولد شد در مدينه روز شنبه، اول رجب و گفته شده سوم صفر سال 57 هجري.»
چنانكه از منابع تاريخي بر ميآيد، در ولادت ايشان اندك اختلافي موجود است، كه البته بر روند كلي نوشتار ما اشكالي ايجاد نمي¬كند.
والاييهاي علمي امام باقر7
القابي كه در عرب براي افراد در نظر گرفته ميشده، ارتباط روشني با شاخصهاي وجودي افراد داشته و معرف صفتي از صفات وي بوده است.
«و له ثلاث ألقاب؛ باقر العلم و الشاكر و الهادي، و أشهرها الباقر و سمي بذلك لتبقره في العلم و هو توسعه فيه».(اربلي، ج3، ص128، 1405ق.)
«براي امام پنجم، سه لقب است؛ باقر العلم، شاكر و هادي و مشهورترين آنها، باقر است و علت ناميده شدنش به لقب، فراگيري دانش آن گرامي است.» (كه در همة حوزههاي دانشي، داراي ارج و عظمت و وقوف و اطلاع است).
باقر (كلمهاي عربي و صفت است) شكافنده، گشاينده و وسعت دهنده (دهخدا، علي اكبر، 1373ش. كلمة «باقر»، «بقر» و...)
بقر را از اين جهت بقر ميگويند كه زمين را ميشكافد، شخم ميزند.
علت ناميده شدنِ محمد بن علي7 به باقر، آن است كه پيامبر9 براساس خبرهاي عرشي و غيبي كه از اسرار و رموز آفرينش و فرزندان گرامي¬اش، از جبرئيل دريافت فرموده، ميدانستند كه در آينده فردي از فرزندانش پا به صحنة گيتي مينهد كه در علوم و دانشهاي ديني سرآمد روزگار است، مجدّد شريعتش ميباشد و به دانشها و علوم، توسعهاي در خور شأن و والايي شريعت، جامعيت و خاتميت آن ميبخشد، و آن نكتههايي بديع، تعيين كننده و رمزگونه را كه در قرآن مجيد و سنت نبوي مطرح گرديده، ميشكافد. چنانكه فردي هسته را ميشكافد و انواري را از دل هسته خارج ميكند و بر حوزه دانشي، افزايش كيفي و كمي ميدهد.
او را در علم، عظمت و جلالتي است كه همگان در مقابلش خضوع و كرنش ميكنند و در زمان خويش، هرگز كسي هم¬پا و هم¬طراز عظمت علمي و فخامت دانشي او نيست. هر دانشي را، با علم دادة رباني و الهي فرا گرفته و به چنگ آورده و هر رازي از رموز هستي را مطلع است و بر اسرار درون آن آشنا است و به همين جهت، همة بزرگان دانش و علم، در زمان خودش و يا پس از آن، به احاطة دانشي آن گرامي گواهي داده و همة عالمان و دانشمندان ديگر، دانش خود را در برابرش همچون قطره در برابر دريا ديدهاند و بر آن شهادت دادهاند:
«در جهان، برتري¬اش بر همة مردم در علم و زهد و شرف ظاهر شده كه در قبلش در مردمان نبوده، از علوم قرآني و آثار و سنتها و انواع علوم و حكمت و به سوي او ميرفتند بزرگان صحابه و تابعين و فقهاي اسلام و او را پيامبر9 به شكافندة علوم ياد كرده، چنانكه اخبار بر آن دلالت دارند.»
عبدالله بن عطاي مكي گفته است:
«هرگز دانشمندان را نزد كسي جز امام باقر7 حقيرتر و كوچكتر نيافتم. حكم بن عيينه را ديدم با عظمتي كه در علم و دانش داشت، در پيشگاه امام باقر، همچون كودكي در برابر آموزگار خويش بود!»
به همين دليل بود هنگاميكه جابر بن يزيد جعفي ميخواست از امام باقر7 روايتي را نقل كند، چنين ميگفت:
«نقل نمود برايم وصي همة اوصيا و ميراث بر دانش پيامبران، محمد بن علي بن الحسين:»
او گنجينة اسرار و علوم الهي و وارث علوم نبوي است كه خود فرموده¬اند:
«ماييم اهلبيت رحمت و درخت تناور نبوت و خاستگاه و معدن دانش و موضع تردّد ملائكة الهي و محل هبوط و نزول وحي الهي.»
براساس همين شهرت و آوازة بلند و جلالت شأن و والايي علمي و دانشيِ آن ذخيرة الهي و حجت بالغة ربّاني است كه فردي همچون ابن حجر، مي¬نويسد:
«باقر ناميد شد، چون كلمة باقر از بقرالأرض گرفته شده؛ يعني شكافتن زمين و بر ملا كردن آنچه در جوف دارد و پنهان است. او روشنترين مخفيگاه دانشها و گنجينههاي علم و معارف و حقايق احكام و ريزهكاري¬هاي آن است. مخفي نيست، مگر بر فرد فاقد بصيرت يا داراي بدي باطن، و از همين جا است كه او باقر علم و فراگيرندة آن و عَلَم برافراشتة دانش است.»
امام باقر7 پيشاهنگ و جلودار حركت عظيم علمي تاريخ اسلامي است كه ابوابي گونهگون را در دانشها و علوم ديني گشودند و افقهاي نويني را فرا روي طالبان علم نمودند. اعماق و ژرفاي دانشها را بر ملا ساختند و كليدهاي علم و دانش و معرفت را فراروي تشنگان علم و دانش و جويندگان آن، نماياندند و جويندگان را در مسير شريعة علم به تكاپو واداشتند و چشم انداز گستردهاي را در معارف و علوم ظاهر كردند.
ابن شهر آشوب نوشته است: «علوم دين را بقاياي صحابه و بزرگان تابعان و رؤساي فقهاي مسلمانان از امام باقر7 روايت كردهاند. راويان وي از صحابه عبارت¬اند از جابر بن عبدالله انصاري و از تابعان، جابربن يزيد جعفي، كيسان سختياني، بزرگ صوفية و از فقها، ابن مبارك ازهري، اوزاعي، ابي حنيفه، مالك، شافعي و زياد بن منذر و از مورخان، همچون طبري، بلاذري، سلامي و خطيب در كتب تاريخشان». (ابن شهر آشوب، ص195، 1384)
فقيه بصره و امام باقر7
قتاده فرزند دعامه، از طرف امويان، به عنوان فقيه در بصره گمارده شده بود. سالي پس از سفر حج، آهنگ مدينه نمود و تصميم داشت به محضر امام باقر7 برود و به گمان خودش سؤالهايي را از آن حضرت بپرسد. شايد در نظرش آن بود كه به نوعي با امام باقر7 مناظره كند: «ابوحمزه ثمالي، از ياران با وفاي امام باقر7 نقل ميكند كه در مسجد النبي نشسته بودم، ديدم مردي به سوي من ميآيد. وقتي نزديك شد سلام كردم. گفت: بندة خدا! كيستي؟ گفتم: مردي از اهلكوفهام، چه كار داري؟ گفت: ابوجعفر، محمد بن علي را ميشناسي؟ گفتم: آري، كارت چيست؟ گفت: چيزي نيست، چهل سؤال آماده كردهام كه از او بپرسم، هر كدام درست بود بپذيرم و هركدام نادرست بود، رهايش سازم. ابوحمزه ميگويد: پرسيدم: آيا خودت قدرت تشخيص درست يا نادرست بودن پاسخ آن سؤالها را داري؟ گفت: آري. گفتم: در اين صورت ديگر چه نياز به پرسيدن است؟ گفت: شما كوفيان مردم پرحرفي هستيد. او را كه ديدي خبرم كن. در همين حال بود كه امام باقر7 در ميان جمعي از شيعيان وارد مسجد شد و مردم اطرافش را گرفتند. آن مرد نيز به آنها پيوست و در آن جمع، نزديك امام نشست. ابوحمزه گويد: نزديك رفتم تا بهتر گفت وگوي آنها را بشنوم. پس آنگاه كه امام7 پاسخ مسائل آن جمعيت را داد، آنها رفتند. امام نگاهي به مرد تازه وارد نموده، فرمودند: شما كه هستيد؟ گفت: نام من قتاده، فرزند عامه، اهل بصره هستم.» (ابن سعد، ج5، صص230 ـ 31، تحقيق محمد قادر عبد العطاء، 1410 ق.)
