ویژگی های رسول خاتم (ص) در قرآن کریم؛

چرا خداوند پیامبر اسلام(ص) را با دو نام خود توصیف کرده است؟ ویژگی های رسول خاتم (ص) در قرآن کریم؛

چرا خداوند پیامبر اسلام(ص) را با دو نام خود توصیف کرده است؟ ویژگی های رسول خاتم (ص) در قرآن کریم؛

چرا خداوند پیامبر اسلام(ص) را با دو نام خود توصیف کرده است؟ بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
ویژگی های رسول خاتم (ص) در قرآن کریم؛

چرا خداوند پیامبر اسلام(ص) را با دو نام خود توصیف کرده است؟ ویژگی های رسول خاتم (ص) در قرآن کریم؛

چرا خداوند پیامبر اسلام(ص) را با دو نام خود توصیف کرده است؟ ویژگی های رسول خاتم (ص) در قرآن کریم؛

چرا خداوند پیامبر اسلام(ص) را با دو نام خود توصیف کرده است؟ ویژگی های رسول خاتم (ص) در قرآن کریم؛

چرا خداوند پیامبر اسلام(ص) را با دو نام خود توصیف کرده است؟ ویژگی های رسول خاتم (ص) در قرآن کریم؛

چرا خداوند پیامبر اسلام(ص) را با دو نام خود توصیف کرده است؟
ویژگی های رسول خاتم (ص) در قرآن کریم؛

چرا خداوند پیامبر اسلام(ص) را با دو نام خود توصیف کرده است؟

خدای سبحان برای هیچ یک از پیامبران، دو نام از نام های خود را در یک جا جمع نکرده جز برای پیامبر اسلام(ص) که درباره ‌اش فرموده: «بِالمُؤمِنِینَ رَئُوفٌ رَحِیمٌ» و درباره خودش نیز فرموده «إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ»؛ بدین ترتیب...

به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج، در ماه صفر، حوادث متعددي رخ داده است كه مهم ‌ترين آنها «رحلت خاتم انبياء محمد مصطفي(صلي الله عليه و آله)» و «شهادت جانگداز امام حسن مجتبي(عليه السلام)» در روز بيست و هشتم ماه صفر و «شهادت امام رضا(عليه السلام)» در روز آخر ماه صفر مي ‌باشد. شايسته است كه در اين ماه نيز با برخي از صفات و ويژگي هاي پيامبر رحمت(ص) و محبوب دلها كه در قرآن كريم آمده، آشنا شويم.
* صفات پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) در قرآن پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله)، در قرآن با صفات ممتاز و متعددي معرفي شده است كه در اين مقاله به برخي از آنها اشاره مي ‏شود و آيه مربوط به آن نيز مورد بررسي مختصر قرار مي‌گيرد.
* رحمت براي جهانيان خداي سبحان، خطاب به رسول خدا(صلي الله عليه و آله) مي ‌فرمايد: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ»[2]؛ ما تو را جز براي رحمت جهانيان نفرستاديم. در تفسير اين آيه، از ابن عباس روايت شده است: «وجود مبارك پيامبر براي همه اعم از نيكوكار و بدكار، مؤمن و كافر رحمت است؛ براي مؤمن هم در دنيا و هم در آخرت رحمت است؛ ولي براي كافر فقط در دنيا رحمت است. بدين طريق كه به بركت آن حضرت بلاهاي عمومي كه در امت هاي گذشته بوده مثل مسخ شدن و به زمين فرو رفتن، برداشته شده است.»[3]
كلمه «للعالمين» جمع مُحَلّي به الف و لام است و مقتضي عموم مي ‌باشد، بنابراين پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) براي جهانيان رحمت است، چون ديني كه آورده است قبول آن و عمل به آن موجب سعادت دنيا و آخرت مي ‌باشد، حتي براي كساني كه اهل دنيا هستند (و دين را قبول ندارند)، نيز رحمت است از جهت آثار مثبتي كه پس از بعثت آن حضرت در جوامع بشري ايجاد شد، و اگر وضع زندگي مردم را كه قبل از بعثت داشتند با وضع زندگي بعد از بعثت مقايسه كنيم اين مطلب كاملاً روشن مي‌ گردد.[4]
آري، پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) همچون ابر باران ‌زايي است كه براي هر جا و هر كس مي ‌بارد، و همچون خورشيد است كه به همه جا و همه كس نورافشاني مي كند. حال اگر كسي از اين نعمت و رحمت پروردگار استفاده نكند، تقصير خودش است، مثل اين ‌كه صاحب نعمتي براي شخص گرسنه ‌اي غذا ببرد، ولي او نخورد، در اينجا غذا دهنده، مُنعم است اگر چه او با تقصير خودش استفاده نكرده است و استفاده نكردن او از مقام مُنعم نمي‌ كاهد.[5]
بنابراين، عموم مردم، مرهون رحمت پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) هستند؛ چرا كه او نشر آييني را به عهده گرفته است كه سبب نجات همگان است، حال، اگر گروهي از آن استفاده كردند و گروهي نكردند اين مربوط به خودشان است و تأثيري بر عمومي بودن رحمت نمي‌ گذارد. اين درست به آن مي ‌ماند كه بيمارستان مجهزي براي درمان همه دردها با پزشكان حاذق و انواع داروها تأسيس كنند، و درهاي آن را به روي همه مردم بدون تفاوت بگشايند، آيا اين وسيله رحمت براي همه افراد آن اجتماع نيست؟. اگر بعضي از بيماران لجوج خودشان از قبول اين فيض عام امتناع كنند، تأثيري بر عمومي بودن آن نخواهد داشت. و به تعبير ديگر، رحمت بودن وجود پيامبر(صلي الله عليه و آله) براي جهانيان، جنبه مقتضي و فاعليّت فاعل دارد، و مسلّماً فعليت نتيجه، بستگي به قابليت قابل نيز دارد.[6]
