اسرار اعمال حج در قرآن و سنت اسرار اعمال حج در قرآن و سنت اسرار اعمال حج در قرآن و سنت بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
اسرار اعمال حج در قرآن و سنت اسرار اعمال حج در قرآن و سنت اسرار اعمال حج در قرآن و سنت اسرار اعمال حج در قرآن و سنت اسرار اعمال حج در قرآن و سنت

اسرار اعمال حج در قرآن و سنت

نویسنده : زهرا حق زاده

چكيده
نگرشي عميق و همه‌جانبه به آيات و روايات، به خوبي اين معنا را ثابت مي‌كند‌كه حج، ظاهري دارد و باطني و آنچه را مردم در ظاهر انجام مي‌دهند با باطن حج فاصله بسياري دارد و خداوند طالب حقيقت حج است و حجي را از زائرش مي‌خواهد‌كه در آن، روحش متحول و دگرگون شود و در عمل و روح با شياطين بجنگد و غير خدا را لبيك نگويد. در اين بحث به تبيين گوشه‌اي از اسرار حج پرداخته‌ايم تا زائران خانه خدا بتوانند با آگاهي به اين اسرار، اين سير روحي را با سربلندي پشت سر بگذرانند. ازاين‌رو، ابتدا اسرار و فلسفه تشريع حج، و سپس اسرار اعمال عبادي عمره و حج تمتع از منظر قرآن و روايات بيان مي‌شود.
كليدواژه ها
حج؛ عمره؛ تمتع؛ فلسفه؛ سر؛ حكمت
طرح مسئله
در ميان واجبات الهي، حج، برجستگي و ويژگي خاصي دارد كه به ابعاد وسيـع و گسترده مناسك آن مربوط است و به دليل همين گستردگي مناسك فلسفه اسرار‌آميز حج همچنان پويا و شگفتي‌آفرين است؛ هرچند كه براي بسياري ناشناخته مانده است. حج گنجينه‌اي است با زواياي بي­شمار‌ كه هركس به قدر فهم و دانش خود، آن را درك مي­كند و با اين همه، حقايق آن تمام‌نشدني است و پا به پاي حركت زمان و رشد انديشة بشر، رشد مي‌كند
و هر اندازه، به بحث و بررسي فلسفه حج بپردازيم، نكات تازه‌تري خواهيم يافت. ازاين‌رو، يكي از عوامل مهم‌كه مي­تواند ما را در انجام دادن حج واقعي و مورد رضايت خداوند متعال ياري كند، توجه عميق و همه‌جانبه به اسرار و فلسفه و روح حج است؛ زيرا وقتي ما با فلسفه و اسرار حج آشنا شويم و اهداف عالي شرع مقدس را از اين فريضه بزرگ به دست آوريم، ديگر به خود اجازه نمي­دهيم‌كه به اجراي مراسم تشريفاتي و اعمال خشك و بي­روح اكتفا كنيم. مفهوم ‌شناسي 1. حج الف) حج درلغت؛ در منابع لغوي معاني گوناگوني براي حج ذكر شده ‌كه برخي از آنها عبارت‌اند از: قصد كردن؛ آهنگ كردن؛ پي در پي؛ قصد زيارت كردن؛ آمدن؛ شاد شدن (ابن‌منظور، 1414، ج4، ص37). ب) حج در اصطلاح؛ حج در اصطلاح و عرف اسلامي به معناي قصد زيارت خانة خدا و انجام‌دادن مناسك مخصوص در ايام معيّن است؛ چنان‌كه راغب اصفهاني دراين‌باره مي‌گويد: «اصلُ الحَجِّ، القَصدُ للِزّيارةِ، خُصَّ في تعارف الشّـرع بِقَصدِ بَيتِ اللهِ تعالى إقامَةً لِلنُسُك». (راغب اصفهاني، 1387ش ، ص107). اصل حج، به معناي قصد زيارت است، ولي در عرف شرع به قصد خانه خدا، براي برگزاري مناسك حج اختصاص يافته ست». اما طريحي، لغت‌شناس معروف، ارتباط معناي لغوي و اصطلاحي حج را به صورت واضح‌تر بيان مي‌كند: «حج در لغت، قصد كردن چيزي را گويند و در اصطلاح شرعي، عبادت مخصوصي است‌كه در زمان و مكان معيّن و به شكل خاصي در جوار بيت الله الحرام به­منظور اطاعت و تقرب به خدا انجام مي‌شود. ارتباط ميان معناي لغوي و اصطلاحي
در اينجاست‌كه شخص براي انجام‌دادن اعمال مخصوص، قصد زيارت خانة خدا مي‌كند.» (طريحي، 1375ش، ج3، ص285). ج) حج تمتّع؛معناي حج تمتع آن است‌كه شخص مكلف ابتدا اعمال عمره را در ماه‌هاي حج انجام دهد و پس از فراغت از عمره، براي حج تمتع احرام ببندد و اعمال حج را به جا آورد. (شهيد اول، 1372ش، ج1، ص217). وجه تسمية حج تمتع اين است‌كه مكلف (زائر خانة خدا) پس از انجام اعمال عمره، از آنچه در بين حج و عمرة تمتع بر او حرام شده بود، بهره‌مند گردد. اين حج بر كساني‌كه استطاعت مالي دارند، واجب است (همانجا). 2. فلسفه
«ف ل س ف، قال بعض العارفين: الفلسفة لغة يونانية معناها محبة الحكمة، وفيلسوف أصله فيلاسوف؛ أي محب الحكمة، وفيلا: المحب، وسوف الحكمة. وقد جاء في الحديث صفة المتفلسفين» (طريحي، 1375، ج4، ص107). در بحث حاضـر، فلسفه به معناي «حكمتِ احكـام» است و پرداختـن به اينكه تشريع يك حكم براي رسيدن به چه غرض­ها و فوايدي بوده است. اين كلمه يوناني و مركب از «فيلا» و «سوفيا» به معناي «دوست‌دار دانش» است. اين واژه در آغاز به مجموعه علوم و سپس به علوم عقلي اطلاق مي‌شد و در زمان حاضر علاوه بر كاربرد آن در بحث «هستي‌شناسي»، در هر موردي‌كه «چيستي» و «چرايي» چيزي مورد پرسش باشد، به كار مي‌رود. 3. سرّ
«واژه «سرّ» به معناي مخفي نگهداشتن اجسام به كار مي‌رود و نيز به معناي كلامي است‌كه در درون حفظ مي‌شود و از گفتن آن به كسي اجتناب مي‌گردد و از آن جهت‌كه حكمت احكام مستور است، به آن سرّ گفته مي‌شود» (راغب اصفهاني، 1378ش ، ص135). فلسفة تشريع حج
خداوند حج را بر كساني­كه اسـتطاعت وتوان رفتن به­آن را دارند، واجب كرده است و در اين مطلب، هيچ شـك وشـبهه‌اي وجود ندارد؛ (فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَلِلهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِين) (آل عمران: 97). حضرت علي7 مي‌فرمايند: «خداوند حج خانه خود را بر شما واجب گردانيـد و خانه خود را قبله­گـاه مردم ساخت، مردم با شوق تمام، آنسان كه ستوران به آبشخور روي نهند و كبوتران به آشيانه پناه برند، بدان درآيند. خداي سبحان حج را مقرر فرمود تا مردم در برابرعظمت او فروتني نشان دهند و به عزت و جبروت او اعتراف كنند و از ميان بندگان خود كساني را برگزيد تا صلاي دعوت او شنيدند و اجابت كردند و سخن حق تصديق نمودند و در آنجا پاي نهادند كه پيامبرانش نهاده بودند و به آن فرشتگان همانند شدند كه گرد عرشش طواف مي­كنند و در اين سودا كه سرمايه شان عبادت اوست، سود فراوان حاصل كردند و تا به ميعاد آمرزش او دست يابند بر يكديگر پيشي جستند. خداوند، سبحانه و تعالي حج را نشانه و علامت اسلام قرار داد و كعبه را پناهگاه پناهندگان و حج را فريضتي واجب قرار داد و حقش را واجب گردانيد و حج را بر شما مقرر فرمود وگفت: براي خدا حج آن خانه بر كساني كه قدرت رفتن به آن داشته با شند واجب است و هركه راه كفر پيش گيرد بداند كه خدا از جهانيان بي نياز است.»[1] (فيض الاسلام، 1379ش ، ص42 ـ 41). نكته مهم و درخور بررسـي، فلسفه تشريع حج است؛ زيراخداوند تعالي، حكيم است و هيچ يك از افعال او بدون حكمت نيست. پس تشـريع حج نيز بدون فلسـفه و حكمت نمي‌‌‌باشد. دربارة فلسـفه تشريع حج چند مطلب درخور توجه است: 1. نماد عبوديت
