در آمدی بر دولت – شهر پیامبر(ص) در آمدی بر دولت – شهر پیامبر(ص) در آمدی بر دولت – شهر پیامبر(ص) بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
در آمدی بر دولت – شهر پیامبر(ص) در آمدی بر دولت – شهر پیامبر(ص) در آمدی بر دولت – شهر پیامبر(ص) در آمدی بر دولت – شهر پیامبر(ص) در آمدی بر دولت – شهر پیامبر(ص)

در آمدی بر دولت – شهر پیامبر(ص)

صحیفه نشان می دهد که در صدر اسلام برداشتی سیاسی از مفهوم «امت» رواج داشت؛در دولت – شهر پیامبر،قطع نظر از فاکتور های اعتقادی، همه آنان که مستقیم یا غیر مستقیم مشمول پیمان می شدند، اعم از مسلمانان و یهود و حتی مشرکان مشمول پیمان ، زیر مجموعه «امت» تلقی می شدند.

پايگاه اطلاع رساني حج: داوود فيرحي: دولت- شهر پيامبر اسلام (ص)، اصطلاحي است كه به جامعه سياسي جديد التأسيس مسلمانان در شهر يثرب اطلاق مي شود. اين نوع از ساخت سياسي / حقوقي متعاقب هجرت پيامبر اسلام(ص) در سال622م. بدان شهر شكل گرفت و به همين لحاظ در تاريخ اسلام با عنوان شهر پيامبر؛« مدينه النبي(ص)» ناميده و شهرت يافت.اين مقاله خلاصه اي از يك نوشته مفصل و تفسير گونه اي است بر سندي سياسي از پيامبر اسلام(ص) كه دراوايل هجرت به يثرب تهيه و به تأييد مهاجر و انصار و ديگر شهروندان اين شهر رسيده بود. و به عنوان «صحيفه النبي (ص)» يا قانون اساسي مدينه خوانده مي شود.
صحيفه نشان مي دهد كه در صدر اسلام برداشتي سياسي از مفهوم «امت» رواج داشت؛در دولت – شهر پيامبر،قطع نظر از فاكتور هاي اعتقادي، همه آنان كه مستقيم يا غير مستقيم مشمول پيمان مي شدند، اعم از مسلمانان و يهود و حتي مشركان مشمول پيمان ، زير مجموعه «امت» تلقي مي شدند.
الف) از قبيله اَيماني تا شهر اسلامي
ـ هجرت و حكومت
طي سيزده سال بعثت پيامبر(ص)، روابط بين قبايلي نقش مهمّي در گسترش اسلام در مكّه ايفاء كرده بود؛ پيامبر اكرم (ص) با هنرمندي تمام از اين فرصت‎هاي ساختاري بهره مي‎جست؛ «قريش به موجب پيمان‎هاي قبيله‎اي نمي‌توانستند به پيامبر(ص) آسيب جاني برسانند، زيرا در اين صورت با بني‌هاشم درگير مي‌شدند و ممكن بود تيره‎هاي هم‎پيمان بني‌هاشم نيز در ميان آيند و نظم مكّه به طور كلّي به «وضع جنگي» بدل شود. بدين جهت مخالفت قريش با پيامبر(ص) از حدّ بدگوئي و آسيب‎ هاي جزئي بيشتر نبود».[1]
اين وضعيت خاص پيامبر(ص) نبود، بلكه برخاسته از ساخت عمومي مكه به عنوان «شهر قبايل» بود. بدين‎سان، در كنار پيامبر اسلام، ديگر «شباب مكّه» نيز كه تبار قبيله ‎اي داشتند، از حمايت قبيله برخوردار مي‌شدند.
امّا «شهر قبيله ‎ها» به رغم حمايت جدّي از هم ‎تباران، هرگز جاي امني براي مسلمانان بي‎پناه نبود. درست به همين دليل بود كه پيامبر اسلام، در تدارك امتي / قبيله ‎اي ايماني در شهر قبيله (مكه) بود. مسلمانان در مقطعي از تاريخ بعثت، به مرحله ‎اي از عدّه وعُدّه ـ از حيث روابط بين القبايل ـ ‎رسيدند كه در سال ششم بعثت جرئت كرده و تصميم گرفتند آشكار و دسته جمعي به سوي كعبه آمده و پيش چشم قريش، طواف و نمازي به رسم مسلماني به جاي آورند.
