الازهر، وهابیت را خطرناک ترین دشمن مسلمانان می داند الازهر، وهابیت را خطرناک ترین دشمن مسلمانان می داند الازهر، وهابیت را خطرناک ترین دشمن مسلمانان می داند بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
الازهر، وهابیت را خطرناک ترین دشمن مسلمانان می داند الازهر، وهابیت را خطرناک ترین دشمن مسلمانان می داند الازهر، وهابیت را خطرناک ترین دشمن مسلمانان می داند الازهر، وهابیت را خطرناک ترین دشمن مسلمانان می داند الازهر، وهابیت را خطرناک ترین دشمن مسلمانان می داند

الازهر، وهابیت را خطرناک ترین دشمن مسلمانان می داند

در بیانیه الازهر آمده: جهان معاصر با هیچ تهدید و چالشی همچون وهابیت دست به گریبان نشده است؛ وهابیت نوعی دعوت به جاهلیت است و مبارزه با آن شرعا واجب است.

[factimage()] http://media.hawzahnews.com/Original/1395/09/12/IMG22250237.jpg [imagetitle()] [factimageend()] به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج به نقل از خبرگزاري حوزه، دكتر علي الشعيبي از مسلمانان متولد رقه سوريه است كه از كودكي علاقه و استعداد سرشاري در يادگيري و تبليغ اسلام داشت و از زمان 12 سالگي تحت تاثير شيوخ وهابي رقه به اين فرقه مذهبي گرايش پيدا كرد و جواني خود را در سوريه و عربستان با اعتقاد به وهابيت و تعاليم محمد بن عبدالوهاب گذراند و سال ها نيز به عنوان مشاور ملك فهد پادشاه عربستان فعاليت كرد تا اينكه به دروغگو بودن محمد بن عبدالوهاب و ابن تيميه پي برد و با آشنايي با حديث غدير خود را بر سر دوراهي بهشت و جهنم يافت.
آنچه در ادامه مي خوانيد ترجمه گفتگوي شبكه الكوثر با اين انديشمند جهان اسلام و كارشناس وهابيت است. الشعيبي در اين حلقه از گفتگو به بيان نظر الازهر درباره وهابيت و آغاز ورود وهابي ها و كتب ابن تيميه به الازهر سخن مي گويد و علاوه بر اين به بيان شواهدي درباره ارتباط وهابي ها با انگلستان و آمريكا و دروغگو بودن ابن تيميه و اعتقادات انحرافي وي مي پردازد.
يهودياني كه در گذشته ساكن وادي القري بودند، اكنون كجا رفته اند و در اصل از كجا آمده بودند؟
اينكه يهودي ها از كجا آمده اند و به كجا مي روند يك مساله است، اما بايد گفت كه ابتكار امام خميني(ره) براي آخرين جمعه ماه مبارك رمضان باعث مي شود آنها هركجا كه هستند در محاصره و تنگنا باشند و هر سال شاهد هستيم تمام جهان اسلام در اين روز و اين مناسبت به خيابان ها مي آيند و عليه صهيونيست ها و اشغالگران فرياد مي زنند.
المقدسي(غير از المقدسي صاحب احسن التقاسيم في معرفة الأقاليم) در يكي از كتاب هاي خود به وجود يهود در وادي القراي اشاره مي كند و مي گويد اين يهودي ها در اصل از شام آمده اند. ما مي دانيم كه يهوديان خيبر و يهوديان مدينه اخراج شدند و به شام رفتند و يهوديان نجران به عراق رفتند و اين اتفاق در زمان پادشاهان اموي مانند عبدالملك بن مروان بود كه اين يهودي ها درخواست كردند بار ديگر به خيبر بازگردند و در آن زمان در واقع از رعاياي عبدالملك بودند و به او خراج مي دانند و عبدالملك به آنها اجازه داد بازگردند، اما نه به خيبر، بلكه به منطقه تيماء و در آن زمان وادي القري از جنوب به مكه و از شمال شرق به تيماء محدود مي شد و اين محدوده مملو از روستاهاي زياد بود و برخي از اين روستاها از آنِ يهودياني بود كه از شام آمده بودند و بارها گفتيم كه در كتاب "ده سفر حج" اثر عبدالسلام الدريعي المغربي و كتاب "رحلة العياشي" آمده كه در سفرهاي خود به حج ، دزدان و غارتگران يهودي به آنها حمله كرده اند و اموال آنها را غارت كرده اند و در اين كتاب ها يهوديان را با دقت توصيف مي كنند كه آنها مثلا كلاهي كوچك بر سر داشته اند و رفتار و ظاهر آنها بدوي بوده و تا كنون نيز معروف است كه قبيله هاي بنوشحان و بنوزيد از يهود هستند. و بارها در اين گفتگو به شما گفته ام كه در كتاب "القبيلة المتناثرة" كه نوشته دومين شخص مؤسس اسرائيل است آمده كه يهوديان در لشكر محمد بن عبدالوهاب عضويت داشته اند و ظاهر آنها مسلمان بوده، اما به آداب و سنن و عبادت هاي يهودي پايبند بوده و آن را مخفيانه انجام مي داده اند.