روشن است­كه فلسفه خلقت بشر، عبادت و شناخت خداوند تعالي و رسيدن به­كمال مطلوب است: {وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون)(ذاريات : 56)؛ «و من جن و انس را نيافريدم، مگر براى اينكه عبادتم كنند.» در روايتي از امام صادق و امام باقر8 نقل شده است: «خداوند دوست داشت او را اين­گونه عبادت كنند، لذا خانه كعبه را در زمين آفريد و بر بندگانش طواف پيرامون آن را واجب نمود و بيت‌المعمور را در آسـمان آفريدكه هر روز هفتاد هزار ملائكه بر آن وارد مي‌شوند و تا روز قيامت از حالت طواف پيرامون آن، بيرون نمي‌‌‌روند (ابن بابويه، 1380ش ، ج2، ص402). بنابراين، حج را خداوند واجب كرد چون نمونه كامل عبوديت و تسليم است. 2. مغفرت گناهكاران
انسان هر لحظه در خطر است و هر زمان ممكن است مغلوب وسوسه شـيطان قرارگيرد. لذا خداوند به انسان فرصـت‌هاي مناسبي داده است تـا بتوانـد به درگـاه او توبه كند و بخشايش بطلبد. بنابراين، بين شب‌‌ها و روزها، شب و روز جمعه را، و بين ماه‌ها، ماه مبارك رمضان را، و بين سال‌ها و طول عمر، سفر به حج را قرار داد تا بندگانش؛ چنانچه فريب شيطان را خوردند و مغلوب هواي نفس شدند، به درگاه خداوند پناه آورند و طلب مغفرت كنند. اميرالمؤمنين، علي7 در وصف حج و عمره مي‌فرمايد: «ويرخضان الذنب»؛ «حج و عمره گناهان را پاك مي‌كند» (فيض الاسلام، 1379ش ، خ 109، ص338). 3. نمونه اجتماع و وحدت مسلمين
در موسم حج از همه اقشـار وگروه‌ها و ملت‌هاي مسـلمان حضور دارنـد همه آنان با هم لبيك مي‌گوينـد و مناسك حـج را در موسم آن، انجام مي‌دهند. مسلمانان در حج با همديگر آشنا مي‌شوند وگرفتاري‌‌ها و نيازهاي خود را مطرح مي‌كنند و منافع عمومي مسلمانان را بررسي مي‌نمايند و در نتيجه، وحدت و همبستگي آنان بيشتر مي‌شود. از امام صادق7 پرسيدند: «چرا خداونـد بنـدگان را به انجام ‌دادن حـج و طواف كعبه مكلّف ساخت؟» حضـرت فرمودند: «در حج، مسلمانان از مشرق و مغرب در يك مكان اجتماع مي‌كنند و همديگر را مي‌شناسند و هرگروهي از آنان از راه تجارت، سود مي­برند.» (ابن‌بابويه، 1380، ج2، ص405). خداوند متعال در قرآن كريم مي‌فرمايد: {وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلى‏ كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ * لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللهَ فِي أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى‏ ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِير} (28 : حج). اين آيه علاوه بر اينكه اشاره به وحدت مسلمانان جهان دارد، در مورد آثار و منافع‌ اين اجتماع نيز سخن مي‌گويد. علامه طباطبايي مي‌نويسد: كلمه «منافع» در جملة «لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ» اطلاق دارد و منافع دنيوي و اخروي را شامل مي‌شود (طباطبايي، 1386ش، ج14، ص369). برخي ديگر از آيات، ناظر به منافع معنوي و مادي براي مسلمانان است؛ از جمله: الف) استغفار و ياد خدا {فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا الله عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ} (بقره: 198). عرفات، نام سرزمينى است در بيست كيلومترى مكه كه بر زائران خانة خدا واجب است در روز نهم ذى‌الحجه، از ظهر تا غروب در آنجا بمانند و اگر قبل از غروب از آنجا خارج شوند، بايد يك شتر جريمه دهند. واژة «عرفات» از «معرفت» به معناى محلّ شناخت است. در آنجا آدم و حوا8 يكديگر را شناختند و به گناه خود اعتراف كردند. به فرمودة امام صادق و امام باقر8 جبرئيل در اين مكان به حضرت ابراهيم گفت: «وظايف خود را بشناس و فراگير» (كليني، 1385ش ، ج4، ص207). زمين عرفات خاطراتى از ناله‏ها و اشك‏هاى اولياى خدا دارد. از نشانه‏هاى جامعيت اسلام اين است كه در كنار اعمال عبادى حج، به زندگى مادى و كسب معاش نيز توجه دارد؛ همان‌گونه كه در سورة جمعه در كنار دستور به شركت در نماز جمعه، مى‏فرمايد: «بعد از پايان نماز به سراغ كسب معاش برويد» (جمعه: 10). آرى، حج در عين عبادت، اقتصاد است. امام صادق7 فرمودند: «يكى از آثار حج، تشكيل اجتماعي بزرگ از مسلمانان نقاط مختلف جهان و نقل و انتقال انواع تجربيات و فراهم شدن زمينه انجام مبادلات تجارى و اقتصادى است (شيخ حرّعاملي، 1414ق، ج8 ، ص9). ب) اخلاص و تقوا و فضل الهي {وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏ وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبابِ} (بقره : 197). در هر سفرى، زاد و توشه لازم است. بهترين زاد و توشة سفر حج، تقواست (قرائتي، 1383ش ، ج1، ص314). ج) تمرين تعظيم شعائر الهي {يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ الله...} (مائده : 2). خداوند در ابتداى اين آيه، احترام به همه شعائر را واجب، و هتك حرمت آنها را حرام كرده است؛ ولى در ميان شعائر، چند مورد را به خصوص ذكر كرده است؛ از جمله: چهار ماه رجب، ذي‌قعده، ذي‌حجه و محرم كه جنگ در آنها حرام است و ماه ذي‌حجه كه حج در آن انجام مى‏شود، هَدْى كه قربانى بى‏نشان است و قلائد كه قربانى نشان‏دار است. د) رفع فقر و گرسنگي {فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَر} (حج : 36). مراد از «القانع»، فقير قانع است و مقصود از «الْمُعْتَرَّ» فقيرى است كه نياز دارد، اما حرفى بر زبان نمي­آورد، ولى به قصد كمك گرفتن از كنار شما عبور مى‏كند (قرائتي، 1383، ج8 ، ص44). ه‍ ) حج هدايتي براي جهانيان {إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِين} (آل عمران : 96). از ايرادهاى بنى‌اسرائيل اين بود كه چرا مسلمانان، با توجه به قدمت بيت‌المقدس كه هزار سال قبل از ميلاد به‌دست حضرت سليمان ساخته شده، آن را كنار گذاشته و كعبه را قبله خود برگزيده­اند. اين آيه در پاسخ آنان مى‏فرمايد: «كعبه از روز نخستين، اولين خانه عبادت بوده
و قدمت آن بيشتر از هر جاى ديگر است». امام صادق7 با توجه به جمله «أَوَّلَ بَيْتٍ» فرمودند: چون مردم مكه بعد از كعبه گرد آن جمع شده‏اند، پس حق اولويت با كعبه است
و لذا براى توسعه مسجدالحرام مى‏توان خانه‏هاى اطراف كعبه را به نفع حرم خراب كرد (شيخ حرّ عاملي، 1414ق، ج13، ص217). علامة طباطبايي در الميزان مى‏نويسد: روايات «دحوالأرض (گسترش زمين از زير خانه كعبه) (كليني، 1385، ج4، ص189) بسيار است و هيچ دليل علمى كه مغاير آن باشد، پيدا نشده و با قرآن نيز مخالفتى ندارد. حضرت على7 در نهج البلاغه، خطبه 192 مى‏فرمايد: «خداوند تمام مردم را از آدم7 تا آخرين نفر، با همين سنگ‏هاى كعبه آزمايش مى‏كند.»
