یادی از علامه بزرگ شیعه؛ 

ماجرای استمداد علامه طباطبایی به امیرالمومنین(ع) یادی از علامه بزرگ شیعه؛ 

ماجرای استمداد علامه طباطبایی به امیرالمومنین(ع) یادی از علامه بزرگ شیعه؛ 

ماجرای استمداد علامه طباطبایی به امیرالمومنین(ع) بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
یادی از علامه بزرگ شیعه؛ 

ماجرای استمداد علامه طباطبایی به امیرالمومنین(ع) یادی از علامه بزرگ شیعه؛ 

ماجرای استمداد علامه طباطبایی به امیرالمومنین(ع) یادی از علامه بزرگ شیعه؛ 

ماجرای استمداد علامه طباطبایی به امیرالمومنین(ع) یادی از علامه بزرگ شیعه؛ 

ماجرای استمداد علامه طباطبایی به امیرالمومنین(ع) یادی از علامه بزرگ شیعه؛ 

ماجرای استمداد علامه طباطبایی به امیرالمومنین(ع)
یادی از علامه بزرگ شیعه؛

ماجرای استمداد علامه طباطبایی به امیرالمومنین(ع)

سید احمد قاضی از قول علامه نقل می‌ کند که: پس از ورودم به نجف به بارگاه امیرالمؤمنین(ع) رو کرده و از ایشان استمداد کردم. در پی آن آقای قاضی نزدم آمد و گفت: «شما به حضرت علی(ع) عرض حال کردید و ایشان مرا فرستاده ‌اند. از این پس، هفته ‌ای دو جلسه با هم خواهیم داشت» .

