حجت‌الاسلام والمسلمین فلاح‌زاده در گفت‌وگو با مباحثات:

از جاذبه‌های هنری در احکام‌گویی استفاده شود حجت‌الاسلام والمسلمین فلاح‌زاده در گفت‌وگو با مباحثات:

از جاذبه‌های هنری در احکام‌گویی استفاده شود حجت‌الاسلام والمسلمین فلاح‌زاده در گفت‌وگو با مباحثات:

از جاذبه‌های هنری در احکام‌گویی استفاده شود بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
حجت‌الاسلام والمسلمین فلاح‌زاده در گفت‌وگو با مباحثات:

از جاذبه‌های هنری در احکام‌گویی استفاده شود حجت‌الاسلام والمسلمین فلاح‌زاده در گفت‌وگو با مباحثات:

از جاذبه‌های هنری در احکام‌گویی استفاده شود حجت‌الاسلام والمسلمین فلاح‌زاده در گفت‌وگو با مباحثات:

از جاذبه‌های هنری در احکام‌گویی استفاده شود حجت‌الاسلام والمسلمین فلاح‌زاده در گفت‌وگو با مباحثات:

از جاذبه‌های هنری در احکام‌گویی استفاده شود حجت‌الاسلام والمسلمین فلاح‌زاده در گفت‌وگو با مباحثات:

از جاذبه‌های هنری در احکام‌گویی استفاده شود
حجت‌الاسلام والمسلمین فلاح‌زاده در گفت‌وگو با مباحثات:

از جاذبه‌های هنری در احکام‌گویی استفاده شود

فت‌وگوی پیشِ رو، بخشی از گفت‌وگوی تصویری مباحثات است با حجت‌الاسلام والمسلمین محمدحسین فلاح‌زاده. علاقه‌مندان می‌توانند فایل کامل تصویری این مصاحبه را در بخش مباحثات تصویری و همچنین در سایت آپارات مشاهده نمایند.