امام7 خطاب به وي فرمودند:
«فقيه اهل بصره تو هستي؟ عرض كرد: بله، اين طور ميگويند. امام فرمود: به من گفتهاند كه تو تفسير قرآن ميكني. گفت: بله، امام فرمود: تفسير تو از روي علم است يا جهل؟ گفت: نه، او روي علم است.»
حضرت فرمود: خداي متعال در سورة سبأ ميفرمايد: (وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ) (سباء : 18). ما در آنها سير و حركت را مقدر نموديم در امن و امان، شبها و روزها در آن سير كنيد. اين آيه را برايم تفسير كن.
قتاده گفت: اين آيه دربارة كسي است كه از خانة خدا با زاد و توشة حلال به سوي خانة خدا حركت ميكند. خداوند ميفرمايد: او در امن و امان است تا به خانه برگردد.
امام فرمود: واي بر تو اي قتاده، آيا تا به حال پيش نيامده كه كسي با زاد و توشة حلال به زيارت خانة خدا برود، ولي در راه، دزدان او را بگيرند و اموالش را ببرند و او را چنان بزنند كه ديگر نتواند به راه خود ادامه دهد؟ قتاده گفت: چرا. امام فرمود: واي بر تو قتاده! اگر قرآن را از پيش خود تفسير كني (يعني اگر كسي به مكه ميرود طبق آيه بايد در امان باشد، پس چرا اين همه به كاروانهاي حج حمله ميشود. اموالشان را غارت كرده و بعضي را حتي ميكشند؟!) و يا اينكه در شهر مكه امنيت زائران را سلب ميكنند؟ قتاده! در اين صورت، هم خودت و هم ديگران را هلاك نمودهاي. اين آيه دربارة كسي است كه از خانة خود با زاد و توشة حلال حركت كند و به زيارت خانة خدا بيايد و به حقّ ما، پيشوايان معصوم آگاه باشد و قلبش ما را طلب نمايد و در سرش هواي ما باشد. همانگونه كه خداي متعال فرمود: (فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ) (ابراهيم : 37) ؛ «خدايا! محبت آنها را در قلب مردم بيفكن.» در اين آيه مقصود خداوند شوق خانة كعبه نيست زيرا در آن صورت مي فرمود: «تَهْوِي إِلَيْهِ». پس حضرت ابراهيم كه از خدا خواست مردم به سوي آنها ميل كنند، به خدا قسم مقصودش ما بوديم. هركس به شوق ما بيايد و حج كند، حجش مقبول درگاه خدا است و الا قبول نيست و اگر چنين باشد، از عذاب الهي در قيامت مصون و محفوظ خواهد بود.
قتاده گفت: به خدا سوگند، ديگر اين آيه را جز همانگونه كه فرموديد تفسير نميكنم. سپس امام به او فرمودند: اي قتاده قرآن را تنها و تنها كسي ميفهمد كه به او خطاب شده باشد. قرآن بر ما اهل بيت نازل شده و فقط ما قرآن و حقايق موجود در آن و تفسيرش را ميدانيم و هركس علم قرآن را بخواهد، فقط بايد از ما ياد بگيرد.
قتاده مدتي ساكت شد و سپس گفت: به خدا سوگند من تاكنون در حضور علماي بزرگي نشسته بودم ولي اين¬گونه اضطرابي را مشاهده نكرده و قلبم دچار گرفتگي و هيجان نشده بود. امام7 فرمود: «أَ تَدْرِي أَيْنَ أَنْت»؟ سپس اين آيه را خواندند: (بُيُوتٍ أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ، يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لاَ بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ) (نور: 36) پس جايگاه تو آن است كه ميداني و جايگاه ما آن است كه خداوند توصيف فرمود. (مجلسي، ج46، ص 349، 1983)
قتاده در اين گفت وگو شرمگين ميشود و در برابر عظمت و مكانت و هيبت علميِ امام باقر7 احساس حقارت شديد ميكند و در نهايت چنين ميگويد: «فذلك نفسي صدقت و الله، جعلني الله فداك و الله ما هي بيوت حجارة و لا تين و لكن بيوت من بيوتكم». جام من فدايت، درست فرموديد: آري اين ها خانه گلي و سنگي نيستند، بلكه خانههاي شما وجود شمايند. (تفسير نمونه، ج14، ص486)
حركت علمي امام باقر7 و تعميق دانشهاي اسلامي
امامت امام باقر7 از نوزده سال بيشتر ادامه نيافت، اما در همين مدت، شالودة حركت عظيم علمي را در عالم اسلامي بنيان نهادند و همپاي گسترش قلمرو اسلامي، متناسب با شرايط موجود و با نگاه به آينده و چشماندازي وسيع و روشن، مكتب فكري شيعه و كليت انديشة اسلامي را بسط و گسترش دادند و دانشهاي مختلفي را پايهگذاري كردند.
امام باقر7 مدينه را مركز ثقل نهضت علمي و حركت همه جانبة دانشي قرار دادند و در واقع، دانشگاهي جامع و گسترده و منظمِ علمي را در مدينه ايجاد كردند كه در نتيجة اين حركت عظيمِ علمي، صدها دانش طلب و شيفتة علوم اسلامي و نبوي، از نقاط مختلف جهان، براي فراگيري اين دانش¬ها و علوم، در مدينه رحل اقامت افكندند و مكتبهايي نظير مكتب كوفه، بصره، واسط و حجاز، رونق خود را از دست دادند و در برابر عظمت مكتب فكري، علمي، فقهي و دانشيِ مدينه، رنگ باختند. چرا كه پارهاي از وجود پيامبر9 و وارث علوم نبيّين و شكافندة علوم و ظاهر كنندة آنها (باقر العلوم)، در آن شهرِ رحمت، پيشاهنگ قافلة علم قرار گرفته، حديث امام باقر و دانشهاي بر آمده از آن قلّة رفيع، در اقصي نقاط جهان اسلام انتشار يافت و منقولات از امام باقر7 ، به آفاق عالم اسلامي منتشر گرديد و آوازة امام باقر7 و كثرت دانش و مهارت بينظير آن حضرت در همة علوم معقول و منقول، كلام و عرفان، تاريخ و سيره، روانشناسي و اخلاق، جامعه شناسي و اقتصاد اسلامي زبانزد گرديد.
حسن بن علي الوشّاء، روايتگر پرآوازه، نهصد فرد تحصيل¬كرده در دانشگاه مدينه را ياد ميكند كه در مسجد كوفه به تدريس و انتقال دانشهاي فرا گرفته از مكتب امام باقر7 اشتغال داشتند و حديث باقري و نقل دانشها از زبان وي در هر گوشهاي از مسجد كوفه به گوش ميرسيد.
حركتي كه از مدينه آغاز گرديد، در مدينه متوقف نماند، بلكه اقطار عالم اسلامي را به سرعت در نورديد و رجال علمي فراواني در پرتو مكتب امام باقر7 در سرتاسر عالم اسلامي به ظهور رسيدند كه هركدامشان استوانهاي از استوانه¬هاي علم و فضيلت شمرده ميشدند؛ زيرا كه علوم و دانشها را از سرچشمه فرا گرفته بودند و به همين جهت بود كه بزرگان علمي جهان اسلام، شأن والا و بينظير وي را در كلامشان بيان نمودهاند.
