حج و تمدن اسلامی
مقاله «حج و تمدن اسلامى»، نوشته حجت الاسلام والمسلمین دکتر مصطفى جمالى، در پى آن است با نگاهى عمیق به کنگره عظیم حج و با رویکردى تمدنى، ابتدا به جایگاه و کارکرد حج ابراهیمى در تحقق تمدن اسلامى بپردازد، سپس با بازخوانى برخى از مناسک، از ظرفیتهاى آن در مهندسى تمدن اسلامى پرده بردارد؛ بهگونهاىکه اگر در خدمت انقلابهاى اسلامى قرار گیرد، ملتهاى اسلامى در مسیر تحقق تمدن اسلامى هدایت شوند.
به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج، رسالت انقلاب اسلامي در عصر حاضر، تحقق تمدن اسلامي، با همه لوازم تمدني است، و پرواضح است كه اين تمدن، از يكسو ريشه در معارف اسلام ناب دارد و ازسوي ديگر، تمدني جامع و كارآمد است. بنابراين، براي مهندسي تمدن اسلامي بايد از تمام ظرفيتهاي معارف و آموزههاي اسلامِ ناب بهره برد. حج، اين فريضه بزرگ الهي، ظرفيت بالايي در اين راستا دارد.
اين مقاله با رويكردي تمدني، در پي آن است كه ابتدا به جايگاه و كاركرد حج ابراهيمي در تحقق تمدن اسلامي بپردازد، سپس با بازخواني برخي مناسك عبادي حج، از ظرفيتهاي اين مناسك، در مهندسي تمدن اسلامي پرده بردارد.
متن كامل مقاله در پي مي آيد:
مقدمه
حج و مناسك آن، گنجينهاي عظيم از معارف الهي، و داراي اثرات فراوان براي هدايت انسان است. اين فريضه الهي، داراي آثار روحي، فكري و رفتاري براي سلوك فردي انسان است و آثار سياسي، فرهنگي و اقتصادي براي تكامل و رشد جامعه دارد. ازطرفديگر، مطالعه و تحقيق درباره اين بزرگترين تكليف الهي و بررسي فلسفه و اسرار آن، از ابعاد گوناگون امكانپذير است؛ چنانكه گاه ازمنظر تكامل فردي، گاه ازمنظر اجتماعي و گاه ازمنظر تاريخي بدان پرداخته ميشود. گفتني است درباره بُعد سلوكي و تاريخي حج، توجه خوبي صورت گرفته، اما در اين حوزه، ضرورت پرداختن به بُعد اجتماعي حج، آنهم با رويكردي تمدني اجتنابناپذير است؛ زيرا ازيكسو تمدن ليبرال دموكراسي، با داعيه تمدن پايان تاريخ، بهدنبال جهانيسازي خود است و در مسير جهانيسازي، مهمترين چالش خود را اسلام تمدني ميداند، و ازطرف ديگر با بيداري اسلامي، بار ديگر زمينه تحقق امت اسلامي پديد آمده است. بنابراين پرواضح است كه در عصر حاضر، براي پويايي و بالندگي اين امت و مقابله همهجانبه با جهان كفر و الحاد، راهي جز پيمودن مسير تحقق تمدن اسلامي، پيش روي امت اسلامي نيست. ازاينرو بايد تمام آموزهها و ظرفيتهاي جهان اسلام بازخواني، و نقشهاي جامع براي تحقق تمدن اسلامي طراحي شود؛ تا حركت و پتانسل جهان اسلام، در مسير واقعي خود واقع گردد.
1. مفهومشناسي حج و تمدن اسلامي
الف) حج
واژه حج در لغت، به معاني مختلف و گوناگوني آمده است كه برخي از آنها عبارت است از: قصدكردن، پيدرپيآمدن، قصد زيارتكردن، بازداشتن و خودداريكردن، رستگارشدن، پناهندهشدن؛ اما در اصطلاح ديني، حج بهمعناي قصد كردن زيارت خانه خدا و انجام دادن مناسك حج در ايام معيّن است؛ چنانكه راغب اصفهاني در اين باره ميگويد: «اَصلُ الحَجِّ، القَصدُ لِلزّيارَةِ، خُصَّ في تَعارُفِ الشَّـرعِ بِقَصدِ بَيتِ اللهِ تَعالي اِقامَةً لِلنُّسُكِ».
برخي حج را به تكرار قصد معنا كردهاند؛ زيرا انسان، تجلي دائم خدا را در حج احساس ميكند؛ خدا لحظهبهلحظه براي او در حال جلوهگري است و زائر هم لحظهبهلحظه قصد رسيدن به خدا را دارد. مثلاً در يك لحظه به اسم قادر خدا ميرسد و در لحظة ديگر دوباره قصدش را تكرار ميكند تا باز به جلوه ديگري از اسامي خدا دست يابد. در لحظهاي به اسم عليم ميرسد و در لحظه ديگر، اسم خبير بر او تجلّي ميكند. زماني را با اسم حكيم سپري ميكند و زمان ديگري را با كريم، قدير و جواد. خداي حج، پيوسته در حال جلوهگريهاي بديع است؛ اما درك اين جلوهگريها در حج، بيش از ساير زمانها خودنمايي ميكند.
ميان مناسك تشريعي، حج و مناسك آن از جايگاه ويژهاي برخوردار است؛ تا آنجا كه خداوند، كعبه را وسيله قوام و پايداري مردم قرار داده: (جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ) (مائده: 97)؛ بدينمعنا كه ترك حج، زمينهساز نزول عذاب الهي و نابودي مردم ميشود. امام صادق7 فرمود: «أَمَا إِنَّ النَّاسَ لَوْ تَرَكُوا حَجَّ هَذَا الْبَيْتِ لَنَزَلَ بِهِمُ الْعَذَابُ وَ مَا نُوظِرُوا». حضرت اميرالمؤمنين7 آن را رمز اقتدار دين و عَلَم اسلام مينامد: «جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لِلْإِسْلَامِ عَلَما». همچنانكه پرچم، نماد بقاي يك كشور و استقرار و پايداري يك سپاه است، فروافتادنش نشانه سقوط آن ملت است. حتي امام صادق7 قوام دين را در گروِ پابرجايي كعبه دانسته است: «لَا يَزَالُ الدِّينُ قَائِماً مَا قَامَتِ الْكَعْبَة».
آنچه بايد در باب اين فريضه الهي مد نظر داشت، اين است كه اين تكليف الهي، تنها براي رشد و سلوك فردي جعل نشده؛ بلكه با نگاهي اجمالي به آيات و روايات، بهخوبي استنباط ميشود كه مقصد اصلي شارع، رشد و تكامل اجتماعي انسانها و قوام امت اسلامي است. برهميناساس حج، هم ميتواند براي جوامع تأثيرات اجتماعي داشته باشد و هم ميتواند كاركرد عظيمي داشته باشد؛ مخصوصاً با توجه به حضور ميليوني هرساله مسلمانان از تمام نقاط جهان اسلام، كه بهخوبي شرايط و زمينه استفاده از اين پتانسيل عظيم را در اين راستا فراهم ميكند.
ب) تمدن اسلامي
در زبان عربي، واژه «تمدن» از «مدن» گرفته شده كه بهمعناي اقامتكردن و پيداكردن اخلاق شهرنشينان است. اين واژه، ترجمه «Civilization» ، و از واژه لاتيني «Civilis» متعلق به واژه «vivis» يعني «شهروند»، مشتق شده است.
يونانيهاي باستان، با اين كلمه نشان ميدادند كه شهر را مجموعهاي از نهادها و روابط اجتماعي ميدانند كه شكل برتري از زندگي است.
در فرهنگهاي فارسي نيز «تمدن»، بهمعناي شهرنشينشدن، به اخلاق و آداب شهريان خوگرفتن، همكاري افراد يك جامعه در امور اجتماعي، اقتصادي، ديني، سياسي و... آمده است. اگرچه، هم در زبان شرقي و هم در زبان لاتين، انتساب به شهر و شهرنشيني ملاك تمدن است، بايد توجه داشت كه تمدن، لزوماً بهمعناي شهرنشيني نيست؛ بلكه انسان متمدن، انساني است كه وارد مرحله شهرنشيني شده است. درواقع شهرنشيني، معلول تمدن بوده است، نه علت آن. برهمين اساس، جان برنال ميگويد: «شهر جزو تمدن است، نه اينكه شهرنشيني، تمدن را به وجود
آورده باشد».