تمام اين مطالب را بيان كردم تا بحث به اينجا برسد و به اين مطلب مهم اشاره كنم. در بحث گذشته خود بيان كرديم كه همه مسلمانان بر اين مطلب تاكيد دارند و پذيرفته اند كه احاديث مشهور به اسرائيليات در تاريخ و متون اسلامي توطئه اي است كه توسط خاخام هاي يهودي طراحي و اجرا شده است. از عجيب ترين اين احاديث وضعي و جعلي كه به رسول الله(ص) نسبت داده اند، اين روايت است كه مي گويد: سرزميني كه خداوند به آن بركت داده، سرزمين محل هجرت برادرم ابراهيم است از مصر تا فرات. و اين همان شعار اسرائيل است و متاسفانه وهابي ها هم از اين حديث دفاع مي كنند.
اكنونن بگذاريد ببينيم داعش و وهابي ها در روزگار ما در كجاي اين بازي قرار دارند؟ از مصر كه شما نگاه كنيد تا فرات با حضور داعش روبرو مي شويد كه مي خواهند حكومت موهوم و سست خود را در اين سرزمين تاسيس كنند. ابن تيميه به احمد بن حنبل دروغ مي بندد ابن تيميه راس جنبش يهودي در قرون وسطاي اسلامي و كسي است كه اگر بگوييم كذاب بوده دروغ نگفته ايم و من به خدا سوگند مي خورم كه با اين سخن به او ظلم نكرده ام. ابن تيميه كسي است كه به راحتي مطالبي دروغ را به امام احمد بن حنبل نسبت مي دهد و به عنوان مثال ادعا مي كند «امام احمد بن حنبل اجماع را قبول نداشته و من هم مانند او قبول ندارم». وي در كتاب شرح حديث النزول صفحه 66 مي گويد: «حال كه ائمه گذشته ما همچون حماد بن زيد و اسحاق بن راهويه و ائمه ديگر اهل سنت مي گويند خداوند از عرش پايين مي آيد و عرش از او خالي نمي شود، ديگر نمي شود گفت اين امر ممتنع است» اما علما به اين ادعاي دروغ او پاسخ داده اند و كتاب المقالات السنية في الرد علي ضلالات ابن تيمية نظر علما را در اين زمينه نقل مي كند و در صفحه 90 اين كتاب مي گويد: اين سخن ابن تيميه چيزي نيست جز پوشاندن حقيقت، زيرا او نظري را كه به آن قائل است به ائمه اهل حديث و علماي گذشته نسبت مي دهد در حالي كه آنها چنين نظري نداشته اند.
