مشهد، پایتخت فرهنگی جهان اسلام در سال 2017 میلادی
هویت پایتخت معنوی ایران «شهر زیارتی» است که بر مدار «گردشگری» نمیچرخد و عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام در سال 2017 میلادی امکان شناساندن بیشتر مشهد بهعنوان یک شهر مذهبی پیشرو رافراهم خواهد کرد.
معرفي مشهد به عنوان پايتخت فرهنگي جهان اسلام در سال 2017 ميلادي فرصت مناسبي براي شناساندن بيشتر مشهد بهعنوان يك شهر مذهبي پيشرو به مسلمانان و غيرمسلمانان دنياست . در اين باره سؤالاتي از حضرت حجت الاسلام والمسلمين سيد محمدمهدي ميرباقري پيرامون اين موضوع شده است كه در ادامه ميخوانيد.
شاخصهاي پايتخت فرهنگي بر محور توسعه غربي است
پايتخت فرهنگي شدن ابزارهايي دارد، شما نگاه كنيد وقتي امتيازي مثل المپيك به يك كشور ميدهند، با نگاه به همين ابزارهاي فرهنگي است. يكي از اينها هم اين است كه وقتي بهجايي ميگويند پايتخت فرهنگي آن را ابزار توسعه بدانند. شايد الآن هم به ما عنوان پايتخت فرهنگي را ميدهند ولي شاخصهايي كه به ما تسري دادهاند، همان شاخصهاي انحلال اين فرهنگ در فرهنگ توسعه است.
اگر تصور ميكنيم با نزديك شدن به شاخصهاي توسعه فرهنگي كه معين كردهاند، ميتوانيم فرهنگ ديني خودمان را داشته و پايتخت فرهنگي هم باشيم؛ دچار توهم هستيم. اين ابزار را من ابزار انحلال خردهفرهنگها در توسعه ميبينم. آنها تكثر فرهنگي را حول محور توسعه غربي قبول دارند.
بنابراين پايتخت فرهنگي كه مطرح ميكنند، معنايش اين است كه اين نقطه ميتواند شاخصهاي توسعه را داشته باشد. معنايش اين است كه فرهنگهاي سنتي ميتوانند زير چتر فرهنگ توسعه غربي قرار بگيرند و به شاخصهايي برسند كه ازنظر غرب، پايتخت فرهنگي بشوند و اين شاخصها همه به معناي غربي شدن است.
چرا بايد براي پايتخت فرهنگي شدن سر و دست بشكنيم؟
اينكه ما سر و دست ميشكنيم براي پايتخت فرهنگي شدن براي چيست؟ من نميفهمم دنبال چه هستيم كه پايتخت فرهنگي بشويم و چه تأثيري ميتوانيم بر جهان بگذاريم؟ ميخواهيم بگوييم به شاخصهاي جهاني نزديك شديم؟ اينكه معنايش اين است كه فرهنگ خودمان را در ذيل آن تعريف كردهايم. ميخواهيم بگوييم از اين طريق اثرگذار شدهايم؟ به نظر من اين ابزار براي اثرگذاري ما درست نشده است. شاخصهايي هم كه براي پايتخت فرهنگي جهان اسلام ميدهند، شاخصهايي نيست كه در آن فرهنگ سنتي و مذهبي ما تجلي داشته باشد.