هنچنان كه اشاره شد «للعَالَمِينَ» مفهوم وسيعي دارد كه تمام انسان ها را در تمام قرون و اعصار شامل مي ‌شود، حتي از يك نظر شامل فرشتگان هم مي ‌شود. روايت زير اين عموميت را تأييد مي‏ كند؛ نقل كرده‌ اند: پس از نزول آيۀ «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ»، رسول خدا(صلي الله عليه و آله) از جبرئيل پرسيد: هَل‏ أصَابَكَ‏ مِن‏ هَذِهِ الرَّحمَةِ شَي‏ءٌ؛ آيا چيزي از اين رحمت عايد تو شده است؟؛ جبرئيل در پاسخ عرض كرد: نَعَم إِنِّى‏ كُنتُ‏ أخشَى‏ عَاقِبَةَ الأَمرِ، فَآمَنتُ بِكَ لِمَا أَثنَى اللّهُ عَلَىَّ بِقَولِهِ‏: «ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٌ»[7]؛ من از پايان كار خويش بيمناك بودم، اما به [بركت] تو، ايمن [و از وضع خود مطمئن] شدم، به خاطر اين كه خدا [در قرآن] مرا به اين جمله مدح كرد: [جبرئيل] صاحب قدرت است و نزد صاحب عرش (خداوند)، مقام والايي دارد.[8] و در روايت ديگر از آن حضرت نقل شده است: «إِنَّمَا أَنَا رَحْمَةٌ مُهْدَاة»؛[9] من، رحمتي هستم كه (از جانب خدا به مردم) هديه شده ‌ام. اين روايت نيز عموميت رحمت بودن رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را تأييد مي ‌كند.
فخر رازي و تفسير رحمت پيامبر (ص) فخر رازي در اينجا سؤالي را مطرح كرده كه: او چگونه رحمت بود، در حالي كه قيام او با شمشير بوده و در جنگ ها غنيمت گرفتن اموال دشمن را مباح كرده است؟
وي به اين سؤال، چهار نوع پاسخ داده است كه براي رعايت اختصار، تنها به نقل پاسخ اول و دوم او اكتفا مي ‌كنيم: پاسخ اول: رسول خدا(صلي الله عليه و آله) تنها با كساني با شمشير رفتار كرده و جنگيده كه استكبار ورزيده و بدون تفكر و تدبّر در حقانيّت اسلام، از روي عناد و لجاجت در مقابل حق، قد علم مي ‌كردند، و با بقيۀ مردم با اخلاق خوش و محبّت و رحمت رفتار نموده است، همان ‌گونه كه خدا «رحمان» و «رحيم» است و در عين حال «مُنتَقِمٌ مِن العُصَاةِ؛ انتقام گيرنده از گنهكاران» هم هست، و همان ‌گونه كه باران مايه بركت است و خدا درباره آن فرموده است: «وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً»؛[10] «از آسمان، آبي پربركت نازل كرديم» در عين حال همين باران با بركت گاهي خرابي هم به بار مي ‌آورد.
پاسخ دوم: پيامبران گذشته، هر گاه مورد تكذيب و اذيّت و آزار مردم قرار مي‌ گرفتند، در نهايت (با نفرين يا بدون نفرين پيامبر)، خدا آن تكذيب كنندگان را با مسخ و خسف (فرو رفتن در زمين) و غرق در آب هلاك مي‌ كرد، ولي به بركت پيامبر رحمت، خدا اين ‌گونه عذاب هاي دنيوي را برداشت و فرمود: «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ»؛[11] تا تو در ميان آنها هستي، خدا آنان را مجازات نخواهد كرد. در روايتي آمده است كه به رسول خدا(صلي الله عليه و آله) عرض شد: «اُدعُ علَي المُشرِكِينَ»؛ بر مشركان نفرين كن. فرمود: «إِنَّمَا بُعِثْتُ‏ رَحْمَة وَ لَم اُبعَث عَذَاباً»؛ من براي رحمت مبعوث شده‌ام، نه براي عذاب.[12]
به هر حال، در دنياي امروز كه فساد، تباهي، ظلم و بيدادگري از در و ديوار آن مي ‌بارد، آتش جنگ ها در هر سو شعله ‌ور است، و چنگال زورمندان بيدادگر، حلقوم مستضعفان مظلوم را مي ‌فشارد، در دنيايي كه جهل، فساد اخلاق، خيانت و ظلم و استبداد و تبعيض هزار گونه نابساماني آفريده، آري، در چنين جهاني مفهوم «رَحمَةً لِلعَالَمِينَ» بودن پيامبر، از هر زماني آشكارتر است، چه رحمتي از اين بالاتر كه برنامه ‌اي آورده كه عمل به آن نقطه پاياني بر همه اين ناكامي ‌ها، بدبختي‌ ها و سيه ‌روزي ‌ها است؛ آري آن حضرت و دستوراتش، برنامه و اخلاقش، همه رحمت است، رحمتي براي همگان و تداوم اين رحمت، سرانجامش حكومت صالحان با ايمان بر تمام معموره زمين، خواهد بود.[13] از آنجا كه مهم ‏ترين مظهر رحمت و محكم‌ ترين پايه و اساس آن، توحيد و جلوه‌ هاي آن است، در آيه بعد م
ي ‌فرمايد: «قُلْ إِنَّما يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»؛[14] بگو: تنها چيزي كه به من وحي مي ‌شود اين است كه معبود شما خداي يگانه است؛ آيا (با اين حال) تسليم (حق) مي ‌شويد؟ (و بتها را كنار مي‌ گذاريد؟).