اما در خصوص معناي اصطلاحي تمدن، با تلقيهاي گوناگوني، و در تعريفها با رويكردهاي مختلف روبهرو هستيم. پيش از به دست دادن بعضي از اين تعاريف، اين نكته را بايد در نظر داشت كه تمدن، مفهومي بديع و نسبتاً جديد است و در طول سدههاي اخير، دچار تحول مفهومي نيز شده است. اصولاً اين اصطلاح از قرن هيجده و در عصر روشنگري پديد آمد؛ هرچند واقعيت آن از گذشته موجود بوده است. حال با درنظر داشتن نكته مزبور، اين واژه ازمنظر بعضي انديشمندان مغربزمين و گروهي از متفكران مسلمان، اينگونه تعريف شده است.
تمدن ازنظر ويل دورانت، نظامي اجتماعي است كه موجب تسريع دستاوردهاي فرهنگي شده و بهمنظور بهرهگيري از انديشهها، آداب و رسوم و هنر، دست به ابداع و خلاقيت ميزند؛ نظامي است سياسي كه اخلاق و قانون، نگهدارنده آن است و نظامي اقتصادي است كه با تداوم توليد، پايدار خواهد ماند.
ساموئل هانتينگتون، تمدن را بالاترين گروهبندي فرهنگ و گستردهترين سطح هويت فرهنگي به شمار ميآورد. هنري لوكاس، تمدن را پديدهاي بههمتنيده ميداند كه همه رويدادهاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و حتي هنر و ادبيات را دربرميگيرد.
ازنظر آرنولد توين بي، تمدن حاصل نبوغ اقليت مبتكر و نوآور است. يعني در جامعه، طبقه ممتازي وجود دارد كه واجد نبوغ و ابتكار و نوآوري است و براثر تحولات و سير تكامل جامعه، تمدن را پديدار مينمايد.
متفكران مسلمان نيز تعاريف خاص خود را از تمدن دارند. ابن خلدون، تمدن را حالت اجتماعي انسان ميداند. ازنظر ابن خلدون، جامعهاي كه با ايجاد حاكميت نظمپذير شده، مناصب و پايگاههاي حكومتي تشكيل داده است تا بر حفظ نظم نظارت كند و از حالت زندگي فردي، بهسوي زندگي شهري و شهرنشيني روي آورده و موجب تعالي فضايل و ملكات نفساني چون علم و هنر شده، حايز «مدنيت» است.
علامه محمدتقي جعفري تمدن را اينگونه تعريف ميكند: «تمدن، تشكل هماهنگ انسانها در حيات معقول، با روابط عادلانه و اشتراك همه افراد و گروههاي جامعه در پيشبرد اهداف مادي و معنوي انسانها در همه ابعاد مثبت است».
با بررسي تعاريف يادشده، بهخوبي مشخص ميشود كه در باب تعريف تمدن، نبايد تنها به بخش نرمافزاري تمدن توجه داشت و حتي تمدن را به مفهوم فرهنگ فروكاست؛ چنانكه برخي، فرهنگ و تمدن را مترادف با يكديگر قلمداد مينمايند. ادوار تايلور در اين باره ميگويد:
كلمه فرهنگ يا تمدن، به مفهوم وسيع كلمه كه مردمشناسان به كار ميبرند، عبارت از تركيب پيچيدهاي شامل علوم، اعتقادات و هنرها، اخلاق و قوانين و آداب و رسوم و عادات و اعمال ديگري است كه بهوسيله انسان در جامعه خود به دست ميآيد.
بنابراين، بايد در تعريف جامع تمدن، معنايي فراگير قائل شد كه علاوه بر جنبه نرم و فرهنگي حيات اجتماعي، مجموعه عناصر اقتصادي، سياسي، تكنيكها، سازمانهاي اجتماعي و خلاصه، جنبههاي سخت در يك جامعه را هم مد نظر داشت. تمدن در فرهنگ لالاند، مجموعهاي است از پديدههاي اجتماعي كه قابل انتقالاند و جنبههاي مذهبي، اخلاقي، زيباشناسي، فني و علمي مشترك در يك يا چند جامعه مرتبط با يكديگر را به خود ميگيرند.
البته همانگونه كه در تعريف لغوي بيان شد، در تعريف اصطلاحي هم كساني هستند كه تمدن را در جلوههاي فرهنگ مادي، و تجسم آن را در شهرنشيني خلاصه ميكنند. ازاينرو ميتوان به چند ويژگي مفهوم تمدن اشاره كرد:
يك ـ تمدن، آنچنانكه از واژه لاتيني شهرنشينبودن يا شهروندان (civis) و شكل وصفي آن (civilis) مشتق ميشود، متقوم به شكلگيري يك نظام اجتماعي قانونمند است.
دو ـ گستره يك تمدن، بهمراتب بيشتر از يك حكومت يا حتي يك فرهنگ خاص است و بهطور طبيعي، عمر طولانيتري از عمر حيات اجتماعي يك جامعه خاص را دارد.
سه ـ تمدن، هم جنبه سخت و هم جنبه نرم دارد كه فرهنگ، بهعنوان جنبه نرم، زيربناي ساخت يك تمدن است و بُعد عقلانيت يك تمدن ـ كه اساس يك تمدن است ـ بازگشت به بعد فرهنگي آن ميكند. البته نبايد تمدن، تنها به اين جنبه خلاصه شود، بلكه جنبههاي سخت همچون ساختارها، محصولات و... هم مطرح است.
چهارـ هر تمدني نظامات اجتماعي متعددي دارد كه همين نظامات، تماميت يك تمدن را محقق ميسازد؛ مانند نظامهاي حقوقي، تربيتي، اقتصادي، سياسي، فرهنگي و... .
پنجـ شكلگيري تمدن، محصول هماهنگي نظامات اجتماعي خاصي است كه به پذيرش اجتماعي رسيده و نهادينه شدهاند. لذا اگر مؤلفههاي فرهنگي، سياسي و اقتصادي در جامعه به پذيرش اجتماعي نرسد، شكل تمدني پيدا نميكند.
ج) اركان تمدن
برخي چهار ركن را در ساخت تمدن مطرح كردهاند: «پيشبيني و احتياط در امور اقتصادي، سازمان سياسي، سنن اخلاقي، و كوشش در راه معرفت و بسط هنر».
ازنظر ويل دورانت، عوامل تمدن عبارتاند از: شرايط معرفت الارضي، جغرافيايي، اقتصادي، زيستي، رواني، نظم سياسي، وحدت زباني و قانون اخلاقي، و ازنظر او اهميت عوامل و اوضاع و احوال اقتصادي، در شكلدهي به يك تمدن، بيش از عوامل ديگر است.
بعضي ديگر، سازههاي يك تمدن را نظام اقتصادي، فرهنگي، سياسي، حقوقي، ارزشي، تاريخي و... دانستهاند.
شايد بتوان با نظري دقيق، سه ركن اصلي يك تمدن را «نظام گرايش، نظام انديشه و فرهنگ، سبك زندگي و نظام محصولات» دانست كه در تقوم با يكديگر، هويت تمدني خاصي را شكل ميدهند. برخلاف بسياري از ديدگاهها كه فرهنگ را روح و پايه اصلي تمدن مطرح ميكنند، ميتوان گفت كه فرهنگ، پايه و اساس شكلگيري عينيتهاي تمدني است و تمام الگوها، مدلها، ساختارها و دانشها، بستر شكلگيري محصولات «سياسي، فرهنگي و اقتصادي» را در سطوح مختلف فراهم ميآورند، اما فرهنگ، خود در بستر نظام گرايشات، تمايلات، عاطفهها و اخلاق اجتماعي شكل ميگيرد و ظهور و بروز آن، در سبك زندگي و محصولات تمدني است. بهتعبير ديگر با مطالعه و بررسي حيات اجتماعي انسان، بهخوبي نمايان ميشود كه حيات اجتماعي از مجموعهاي از «تمايلات، انديشهها و محصولات» شكل گرفته است كه اين سه بعد، در هماهنگي با يكديگر، تمام حوزههاي حيات زندگي انسان را پوشش ميدهد و دراينميان، نظام تمايلات، سهم اصلي در شكلدهي يك جامعه و تمدن را دارد. مثلاً جامعهاي كه تمايلات آن مبتني بر ارزشهاي اسلامي شكل گرفته است، هيچگاه در انديشه اقتصادي خود، بهدنبال الگوهاي ربوي و نظام سرمايهداري نميرود و روابط اجتماعي و فرهنگ خود را متناسب با تمايلات خود شكل ميدهد.