۲۴ آبان سال ۱۳۶۰سالروز درگذشت علامه سيد محمد حسين طباطبايي(ره)، يكي از بزرگ ترين دانشمندان و عارفان روزگار معاصر، نويسنده تفسير الميزان، فقيه، فيلسوف، عارف، حكيم و مفسر قرآن است.
سيد محمدحسين طباطبايي معروف به علامه طباطبايي در سال ۱۲۸۱ در تبريز متولد شد، در پنج سالگي مادر و در ۹ سالگي پدر خود را از دست داد؛ وصي پدر او و تنها برادرش محمدحسن الهي، ايشان را براي تحصيل به مكتب فرستاد، تحصيلات ابتدايي شامل قرآن و كتب ادبيات فارسي را از سال ۱۲۹۰ تا ۱۲۹۶ فراگرفت و سپس از سال ۱۲۹۷ تا ۱۳۰۴ به تحصيل علوم ديني پرداخت و به تعبير خود «دروس متن در غير فلسفه و عرفان» را به پايان رساند.
سيد محمد حسين به مدت شش سال پس از آموزش قرآن كه در روش درسي آن روزها قبل از هر چيز تدريس مي ‌شد آثاري چون گلستان، بوستان و … را فراگرفت، علاوه بر آموختن ادبيات، زير نظر ميرزا علينقي خطاط به يادگيري فنون خوشنويسي پرداخت؛ چون تحصيلات ابتدايي نتوانست به ذوق سرشار و علاقه وافر ايشان پاسخ گويد به همين دليل به مدرسه طالبيه تبريز وارد شد و به فراگيري ادبيات عرب و علوم نقلي و فقه و اصول پرداخت و از سال ۱۲۹۷ تا ۱۳۰۴ مشغول فراگيري دانش‌ هاي مختلف اسلامي شد.
خود ايشان درباره دوران تحصيلش نوشته ‌است:«در اوايل تحصيل كه به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زيادي به ادامه تحصيل نداشتم و از اين رو هر چه مي‌خواندم، نمي‌ فهميدم و چهار سال به همين نحو گذراندم. پس از آن يك باره عنايت خدايي دامن گيرم شده عوضم كرد و در خود يك نوع شيفتگي و بيتابي نسبت به تحصيل كمال، حس نمودم. به طوري كه از همان روز تا پايان ايام تحصيل كه تقريبا هفده سال طول كشيد، هرگز نسبت به تعليم و تفكر درك خستگي و دلسردي نكردم و زشت و زيباي جهان را فراموش نموده و تلخ و شيرين حوادث، برابر مي ‌پنداشتم.
بساط معاشرت غير اهل علم را به كلي برچيدم، در خورد و خواب و لوازم ديگر زندگي، به حداقل ضروري قناعت نموده باقي را به مطالعه مي ‌پرداختم؛ بسيار مي ‌شد به ويژه در بهار و تابستان كه شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه مي‌ گذراندم و هميشه درس فردا را شب پيش مطالعه مي ‌كردم و اگر اشكالي پيش مي ‌آمد با هر خودكشي بود حل مي ‌نمودم و وقتي كه به درس حضور مي ‌يافتم از آنچه استاد مي ‌گفت قبلا روشن بودم و هرگز اشكال و اشتباه درس را پيش استاد نبردم».
استمداد علامه از اميرالمومنين(ع)
علامه طباطبايي بعد از تحصيل در مدرسه طالبيه تبريز همراه برادرشان به نجف مي ‌روند و ۱۰ سال تمام در نجف به تحصيل علوم ديني و كمالات اخلاقي و معنوي مشغول مي ‌شوند. علامه طباطبايي علوم رياضي را در نجف اشرف نزد سيد ابوالقاسم موسوي خوانساري نوه سيد ابوالقاسم خوانساري فراگرفت. او دروس فقه و اصول را نزد استاداني چون محمد حسين نائيني و محمدحسين غروي اصفهاني خواندند و مدت درس ‌هاي فقه و اصول ايشان در مجموع ۱۰ سال بود. استاد او در فلسفه حكيم متأله، سيد حسين بادكوبه ‌اي بود كه ساليان دراز در نجف اشرف در معيت برادرش سيد محمدحسن الهي طباطبايي، نزد او به درس و بحث مشغول بودند. و اما معارف الهيه و اخلاق و فقه الحديث را نزد سيدعلي قاضي طباطبايي آموختند و در سلوك و مجاهدات نفسانيه و رياضات شرعيه تحت نظر و تعليم و تربيت آن استاد كامل بودند. محمود امجد نقل مي ‌كند كه «حال علامه، با شنيدن نام سيد علي قاضي دگرگون مي ‌شد.»
سيد احمد قاضي از قول علامه نقل مي‌ كند كه: پس از ورودم به نجف به بارگاه اميرالمؤمنين(ع) رو كرده و از ايشان استمداد كردم. در پي آن آقاي قاضي نزدم آمد و گفت: «شما به حضرت علي(ع) عرض حال كرديد و ايشان مرا فرستاده ‌اند. از اين پس، هفته ‌اي دو جلسه با هم خواهيم داشت.» و در همان جلسه گفت: «اخلاصت را بيشتر كن و براي خدا درس بخوان. زبانت را هم بيشتر مراقبت نما»