ابن حجر هيثمي گويد: «محمد باقر7 به اندازة گنج¬هاي پنهان، معارف و دانشها را آشكار نمود و حقايق و حكمتها و لطايف دانشها را بيان كرد كه جز بر افراد بد سرشت و فاقد بصيرت پوشيده نيست.» (ابن حجر، ص258)
نظاير سخن ابن حجر را بيشماري از انديشمندان دانشهاي ديني در تاريخ اسلامي بيان داشتهاند كه ذكر آنها در اين مجال ضرورتي ندارد، تنها اين جستار را اشاره بايد نمود كه حركت عظيم علمي امام باقر7 آفاق گسترده¬اي را شامل ميگرديد كه به آنها اشاره ميكنيم:
1. تحكيم بنيانهاي انديشة شيعي
بنياد سازي فكري، از راهبرديترين كارهايي است كه امام باقر7 در عصر و زمانة خويش به آن اقدام كردند.
قبل از تأسيس مدرسة اهل بيت، شيعيان تحت تأثير افكار گوناگون قرار ميگرفتند و بيم و خوف آن بود كه با توجه به شيفتگي شيعه به درك معارف الهي، سراغ ساير مكاتب و نحلههاي فكري بروند و خود، خطري سهمگين براي عقايد و انديشههاي شيعي به حساب ميآمد و در دراز مدت ميتوانست ضربههاي اساسي بر افكار شيعي، به خصوص در مسئلة امامت ايجاد بكند كه در چنين دورة عجيب و سرنوشت آفريني بود كه امام باقر7 مكتب فكري خودشان را تأسيس نموده و به قصد بنيادسازي انديشههاي شيعي، تلاشي همه جانبه را انجام دادند. امام در اين دوره ميكوشيد تا امامت اسلامي و شيعي را، همچون نبوت، امري الهي، آسماني و عهد و پيماني را جانب خدا معرفي نمايد.
«عبدالله سنان از اسماعيل بن جابر نقل نموده كه گفت: عرض كردم به امام باقر7 اجازه ميدهيد دينم و عقايدم را كه به آنها به خدا ايمان آوردهام، به شما عرضه كنم؟ فرمود: بيان كن و انجام ده. گفتم: شهادت ميدهم كه خدايي جز خداي يگانه نيست. تنها وبيشريك است و اينكه محمد9 بنده و رسول او است و اقرار دارم به آنچه كه از جانب خدا به او داده شده و اينكه علي7 امامي است كه خدا طاعتش را واجب فرموده و سپس علي بن الحسين8 ، امامي است كه خداوند اطاعتش را واجب فرموده، سپس شما هستيد. امام7 فرمودند: اين است دين خدا و دين ملائكة الهي.»
اين نوع نگرشها و تبيينها از ناحية امام باقر7 راجع به تبيين جايگاه امامت و تثبيت آن در انديشههاي ياران خويش، امر سترگي بوده كه در مضامين روايي فراواني به آن برميخوريم، كه در اين باب، نمونهاي ديگر را يادآور ميشويم:
«محمد بن عيسي از ابي عبدالله مؤمن و او از ابي عبدالله حذّاء و او از سعدبن طريف، از امام باقر7 روايت نمود كه پيامبرخدا فرمودند: هركس ميخواهد زندگي-اش همچون زندگي من و مرگش همانند مرگ من باشد و به بهشتي كه خدايم مهيا نموده و همه درختانش را خود، به دستش كاشته و خدا به او گفته است باش و شده، وارد شود، بايد علي و اوصياي پس از وي را به ولايت بپذيرد و به فضل و عظمت آنها تسليم گردد. چون آنها هدايت يافتگان و مورد پسند الهي¬اند، آناني كه خدا فهم و دانش مرا به آنها عنايت فرموده، آنها عترت من بوده و خون و گوشتشان از من است، من در نزد خدا از دشمنان آنها كه از امتم هستند، شكايت خواهم كرد؛ آنان كه منكر فضل آنها بوده و ارتباط با مرا به دليل جفاي با آنها بريدهاند. به خدا قسم آنها فرزندم را ميكشند و شفاعتم به آنها نميرسد.»
امام باقر7 با اين¬گونه سخنان كه بسيار است، ميخواهد جامعه اسلامي را به امامت شيعي و اهل بيت عصمت و طهارت توجه دهد و انديشة جامعة اسلامي را با اين فكر بنيادين بپروراند.
در اين دوره، تكية بيشتر و اساسيتر، به صورت زير بنايي و ريشهاي، بر تعليمات ديني و معارف اسلامي است.» (الليثي، ص37، 1384)
امام باقر7 معارف فراواني را با محوريت امامت بيان ميكنند و به معرفي اين موضوع مهم ميپردازند كه امام، معيار دين است و ولايت آنها اصليترين ركن انديشة اسلامي است.
در همين راستا، در تعاليم امام باقر7 مسئلة ولايت در بالاترين درجة اعتبار قرار ميگيرد.
«ابو حمزة ثمالي از امام باقر7 نقل كرده كه فرمودند: اسلام بر پنج پايه قرار گرفته؛ به پا داشتن نماز، پراختن زكات، حجگزاري، روزة ماه رمضان و ولايت (ارتباط، اتصال، قبول سرپرستي) ما اهل بيت. پس خداوند در چهار امر رخصت و گذشت قرار داده، اما در ولايت (ارتباط، اتصال ، قبول سرپرستي) رخصت و گذشتي قرار نداده است. كسي كه مال ندارد، لازم نيست زكاتي بپردازد، كسي كه مالي ندارد و به استطاعت نرسيده، حج بر او لازم نيست. كسي كه مريض است نشسته نماز بخواند و ماه رمضان را افطار نموده و روزه بگيرد. اما ولايت، به گونهاي است كه سالم باشد يا مريض، صاحب مال و ثروت باشد يا نباشد (به هر صورت) ولايت سلب نميگردد و فرد بايد داراي ولايت باشد. اين دو مسئله امامت و ولايت، اسكلتبندي انديشه اسلامي و شيعي را ميسازد و امام باقر به همين جهت بر اين دو مسئله بنيادي، اهتمام بليغ و فراوني ورزيدهاند. تا به شكل قوارة اصلي انديشة مسلمانان و انديشة شيعي اقدام نمايند.»
آن حضرت، دربارة توحيد، معارف بنيادين اسلام، معاد و نبوت و عدل و اخلاق و نظام صالح تربيتي و... همين¬گونه به نشر و ترويج عقايد اسلامي پرداختند تا شاكلة بنيادين تفكر اسلامي را به دور از هر پيرايهاي در ذهن پيروانشان مستحكم و استوار نمايند.
2. بنيانگذاري تفكر اجتهادي
يكي از ابزارهاي پويا و بالنده و انعطاف بخشتفكر اسلامي و انطباق دهندة ساختمان ديني، با شرايط و مقتضيات گوناگون زماني و مكاني در شرايط مختلف تاريخي، عنصر اجتهاد بر مدار آيات قرآن و تعاليم اهل بيت، با تكيه بر عنصر نقش آفريني عقل و خرد است.
اجتهاد، ذات داراي قواعدي بنيادين است كه بدون آن قواعد عمليه اجتهاد شكل نميگيرد؛ لذا امام باقر7 در دوران حيات نوراني و پر بار خود به تهية قواعدي اصولي پرداختند تا در پرتو آن براي كاوشگران و پژوهندگان انديشة اسلامي، زمينة اجتهاد فراهم گردد و با تكيه بر مدلهاي شاخص و راهنما، عالمان شريعت، با تكيه بر اصول اجتهادي، بتوانند در راستاي مباني اوليه، به اجتهاد بپردازند. تمام انديشمندان اسلامي بر اين نكته اذعان داشته و اصرار ورزيدهاند كه امام باقر7 نخستين شخصيتي بودند كه علم اصول را براي چنين اجتهادي تأسيس و تدوين نمودند و آن را پي افكندند و شالودة آن را طراحي و تنظيم كردند. در همين راستا، بحث تفقه در دين را به عنوان يك رويكرد در بين اصحاب و شاگردانشان به مدار مباحث عميق حوزة دين شناسي وارد كردند كه به عنوان نمونه به يك مورد از بيانات آن حضرت استناد ميكنيم:
امام باقر7 فرمود: «جويندة علم در دين (عالم)، براي شيطان، سختتر و نااميد كننده¬تر است از هزار عبادتگر(عابد).» همچنين فرمود: «در دين بينديشيد و در حلال حرامش تفقه نماييد و الا از بيابانگردان خواهيد بود.»