الآن ضرورت پايتخت فرهنگي و كارآمدي پايتخت فرهنگي شدن چيست و براي چه ميخواهيم اين امتياز را بگيريم؟ ميخواهيم امتيازات مالي بگيريم؟ ميخواهيم فرهنگ خودمان را از اين طريق منتقل كنيم و بگوييم فرهنگ تشيع را بسط ميدهيم؟ اگر دنبال دومي هستيم كه يك توهم است. اگر دنبال اولي هستيم هم معنايش اين است كه شاخصهاي فرهنگي خودمان را به فرهنگ توسعه نزديك كنيم و معنايش اين است كه فرهنگ توسعه بهعنوان توسعه غربي و فرهنگ مسلط ما را تحت تاثير قرار داده و لذا با حفظ فرهنگ سنتي خودمان، صرفا در مقام ادعا ميتوانيم فرهنگ توسعه يافته به مفهوم غربي آن را داشته باشيم. پس سوالي كه من دارم، اين است كه غرض از پايتخت فرهنگي چيست؟
پايتخت فرهنگي براي بسط فرهنگ ما در جهان ساخته نشده است
توهم نداشته باشيم كه ما از اين طريق ميتوانيم فرهنگ اهل بيت(ع) را جهاني كنيم. بله، وقتي آنها تكثر فرهنگي را حولمحور فرهنگ غرب و فرهنگ تجدد ميپذيرند، معنايش اين است كه ميگويند ما قدرت انحلال را داريم. آيا ما كار جديدي ميخواهيم انجام بدهيم؟ كار جديدي غير از اين تعريفي كه آنها براي پايتختهاي فرهنگي جهان اسلام دارند؟ آن كار جديد چيست؟
كاربري پايتخت فرهنگي را كه ما تعريف نكرديم. آنها در فرايند توسعه فرهنگي جهاني آن را تعريف كردهاند و فرايند توسعه جهاني به تبع فرايند توسعه منطقهاي را دنبال ميكنند. طراحي آنها هم خيلي روشن است. طراحيهايي است كه ميخواهند فرهنگهاي مختلف را به مشاركت بگذارند؛ بهنحويكه آنها را منحل كرده و يك نوع مسابقهاي در انحلال فرهنگي ايجاد كنند.
اگر ميخواهيد با آنها همراهي كنيد كه از ابتدا مشخص است كار درستي نيست. اما اگر پايتخت فرهنگي چيز ديگري است، ما اصلا متوجه نميشويم. بله زماني است كه ما ميگوييم ميتوانيم فرهنگ مشهد را كه فرهنگ زيارت و ولايت است به يك فرهنگ اثرگذار در جامعه تبديل كنيم. من اين را قبول دارم، ولي راه پايتخت فرهنگي شدن كه اين نيست.
به تعبير ديگر در يك دستگاه متفاوت، شهر مشهد پايتخت فرهنگي و مركز جهان شيعه است و طبق روايات انبيا(ع) و ملائكه از فوق عالم ميآيند و رفتوآمد ميكنند و مشهد، محور شكلگيري جامعه تاريخي تشيع بوده و هست. تمدن حول آن درست ميشود. اما آن به اين معني نيست كه ما بهعنوان پايتخت فرهنگي در دستگاه رقيب شناخته بشويم. يعني مبارزه بر سر بسط فرهنگ اسلام و فرهنگ تجدد از طريق شاخصهاي فرهنگي غرب واقع نميشود. بنابراين من نميفهمم چه مسابقهاي است راه افتاده كه ميخواهيم پايتخت فرهنگي جهان اسلام بشويم؟ براي چه و چه كاري ميخواهيم انجام بدهيم؟ يعني ميخواهيم به جهانيان بگوييم كه ما شاخصهاي توسعه غربي را داريم؟ ميخواهيد بستري براي تعامل و غلبه فرهنگي بشويد؟ اين ابزار براي غلبه فرهنگي ما ساخته نشده است.