اما با اين همه آنان همواره در معرض اقدامات و تهديدات جدّي ـ نه در حدّ جنگ ـ قريش قرار داشتند. تصور چنين شرايطي هر پژوهشگر تاريخ اسلام را به درون نوع خاصي از روابط قدرت در مكّه وارد مي‌كند؛ روابطي كه نتايج عملي آن بي‌آنكه «شرايط امكان جنگي قبايلي» را تدارك كند، روابطي معطوف به «خواست مذاكره» و «اجماع شرفا» است.
طبيعت اين نوع از روابط قدرت است كه: اولاً؛ قريش را به سمت مذاكره با بزرگ بني هاشم، ابوطالب سوق مي‌دهد. ثانياً؛ ابوطالب، و به تبع او، بني‌هاشم و بني مطلب را به پايداري در حمايت از پيامبر(ص) بر مي ‎انگيزد. ثالثاً؛ و سرانجام از درون اين روابط قدرت و مقاومت، انديشه تحريم مسلمانان و بني هاشم زاده و پرورده مي‌شود و آنگاه بني هاشم و بني مطلب و مسلمانان (مؤمناني غيرهاشمي در كنار هاشميان غيرمؤمن) مدتي حدود 2 يا 3 سال خود را در شعب ابي‎طالب در محاصره اقتصادي مي‎ بينند.
محاصره مسلمانان و ماجراي شعب ابي‎طالب، در نيمه رجب سال دهم بعثت پايان يافت[2]، امّا رحلت حضرت خديجه و ابوطالب همين سال را براي مسلمانان «عام الحزن» كرد.
متعاقب وفات خديجه و ابي‎طالب در عام الحزن، جرئت و آزار قريش نيز فزوني بيشتري يافت، و اين امر، به رغم حمايت‎هاي تعصب‎ آميز بني‌هاشم از پيامبر، دعوت اسلامي را در سه سال آخر دوره مكّي به بن‎ بستي پيچيده‎ راند. شكل‎ گيري چنين شرايطي است كه «انديشه ‎هجرت» و خروج از مكّه را در ذهن پيامبر(ص) و مسلمانان تقويت نمود.[3]
ـ تعيّن يثرب
با تشديد آزار قريش، و انسداد دعوت اسلامي در سال دهم هجرت، پيامبر(ص) در جستجوي اقوام و قبايل ديگر برآمد كه دل‎هايشان آمادگي بيشتري براي پذيرش دعوت داشتند و اميد مي‌رفت كه خاك سرزمينشان براي نشو و نماي اسلام مناسب و مساعدتر باشد. پيامبر(ص) در راستاي همين راهبرد «نگاه به بيرون» بود كه به تنهايي آهنگ طائف و حتي كِنْدّه كرد.
به گفته‌ طبري «پيامبر در موسم حج به ديدار و دعوت قبايل پرداخت و به نزد عقبه، گروهي از قوم خزرج را بديد». آنان دعوت پيامبر را پذيرفتند، و به ناگاه، يثرب به مركز توجّه محمد(ص) در راستاي استراتژي هجرت بدل شد.[4]
ـ ساخت قبايلي يثرب
نخستين ملاقات با ارزش پيامبر(ص) با يثربيان، ديدار كوتاهي بود كه آن حضرت با شش نفر از مسافران يثرب در مكه، در موسم حج سال دهم انجام داد. اين افراد عبارت بودند از: اسعد بن زراره(زريق)، عوف بن حارث (بني نجّار) رافع بن مالك(زريق)، عقبه بن عامر(سواد)، قطبه بن عامر(سلمه) و جابر بن عبدالله[5]. سال بعد شش نفر ديگر به جمع فوق از مردم يثرب اضافه شدند و پيمان نخست عقبه را با پيامبر(ص) بستند. نتيجه مهمّ اين پيمان مأموريت تبليغي مصعب بن‌عمير از جانب پيامبر اسلام در يثرب بود. فرستادن مصعب به يثرب، نقطه عطفي در تاريخ انتشار اسلام بود. پيامبر(ص) هنگام اعزام وي به يثرب آگاهي‎هاي لازم را از اين شهر در اختيار مصعب قرارداد؛ وضعيت شهر يثرب، آمادگي‎ ها و مخالفت‎هاي ضعيف در برابر انتشار اسلام را گوشزد كرد. وجود قبايل در‎گير با هم، و فقدان گروههاي متّحد و هم‎ پيمان از متنفذين، از جمله عوامل ساختاري بود كه گسترش اسلام در يثرب را تسهيل مي‌كرد.
