استاد عابدی:
کسی که زیاد قرآن بخواند عمرش برکت پیدا میکند
اطلاعات ما نسبت به قرآن باید زیاد شود. یونسکوی سازمان ملل 50 کتاب را به عنوان کتب آسمانی چاپ کرده و اولین کتاب این مجموعه 50 جلدی را قرآن قرار داده است.
به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج،حجت الاسلام و المسلمين دكتر احمد عابدي كه از استادان برجسته حوزه و دانشگاه ميباشد، در ابتداي درس خارج اصول، در مسجد خاتم الانبيا، مطالب ارزشمندي پيرامون قرآن كريم بيان كرد كه عمده آن موارد در ادامه ميآيد. مطالب مذكور مجموع دو جلسه ميباشد.
سفارش به قرآن خواندن
بايد در بين ما طلبهها متعارف باشد كه حداقل ماهي يك ختم قرآن داشته باشيم. مطمئن باشيد . امتحان كنيد؛ يك روز كه قرآن كم خوانديد، ببينيد درسي را كه مطالعه ميكنيد چقدر وقت ميگيرد و يك روز كه زياد قرآن ميخوانيد، همان درس چقدر وقت ميگيرد. اگر مسائل معنوي را هم لحاظ نكنيد و عادي نگاه كنيد، در وقت انسان صرفهجويي ميشود.
آنهايي كه خيلي قرآن ميخواندند، خيلي خدمت كردهاند. حديثي در امالي سيد مرتضي است كه خانهاي كه در آن قرآن خوانده نشود صفر است؛ يعني چيزي نيست و قابل ذكر نميباشد.
حديث ديگري ميفرمايد: «القرآن مأدبة الله؛ قرآن سفره خداست». هر نعمتي بخواهيد در قرآن هست. احتمال هم دارد به معني ادبستان خدا باشد، چون "مأدبة" به معناي ادب هم ميباشد. قرآن ادبستان خداست و خداوند به واسطه قرآن انسان را تربيت ميكند.
قرآن كتاب تعالي و انس با خداست. ائمه عليهمالسلام چقدر قرآن ميخواندند؟ علما چقدر ميخواندند؟ آيت الله حسن زاده آملي در كتاب هزار و يك نكته، يكي از نكتههايش اين است؛ اسم چهل نفر از بزرگان را ميآورد كه فقط قرآن ميخواندند؛ مثلاً در مورد بوعلي سينا گفته كه قرآن ميخوانده و اين كتابها را نوشته است!
شهيد مطهري اواخر عمرش فقط قرآن ميخواند. آن روزي كه شهيد شد ميگويند يك صفحه مطلب نوشته و الّا همهاش قرآن ميخوانده است. خود امام خميني(ره) روزهاي معمولي روزي سه جزء قرآن ميخوانده و ماه مبارك رمضان روزي هفت، هشت حزء تلاوت ميكرده است.
خلاصه قرآن زياد بخوانيد و اين خيلي زشت است كه كسي طلبه باشد و روخوانياش اشتباه باشد. اين عيب را آدم كجا ببرد؟!
خيلي از ما تا به حال يك بار هم پيش استاد روخواني قرآن نخواندهايم. در قديم متعارف بود كه هر طلبهاي روخواني را پيش استاد قرائت ميكرد. بعضي كلمات هست كه كتابتش با قرائتش فرق ميكند؛ مثل اين آيه "لكنّا هو الله ربّي" كه "لكنّا" نوشته ميشود ولي "لكنّ" خوانده ميشود.
در شرح حال بعضي از اصحاب معصومين(ع) هست كه با اينكه عرب بودند، حتي تا 10 بار روخواني را پيش استاد خواندهاند. مثلاً عطيه -همان كسي كه اربعين با جابر به كربلا آمد- هشت دوره قرآن را پيش استاد خوانده است و اينگونه بوده كه شاگرد براي استاد ميخوانده تا استاد تأييد بكند كه درست ياد گرفته يا نه. حالا كه الآن اين كار رسم نيست، حداقل نوار قاريها را گوش دهيم و ببينيم چگونه تلاوت ميكنند.