پايگاه اطلاع رساني حج: با توجه به سابقه و تخصص حضرتعالي در زمينه‌ي بيان مسائل شرعي و احكام، به‌نظر شما طلابي كه به تبليغ مي‌روند چطور مي‌توانند تلفيقي هنرمندانه از بيان احكام، و مسائل اخلاقي داشته باشند؟ جنس مباحث احكام خشك است؛ چه‌ كنيم كه براي مردم قابل فهم باشد و حتي از آن استقبال كنند؟
من همواره گفته‌ام كه ما بايد هنر را به خدمت دين بگيريم؛ نه بالعكس؛ يعني براي آموزش معارف ديني و از جمله احكام دين از جاذبه‌هاي هنري استفاده كنيم. قبل از ورود به اين بحث نكته‌اي را بايد عرض كنم؛ يك مسأله‌گو كه مبيّن احكام است ـ در نوشتار يا گفتار ـ بايد بالملازمه مسأله‌دان باشد؛ يعني اگر خودش به احكام آشنا نباشد نمي‌تواند احكام بگويد؛ بنابراين بايد آن پايه‌ي فقهي محكم باشد و طبق صدر آيه‌ي «نفر» وظيفه‌ي اول ما تفقه است. پس بايد همان دروس حوزه را تا پايه‌اي خوب خوانده باشد. احكام دقايق و ظرايفي دارد كه اگر خدايي ناكرده دقت نشود و شخص فهم درستي نداشته باشد اشتباه مي‌شود. اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: «لا تقُل ما لا تعلم»؛ آن‌چه كه نمي‌داني را نگو. سپس در ادامه مي‌فرمايند: «ولا تقُل كلّ ما تعلم»؛ و هر آن‌چه كه مي‌داني را هم نگو. اين جمله گرچه معنايش همان مسائل اخلاقي است، اما اگر بخواهيم در مقام تبليغ دين از آن استفاده كنيم، يعني عالمانه سخن بگو؛ نه اين‌كه سخن نگو. همه‌ي آن‌چه را هم مي‌داني نگو. اين يك اصل است.
اصل ديگر انتخاب درست است. مردم، بنده را به احكام مي‌شناسند؛ يكي از دوستان مي‌گفت تو تاريخ هم بگويي ما احكام مي‌شنويم! يكي ديگر از دوستان هم مي‌گفت من هم احكام مي‌گويم اما… (كنايه از اين‌كه مثل شما نمي‌شود). شخص ديگري مي‌گفت حاج آقا من مدتي است كه در قم امام جماعت يكي از مساجد شده‌ام و از ابتداي رساله شروع به گفتن احكام كرده‌ام تا يك دور رساله كامل براي آن‌ها بگويم. توقع داشت كه من تشويقش كنم و بگويم كار خوبي است. گفتم اصل كار شما خوب است؛ اما وصف كارتان خوب نيست. گفت چطور؟ گفتم اين‌كه براي مردم احكام بگوييد خيلي خوب است؛ اما بفرماييد افرادي كه پاي منبر و نماز شما مي‌آيند و احكام شما را گوش مي‌دهند، چند نفرشان شتر دارند؟ مقداري فكر كرد و گفت: هيچ‌كدامشان. گفتم شما كه مي‌خواهيد همه‌ي رساله را بگوييد، مسائل مربوط به عرق شتر نجاست‌خوار چه فايده‌اي براي كساني دارد كه شتر ندارند؟ وقتي مسائلي را بگوييد كه ببينند نيازي ندارند، پاي منبر شما نمي‌نشينند؛ چون فكر مي‌كنند از همان دست مسائل را مي‌گوييد. همان‌طور كه عرض شد حضرت امير مي‌فرمايند: «ولا تقل كلّ ما تعلم»؛ اين يعني مخاطب خود را بشناس و براساس نياز او حرف بزن. مثلاً فردي در جاي مهمي در شب ولادت امام حسن عسگري(ع)، براي مخاطباني كه غالباً هم سنشان بالا بود مسأله‌ي سقط جنين را مي‌گفت! من بسيار ناراحت شدم كه اين چه تناسبي با اين زمان و براي اين مخاطب دارد.
سنجش قدرت فهم مخاطب هم مهم است؛ مثلاً مسأله‌ي انتقال نجاست در باب مطهّرات را بخواهيد براي يك كودك بگوييد، آيا متوجه مي‌شود؟
نكته‌ي ديگر مديريت زمان است؛ ممكن است وقتي كه در اختيار شما قرار مي‌دهند بسيار كم باشد؛ بايد بتوانيد آن را مديريت كنيد.