در همين راستا لزوم فتوا را مطرح كردند و ياران خود را از فتواي بدون علم و با تكيه بر قياس بر حذر داشتند و آنها را بدعت شمردند و به خصوص غير قابل قياس بودن احكام و سنت را با تأكيد فراوان مطرح نمودند و نيز ياران خويش را به وقوف در شبهات ارشاد كردند و «وقوف عند الشبهات» را فرض شمردند.
مسائلي چون استصحاب، اشتغال، برائت، احتياط، وقوف عندالشبهه، ذمّ قياس و فتواي بدون علم و... از آموزههاي مهمي است كه باب آنها در دوران امام باقر7 توسط ايشان گشوده شد و سپس در دوران فرزند گرامي¬اش امام صادق7 به اوج بلوغ و عظمت دست يافت.
3. شبه زدايي از ساحت انديشة ديني
اموي¬ها در شام و مبلغان و مروجانشان در اقطار عالم اسلامي آن روز، مدت زماني را به ترويج شبهه در باب امامت، تشيع، حقانيت اهل بيت و در كل، به تحريف و قلب و واژگوني حقايق اسلامي پرداختند و سبب انحرافاتي عظيم در جوامع ديني آن روز شدند. عقايدي همچون خوارج، مرجئه، قدري¬ها و... به وجود آمدند و امويان از اين عقايد انحرافي پشتيباني ماليِ همه جانبه ميكردند. امام باقر7 با ايجاد مكتب فكري خودشان و بر مدار تفكر نبوي و اهلبيت طهارت: با اين كژ انديشههاي علمي و انحرافات فكري عميقي كه در حركت اسلامي توقف شديدي را ايجاد كرده بود، به مقابلة مسدل، علمي و منطقي همه جانبه پرداختند و عقايدي انحرافي را كه در جامعه بسط يافته بود زدودند و تفكر ولايت و اهل بيت را با معيار وجود نبي گرامي9 نشر دادند. ياران خود را از جسم و صورت داشتن خدا نهي نمودند، و اينكه خداوند شيئي است نه مانند اشياي عالم، نفي زماني بودن، مكاني بودن و نفي رؤيت پرداختند و جوامع توحيدي را بر بلنداي رفيع خويش مطرح فرمودند و به طور كلي، به زدودن شبهه از حوزة انديشه و دين پرداختند و ياران خود را مسلح به علم و منطق و خرد نمودند.
4. پرورش نخبگان علم
در مكتب تربيتي مدينه كه توسط امام باقر7 بنياد نهاده شد، دانشمندان برجستهاي در علوم و دانشهاي اسلامي، همچون اصول، فقه، حديث، تفسير، كلام و علوم طبيعي و ... پرورش يافتند. به خصوص در حوزة فقه و مباحث كلامي، مدرسة آن حضرت بسيار پهناور و گسترده بود.
برجستگان از تربيت يافتگان مدرسه و مكتب امام باقر7 شخصيتهاي نامآوري هستند؛ مانند: جابربن يزيد جعفي، حمران بن اعين، (مجلسي، ج46، ص 349، 1983) زرارة بن اعين، عام بن عبدالله جذاعه، حجر بن زائده، عبدالله بن شريك عامري، (ذهبي، ص4.3) فضل بن يسار بصري، سلام بن مستنير، بريد بن معاوية عجلي، حكم بن ابي نعيم، (ذهبي، ج3، ص185) ابوبصير اسدي، محمد بن مسلم ثقفي، ليث بن بختري مرادي، عبدالله بن ابي يعفور، زياد بن ابي رجاء و .... كه اكثر آنان پس از امام باقر7 توفيق تلمّذ در مكتب فرزند گرامي آن حضرت؛ يعني امام صادق7 را نيز پيدا كردند.
به¬گفتة ذهبي: «اكثر حافظان حديث در اسناد، به گفتة آن حضرت هم¬عقيده و هم انديشهاند.» (ذهبي، ص403 ، بي¬تا)
شيخ مفيد مينگارد: «بازماندگان اصحاب، بزرگان تابعين و برجستهترين فقيهان مسلمان مسائل و موضوعات ديني را از آن حضرت روايت كردهاند.» (ذهبي، ج2، ص152)
شاگرد آن حضرت را فقيهان، متكلمان و شخصيتهاي بزرگ علمي تشكيل ميدادند. چنانكه حمران بن اعين و زرارة بن اعين هر دو، هم محدثان و فقيهان نام آوري بودند و هم متكلماني ماهر در فن خطابه و علم مناظره، و به گفته كشي، اينان از برترين و داناترين شاگردان آن حضرت بوده¬اند. (طوسي، تحقيق سيد مهدي رجايي، ص28، 1404ق.)
ابو بصير اسدي، فقيه، مفسّر و محدث برجسته... «ابوبصير، بريد، زراره و محمد بن مسلم، ميخ¬هاي خيمه عالماند و اگر آنان نبودند روايات نبوي از ميان ميرفت.» (طوسي، تحقيق: سيد مهدي رجايي، 1404ق. ص206)
عامر بن عبدالله جذاعه، حجر بن زائده، عبدالله بن شريك عامري و فضل بن يسار، چهره-هاي درخشان دانش وفقهاند كه برخي از آنان، مكتب كوفه و بصره را ايجاد و آن را بسط و گسترش چشمگير دادند.
در زمان امامتِ نوزده سالة آن وجود گرامي، كاروانهاي دانشيان براي سيراب شدن از درياي بيكران دانشش، به سويش رحل اقامت ميافكندند و مدينه را مركزي سترگ براي كسب فضيلت و دانش ميدانستند و بي جهت نبود كه آن دردانة گراميِ هستي، اينگونه فرمود:
«شَرْقاً أَوْ غَرْباً لَنْ تَجِدَا عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ».
«به شرق يا به غرب رويد هرگز علمي صحيح نمييابيد مگر آنچه كه از نزد ما اهلبيت برايتان ايراد و بيان گردد.» (كليني، ج1، ص399، تحقيق: الشيخ محمد الآخوندي،1350 ق.).
اگر بخواهيم تصويري از آن تلاشهاي فخيم و فاخر علمي در دوران آن وجود گرامي و سلالة نبيّ مكرّم9 ارائه كنيم، بايد بگوييم: با وجود امام باقر7 در مدينه، شهر پيامبر تبديل به كانون خروشان علم و دانش گرديد و همچون نگيني درخشان در كرة خاكي درخشيد و طالبان درخشش علم را، همچون مغناطيسي پر جاذبه به سوي خود جذب كرد. (الشاكري، ص15، 1417ق.)
«عصر امام باقر7 نمونه و تجسمي از مدرسة علمي اهلبيت: بود. آن حضرت، فرماندهي بزرگ در حوزة علمي براي تمامي مسلمين بودند. با همه اختلافات فكري و تاريخي كه داشتند و حتي كساني كه براي خود، راه و شيوهاي جديد برگزيدند و مكتبي نو احداث كردند ـ كه از روح اسلام هم فاصله داشت ـ و استنباطهاي انحرافي از دين داشتند و در خدمت دستگاه ظلم وارد شده بودند، از انديشة امام باقر7 بهره بردند و از احاديث شرعيهاي كه متصل به وجود پيامبر خدا9 بود و امام باقر آنها را نقل ميفرمود، استفاده كردند و بهرههاي فراواني گرفتند؛ مثلاً سفيان بن عيينه (158ق.) كه مشهورترين محدث مكه بود و ابوحنيفه (159ق.) كه رهبر مكتب قياس بود، مكتبي كه اهل بيت آن را تحريم نمودند و سفيان ثوري (161ق.) همة آنان علوم خود را از مكتب وسيع علمي امام باقر7 فرا گرفتند و در تامين مقاصد خود، از علوم امام باقر بهره جستند.»