پس روخواني را بايد دقت كرد و از اين حيث اشتباه نداشته باشيم. شنيدهايد بعضي خارجيها ميگويند، يك خدمتي كه جمهوري اسلامي ميتواند بكند، اين است كه نماز بعضي علما را پخش نكند؛ چون غلط ميخوانند!
توجه به ترجمه
پس يكي اين كه زياد قرآن بخوانيم، دوم روخواني درستي داشته باشيم و سوم ترجمه قرآن. اينطور نباشد كه مثلاً طلبهاي معناي صنوان و غير صنوان را نداند. ترجمه را بلد باشيم و به ترجمهها رجوع كنيم و بتوانيم بفهميم كدام ترجمه درست و كدام نادرست است. معمولاً مترجمين قرآن ميگويند كه هر سي سال يكبار بايد قرآن ترجمه شود. بعضيها ميگويند كه قرآن قابل ترجمه نيست. لااقل ما كه كمي عربي بلديم، ترجمهها را دقت كنيم و با هم مقايسه كنيم؛ خدا ميداند كه چقدر ترجمههايي كه از قرآن نوشته شده ولي غلط است! من ترجمهاي را سراغ دارم كه "بسم الله الرحمن الرحيم" را طوري ترجمه كرده كه دقيقاً عين عبارت اوستا، كتاب زرتشتيان است! چقدر جاي تأسف است كه تورات و انجيل ترجمه رسمي دارد(ترجمه رسمي كتاب مقدس)، ولي قرآن ترجمه رسمي ندارد. اگر كسي به من بگويد كه يك ترجمه بيغلط نام ببر، اصلاً سراغ ندارم. كم غلط سراغ دارم، آن هم صفحهاي بيست غلط!
اين كتابهايي كه مفاهيم قرآن است، مثل كتاب شيخ عباس قمي كه شخصيت اديبي بوده، كتاب "الدرّ النظيم"، بسيار كتاب خوبي براي لغات قرآن است يا كتب "نثر طوبي" براي آيت الله شعراني كه خيلي كتاب دقيق و ارزشمندي است.
پس اين يك نكته كه روي ترجمه قرآن وقت بگذاريم. خيلي بد است كه طلبه جزء آخر قرآن را بخواند و معناي كلمات و مفاهيم را نفهمد. اگر ما مفسر هم نميخواهيم بشويم، لااقل بايد ترجمه قرآن را بلد باشيم.
اهميت تفسير
نكته بعدي در مورد تفسير است. حداقل هر كدام از ما بايد يك دوره تفسير خوانده باشيم. كساني مثل آيت الله جوادي آملي و حسن زاده آملي، بيجهت آدمهاي بزرگي نشدند. آيت الله حسن زاده ميفرمود كه مجمع البيان را از باء بسم الله تا تاء تمّت، 10 جلد را، كلمه به كلمه پيش آقاي شعراني خواندم، بعد كه 10 جلد تمام شد، آقاي شعراني سؤالي از من پرسيد، بعد از جوابي كه دادم، آقاي شعراني فرمود يك دور ديگر بايد بخواني. دوباره مجمع را از اول تا اخر درس داد. مجمع البيان كتاب كوچكي نيست!
اولين سالي كه الميزان در سال 52- 53 نوشته شد، در حوزه كتاب درسي شد و پيش استاد كلمه به كلمه ميخواندند. امام خميني(ره) تفسير صافي فيض كاشاني را پيش آيت الله اراكي درس گرفته است. آيت الله خوانساري تا اواخر عمرش هر روز صبح كه قرآن ميخواند، تفسير بيضاوي جلويش بوده و قرآن را با تفسير بيضاوي ميخواند.
