السـلام ای عُروةُ الوثقـای دیـن السـلام ای عُروةُ الوثقـای دیـن السـلام ای عُروةُ الوثقـای دیـن بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
السـلام ای عُروةُ الوثقـای دیـن السـلام ای عُروةُ الوثقـای دیـن السـلام ای عُروةُ الوثقـای دیـن السـلام ای عُروةُ الوثقـای دیـن السـلام ای عُروةُ الوثقـای دیـن

السـلام ای عُروةُ الوثقـای دیـن

السـلام ای عُروةُ الوثقـای دیـن یـار مظلومــان امیــرُالمومنین

به گزارش خبرنگار اعزامي پايگاه اطلاع رساني حج از كربلاي معلا، هادي سلطان شيرازي، از شاعران كشورمان به مناسبت ميلاد مولود كعبه شعري را تقديم مخاطبان كرد.
الســلام اي نور يزدان الســلامالســلام اي روح ايمان الســلام
السلام اي نــورِ راهِ انبيـــــا الســلام اي مقتــدايِ اوليـــا
السـلام اي عُروةُ الوثقـاي ديـن يـار مظلومــان اميــرُالمومنين
مريـم صـدّيقه در محراب بـودحق تعــالي را عبـادت مي نمود
ناگهــاني درد زاييــدن گرفترحمت حق مِيــلِ باريدن گرفت
تـا كنـد ظـاهر رسـول اللّـه راحضـرت عيســايِ روح اللّـه را
پس ندا آمد برون رو زين مكـان زانكه مسجد نيست جاي زايمـان
جاي هركاري در اين درگاه نيست
مسجد است اينجا و زايشگاه نيست
تا كه مهـر هستي آن نور هـُدي خــازن گنجينـۀ فيض خـــدا
از فراز عرش حق آن بي نشـان سوي اين عالم شدي دامن كشـان
فاطمه گرمِ طواف خــانه بـودخانه شمع و او چنـان پروانه بـود
گفت يارب مشكلم آسـان نمـاتـا بدنيــا آورم شيــر تـو را
بيت حق آغوش خود را باز كرد بستر مهمان خود را ســاز كرد
آمـد و آورد جبـريـــل امين بهـر او پيـراهن از خلــد برين
همرهش خيل ملائك گل فشان بر قــدوم آن نشـانِ بي نشـان
نام او مشتق ز نـام كبـرياست در دو عالم او وليُّ الاوليــاست
او نه تنها هست اميـرُالمومنينماسـوي را جمله دارد در نگين
جان پاكش جان پاك مصطفاست همسرش زهـرا و ناموس خداست
شد ولايش موجبِ اِكمــال دينزادگاهش قبله گــاه مسـلمين
كعبه سنگ و روح بيتُ اللّـَه بود در طـواف او دل آگـَــه بـــود
روي و مويش گشته مسعاي دلم حُبّ ِ او آميخت با آب و گِـــلَم
يا علي افتــاده و پـا در گِـلَـم لطف تو عقـده گشــاي مشكلم
كن مقيمـم در ديـار معــرفت تا بگيرم بـرگ و بـار معــرفت
در منـايت كـاش قربـاني شـومدر رهِ پاك تـو من فــاني شـوم
جـان من آنگـاه وَجهُ اللّـَه شودفاني از خود باقـيِ بِاللّـَـه شـود
خوف آن دارم گر افزون تر پَـرَم از فروغِ جلـوه اش سـوزد پَـرم
تا مگـر لطفش يَـدُالّلهـي كنـدسوي قُربِ حق مرا راهي كنــد
راهيــم كن راهيـم كن يا عليسوي حق همراهيـم كن يا علي
يا علي مِهرِ وجودت كيميـاست حبّ ِ تو بي گفتگو حبِ خداست
هركه برجايِ دگر دل بسته است باب رحمت را برويش بسته است
تـو علـيّ و حقتعــالي را ولـيذات پاك كبـــريا را منــجلي
كن حوالت بر مِـيِ لَعـــلِ لبتبر شراب و جام و حوض كوثـرت
هاديا خوش دلنـوازي مي كنيبا خيـالش عشق بازي مي كني
او كه شـاهِ انبيـا و اوليــاستاز خصالش همنشيني با گداست
گشته ام شيـدائي و در بنـد اوسـاِئلِ يك جرعِـة لبخنــد او
مستحق يك نگــــاهم يا عليگرچه من غرق گنـــاهم يا علي




نظرات کاربران