با حضور رهبر معظم انقلاب و در حسینیه امام خمینی(ره)؛
مراسم عزاداری حضرت فاطمه زهرا (س) در حسینیه امام خمینی برگزار شد+ فیلم
دومین شب مراسم عزاداری حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها، امشب (سهشنبه) با حضور رهبر معظم انقلاب اسلامی در حسینیه حضرت امام خمینی(ره) برگزار شد.
به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج، در اين مراسم كه هزاران نفر از اقشار مختلف مردم و جمعي از مسئولان حضور داشتند، حجتالاسلام والمسلمين رفيعي به جايگاه خاص و برجسته حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعليها نزد خداوند متعال، پيامبر اسلام (ص)، ائمه اطهار (ع) و ملائك اشاره كرد و گفت: حضرت زهرا (س) داراي مقام عصمت هستند و رضايت و خشم ايشان محور رضايت و خشم پروردگار است.
وي «باور به معاد» را اصلي مسلّم و درسآموز در زندگي حضرت فاطمه زهرا(س) خواند و با يادآوري نمونههايي از معادباوري در زندگي حضرت زهرا (س)، افزود: اعتقاد به معاد در جامعه باعث پررنگ شدن اعتقاد به توحيد و عمل صالح و نيز رعايت حقوق اجتماعي و دوري از گناه و تجاوز به حق الله و حق الناس ميشود.
همچنين در اين مراسم آقاي محمدرضا طاهري بر مصائب بانوي بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعليها نوحهخواني و مرثيهسرايي كرد. متن اشعار خواندهشده توسط ايشان بدين شرح است:
يك
شعر از آقاي جواد محمدزماني
نافه از ايجاد دارم، بيقرارم كردهاند
آهوي صحراي امكانم، شكارم كردهاند
هر ورق مشق شكفتن را تبسم ميكنم
غنچه هستم، شوق را آموزگارم كردهاند
سازم از صد كاروان آشوب زير و بم گرفت
نغمهام، بر نالههاي دل سوارم كردهاند
جان موسايم كه در شور تجليهاي طور
شرح صدري خواستم اميدوارم كردهاند
همنشان با زخمي از جبر زمانم ديدهاند
همنشين با گريه بياختيارم كردهاند
از ازل در ساغر وحدت نهانم ديدهاند
در تلاطمهاي كثرت آشكارم كردهاند
سرمه خواهم شد به چشم پرفروغ آفتاب
تا به شوق آستان او غبارم كردهاند
چون غبارم كاروان منزل به منزل ميبرد
بيشتر اين كاروان از عاشقان دل ميبرد
گفت گاهي چشمه در حجم خزف گم ميشود
صوت قرآن در نواي چنگ و دف گم ميشود
يك جو ايماني كه دارد گندم ري ميبرد
آدمي گاهي پي آب و علف گم ميشود
گاه راه حق و باطل، گاه راه خير و شر
در سكوتِ مردمان بيطرف گم ميشود
جان روشن را فداي آرزوي تن مكن
چون كه ميماند گهر اما صدف گم ميشود
فتح در راه است چون آزادگي پيدا شود
شرم ميماند به جا وقتي شرف گم ميشود
عزت تو ايستادن در مصاف دشمن است
عزتت را چون ز كف دادي هدف گم ميشود
راه ما راه علي هنگام بدر و خيبر است
تا علي داريم كي راه نجف گم ميشود؟!
مثل آن بانو كه جز شوق علي در سر نداشت
رفت در آتش ولي دست از امامش برنداشت
بر در اين خانه اندوها! دريغا! آتش است
آن كه از زهرا ندارد هيچ پروا آتش است
هر كسي بعد از پدر سهمي نصيبش ميشود
اي مدينه! پس چگونه سهم زهرا آتش است؟
مردم از اجر ذويالقربي فراوان خواندهاند
آن چه اهلالبيت را كردند اعطا آتش است
روزگاري از تنور خانهاش نان خوردهاند
بر در اين خانه مسكين بود و حالا آتش است
پهلويي – از ميخ در خسته – سراسر زخمي است
سينهاي – رنجور از هيزم – سراپا آتش است
سينهاي گلهاي آتش داشت در درياي خون
شعله خاموشي ندارد چون كه دريا آتش است
ناگهان فرياد زد فضه بيا اما چه سان
فضهاش ياري كند وقتي كه آن جا آتش است
با طناب از خانه مولا را به بيرون ميكشند
ظاهرا ساكت ولي در جان مولا آتش است
جان مولا بيامان از داغ آن ريحانه سوخت
شمع شد خاموش اما تا ابد پروانه سوخت
دو
شعر از آقاي محمد رسولي
در دفاع از تو
من كه سربازم
افتخارم شد
اينكه جانبازم
ذوالفقار تو خودم هستم مولا
در حمايت از تو نشكستم مولا
گر شكسته پهلو و دستم مولا
اي علي جانم...