تحليل پيامبر(ص) از وضعيت يثرب، داهيانه بود؛ در دوره جاهلي ساكنان يثرب به دو گروه اصلي تقسيم مي‌شدند كه عبارت بودند از يهود و عرب. يهوديان اورشليم كه در سال 70 ميلادي توسط تيتوس، امپراطور روم، سركوب شده بودند، به تدريج در يثرب ساكن شده بودند.
اعراب مدينه، به رغم موفقيت‎ هايي كه در يثرب داشتند، هرگز قادر به تأسيس يك نوع قدرت و حكومت متمركز نشدند. در نتيجه، از فروپاشي حكومت يهود به بعد ساختاري از زندگي مدني و سياسي شكل گرفت و تداوم پيدا كرد كه بر «استقلال هر قبيله وعشيره» استوار بود. به هنگام هجرت پيامبر(ص) به يثرب، نه تنها اعراب، بلكه قبايل يهودي نيز از نظر سياسي از يكديگر جدا بودند.
«در آن هنگام هر عشيره، به تنهايي عهده‎ دار كارهاي خويش بود و هر يك از عشاير داراي يك يا چند «اُطم» (قلعه) بودند كه به هنگام جنگ به آن پناه مي‌بردند. »[6]
استقلال قبايل يثرب، به طور ساختاري بر دو ركن اساسي استوار بود: اُطم و رَبعه. اين دو مفهوم آگاهي‎ هاي سودمندي نسبت به شرايط تاريخي و الزامات ساختاري دولت پيامبر(ص) ارائه مي‌كنند.
اُطم بنايي بلند و مستحكم بود كه معمولاً به عنوان برج ديدباني و قلعه دفاعي قبيله مورد استفاده قرار مي‌گرفت. از اين حيث، «اُطم» مفهومي جغرافيايي است كه فضاي هندسي شهر يثرب را در نظام قبايلي تصوير مي‌كند.
مردم يثرب، شايد به دليل وسعت شهر، دوري محله ‎ها از هم، و نيز اشتغال مردم قبايل به زراعت، ارتباطات سياسي عميقي با ساير قبايل نداشتند. همين امر دو نتيجه مهم داشت: از يكسو به دليل عدم تمايل به جنگ‎ ها و درگيري‎ هاي گسترده، نيازي به پيمان ‎هاي گسترده و در نتيجه جابجايي عرف‎ ها و سنن قبيله ‎اي نبود. از سوي ديگر به دليل فقدان قدرت مركزي (كه بتواند مانع از منازعات قهري شود و پناهگاهي براي طرح اختلافات و تقاضاي حكميت باشد) هر گاه منازعه‎ اي بين دو يا چند قبيله شكل مي‌گرفت براي مدتي طولاني دوام مي‎ يافت. و بنابراين احساس ناامني از يك سوي و تمايل به استقلال و تمايز در آداب و سنن قبيله از سوي ديگر، دو همزاد هم طراز در ساختار زندگي قبايل يثرب بود.[7] همين وضعيت، شايد دليل اساسي است كه مفهوم «رَبعه» را به دومين ركن اساسي در حيات اجتماعي يثرب بدل كرده بوده است.
اگر اُطم و محلّه نماد استقلال و تمايز جغرافيايي قبايل در يثرب بوده است، مفهوم «ربعه» ناظر به استقلال در روابط اجتماعي، آداب و رسوم، و سنن ويژه هر قبيله مي‌باشد. در واقع، اجتماع عشايري، اساس روابط و تنظيم‎ هاي شهري در يثرب بود. افراد يك قبيله داراي روابط مستحكمي از قبيل: ارث، عاقله، خويشاوندي و غيره بودند.[8]
قبايل يثرب، با حفظ استقلال داخلي از حيث ربعه (آداب و رسوم) و محلّه / اُطم (قلعه)، بنا به ضرورت‎ هاي جغرافيايي (موقعيت محلّه‎ ها) و اجتماعي (مناسبات قومي) وارد پيمان‎ هاي بين قبايلي مي‌شدند و بدين ترتيب، همواره سبك ه‎اي از پيمان‎ هاي هر چند نااستوار در ميان اعراب، يا اعراب و يهود شكل مي‌گرفت. در حقيقت، عامل بوجود آمدن اين گونه پيمان ‎هاي نااستوار از هم گسيختگي دروني يهوديان و جداشدن عرب‎ هاي يثرب از يكديگر بوده است. اين دوري و جدايي ‎ها، كه روز به روز بر دامنه آن افزوده مي‌شد، تأثير فراواني در از ميان رفتن موازنه سياسي آن دوران و گسترش بيم و هراس و از ميان رفتن امنيت قبايل داشته است.[9]
اين اشارات، نشان مي‌دهد كه يثربيان اسلام را براي بهبود اوضاع داخلي خود، امنيت اجتماعي و آرامش روحي پذيرفتند؛ چيزي كه سرشت عرب يثرب نيازمند آن بود.[10] پيامبر اسلام(ص) با آگاهي از ساخت قبايلي يثرب، و ميل باطني يثربيان به اسلام در نشست عقبه اولي بود كه تصميم به اعزام مصعب بن عمير گرفت. تلاش‎هاي تبليغي مصعب و همكاري نخستين مسلمانان از انصار، مقدمات پيمان عقبه دوّم و هجرت تاريخي مسلمانان به يثرب را تدارك نمود.