و) اعلان عمومي برائت از مشركان {وَ أَذانٌ مِنَ الله وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ الله بَرِي‏ءٌ مِنَ الْمُشْـرِكِينَ وَ رَسُولُه} (توبه : 3). ز) گسترش تجارت و كسب و كار {لَكُمْ فِيها مَنافِعُ} (حج : 33) . در ساية تعظيم شعائر، منافع مادّى شما نيز تأمين مى‏شود. {لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُم} (بقره : 198). از نشانه‏هاى جامعيّت اسلام آن است كه در كنار اعمال عبادى حج، به زندگى مادّى و كسب معاش نيز توجه دارد. 4) نشانه عظمت خداوند
امام علي7 مي‌فرمايد: «خداوند حج را نشانه‌اي براي تواضع مردم در برابر عظمت خداوند قرار داد.» (فيض الاسلام، 1379، خ1، ص40). 5) تجديد خاطره پيامبر خدا9 وقـتي انسـان بـه حـج مي‌رود و وارد مكـه و مـدينه مي­شـود، نزول جبرئيـل و فرشـتگان بر پيـامبر9 ، فداكاري‌ها و پيكارهاي مسـلمانان، بناي مكه به‌دست حضـرت ابراهيم و اسـماعيل8، اسلام آوردن علي7 ، مقـاومت مسـلمانان در شـعب ابي‌طـالب و صـدها واقعه و جريان معنوي را در ذهن خود مجسم مي­سازد. اين امر باعث مي‌شود تمام آن وقايع در طول تاريـخ زنـده بمانـد و موجب تقويت اسـلام و مسـلمانان شود. پس يكي ازحكمت‌هاي تشريع حج در اسلام، تجديد خاطره دوران پيامبر خداست. امام صادق7 نيز درباره علت و فلسفه تشريع حج مي‌فرمايد: «حج تشريع شده است تا آثار پيامبر9 و اخبار او شناخته و يادآوري شود و فراموش نگردد.» (ابن‌ بابويه، 1380، ج2، ص405). تقويت دين اسلام و آزمايش كردن انسان‌ها از جمله حكمت‌هاي ديگر تشريع حج است. با توجه به آيات شريفه و بيانات گهربار ائمه: نتيجه مي­گيريم‌كه اسلام، فرد صالح را هسته‌اي براي تشكيل جامعه صالح مي‌داند و اين بدان معناست‌كه هدف نهايي اسلام، جامعه است، نه فرد. ازاين‌رو، عبادت‌هاي فردي را در اصلاح شخص منحصر نمي‌داند؛ بلكه هدف اصلي عبادات، بر پايي جامعه صالح است. هر يك از عبادت‌ها؛ از جمله نماز و روزه و حج، اصلاح شخص را به اصلاح جامعه پيوند مي‌زند؛ چون آدمي در زندگي از ديگران اثر مي‌پذيرد؛ بنابراين، موسم حج بهترين فرصت براي اجتماع مسلمانان در اين همايش بزرگ است تا با يكديگر همفكري كنند و در حل مشكلات جهان اسلام بكوشند و طرح‌هاي استواري را براي دفع خطرهاي بي‌شمار جوامع اسلامي تصويب كنند. اسرار اعمال عمره و حج تمتع
مراسم شكوهمند حج اگر بر اساس برنامة الهي انجام شود (مانند عبادات ديگر)، نتايج و بهره‌هاي فراواني نصيب امت اسلامي خواهد كرد. حج، مراسمي عبادي ـ سياسي است
و ابعاد گوناگوني دارد و هر بعد آن، دريچه‌اي از كمالات را در برابر انسان مي‌گشايد. حج سبب تقويت پيوند‌هاي الهي مي‌شود و انسان را از تاريكي‌هاي گناه بيرون مي‌آورد و به سوي آينده‌اي روشن و مملو از اميد رهنمون مي­سازد. بنابراين، در ميان عبادات، حج داراي جايگاه بلندي است و حج كامل نيز حجي است‌كه با آشنايي به ابعاد اسرار آن انجام پذيرد. حال، بيان اسرار اعمال عبادي را با حديثي از امام صادق7 آغاز مي‌كنيم و سپس به بررسي اسرار تك تك اعمال مي‌پردازيم. امام صادق7 مي‌فرمايد: «آنگاه كه لباس احرام به تن كردي، نيت احرام كن، و آنچه تو را از ذكر پروردگار متعال باز مى‏دارد و از اطاعت امر خدا مانع مى‏شود، بر خود حرام كن و سپس لبيك بگو، به اين قصد كه دعوت خداى متعال را با نهايت صفاى خاطر و خلوص نيت و نظر پاك، اجابت مى‏كنم و در راه آن‏ موضوعى كه دعوت شده‏ام صميمانه قدم برمي‌دارم و به ريسمان محكم ايمان و توجه به خداوند متمسك مى‏شوم و همين طور كه در ظاهر، اطراف خانه كعبه طواف مى‏كنى، دل تو نيز مانند ملائكه حول عرش پروردگار متعال طواف كند و قلبت چون بدنت مشغول طواف و توجه و حضور باشد. پس از آن در ميان صفا و مروه حاضر شو و هوا و هوس و خودبينى و قدرت و شخصيت را كنار بگذار و مشغول هروله باش. بعد از آن با خارج شدن از شهر مكه و از هياهوى اجتماع و گرفتاري‌ها و قيودات از مراحل غفلت و از لغزش‌هاى خود بيرون آي و به سوى منا حركت كن، و آنچه را براى تو جايز و حلال نيست، آرزو مكن، و هر آنچه را سزاوار مقام تقوا و اخلاص نباشد، در دل خود راه مده.»[2] در اين دستورهاى اجمالى نكاتى ديده مى‏شود؛ از قبيل: 1. توجه پيدا كردن به موانع سلوك و عيوب و حجاب‌هاى نفسانى و صفات ناپسند باطنى كه سالك را از سير به سوى خدا مانع مى‏شوند؛ 2. آماده شدن براى سير و سلوك با تصفيه خاطر و اخلاص نيت و نظر پاك؛ 3. متمسك شدن به حقيقت ايمان به خدا، و دور كردن وسايل و علايق ديگر؛ 4. توجه خالص به پروردگار متعال و طواف قلب عرش روحانى الهى؛ 5 . رها شدن و فرار كردن از هوا و هوس و خودبينى، و از روى صفا و محبت در كنار خانه خداوند متعال هروله كردن؛ 6 . قطع علايق اجتماعى و انصراف از قيدهاي زندگى شهرى؛ 7. تصميم گرفتن به ترك حرام و آنچه سزاوار نيست. بايد توجه كرد كه در حالت احرام كه لبيك گفته مى‏شود، بزرگ‌ترين نعمت و مهم‌ترين حالت روحانى به انسان رو آورده است؛ زيرا موقعيتى است كه ا نسان به ميهمانى پروردگار دعوت شده و براساس دستور و شرايط و مقدمات براى اين دعوت پذيرفته شده و قدم به اولين مرحله برنامه ميهمانى گزارده و در مقابل توجه ميزبانى كه آفريننده و مالك و سلطان جهان است، لبيك مى‏گويد و در طول مدت زندگى، كمتر نظير اين حالت را مى‏شود به دست آورد. اگر اين توفيق و سعادت براى كسي پيدا شد، ‏بايد در مقابل آن ‏ توفيق قدردان باشد. اين برنامه را با بهترين نحو و با تمام توجه و احترام انجام دهد. تك تك اعمال عبادي حج داراي اسرار و رموزي است‌كه خداوند داناتر است و انسان نمي‌‌­تواند به حكمت تمامي آنها دست يابد. اما اگر به آنچه از طريق بزرگان رسيده توجه داشته باشد، موجب تعالي روح مي‌شود‌كه در ذيل به برخي اشاره مي‌شود: 1. موسم حج
موسم حج خود داراي سرّي است و آن، اشاره به رجعت و مرگ است؛ چراكه انسان در هر دو حال (هنگام حج و هنگام مرگ) كدورت‌ها و غبارها را مي‌شويد، با كساني‌كه قهر است آشتي مي‌كند، قرض‌هايش را مي‌پردازد، خمس مالش را مي‌دهد و از ديگران حلاليت مي‌طلبد. 2. احرام