شخص مي‌گفت مدتي است كه در قم امام جماعت يكي از مساجد شده‌ام و مي‌خواهم يك دور رساله كامل براي آن‌ها بگويم. توقع داشت كه من تشويقش كنم و بگويم كار خوبي است. گفتم اصل كار شما خوب است؛ اما وصف كارتان خوب نيست. گفت چطور؟ گفتم اين‌كه براي مردم احكام بگوييد خيلي خوب است؛ اما بفرماييد افرادي كه پاي منبر و نماز شما مي‌آيند، چند نفرشان شتر دارند؟ مقداري فكر كرد و گفت: هيچ‌كدامشان. گفتم شما كه مي‌خواهيد همه‌ي رساله را بگوييد، مسائل مربوط به عرق شتر نجاست‌خوار چه فايده‌اي براي كساني دارد كه شتر ندارند؟ وقتي مسائلي را بگوييد كه ببينند نيازي ندارند، پاي منبر شما نمي‌نشينند. ساده‌گويي در تبليغ و بيان و احكام هم اصل مهم ديگري است كه بايد به آن توجه شود. احكام مقداري دشوار است؛ اصطلاحات فني، علمي و فقهي دارد؛ عبارت‌هاي آن كمي دشوار و طبيعتاً خشك است. اينكه گفتند به لسان قوم سخن بگوييد، منظور فقط اين نيست كه اگر مثلاً مخاطب آذري‌زبان است با او آذري صحبت كنيم و اگر فارس‌زبان است، فارسي؛ اين يك مرحله است؛ اما مرحله‌ي بعد، مردمي حرف زدن است. امام راحل(ره) در سن ۳۰-۲۹ سالگي كتاب‌هايي مثل مصباح الهدايه، الي الخلافة والولاية، طلب و اراده، شرح دعاي سحر و اسرار الصلاة را نوشتند كه گاهي فهم آن‌ها براي ترجمه‌ هم براي عده‌اي مشكل است؛ آن‌وقت چنين كسي هنگامي كه به سن ۸۰-۷۰ سالگي مي‌رسد و در مقام رهبري جامعه قرار مي‌گيرد، براي مردمش خيلي ساده صحبت مي‌كند: «امريكا هيچ غلطي نمي‌تواند بكند»؛ اين جمله پرمحتوا اما ساده است. بنده مي‌فهمم؛ آن كشاورز و كارگر هم متوجه مي‌شوند؛ استاد دانشگاه هم درباره‌ي اين جمله‌ي امام بحث مي‌كند. اين را ساده‌گويي مي‌گويند.
مي‌توانيد يكي دو مورد مصداقي بفرماييد؟
عرض مي‌كنم. گاهي وقت‌ها به مزاح در كلاس‌هايي كه براي عزيزان طلاب داريم اين مسأله را مي‌گويم؛ فردي مي‌خواست راجع به ذبح حيوان بگويد؛ مي‌گفت: اگر حيواني ذبح بشود مستقبلا الي القبلة، بآلة حديدية، با ذكر اسم جلاله و بيد مسلمان حلال است وگرنه فلا! خب مردم متوجه نشدند كه اين آقا چه مي‌گويد. ساده‌گويي به معناي پرهيز از به‌كاربردن اصطلاحات و لغات نامأموس غيرضروري است؛ نمي‌گوييم عربي يا فقهي؛ مي‌گوييم نامأنوس. ما نمي‌گوييم كه نماز صبح را بگوييد نماز پگاه يا نماز عصر را بگوييد نماز پسين.
نماز صبح براي همه قابل فهم است.
احسنت؛ همه مي‌دانند نماز صبح به چه معناست؛ اگر بگوييد نماز پگاه تازه مي‌گويند پگاه چيست؟ يا پسين چه زماني است؟ اين عربي ولي مأنوس است. پس ما نمي‌گوييم اين‌ها را به كار نبريد؛ بلكه منظورمان كلماتي مانند مستهلك، متنجّس، موهوب، معونه، جهر و اخفات است. مثلاً فردي از من مسأله مي‌پرسد كه حاج آقا ما اين‌جا آمديم، معلوم نيست ده روز بمانيم يا خير؛ بايد نمازمان را كامل بخوانيم؟ من پاسخ مي‌دهم اگر قصد عشره داشته باشيد نمازتان كامل است؛ وگرنه قصر است! آن فرد فكر مي‌كند كه قصر و عشر يعني چه؟ ممكن است از قصر معناي ديگري را متوجه شود. ساده بگوييم؛ مثلاً مي‌گوييم چون هشت روز است و ده روز كامل نيست، نمازتان شكسته است؛ كامل نيست. خيلي ساده؛ اين همان معناي جمله‌ي قبلي را مي‌دهد؛ اما به لسان قوم است. پس ساده‌گويي يعني پرهيز از اصطلاحات و لغات نامأنوس غيرضروري؛ نه در موارد ضروري؛ مثلاً چرا كلمه‌ي غسل را تغيير ندادند؟ چون هيچ كلمه‌ي جايگزيني ندارد؛ چه بگوييم كه اين معنا را برساند؟ اما مثلاً فقها جهر و اخفا را در رساله‌ها ننوشتند و به جاي آن مي‌نويسند بلند خواندن (جهر) يا آهسته خواندن (اخفا)؛ يا مثلاً كلمه‌ي حدّ ترخّص جايگزين ندارد؛ بايد بگوييم و توضيح هم بدهيم.