ـ پيمان عقبه دوّم و مقدمات هجرت
در آستانه ذيحجه سال سيزدهم بعثت (622م) 73 مرد و دو زن يثربي، در نيمه هاي شب، پيمان عقبه دوّم را با پيامبر اسلام(ص) منعقد كردند. اهميت اين پيمان به استقرار اسلام و نشر آن در يثرب باز نمي‎ گردد؛ زيرا اين مهمّ پيش از تشكيل پيمان عقبه انجام شده بود. اهميت عقبه دوّم به عزم و اراده مسلمانان يثرب بر دعوت از پيامبر جهت هجرت به يثرب و حمايت و پشتيباني از مسلمانان مهاجر بود كه ارزش حقوقي الزام ‎آور در عرف آن دوران داشت.
عقبه دوّم با قصد نهايي كردن و قطعيت بخشيدن به تعهدات متقابل پيامبر(ص) و نمايندگان مردم يثرب بوده است. بيعت عقبه دوّم، به دليل تعهدات نظامي، «بيعه‌الحرب» نيز ناميده شده است.[11] تعهدات سياسي و نظامي پيمان، اهميت خاصي دارند؛ رسول خدا به آنان اطمينان داد كه در هر صورت، در كنار انصار خواهد بود و در صورت پيروزي به ميان قوم خود ـ قريش مكّه ـ بر نخواهد گشت. پيامبر(ص) فرمود: «خون با خون و ويراني با ويراني، من از شمايم و شما از من هستيد. مي‎ جنگم با آنكه مي‎ جنگيد و در صلح هستم با آنكه در صلح هستيد».[12]
در مقابل، تعهدات دفاعي انصار مشروط به دفاع در شهر يثرب بود و ظاهراً جنبه تهاجمي نداشت.
به هر حال، پيمان عقبه دوّم زمينه ‎هاي حقوقي و سياسي لازم را براي هجرت به مدينه و شكل‎ گيري دولت مستقل پيامبر(ص) و ظهور «دوله النبي» در «مدينه النبي» تدارك نمود. اين پيمان جايگاه و پايگاه تازه ‎اي را براي رسول خدا به وجود آورد كه بستر آن مجموعه ‎اي از افراد قبايل متعدد ولي جدا از هم بودند كه فاقد قدرت مركزي و نظم سياسي فراگير بودند؛ رهبر و رئيسي هم نداشتند تا پراكندگي آنان را از ميان برداشته و كارها را منظم سازد. اين پيمان در حالي به وقوع پيوست كه پيامبر اسلام(ص) به دور از خصومت هاي يثربيان قرار داشت و از اين رو، بالاتر از درگيري‎ ها و كشمكش‎ هاي قبيله ‎اي قرار گرفت. جايگاه جديد مركزي كشاورزي محسوب مي‌شد كه از راه قافله‎ هاي تجارتي قريش بس دور و در نتيجه از نفوذ اقتصادي و اجتماعي مكيان در امان بود.[13] همين وضعيت، شرايط امكان را براي ظهور دولت ـ شهر پيامبر(ص) تدارك نمود. در زير به ساخت و تحولات اين نخستين شهر اسلامي؛ مدينه‌النبي(ص) مي‎پردازيم.