در احرام‌كه همراه با برهنه شدن از زينت زندگي دنياست، ظهور توحيد و تجلّي بالغ آن، همچنين تمثيل حشر و معاد؛ يعني بازگشت به مبدأ، آشكار است. ازاين‌رو، بر اساس رهنمود امام سجاد7 آن‌كه هنگام احرام بستن، از قلب نگذراند‌كه «خدايا! از هر چه غير توست دست شستم و فقط به ولاي تو دل بستم»، در حقيقت به ميقات نرفته واحرام نبسته است. البته مراد، نفي كمال است نه نفي صحت (جوادي آملي، 1377، ص415). 3. راز استحباب غسل در ميقات امام سجاد7 مي‌فرمايد: حجگزاران با انجام دادن آن، تطهير خود از گناه و لغزش را قصد كنند. پس در ميقات، فقط پاك كردن بدن نيست، بلكه نشانه‌اي از تطهير دل است و اين اولين سرّ از اسرار حج است. بر اين اساس، زائر متعهد مي‌شود‌كه اولاً: ديگر خود را به گناه نيالايد، ثانياً: از اين پس جز در راه اطاعت گام ننهد، ثالثاً: كاستي‌هاي گذشته را جبران و ترميم كند. غسل احرام با چنين قصد و تعهدي غسل توبه است. آن‌گاه زائر بيت‌الله با روح و جسم پاك، جامه طاعت در بر كند و با نماز احرام؛ يعني با ستون دين، به خدا نزديك مي‌شود و نيز با در بر كردن لباس سادة احرام، امتيازات ظاهري افراد زايل مي‌شود و زمينة هرگونه برتري‌طلبي و فخرفروشي از بين مي‌رود (همانجا). لبيك؛«با لبيك گفتن در حقيقت با خدا پيمان مي‌بندد‌كه از اين پس جز به طاعت او زبان نگشايد و بر گناهان ببندد. تلبيه پاسخ صادقانه به خداست و مبارزه با هر گونه شرك و بت از جاهليت تا مدرن است.» (همانجا). طواف؛ طواف و احكام آن نشان‌دهنده اين نكته است‌كه از يك مركز، حركت كنيد و به سوي يك هدف برويد. منظم باشيد و آزار شما به كسي نرسد. سزاوار است‌كه به هنگام طواف، قلب زائر پر از تعظيم، محبت، خوف و رجا باشد و بداند‌كه با عمل طواف، در نقش فرشتگان مقرب خداست‌كه پيرامون عرش الهي در حال طواف­اند: {وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِم‏...} (زمر: 75). بنابراين، راز طواف و روح و حقيقت آن، طواف دل است گرد حضرت ربوبي و خانه كعبه، مثال ظاهري در عالم شهود براي حضرت ربوبي است‌كه با چشم ظاهر قابل مشاهده نيست... و ما در اين طواف، خود را به قدر امكان با فرشتگان مقرب شبيه مي­سازيم (محقق، 1390، ص86). 4. نماز طواف
«سرّ اينكه پشت مقام ابراهيم و نزديك آن نماز، نياز و حضور به جاي آوري آن است‌كه اسماعيل و ابراهيم،‌كه اين از آتش گذشته و آن از قربانگاه، هر دو مأمور خداوند و مسئول خلق و معمار كهنه‌ترين معبد توحيد در زمين‌اند و تو اكنون در مقام ابراهيمي و بر­ پاي ابراهيم به پا خاسته‌اي و به دست خداي ابراهيم دست بيعت داده‌اي؛ بايد ابراهيم­وار زندگي كني و در عصر خويش معمار كعبة ايمانت باشي؛ قوم خويش را از مرداب زندگي راكد و حيات مرده و ذلت جور و ظلمت جهل، به حركت درآوري و جهت بخشي، به حج بخواني آنها را، و به طواف آوري» (شريعتي، 1350، ص74). 5. سعي
«همانا صفا و مروه دو نمونه از نشانه‏هاى خداست. پس هر كس حج خانه يا عمره به‌جاى آورد، مي­تواند ميان آن دو، سعى كند و كسى كه عمل خيرى را به طوع و رغبت خود بياورد، خداوند شاكر و داناست.»[3] (158 : بقره). سعي بين صفا و مروه آثار و بركات بسياري دارد؛ از جمله: الف) كسي‌كه سعي بين صفا و مروه انجام مي‌دهد از گناهان پاك مي‌شود (ابن‌بابويه، 1367، ج2، ص138). ب) پاداش كسي را داردكه پياده از شهر خودش براي انجام‌دادن حج به مكه مي‌رود و پاداش كسي را دارد‌كه هفتاد كنيز مؤمنه آزاد كند (برقي، 1371، ج1، ص139)؛
ج) مورد شفاعت ملائكه قرار مي‌گيرد (ابن‌بابويه، 1367، ج1، ص139). سعي بين صفا و مروه يكي از نمودهاي عيني تواضع، فروتني، عبوديت و بندگي انسان است و در آنجاست‌كه صفت‌هاي ناپسندي چون كبر و غرور و خودكامگي به كنار گذاشته مي‌شود و فضايل اخلاقي همچون تقوا و پارسايي شكوفا مي‌شود. 6. تقصير
«حقّاً خداوند رؤياى پيامبر خود را تحقّق بخشيد [كه ديده بود:] شما بدون شك، به خواست خدا در حالى كه سر تراشيده و موى [و ناخن‏] كوتاه كرده‏ايد، با خاطرى آسوده در مسجد الحرام درخواهيد آمد. خدا آنچه را كه نمى‏دانستيد دانست، و غير از اين، پيروزى نزديكى [براى شما] قرار داد.[4] (فتح : 27). تقصير يعني كوتاه كردن مقداري از ناخن يا موي سر يا صورت. خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد: بر حج‌گزار واجب است پس از اتمام سعي، تقصير كند. حاجي بعد از آنكه سعي خويش را انجام داد، همانند انساني است‌كه به ديار معشوق بازگشته، نوراني شده و از تمامي گناهان پاك و مبرا گرديده است. او به ميهماني خدا رفته و با كوله­باري ازخوبي‌ها، نيكي‌ها و زيبايي‌ها بازگشته است. او تولدي دوباره يافته، حياتي مجدد پيدا كرده و اينك انساني ديگر شده است. خداوند مي‌خواهد اين تغيير و تحول را با علامتي در بدن او نشان دهد؛ از طرفي مو، نشانه زيبايي است. بنابراين، خدا خواسته است انسان از زيبايي ظاهري بكاهد و سيرتي زيبا بيابد؛ درونش نوراني شود از نعمت‌هاي الهي بهره‌مند گردد. خدا خواسته‌كه انسان جمال خويش را به پاي جمال او قرباني كند تا از درون خود روزنه‌اي به سوي نور معرفت پيداكند و در پايان اين راه و در آخرين مرحله اين هجرت طولاني، به نشانه بازگشت به زندگي نوراني، دستي به سر و روي خويش كشد و اوج خشوع و تواضع را در ظاهر خود هم نشان دهد. تقصير، رهايي از آلودگي­هاست. تقصير، شستن زشتي‌هاست. تقصير، تمرين بندگي است. تقصير، شكستن قفس­هاي مادي است و تقصير، پالايش ظاهر و درون است.» (فعالي، 1389، ص82 ـ80). 7. احرام براي حج
پس از اعمال و مناسك عمرة تمتع، انسان از حالت احرام بيرون مي‌آيد و بايد در مكه براي اجراي مناسك حج تمتع، بماند. اولين عمل حج، احرام است و اسـرار احرام را پيش­تر ذكركرديم. اما سـرّ تكرار آن براي حج تمتع اين است‌كه انسان دوباره به ميهمـاني خداونـد مي‌رود. در واقع، اعمال عمره مقـدمه و تمريني براي عمل اجتماعي وگروهي حـج است وگويا انسان در عمره تمتع، پس ازكسب علم‌اليقين، به مرحله عين‌اليقين مي‌رسد و رسـيدن به مرحله عين‌اليقين، مقدمه رسيدن و درك حق‌اليقين است