د) نظام گرايشها و تمايلات
همانطور كه بيان شد، تمايلات، عواطف و احساسات از مهمترين اركان يك جامعه و تمدن بشري است. هر جامعهاي متناسب با حس زيباشناسياش، گاه به موضوعات و مسائلي علاقهمند، و گاه از مطالب ديگري متنفر ميشود؛ كه همين تمايلات، با تعامل با انديشههاست؛ كه مبدأ ابراز رفتارها و موضعگيريها ميگردد. برايناساس ميتوان تمايلات اجتماعي را خاستگاه شكلگيري تمدن برشمرد، و اين ادعا با مطالعه تاريخي اثباتشدني است؛ زيرا نقطه عزيمت هر شكل تمدني به شكل ديگري، تغيير در تمايلات، عواطف و زيباشناسي اجتماعي است و بهتعبير ماكس وبر، اين اخلاق اجتماعي است كه پايه شكلگيري يك تمدن ميگردد.
در باب تمايلات اجتماعي بايد به دو نكته توجه كرد:
اولاً: گرايشات و تمايلات اجتماعي، نظاممند است و همين نظاممندي، باعث تفاوت جوهري نظامات اجتماعي متفاوت ميشود. آنچه در نظاممندي اين تمايلات مهم است، توجه به تمايل محوري در شكلگيري و هدايت ديگر تمايلات و گرايشات است. اگر جامعه بهدنبال توسعه و تكامل روحيه خداپرستي باشد، بهطور طبيعي توسعه و تكامل آن جامعه، در تمام ابعاد بهگونهاي خاص صورت ميپذيرد و هرگز با شاخصههاي مادي قابل سنجش نيست.
ثانياً: اگرچه ميان انديشه و تمايلات، همواره ارتباط تنگاتنگ وجود دارد، اين تغيير در تمايلات و انگيزههاست كه بهدنبال خود، تغيير در انديشه را به همراه دارد. ويل دورانت در كتاب «تاريخ فلسفه» خود به اين موضوع اشاره دارد كه «همواره تغيير در نگرش و روش، با تغيير انگيزهها همراه بوده است».
برايناساس ميبينيم كه غرب مدرن هم، ابتدا با تغيير تمايلات و ضمن زيباشناسي مردمان آن ديار آغاز ميگردد. ويل دورانت، «پترارك» و «بوكاچيو» شاعر و نويسنده ايتاليايي قرن چهاردهم را نخستين انسانهاي عصر مدرن مينامد. «هرچه هست، از حدود اواسط قرن چهاردهم، نهضت فرهنگي ـ ادبياي در برخي شهرهاي ايتاليا بهويژه فلورانس پديد ميآيد كه حكايتگر ظهور تدريجي بشر جديدي بود كه ديگر دلبستگيها و علايق و تعلقات قرون وسطايي نداشت. ديگر اين بشر، علاقهمند به افق ناسوتي حيات و زندگي سوداگرانه و منش سودجويانه است».
بدينسان نطفه مدرنيته در رنسانس، با اين ميل محوري، يعني دنياگرايي و رويگرداني از اندك مايههاي ميراث معنوي تفكر غربي بسته ميشود. لذا اين تغيير در تمايلات، عواطف و احساسات در مغربزمين، بهدنبال خود، علوم و تكنولوژي مدرن را به همراه ميآورد و تمدن مادي ميسازد؛ بهعبارتديگر و بهتعبير ماكس وبر، روح نظام سرمايهداري، اخلاق پروتستاني است؛ اخلاقي با روحيه خوشگذراني و ميل به ثروتجويي و كسب درآمد بيشتر.
ه) نظام انديشه (بينشها و دانشها)
ركن دوم تمدن، انديشهها و بينشهاي تمدني است كه مبتنيبر آن، محصولات تمدني شكل خواهد گرفت. اين انديشهها لايههاي متعددي دارد. از يك نگاه ميتوان آنها را به انديشههاي «بنيادي، راهبردي و كاربردي» تقسيم كرد كه همين انديشهها فرهنگ جامعه را شكل ميدهد؛ بهتعبير ديگر مفاهيم ساختارهاي اجتماعي، الگوها و مدلهاي گوناگون در عرصههاي مختلف «سياسي، فرهنگي و اقتصادي»، همه ركن دوم و اساس يك تمدن را شكل ميدهد كه براساس آنها روابط اجتماعي و كنش و واكنشهاي متقابل در سطوح خرد و كلان شكل ميگيرد.
و) سبك زندگي و محصولات
نمود يك تمدن، در سبك زندگي و محصولات تمدني آن است. سبك زندگي و محصولات تمدني، همواره مبتني بر فرهنگ و انديشههاي خاصي شكل ميگيرد. لذا خود، حاصل فرهنگ و ارزشهاي خاصي است. دقت در اين معنا بسيار مهم است؛ تا آنجا كه بعضي اين موارد را جزو اركان فرهنگ برشمردهاند. مثلاً رويتر فرهنگ را اينگونه معنا ميكند:
اصطلاح فرهنگ بهمعناي مجموع آفرينشهاي بشري و برايندهاي سازمانيافته تجربه بشري، تاكنون به كار ميرود. فرهنگ شامل همه چيزهايي است كه بشر بهصورت ابزارها، جنگافزارها، سرپناهها و ديگر كالاهاي مادي و فرايندها ساخته است؛ شامل همه چيزهايي است كه بر بنياد ديدهها و باورها، انديشهها و داوريها بهصورت قانونها، نهاد، هنرها، علوم، فلسفه و سازمان اجتماعي، ساختهوپرداخته شده است.
البته در باب سبك زندگي و محصولات تمدني بايد به دو نكته توجه نمود:
يك ـ سبك زندگي در يك حوزه تمدني، اعم از سبك زندگي فردي، خانوادگي و اجتماعي انسان است، و هر عرصه هم، آداب و مناسك خاصي دارد؛ اگرچه اين سه حوزه، ارتباط و اثرگذاري مستقيمي بر يكديگر دارند.
در سبك زندگي فردي، الگوها، آداب و مناسك در سه حوزه رفتار، روحيه و انديشه انساني مطرح است؛ چنانكه بالطبع در هر تمدني، انساني خاص با روحيات، انديشهها و رفتارهاي خاصي رشد و تربيت پيدا ميكند.
دومين عرصه سبك زندگي، سبك زندگي خانوادگي است. خانواده، مهمترين واحد اجتماعي تمدني است؛ زيرا در دامن خانواده است كه ازيكطرف سبك زندگي فردي شكل ميگيرد و ازطرفديگر، جوهره سبك زندگي اجتماعي فرد در آن تحقق پيدا ميكند. خانواده موفق، يعني تپيدن يك قلب در سينه همه اعضاي آن؛ يعني روحي مشترك در چندين كالبد كه باعث ميشود همگام و همراه يكديگر بهسمت كمال ره بپيمايند. در اين خانواده، وحدت و هماهنگي و انسجام، اهميت بسيار دارد؛ تفرقه جايي ندارد و كارها با شور و مشورت سرانجام ميگيرند.
سومين عرصه سبك زندگي، نحوه حضور انسان در حيات اجتماعي است. نوع روابط اجتماعي، آداب و رسوم اجتماعي و سازماني، الگوها و ضوابط اجتماعي نشاندهنده سبك زندگي اجتماعي است.
دو ـ نكته دوم اينكه محصولات تمدني، اعم از محصولات سياسي، فرهنگي و اقتصادي است، و اينگونه نيست كه فقط محصولات به تكنولوژي معنا شود؛ اگرچه خود تكنولوژي هم در عصر حاضر، حامل فرهنگ خاصي است. بهتعبيرديگر، علم و تكنولوژي و همه ساختارهاي ناشي از تمدن مدرن، هم بهدليل مبادي و مباني و هم بهدليل شاكله و نوع كاركردهايشان، حامل گرايشها و كششهاي خاص خود هستند كه با برخي مباني و اهداف فكري و اعتقادي، سازگاري بيشتري دارند.
«فقط كسي كه اطلاع چنداني از تاريخ تكنيك ندارد ميتواند بر اين باور باشد كه تكنيك، فاقد جهت، و لذا خنثي و بيطرف است. هر تكنيكي، منطق خاص خود را دارد و داراي فرارخسار و سيمايي دروني و چهرهاي نامرئي است و بر آن است كه آن را باز و شكوفا سازد و نقاب از استعاره خود بردارد».