تو نگاهي بر
روز و حالم كن
مي روم ديگر
پس حلالم كن
راضي ام كه شد فداي تو جانم
بعد از اين تويي و اشك طفلانم
حامي ات شوم به قبر پنهانم
اي علي جانم...
فاطمه ديدي
غربت من را
مزن اي بانو
حرف رفتن را
از غمت در شكسته مبهوت است
مرتضي خجل ز زخم پهلوت است
خواهشت چرا ز حيدر تابوت است
اي علي جانم...
سه
شعر از آقاي پيمان طالبي
نورِ مصباحِ انوري چون تو
در بيان بشر نمي آيد
آن زمان كه سخن ز مدح تو هست
كاري از شعر بر نمي آيد
بهره مند است قلب تاريخ، از
فيض قرآن روشني چون تو
سيزده مرد آمدند از راه
تا بگويند از زني چون تو!
سوز هر روضه تو مي سازد
بيشتر از هميشه ساز مرا
اي كه تسبيح يادگاري تو
آبرو داده هر نماز مرا
ريشه طاهر امامتي و
اين سرآغاز، از وجودت رست
عزتي را كه شيعه مي جويد
در تو و عزت تو بايد جست
عزتي جلوه گر، كه باعث شد
كفر از اصل دين فرار كند
سيلي و آتش و غلاف، آن را
نتوانست خدشه دار كند
عزت تو كه ارتباطي با
سرفرازي، دليري ات دارد
عزتي كه بدون شك، ريشه
در ولايت پذيري ات دارد!
مرد آن نيست كه زمان نزاع،
آتش فتنه را زياد كند
مرد آن بود كه به عشق ولي
پشت در رفت، تا جهاد كند
عرشيان از ظهور عزت تو
ذهن تاريخ را خبر كردند
آن چهل تن بدون شك بانو!
خودشان را حقيرتر كردند
ان كه از خوبي تو رو گرداند
مطمئنم كه با خودش بد كرد
اين همان عزتي ست كه امروز
شيعه را نيز حفظ خواهد كرد!
شيعه نام تو را به لب دارد
اين چنين دل شده ست سرمستش
شيعه بالاست پرچمش، تا هست
بيرق فاطميه در دستش!
شيعيانت شهيد راه تو اند
زين سبب باغ لاله اي دارند
به همين دلخوشند كه با خود
از تبارت سلاله اي دارند
شيعه آن نيست كه بدون سبب
غرق باشد درون حاشيه ها
شيعه يعني جهاد زهرايي
شيعه يعني جهاد مغنيه ها!
چهار
شعر از آقاي محمد رسولي
جا داره آسمون، زير بالشون
بودن بزرگتر از، سن و سالشون
تا عرش پر زدن، خوش به حالشون
دل كندن از دنيا، بالا رفتن
با شوق ديدارِ، زهرا رفتن
فرقى نداره تو دل شلمچه
يا كه كنار بانوى دمشقه
هرجايى كه نشونى از شهيده
اونجا هميشه سرزمينه عشقه
حسين، لبيك يا حسين...
اين بغض حسرته، تو گلوي ما
راه رهاييه، روبروي ما
تنها شهادته، آرزوي ما
تو چشم بيدار و روشن اشكه
راز شهادت رو گفتن اشكه
تو قلب تهرانم ميشه شهيد شد
رو دلمونه داغشون هنوزم
سربند آتش نشونا همينه
منم به عشق فاطمه ميسوزم
حسين، لبيك يا حسين...
وصيت شهيد، يادمون نره
تو گوش ما فقط، امر رهبره
حرف وليه كه، حرف اخره
فتح نهاييمون توي اين راه
آزادي قدسه ان شاء الله
منتظراي موعد ظهورن
اونايي كه تشنه ي اين نبردن
يه روز امام و شهدا ايشالا
با مهدي فاطمه برميگردن
حسين، لبيك يا حسين...