در اين آيه، سه نكته بنيادي مطرح شده است؟ الف) پايه اصلي رحمت، توحيد است؛ توحيد در اعتقاد، در عمل، توحيد در كلمه، توحيد صفوف، و توحيد در قانون و در همه چيز. ب) به مقتضاي كلمه «إِنَّمَا» كه دليل بر حصر است، تمام دعوت پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) در اصل توحيد خلاصه مي ‌شود، يعني: همه اصول و فروع و احكام دين اسلام، در پايان، به اصل توحيد باز مي ‌گردد، به همين دليل، توحيد همچون رشته محكمي است كه دانه ‌هاي يك تسبيح را به هم پيوند مي ‌دهد و يا صحيح‌ تر روحي است كه در كالبد دين دميده شده است. ج) مشكل اصلي تمام جوامع و ملل، آلودگي به شرك در اشكال مختلف است؛ زيرا جمله: «فَهَل اَنتُم مُسلِمُونَ» مي ‌رساند كه مشكل اصلي، بيرون آمدن از شرك و مظاهر آن و بالا زدن آستين براي شكستن بت ها است، نه فقط بت هاي سنگي و چوبي، بلكه همه انواع بت ها مخصوصاً طاغوت هاي انساني.[15] در آيه بعد، به عنوان اتمام حجت مي ‌فرمايد: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُكُمْ عَلى‏ سَواءٍ وَ إِنْ أَدْري أَ قَريبٌ أَمْ بَعيدٌ ما تُوعَدُونَ»؛[16] اگر (باز) روي گردان شوند، بگو: من به همه شما يكسان اعلام خطر مي ‌كنم؛ و نمي‌ دانم آيا وعده (عذاب خدا) كه به شما داده مي ‌شود نزديك است يا دور!. در پايان اين بحث، به اميد نيل به شفاعت آن پيامبر «رحمة للعالمين»، خطاب به ايشان عرض مي ‌كنيم: عاصيان پر گنه در دامن آخر زمان دست در دامان تو دارند و جان در آستين
نا اميد از حرت با نصرت نتوان شدن چون تويي در هر دو عالم «رحمه للعالمين»[17]
* چراغ فروزان در سوره احزاب، خطاب به رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله) مي ‌فرمايد: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً * وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً * وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلاً كَبيراً * وَ لا تُطِعِ الْكافِرينَ وَ الْمُنافِقينَ وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَكيلاً»؛[18] «اي پيامبر! ما تو را به عنوان گواه، و بشارت دهنده و انذار كننده فرستاديم، و تو را دعوت‌كننده به سوي خدا به فرمان او قرار داديم و چراغي روشني بخش، و مؤمنان را بشارت ده كه براي آنان از سوي خدا فضل بزرگي است؛ و از كافران و منافقان اطاعت مكن، و به آزارهاي آنها اعتنا منما، بر خدا توكل كن، و همين بس كه خدا حامي و مدافع (تو) است. در دو آيه اول از چهار آيه فوق، پنج توصيف براي پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله)آمده، و در دو آيه ديگر پنج وظيفه براي او بيان شده است كه همه به يكديگر مربوط و مكمل يكديگرند.