2. نقش حج در تحقق تمدن اسلامي
پس از تبيين مفهوم حج و تمدن، در ادامه به تبيين نقش حج در تحقق و مهندسي تمدن اسلامي ميپردازيم. در اين باب از دو منظر ميتوان به تبيين مسئله پرداخت. از يك منظر، با نگاهي كلان به جايگاه و كاركرد حج ابراهيمي در تمدن اسلامي توجه ميشود و ازمنظر ديگر، با الهامگيري از مناسك حج، به كاركردهاي اين مناسك الهي، در تحقق و مهندسي تمدن اسلامي توجه ميشود.
ازمنظر اول، با توجه به اركان اساسي تمدن كه در بخشهاي پيشين تبيين شد، حج در سه حوزه تمدني نقشآفرين است. اما نقش اصلي حج، در شكلگيري تمايلات تمدني و نقش فرعي آن، در شكلگيري انديشهها و فرهنگ تمدني و نقش تبعي آن، در شكلگيري محصولات و سبك زندگي است.
الف) نقش حج در شكلگيري تمايلات تمدني
از محوريترين و مهمترين كاركردهاي حج، شكلدهي تمايلات مؤمنانه و ايجاد همدلي امت اسلامي است. در تبيين اين معنا لازم است ابتدا به يك نكته اساسي توجه داشت: تمايلات، عواطف و احساسات از مهمترين اركان يك جامعه و تمدن بشري است كه در حيات اجتماعي خود بدان پايبندند و تعلق دارند. هر جامعهاي متناسب با حس زيباشناسي خود، گاه به موضوعات و مسائلي علاقهمند، و گاه از مطالب ديگري متنفر ميشود كه همين تمايلات، با تعامل با انديشههاست كه مبدأ ابراز رفتارها و موضعگيريها ميگردد.
با توجه به اين مقدمه، ميتوان به كاركرد حج در شكلگيري تمايلات الهي توجه كرد؛ تمايلاتي كه زيرساخت تمدن اسلامي است. در حج ابراهيمي، بخشي از مسلمانان جهان با رنگها و نژادهاي گوناگون، با شور و اشتياق بهسوي مركز عرفان و عشق حركت ميكنند و با فراموشكردن همه اختلافهاي ظاهري، همايشي عظيم را طرحريزي ميكنند. آنان از هر مذهبي و فارغ از رنگ و نسب كه باشند، در يك زمان و مكان، بهسوي معبود خود ميشتابند و يكصدا، نداي «اللهم لبيك» را سرميدهند و حج، مركزي ميشود براي قيام همه مسلمانان جهان كه پروانهوار به گرد نماد توحيد ميچرخند و از بركات آن بهره ميبرند. قرآن يكي از حكمتهاي وجوب حج را منافعي ميداند كه مسلمانان آن را مشاهده ميكنند: (لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ). به نظر علامه طباطبايي=، مهمترين منافع مورد نظر در اين آيه، استحكام هرچه بيشتر پيوند برادري و همبستگي ميان مؤمنان و نشاندادن قدرت آنان در صورت حفظ اين يگانگي است، و براي تحقق چنين هدف والايي، جدال و منازعه در ايام حج حرام شده است.
مقام معظم رهبري حج را مظهر وحدت و اتحاد مسلمانان ميداند و ميفرمايد:
حج، مظهر وحدت و اتحاد مسلمانان است. اينكه خداوند متعال همه مسلمانان و هركه از ايشان را كه بتواند، به نقطهاي خاص و در زماني خاص فراميخواند و در اعمال و حركاتي كه مظهر همزيستي و نظم و هماهنگي است، آنان را روزها و شبها در كنار يكديگر مجتمع ميسازد، نخستين اثر نمايانش، تزريق احساس وحدت و جماعت در يكايك آنان و نشاندادن شكوه و شوكت اجتماع مسلمين به آنان و سيرابكردن ذهن هريك از آنان، از احساس عظمت است.
ب) نقش حج در شكلگيري انديشههاي تمدني
دومين كاركرد مهم حج در شكلگيري انديشههاي تمدني، در دو لايه عمومي و تخصصي است. در برخي روايات از منافع علمي و آثار فرهنگي حج، نشر معارف اهل بيت: و تفقه در دين ياد شده است: «مَعَ مَا فِيهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ أَخْبَارِ الْأَئِمَّةِ إِلَى كُلِّ صُقْعٍ وَ نَاحِيَةٍ». يعني در حج فوايد ديگري است؛ مانند تحصيل فقه دين و نقل اخبار امامان: به ديگر سرزمينها و نواحي، و اين، خود، ثمره گرانقدري براي زائران بيتالله است كه به سرزمين وحي، يعني خاستگاه اهلبيت:، پيامبر اكرم9 و مهد نشو و نماي آنان بيايند. فقه خالص قرآن را از زبان حاملان آن بشنوند، با امام وقت خود ملاقات كنند، احكام و شرايع دين را از زبان اهلش بشنوند، بدعتهاي رايج را از چهره دين بزدايند و در مراجعت به ديار خود، اخبار و آثار وارثان وحي را به اقصا نقاط جهان ببرند و براي خويشان و آشنايان و مردم شهر و ديار خود بازگويند.
سنت عملي پيامبر اكرم9 در حجةالوداع چنين بود كه از اجتماع مردم بهرهبرداري كند، مناسكِ حج، مسائل فقهي، اخلاقي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي دين را به آنان بياموزد. خطبههاي آن حضرت در اين سفر در مواضعي همچون مسجد خيف در منا، در عصر عرفات و در پايان حجةالوداع در غدير خم، همه بيانگر اين معناست.
در عصر پيامبر اكرم9، هيچگاه اين سخن مطرح نميشد كه موسم حج فقط جاي انجامدادن مناسك است و كار ديگري نبايد در آن انجام شود؛ بلكه اموري كه با دين و دنياي عموم مسلمانان سروكار داشت، در آنجا مطرح ميشد.
در زمان امامان معصوم: و در سيره همه اصحاب نيز اين سيره نبوي دنبال ميشد. امام باقر7 در مسجدالحرام و در موسم حج با نافع مولي عمر مناظره كرد. ابنعباس، كه به بحرالعلم يا «حبر امت» مشهور بود، هرساله در موسم حج به مكه ميآمد و به تدريس و افتا ميپرداخت. صحابه والامقامي چون جابر بن عبدالله انصاري، و تابعيني چون محمد ابن منكدر، سفيان و طاووس يماني، حتي در حال طواف حديث نقل ميكردند.
توجه به اين بُعد از حج در اين زمان، ضرورتي بيشازپيش پيدا ميكند. رسيدن به انديشه تمدني و توليد نرمافزارهاي مناسب براي تشكيل تمدن اسلامي، نيازمند آن است كه در امت اسلامي، همفكري عميقي شكل بگيرد و موسم حج، بهدليل ايجاد همدلي ميتواند زمينه مناسبي براي اين امر مهم باشد.
ج) نقش حج در شكلگيري سبك زندگي اسلامي و محصولات تمدني
كاركرد تمدني ديگر حج، شكلدهي سبك زندگي اسلامي و نزديككردن فرهنگهاي مختلف به فرهنگ اصيل اسلامي است. حج ميتواند مؤثرترين عامل مبادله فرهنگي و محلي براي طرح سبك زندگي باشد. نمايندگان و رهبران مذاهب اسلامي بايد با استفاده از اين فرصت، آثار و اخبار و سيره پيامبرخدا9 را بازگو كنند.
در روايات اسلامي يكي از فوايد حج، نشر اخبار و آثار رسول الله9 به تمام بلاد اسلامي ذكر شده است. هشام بن حكم ميگويد: از امام صادق7 درباره فلسفه حج و طواف كعبه سؤال كردم، ايشان فرمود:
اِنَّ الله خَلَقَ الخلقَ... وَاَمَرَهُمْ بِما يكون مِنْ اَمْرِ الطّاعَةِ في الدين و مصلحتهم مِنْ اَمْرِ دُنْياهُم، فَجَعَلَ فيه الاجتماعَ مِنَ الشرقِ و الغَرْب وَلِتَعارَفُوا وَلِيَنْزَعَ كُلُّ قوم مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَد اِلى بلد.. وَلِتُعرَفَ آثارُ رسولِ الله9 و تُعْرَفَ اَخْبارُه وَيُذْكَر وَلايُنسى.
