یادداشت تحلیلی؛

چرا ابن تیمیه مهم است؟ یادداشت تحلیلی؛

چرا ابن تیمیه مهم است؟ یادداشت تحلیلی؛

چرا ابن تیمیه مهم است؟ بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
یادداشت تحلیلی؛

چرا ابن تیمیه مهم است؟ یادداشت تحلیلی؛

چرا ابن تیمیه مهم است؟ یادداشت تحلیلی؛

چرا ابن تیمیه مهم است؟ یادداشت تحلیلی؛

چرا ابن تیمیه مهم است؟ یادداشت تحلیلی؛

چرا ابن تیمیه مهم است؟
یادداشت تحلیلی؛

چرا ابن تیمیه مهم است؟

چرا مصلحان و بنیانگذاران جریان بیداری اسلامی – مثل محمد عبده، رشیدرضا، حسن البنا و ...، همگی متاثر از ابن تیمیه بوده اند؟ در واقع ابن تیمیه چه داشته که این مصلحین را جذب کرده است؟

به گزارش مهر، فهمي كه معمولا از ابن تيميه در كشور ما وجود دارد، فهمي است بسيط و ناقص. در كشور ما بسياري اينگونه مي پندارند كه ابن تيميه يك آدم بي سواد و رواني بوده كه جز دشمني با تشيع و اهل بيت، هيچ كار ديگري نداشته است! و اگر اهل سنت كمي عقل داشته باشند، به هيچ وجه سراغ انديشه هاي منحط و عقب مانده اين آدم عقده اي نخواهند رفت!
اما نگاهي گذرا به جريانات مختلف و متعدد اهل سنت نشان مي دهد كه ابن تيميه نه تنها صرفا «پدر وهابيت» نيست، كه اكثر جريانات اهل سنت هريك از وجهي از وجوه انديشه ابن تيميه تاثير گرفته و براي وي احترام زيادي قائل اند. از ميان جريانات به شدت متنوع اهل سنت كه با يكديگر اختلافات زيادي نيز دارند، صرفا صوفي هاي دوآتشه – و نه همه صوفيان - هستند كه ابن تيميه را قبول ندارند و علنا بر او مي تازند.
از ميان جريانات به شدت متنوع اهل سنت كه با يكديگر اختلافات زيادي نيز دارند، صرفا صوفي هاي دوآتشه – و نه همه صوفيان - هستند كه ابن تيميه را قبول ندارند و علنا بر او مي تازند
اين يعني ما با يك شخصيت به شدت پيچيده و ذوابعاد طرف هستيم كه با آراي خود توانسته طيف عظيمي از جريانات مختلف فكري را – از روشنفكري متمايل به غرب گرفته تا ميليتاريسم تكفيري داعشي – جهت دهي كند. در جهان اهل سنت كمتر كسي چنين جايگاه تاثيرگذاري دارد.
نگارنده هرگز ادعاي فهم جامع ابن تيميه را ندارد. در اين نوشته صرفا به دنبال پاسخ به اين سوال هستيم كه چرا مصلحان و بنيانگذاران جريان بيداري اسلامي – مثل محمد عبده، رشيدرضا، حسن البنا و ... – همگي متاثر از ابن تيميه بوده اند؟ در واقع ابن تيميه چه داشته كه اين مصلحين را جذب كرده است؟
معضله عقب‌ماندگي و نسبت آن با معرفت ديني موجود
همه مي دانيم كه سوال «لماذا تاخرنا؟» (چرا عقب مانده ايم؟)، سوال همه متفكران و روشنفكران جهان اسلام در حدود دو قرن اخير بوده است. سوالي كه در مواجهه با تمدن غرب شكل گرفته است. مي دانيم كه بخش مهمي از متفكران مسلمان مثل محمد عبده، رشيد رضا و ديگران در جواب به اين سوال گفتند: چون از اسلام اصيل دور شده ايم.
بعد اين سوال پيش آمد كه چرا از اسلام اصيل دور شده ايم؟ بخش مهمي از مصلحان مسلمان پاسخ دادند كه اگر تمام مشكل در معرفت ديني موجود نباشد حداقل بخشي از آن در اينجاست. پرسيده شد كه معرفت ديني موجود چه مشكلي دارد؟ جواب داده شد كه معرفت ديني موجود تقليدي، ناكارآمد و مهمتر از همه تحريف شده و غيرواقعي است، چراكه بر اساس تقليد از آراي علماي گذشته – و نه رجوع مستقيم به قرآن و سنت - شكل گرفته است. لذا بايد با رجوع مستقيم به قرآن و سنت، اسلام واقعي را مستقيما از خود قرآن و سنت آموخت نه از كتابهاي فقها، متكلمين و فلاسفه.
توانسته طيف عظيمي از جريانات مختلف فكري را – از روشنفكري متمايل به غرب گرفته تا ميليتاريسم تكفيري داعشي – جهت دهي كند. در جهان اهل سنت كمتر كسي چنين جايگاه تاثيرگذاري دارد