* صفات پنجگانه همچنان ‌كه بيان شد: در دو آيه اول از آيات فوق، پنج صفت براي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) بيان شده كه آنها عبارتند از: 1. «شَاهِداً»: شاهد بر اعمال مردم از ايمان و كفر و طاعت و معصيت، تا در قيامت گواهي دهند. 2. «مُبَشِّراً»: بشارت دهنده نيكوكاران به بهشت و پاداش بي ‌پايان پروردگار. 3. «نَذِيراً»: هشداردهنده كافران و منافقان به دوزخ و عذاب دردناك الهي. 4. «دَاعِياً اِلَي اللهِ بِاِذنِهِ»: دعوت كننده به سوي خدا به فرمان او، منظور از دعوت به سوي خدا: دعوت به ايمان به توحيد و يگانگي خداي سبحان است كه لازمه آن ايمان به دين خدا مي ‌باشد. 5. «سِرَاجاً مُنِيراً»: چراغ فروزان و نورافشان. به گونه ‌اي كه مردم به وسيله او از تاريكي شقاوت و گمراهي نجات يافته و به سعادت ابدي رهنمون شوند. كلمه «سراج» در مورد پيامبر به عنوان «استعاره» است، اين كلمه، به گفته راغب: در اصل به چراغ است كه با «فتيله» و «روغن» روشن مي‌ شود، و به هر چيزي كه منبع نور و روشناني باشد، اطلاق مي ‌شود؛ مثل خورشيد.[19] اين واژه (سراج) در قرآن چهار بار آمده، سه بار در مورد «خورشيد» استعمال شده،[20] و يك بار (در همين آيه مورد بحث) به عنوان «استعاره» به پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) اطلاق شده است. آري، وجود پيامبر(صلي الله عليه و آله) همچون خورشيد تاباني است كه ظلمت هاي جهل و شرك و كفر را از افق آسمان روح انسان ها مي ‌زدايد، خود را از آن پنهان مي ‌دارند، كوردلان لجوج نيز از نور پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) هرگز استفاده نكرده و نمي ‌كنند، و ابوجهل‏ ها پنبه يا انگشت در گوش خود مي ‌گذاشتند كه آهنگ قرآن حضرت را نشنوند. هميشه ظلمت و تاريكي، مايۀ اضطراب و وحشت، و نور سبب آرامش است؛ دزدان از تاريكي شب استفاده مي ‌كنند و حيوانات درندۀ بيابان، غالباً در تاريكي شب از لانه خود بيرون مي ‌آيند. تاريكي مايۀ پراكندگي و نور سبب جمعيت و اجتماع است؛ نور و روشنايي مايۀ نموّ درختان، پرورش گل ها، رسيدن ميوه‌ ها، و خلاصه تمام فعاليت هاي حياتي است و تشبيه وجود پيامبر(صلي الله عليه و آله) به يك منبع نور، همه اين مفاهيم را در ذهن تداعي مي‌ كند. وجود پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) مايۀ آرامش مردم و فرار دزدان دين و ايمان، و گرگان بي‌ رحم ستمگر جامعه‌ ها، و موجب جمعيت خاطر، و پرورش و نموّ روح ايمان و اخلاق، و مايه حيات و جنبش و حركت است، و تاريخ زندگي او شاهد و گواه زنده اين موضوع است.[21]
پرسش: چرا در جمله «سِراجاً مُنِيراً» تنها به «سِراجاً» اكتفا نشده و «منيراً» نيز به آن اضافه شده است؟
پاسخ: اضافه شدن صفت «منيراً»، اين را مي ‌رساند كه وجود مبارك رسول خدا(صلي الله عليه و آله) مثل چراغ معمولي نيست كه گاهي روشن و گاهي خاموش باشد، بلكه وجود حضرت هميشه روشن و تابناك است و پرتوافكني مي ‌كند، حتي بعد از وفات آن حضرت؛ زيرا پرتو حضرت، رسالت و سيره اوست كه تا ابد باقي هستند. همچنان ‌كه نور بر همه جا مي ‌تابد، تعاليم پيامبر (ص) هم بر همه نواحي حيات بشر پرتوافكن است، رسول خدا(صلي الله عليه و آله) علاوه بر دعوت به خدا و بشارت و انذار، برنامه ‌هايي براي تقرّب به خدا تنظيم مي ‌كند كه ما را از عذاب دوزخ دور گرداند و به بهشت برساند.[22]
مرحوم حسين كاشفي، در تفسير جمله «سِرَاجاً مُنِيراً» مطلب جالبي دارد كه عبارت ادبي و عرفاني او نقل مي‌ گردد: 1. حق سبحانه، پيغمبر(صلي الله عليه و آله) را چراغ خواند؛ زيرا كه ضوءِ چراغ، ظلمت را محو مي‌ كند و نور وجود آن حضرت نيز ظلمتِ كفر را از عرصه جهان نابود ساخت. چراغ روشن از نور الهي جهان را داد از ظلمت رهايي 2. در خانه هر چه گم شود با نور چراغ مي توان آن را پيدا كرد و حقايقي كه از مردم پوشيده و پنهان بود به نور اين چراغ بر مقتبسان انوار معرفت روشن گشت. 3. چراغ، سبب امن و امان و راحتيِ اهل خانه است و سبب خجلت و عقوبت دزد است، آن حضرت نيز دوستان را وسيله سلامت و كرامت و منكران را موجب حسرت و ندامت است... . 4. چراغ ها را به شب روشن مي كنند، نه روز، تو (اي پيامبر) شب ظلمت دنيا را به نور دعوت روشن ساخته و روز قيامت را نيز از مشعل شفاعت روشن خواهي ساخت. شد به دنيا رُخش چراغ افروز شب ما گشت ز التفاتش روز
باز فردا چراغ افروزد كه از آن جرم عاصيان سوزد[23] خواجه عبدالله انصاري نيز در بيان مزيّت وجود مقدس پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) بر آفتاب، كلامي دارد كه عين عبارت عرفاني او نقل مي گردد:
«وَ سِرَاجاً مُنِيراً» اي مه ‏تر (خطاب به پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله! 1. آفتاب، چراغ آسمان است و تو چراغ زميني!؛ 2. آفتاب، چراغ دنياست و تو چراغ ديني!؛ 3. آفتاب، چراغ فلك است و تو چراغ ملكي!؛ 4. آفتاب چراغ آب و گِل است و تو چراغ جان و دلي!؛ 5. آفتاب، چراغ اين جهان است و تو چراغ اين جهان و آن جهاني![24] در اين گفتار، مزيّت پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) بر خورشيد، با پنج دليل اثبات شده است.