اين تيميه همچنين در كتاب خود به تام بيان تبليس الجهمية مي گويد: امام احمد درباره محدود بودن خداوند بر اساس آيات قرآن كريم نظراتي دارد كه طبق آن خداوند متعال حدّي دارد كه به واسطه آن از مخلوقات متمايز مي شود. اين ادعاي ابن تيميه در مورد امام احمد در حالي است كه امام احمد مي گويد به خدا سوگند كه حدود و تعاريف به خداوند دست نيابد و حضور ذات خداوند در تمام مكان ها را انكار مي كرد و بر اين باور بود كه اماكن حدودي دارند و اگر خداوند بخواهد به ذات خود مكانمند باشد در اين صورت او هم محدود خواهد بود كه اين از ساحت خداوند متعال به دور است[1]. ابن تيميه و شاگرد او اين قيم الجوزي به امام احمد بن حنبل نسبت داده اند كه گفته هركس ادعاي اجماع كند دروغ گفته است. آنها اينجا اين ادعاي دروغين را مطرح كنند تا شاهدي براي تاييد هوا و هوس هاي خود مطرح كنند. السبكي، الذهبي، صلاح الصفدي، ابن شاكر الكتبي، ابوحيان اندلسي همه مخلاف نظر او بودند و هنگامي كه محصور مي شد و راه بر او بسته مي شد به دروغ ادعا مي كرد امام احمد گفته هركس ادعاي اجماع كند، دروغگو است. اين در صورتي است كه امام احمد در مسائل مختلفي ادعاي اجماع كرده و آن را باور داشته است از جمله اينكه ابوالفضل التميمي البغدادي رئيس حنبلي هاي بغداد در زمان خود و صاحب كتاب "اعتقاد الإمام أحمد" مي گويد: امام احمد درباره حديث پيامبر (نهي عن بيع الكالئ بالكالئ) گفته در اين زمينه حديث صحيحي نداريم، اما اجماع مردم بر اين است كه بيع بدهي به بدهي جايز نيست. پس در اينجا به صراحت به اجماع مردم استناد كرده است اما ابن تيميه وشاگرد او ابن قيم الجوزي به دروغ ادعا مي كنند امام احمد اجماع را قبول ندارد.
برخي اعتقادات وهابي ها درباره صفات خداوند متعال در اين مرحله دوست دارم درباره برخي اعتقادات وهابي ها درباره صفات خداي متعال صحبت كنم، اما قبل از آن مي خواهم به مطلبي در اين زمينه اشاره كنم از كتاب مجموع فتاوي و مقالات متنوعة من عبدالعزيز ابن باز كه توسط محمد بن سعد الشويعر تحقيق و جمع آوري شده است. در اين كتاب از ابن باز درباره اسماء و صفات خداي متعال بر اساس آيات قرآن كريم سؤال شده و در جواب چنين مي گويد: «تاويل صفات امري ناشايست است كه جايز نيست، بلكه صفات بايد بر اساس ظاهر خود معنا شود». آنها با تاويل صفات خداوند متعال مخالفند و كساني كه را كه صفات قرآني خداوند را تاويل مي كنند تكفير مي كنند و در اين زمينه به روش شيخ خود ابن تيميه پناه مي برند و مطالبي دروغي را به ائمه اهل سنت نسبت مي دهند و ادعا مي كنند كه مثلا ابوحنيفه قائل به ظاهر صفات خداوند بوده. واقعيت اين است كه وهابي ها هرچيزي را كه در قرآن و روايت آمده در فهم آن به لغت اكتفا مي كنند و ظاهر آن را مي گيرند به خودشان زحمت فهم مجاز و بلاغت در اين كلام را نمي دهند و فراموش نكنيم ما درباره شباهت اعتقادات يهود و وهابيت صحبت مي كنيم و اين گونه فهم آنها از اسماء و صفات خداوند درست همانند فهمي است كه يهوديان از خداوند دارند و هيچ انسان عاقلي نمي تواند آن را باور كند و در حقيقت تمام انديشه آنها مبتني بر نظريات ابن تيميه است كه او هم بيشتر آن را از تورات و يهوديان مدعي اسلام فراگرفته است