حجاج روز هشـتم ذي‌حجه براي شروع اعمال حج تمتع، از مكه محرم مي‌شوند. روز هشـتم ذي‌حجه، «يوم‌الترويه» نـام دارد. از امام صادق7 درباره علت نام‌گـذاري اين روز به «يوم‌الترويه» پرسـيدند. آن حضـرت فرمود: «در آن زمـان، آب در صـحراي عرفات نبود. مردم در روز هشـتم براي آب دادن به مردم از مكه آب مي­بردند و لذا بعضـي از آنان به بعضـي ديگر مي‌گفتند: «ٍتَرَوَّيْتُمْ مِنْ المَاء»؛ «سـيراب شديد» و لذا آن روز را يوم‌الترويه ناميدند (ابن‌بابويه، 1380، ج2، ص435). 8. عرفات و مشعر الحرام
«در اثناى حج اگر بخواهيد خريد و فروشى كنيد، حرجى بر شما نيست و چون از عرفات كوچ مى‏كنيد، در مشعرالحرام به ذكر خدا بپردازيد و به شكرانة اينكه هدايتتان كرده، يادش آريد؛ چه، قبل از آنكه او هدايتتان كند، از گمراهان بوديد.»[5] (بقره : 198). مشعر و وقوف در آن (مشعرالحرام)كه در فاصله بين عرفات و منا واقع شده، داراي چند نام است: الف) مشعرالحرام؛ «مشـعر؛ يعني محل درك وشـعور». و وقوف در مشـعر، به معناي وقوف و دقت در محل شـعور است. و ممكن است اشاره به مشاعر و قواهاي نفس و ترتيب مراتب كمال باشد؛ زيرا مراتب كمال عبارت‌اند از: تجليه؛ يعني جلا بخشيدن نفس با پذيرش دين مبين اسلام و رعايت حلال و حرام؛
تخليه؛ يعني زدودن هرگونه گناه وصفت رذيله از نفس؛
تحليه؛ يعني جايگزيني صفات نيكو و پسنديده در نفس؛
فنا؛ وقوف در عرفات به مرتبه تخليه اشاره دارد؛ زيرا انسان در آنجا بايد با دعا و استغفار، نفس خـويش را از هرگونه آلودگي پاكسـازي كند. وقوف در مشـعر نيز اشـاره دارد به مرتبه تحليه؛ زيرا در اين مكـان، انسان بايد تمام مشاعر و قواهاي نفس را در خدمت خدا بگيرد و آنها را با فضيلت­هاي نفساني و رحمت­هاي خداوند آشنا كند. علت نامگذاري مشعر به «مشعرالحرام» اين است‌كه اين مكان، جزو حرم مي­باشد. ب) مزدلفه: در علت نامگذاري مشعر به «مزدلفه» چند احتمال وجود دارد: يك‌ـ واژه مزدلفه از «ازدلاف» مشـتق شده و ازدلاف به معناي تقدم است، و چون مشعرالحرام مكاني مقدم بر مناست، نام آن را مزدلفه گذاشته‌اند؛
دوـ ازدلاف يعني تقرب، چون در اين مكان، مردم به خداوند تقرب مي­جويند، لذا مزدلفه ناميده شده است؛
سه‌ـ ازدلاف يعني اجتماع، و به خاطر اينكه مردم در آنجا اجتماع مي‌كنند، «مزدلفه» ناميده شده است. ج) جمع: گفته شـده علت نام‌گـذاري آن، به «جمع» اين است‌كه حضـرت آدم و حوا8 در اين مكـان با هم ملاقات و اجتماع كردند (زارعي سبزواري، 1376ش، ص187). در مورد عرفات نيز گفته­اند: اينجا همان بقعه‌اي است‌كه حضرت آدم ابوالبشر7 در آن به تقصير خود اعتراف كرد و مورد عفو و مغفرت واقع شد، و از آن جهت عرفات ناميده شد. خدايا! اينجا همان جاست‌كه حسين عزيزت7 در ميان آفتاب سوزان، در حالتي‌كه جمعي از كسان و يارانش همراهش بودند، با سر برهنه در پيشگاهت ايستاد و مانند مسكيني دست‌هاي مقدسش را به سوي تو دراز كرد و قطرات اشك از چشمان مباركش بر رخسارش ريخت و با قلبي پرسوز و گداز و مواج از محبتت، با تو سخن گفت و دعا و مناجات شورانگيزش، انقلابي عجيب در دل‌ها افكند و روحانيتي غريب به صحراي عرفات، بخشيد. آفتاب روز عرفه، در ميان اشك و آه و ناله و زاري‌هاي سيدالشهدا، حسين بن علي8 ، و يارانش غروب كرد و وقت افاضه از عرفات به مشعر، فرا رسيد. خدايا! به حرمت آن عزيز، بر ما ذليلان ترحّم فرما! يكي از فلسفه‌هاي وقوف در مشعر اين است‌كه حج‌گزار، پيش از تشرف به خانه خدا، قلب خويش را با شعار تقواي الهي و ايمان به خالق جهان، آشنا و آميخته سازد (محقق، 1390ش، صص98 ـ 97). حج‌گزاران، در اين سرزمين مقدس پيش‌بيني‌هاي دفاعي را انجام داده، گلوله‌هاي نبرد با دشمن را نيز تدارك مي‌كنند؛ گر‌چه طبق روايات، حجاج مي‌توانند ريگ‌هايي را‌ كه براي رمي جمرات نياز دارند، غير از مسجدالحرام و مسجد خيف، از هر نقطه ديگر حرم نيز جمع‌آوري كنند (همان، 1390ش، ص99). 9. حركت به سوي منا
در روز دهم ذيحجه، پس از طلوع آفتاب، حجاج از مشعرالحرام خارج، و براي اجراي اعمال منا روانه آنجا مي‌شوند. علت نامگذاري اين مكان به «منا» اين بوده است‌كه در آنجا جبرائيل بر حضـرت ابراهيم8 نازل شد و به او فرمود: «تمنّ يا ابراهيم»؛ «اي ابراهيم، هر آرزويي داري از خداوند درخواست كن.» از امام رضا7 نقل شده‌كه آن حضرت دربارة علت نامگذاري اين مكان به نام «منا» فرموده است: جبرئيل در آن مكان به ابراهيم7 گفت: «اي ابراهيم، هر آرزويي‌ داري از خداونـد خويش درخواست كن.» ابراهيم7 در قلب خويش آرزوكرد كه ‌اي كاش خداوند دستور مي­داد گوسفندي (قوچي) را به جاي اسماعيل ذبح كند. خداوند نيز آرزويش را برآورده ساخت (ابن‌بابويه، 1372ش، ج2، ص91). دستور اين است‌كه هنگام حركت به سمت چپ و راست متمايل نباشد و فاصله مشعر و منا را در محدوده خاص طي كند و سرّش اين است كه ‌اي حاجي، در جاده و صراط مستقيم حركت كن، نه متمايل به شرق باش و نه متمايل به غرب؛ چون «الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ»؛ «چپ و راست، انحراف است و راه وسط، همانا صراط مستقيم است» (فيض الاسلام، 1379ش،‌ خطبه 16، ص145). 10. رمي
يكي از مناسك حج، رمي جمرات و سنگ زدن به تنديس شياطين است. اين حكم نيز مانند ساير مناسك، برگرفته از سنت و سيرة ابراهيم خليل است‌كه هنگام عزيمت به منا براي قرباني كردن اسماعيل، با وسوسه‌هاي ابليس روبه‌رو شد و او را رجم كرد و راه خود را پيمود و زيبا‌ترين نمايش ايمان و عشق را متجلي ساخت. برخي روايات، رمي شيطان در جمرات را به حضرت آدم7 نيز نسبت داده‌اند كه بدين وسيله، ابليس را از خود راند. بدين ترتيب ابراز تنفّر از شيطان همزمان با تعبد و تسليم در برابر خداي يگانه، از آغاز تاريخ انسان در تار و پود حج تعبيه شده و از آن جداشدني نيست. معنا و حقيقت رمي جمره