چقدر علمايي بودند كه تفسير كشاف را كتاب درسي كرده بودند. يك زماني كتابهايي كتاب درسي حوزه بوده كه خيلي از ما اصلاً اسمش را نشنيدهايم؛ مثل تفسير نيشابوري.
ما الآن سه تفسير از امام صادق عليهالسلام يا لااقل منسوب به ايشان داريم كه چاپ شده و در بازار هم موجود ميباشد؛ ولي بسياري از طلبهها يكياش را هم نميدانند كه تفسير امام صادق عليهالسلام است.
مطالعه تفسير خيلي براي ما لازم است. اينها را براي كسي ميگويم كه نميخواهد مفسر باشد! يعني اگر مثلاً بخواهيد مورخ شويد، لااقل بايد چند تفسير را خوب خوانده باشيد.
علامه مجلسي در هر بحث بحار كه وارد ميشود، آيات قرآن را ذيل بحث ميآورد؛ به قدري اين مرد در تفسير تسلط داشته كه اگر يك آيه طبق يك تفسير، مربوط به موضوع بشود و طبق يك تفسير، مرتبط نباشد، متذكر ميشود؛ با اينكه علامه مفسر نبوده است.
پس روخواني، ترجمه و تفسير براي ما لازم است. اينها همه ميشود يك مرتبه از حفظ ظاهري قرآن. حفظ باطني هم يعني عمل به قرآن.
جلوهاي از قرآن
امام صادق عليهالسلام طبق حديثي فرمود: «لقد تجلّي اللهُ لِخَلْقه في كلامه و لكن لا يبصرون؛ خدا در قرآن تجلي كرده، ولي كم كسي است كه خدا را در قرآن بيابد.»
حديث داريم كه امام صادق عليهالسلام "اياك نعبد و اياك نستعين" را چند بار تكرار كرد و فرمود تكرار كردم تا از زبان خدا شنيدم! حديثي كه در ارشاد القلوب ديلمي است كه امام صادق عليه السلام به يكي از شاگردانش فرمود: تا به حال چه چيزي از من ياد گرفتهاي؟ گفت: هشت مطلب ياد گرفتم. امام(ع) فرمود بگو. هشت مطلب را كه ميگويد تمامش اين گونه است كه ميگويد: "فاني سمعتُ الله يقول..." هشت بار اين را تكرار كرد؛ يعني شاگرد امام صادق عليهالسلام به جايي رسيده بود كه وقتي قرآن ميخواند، كلام خدا را ميشنيد.
اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمود: هركس بميرد، اگر قاري قرآن باشد، ميگويند قرآن بخوان و بالا برو. به تعداد آياتي كه قرآن خواندهايد، در آخرت، درجه بهشت داريد. حتي اگر كسي آدم خوبي باشد، ولي قرآن كم خوانده باشد، به او ميگويند بهشت نميتواني بروي، مگر اينكه در قبر قرآن را ياد بگيري و بخواني، بعد به بهشت بروي. بهشت رفتن حتي براي آدم خوب غير ممكن است، مگر اينكه با قرآن مأنوس باشد.
خواجه نصير طوسي و قرآن
خواجه نصير براي ما الگو است. او نخست وزير مغول بود؛ رصدخانه مراغه را هم داشت. نجوم و رياضياتش كه بينظير است، حتي الآن. آمريكاييها وقتي به كره ماه رفتند، اولين بار اسم يك قله را خواجه نصير گذاشتند؛ گفتند اگر خواجه نصير نبود، كسي كره ماه نميتوانست برود!
خواجه نصير فقهش اينقدر بود كه وقتي صاحب شرايع فتوايي داد، با يك جلسه بحث، فتواي صاحب شرايع را عوض كرد! با اينكه صاحب شرايع جزء افقه فقهاست.
قطب شيرازي ميگويد من پزشكم و خانوادتاً پزشك هستيم، ولي مشكلات پزشكي را از خواجه نصير ميپرسم! اين شخصيت، با اين جامعيت علمي، هر شبانه روز 15 جزء قرآن ميخواند؛ يعني هر دو روز يك ختم قرآن. اين خواجه نصير كه اين همه عظمت دارد، اينطور با قرآن مأنوس بوده است.