ب) ظهور دولت ـ شهر پيامبر(ص)
چنانكه گذشت، پيمان عقبه دوّم، با توجه به خصايص و الزاماتي كه داشت، فرصتي مغتنم براي پيامبر اسلام(ص) و جماعت مسلمانان بود. ماهيت اين پيمان و گزارش ‎هاي تاريخي حاكي از آن است كه پيامبر(ص) از همان ابتدا در انديشه تأسيس يك جامعه اسلامي با تمام لوازم و الزامات سياسي ـ نظامي آن بود.[14] به همين دليل، با تحليلي كه از اوضاع يثرب داشت به چند اقدام مهم و تعيين كننده خطر كرد؛ 1) اقدامات اوليه، 2) بنيان دولت ـ شهر مدينه، 3) تحولات شهر پيامبر(ص). در اين نوشته، به اقتضاي محدوديت‎هايي كه داريم، به اختصار به موارد سه گانه فوق اشاره مي‌كنيم.
1ـ اقدامات اوليه
الف) تعيين نقيبان
نخستين اقدام سياسي ـ فرهنگي پيامبر(ص)، پس از پيمان عقبه دوّم، تعيين نقيبان دوازده‎ گانه از مسلمانان يثرب، به منظور گسترش نفوذ اسلام در اين منطقه بود. گزارش ‎هاي تاريخي نكته بسيار ظريفي را در اقدام پيامبر(ص) ثبت كرده‎ اند. پيامبر اسلام(ص) بي‌آنكه خود كسي را تعيين كند، از يثربيان حاضر در عقبه خواست تا دوازده نماينده را به عنوان سرپرست قوم خود معرفي نمايند. طبري مي‌نويسد: پيامبر(ص) فرمود: «دوازده نقيب برگزينيد كه به كار قوم خويش بپردازند». و دوازده نقيب برگزيده شد، نه تن از خزرج و سه تن از اوس. ابن اسحاق گويد: آنگاه پيمبر خدا به نقيبان گفت: «بر كار قوم خويش هستيد و مانند حواريان عيسي بن مريم، سرپرست آنهاييد، و من نيز سرپرست قوم خويشم».[15]
محمّد حميد الله، پس از اشاره به انتخاب نقيبان از سوي يثربيان حاضر در عقبه، اضافه مي‌كند كه پيامبر اسلام، سپس اسعد بن زراره را مهتر نقيبان ساخت.[16] گزارش ‎هاي تاريخي به حضور مؤثر اين اشخاص در طول حيات سياسي پيامبر و مدينه النبي(ص) اشاره كرده ‎اند.[17]
ب) شرط هجرت
«هَجْر» در لغت «ضد وَصْل» است. جدايي و ترك معناي اصلي اين واژه را تشكيل مي‌دهد، چه اين جدايي معنوي باشد يا مكاني. امّا در صدر اسلام، عقيده و مكان در مفهوم هجرت به هم تنيده بود و شرط ايمان اسلامي هجرت مكاني به يثرب بود. مسئله هجرت از مكه به مدينه، جداي از اينكه يك امر سياسي تلقي مي‌شد، ظاهراً وجوب شرعي نيز داشت. گفته شده كه خداوند به پيامبر (ص) دستور داد تا هجرت كند و او اين آيه را خواند: رب ادخلني مدخل صدق واخرجني مخرج صدق واجعل لي من لدنك سلطاناً نصيراً (اسراء / 80).
شرط هجرت هم چنان در همه بيعت‎ ها تا هنگام فتح مكه (سال هشتم هجرت) باقي بود. آيات قرآن نيز حداقل در چند مورد لزوم هجرت به مدينه را شرط ايمان تلقي كرده است. در آيه 97 سوره انفال آمده است: آنانكه در حاليكه ملائكه جانشان را مي‌گرفتند در حق خود ظلم كرده بودند، فرشتگان از آنان پرسند؛ شما كجا و به چه كار بوديد؟ گويند: ما مستضعفان در روي زمين بوديم، فرشتگان گويند: «الم تكن ارض الله واسعهً فتهاجروا فيها فاولئك مأويهم جهنم وساءت مصيراً». در آيه 100 نيز مي‎ افزايد: ومن يهاجر في سبيل الله يجد في الارض مراغماً كثيراً وسعهً ومن يخرج من بيته مهاجراً الي الله و رسوله ويدركه الموت فقد وقع اجره علي الله وكان الله غفوراً رحيماً (نساء /100).