برخي ميخواهند شاخصهاي فرهنگ جهاني را بر فرهنگ زيارت غلبه دهند
نكته دوم اينكه خوب بايد تشريح شود، اين است كه هدف از پايتخت فرهنگي شدن چيست؟ و اصلا مفهوم پايتخت فرهنگي در كدام دستگاه توسعه تعريف شده است؟ در دستگاه توسعه غربي يا در دستگاه تكامل جهان اسلام؟ آن زمان آيا اگر در آن فرهنگ ميخواهيد پايتخت فرهنگي بشويد، معنايش اين است كه ميخواهيد شاخصهاي فرهنگ زيارت را بر شاخصهاي فرهنگ جهاني حاكم كنيد يا شاخصهاي جهاني را بر فرهنگ زيارت؟
مراد ظاهرا دومي است. يعني مفهوم پايتخت فرهنگي در توسعه غربي تعريف شده؛ در عين به رسميت شناختن فرهنگهاي ديگر بهعنوان خرده فرهنگ به نيت انحلال آنها در فرايند تجدد بنا شده است. شاخصهايي هم كه آنها ميدهند، شاخصهاي انحلال فرهنگ سنتي و بومي و مذهبي فرهنگ منطقه در فرهنگ تجدد و فرايندهاي توسعه است. اگر همان را ميخواهيم دنبال كنيم كه پيداست راه مطلوبي نيست. اگر كار جديدي ميخواهيد تعريف كنيد كه خب آن كار اصلا چه تعريفي دارد؟
فرهنگ زيارت با توريسم و گردشگري زيارت متفاوت است
مشهد اگر بخواهد پايتخت فرهنگي بشود، بايد به ظرفيتهاي بالفعل فرهنگياش تكيه كند. آن ظرفيتهايي كه اتفاقا ميراث گذشته است. شما هيچگاه نميتوانيد در فرهنگي كه در موزههاي تاريخي ديده ميشود و فقط در باستانشناسي قابل مطالعه است، اثرگذار فرهنگ كنوني جهان باشيد. صرفا آن فرهنگي كه بالفعل فعال است، ميتواند اثرگذار باشد. درنتيجه، مسئله بعد اينكه فرهنگي كه شما ميتوانيد بر محور آن اثرگذار باشيد، فرهنگ زيارت است و نه فرهنگ سياحتي و گردشگري.
زيارت سفر است؛ اما گردشگري و سياحت به اين مفهوم نيست. زيارت، محور شكلگيري جامعه و جامعهپردازي و تمدنسازي هم هست. محور تكامل اجتماعي و پيشرفت هم هست. كما اينكه در تاريخ ما آنهايي كه مطالعات دقيق دارند، ميدانند جامعه شيعي حول حرم امام رضا(ع) و امامزادگان و اهل بيت(ع) شكل گرفته و جامعه زيارتمحور است.
بنابراين زيارت، محور پيدايش تشكل اجتماعي و بعد پيشرفت اجتماعي است اما نه بر محور سياحت و گردشگري. تفاوت اين مسئله با گردشگري در چند نكته است.
اول اينكه جامعه غربي جامعهاي اقتصادمحور است نه فرهنگمحور و از گردشگري گرچه بهعنوان ابزار فرهنگي و براي انتقال فرهنگ استفاده ميكند ولي در نهايت توقع توسعه و توليد ثروت را از گردشگري دارد. ولو اينكه فرهنگي هم كه انتقال ميدهد فرهنگ توسعهمحور و انتقال سرمايه است و توسعه بر محور سرمايهداري است.
بنابراين گردشگري ابزار توسعه غربي و ابزار انتقال فرهنگ است. نگاهشان به گردشگري هم همينگونه است. در حالي كه زيارت ابزار توسعه فرهنگ بندگي و پرستش خداي متعال براي تكامل ديگري است. واقعيت تاريخي ما هم نشان ميدهد كه امام رضا(ع) محور جغرافياي شيعي است و دولت شيعي كه از زمان صفويه به بعد شكل گرفته بر محور همين كانون تشكيل شده است.
شهر زيارت
در نگاه غربي هم آنجايي كه ميآيند شهربازي درست ميكنند براي گسترش توريسم، بسترهاي توريسم غربي را گسترش ميدهند.
آنجا يك فرايندهايي است كه در آن لذت و بهجت و خوشي و آرامش تعريف ميشود، اما خروجي آن تحريص به دنياست. مثل شهربازيهايي كه غرب درست ميكند كه سه روز فرد در آنجا زندگي ميكند و هر چقدر هم خودش از امكانات مادي برخوردار باشد به اندازهاي از تنوع امكانات مادي بهرهمند ميشود كه بعد از سه روز كه از آنجا بيرون ميآيد و از زندگي خودش راضي نيست.
يعني احساس نياز بيشتري به دنيا دارد و تنوع لذتجويي دارد كه مبدا تحرك جديد براي انسان است. شما هم ميتوانيد شهري ايجاد كنيد كه همه بسترهاي انگيزشياش به طرف يك حركت تمدني باشد.
اين به نظر من ميشود شهر زيارت؛ شهري كه همه بسترهايش بسترهاي ايجاد اخلاق و انگيزش الهي است و در كل تبديل كردن اين تحرك و انگيزشها به يك حركت تمدني است.