اصل مهم ديگر در امر تبليغ و مخصوصاً احكام‌گويي، بيان تبشيري است. پيامبر خدا(ص)، معاذ بن جبل را به يمن براي تبليغ اعزام كردند؛ نه به‌عنوان والي؛ اين را من تأكيد دارم كه به عنوان مبلّغ دين. هنگامي كه مي‌خواست برود، او را بدرقه كردند و بياناتي فرمودند كه خوب است ما آن‌ها را مطالعه كنيم. از جمله فرازهاي بيانات حضرت به معاذ به عنوان مبلّغ اين بود كه فرمودند: «يا معاذ؛ يسّر و لا تعسّر». مگر مي‌خواست آن‌جا حد جاري كند؟ شايد يك معناي آن همان ساده‌گويي است. همچنين فرمودند: «يا معاذ؛ بشّر و لا تنفّر»؛ يعني بشارت‌گونه. ما بايد در بيان مسأله محاسبه كنيم كه آيا در دل مخاطب ايجاد نفرت مي‌كند يا ايجاد علاقه؟ به فرموده‌ي رهبري «ما در امر دين بايد تبشيري تبليغ كنيم؛ دين را طوري تبليغ نكنيم كه احساس كنند همه‌ي خيابان‌ها ورودممنوع و همه‌ي كوچه‌ها بن‌بست است و سلب آزادي شده».
اصل ديگر در بيان احكام، ساده‌گويي است. فردي راجع به احكام ذبح حيوان مي‌گفت: اگر حيواني ذبح بشود مستقبلا الي القبلة، بآلة حديدية، با ذكر اسم جلاله و بيد مسلمان حلال است وگرنه فلا! خب مردم متوجه نشدند كه اين آقا چه مي‌گويد. ساده‌گويي به معناي پرهيز از به‌كاربردن اصطلاحات و لغات نامأموس غيرضروري است؛ نمي‌گوييم عربي يا فقهي؛ مي‌گوييم نامأنوس. ما نمي‌گوييم كه نماز صبح را بگوييد نماز پگاه يا نماز عصر را بگوييد نماز پسين. من به‌عنوان نمونه مي‌گويم؛ ما مي‌توانيم بگوييم نجاسات اين‌هاست، مي‌توانيم بگوييم كه در عالم همه چيز پاك است؛ مگر آن يازده مورد. يعني تمام مخلوقات خداوند ـ از كوه‌ها، دشت‌ها، صحراها، جنگل‌ها و… ـ پاك است؛ الا آن يازده مورد. با اين بيان فرد احساس راحتي مي‌كند و درست هم همين است. معناي اصالة‌الطهارة هم همين است. يا مثلاً در خوردني‌ها و آشاميدني‌ها مي‌توانيم از ابتدا بگوييم كه اين حيوان‌ها حرام‌گوشت هستند و اين غذاها نجس‌اند و… يا مي‌توانيم بگوييم غذاها سه دسته هستند: نباتي (روييدني‌ها)، حيواني و صنعتي؛ عمده‌ي غذاهاي انسان هم نباتي است؛ يعني يا غلات است يا ميوه‌ يا سبزي‌ و يا خشكبار؛ و در اسلام هيچ غذاي نباتي حرامي نداريم؛ يعني يك دانه‌ي گياهي، يك ميوه، يك سبزي و يك خشكبار حرام نداريم. آن يكي دو روايتي هم كه وجود دارد از باب ضرر است؛ مثلاً آن خوردن آن ميوه ضرر دارد كه ذيل قاعده‌ي لاضرر قرار مي‌گيرد.
در تأييد فرمايش شما يك بار در مدينه از طرف بعثه رفته بوديم به يكي از هتل‌هاي محل اقامت ايراني‌ها. روحاني كاروانشان يكي از اساتيد خيلي محترم حوزه و دانشگاه بود و مخاطبان نيز سطح علمي بالايي داشتند. آن روحاني احكام بحث محدوده‌ي حرم را به قدري مشوّش گفت كه ذهنيت مخاطبان به هم ريخت؛ يكي گفت فلان‌مرجع محدوده‌ي حرم را اين مي‌داند، ديگري گفت پس آقاي فلاني چه مي‌گويد و… يعني فكر زائرها از همان ابتدا مغشوش شد.
بله احسنت. بگذاريد خاطره‌اي بگويم؛ يك وقت يك آقايي به من زنگ زد، گفت حاج آقا همه‌ي زندگي و خانه‌ي ما به هم ريخته است. خيلي ناراحت بود. گفتم چه شده؟ گفت همه‌ي خانه‌ي ما نجس شده! گفتم چرا؟ گفت يك كارگر بنا در حال كار كردن بود؛ دستش زخم شده بود و خودم ديدم كه زخم بود و همين‌طور همه‌جا را… . گفتم مشكل همين است؟ گفت بله. گفتم اين خيلي كه سخت نيست. مقداري او را آرام كردم و بعد گفتم مگر خانه‌ي من و شما خانه‌ي خدا يا مسجد است كه بايد پاك باشد؟ حالا ديوار نجس است، باشد. ما در بحث طهارت و نجاست واقعاً بر مردم سخت گرفتيم؛ چقدر افراد وسواسي كه خود بنده با آن‌ها سروكار داشتم؛ چقدر زندگي‌ها به علت اين مسأله متلاشي شده است. در حالي كه اين‌طور سخت نيست؛ اين‌گونه سخت نگرفته‌اند. شما عصر پيامبر و مكه را با آن كم‌آبي فرض كنيد؛ آن‌هم مسلمان‌هايي كه در اقليت بودند؛ اكثريت با غيرمسلمانان بود. نمي‌بينيم كه مدام گفته باشند اين‌جا را احتياط كنيد و آن‌جا را تطهير كنيد و… . لذا ما بارها گفتيم فقط بايد به همان مواردي كه واجب است پاك باشند دقت شود. حتي وقتي مي‌گويند كه جاي محل سجده در نماز بايد پاك باشد، اگر مهري باشد كه يك طرف آن پاك نيست، مي‌توانيد بر طرف پاك آن سجده كنيد. اما مي‌بينيم كه فردي به خانه‌ي بستگانش رفته و وقتي مي‌خواهد نماز بخواند مي‌پرسد سجاده پاك است؟ خب به شما چه ربطي دارد كه پاك است يا خير؟ ما از آن طرف اصل طهارت را داريم؛ اصل حمل عمل مؤمن بر صحت را داريم. پس اين مسأله‌ي تبشيري بيان كردن خيلي مهم است.