بازگشت به تبريز و زراعت و كشاورزي علامه در مدتي كه در نجف مشغول تحصيل بود به علت تنگي معيشت و نرسيدن مقرري، مجبور به مراجعت به ايران مي ‌شود و مدت ۱۰ سال در قريه شادآباد تبريز به زراعت و كشاورزي مشغول مي ‌شود؛ فرزند ايشان مهندس سيد عبدالباقي طباطبائي مي ‌گويد: «خوب به ياد دارم كه پدرم دائما و در تمام طول سال مشغول فعاليت بود و كاركردن ايشان در فصل سرما در حين ريزش باران و برف هاي موسمي در حالي كه چتر به دست گرفته يا پوستين به دوش داشتند امري عادي تلقي مي ‌شد، در مدت ۱۰سال بعد از مراجعت علامه از نجف به روستاي شادآباد و بدنبال فعاليت هاي مستمر ايشان قنات ها لايروبي و باغ هاي مخروبه تجديد خاك و اصلاح درخت شده و در عين حال چند باغ جديد احداث گرديد و يك ساختمان ييلاقي هم در داخل روستا جهت سكونت تابستاني خانواده ساخته شد و در محل زيرزمين خانه حمامي به سبك امروزي بنا نمود.»
مهاجرت به قم علامه طباطبايي بعد از مدتي اقامت در تبريز در سال ۱۳۲۵تصميم مي‌ گيرد به قم برود؛ فرزند علامه طباطبايي در اين مورد مي ‌گويد: «هم ‌زمان با آغاز سال ۱۳۲۵ وارد شهر قم شديم… در ابتدا به منزل يكي از بستگان كه ساكن قم و مشغول تحصيل علوم ديني بود وارد شديم، ولي به زودي در كوچه يخچال قاضي در منزل يكي از روحانيان اتاق دو قسمتي، كه با نصب پرده قابل تفكيك بود اجاره كرديم، اين دو اتاق قريب ۲۰متر مربع بود. طبقه زير اين اتاق ها انبار آب شرب منزل بود كه در صورت لزوم بايستي از درب آن به داخل خم شده و ظرف آب شرب را پر كنيم؛ چون خانه فاقد آشپزخانه بود پخت ‌و پز هم در داخل اتاق انجام مي‌ گرفت، پدر ما در شهر قم چند آشناي انگشت شمار داشت كه يكي از آنها سيد محمد حجت كوه ‌كمري بود. اولين رفت ‌وآمد علامه به منزل آقاي حجت بود و كم‌ كم با اطرافيان ايشان دوستي برقرار و رفت ‌وآمد آغاز شد.» تدريس در قم پس از مدتي كه به اصرار برخي علما مجلس درس روزانهٔ اسفار او تعطيل شد، با اصرار طلاب، تدريس شفا را آغاز كرد، در اين ميان، وي به تشكيل كلاس‌ هاي شبانه اسفار پرداخت كه هفته ‌اي دو شب (شب پنج‌شنبه و جمعه) و به صورت سيار در خانه شاگردان تشكيل مي ‌شد و تعداد معدودي شاگرد ثابت در آن شركت مي ‌كردند. حضور در اين كلاس‌ها بدون اجازه خود او مقدور نبود. تأليفات و آثار عربي و فارسي
علامه طباطبايي دو اثر شاخص دارد، كه بيشتر از ساير آثار وي مورد توجه قرار گرفته ‌است، نخست تفسير الميزان است كه در ۲۰ جلد و طي ۲۰ سال به زبان عربي تأليف شده‌ است. در اين تفسير، از روش «تفسير قرآن به قرآن» استفاده شده و علاوه ‌بر تفسير آيات و بحث ‌هاي لغوي در بخش‌هايي جداگانه با توجه به موضوع آيات مباحث روايي، تاريخي، كلامي، فلسفي و اجتماعي نيز دارد؛ اين اثر به دو شكل منتشر شده: نخست در ۴۰جلد، و سپس، در ۲۰ جلد. اين اثر توسط سيدمحمد باقر موسوي همداني به زبان فارسي ترجمه شده ‌است. اثر مهم ديگر او «اصول فلسفه و روش رئاليسم» است، اين كتاب شامل ۱۴ مقاله فلسفي است كه طي دهه ‌هاي ۲۰ و ۳۰ شمسي تأليف شده و توسط شهيد مطهري و با رويكرد فلسفه تطبيقي شرح داده شده‌ است. آثار محمدحسين طباطبايي(به استثناي تفسير الميزان) را مي ‌توان به دو بخش تقسيم كرد: كتاب توحيد، كتاب انسان، رساله وسائط به زبان عربي و كتاب هاي شيعه در اسلام، قرآن در اسلام، وحي يا شعور مرموز، اسلام و انسان معاصر، حكومت در اسلام، سنن النبي، اصول فلسفه و روش رئاليسم، علي و فلسفه الهي، خلاصه تعاليم اسلام، رساله در حكومت اسلامي و نسب ‌نامه خاندان طباطبايي از آثار ايشان به زبان فارسي است.
شاگردان علامه علامه طباطبايي، شاگردان زيادي تربيت كرد كه از مهم ترين ايشان مي توان به شهيد مرتضي مطهري، شهيد بهشتي، شهيد باهنر، شهيد مفتح، آيت الله العظمي خامنه اي، آيت الله العظمي مكارم شيرازي، آيت الله العظمي نوري همداني، آيت الله العظمي جوادي آملي، آيت الله العظمي حسن ‌زاده آملي، آيت الله مصباح يزدي و ... اشاره كرد.
علامه طباطبايي و دو تصنيف علامه سيد محمدحسين طباطبايي(ره)، شهرام ناظري و عليرضا افتخاري در نگاه اول شايد هيچ ارتباط و سنخيتي با هم نداشته باشند، اما تبحر علامه طباطبايي در شعر موجب شدن تصنيف سرايان بزرگ ايران، از اشعار گرانبهاي ايشان استفاده كنند. در كنار آثار بزرگ بر جاي مانده از علامه، از ايشان قطعه هايي شعر نيز باقي است كه چند سال پيش به اهتمام محمدرضا رمزي اوحدي در قالب مجموعه اي به نام «گلشن شيدايي» منتشر شده است. اما در عالم موسيقي ايراني، دو تصنيف برجسته وجود دارد كه به طور مستقيم با مرحوم علامه مرتبط است: «كيش مهر» و «پارسي پارسا»؛ اين دو تصنيف را به ترتيب شهرام ناظري و عليرضا افتخاري خوانده اند؛ نخستين قطعه اثري است با شعر علامه طباطبايي و دومي، تصنيفي است در وصف مرحوم علامه.