در شرح حال ميرداماد نوشتهاند كه چهل سال، شبي 18 جزء قرآن ميخواند، بعد هم شد ميرداماد و شاگردي مثل ملاصدرا تربيت كرد.
تأثير عميق قرآن
يكي از مفسران بزرگ اهل سنت "ثعالبي" است كه تفسيري دارد به نام تفسير ثعالبي و با تفسير ثعلبي فرق ميكند. علامه مجلسي در بحار، بيشترين كتابي كه از اهل سنت نام برده، تفسير ثعالبي است.
ثعالبي غير از تفسير، كتابي دارد به نام "قتل القرآن". اين كتاب در رابطه با كساني است كه كشتههاي قرآن هستند و منظور اين است كه كساني كه آيهاي را شنيدند و دق كردند يا از روي ترس مُردند و يا از روي شوق از دنيا رفتهاند! مقصودش اين است كه قرآن تأثير گزاري زيادي ميتواند داشته باشد؛ شبيه همام در نهج البلاغه كه خطبهاي را شنيد و جان داد.
انسانهاي زيادي بودند اعم از مسلمان و غير مسلمان كه آيهاي را خواندند و جان دادند! اين تأثير قرآن است؛ حالا عدهاي هم هستند كه دلشان از سنگ است و قرآن تأثيري بر آنها ندارد.
لزوم اطلاع بيشتر نسبت به قرآن
اطلاعات ما نسبت به قرآن بايد زياد شود. يونسكوي سازمان ملل 50 كتاب را به عنوان كتب آسماني چاپ كرده و اولين كتاب اين مجموعه 50 جلدي را قرآن قرار داده است. در بين اين كتابها، تورات و انجيل كه مشخص است تحريف شده، ولي كتابهايي مثل "اوپانيشاد"، "گيتا"، "راه كنفسيوس"، "ريگودا" به واقعيت نزديكترند تا تورات و انجيل. در ميان اينها اگر انسان قرآن را مثلاً با گيتا يا اوپانيشاد مقايسه كند،آن موقع است كه به عمق قرآن پي ميبرد. كتابهاي ديگر را كه انسان ميخواند، مشخص است كه انسان با انسان ديگر صحبت ميكند، ولي در قرآن مشخص است كه خدا با انسان صحبت ميكند.
يك تفاوت عمده قرآن با 49 كتب ديگر -49 كتاب هم با احتساب اين است كه مثلاً تورات و انجيل را يك كتاب حساب كنيم، چرا كه انجيل 27 كتاب است و تورات 39 كتاب- اين است كه خدا در قرآن خيلي حضور دارد.
وقتي قرآن ميخوانيم، مخصوصاً سوره مائده و اعراف، توحيد افعالي در آن موج ميزند؛ در حاليكه در هيچ يك از كتابهاي ديگر چنين نيست. خيلي از آنها موضوعات اخلاقي دارد، ولي هيچكدام حضور خدا را پررنگ نشان نميدهند؛ ميگويند خدايي هست كه خالق جهان ميباشد، ولي ما هم كار خودمان را انجام ميدهيم؛ در حاليكه قرآن، خدا و حضور خدا را پررنگ مطرح ميكند. انسان در قرآن همهاش نقش خدا در جهان را ميبيند، ولي در كتب ديگر نقش بشر برجسته است.
قرآن تاريخ زياد دارد؛ ولي قصههايش تاريخ محض نيست، فلسفه تاريخ يا حضور خدا در تاريخ است؛ ولي ساير كتابها مثل تورات، تاريخ زياد دارد، ولي تاريخ محض است نه فلسفه تاريخ؛ حضور انسان در تاريخ است، نه حضور خدا در تاريخ.
استعانت از قرآن در پرتو بديع بودن آن
قرآن نكتههاي بديعي دارد. آيت الله خويي در كتاب "البيان" ميگويد: هر وقت قرآن را خواندم، نكته جديدي استفاده كردم.