خداوند اين بندگان را آفريد... و دستوراتي در طريق مصلحت دين و دنيا به آنها داد؛ از جمله اجتماع مردم شرق و غرب را در آيين حج مقرر داشت؛ تا مسلمانان يكديگر را بهخوبي بشناسند و از حال هم آگاه شوند و هر گروهي، سرمايههاي تجاري را از شهري به شهر ديگر منتقل كند و براي اينكه آثار پيامبر9 و اخبار او شناخته شود، و مردم آنها را به خاطر آورند و هرگز فراموششان نكنند.
رسوخ سبك زندگي غربي در جهان اسلام و بيگانهشدن از سيره نبوي، از موانع جدي بر سر راه تحقق امت اسلامي است. از مشخصههاي بارز هر امتي، تحقق سبك زندگي است و اسلام، منادي سبك زندگي خاص خود است. روح حاكم بر سبك زندگي اسلامي، تحقق عبوديت است، و عبوديت يعني تحقق توحيد عملي. تحقق توحيد، خواست تمام انبياي الهي است و اين، همان مقصدي است كه انسان بايد به آن مقام برسد.
توحيد يعني جريان ولايت حضرت حق در همه شئون حيات انساني (فردي و اجتماعي) و تسليم اراده انسان در همه حوزههاي ارادي خود و در تمام لايههاي آن (روحي، ذهني، عملي). با اين نگاه، ايام حج بهدليل آمادهبودن دلها زمينه مناسبي است تا سبك زندگي توحيدي، بهخوبي به سفيران تمام ملل آموزش داده شود، و بهعنوان تحفه ارزشمند حج، به ديار خود ببرند.
از مهمترين ويژگيهاي سبك زندگي اسلامي، توجه به مسئله برادري و همياري مسلمانان نسبت به يكديگر است. پيامبر اكرم9 در بخشي از خطبه روز عيد در مسجد خيف (در منا) فرمودند:
اِنَّ كُلَّ مُسْلِم اَخُوالمسلم، وَاِنَّمَا المُسْلِمُونَ اِخْوَةٌ، وَلا يَحِلُّ لاِمْرِىء مُسلِم دَمُ اخيه وَلامالِهِ، اِلاّ بِطيبِ نفس مِنْه.
مسلمان، برادر مسلمان است، و همه مسلمانان برادر يكديگرند و خون و مال مسلمان بر برادرش حلال نيست، مگر آنچه با رضاي خاطر خودش باشد.
ترويج اين مسئله در اين ايام، بسيار مهم و استراتژيك است؛ زيرا دشمنان قسمخورده اسلام، بهدنبال ايجاد تفرقه و كاشتن بذر دشمني در جهان اسلاماند.
3. الهام از نمادهاي حج در مهندسي تمدن اسلامي
مناسك و فرايض حج، متفاوت از ديگر فرايض الهي است. راز اين تفاوت را هم بايد در عظمت اين فريضه الهي جستوجو كرد. اگر فلسفه حج، ناظر شكلدهي امت اسلامي است، مناسك آن هم در همين راستا قابل بررسي است. بيشك پژوهش در اين زمينه، نيازمند كاري اجتهادي است؛ ولي براي نمونه به برخي از اين موارد اشاره ميگردد:
الف) توحيد در تلبيه و طواف
احرام و تلبيه از اولين مناسك حج، و باب ورود حاجي به سرزمين توحيد است. او بايد از هرگونه شركي رها شود و ندا سردهد: «لَبَّيك، اَللَّهُمَّ لَبَّيك، لَبَّيك لاشَريكَ لَبَّيك». با اين شعار، حاجي بايد روحش، افكارش و رفتارش در سراسر اعمال توحيدي شود. اوج اين حركت توحيدي در طواف حاجي است. طواف، چرخش تكويني همه موجودات بر گرد مركزي است كه خداوند قرار داده. هدف از وجوب طواف، هماهنگ ساختن حركت اختياري انسان بر گرد كعبه، يا حركت اتم بر گرد محور خويش، و حركت فرشتگان بر گرد بيتالمعمور است، و نتيجهاش خضوع، تسليم و عبوديت مؤمن در برابر اراده الهي است و به هر اندازه اين هماهنگي بين دو حركت تكويني و تشريعي بيشتر باشد، آرامش و سعادتِ روحي و مادي براي انسان پديد ميآيد؛ چون خداوند، هستي را مسخّر انسان ساخته است تا به او خدمت كند.
در طراحي تمدن اسلامي هم بايد به اين اصل اساسي توجه داشت كه تمدن اسلامي، بايد بستر تحقق توحيد را فراهم آورد، و تمام اجزا و مؤلفههاي شكلدهي تمدن اسلامي، بايد بر مدار توحيد و امر الهي ساماندهي شود و يك آهنگ بر همه عرصههاي تمدني حاكم باشد: «حتى تكون اعمالي و اورادي كلهم ورداً واحدا و حالي في خدمتك سرمدا».
لازمه اين نگاه توحيدي، اعتقاد به لزوم حداكثري دين در ساحت تمدنسازي است. لذا مجتهد شيعه نبايد فقط به پاسخگويي به مسائل مستحدثه بسنده كند. بلكه بايد خود را در منصب مديريت جهاني براي نيل به تحقق تمدن اسلامي تعريف كند و بهدنبال استنباط فقهي با چنين ظرفيتي از منابع باشد.
«حكومت در نظر مجتهد واقعي، فلسفه عملي تمام فقه در همه زواياي زندگي بشر است. حكومت، نشاندهنده جنبه عملي فقه در رويارويي با تمام معضلات اجتماعي و سياسي و نظامي و فرهنگي است. فقه، تئوري واقعي و كامل اداره انسان از گهواره تا گور است».
ب) برائت از مشركين و رمي جمرات
از مهمترين مناسك حج، برائت از مشركين است كه اين، خود لازمه توحيد است. رمي جمرات و سنگزدن به تنديس شياطين نيز در راستاي همين برائت، قابل تفسير است. اين حكم نيز همانند ساير مناسك، برگرفته از سنت و سيره ابراهيم خليل7 است كه هنگام عزيمت به منا، بهمنظور قربان ساختن اسماعيل، با وساوس ابليس روبهرو شد و او را رجم كرد و زيباترين نمايش ايمان و عشق را متجلي ساخت. نكته اساسي، توجه حجگزاران به فلسفه برائت و رمي جمره است. آيا مفهوم واقعي برائت و رمي، همان سنگزدن به ابليس و مجسمه سنگي اوست يا مفهوم وسيعتر و عميقتري وراي اين عمل نمادين نهفته است؟
بديهي است كه بينش اسلامي و حكمت الهي، عميقتر از آن است كه رمي جمره را به رمي ستونهاي بيجان و حتي خود شيطان محدود سازد! بلكه ميتوان گفت كه صفآرايي و نبرد مؤمنان را در برابر شيطان و مظاهر شيطاني ملحوظ داشته است.
اين برائت ابراهيمي، در آيين جهان شمول اسلام، همچنان استمرار مييابد و بهشكل نهايي خود ميرسد. ابراهيم7، مبارزه با اقطاب شرك و انديشه بتپرستي را آغاز ميكند و محمد9 به تكميل آن ميپردازد. بتها را از كعبه بيرون ميريزد و خانه خدا را پاكسازي ميكند و با بتپرستان و مشركان به نبرد برميخيزد و برائت از آنان را با بانگ بلند، در موسم حج اعلام ميدارد.
آيات متعددي از قرآن به برائت از كافران و مشركان و نبرد با دشمنان خدا فرمان ميدهد؛ از جمله در آغاز سوره مباركه ممتحنه، و همچنين در پايان آن، مؤمنان را از دوستي با دشمنان خدا برحذر داشته است؛ در آغاز ميگويد:
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ) (ممتحنه: 1)
اي كساني كه ايمان آوردهايد، دشمن من و دشمنان خود را دوستان نگيريد و با آنها طرح دوستي نيفكنيد، درحاليكه آنها به آيين راستين شما كفر ورزيدهاند.
و در پايان ميفرمايد:
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللهُ عَلَيْهِمْ قَدْ يَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ كَما يَئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ) (ممتحنه: 13)
اي ايمان آوردگان، با آن گروه كه مورد خشم و غضب خدا هستند، دوستي نكنيد. آنها از آخرت مأيوساند؛ همانگونه كه كفار از اهل قبور نااميدند.