* دستورات پنج‏ گانة خدا به پيامبر (ص) خداوند حكيم، در آيات فوق، پس از بيان پنج صفت براي پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله)، پنج وظيفه مرتبط با آن صفات را به آن حضرت دستور داده و او را موظّف به انجام آنها نموده است.
1. «وَ بَشِّرِ المُؤمِنِينَ بِاَنَّ لَهُم فَضلاً كَبِيراً»؛ به مؤمنان بشارت ده كه براي آنها از سوي خدا فضل و پاداش بزرگي است.»
اين آيه، اشاره دارد به اين‌ كه مسأله «تبشير» پيامبر(صلي الله عليه و آله) تنها محدود به پاداش اعمال نيك مؤمنان نمي‌ شود، بلكه خداي مهربان آن ‏قدر از فضل خود به آنها مي ‌بخشد كه موازنه ميان عمل و پاداش را به كلي بر هم مي ‌زند. هنگامي كه آيه «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّر»؛[25] نازل شد، اصحاب عرض كردند: از اين آيه فهميديم كه خدا با تو چگونه رفتار خواهد كرد، اما نمي ‌دانيم كه با ما چگونه رفتار مي ‌كند؟
در اينجا آيه شريفه: «وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلاً كَبيراً»[26] را خدا نازل كرد و سؤال آنان را پاسخ داد.[27]
2 و 3. در دستور دوم و سوم مي‌فرمايد: «وَلَا تُطِعِ الكَافِرِينَ وَ المُنَافِقِينَ»؛ «از كافران و منافقان اطالعت مكن.
بدون شك رسول خدا(صلي الله عليه و آله) هرگز از كافران و منافقان اطاعت نمي‌ كرد، (همچنان ‌كه در مقالات گذشته ملاحظه كرديم كه آن حضرت در مقابل تطميع ها و تهديدهاي دشمنان هرگز تسليم نشد) اما اهميت موضوع به قدري است كه لازم شده به عنوان تأكيد براي شخص پيامبر(صلي الله عليه و آله) و هشدار و سرمشقي براي ديگران، روي اين موضوع تكيه كند؛ زيرا از خطرات مهمي كه بر سر راه رهبران راستين قرار دارد، به سازش و تسليم كشيده شدن آنان در اثناء مسير است كه گاه، از طريق تهديد، و گاه، از طريق دادن امتيازات، زمينه ‌هاي آن فراهم مي ‌گردد. در طول تاريخ، نمونه ‌هاي بسياري از اين قبيل رهبران ديده شده است، در زمان ما، افرادي مثل ياسر عرفات و محمود عباس در فلسطين، قذافي در ليبي، مُرسي در مصر و اردوغان در تركيه از همين قبيل هستند.
4 و 5. در دستور چهارم و پنجم مي‌فرمايد: «وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَكَّلْ‏ عَلَى‏ اللَّهِ‏ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَكِيلا»؛ «به اذيت و آزارهاي آنها اعتنا مكن، بر خدا توكل كن و همين بس كه خدا حامي و مدافع تو است. اين قسمت از آيه نشان مي ‌دهد كه كافران و منافقان براي تسليم ساختن پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) او را سخت در فشار قرار داده بودند، و انواع آزارها چه از طريق زخم زبان و بدگويي و جسارت، چه از طريق آزار بدني، و چه از طريق محاصره اقتصادي و... نسبت به او و يارانش روا مي داشتند، البته، در دوران «مكه» به صورتي، و در دوران «مدينه» به صورت ديگر.[28] اما رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و مؤمنان نخستين، همچون كوه در مقابل انواع آزارها و مشكلات ايستادگي به خرج دادند، و هرگز ننگ تسليم و شكست را نپذيرفتند، و سرانجام در اهداف خود پيروز شدند. و دليل اين مقاومت و پيروزي، همان توكل بر خداف و اعتماد بر ذات پاك او بود كه در آيه فوق، به آن دستور داده شده است. قابل توجه است كه: دستورات پنجگانه فوق كه در دو آيه اخير (احزاب 47 و 48) آمده، مكمّل يكديگر و مربوط به هم هستند: بشارت دادن به مؤمنان باري جذب نيروهاي با ايمان، عدم سازش و تسليم در مقابل كفار و در برابر منافقان، بي ‌اعتنايي به آزارهاي آنها، و توكل بر خدا مجموعه ‌اي را تشكيل مي ‌دهد كه راه وصول به مقصد در آن نهفته است، و دستور العمل جامعي براي همه رهروان راه حق است.[29]
* از مردم، با مردم و علاقمند به سعادت آنان
در دو آيه پاياني سوره توبه كه به گفته بعضي از مفسران، آخرين آياتي است كه بر پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) نازل شده است[30]، مي‌فرمايد: «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ * فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ»؛ «به يقين، رسولي از خود شما به سويتان آمد كه رنج ‌هاي شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدايت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رؤوف و مهربان است. اگر آنها (از حق) روي بگردانند، (نگران مباش) بگو: خداوند مرا كفايت مي‌ كند، هيچ معبودي جز او نيست، بر او توكل كردم، و او صاحب عرش بزرگ است.»