درباره فلسفه و سرّ رمي جمرات مي‌گوييم: هر يك از اين ستون‌ها به منزله شيطان است و انسان با زدن سنگ به هر يك از آنها شيطان را از نفس خويش دور، و او را منكوب مي‌كند. نفس انساني سه قسم است: الف) نفس اماره؛ اين نفس از نظر خداونـد مـذموم است؛ زيرا هميشه انسان را به انجام دادن كارهاي زشت و ارتكاب گناه، وسوسه مي‌كنـد. ازاين‌رو، براي رسيدن به كمال، بايد با نفس اماره، ستيز كرده و با اطاعت خداوند و ترك معاصي، آن را كشت و نابودكرد. خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد: «من خويش را مبرا نمى‏كنم چون كه نفس انسانى پيوسته به گناه فرمان مى‏دهد، مگر آن را كه پروردگارم رحم كند كه پروردگار من آمرزگار و رحيم است.»[6] (يوسف: 53) رمي جمرة اولي به ستيز و مقابله با شـيطان و غلبه بر نفس اماره اشاره دارد؛ زيرا دشمن اول انسان در رسيدن به كمال و قرب خداوند، نفس اماره است. ازاين‌رو، بايد از رمي جمره اولي شروع كرد وگام به گام با نيت خالص به سوي خداوند رفت. ب) نفس لوامه: اين نفس، انسـان را هنگام انجام دادن اعمال خلاف در اين دنيا ملامت و سـرزنش مي‌كنـد و به تجديـد نظر وادار مي­سازد. خداوند در قرآن كريم فرموده است: {وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَة} (قيامت : 2). در واقع نفس لوامه، انسان را هنگامي‌كه بين انجام‌دادن عمل خلاف و انجام ندادن آن مردد است، بر انجام‌دادن آن سـرزنش مي‌كند، و در رمي جمره وسـطي، انسان دوباره به شـيطان سـنگ مي‌زنـد تا به او نزديك نشـود و در هنگام ترديـد بين ارتكاب عمل خلاف و عـدم ارتكاب آن، او را نفريبد و نفس لوامه را بي­اثر نسازد. پس با رمي جمره وسـطي شـيطان را از نفس لوامه دور مي‌كنيم تا نفس لوامه به سرزنش خود براي ارتكاب عمل خلاف، ادامه دهد. ج) نفس مطمئنه: وقتي انسان نفس اماره را بكشد و نفس لوامه، او را از ارتكاب اعمال خلاف باز دارد و در مقابل انجام‌دادن گناهان از او مراقبت كند، به نفس مطمئنه، ‌كه در پرتو ايمان به خداوند و انس با اخلاق حميده و صـفات نيك حاصل مي‌شود، خواهد رسيد، و رمي جمره عقبه به دوركردن شيطان از نفس مطمئنه اشاره دارد؛ زيرا دو بار به شيطان سنگ زد تا چنين مرحله‌اي راكسب كند و اكنون‌كه آن را كسب كرده، ممكن است شيطان براي از ميان بردن آن تلاش كند. ازاين‌رو، جمره عقبه را سنگ مي‌زند. پس از تحصيل نفس مطمئنه، خداوند مي‌فرمايد: تو اى جان با ايمان * خشنود و پسنديده به سوى پروردگارت بازگرد.»[7] (فجر: 27 و 28). ممكن است فلسـفه رمي جمره عقبه پس از مشعر، و رمي جمرات، پس از حضور در عرفات و دعا و مناجات به درگاه خداوند، اين باشد كه حاجي در مشـعرالحرام نفس اماره راكشـته و شيطان را از نفس لوامه دوركرده و نفس مطمئنه را كسب نموده و اكنون آمـاده رفتن به درگـاه ربوبي است و براي حفـاظت از نفس مطمئنه لازم است جمره عقبه را سنگ بزند و پس از اعمال مكه، تمام اين سـتون‌ها را سـنگ مي‌زند تا با اعمال حج، شـيطان را به‌طور دائم از خود دور كرده باشد (زارعي سبزواري، 1376، ص98). نكته اساسي، توجه حج­گزاران به فلسفه رمي جمره و رجم شياطين است. آيا مفهوم واقعي رمي، همان سنگ زدن به ابليس و مجسمة سنگي اوست يا مفهوم وسيع‌تر و عميق‌تري وراي اين عمل نمادين نهفته است؟ بديهي است‌كه بينش اسلامي و حكمت الهي عميق‌تر از آن است‌كه رمي جمره را به رمي ستون‌هاي بي­جان و حتي خود شيطان محدود كند؛ بلكه مي­توان گفت خداوند حكيم، صف‌آرايي و نبرد مؤمنان در برابر شيطان و صفات و مظاهر شيطاني و شيطان‌صفتان را در اين مصاف ملحوظ داشته است. براي توضيح مطلب، بايد دانست‌كه در فرهنگ قرآن، مراد از واژه «شيطان و شياطين» چيست و از چه­كساني به عنوان شيطان و ياران او ياد شده است؟
هرچند مقصود از شيطان در كاربرد اولية اين واژه، همان ابليس و سپاهيان او هستند، به لحاظ صفات و ويژگي‌هاي شيطاني به انسان‌هايي نيز تعميم داده مي‌شود‌كه كانون شيطنت و استكبار و صفات رذيله‌اند و با وسوسه‌ و افسون، راه رشد و كمال را بر بني­آدم سد مي‌كنند و قرآن گاهي آنها را «اولياي شيطان»، گاه «حزب شيطان»، و گاه «برادران شيطان» ناميده است؛ مانند اين آيات: يك ـ‌ {الَّذِينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الله وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعِيفاً} (نساء:76). اين آيه دلالت دارد‌كه هركس براي خشنودي غير خدا عملي انجام دهد، در مسير طاغوت گام برداشته‌كه تعبير ديگر آن، شيطان است، و ياران طاغوت، ياران شيطان‌اند. دوـ‌ {اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ} (مجادله:19). از اين آيه استفاده مي‌شود‌كه هركس خدا را از ياد ببرد، در صف شياطين قرار مي‌گيرد. سه ـ {إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِينِ وَ كانَ الشَّيْطانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً} (اسراء : 27). از اين آيه استفاده مي‌شود‌كه اسراف و تبذير، عملي شيطاني و كفران نعمت است. كساني‌كه دارايي خود را در راهي‌كه بر خلاف رضاي خداست خرج كنند، كفران نعمت كرده، و همانند شيطان‌اند‌كه فضل و رحمت الهي را كفران نمود. خلاصه اينكه اسراف‌كاران، شياطيني هستند در قالب انسان. چنان‌كه در اين آيات ملاحظه كرديم، شياطين با صفات ويژه و در چهره‌هاي گوناگون ظاهر مي‌شوند؛ در چهرة نفاق، اسراف، تبذير، فساد در زمين، مكر و استهزاي اهل حق، ياري كردن به طاغوت، اغفال از ذكر و قرارگرفتن در حزب طاغوت و... . با اين حال رمي جمرات و برائت از شياطين، متضمن انزجار و تنفر قلبي و واكنش عملي در برابر شيطان‌صفتاني است‌كه با نفاق و نيرنگ و توطئه، در مقام خصومت با مؤمنان‌اند و رهروان راه ابراهيم و امت پيامبر9 بايد با خشمي سردي‌ناپذير، آنان را رمي كنند و از اعمال آنها بيزاري جويند و براي نفي آنها و كوتاه كردن دستشان از حريم اسلام، چاره بينديشند. اگر در عصر ابراهيم، شيطان مي‌خواست راه فداكاري در طريق عبوديت حق را بر ابراهيم و اسماعيل ببندد، امروز شبكه‌هاي استعماري و استكباري و مراكز توطئه آمريكايي و اسرائيلي با در دست داشتن ابزارهايي چون اينترنت، ماهواره، تلويزيون، راديو و...، مي‌كوشند راه مسلمانان را به سوي قرآن و قبله سد كنند. مسلمانان بايد آگاه باشند تا در سرزمين مقدس منا خشم خود را متوجه سنگ‌هاي بي­جان نكنند و از شياطين زنده و توطئه‌گران واقعي غافل شوند. آنان بايد سر چشمه شيطنت و فساد را از بين ببرند (ورسه‌اي، 1380، ج2، ص335). امام خميني1 در پيامي به زائران خانه خدا در مورد رمي جمرات فرموده است: مسلمانان بايد به فكر رمي استعمار از كشور‌ها و سرزمين‌هاي اسلامي خود باشند و براي بيرون راندن جنود ابليس و بر چيدن پايگاه‌هاي نظامي شرق و غرب از كشور‌هاي خود تلاش كنند و نگذارند دنياخوران از امكانات آنان در جهت منافع خود و ضربه زدن به كشور‌هاي اسلامي استفاده كنند (امام خميني، 1370، ص114). 11. قرباني