هجرت مسلمانان مكّه نقطه عطف مهمّي در تاريخ اعتقادي ـ سياسي اسلام تلقي مي‌شود. آنان در مكه، خاندان و ديار و دارايي و ارزاق خود را فقط با توكل به خدا و به اميد رضاي او رها كردند و فقط تعداد اندكي موفق شدند كه بخشي از دارايي منقول خود را به همراه به مدينه برسانند.
به هر حال، دستور هجرت با همه تبعات و مشكلاتي كه براي مهاجرين و مردم يثرب داشت، از ديدگاه آينده تمدّن اسلامي ضروري مي‌نمود: پيامبر(ص) و ديگر مؤمنان، با هجرت به مدينه، از مرحله تبليغ و دعوت، به مرحله تأسيس دولت اسلامي منتقل مي‌شدند. هجرت، بدين‎سان، گامي اساسي در تأسيس جماعت اسلامي و جمعيت قابل توجه بود كه از اركان عمده براي هر دولتي تلقي مي‌شود.
دانشمندان علم سياست، معمولاً، عناصر چهارگانه‎اي براي دولت در نظر مي ‎گيرند كه عبارتست از: جمعيت، سرزمين، حكومت و حاكميت. به نظر مي‎ رسد كه دولت ـ شهر پيامبر(ص) با تكيه بر مفهوم هجرت، درصدد تأمين نخستين عنصر اساسي؛ يعني جمعيت بوده است. جمعيت يا جماعتي كه به خاطر تعلقات اعتقادي، «امّت» ناميده مي‌شود.
شرط هجرت براي تشكيل جمعيت اسلامي چنان حياتي بود كه كساني كه به مدينه هجرت مي‌كردند، به جز موارد بسيار اندك و آن هم با اجازه پيامبر(ص) مجاز به ترك مدينه نبودند و در صورت خروج از مدينه مصداق «التعرّب بعد الهجره» مي‌شدند؛ اين تعرّب به منزله كفر بود. ابن مسعود، از جمله لعنت شدگان در لسان رسول خدا را «اعرابي مرتدّي دانسته كه تعرّب بعد الهجره داشته است».[18] همه اين تدابير سبب شده بود تا مدينه النبي مكان و فضايي متمركز براي تعداد فراواني از مسلمانان باشد كه همبستگي اعتقادي آنان ركن جمعيتيِ لازم را براي استقرار دولت اسلامي پيامبر(ص) فراهم نمايد. امّا اين تلاش‎ هاي معطوف به هجرت، بدون پيوندهاي مكمل ديگر، كه انسان هايي با دستگاه ها و سنن قبيله‎ اي متفاوت را بيشتر به هم نزديك نموده و تاروپود روابط اجتماعي آنان را مستحكم نمايد، شكننده مي‌نمود. شايد به همين دليل است كه پيامبر اسلام(ص) به سرعت نظام برادري را طرح و اجراء مي‌كند.
ج) نظام برادري
مسلمانان مهاجر، ظاهراً در اوايل زندگاني خود در مدينه، علاوه بر مشكلات مالي، با برخي دلتنگي‎ هاي عاطفي و نيز ناراحتي‎ هاي ناشي از تغيير آب و هوا مواجه بودند. پيامبر اسلام دعا كرد كه خداوند حبّ مدينه را نيز همانند مكّه در دل مهاجران قرار دهد. اعلان پيمان اخوّت نيز در راستاي تخفيف همين مشكلات و دلتنگي‎ ها بود. اين پيوند با پيمان هجرت مهاجران و نيز پيمان حمايت‎ هاي انصار مدينه تفاوت داشت. زيرا بر اساس آن روابط اجتماعي عميق ‎تر ميان آنان بوجود مي‎آمد.
پيوند برادري كه ظاهراً در ماه هاي نخستين هجرت صورت گرفت و برخي آن را در فاصله ماه پنجم و هفتم هجرت ذكر كرده ‎اند، امري فردي و اختياري بود كه التزام مالي به همراه داشت. اين پيوند ظاهراً در دو مرحله؛ ابتدا ميان مهاجرين سپس ميان مهاجرين و انصار صورت گرفت.[19] 45 مرد از مهاجرين و همين تعداد از انصار كه در بين آنان، هفده نفر از شركت‎ كنندگان پيمان عقبه نيز بودند، اين پيوند را بين خود برقرار كردند.