5 . بسترسازي جهت جنبش نوشتاري
شاگرداني كه امام باقر7 تربيت كردند، همپاي فراگيري دانش، تشويق به آغاز فرهنگ نوشتاري و يا مكتوب شدند. اگر بخواهيم تعبيري روز آمد از نگاه امام باقر به علم و دانش بياوريم، بايد بگوييم كه آن حضرت، آغازگر جنبش نرمافزاري علمي بودند و به شاگردانشان امر كردند: دانش و انديشة خود را بنگارند و در خدمت ديگران قرار دهند، كه حقيقتاً توليدات علمي اين دورة افتخارآميز و شكوهنمد، توليداتي راهگشا و گشايندة جستارهاي دانشي ديگر در دوران فرزند گرامي¬اش امام صادق7 گرديد.
ابن ابي عمير نقل ميكند: «نديدم كسي را كه مانند محمد بن علي بن الحسين: در علم و فضيلت، دست قوي داشته باشد و شاگردانش چنان طالب علم و ساكت براي يادگيري احكام باشند. آنان با ولعي وصف ناشدني مينوشتند و نوشتههاي خويش را به تأييد آن حضرت ميرساندند.» (مفيد، ص244، تحقيق مؤسسة آل البيت، 1413ق.)
بنابراين؛ از مهمترين دستاوردهاي حركت علمي امام باقر7 تأسيس فرهنگ مكتوبي است كه در دانشگاه مدينه، رقابتي ارجمند پيدا نمود و شاگردان آن حضرت، نهايت سعي خود را در اين وادي اعمال كردند؛ به تعبير ديگر، امام باقر7 كوشيدند كه فرهنگ رسانهاي را ايجاد نمايند و عجيب آن كه فرهنگ ترجمه هم از مختصات همين دورة درخشان است. سخن در وادي علم و دانش امام باقر7 به قدري فراوان و گسترده است كه حقيقتاً مجالي گسترده ميطلبد و در حد نگارش موسوعهاي گران سنگ و جامع است كه به دليل اختصار نويسي در مقالات، مجالي بيش از اين را نميطلبد و اگر خداوند توفيق عنايت فرمايد: در فرصتي بهتر و آمادهتر، آن را پي ميگيريم.
امام باقر7 در وادي سياست
از جمله لوازم بررسي اين مقوله، تبيين اجمالي وضعيت پر التهاب سياسي دوران امام باقر7 است كه همين مسئله خود، چگونگي مواجهة امام7 را با پديدههاي سياسي و از جمله مقولة حكومت، حاكمان، روشهاي مواجهه، روشنگريهاي سياسي و ... نشان ميدهد.
سياست، و نه سياست بازي، تنيده در سرشت شريعت است. سياست؛ يعني هدايتگري، ارشاد، مديريت صالح جامعة انساني، تربيت بشر در راستاي مصالح عالية الهي، تحذير از پذيرش ولايت غيرالهي، جذب نشدن و هضم نشدن در فرهنگ شيطاني و مقولاتي از اين نوع، اينها سرشت سياست الهي را تعيين ميكند. اما از سياست بازي به معناي صحنه آرايي براي حذف رقيبان، باند بازي، دروغ، حليهگري، فريبكاري، سالوس گري، نفاق پيشگي، سوء استفاده از مقدسات در راه مصالح شخصي، شيطاني و اهريمني به دور بودند.
نوع اول از سياست، كه همان علم مديريت معنوي، ادارة نظام اجتماع انساني در راه مصالح عالية الهي است، اموري است كه جوهركار امامان شيعه را تشكيل ميداده و آنها در راستاي همين امر هم كه حقيقت شريعت بر آن قرار دارد، حركت خود را تنظيم كرده بودند. تبيين شريعت الهي، تلاش در راه ايجاد نظام الهي و مصالح اجتماعي، هدايتگري و تشكيل حكومت الهي، پيكره بندي نظام فكري جامعة بشري در راستاي آرمانهاي الهي و... اصل كار امامان شيعه را جهت و شكل ميداده است، كه با اين وصف، همة تلاش امامان شيعه، تدبير و سياست الهي بوده است.
امام باقر7 در دورة عجيبي از حركت جامعة اسلامي قرار داشتند. امواج فتنههاي برآمده از نظام اموي، جولان دهي حاكمان خائن و عياش و هوسباز اموي و عدم تحمل هر رقيب را بايد تصويري شمرد از آن جامعة پر از انحرافات در باب اوضاع سياسي دوران آن حضرت.
امام باقر7 با اين حاكمان ظلم پيشه معاصر بودند:
1. مروان بن حكم
دشمن خاندان بني¬هاشم و اهلبيت: كه فضاي خفقان¬آوري را براي شيعه ايجاد كرده بود.
«مروج الذهب» آورده است: «مؤمنان در عصر او در خفا به سر ميبردند و زندگي مردم با مشقتهاي سختي همراه بود. شيعيان در معرض خطرات جدي بودند و خون و مالشان حرمت نداشت و به علي7 آشكارا درمحافل عمومي ناسزا ميگفتند، (مسعودي،ج3، ص89 ، 1409).
2. عبدالملك مروان
او در سال73ق. بعد از پيروزي وغلبه بر ابن زبير به سلطنت رسيد. قبل از سلطنت و يا خلافت! خود را دوستدار قرآن معرفي ميكرد، اما بعد از اينكه به خلافت رسيد، چهرة مستبد و ضدّ قرآني خود را آشكار ساخت. او هنگام رسيدن به حكومت و سلطنت، قرآن را به دست گرفت و گفت: «هذه آخر لقائي منك»؛ «اين آخرين ديدار من است با تو»(همان.).
عبدالملك مروان، عنصر كثيفي چون حَجّاج بن يوسف ثقفي را كه فردي فاقد رحم و عاري از عاطفه و تقوا بود، بر مردم مسلط نمود و او چه جنايت¬ها كه در پرتو خلافت عبدالملك بن مروان انجام نداد!
3. وليد بن عبدالملك
وي با عيش و عشرت و بد مستيهاي دارالخلافه مأنوس و دمخور بود. در حكومتش كه از 86 تا 96 ق. دوام داشت، هر چند مرزهاي جغرافيايي اسلام گسترش يافت و اندلس، خوارزم، سمرقند، كابل، طوس و ري فتح شد، اما عناصر خونخوار و خون آشامي چون حجاج بن يوسف ثقفي، صاحب قدرت بودند. لذا تخمينهاي تاريخي بيان ميدارد كه اين دوره، دورة غربت شيعه وامامت شيعي و از جمله امام باقر7 است. (السيوطي، محقق: صالح ابراهيم، 1952م. ص216) در اين دوره طبق آن تخمينها صدوبيست هزار نفر با شكنجه كشته شدند، (مسعودي، ج3، ص166 ، 1409). در همين دوره، افرادي مانند سعيد بن جبير به جرم طرفداري از اهل بيت: به شهادت رسيدند.» (قمي، شيخ عباس، سفينة البحار، ج1).
امام سجاد7 در همين دوره، به دستور وليد، باسمي كشنده به شهادت رسيد، (مسعودي، ج3، ص164 ، 1409). و دوران سختي براي امام باقر7 با انتقال امامت به ايشان آغاز گرديد.
4. سلمان بن عبدالملك
او همچون پدران و اسلاف خود عمل ميكرد و امام باقر7 را دمادم زير نظر داشت.