انسان موحدي‌كه به حكم وقوف در عرفات و مشعر، به مقام معرفت اللَّه و خداشناسي كامل رسيده و تمام شئون دنيايي و تمايلات نفساني، در نظرش چون خاك و سنگ، بي‌ارزش شده و در بحر محبّت خالق مهربان مستغرق گشته، طبيعي است‌كه از كشتن و سربريدن هر موجودي‌كه مانع از نيل به قرب معبودش گردد، دريغ و مضايقه نخواهد داشت؛ اگرچه آن موجود، فرزند عزيزش يا جان و خواهش‌هاي دروني‌اش باشد. البته حضرت معبود محبوب، از باب ارفاق و رعايت جانب ضعف بندگان، به كشتن يك حيوان، راضي شده و همان را به عنوان مظهر جانبازي و فداكاري در راه خود، پذيرفته است. اما با اين شرط‌كه انسان با كشتن اين حيوان، تمام شهوات افراطي و تمايلات پست حيواني را از قبيل حرص و بخل و طمع، حبّ رياست و شهرت، اختلاف انگيزي و بدبيني و ساير رذايل نفساني و خوي‌هاي شيطاني را زير پا بگذارد و ذبح كند و با تصميمي قاطع و عزمي راسخ، بگويد: (وَجَّهْتُ وَجْهِي لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ اْلَأرْضَ) (انعام : 72). هنگام انجام اين عمل، به ياد اين آيات شريفه بيفتد و از نظر بگذراند‌كه خداوند مي‌فرمايد: {لَنْ يَنالَ الله لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوي مِنْكُم} (حج : 37). يعني آن دل‌هاي باتقوا و غرق در حبّ خدا،‌كه با كشتن قرباني، گوشه‌اي از صفا و رمز عبوديت خود را نشان مي‌دهند، به مقام قرب خدا نايل مي‌شوند و مشمول عنايات خدا مي‌گردند و خداوند طالب تقواي شماست. تقوا هم يعني كشتن هواي نفس و ريختن افكار شيطاني از دامن دل (ضياءآبادي، 1388ش، ص193). در واقـع، قربـاني درسـي است‌كه حضـرت ابراهيم7 به امرخداونـد براي انسان‌ها به يادگـارگـذاشت. ابراهيم7 وقتي به ذبح اسماعيل مأمور شد، بدون هيچ ترديدي به جانب خداوند رفت و با پرهيز از پيروي هوا و هوس، جگرگوشه خودش را براي تقديم به خداوند، آماده قرباني كرد. امام سجاد7 به شبلي مي‌فرمايد: «آيا هنگام قرباني، نيت كردي‌كه حنجره طمع را ذبح مي‌كني؟ و آيا نيت كردي‌كه با اين عمل، از سنت ابرا هيم7 پيروي مي‌كني‌كه پسرش و ميوه قلبش وگل سرسبدش را براي خداوند قرباني نمود؟ گفت: «نه». امام7 فرمود: «پس تو قرباني نكرده­اي» (نوري، 1408، ج10، ص171). 12. حلق
تراشيدن سر در روز عيد قربان، نشان بندگي و عبد شدن حج‌گزاران است. موي سر، سبب زيبايي وآراستگي و تشخّص مردان است‌كه آن را دوست مي‌دارند و به آن بهاي فراواني مي‌دهند. اينجاست‌كه به اعتبار اينكه عبيديم، حلق مي‌كنند و با عمل حلق، عبد شدن خود را اعلام مي‌كنند. در مرحله اول (عمره) تقصير بود ‌كه با آن، انسان از احرام خارج مي­شد و اينجا عبوديت، عبد را از احرام خارج مي‌كند؛ چرا‌كه اينجا ديگر عبد شده است و حالا شعور از حرمات، به حد اطاعت رسيده و عبد شده و مقصود حاصل شده است (صفايي حائري، 1386، ص28). 13. حركت به سوي مكه
پس از اعمال منا در روز عيد قربان، حاجي بايد دوباره به مكه برگردد و پنج عمل را انجام دهد: طواف حج، نمازطواف حج، سعي بين صفا و مروه، طواف نساء، نمازطواف نساء. سرّ طواف و سـعي بين صـفا و مروه را قبلاً ذكركرديم. اكنون فقـط به اسـرار تكرار اين اعمال اشاره مي‌كنيم. بـدون شك، تكرار اين اعمال، بي­هدف و بدون غايت و ثمره نيست؛ بلكه تكرار آنها داراي اسراري است‌كه برخي از آنها عبارت­اند از: الف) تكرار اين اعمـال اشاره دارد به اينكه اگر انسان نتوانـد بار اول آن­گونه‌كه شايسـته اين اعمال است، ا نجام دهد، در اين مرتبه دوم سعي كندكه آنها را به جا آورد. ب) انسان، اين اعمال را تكرار مي‌كند تا چنانچه در مرتبه نخست، مقبول واقع نشد، در مرتبه دوم مورد قبول خداوند قرارگيرد. ج) تكرار اين اعمال، اشاره دارد به اينكه اگر در مرتبه اول به حقيقت اين اعمال توجه نداشته و از اسرار آنها آگاه نبود، اكنون به حقيقت آنها توجه كند و آنها را با آشنايي به اسرارشان انجام دهد. 14. بيتوته در منا
حاجي بايد در شب يازدهم و دوازدهم در منا بيتوته كند؛ يعني در منا بمانـد و به تضـرع و شب‌زنـده‌داري بپردازد؛ زيرا در اين حال، انسان ازگناه پاك شده و نفس او آمادگي بندگي تام خداوند را پيدا مي­كند. در روز يازدهم و دوازدهم ذي‌حجه بايد به هر يك از سه سـتون «جمره اولي»، «جمره وسطي»، «جمره عقبه» هفت عدد سنگ زد. البته خداوند به تمام اسرار اين اعمال و مناسك آگاه است و آنچه ما گفتيم، ذره‌اي از واقعيات و اسرار اين اعمال است‌كه با استفاده از كلام معصومين: و راهنمايي عقل و پيامبر دروني، بيان كرديم. نتيجه‌گيري
خلاصه آنكه اين همايش بزرگ ساليانه، مظهر اقتدار امت و وسيلة نيرومندي است‌كه مسلمانان جهان، اختلافات فرعي خود را كنار بگذارند و به خود آيند و يك هدف مشترك‌ را كه همان «اعتلاي كلمة‌الله» است، شعار خود قرار دهند و هويت اسلامي خويش را بازيابند و به مصالح جهان بينديشند تا عظمت اسلامي را همان‌‌گونه‌كه شايستة امت رسول­الله9 است، برپا دارند. مناسك حج از آن نظر‌كه شامل اعمال نامأنوس و غيرقابل توجيه است، از نظر طبع و عقل، ابتدايي به‌نظر مي‌رسد؛ ولي وسيله است براي آزمايش انسان‌ها تا عمل و گفتارشان در مقابل خداوند آشكار شود. حج به­گونه‌اي است‌كه باعث مي‌شود توحيد و كفر از هم دور شوند و هر يك، معلوم گردند و با وضوح نشان مي‌دهد‌كه بيابان عرفات و مشعر و منا و كوه صفا و مروه، نه رياكاري مي‌طلبد و نه به حيله‌گري ميدان مي‌دهد؛ بلكه اين اماكن بايد جولانگاه عشق و جلوه­گاه محبت معبود يكتا باشد. بنابراين، به همان مقدار‌كه به شكل ظاهري حج اهميت مي‌دهيم، بايد به روح و معناي آن نيز اهميت دهيم.