واقعيت اين است كه مرام حوزه هاي علميه اهل سنت بيشتر بر اساس رجوع به اقوال علما شكل گرفته بود و نه رجوع مستقيم به منابع اصلي دين. (مسئله اي كه در بعضي از حوزه هاي شيعي نيز مرسوم است.) مصلحان اهل سنت مي ديدند كه علما بيش از آن كه به قرآن و حديث استناد كنند به اقوال علماي گذشته ارجاع مي دهند. گويي آنان دين خود را نه از قرآن و سنت، كه از غزالي و ماوردي و فخر رازي مي گيرند!
مصلحان اهل سنت كه از ضعف و انحطاط مسلمانان به شدت رنج مي بردند و يكي از دلايل اصلي آن را فهم نادرست از دين و انحطاط معرفت ديني موجود مي دانستند، دست به يك انقلاب روشي در فهم دين زدند. لبّ كلام اين انقلاب چيزي نبود جز لزوم «رجوع مستقيم به منابع اصلي دين» يعني كتاب و سنت. آنها گفتند كه ما دين خود را از قرآن و حديث مي گيريم نه از كتابهاي علما، علماي گذشته اجتهاد كردند و ما نيز اجتهاد مي كنيم. بر اين اساس تمام ميراث فقها، متكلمان و فلاسفه مسلمان از قرن دوم هجري به بعد كنار گذاشته شد و مصلحان مسلمان نص قرآن و حديث را جلوي خود گذاشتند و شروع كردند به اجتهاد از آن. محمد عبده – و شايد بتوان گفت سيد جمال الدين اسدآبادي – پيشگام اين نهضت بود. اما چه كسي بنيان‌هاي نظري اين انقلابِ روشي را در اختيار مصلحان اهل سنت قرار مي داد؟ پاسخ روشن است: ابن تيميه.
ابن تيميه و ايجاد امكاني براي طرح نودرانداختن
ابن تيميه چند قرن قبل از اين اتفاقات، تمام اين مباحث را تئوريزه كرده بود و مصلحان اهل سنت بر سر سفره آماده او نشستند. ابن تيميه اجتهاد را در اهل سنت احيا كرد و گفت هيچ دليلي براي تقليد از علماي گذشته وجود ندارد. او گفت ما با رجوع مستقيم به منابع اصلي دين به دنبال فهم دين فارغ از پيرايه ها و افزودني هاي مسلمانان به آن هستيم. ابن تيميه گفت ما به جاي رجوع به علماي متاخر، مستقيما به سلف صالح رجوع مي كنيم. او گفت ما «سلفي» هستيم.
منتقدان معتقدند كه ادعاي ابن تيميه مبني بر اخذ آراي خود از كتاب و سنت دروغي بيش نيست و او در واقع نظرات خود را بر قرآن و سنت تحميل كرده است. نگارنده با اين نقد همدل است ولي مسئله ما در اين نوشته نقد محتواي تفكر ابن تيميه نيست. مسئله راهي است كه او در فضاي علمي اهل سنت گشود و مسبّب بسياري از حركت هاي تحول خواهانه – مثبت يا منفي – شد.
مصلحان اهل سنت كه از ضعف و انحطاط مسلمانان به شدت رنج مي بردند و يكي از دلايل اصلي آن را فهم نادرست از دين و انحطاط معرفت ديني موجود مي دانستند، دست به يك انقلاب روشي در فهم دين زدند. لبّ كلام اين انقلاب چيزي نبود جز لزوم «رجوع مستقيم به منابع اصلي دين» يعني كتاب و سنت
احياي اجتهاد، لزوم رجوع مستقيم به كتاب و سنت، نقد معرفت ديني رسمي و پيراستن اسلام از خرافات و اوهامي كه در طول تاريخ بر آن افزوده شده، مفاهيمي بود كه براي نخبگان اهل سنت كه به دنبال تحول در اوضاع اجتماعي و سياسي خود بودند، به شدت جذاب بود. آنان به دنبال مبنايي نظري براي رويكردهاي تحول خواهانه خود بودند و ابن تيميه به خوبي اين مبنا را در اختيار آنان قرار مي داد.
ميراث نظري ابن تيميه و ساختارشكني كه او در ساختار معرفتي اهل سنت ايجاد كرد، علاوه بر مصلحان مسلمان، براي روشنفكران غرب گرايي كه به دنبال ارائه برداشت هايي نو و متجددانه از اسلام بودند نيز مورد استفاده قرار گرفت. ابن تيميه چارچوب‌هاي سنتيِ فكرِ ديني در اهل سنت را درهم شكست و اين مهم ترين كار او بود. او حصار مذاهب چهارگانه فقهي و مذاهب دوگانه كلامي را فروريخت و آنها را از مشروعيت انداخت. درواقع ابن تيميه امكاني فراهم كرد براي نوانديشي ديني و طرحي نو درانداختن. ابن تيميه به متفكران اهل سنت كمك كرد كه حرف هاي نو بزنند و نظريات بديع ارائه دهند.