داستان معجزه‌‌ وار دفن علامه طباطبايي حجت الاسلام والمسلمين رسول جعفريان در كتاب «مقالات و رسالات تاريخي‌« (دفتر چهارم)، از زبان حجت الاسلام محمد حسين اشعري فرزند مرحوم آيت الله علي اصغر اشعري قمي، از همدرسان امام راحل اين گونه آورده‌: «علامه طباطبايي اين اواخر بيماري پاركينسون گرفت و تقريبا آخر كاري فلج شد تا گردن. اين اواخر در بيمارستان آيت الله گلپايگاني بستري شد. من سه شبانه روز اكثر اوقات آنجا بودم و ايشان در حالت اغماء بود. روزي دكتر منافي وزير بهداري وقت آمد به بيمارستان براي ملاقات با ايشان. وقتي وضع او را ديد تلفن كرد كه هلكوپتر بفرستند تا او را به تهران منتقل كنيم. من مخالفت كردم و گفتم ايشان چند ساعتي بيشتر زنده نيست. اما قبول نكرد. همان وقت آيت الله گلپايگاني آمد كه ديد ايشان در حال اغماء است، اين مساله را با ايشان مطرح كردم و به ايشان گفتم: شما امر كنيد دكتر منافي اين كار را نكند. ايشان دكتر منافي را صدا زد و از او خواست تا عصر صبر كنند. اگر جوري بود كه مي شود او را منتقل كرد آن وقت منتقل كنيد. بالاخره يكي دو ساعت بعد درگذشت، من تلفنا فوت ايشان را به آقاي خميني اطلاع دادم، ايشان فرمودند: در باره قبر ايشان هر كجا را صلاح مي دانيد اقدام كنيد. به آقاي مولايي هم دستور خواهيم داد. من به دنبال آقاي مولايي آمدم تا محل قبر را تعيين كنيم. ايشان در كنار قبر مرحوم اشراقي و انگجي جايي را معرفي كرد. من مخالفت كردم و گفتم علامه طباطبايي به عنوان مفسر و فيلسوف بايد قبرش جايي باشد كه مردم راحت تر و آشكارتر سر قبر ايشان بيايند. آنچه آقاي مولايي اصرار كرد من مخالفت كردم. بعد آمدم جايي را كه قبر فعلي ايشان است نشان دادم، ايشان گفت اينجا پايه هاي سقف است و تمام بتون آرمه است و قابل شكافتن نيست، من نپذيرفتم. ايشان گفت: حتي اگر بشود شكافت، اينجا قبر علماست و ما مجاز به شكافتن نيستيم. من گفتم: اين مساله را حل مي كنم. معمارها را بياوريد تا نظر بدهند كه مي شود شكاف داد يا نه. و ثانيا آقاي نجفي در وقت ساختن مسجد بالاسر فهرست قبور را برداشت. از ايشان مي پرسيم كه آيا قبر عالمي در اينجا هست يا خير. غروب شد و آقاي نجفي آمد. بعد از نماز داستان را شرح دادم و خواستم ايشان بيايد شرح بدهد كه اينجا قبري از علما بوده است يا نه. ايشان آمد و گفت: تا آنجا كه من صورت برداري كرده ام اينجا قبر كسي نيست. آقاي مولايي گفت: چه اصراري داريد. من گفتم: نه اينجا كه قبر نيست. بر فرض هم بتون باشد، امتحانش آسان است. بالاخره به اين امر تن دادند و شب درها را بستند و قالي را كنار زدند و عمله آوردند تا بشكافند. سنگ مرمر را برداشتند. موزائيك را هم برداشتند، خبري از بتون نبود. خاك و خاشاك را برداشتند يك مرتبه هر چه كلنگ زدند صدا مي كرد. آقاي مولايي گفت: من عرض كردم اينجا بتون است. من مخالفت كردم و گفتم: ببينيم چرا صدا مي كند. ديديم آجرهاي بزرگ است. برداشتند، در اين وقت با كمال شگفتي ديديم يك قبر آماده و ساخته آن جا هست بدون اين كه ذره اي چيزي از استخوان و غيره در آن باشد. آقاي مولايي گفت: اين واقعا شبيه معجزه است، همانجا آقاي طباطبائي را دفن كردند.» تجليل امام خميني(ره) از علامه امام خميني(ره) در ۲۵ آبان ۱۳۶۰ رحلت علامه طباطبايي را ضايعه ‌اي براي مسلمين ذكر كردند و در ابتداي سخنراني مبسوط خودشان، از علامه بزرگ شيعه تجليل كردند: «من قبلا بايد از اين ضايعه ‌اي كه براي حوزه‌ هاي علميه و مسلمين حاصل شد، اظهار تأسف كنم و به شما و ملت ايران و خصوص حوزه‌ هاي علميه، تسليت عرض كنم. خداوند ايشان را با خدمتگزاران به اسلام و اولياي اسلام محشور فرمايد و به بازماندگان ايشان و به متعلقين و شاگردان ايشان صبر عنايت فرمايد.»
منبع: حوزه


| شناسه مطلب: 71734




معارف مراجع تقليد



نظرات کاربران