[1]. «وَ فَرَضَ عَلَيكُم حَجَّ بَيتِهِ الحَرامِ، الَّذي جَعَلَهُ قِبلَةً لِلَانامِ، يرِدُونَهُ وُرودَ الانعامِ وَ يألَهُونَ الَيهِ وُلُوهَ الحَمامِ وَ جَعَلَهُ سُبحانَهُ عَلامَةً لِتَواضُعِهِم لِعَظَمَتِهِ وَ اذعانِهِم لِعِزَّتِهِ وَاختارَ مِن خَلقِهِ سُمّاعاً اجَابُوا الَيهِ دَعوَتَهُ وَ صَدَّقُوا كَلِمَتَهُ وَ وَقَفُوا مَواقِفَ انبيائِهِ و تَشَبَّهوا بِمَلائِكَة المُطيفينَ بِعَرشِهِ يحرَزُونَ الارباحَ في مَتجَرِ عِبَادَتِهِ وَ يتَبادَروُنَ عِندَه مَوعِدَ مَغفِرَتِهِ، جَعَلَهُ سُبحانَهُ لِلاسلامِ عَلَماً وَ لِلعَائِذينَ حَرَماً فَرَضَ حَقَّهُ وَ اوجَبَ حَجَّهُ وَ كَتَبَ عَلَيكُم وِفادَتَهُ فَقالَ سُبحانَهُ: (وَ لِله عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ الَله غَنِي عَنِ الْعالَمِينَ) ». [2]. «...وَ أَحْرِمْ عَنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ يَمْنَعُكَ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ يَحْجُبُكَ عَنْ طَاعَتِهِ وَ لَبِّ بِمَعْنَى إِجَابَةٍ صَافِيَةٍ خَالِصَةٍ زَاكِيَةٍ لِلهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ فِي دَعْوَتِكَ مُتَمَسِّكاً بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَ طُفْ بِقَلْبِكَ مَعَ الْمَلَائِكَةِ حَوْلَ الْعَرْشِ كَطَوَافِكَ مَعَ الْمُسْلِمِينَ بِنَفْسِكَ حَوْلَ الْبَيْتِ وَ هَرْوِلْ هَرَباً مِنْ هَوَاكَ وَ تَبَرِّياً مِنْ جَمِيعِ حَوْلِكَ وَ قُوَّتِكَ وَ اخْرُجْ عَنْ غَفْلَتِكَ وَ زَلَّاتِكَ بِخُرُوجِكَ إِلَى مِنًى وَ لَا تَتَمَنَّ مَا لَا يَحِلُّ لَكَ وَ لَا تَسْتَحِقُّه...». [3]. «...{إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ الله فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللهَ شاكِرٌ عَلِيم} . [4]. {لَقَدْ صَدَقَ الله رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَرِيباً }. [5]. {لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّين} . [6].{وَما أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيم}. [7]. (يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة) . مراجع ـ قرآن كريم 1. ابن‌منظور، محمدبن مكرم (1414ق). لسان العرب، بيروت، دارصادر، چاپ سوم. 2. ابن‌بابويه، محمد بن علي (1372ش). عيون اخبار الرضا، ترجمه علي‌اكبر غفاري و حميد رضا مستفيد، تهران، نشر صدوق، چاپ اول. 3. ابن‌بابويه، محمد بن علي (1380ش). علل الشرائع، ترجمه محمدجواد ذهني، قم، انتشارات مؤمنين، چاپ اول. 4. ابن‌بابويه، محمد بن علي (1367ش). كتاب من لا يحضره الفقيه، ترجمه محمدجواد غفاري، تهران، نشر صدوق. 5 . برقي، احمد بن محمد خالد (1371ق)، المحاسن، تحقيق جلال‌الدين محدث، قم، دار الكتب الاسلاميه، چاپ دوم. 6 . جوادي آملي، عبدالله (1377ش)، صهباي حج، قم، نشر اِسراء. 7. خميني، روح الله (1370ش)، صحيفه نور، ايران، وزارت فرهنگ و ارشاد. 8 . راغب اصفهاني، حسين بن محمد (1387ش)، مفردات الفاظ قرآن، ترجمه حسين خداپرست، قم، نويداسلام. 9. زارعي سبزواي، عباسعلي (1376ش)، پرتوي از اسرار حج، قم، دفتر انتشارات اسلامي. 10. شريعتي، علي (1350ش)، حج، تهران، حسينيه ارشاد. 11. فيض الاسلام، علي‌نقي (1379ش)، ترجمه و شرح نهج البلاغه، تهران، مؤسسه چاپ و نشرتأليفات فيض‌الاسلام. 12. شهيد اول (1372ش)، لمعه، تحقيق علي‌رضا فيض و علي مهذب، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران. 13. صفايي حائري، علي (1386ش)، حقيقت حج، قم، ليلة القدر. 14. ضياءآبادي، محمد (1388ش)، حج برنامه تكامل، تهران، مؤسسه خيرية الزهراء3 . 15. طباطبايي، سيدمحمدحسين (1386ش)، تفسيرالميزان، قم، انتشارات اسلامي. 16. طريحي، فخرالدين (1375ش)، مجمع البحرين، تحقيق سيداحمد حسيني، تهران، كتابفروشي مرتضوي، چاپ سوم. 17. العاملي، شيخ حرّ (1414ق).وسايل الشيعه، تحقيق مؤسسه آل البيت: لاحياء التراث، قم، مؤسسه آل البيت، چاپ دوم. 18. فعالي، محمدتقي (1389ش)، درسنامة اسرار حج، تهران، مشعر. 19. قرائتي، محسن (1383ش)، تفسير نور، تهران، مركز فرهنگي درس‌هايي از قرآن. 20. كليني، محمدبن يعقوب (1385ش)، اصول كافي، ترجمه صادق حسن زاده، قم، قائم آل محمد9 . 21. مصطفوى، حسن (1360ش)، مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه، ترجمه مصطفوى، تهران، انجمن اسلامى حكمت و فلسفه ايران، چاپ اول. 22. محقق، علي‌اكبر (1390ش)، حج گنجينة اسرار، تهران، مشعر. 23. نوري، حسين بن محمدتقي (1408ق)، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، قم، آل البيت: . 24. ورسه‌اي، علي (1380)، رهتوشه حج، تأليف جمعي از نويسندگان، تهران، مشعر. * نرم افزارها 1. جامع التفاسير، توليد «مركز تحقيقات كامپيوتري علوم اسلامي». 2. جامع الاحاديث، توليد «مركز تحقيقات كامپيوتري علوم اسلامي».




مطالب مرتبط

نظرات کاربران