اصل ديگري كه بايد مراعات كرد، استفاده از جاذبه‌هاي هنري است. من بارها عرض كردم كه اگر ما واقعاً از اين جاذبه‌ها استفاده نكنيم از قافله‌ي تبليغ عقب مي‌مانيم. قافله‌ي تبليغ در حال پيش رفتن است. كتاب‌فروشي‌هاي مخصوص كودكان را ببينيد؛ انواع و اقسام پازل‌ها، دفترچه‌هاي رنگ‌آميزي، نقاشي، كتاب‌هاي مخصوص آموزش حروف الفبا، اعداد، پرچم‌ها و نقشه‌هاي كشورها و… الي ماشاءالله كار شده است؛ اما براي احكام چهار كتاب پيدا نمي‌كنيد؛ حالا چه در قالب شعر چه داستان و يا قالب‌هاي ديگر. چرا ما كار نكنيم؟ مگر اشكال شرعي دارد كه ما احكام دين را بدون تغيير در سطوح مختلف سني متناسب با نياز بگوييم؟ مثلاً براي كودك قبل از دبستان ۲۰ مسأله‌ي مورد نياز؛ حتي براي مكلفين هم به اين تعداد مسأله كه در رساله‌ها آمده نياز نيست. رساله‌ها كتاب‌هاي مرجع هستند و در جاي خود لازم.
ما چه مقدار از نقاشي، خط خوب، شعر يا فيلم در زمينه‌ي تبليغ و احكام‌گويي استفاده مي‌كنيم؟ چه مقدار در سريال‌هاي ما احكام آموزش داده مي‌شود؟ ممكن عده‌اي به اين حرف ما بخندند و بگويند آقا مي‌گويد در سريال تلويزيوني احكام بگوييد. من نمي‌گويم در سريال احكام بگوييم؛ اما مي‌توانيم در سريال طوري نشان ندهيم كه مثلاً وقت نماز آفتاب طلوع كرد و نماز خوانده نشد.
البته ناگفته نماند كه صدا و لحن شما به اعتقاد بسياري خيلي مؤثر بوده است. چهره‌ي شما از خاطرات دوران كودكي ماست؛ حدود سال‌هاي ۶۹ و ۷۰ كه اولين بار چهره‌ي شما را از تلويزيون ديديم. اين ويژگي شخصي شماست؛ از نظر لحن، صدا و نوع بيان.
حالا اين يك نعمت خدادادي است و در دست من نيست. اما ما نبايد خودمان را دست كم بگيريم. من نمي‌گويم همه‌ي حوزه‌ي علميه بروند كارگرداني سينما بخوانند يا بروند نقاشي كار كنند…
اما افرادي كه قرار است صحبت كنند، بايد برخي از مسائل را اشراف داشته باشند.
احسنت؛ من مي‌گويم اگر ما در حوزه‌ي علميه ۷۰۰ درس خارج داريم ـ كه بايد بيش از اين‌ها هم باشد ـ ۷۰ متخصص بيان احكام نيز داشته باشيم. آيا اين اشكال شرعي يا ايرادي دارد؟ اگر ما هزار ساعت فقه در حوزه مي‌خوانيم ـ كه بايد بيشتر از اين هم بخوانيم و با دقت هم بخوانيم و به فرموده‌ي حضرت امام همان سبك جواهري بايد با همان دقت و استحكام محفوظ بماند ـ ده ساعت هم متدولوژي بيان احكام را هم فرا بگيريد؛ به‌ اين معنا كه ياد بگيريم احكام را اين‌طور بگوييم؛ اين مسأله را اين‌‌گونه بگوييم؛ براي اين مخاطب اين مسائل را بگوييم و… آيا اين اشكال دارد؟ صحبت ما اين است. مي‌گوييم ببينيد استعداد داريد يا خير؟ در كنار همان درس‌هايي كه داريد مي‌خوانيد ـ و الآن خيلي چيزها را هم بلد هستيد ـ چه اشكال دارد اگر كسي استعداد نقاشي دارد ـ مثلاً ـ آن را هم به خدمت بگيرد. حتي لزومي ندارد همه خودشان نقاشي كنند؛ بيايند آن فيلم‌ساز، تهيه‌كننده و كارگردان را به خدمت بگيرند و بگويند ما چنين طرح و ايده‌اي داريم؛ آن فرد پياده مي‌كند. بنابراين يكي از اصول مهم در بيان احكام استفاده از جاذبه‌هاي هنري است.


| شناسه مطلب: 70875




فلاح زاده احكام



نظرات کاربران