وقتي چارچوب ها شكسته شد، جريانات مختلف و متعارضي از آن بهره خواهند برد تا چارچوبهاي مطلوب خود را بر چارچوبهاي ويران گذشته بسازند. لذا متاثرين از ابن تيميه طيف گوناگوني را مي سازند كه از روشنفكران غرب گرا را دربر مي گيرد تا داعشي هاي تكفيري. راهي كه ابن تيميه مي گشايد هم مودودي معتدل و انقلابي را نتيجه مي دهد و هم داعش خونريز و تكفيري را.
تاثيرپذيري از وجوه ديگر انديشه ابن تيميه
تاثيرپذيري از ابن تيميه در رويكرد روشي او، ناخودآگاه سبب تاثيرپذيري از محتواي انديشه او نيز مي شد. مضاف براينكه به لحاظ محتوايي نيز مسائلي در كتابهاي ابن تيميه مطرح شده بود كه براي مصلحان نوانديش مسلمان بسيار جذاب بود. مثلا بسياري از مصلحان، تصوف و رويكردهاي انزواگرايانه و دنياگريز صوفيان را عامل بسياري از بدبختي هاي مسلمانان مي دانستند. ابن تيميه نيز به شدت مخالف صوفيان بود و آنان را به دليل خرافاتي كه بر اسلام بار كردند، سرزنش مي كرد.
ابن تيميه اجتهاد را در اهل سنت احيا كرد و گفت هيچ دليلي براي تقليد از علماي گذشته وجود ندارد
مخالفت با تصوف از اشتراكات مهم مصلحان مسلمان و ابن تيميه بود. اصولا ابن تيميه پروژه اصلي خود را پيراستن اسلام از زوائدي كه در طول تاريخ بر آن بار شده مي دانست و اين پروژه براي مصلحان اهل سنت كه دغدغه هاي مشابهي داشتند، بسيار باارزش قلمداد مي شد. «جهاد» و جايگاه بالاي آن در منظومه فكر ديني، موضوع ديگري بود كه ابن تيميه به آن پرداخته بود. اين موضوع نيز براي مصلحان مسلمان كه با استعمار و استبداد غربي مواجه بودند، جذاب بود. هم ابن تيميه كه درگير بحران حمله مغول بود و هم مصلحان معاصر مسلمان، در واكنش به بحراني كه با آن مواجه بودند دست به اصلاح معرفت ديني و حركت در مسير آنچه «بازگشت به اسلام اصيل» مي ناميدند، شدند. آنها از اين جهت پروژه هايي شبيه به هم داشتند.
محمد عبده در اينكه براي فهم دين بايد مستقيما به قرآن و سنت رجوع كرد و دست به اجتهاد زد، با ابن تيميه هم راستا بود، اما سوالي كه پيش آمد اين بود كه برداشت از اين متون چگونه بايد باشد؟ آيا با استفاده از عقل انساني بايد به سراغ فهم اين متون رفت يا اينكه بايد بر اساس ظاهر آن حكم كرد؟ اينجا بود كه راه عبده از ابن تيميه جدا شد. عبده خواهان عقل‌گرايي ديني بود، در حالي كه ابن تيميه رويكردي ظاهرگرايانه داشت. اما رشيدرضا، شاگرد عبده، از گرايشات ظاهرگرايانه ابن تيميه نيز تاثير پذيرفت.
ميراث نظري ابن تيميه و ساختارشكني كه او در ساختار معرفتي اهل سنت ايجاد كرد، علاوه بر مصلحان مسلمان، براي روشنفكران غرب گرايي كه به دنبال ارائه برداشت هايي نو و متجددانه از اسلام بودند نيز مورد استفاده قرار گرفت
امروز رويكردهاي عقل گرايانه عبده به حاشيه رفته و ظاهرگرايي قدرت بيشتري در جهان اسلام دارد. تاثيرپذيري از ابن تيميه در مباني روشي او محدود نماند و رويكردهاي معرفت شناختي نص‌گرايانه و ظاهرگرايانه او نيز فراگير شد. نبايد از ياد برد كه بخش مهمي از دلايل گسترش تفكرات ابن تيميه – هرچقدر هم كه اين تفكرات غلط باشند – ريشه در قوت نظري ذاتي او دارد. دلارهاي سعودي كه خرج گسترش اين آرا مي شود نبايد ما را فريب بدهد، به گونه اي كه توهم كنيم عامل اصلي گسترش اين تفكرات دلارهاي آل سعود است. بله، اين اسكناس ها هم موثرند ولي فقط اين پولها موثر نيستند./1325//102/خ


| شناسه مطلب: 67095




وهابيت



نظرات کاربران