موضع الازهر در برابر جريان ها و جنبش هاي افراطي به ويژه وهابيت تاريخ تاسيس الازهر به ماه رمضان سال 970 ميلادي برمي گردد و دومين دانشگاه قديمي و كهن جهان است كه قديمي تر از آن دانشگاه قرويين مراكش است و الازهر بيش از هزار سال است كه علوم اسلامي را منتشر مي كند و من در اينجا دوست دارم براي شما خلاصه اي از كنفرانس الازهر در سال 2010 را بيان كنم. در اين كنفرانس علماي الازهر و كارشناسان جنبش هاي اسلامي بيان كردند كه وهابيت از نظر فكر و جنبش، خطرناك ترين دشمن مسلمانان در جهان است و خطر آن كمتر از رژيم صهيونيستي نيست و اين به خاطر نشر افكاري است كه مردم و مسلمانان را به خشونت و ترور دعوت مي كند و اينكه آنها به راحتي تمام مخالفان خود را تكفير مي كنند و از دشمنان مقاومت اسلامي در فلسطين و عراق و لبنان به شمار مي روند و مبارزه با اين فكر وهابي و پيروان آن از تمام راه هاي ممكن، شرعا واجب است. اينها از نتايج كنفرانس تخصصي اسلامي الازهر در سال 2010 است كه با عنوان "الوهابية خطر علي الاسلام و العالم" برگزار شد و در آن شخصيت هاي بزرگي مانند دكتر عبدالرحمن السُبكي، دكتر احمد السايح، احمد عبده ماهر، عبدالفتاح عساكر، دكتر عبدالله السعداوي، دكتر احمد الفنجري متفكر مشهور اسلامي، دكتر علي عبدالجواد كارشناس جنبش هاي اسلامي و تعدادي از علماي ديگر شركت داشتند و شركت كنندگان در اين نشست كه هفت بحث و تحقيق مهم در آن مطرح شد به نتايج زير دست يافتند:
1. وهابيت كه به عنوان يك فرقه و فكر، بر پايه نفي و انكار و تكفير ديگران بنا شده تهديدي براي امنيت و صلح تمام كشورهاي جهان اسلام به شمار مي رود و اين به خاطر نشر افكار تروريستي و جنايتكارانه توسط اين گروه مي باشد؛ چراكه آنها جوانان مسلمان را به تكفير و ترور دعوت مي كنند و جهان معاصر با هيچ تهديد و چالشي همچون وهابيت دست به گريبان نشده است خواه اين جريان در قالب گروه القاعده يا سازمان هاي ديگر ظاهر بشود و اگر اموال و حمايت هاي عربستان نبود، وهابيت منتشر نمي شد و اگر رفتار منافقانه آمريكا نبود ما مي توانستيم در برابر اين جنبش مقاومت كنيم و آن را نابود سازيم، اما آمريكا و عربستان از اين جريان هاي انحرافي منسوب به اسلام و موسوم به وهابيت استفاده مي كنند.
2. وهابيت ديدگاهي منفي نسبت به موضوعاتي مانند زن، علم، موسيقي، تمام هنرها، مسيحيان و مذاهب ديگر اسلامي مانند اشاعره و شيعه دارد به گونه اي كه مي توان وهابيت را دعوت به جاهليت دانست؛ چراكه بيشتر متون آنها بر اساس تهديد و ترور فكري و ديني و دشمني با واقعيت ها و عقل نوشته شده و از اين رو برخي علما و انديشمندان اسلامي، وهابيت را دين ديگري غير از اسلام برشمرده اند و من نيز به همين دليل است كه نام كتاب خود را "وهابيت؛ دين ديگر" گذاشته ام. و آنچه كه در عراق و افغانستان رخ مي دهد زير سر وهابيت است. 3. تاكيد بر ضرورت اتخاذ استراتژي اسلامي جهاني براي مقاومت در برابر وهابيت و بديهي است كه الازهر نيز بايد در اين زمينه سهيم باشد، زيرا الازهر يكي از مؤسسات معتدل اسلامي است؛ البته قبل از اينكه وهابي ها و نومبلغان سلفي تندرو به اين مؤسسه رخنه كنند (و ما در ادامه مساله رخنه وهابي ها در الازهر را هم بررسي خواهيم كرد). از اين رو الازهر به عنوان يك مؤسسه روشنگر و معتدل مي تواند با قدرت در برابر اين جريان وهابي و مخالف روح اسلام معتدل محمدي بايستد.