خداي سبحان، در آيه اول همه مردم را مورد خطاب قرار داده و آن را با قسم (از لامِ لقد استفاده مي ‌شود) مورد تأكيد ساخته، و علاوه بر عنوان «رسول» با بيان پنج صفت از صفات پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله)به تمام مردم ـ اعم از مؤمن، كافر و منافق ـ گوشزد مي ‌كند كه سخت‌گيري ‌هاي پيامبر و قرآن، و خشونت‌ هاي ظاهري كه نمونه ‌هايي از آن در همين سوره (توبه) بيان شده است، همه به خاطر عشق و علاقه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) به هدايت و تربيت و تكامل و سعادت مردم است. آن صفات پنجگانه به شرح زير است: پيامبري از خودتان
«لَقَد جَاءَكُم رَسُولٌ مِن اَنفُسِكُم»؛ پيامبري از خودتان به سوي شما آمده است. تعبير «من انفسكم» به جاي «منكم» بيانگر شدت ارتباط پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) با مردم است، گويي پاره ‌اي از جان مردم، و از روح جامعه در شكل پيامبر ظاهر شده است! و به همين دليل، تمام دردهاي آنها را مي ‌داند، از مشكلات آنان آگاه است، و در ناراحتي ‌ها و غم ها با آنان شريك مي ‌باشد، و با اين حال تصور نمي ‌شود كه سخني جز به نفع مردم بگويد، و گامي جز در راه سعادت آنها بردارد. ناراحتي مردم، پيامبر را ناراحت مي كند
«عَزِيزٌ عَلَيهِ مَا عَنِتُّم»؛ هر گونه ناراحتي و ضرر و زياني به شما برسد، براي او ناراحت كننده است. يعني او از رنج هاي شما رنج مي‌ برد، و اگر اصرار بر هدايت شما و جنگ هاي طاقت ‌فرساي پرزحمت دارد، آن هم براي نجات شما و براي رهايي تان از چنگال ظلم و ستم، و گناه و بدبختي است. علاقه شديد پيامبر (ص) به هدايت مردم
«حَرِيصٌ عَلَيكُم»؛ او، به هدايت و سعادت شما علاقه شديد دارد و به آن عشق مي‌ ورزد. اشاره به اين‌ كه او، خير و سعادت، ترقّي و پيشرفت و خوشبختي شما را مي ‌خواهد، اگر شما را به ميدان هاي پرمرارت اعزام مي ‌دارد، و اگر منافقان را تحت فشار شديد مي ‌گذارد، همه اينها به خاطر عشق و علاقه به آزادي، عزّت، شرف و هدايت شما، و پاكسازي جامعه شما مي ‌باشد.
«رئوف» و «مهربان»
«بِالمُؤمِنِينَ رَئُوفٌ رَحِيمٌ»؛ او نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. يعني هر گونه دستور مشكل و طاقت ‌فرسايي را كه مي ‌دهد، آن هم يك نوع لطف و محبت از ناحيه او مي ‌باشد.[31] چهار نظري كه مرحوم طبرسي از «رئوف» و «رحيم» بيان كرده است
درباره مفهوم دو كلمه «رئوف» و «رحيم» چهار نظريه وجود دارد كه مرحوم طبرسي آنها را نقل كرده است: 1. هر دو به يك معني است و «رأفت» به معني شدت «رحمت» است. 2. رئوف است نسبت به مطيعان، و رحيم است نسبت به گنهكاران. 3. رئوف است به خويشاوندان، و رحيم است به دوستان. 4. رئوف است به كسي كه او را ديده، و رحيم است به كسي كه او را نديده است.[32] همچنين مي‌توان گفت: اين دو كلمه از آن نوع مترافقاتي هستند كه «اِذَا افتَرَقَا اِتَّحَدَا وَ اِذَا اجتَمَعَا اِفتَرَقَا»؛ هرگاه جداگانه استعمال شوند، ممكن است هر دو به يك معني باشد، و اگر هر دو در يك جا استعمال شوند، دو معني متفاوت خواهند داشت.