علاوه بر آياتي كه بهصورت عام، در مسئله برائت وجود دارد، خداوند در سوره مباركه «برائت»، برخورد صريح و قاطع و اعلام جنگ با مشركان و پيمانشكنان را فرمان داده است:
(بَراءَةٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ * فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللهِ وَ أَنَّ اللهَ مُخْزِي الْكافِرِينَ * وَ أَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ) (توبه: 1 ـ 3)
اين است برائت خدا و پيامبرش از مشركاني كه با آنان پيمان بستهايد. اينك چهار ماه مجال داريد، در زمين سير كنيد و بدانيد كه شما خدا را ناتوان نتوانيد كرد و خداوند خواركننده كافران است، و اين اعلامي است ازسوي خدا و پيامبر او بر مردم در روز حج اكبر كه خداوند و پيامبرش از مشركان بري و بيزارند.
بايد توجه داشت كه سوره برائت در سال نهم هجرت، و در مدينه نازل شد، كه دعوت اسلام گسترش چشمگيري يافت و دولت اسلامي مستقر شد و پيامبر9 از موضع قدرت با دشمن برخورد نمود تا حساب كار خود را بكند كه اسلام ازاين پس توطئه كفر و شرك را بههيچوجه تحمل نخواهد كرد.
اما مفهوم برائت، مفهومي جامع و كاملي است. لذا از بيزاري كه يك امر قلبي و عاطفي باشد، فراتر رفته و مستلزم كنارهگيري، منزويساختن و طرد عملي مشركان و توطئهگران است و همانگونه كه مفسران گفتهاند، بهمعناي رفع امان، سلب مصونيت و عدم تعهد در برابر مشركان و حتي جنگ با آنان است.
اعلام برائت، آغاز يك جنگ رواني تبليغي عليه كفر و شرك و زمينهساز جنگهاي ميداني و تهاجمي، بهمنظور مقابله با استكبار و فساد بود، و سياست خارجي اسلام با جهان كفر را در صحنه تبليغ و جهاد و جنگ سرد و گرم مشخص ميكند.
برائت در روز حج اكبر (قربان يا عرفه)، كه مسلمانان و مشركان حضور داشتند، با بانگ بلند «اذان» اعلام شد تا به گوش همه مردم برسد و تكليف مسلمانان نيز روشن شود و خبر آن را قبايل عرب بشنوند. اين در تاريخ اسلام نقش تعيينكننده داشت و زمينه گسترش اسلام و عقبنشيني سركشان را فراهم ساخت؛ چنانكه بهدنبال اين هشدار، هيئتهاي نمايندگي عرب (وفود) يكي پس از ديگري رهسپار مدينه شدند و با پيامبر9 به مذاكره پرداختند و موجوديت اسلام را باور كردند.
توحيد ابراهيمي و نظام مقدس اسلامي، جز با برائت قوام نخواهد گرفت؛ زيرا برائت، جنبه منفي توحيد و ولايت است و اين دو از يكديگر قابل تفكيك نيستند. حضرت امام در پيام تاريخي برائت چنين ميگويد:
حاشا كه خلوص عشق موحدين، جز به ظهور كامل نفرت از مشركين و منافقين ميسّر شود و كدام خانهاي سزاوارتر از كعبه و خانه امن و طهارت و «الناس» كه در آن به هرچه تجاوز و ستم و استثمار و بردگي و يا دون صفتي و نامردمي است، عملاً و قولاً پشت شود و در تجديد ميثاق «أَلَسْتُ بِرَبِّكُم»، بت الههها و اربابان متفرّق شكسته شود و خاطره مهمترين و بزرگترين حركت سياسي پيامبر در
(وَ أَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ) زنده بماند؛ چراكه سنت پيامبر9 و اعلان برائت، كهنهشدني نيست و نه تنها اعلان برائت به ايام و مراسم حج منحصر نشود كه بايد مسلمانان فضاي سراسر عالم را از محبت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت و بغض عملي نسبت به دشمنان خدا لبريز كنند و به وسوسه خنّاسان و شبهات ترديدآفرينان و متحجّرين و منحرفين گوش فراندهند و لحظهاي از اين آهنگ مقدس توحيدي و جهانشمولي اسلام غفلت نكنند.
سپس با اشاره به اينكه اعلان برائت، متناسب با هر عصر، و مبارزه با چهرههاي شرك و نفاق امري اجتنابناپذير است، ميفرمايد:
خلاصه، اعلان برائت، مرحله اول مبارزه و ادامه آن مراحل ديگر، وظيفه ماست و در هر عصر و زماني جلوهها و شيوهها و برنامههاي متناسب خود را ميطلبد و بايد ديد در عصري همانند امروز كه سران كفر و شرك همه موجوديت توحيد را به خطر انداختهاند و تمامي مظاهر ملي و فرهنگي و ديني و سياسي ملتها را بازيچه هوسها و شهوتها نمودهاند، چه بايد كرد؟ آيا بايد در خانه نشست و با تحليلهاي غلط و اهانت به مقام و منزلت انسانها و القاي روحيه ناتواني و عجز در مسلمانان، عملاً شيطان و شيطانزادگان را تحمل كرد و جامعه را از وصول به خلوص، كه غايت كمال و نهايت آمال است، منع كرد و تصور نمود كه مبارزه انبيا با بت و بتپرستها منحصر به سنگ و چوبهاي بيجان بوده است و نعوذبالله پيامبراني همچون ابراهيم در شكستن بتها پيشقدم، امّا در مصاف با ستمگران صحنه را ترك كردهاند؟ و حالآنكه تمام بتشكنيها و مبارزات و جنگهاي حضرت ابراهيم با نمروديان، و ماه و خورشيد و ستارهپرستان، مقدمه يك هجرت بزرگ و همه آن هجرتها و تحمل سختيها و سكونت در وادي غيرذيذرع و ساختن بيت و فديه اسماعيل، مقدمه بعثت و رسالتي است كه در آن، ختم پيامآوران، و سخن اولين و آخرين بانيان و مؤسسان كعبه را تكرار ميكند و رسالت ابدي خود را با كلام ابدي «اِنّني بريءٌ ممّا تشركون» ابلاغ مينمايد كه اگر غير از اين تحليل و تفسيري ارائه دهيم، اصلاً در زمان معاصر، بت و بتپرستي وجود ندارد، و راستي كدام انسان عاقلي است كه بتپرستي جديد و مدرن را در شكلها و افسونها و ترفندهاي ويژه خود نشناخته باشد و از سلطهاي كه بتخانههايي چون كاخ سياه بر ممالك اسلامي و خون و ناموس مسلمين و جهان سوم پيدا كردهاند، خبر نداشته باشد.
براساس اين مبنا مشخص ميشود كه براي مهندسي تمدن اسلامي، بايد توجه تام و تمام به مسئله برائت بشود و در باب برائت از مشركين و كفار، تنها نبايد به يك برائت سياسي بسنده نمود؛ بلكه اين برائت بايد در همه ساحتهاي حيات انساني و تمدني اصل باشد. لذا هرگز نميتوان براي ساخت تمدن اسلامي از علوم، ساختارها، سبك زندگي و محصولات تمدن ليبرال دموكراسي استفاده كرد؛ چراكه تمدن مادي دنياي امروز يك مجموعه و سيستم بههمپيوسته و درهمتنيده است كه جنبههاي گوناگون آن هماهنگ و موافقاند. علم، صنعت، هنر مدرن، اخلاق مدرن و... . همه و همه يك مجموعه و منظومه هماهنگ، و داراي جهت واحد هستند و آن جهت، جهتي مادي و شركآلود است؛ يعني همانگونه كه اخلاق جديد، اخلاق سكولار است، علم جديد علم سكولار، صنعت جديد صنعت سكولار و هنر جديد هنر سكولار است و همه اين اضلاع، همديگر را تأييد ميكنند و اصل برائت اقتضا ميكند كه از همه اضلاع تمدن مادي برائت جست.
«آنچه درباره تمدن غرب روي داده، آن است كه فرهنگ غربي چيزي جز روشها و ابزاري كه تمدن غرب به وجود آورده، نيست؛ يعني متدلوژي وتكنولوژي، صورت مبدل همان فرهنگي هستند كه تمدن غرب بر آن تأسيسيافته و اين، واقعه بسيار عجيبي است. بهعبارت سادهتر بايد گفت كه در تمدن امروز غرب، فرهنگي بهجز روشها و ابزار وجود ندارد (و اين گفته، صورت اعم اين سخن مك لوهان را به ياد ميآورد كه «رسانه همان پيام است») و بنابراين، پذيرش فرهنگ غرب مفهومي جز پذيرش روشها و ابزار ـ متدلوژي ـ ندارد و اين توهم كه ما ابزار را اخذ ميكنيم و فرهنگ غرب را رها ميكنيم، جز سرابي بيش نيست».