ابتداي ورود وهابي ها به مصر و الازهر در سال 1818 ميلادي هنگامي كه ابراهيم پاشا عبدالله امير سعودي و فرمانده وهابي ها و تعداد زيادي از نيروهاي وهابي را اسير كرد، آنها را به مصر آورد و برخي از آنها را اعدام كردند و برخي از آنها در مصر باقي ماندند و از جمله كساني كه در مصر ماندند و بيش از سي نفر بودند در ميان آنها نوه هايي از محمد بن عبدالوهاب نيز بودند و آنها را در محله الازهر سكونت دادند و من گمان مي كنم كه همچنان هم در مصر هستند و به آنها آل الشيخ مي گويند. در ميان شخصيت هايي كه به مصر آورده شدند دو شخصيت هستند به نام هاي عبدالرحمن بن عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب و ديگري به نام سلمان بن عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب. سلمان بسيار افراطي و متعصب و در فكر انحرافي خود سرسخت بود و ابراهيم پاشا مجبور شد او را بكشد، اما عبدالرحمن اين گونه نبود و عثماني ها به او اجازه دادند در الازهر تدريس كند و او در دانشكده اصول الدين الازهر مذهب حنبلي را تدريس كرد و اين اولين باري در تاريخ بود كه وهابي ها با الازهر تماس گرفتند. عبدالرحمن دو سال تدريس كرد و از دنيا رفت و البته در اين دو سال نتوانست افكار افراطي خود را اظهار كند چون تمدن موجود در مصر به افكار انحرافي اجازه ظهور نمي داد. شخصيتي ديگري هست به نام ابوبكر بن محمد المراغي كه در اصل نجدي و وهابي است و در ميان اسرايي است كه در سال 1818 به مصر آورده شدند و دكتر المراغي از نوه هاي وي است و او كسي است كه در سال 1929 رئيس الازهر شد و اولين كسي است كه تدريس كتاب هاي ابن تيميه و ابن قيم الجوزي را در الازهر مرسوم كرد و شايد برخي برادران مصري دليل اين اقدام او را ندانند اما علت اين است كه او در اصل نجدي بود و افكار نجدي در ذهن او ريشه داشت. شواهدي از ارتباط وهابي ها با انگلستان و آمريكا مساله ديگر تاريخي درباره ارتباط وهابي ها و با انگلستان كه مي خواهم به آن اشاره كنم اين واقعيت است كه هنگامي كه در سال 1818 ميلادي ابراهيم پاشا پادشاه عثماني به حكومت وهابي ها خاتمه داد، هنگامي كه كار تمام شد و ابراهيم پاشا بر اوضاع مسلط شد و وهابي ها را از بين برد و تعداد زيادي از آنها را اسير كرد و عبدالله بن سعود خود را تسليم كرد و الدرعيه را واگذار كرد، ناگهان ابراهيم پاشا متوجه شد كه گروهي به نمايندگي از انگلستان نزد او آمده اند و از او مي خواهند يكي از اسرا را آزاد كند و بعدا معلوم شد اين زنداني و اسيري كه انگليسي ها خواستار آزادي او بوده اند، در واقع يك انگليسي است كه از زمان محمد بن عبدالوهاب نزد وهابي ها بوده و در ميان آنها زندگي كرده و به جاسوسي پرداخته است.[2] مساله ديگري كه مي خواهم به آن اشاره كنم اين است كه در دهه پنجاه و اواخر دوره حكومت عبدالعزيز عبدالعزيز(متوفاي 1954) در حكومت سوم سعودي افكار و انديشه هاي جديدي در جهان عرب ظهور پيدا كرد و پس از آن افكار چپ گرا و سوسياليستي در مصر، اردن، سوريه و عراق ظهور پيدا كرد. در اين زمان آمريكا با سعودي ها به توافق رسيد كه گروه افراطي وهابيت و نسخه جديد وهابيت را عليه افكار شخصيت هايي همچون قذافي و حافظ اسد و جمال عبدالناصر فعال كنند و يكي از ماموريت هاي سازمان همكاري اسلامي نيز حمايت از وهابيت تعريف شد؛ چراكه سازمان همكاري اسلامي در واقع خادم امين وهابيت است و شما بايد مراقب باشيد فريب اظهارات رسانه اي آنها را نخوريد. علاوه بر اين اتحاديه عرب نيز خادم امين صهيونيست ها است.


| شناسه مطلب: 65124




وهابيت



نظرات کاربران