چقدر انسانهايي بودند كه آيهاي را شنيدند و تأثيرات معنوي گرفتند. ملاصدرا در رساله حدوث ميگويد: من حركت جوهري را از آيات قرآن فهميدم، بعداً سراغ دليل عقلي رفتم و پيدا كردم. يكي ازمهمترين ابتكارات ملاصدرا از قرآن گرفته شده است.
علامه حلّي وقتي مشكل فقهي پيدا ميكرد، قرآن ميخواند تا مشكلاتش حل شود. در شرح حال يكي از نوادگان علامه حلّي هست كه وقتي مطلبي را پيدا نميكرد، قرآن مي خواند و بعد ميفهميد كه فلان مطلب در كدام كتاب نوشته شده است. از اينطور موارد در تاريخ قرآن زياد است.
خلاصه اينكه به هر طريقي با قرآن زياد انس داشته باشيد. چه ادب ظاهري حضور قرآن، چه ممارست با قرآن و چه تجزيه و تركيب؛ مثلاً ما يك بسم الله را نميتوانيم درست تجزيه و تركيب كنيم.
علامه مجلسي در خدمت به تشيع بينظير است. وقتي بحار را نگاه ميكنيم، در اين چاپهاي رحلي، در هر صفحه حداقل يك نكته ادبي قرآن وجود دارد؛ با اينكه بحار، كتاب حديثي است. اينكه توانستند اين همه خدمت كنند، به خاطر اين است كه با قرآن انس داشتند.
جنبه عرفاني
جنبه ديگر قرآن جنبههاي عرفاني آن است. تفاسيري مثل تفسير ادبي-عرفاني خواجه عبدالله انصاري، كشف الاسرار ميبدي، تفسير نيشابوري و از همه مهمتر تفسيري كه به امام صادق عليهالسلام منسوب است، عرفاني ميباشند؛ وقتي بسم الله را شروع ميكند، ميفرمايد: الباء بهاء الله و السين سناء الله و الميم مجد الله... .
اين راشنيدهايد كه اميرالمؤمنين عليهالسلام براي ابن عباس تفسير قرآن ميفرمود. به گفته ابن عباس موضوع تفسير، نقطه باء بسم الله بود كه حضرت فرمود: اگر بخواهم ميتوانم به اندازه هفتاد بار شتر كتاب، درباره نقطه باء، مطلب بگويم؛ در حاليكه ما ميگوييم نقطه معني ندارد.
در تفاسير هست، اينكه فرمود هفتاد بار شتر، نه اينكه شما نميتوانيد؛ يعني اميرالمؤمنين عليه السلام اين راه را نشان داده كه چگونه ميتوان هفتاد بار شتر كتاب درباره نقطه باء بنويسيم.
اين حرف هم درست نيست كه نقطه در ابتدا نبوده و زمان خليل نقطه گذاري قرآن آغاز شده است. اين هم در ذهنتان باشد كه در تفاسير، هر وقت ميگويند ابن عباس، منظور حضرت علي عليهالسلام است. خدا بنياميه را لعنت كند، از آنجايي كه نميگذاشتند كلمات حضرت درباره قرآن نقل شود، مفسرين به جاي علي عليهالسلام ميگفتند ابن عباس؛ يعني كلمات ابن عباس، كلمات اميرالمؤمنين عليهالسلام است و اينها تقيّه ميباشد.
علامه مجلسي ميگويد من عمرم را صرف فلسفه، عرفان و كلام كردم و الآن ميبينم آنچيزهايي كه ميخواستم در علوم ديگر جستجو كنم، در قرآن و حديث است؛ البته اين هم اشتباه است كه اينها را كنار بگذاريم و مستقيم سراغ قرآن برويم؛ اينها بايد باشد تا بفهميم قرآن چه ميگويد.
و الحمدلله ربّ العالمين
خبرگزاري رسا