«تكنولوژي، تمام تمدن غرب امروز است و نميشود جنبهاي از آن انتزاع كرد و گرفت كه بقيه جنبهها به تبع آن حاصل ميشود. آنهايي كه با لحن فيلسوفانه از اقتباس تمدن بحث ميكنند و اندرز ميدهند كه جنبههاي خوب آن را بگيريم و به جنبههاي بد آن كاري نداشته باشيم يا طوري به اقتباس تمدن غربي بپردازيم كه مناسب فرهنگ ملي و قومي باشد، درست فكر نميكنند. قول به دوام فرهنگهاي ملي و قوي و وصلهكردن تمدن غربي به آن، يك سادهلوحي است.
برايناساس، نبايد در مهندسي تمدن اسلامي به سادهانگاري و نگاهي تجزيهگرا دچار شد و به راحتي، حكم به مباحبودن و حليت علوم و معادلات تمدن مادي داد. نگاه تجزيهگرا نگاهي انتزاعي است كه پديدهها را به چشم خنثي مينگرد؛ درصورتي كه نگاهي غلط است. اقتباس صرف در فرايند توسعه، به جامعه تمدن اسلامي، آسيبهاي سختي ميزند. تمدن غربي، بار اخلاقي و اعتقادي شركآلود خويش را در مجموعه علوم، پديدهها و عناصر تمدني خود جاري كرده است. اين علوم و تكنولوژيها موجود، دستاورد نوعي رابطه خاص انسان با جامعه و طبيعت است كه مبتنيبر مباني و اهداف ويژهاي شكل ميگيرند. بنابراين، تنها با فرهنگ خاصي سازگاري مييابند؛ بهويژه هنگامي كه پيچيدگيهاي خاص پيدا ميكنند. مثلاً در نظام اسلامي، تكنولوژي ساخت انواع مسكرات متناسب با انواع ذايقهها براي توسعه لذتبردن از دنيا، هيچ كارايي ندارد.
فقط كسي كه اطلاع چنداني از تاريخ تكنيك ندارد، ميتواند بر اين باور باشد كه تكنيك فاقد جهت، و خنثي و بيطرف است. هر تكنيكي منطق خاص خود را دارد و داراي فرارخسار و سيمايي دروني و چهرهاي نامرئي است و بر آن است كه آن را باز و شكوفا سازد و نقاب از استعاره خود بردارد.
بنابراين، علم و صنعت و هنر خواستههايي دارند كه بهراحتي نميتوان آنها را از خواستههايشان تفكيك كرد؛ يعني اينگونه نيست كه بتوانيم هنر، علم و صنعت مدرن را بدون لوازم آنها وارد كنيم، و اگر بخواهيم بهاستقبال علوم مدرن و ديگر جنبهها و اضلاع تجدد برويم، بيشك لوازم خود را به همراه خواهند آورد. بهديگرسخن، اينگونه نيست كه بتوان از تكنولوژي جديد استفاده كرد و آن را كاملاً در مسير توسعه اخلاق الهي قرار داد. اين فناوري و تكنولوژي و صنعت، اخلاق و ارزشهاي متناسب با خود را درپيدارد. ورود يك كشتي كالا، ورود يك كشتي اخلاق و فرهنگ است. نميتوان بهراحتي صنعت موجود را در استخدام انگيزههاي الهي قرار دهيم و اهداف خودمان را بهوسيله اين صنعت، محقق سازيم.
دستاوردهاي مدرن، حاكياز تفسير ويژهاي از انسان، دلمشغولي او و جاذبههايي است كه انسانها را گرد هم ميآورد و براساس يك انديشه ويژه، دلدادگيهاي آنان را در جامعه، هماهنگ و همسان ميكند. بهعبارتديگر در پشت دستاوردهاي مدرن و عناصر حاصل از اين تمدن غربي، تفسير ويژهاي از انسان و چگونگي روحيهها، حالتها و دلمشغولي او نهفته است؛ تفسيري كه ميتواند براساس انديشهاي ويژه و جهت خاص، انسانها را گرد خويش آورد و روحيهها، انديشه و باورهاي آنها را در سطح جامعه و جهان، هماهنگ سازد و نوع تعلقات روحي، فردي، كنش و واكنشهاي جمعي و اجتماعي را سرپرستي كند و در نتيجه، گرايشهاي مادي را سامان دهد.
البته در اين راستا توجه به اين نكته ضروري است كه اگرچه روح تمدن ليبرال دمكراسي، استكبار بر خداست و اين روح در كالبد «علوم، ساختارها و محصولات» تمدني آن دميده شده است، بااينحال در باب مهندسي تمدن اسلامي و آنهم در دوران گذار تا رسيدن به تمدن ايدهآل، ميتوان از برخي از ساختارها، اجزا و مهرههاي اين تمدن، بهصورت مشروط استفاده كرد، و آن شرط، گزينش دقيق آن مهرهها و واردكردن آن اجزا در درون طرح جامع تمدن اسلامي و منحلكردن كاركرد آنها بهنفع ارتقاي جبهه حق است. اگرچه در اين منزلت جديد، هنوز اقتضائات دروني آن پابرجاست و تا وقتي درون آن نيز اسلامي نشده باشد، امكان بهرهبرداري اسلامي از آن، از يك راندمان خاصي بالاتر نميرود.
بنابراين رمي جمرات و برائت از شياطين، متضمن انزجار و تنفر قلبي و واكنش عملي در برابر شيطانصفتاني است كه با نفاق و نيرنگ در مقام خصومت با مؤمناناند و رهروان راه ابراهيم7 و امت محمد9 بايد با خشم آشتيناپذير خود، آنان را رمي كنند و براي كوتاهكردن دستشان از حريم اسلام، چارهاي بينديشند. بيشك در عصر ما سران شياطين و اقطاب كفر و مراكز توطئه، در لانه استعماري امپرياليسم و صهيونيسم جاي گرفته و بهدنبال جهانيكردن تمدن مادي خود و حاكمكردن سبك زندگي خودند.
اگر در عصر ابراهيم7، شيطان ميخواست راه فداكاري در طريق عبوديت حق را بر ابراهيم و اسماعيل8 ببندد، امروز شبكههاي استعماري و استكباري و مراكز توطئه آمريكايي و اسرائيلي با دردستداشتن هزاران ابزار ماهوارهاي، تلويزيوني، راديويي، مطبوعاتي، خبررساني، عوامل جاسوسي و مزدوران بومي و غيربومي خود، ميكوشند راه مسلمانان را بهسوي قرآن و قبله سد كنند و از حقيقت اسلام دور سازند و با فرهنگ قرآن بيگانه نمايند تا بتوانند مقدرات كشورهاي اسلامي را در قبضه گيرند و از مقدورات جهان اسلام، در مسير تحقق تمدن مادي خود استفاده كنند.
ازاينرو ميكوشند كه مسلمانان از خود و سرنوشت خويش غافل بمانند و در سرزمين مقدس منا، تنها خشم خود را متوجه سنگهاي بيجان كنند و از شياطين زنده و توطئهگران واقعي، بيخبر باشند و سرچشمه شيطنت و فساد را نشناسند.
بنابراين، برائت از شرك و كفر بايد در متن حيات اجتماعي امت اسلامي ظهور و بروز يابد و براساس اين آموزه عظيم الهي، تمدني خالي از هرگونه مظاهر شرك و كفر شكل بگيرد تا در سايه آن، امكان زيست اسلامي فراهم آيد.
ج) قرباني
از ديگر مناسك حج كه ميتوان در مهندسي تمدن اسلامي از آن الهامگيري كرد، فريضه قرباني است. حجاج در ادامه اعمال روز عيد، با كولهباري از عقيده و جهاد، به سنت قرباني رو ميآورند و آن را به پيشگاه پروردگار هديه ميكنند و به دستور الهي جامه عمل ميپوشانند كه فرمود:
(وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فـَمَا اسْتَيسَـرَ مِنَ الْهَدْي) (بقره: ۱۹۶)
و حج و عمره را براي خدا به اتمام رسانيد و اگر محصور شديد [و مانعي مانند ترس از دشمن يا بيماري اجازه نداد كه پس از احرامبستن، وارد مكه شويد]؛ آنچه از قرباني فراهم شود، [ذبح كنيد و از احرام خارج شويد].