* توصيف پيامبر اسلام با دو صفت الهي
مرحوم طبرسي مي‌ گويد: بعضي از علماي گذشته گفته ‌اند: خداي سبحان براي هيچ يك از پيامبران، دو نام از نام هاي خود را در يك جا جمع نكرده جز براي پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) كه درباره ‌اش فرموده: «بِالمُؤمِنِينَ رَئُوفٌ رَحِيمٌ» و درباره خودش نيز فرموده «إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحيمٌ»؛[33] بدين ترتيب دو صفت از صفات خدا در يك آيه به پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) نسبت داده شده است.[34] ابن عباس نيز گفته است: «سَمَّاهُ اللهُ بِاسمَينِ مِن اَسمَائِهِ؛ خدا او را با دو نام از نام‌ هاي خود، ناميده است.»[35] علامه طباطبايي(ره) پس از تفسير آيه فوق و اشاره به صفاتي كه در اين آيه براي پيامبر (ص) بيان شده است، مي ‌گويند: همه اين صفاتي كه در اين آيه بيان شده، براي تأكيد قبول دعوت پيامبر(صلي الله عليه و آله) و اجابت فرمان اوست و دليل اين مطلب، آيه بعد است كه مي ‌فرمايد: «فَاِن تَوَلَّو فَقُل حَسبِيَ اللهُ»[36]. در آيه بعد براي دلداري پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) خطاب به آن حضرت مي ‌فرمايد: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ»؛ اگر آنها از حق روي بگردانند نگران نباش و بگو: خدا براي من كافي است، همان خدايي كه هيچ معبودي جز او نيست، من تنها بر چنين معبودي توكل كرده و كارهايم را به او واگذارده ‌ام، و او پروردگار عرش بزرگ است. علامه طباطبايي(ره) پس از توضيح اين آيه مي‌ گويد: اين آيه شريفه دلالت مي ‌كند بر اين ‌كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) اهتمام عجيبي نسبت به هدايت مردم داشته، لذا خداي تعالي به آن حضرت دستور مي ‌دهد كه در انجام آنچه همّت گمارده (هدايت شدن و به سعادت رسيدن مردم) بر خدا توكل كند.[37]
چند نكته قابل توجه
در پايان، توجه خوانندگان محترم را به چند نكته مهم جلب مي ‌نمايم: 1. از آيات قرآن كريم (كه به برخي از آنها در اين مقاله اشاره شد)، استفاده مي‌ شود: پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) از هر نظر و از هر جهت ممتاز، فوق العاده بود، و برتر از همه انبياء و اولياء و فرشتگان و در يك كلمه «اشرف مخلوقات» بود؛ كتابش (قرآن) افضل از همه كتب آسماني، و دين او (اسلام) برتر از همه اديان و شرايع، و اخلاق او از همه بهتر است كه خدا فرمود: «وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيمٍ» [38] خلاصه او «رحمة للعالمين» بود. 2. در آيات قرآن، به پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) توصيه شده است كه وظيفه رسالت خود را انجام دهد و از مخالفت دشمنان نهراسد، و با توكل به خدا و استعانت از او به انجام وظايف خود ادامه دهد. 3. از بعضي از روايات استفاده مي ‌شود كه برخي از صفات پيامبر اسلام محمد مصطفي(صلي الله عليه و آله) در كتاب هاي آسماني ديگر نيز آمده است كه در اينجا با نقل يك روايت مقاله را به پايان مي ‌بريم. آلوسي مي‌ گويد: بخاري و امام احمد حنبل از عطاء بن يسار نقل كرده ‌اند كه گفته: به عبدالله بن عمرو بن عاص و طبق نقل دارمي به عبد الله بن سلام (يكي از علماي يهود كه با درك حقانيت پيامبر اسلام مسلمان شد) گفتم: توصيف رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در تورات چگونه است؟ براي من بيان كن. در پاسخ گفت: به خدا سوگند! او در تورات نيز با برخي از صفاتي كه در قرآن آمده، توصيف شده است، از جمله اين‌ كه: «يَا اَيُّهَا النَّبِيُّ اِنَّا اَرسَلنَاكَ شَاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً لِلمُؤمِنِينَ، اَنتَ عَبدِي وَ رَسُولِي سَمَّيتُكَ المُتَوَكِّلِي لَيسَ بِفَظٍّ وَ لَا غَلِيظٍ وَ لَا صَخَابٍ فِي الاَسوَاقِ وَ لَا يَدفَعُ بِالسَّيّيئَةِ السَّيِّئَةَ وَ لَكِن يَعفُو وَ يَصفَحُ وَ لَن يَقبِضَهُ اللهُ تَعَالَي حَتَّي يُقِيمَ بِهِ المِلَّةَ العَوجَاءِ وَ يَفتَحَ بِهِ اَعيُناً عُمياً وَ آذَاناً وَ قُلُوباً غَلقاً»؛[39] اي پيامبر! ما تو را به عنوان شاهد و بشارت دهنده و هشداردهنده و پناهگاه مؤمنان فرستاده ‌ايم، تو، بنده من و فرستاده من هستي، تو را «متوكّل» ناميده‌ ام، متوكّلي كه درشتخوي، سختگير و داد و فريادكننده در بازارها نيست، و بدي را با بدي جواب نمي ‌دهد بلكه عفو و گذشت مي‌ كند، خدا او را قبض روح نمي‌ كند تا زماني كه به وسيله او ملّت كج و گمراه را اصلاح و مستقيم گرداند، و چشم ‌هاي كور، گوش‌ هاي كر و قلب ‌هاي بسته را (براي درك حقايق) باز نمايد. آري، خداي مهربان او را عمر با بركت داد و ياري كرد تا بتواند دين مقدس اسلام را گسترش دهد و از ملّت نادان، خشن و خونخوار ملتي آگاه، مهربان و فداكار تربيت نمايد. امّا! هنگامي كه «مكه» را فتح كرد و مردم گروه گروه به دين خدا داخل شدند، و مأموريت پيامبر (ص) به پايان رسيد، با نزول سوره «نصر» خبر رحلت حضرت داده شد، و دو سال بعد از آن امت اسلام به بزرگ ‏ترين مصيبت مبتلاد گرديد![40] لذا روزهاي شنبه در زيارت آن حضرت عرض مي ‌كنيم: «اُصِبنَا بِكَ يَا حَبِيبَ قُلُوبِنَا فَمَا اَعظَمَ المُصِيبَةَ بِكَ حَيثُ انقَطَعَ عَنَّا الوَحيُ وَ حَيثُ فَقَدنَاكَ فَاِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَيهِ رَاجِعُون».