5. عمر بن عدالعزيز
عمر بن عبدالعزيز در سال 99ق. به خلافت رسيد. او گامهايي در كاستن از فشارهاي سياسي، اجتماعي بر امام باقر7 و شيعيان برداشت و فدك را به اهلبيت برگرداند. (مسعودي، ج3، ص164 ، 1409).
در منابع تاريخي، سيره و سنتِ او را ستودهاند. او دست پروردة صحابه و تابعين مدينه بوده است (خضري، ص 232، چاپ هفتم،1390ق.). يعني اهل سنت و مورخان منصف اهل سنت به احاديث او اعتنا ميكردند. اما در عين حال، چون غاصب مقام خلافت بود، نميتوان او را به طور قطع تاييد نمود.
6 . يزيد بن عبدالملك
او با مرگ مشكوكِ عمربن عبدالعزيز، در سال 101ق. به خلافت رسيد و با قرار گرفتن در مسند خلافت، قهرآميزترين روشها را در حق شيعه اعمال كرد و امام باقر7 را در تنگناي شديد قرار داد. او از كينه توزان عليه امام باقر7 است.
7. هشام بن عبدالملك
وي مردي خشن، درشتخو، هتاك، مالاندوز، بخيل و ستمگر بود و به تعبيري، ختم و انتهاي سياسيون اموي، هشام بود. (مسعودي، ج3، ص211 ، 1409)
كينهتوزي و عداوت هشام با امام باقر7 انكارناپذير بود و انگيزهاي قوي براي از بين بردن امام در دستگاه امويان وجود داشت. (خضري، ص 235، چاپ هشتم، 1391)
آنچه ملاحظه شد، گذري بود بر دوران حاكميتي كه امام باقر7 ؛ چه قبل از امامت و چه دوران امامت خويش را با آنها سپري كردند.
شيوههاي مبارزاتي امام باقر7
در باب روشها و شيوههاي مبارزاتي آن امام همام، بخشي را در بحث رويكرد آن حضرت به علم و دانش و فقه و فقاهت و تربيت نخبگان دانش دين، توضيح داديم. اما حوزة سياست و مبارزات امام باقر، چند محور را شامل ميشود كه جهت خودداري از طولاني شدن نوشتار، آن محورها را كوتاه ياد ميكنيم:
1. اتخاذ شيوة تقيّه
تقيه، استراتژي راهگشا و بنيادين فرهنگ اسلامي و به خصوص شيعي است. مسلمانان؛ از هر گرايشي، موظف به اعمال تقيه در برابر دشمنان عنود و لجوج ميباشند. اين شيوه و راهبرد توسط امامان شيعه در تقابل با سياستهاي خشن و ضد اسلامي بسياري از حاكمان، به خوبي اعمال گرديده است.
ميزان اهميت امام باقر7 به مسئلة تقيه، چنان بود كه آن حضرت در كلامي پر محتوا و راهگشا فرموده¬اند: «التَّقِيَّةُ مِنْ دِينِي وَ دِينِ آبَائِي وَ لاَ إيمَانَ لِمَنْ لاَ تَقِيَّةَ لَهُ»؛ «تقيه جزو دين من و دين پدران من است و ايمان ندارد كسي كه تقيه ندارد.»
امام باقر7 با اعمال شيوة تقيه، در بخشي از عمر شريف خود، فضايي ايجاد كردكه كنترلها و حساسيتهاي دستگاه خلافت، نسبت به دوران پدربزرگوارشان امام سجاد و جد بزرگوارشان امام حسين7 بسيار كمتر و آرام¬تر صورت ميگرفت؛ زيرا ايشان در مسند علم و تعليم و تعلّم و فقه و فقاهت، آرمانهاي امامت را منتقل ميكردند.
و شايد بتوان سخني غيرگزاف را ياد كرد كه در دورة امام باقر7 به دليل سير نزولي دولت غاصب و جائر و رو به ضعف و سقوط بودنِ آن از سويي و از سوي ديگر اقبال و توجه مردم به آن حضرت و به دليل برخورداري بالاي امام از وجهه و حركت علمي بالا و والا و همچنين به دليل وجود جريانهاي معارض با علوي و نيز عباسي و غيره، فرصت چنداني براي حكومت در جهت كنترل و رصد نمودن جريانها و به كار بردن فشار فوقالعاده برايشان وجود نداشت و لذا امام توانست به امر مكتبسازي و شبكة انتقال مفاهيم عالي دين اقدام نمايد. به اين جهت، از اين ناحيه هم اعمال فشار، مدوام نبود و اگر گاهي پيش مي¬آمد، امام با درايت خاصي كه داشتند از آن عبور ميكردند. مي¬توان گفت كه اعمال تقيه، به صورت فعال و جدّي نبود، بلكه گاهي نوعي از تقية نرم خود را نشان ميداد. به هر حال اين بدان معنا نيست كه در عصر آن حضرت ضرورتي براي تقيه نبود.
امام باقر7 علاوه بر آن كه همواره از ناحية حاكم مدينه در معرض كنترل بود، گاهي نيز به طور مستقيم از ناحية خليفة مرواني به دمشق احضار و مورد بازجويي قرار مي¬گرفت. (بشير، ص118، 1390)
2. حفظ تشكيلات شيعي از خطر نابودي
انديشة شيعه و تشيع با امامت، گرهي ناگشودني داشت؛ زيرا امامت، بنيان انديشههاي شيعي را سامان ميدهد. امام باقر7 در اين عصر مهم، كه بايد آن را عصر گذار هم ناميد، مردم را به مسئلة امامت و ولايت توجه ميدادند و به تبيين آن ميپرداختند؛ چنانكه اشاره شد، به خصوص تمركز بر ولايت اهل بيت را اساس و بنياد كار خود قرار دادند.
افشاگري امام از كارهاي امويان و تحليل منتقدانة وي از شيوة حاكمان اموي در بازداشتن مردم از گرايش به اهل بيت: جلوگيري از جعل و رواج احاديث دروغين، مبارزه با سلب آزادي و امنيت شيعيان و نيز مقابله با تخريب و تحقير شخصيت امامان شيعه، نمونههايي از روح حماسي و فعاليتهاي سياسي امام باقر7 است. اينها و اعتراض مستقيم امام باقر7 به هشام و سخن گفتن از حق اهل بيت در هدايت مردم و كوتاه دانستن عمر حكومت امويان، موجب شد آن حضرت به زندان بيفتد و مدتي در حبس، مورد غضب خليفه قرار گيرد. (خضري، چاپ هشتم، 1391، ص231)
در همين راستا امام باقر7 از برادرشان زيد حمايت ميكنند و شيعيان را از قبول برخي از مناصب، برحذر مي¬دارند و در شيعيان، انسجامي استراتژيك و راهبردي ايجاد ميكنند، حتي در تقاضاي شيعيان، از انجام اقدامات حاد مبارزاتي فرمودند: هنوز شرط لازم براي فداكاري در راه حق را احراز نكردهاند. (خضري، ص231، چاپ هشتم، 1391).
امام باقر7 با اقدامات سنجيدة خود، تشكيلات شيعي را در فضاي آميخته به ترور و وحشت و فرا خواندن آنها به درك عميق شريعت و فهم فقه و كلام و احكام و عقايد و رسيدن به برجستگيهاي علمي و دانشي، كاملاً حفظ نمودند.
3. ترسيم وظايف حاكم اسلامي
امام7 در مواقف فراواني، به ترسيم چهرة حاكم اسلامي ميپرداختند تا آنكه هم پيكان تيز انتقاد را متوجه دستگاه خلافت نمايند و هم به مردم نشان دهند كه حاكمان اموي از مسير حاكميت اسلامي خارج¬اند و به نوعي مي¬رساندندكه دستگاه خلافت، دستگاهي است كه از نظر خداوند معزول است:
«محمد بن مسلم گويد: از امام باقر(ابو جعفر)7 شنيدم كه ميفرمود: همانا پيشوايان جور و پيروانشان از نظر دين الهي و حق (خدا) معزول از مقام هستند كه با اعمالشان مردم را گمراه ميكنند. اعمالشان همچون خاكستري است كه باد شديد در روزي طوفاني آنها را ببرد. اين همان گمراهي عميق و دور و دراز است.»