آنكسي كه به قربانگاه ميرود و گوسفندي را ذبح ميكند، درحقيقت با حركتي نمادين، عزم ازميانبردن هوسها و وابستگيهايش را ميكند و آماده ايثار و فداكاري ميشود. اين عمل را ازآن حيث كه عبادت و وسيله تقرب به خداست، قربان گويند؛ چنانكه امام سجاد7 ضمن پرسشي از شبلي پرسيدند: «آيا به هنگام سربريدن قرباني، نيت كردي كه با تمسك به حقيقت تقوا و ورع، حلقوم طمع را قطع كني».
بخشش و قرباني و تقسيم آن در ميان مردم، بهويژه تنگدستان، بهمعناي دستگيري و تعاون است. وقتي حاجي در روز عيد، بهشكرانه انجام مناسك حج، موظف ميشود تا حيواني سالم و كامل را بكشد و گوشت آن را به نيازمندان بدهد، اين عمل، خود عامل نزديكشدن به خدا ميگردد و انسان را مشمول عنايت الهي ميسازد و هم برحسب مصرف، عامل ايجاد محبت بين انسان و افراد جامعه ميشود. اينگونه است كه بين مسلمانان رابطهاي صميمي به وجود ميآيد كه خود، يكي از عوامل و زمينههاي انسجام است. بدينصورت، تعاون و همبستگي اجتماعي در اعمال خير، و نيكوكاري در ميان مردمان افزايش مييابد. ازطرفديگر، اگر تقسيم قرباني صحيح صورت گيرد، ميليونها گرسنه سير ميشوند و بدينوسيله، بين غني و فقير ارتباط برقرار ميگردد. اين همان انسجام و همدلي مورد توجه شارع است.
از ديگر نمادهاي قرباني، «مساوات» است؛ بهطوريكه تقسيم گوشت قرباني به سه قسمت و استفاده شخص حاجي از آن، شاهد گويايي بر اين مساوات است. دراينصورت، يكي از مصاديق تفرقه (امتيازاتي كه انسان براي خود قائل شده است) از بين ميرود و همه به اين قول پيامبر اعظم9 رجوع ميكنند كه در خطبه حجةالوداع فرمود: «مردم! پروردگار همه شما يكي است و پدر همه شما يكي است؛ همه از آدم هستيد و آدم از خاك است. عرب را بر عجم فضيلتي نيست، مگر به تقوا». اين عمل در حج، عدالت اجتماعي اسلام را منعكس ميكند و خود، عاملي است بر انسجام و اتحاد بين همه مسلمين جهان.
از پايههاي اساسي تحقق تمدن اسلامي، ايجاد همدلي و انسجام اجتماعي است. تحقق تمدن اسلامي، تنها درصورتي امكانپذير است كه برپايه هدايتهاي آسماني پيامبر اعظم9 و وحي الهي، تمام ابعاد تمدني شكل بگيرد. بايد نظام تمايلات آدميان بر حول ميل به عبوديت و پرستش شكل بگيرد و مبتنيبر آن، براساس آموزهها و مباني دين مبين اسلام، علوم، دانشها و نرمافزارهاي تمدني توليد شوند و بالطبع، بستر توليد محصولات تمدني اسلام فراهم آيد.
آنچه دراينميان مهم است، توجه به ظرفيت بالاي حج الهي و مناسك آن در شكلدهي ركن اساسي تمدن اسلامي (ايجاد همدلي برپايه عبوديت) است؛ به ديگر سخن مناسك حج، همواره تكاملگرايي تاريخي يا ستيز با ظلم را بهگونهاي سامان ميدهد كه با عاطفه و گرايش به عدل و رحم در هم ميآميزد و با اين تركيب، مجموعهسازي ميكند. بههميندليل است كه در اين اعمال، ذرهاي احساس خشونت مشاهده نميشود و در كنار برائت از مشركين ـ كه نماد تبرا از دشمنان است ـ مسئله همدلي و مساوات ـ كه نماد تولا ميباشد ـ مطرح است و اين تبرا و تولا، از پايههاي اساسي مهندسي تمدن اسلامي است.
منابع
1. اخلاق پروتستان و روح نظام سرمايهداري، ماكس وبر، چاپ دوم، تهران، انتشارات سمت، 1374.
2. اسرار الشيعه واطوار الطريقه و انوار الحقيقه، سيد حيدر آملي، مقدمه و تصحيح محمد خواجوي، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1362.
3. آغازي بر يك پايان، سيدمرتضي آويني، تهران، نشر ساقي، 1383.
4. پويايي فرهنگ و تمدن اسلام و ايران، علي اكبر ولايتي، چاپ دوم، تهران، مركز اسناد و خدمات پژوهشي، 1382.
5. تاريخ تمدن، ويل دورانت، مترجمان: احمد آرام وع پاشائي و آريان پور، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1387.
6. تاريخ تمدن، هنري لوكاس مترجم: عبدالحسين آذرنگ، تهران، 1366.
7. تحف العقول، ابن شعبه قم، انتشارات آل علي، 1382.
8. ترجمه و تفسير نهج البلاغه، محمّدتقي جعفري تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1359.
9. تعريف و مفهوم فرهنگ، داريوش آشوري، چاپ دوم، تهران، انتشارات آكه، 1381.
10. تفسير صافي، ملامحسن فيض كاشاني، 5 جلد، چاپ دوم، انتشارات الصدر، 1415ق.
11. تفصيل وسائل الشيعة إلي تحصيل مسائل الشريعة، محمد بن حسن، حر عاملي، قم، موسسه آل البيت: لاحياء التراث، 1412 ه .ق.
12. درآمدي بر تاريخ تمدن، ويل دورانت ترجمه احمد بطحايي و خشايار ديهمي، تهران، آموزش انقلاب اسلامي، چاپ دوم، 1368.
13. درآمدي بر دايرةالمعارف علوم اجتماعي، باقر ساروخاني، چاپ اول، تهران، سازمان انتشارات كيهان، 1375.
14. زمينه فرهنگ شناسي، محمود روح الاميني، چاپ پنجم، تهران، انتشارات عطار، 1379.
15. زندگي در عيش مردن در خوشي، نيل پستمن، مترجم: سيد صادق طباطبايي، تهران، انتشارات سروش، 1373.
16. شرايع الاسلام، محقق حلي، قم، انتشارات اسماعليان، 1376.
17. صحيفه امام، امام خميني، چاپ سوم، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1379.
18. علم در تاريخ، جان برنال مترجم: اسدپور پيرانفر، تهران، اميركبير، 1380.
19. فرهنگ الفبايي عربي ـ فارسي، الرائد، جبران مسعود، مترجم: رضا انزابي نژاد، چاپ سوم، تهران، انتشارات بهنشر ، 1389.
20. فرهنگ فارسي، محمّد معين، چاپ هشتم، تهران، اميركبير، 1371.
21. فرهنگ معاصر، محمّدرضا باطني و دستياران، ويراست دوم، تهران، فرهنگ معاصر، 1376.
22. فصلنامه فقه و اصول «ميقات حج»، عباسعلي براتي، شماره 2، زمستان 1371،
23. قرن ديوانه، علي اكبر كسمايي، تهران انتشارات شريعت، 1354.
24. كنزالعمال في سنن الاقوال و الافعال، علي بن حسام الدين متقي، بيروت، موسسه الرسالة، 1409.
25. مباني نظري غرب مدرن، زرشناس، شهريار، چاپ دوم، تهران، انتشارات كتاب صبح، 1374.
26. مستدرك الوسائل، ميرزا حسين نوري طبرسي، قم، نشر موسسه آل البيت: لاحياءالتراث، 1407ق.
27. المفردات في غريب القرآن، راغب اصفهاني، تهران، مكتبة البوذر جمهري المصطفوي، 1373.
28. مقدمه ابن خلدون، ابن خلدون، مترجم: محمّدپروين گنابادي، چاپ هشم، تهران، علمي و فرهنگي، 1375.
29. المنجد، لوئيس معلوف، مترجم: محمّد بندر ريگي، تهران، 1374.
30. الميزان في تفسير القران، محمد حسين طباطبايي، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين قم، 1417ق.
31. نظريه برخورد تمدنها، ساموئل هانتينگتون، مترجم: مجتبي اميري، تهران، دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، 1374.