اینجا بقیع است !
حکایت بقیع،حکایت غربت است، غربت اسلام.../به بهانه میلادحضرت سجاد(ع)
به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج، اينجا گورستان بقيع است و اين خاك، گنجينهدار فريادي است كه قرنها، ارباب جور آن را در سينه ما محبوس كردهاند.
حكايت بقيع، حكايت غربت است، غربت اسلام
و با كه بايد اين راز را باز گفت
كه اسلام در مدينة النبي از همه جا غريبتر است.
اي چشم، خون ببار تا حجاب از تو بردارند
و ببيني كه اين خاك گنجينهدار نوراست و مدفن عشق
و اينجا بقعهاي است از بِقاع بهشت!
و آن نفخهاي كه در بهشت، روح ميدمد، از سينه اين خاك برميآيد
چرا كه اينجا مدفن كليدداران بهشت است.
اي بقيع مطهر
اي رازدار صديق صديقه اطهر
و اي همنواي مولا مهدي(ع)
آنگاه كه غريبانه آنجا به زيارت ميآيد.
اي بقيع با ما سخن بگو
با ما از رازهاي سر به مُهري كه در سينه داري بگو
بگو، با ما بگو
لابد صداي گريه غريبانه آن يار را
هنگامي كه بر غربت اسلام ميگريد، شنيدهاي؟
بگو، با ما بگو كه حبيب ما
در رازگوييهاي عليوار خويش
و در مناجاتهاي سجادگونهاش، چه ميگويد
اي تربت مطهر!
اي آنكه بر تربت تو، جاي جاي، نشانه پاي حبيب ما و اثر اشكهاي غريبانه او باقيست
اي همنواي مولا مهدي!
اي كاش ما بجاي خاك تو بوديم
و هنگامي كه آن يار غايب از نظر به زيارت قبور ميآمد
بر پاي او بوسه ميزديم
گفتي كه هر جا دلتان شكست، قبر من آنجاست
سالهاست كه من مزار ناشناس تو را
در شكستههاي دلم پنهان كردهام،
تا مبادا پاي غريبهاي خلوت محبت ما را بر هم زند
و تير نگاه نامحرمي از ملاقاتهاي شبانهمان باخبر شود.
خواستم بر مزارت گل بوتههاي اشك بكارم
اما استخوان در گلو، راه را بر بغض بست
و خار در چشم، راه را بر گريستن!
هر شب مشتي از تربت تو را با خود به خانه ميآورم
تا در روزهاي خانهنشينيام، براي پسر آخر الزمانمان
دانههاي صبر را به رشته تسبيح در آورم
عادت كردهام كه بيچراغ و پاي برهنه به ديدارت بيايم
تا كسي نفهمد كه اين زائر غريب كه هر شب از كوچههايشان ميگذرد
از زيارت كدام قبر مخفي بازميگردد.
[شهيد سيد مرتضي آويني]