و نيز پيروانشان را از نزديك شدن به واليان جور برحذر ميداشتند:
«هشام بن سالم از حبيب سجستاني از ابوجعفر، امام باقر7 نقل كرده كه فرمود: پيامبر فرمودند: خداي متعال فرموده است: قطعاً عذاب ميكنم امتي را در اسلام كه به رهبري حاكم ظالمي گردن نهاده باشند. اگرچه اين رعيت در اعمال شخصي خود، نيكوكار و پرهيزگار باشند و حتماً عفو ميكنم در اسلام، رعيتي را كه به ولايت و سرپرستي امام عادل گردن نهند؛ اگرچه اين امت، در اعمال شخصاش، گناهكار و ستم پيشه باشد.»
و در اين راستا به تبيين وظايف حاكم اسلامي ميپرداختند كه «...يَقْسِمَ بَيْنَهُمْ بِالسَّوِيَّةِ وَ يَعْدِلَ فِي الرَّعِيَّة»؛ «بيت المال را مساوي تقسيم كند و در رعيت عدالت پيشه نمايد.» (كليني، ج1، ص405، تحقيق الشيخ محمد الآخوندي، 1350ق.).
و در همين راستا بيانات فراواني فرمودند كه: «حق در نزد ائمة الهي و معصوم است»، «آنها حكم بِمَا أَنزَلَ الله ميكنند»، حجج و بينات الهي¬اند»، «مهبط وحي الهي و محل نزول ملائكه و مرجعيت كاملة دين حقاند» و... و «خداوند ولايت خويش را به آنان تفويض فرموده است.»
4. مبارزة صريح و رو در رو
امام باقر7 از سويي فعاليتهاي ضد حكومتي؛ مانند فعاليت زيد، مختار و كميت اسدي را تأييد مي¬كردند و از سوي ديگر خودشان با واليان ستم به صورت حاد و شديد برخورد داشتند و رو در رو و صريح مبارزه مينمودند.
اگر مبارزة صريح نبود چرا بايد هشام امام را احضار كند و آن زحمت و مشقت را براي آن حضرت فراهم سازد. حضرت ميفرمود:
«هركس به سوي سلطان ستمگري برود و او را به تقواي الهي بخواند و از عذاب الهي بترساند وموعظهاش نمايد، به پاداش جن و انس ومانند اعمال آنها را خواهد داشت.»
اين موضع¬گيريها سبب شدكه با امام باقر7 به شيوه¬هاي نامناسب برخورد شود و تلاش كردند آن حضرت را در نظرها بشكنند. امام صادق7 ميفرمايد: در يكي از سالها كه هشام¬بن عبدالملك براي انجام مراسم حج به مكه آمده بود، امام باقر7 هم در مكه بود، امام براي مردم سخنراني كرد و فرمود: سپاس خدايي را كه محمد9 را به پيامري مبعوث كرد و ما را به وسيلة او كرامت بخشيد. ما برگزيدگان خدا بر خلق اوييم و انتخاب شده از ميان بندگان وي هستيم. ما خلفاي الهي هستيم. پس آن كس كه از ما پيروي كند، سعادتمند است و كسي كه ما را ترك نمايد شقي خواهد بود. اين سخنان به گوش هشام رسيد و آنگاه كه ما به مدينه برگشتيم، وي به وسيلة نامهاي، از كارگزارش در مدينه خواست كه امام7 را به دمشق بفرستد. وقتي وارد دمشق شديم، سه روز اجازة ورود نداد. روز چهارم وقتي در آستانة در قرار داشتيم، هشام به اطرافيانش دستور داد، امام را ناسزا گويند و سرزنش كنند! امام 7 وارد شد و بي¬آنكه به هشام توجهي كند، در جملهاي كلي به اهل مجلس فرمود: «السلام عليكم» و بدون اجازه در جايي نشست. هشام خطاب به آن حضرت گفت: «اي محمد بن علي، همواره يك نفر از شما خاندان وحدت مسلمانان را ميشكند و مردم را به سوي خود فرا ميخواند و از روي سفاهت و جهل گمان ميكند امام است. هشام شروع به سرزنش كرد. بعد از وي، اهل مجلس يكايك سخنان توهين آميز گفتند. امام باقر7 ايستاد و فرمود: اي مردم به كدام سو ميرويد و شما را به كجا ميبرند؟ خداوند به وسيلة ما شما را هدايت كرد و آيندگان شما هم به وسيلة ما راه مييابند. اگر شما ملك زود گذر دنيا را داريد، ما در آينده فرمانروايي خواهيم داشت. پس از فرمانروايي، هيچ حاكميتي و پادشاهي وجود نخواهد داشت؛ زيرا فرجام دنيا را خدا به دست ما خواهد سپرد؛ والعاقبة للمتّقين.
در پي اين سخنان، هشام دستور داد پدرم را به زندان بردند ولي در آنجا همگان وابسته امام شدند و بعد از شكايت زندانيان از اين وضع هشام دستور داد ما را نزد وي ببرند. وقتي وارد شديم. هشام و اطرافيانش مشغول تيراندازي بودند. هشام گفت: اي محمد، تو هم با بزرگان قوم در مسابقه شركت كن و تير بينداز. امام باقر7 فرمودند: از من گذشته است. اگر صلاح بداني معاف شوم. هشام گفت: به حق آن¬كه محمد را به رسالت مبعوث كرد، تو را معاف نميسازم. امام كمان و تير را گرفتند و نُه تير را پشت سر هم به هدف زدند كه هركدام در وسط تير قبل قرار گرفت و به هدف خورد. هشام گفت: هرگز مانند تو را نديده بودم و گمان نميكنم كسي در روي زمين اين¬گونه باشد.
امام فرمود: ما كمالات و حقايق دين را به ارث ميبريم؛ همان ديني كه خداوند فرمود: (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِينا). (مجلسي، ص377، 1987م.)
در اين جلسه هشام شكست ميخورد و امام7 را به مدينه باز ميگرداند.
5. دستوري استراتژيك در راستاي مبارزات سياسي
امام باقر7 در اواخر عمر شريفشان، دستوري استراتژيك و مهم صادر ميكنند. هنگامي كه دوران زندگي آن حضرت به پايان ميرسد، حركت مبارزات سياسي خود را با ماجراي عزاداري در منا ادامه ميدهد و وصيت ميكند كه ده سال در مدينه براي ايشان گريه كنند و آنگانه فرمودند: «لِنَوَادِبَ تَنْدُبُنِي عَشْرَ سِنِينَ بِمِنًى أَيَّامَ مِنًى»؛ «نوحه گران ده سال در منا برايم عزاداري نمايند.» (مجلسي، ص377، 1987م.)
اين دستور در ادامة همان مبارزات سياسي است، گريه بر امام باقر7 آن هم در منا امر عجيبي است. يك مبارزة حادّ سياسي است. توجه دادني است به مظلوميت اهل بيت و خودشان. البته در رابطه با مبارزات سياسي امام7 مطالب فراواني است كه ميتواند كتابي مستقل را تشكيل دهد و ما در اين نوشتار كوتاه نميتوانيم آن را تعقيب نماييم.