پاورقي: [1]. مقاله «رحلت پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله)» در شماره 136 و مقاله «اقدامات رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در آستانه عروج» در شماره 172؛ ماهنامه مبلغان به قلم نگارنده. [2]. انبياء/101. [3]. مجمع البيان في تفسير القرآن، حسن بن فضل طبرسي، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش، ج 7، ص 107؛ التبيان في تفسير القرآن، شيخ طوسي، دار احياء التراث العربي، بيروت، ج 7، ص 285، مفاتيح الغيب، فخر الدين رازي (محمد بن عمر)، دار احياء التراث العربي، بيروت، چاپ سوم، 1420 ق، ج 22، ص 193. [4]. الميزان في تفسير القرآن، علامه طباطبايي، انتشارات جامعه مدرسين، قم، چاپ پنجم، 1417ق، ج 14، ص331. [5]. ر.ك: من هدي القرآن، سيد محمد تقي مدرسي، دار محبي الحسين، تهران، چاپ اول، 1419ق، ج7، ص391؛ مجمع البيان، ج7، ص107. [6]. تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي و همكاران، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ بيست و پنجم، 1386ش، ج13، ص572. [7]. تكوير / 20. [8]. مجمع البيان، طبرسي، ج7، ص107؛ نور الثقلين، عبد علي عروسي حويزي، انتشارات اسماعيليان، قم، چاپ چهارم، 1415 ق، ج3، ص466. [9]. مجمع البيان، ج 7، ص 107، نور الثقلين، ج3، ص466؛ الميزان، علامه طباطبايي، ج14، ص337. [10]. ق /9. [11]. انفال /33. [12]. مفاتيح الغيب، فخر رازي، ج 22، ص 193. [13]. تفسير نمونه، ج 13، ص 573. [14]. انبياء / 108. [15]. ر.ك: تفسير نمونه، ج 13، ص 574. [16]. انبياء / 109. [17]. تفسير مواهب عليه، حسين بن علي كاشفي سبزواري، انتشارات اقبال، تهران، چاپ 1369 ش، ص 724. [18]. احزاب/ 45 ـ 48. [19]. مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهاني، دار العلم ـ دار الشاميه، بيروت، دمشق، چاپ اول، 1412 ق، ص 406 «سرج». [20]. ر.ك: سوره‌هاي فرقان/61، نوح/16 و نبأ/13. [21]. ر.ك: تفسير نمونه، ج 17، ص 392. [22]. ر.ك: من هدي القرآن، سيد محمدتقي مدرسي، دارمحبي الحسين، تهران، چاپ اول، 1419 ق، ج 10، ص 356 و 357. [23]. مواهب عليه، كاشفي سبزواري، ص 940. [24]. كشف الاسرار و عدّة الابرار، (معرفت به تفسير خواجه عبد الله انصاري)، رشيد الدين ميبدي، انتشارات امير كبير، تهران، چاپ پنجم، 1371 ش، ج 8، ص 76. [25]. فتح /2. [26]. احزاب /47. [27]. روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، سيد محمود آلوسي، دار الكتب العلميه، بيروت، چاپ اول، 1415 ق، ج 11، ص 224. [28]. براي اطلاع بيشتر، به ماهنامة مبلغان، شماره 188، مقاله «تهمتها و توهينهاي كفار به ساحت مقدس پيامبر»؛ شماره 189، مقاله «صبر و استقامت پيامبر در راه تبليغ دين»؛ شماره 190، مقاله «تحريمهاي مشركان عليه پيامبر»؛ شماره 192، مقاله «پافشاري پيامبر بر حفظ مسائل اساسي اسلام» مراجعه شود. [29]. ر.ك: تفسير نمونه، ج 17، ص 395 و 396. [30]. ر.ك: مجمع البيان، ج 5، ص 130؛ تفسير نمونه، ج 8، ص 257؛ تفسير كوثر، يعقوب جعفري، انتشارات هجرت، قم، چاپ اول، 1376 ش، ج 4، ص 604. [31]. ر.ك: تفسير نمونه، ج 8، ص 258 ـ 260. [32]. مجمع البيان، ج 5، ص 130. [33]. بقره/ 143 و حج /65. [34]. مجمع البيان، ج 5، ص 130. [35]. مفاتيح الغيب، فخر رازي، ج 16، ص 178. [36]. الميزان في تفسير القرآن، ج 9، ص 412. [37]. همان، ص 413. [38]. قلم/4. [39]. روح المعاني، آلوسي، ج 11، ص 224. [40]. به ماهنامه مبلغان، شماره 136، مقاله «آيات مرتبط با رخدادها (1) رحلت پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) مراجعه شود. منبع: سايت معاونت تبليغ، ذي طوي، محمد اسماعيل نوري زنجاني


| شناسه مطلب: 71762




پيامبر اكرم



نظرات کاربران