در وادي فضيلتها
آن حضرت، الگوي تمام نماي همة فضيلتها است. دعاي فراوان آن حضرت، كه ادعية مهمي از آن حضرت صادر شده، (عطاردي، ص28، چاپ سوم، 1391) كار در مزرعه (همان.)، چنان كه محمد بن منكدر ماجراي كار آن حضرت را در بيابانهاي مدينه نقل كرده، به نظرش خودش، به امام انتقاد ميكند و حضرت ميفرمايد:
«لَوْ جَاءَنِي الْمَوْتُ وَ أَنَا عَلَى هَذِهِ الْحَالِ، جَاءَنِي وَ أَنَا فِي [طَاعَةٍ مِنْ] طَاعَةِ الله ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ أَكُفُّ بِهَا نَفْسِي وَ عِيَالِي عَنْكَ وَ عَنِ النَّاسِ وَ إِنَّمَا كُنْتُ أَخَافُ أَنْ لَوْ جَاءَنِي الْمَوْتُ وَ أَنَا عَلَى مَعْصِيَةٍ مِنْ مَعَاصِي الله، فَقُلْتُ صَدَقْتَ يَرْحَمُكَ الله أَرَدْتُ أَنْ أَعِظَكَ فَوَعَظْتَنِي.» (مفيد، ص247، تحقيق مؤسسة آل البيت، 1413ق.)
«اگر در اين حال مرگم فرا رسد، در اطاعت الهي خواهم بود؛ زيرا خودم را از نياز به مردم حفظ ميكنم. من از خدا بيمناكم كه در حال نافرماني¬اش بميرم. به ايشان گفتم: من آمده بودم شما را موعظه كنم، اما شما مرا موعظه فرموديد.»
آن حضرت دائم الذكر بوده (عطاردي، ص345، چاپ سوم، 1391) و در عبادت، اوج بندگي وجذب و فنا را از خود بروز ميدادند. با مرم اهل مدارا بودند. با خانواده و فرزندانشان كريمانه و با گذشت و رأفت و گشايش برخورد ميكردند. به دنيا به چشم بيرغبتي مينگريستند. از خوف خدا گريههاي طولاني داشتند، (همان.).
در علوم و دانشها، چنانكه به تفصيل آورديم سرآمد همگان بودند. خوارق عادات فراواني داشتند و حوادث عجيبي از معجزات ايشان نقل گرديده كه آدمي را به حيرت وا ميدارد؛ چنان كه ابوبصير گويد: «فمسح يده على عيني فرجعت كما كنت»؛ (عطاردي، ص75، چاپ سوم، 1391) «دست بر چشمم نهاد و من در بينايي مانند قبل شدم».
چگونگي معاشرت آن حضرت با مردم نيز نيازمند كتابي مستقل است و كرامات و فضايل بسيار ديگر كه بايد در هر باب كتابي مستقل نگاشت.
در پايان به ذكر و ياد از شعري كه ابن حجاج، از شاگردانش سروده اشاره ميكنيم:
اذا غاب بدر الدجى فانظر
إلى ابن النبي ابي جعفر
ترى خلقا منه يزرى به
و بالفرقدين و بالمشتري
إمام ولكن بلاشيعة
و لا بمصلى و لا منبر
«هنگامي كه ماه روشنگر ناپديد شد به فرزند پيامبر ابي جعفر بنگر،
ميبيني¬كه مردمان به او پناه آورده چنانكه به ماه و خورشيد ومشتري نظر ميكنند،
امام است، ليكن بدون شيعه (در آن اوضاع آشفتة دوران هشام) كه نه مصلاّ دارد و نه منبر.» (عطاردي، چاپ سوم، 1391، ص185)
شهادت امام باقر و دفن در بقيع
امام باقر7 پس از زندگي پر اثر، راهگشا و تعيين كننده¬اش در آيندة شيعه و جهان اسلام و پس از مبارزات پيگير براي احياي مجد و عظمت اسلام و ترويج و تبليغ و نشر حقايق و رسالت نبوي، در روز هفتم ذي حجة سال 114ق. (طبرسي، ص259، 1417) به وسيلة سمّي كه به دست ابراهيم بن وليد بن عبدالملك خورانده شد، به شهادت رسيد. هشام بن عبدالملك سمي را به ابراهيم بن وليد داد و با كينة شديدي كه نسبت به آن امام همام داشتند آن حضرت را به شهادت رساندند. جمعيت فراواني؛ از جمله اصحاب و يارانش در تشيع پيكر پاكش حضور يافتند. امام صادق7 بر جنازة مطهر وي نماز گزارد و در قبرستان بقيع به خاكش سپردند.
والسلام عليه يوم ولد و يوم استشهد و يوم يبعث
كتابنامه
ـ ابن شهر آشوب، ابوجعفر، المناقب، ج2، به كوشش محمد حسين دانش آشتياني و سيد هاشم رسولي، انتشارات علامه ، 292. بيتا.
ـ ابن شهر آشوب مازندراني، ابي جعفر محمد بن معالم العلم في فهرست كتب الشيعه، نجف المطبعة الحيدريه، 1380ق.
ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج4، قم، مؤسسه انتشارات علامه، 1384
ـ ابن حجر، احمد بن محمد، الصواعق المحرقة في الرد علي اهل البدع و الزندقه، مصر، مكتبة القاهره.
ـ ابن خلكان، احمد بن محمد، وفيات الاعيان و أنباء أبناء الزمان، تحقيق احسان عباسي، بيروت، دار صادر، بيتا.
ـ ابن سعد، محمد بن سعد هاشمي، الطبقات الكبري، تحقيق: محمد قادر عبد العطاء، بيروت، دارالكتب العلميه، 1410ق.
ـ برقي، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، موسسه آل البيت للتراث العربي، 1498ق.
ـ بشير، حسين، پژوهشهاي اجتماعي اسلام، ويژة امامت شناسي 9 و 10، سال هفدهم، 1390
ـ خضري، سيد احمدرضا، تاريخ تشيع، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ هفتم، 1390
ـ خضري، احمدر ضا (دكتر) ، تاريخ تشيع، چاپ هشتم، بهار 1391، پژوهشكده حوزه و دانشگاه.
ـ ذهبي، شمس الدين محمد، تاريخ الاسلام، بي¬تا.
ـ السيوطي، عبدالرحمان بن ابي بكر، تاريخ الخلفا، محقق: صالح ابراهيم، مطبعة السعادة، مهر، 1952 م.
ـ الشاكري، الحاج حسين، الامام باقر، 1417ق. مطبعة ستاره.
ـ صدوق، محمد بن علي بن بابويه قمي، الخصال، تحقيق علي اكبر غفاري، قم جامعة مدرسين، بيتا.
ـ صفار، ابوجعفر محمدبن حسن بن فروخ صفار، بصائر الدرجات الكُبري في فضائل آل محمد، موسسه آل البيت، 1414
ـ طبرسي، علي بن الفضل، اعلام الوري بأعلام الهدي، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، قم، 1417
ـ طوسي، ابوجعفر، محمد بن حسن، اختيار معرفة الرجال، معروف به رجال كشي، تحقيق سيد مهدي رجايي، آلالبيت، 1404ق.
ـ عطاردي، عزيزالله مسند الامام الباقر، نشر عطارد، چاپ سوم، 1391
ـ علي اكبر نوايي، اشارههاي روشني، استراتژي و دورههاي تاريخي امامت از منظر مقام معظم رهبري ، انتشارات آستان قدس رضوي، 1389
ـ فتال نيشابوري، محمد بن احمد، روضة الواعظين، تهران، نشر ني، 1366
ـ قمي، شيخ عباس، سفينة البحار.
ـ كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، ج1، تحقيق الشيخ محمد الآخوندي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1350ق.
ـ الليثي، سميره مختار، جهاد شيعه در دروة اول عباسي، نشر شيعهشناسي، 1384
ـ مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1983
ـ مسعودي، ابي الحسن علي بن الحسين المسعودي، مروج الذهب، مؤسسة دارالهجره، ايران، قم، 1409
ـ مفيد، محمد بن البغدادي، الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، تحقيق: مؤسسة آل البيت، 1413ق.
ـ يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح عباسي معروف به ابن واضح، تاريخ، بيروت، دار صادر (بيتا).