پيمان برادري كه سابقه ‎اي در مكه نيز داشت،[20] بر پايه فرد استوار بود. بنابراين، بتدريج پيوندهاي قبيله‎ اي را به نفع ظهور فرد و تعهدات فردي سوق مي‌داد. اين نوع پيوند برادري تنها مهاجرين نخستين را در برگرفت و پس از آن، تعداد روزافزون مهاجران در مدينه مشكلاتي را از نظر مسكن و معاش و روابط اجتماعي به وجود آورد كه نياز به تدابير و راه‎ حل ‎هاي جديدتر داشت. در اين باره، در سطور آينده اشاره خواهيم داشت.
د) بناي مسجد النبي(ص)
تأسيس و بناي مسجد يكي از نخستين اقدامات پيامبر اسلام(ص) در مدينه شناخته مي‌شود كه در ماه هاي اول هجرت انجام يافته است. مسجد پيامبر(ص) كه در مركز مدينه و به مساحت اوّليه 70 × 63 ذراع بنا شده بود، «مكان نماز» و «مركز حكومت» بود: رسول خدا نمازهاي پنج گانه را به همراه صحابه در آنجا برگزار مي‌كرد؛ از همانجا به اداره امور مسلمانان و جامعه مدينه مي‎ پرداخت، به ارسال نيروهاي نظامي وپذيرش نمايندگان قبايل اقدام مي‌نمود؛ قضاوت مي‌كرد و خصومت‎ ها و منازعات بين مردم را حل و فصل مي‌كرد. بعلاوه، مسجد پيامبر(ص) به تدريج به مركز علمي و فرهنگي بدل شد، دارالشوراي مسلمانان در امور عمومي و جنگ و صلح گرديد. در عين حال، مركزي اجتماعي براي رسيدگي به نيازمندي هاي نيازمندان بود. از اين حيث، «مسجد» «نهاد عمومي» در جامعه اسلامي و ركن اساسي از اركان دولت پيامبر(ص) بود؛ مؤسسه ‎اي بزرگ كه شامل فعاليت‎ هاي ديني سياسي، اجتماعي، اقتصادي و آموزشي گسترده مي‌شد.
به هر حال مسجد النبي يكي از مهمترين اقدام مقدماتي رسول خدا براي تأسيس نخستين دولت اسلامي در مدينه النبي(ص) محسوب مي‌شود كه به عنوان نهاد عمومي و پايگاه اساسي در دولت پيامبر(ص) مورد توجه قرار گرفته بود. در زير به ساختار دروني دولت پيامبر(ص) كه او خود به تأسيس آن مبادرت كرده بود، مي‎ پردازيم.
2ـ تأسيس دولت ـ شهر مدينه
اشاره كرديم كه يثرب در آستانه هجرت پيامبر(ص) تركيبي از عناصر و قبايل مختلف بود كه هيچ نظامي آنان را پيوند نمي‌داد و وحدت و وفاقي نداشتند. مهمترين تلاش پيامبر(ص) تنظيم روابط اجتماعي مدينه در سايه دين جديد و در چارچوب يك دولت واحد بود. پيامبر اسلام(ص)، در راستاي اين مهمّ، علاوه بر اقدامات مقدماتي، از قبيل پيمان عقبه، وجوب هجرت، نظام برادري و سرانجام تأسيس نهاد مسجد، به بنيان دولت ـشهر مدينه النبي(ص) اقدام نمود. اركان چهارگانه دولت شهر پيامبر(ص)؛ يعني جمعيت (امّت)، سرزمين (حرم)، حاكميت و حكومت؛ و نيز ساخت دروني دولت پيامبر(ص)، در نوشته‎ اي كه «صحيفه النبي» يا «قانون اساسي مدينه» معروف است، آمده است. به دليل اهميت اين «صحيفه»، به تحليل عناصر اساسي آن مي پردازيم.
ب) ساخت دولت ـ شهر مدينه
اين «پيمان عمومي» كه رسول خدا(ص) در همان سال نخست هجرت ميان عموم ساكنان يثرب، اعم از مسلمانان، يهود و مشركان، طرح كرد، اولين گام ساختاري براي تأسيس نظم سياسي براساس وحي اسلامي محسوب مي‌شود.
بخش‎ هايي از اين صحيفه مربوط به مسائل داخلي مدينه النبي(ص)، قسمتي مربوط به سياست خارجي و اشاراتي نيز درباره حقوق مدني قبايل و افراد هم ‎پيمانان آنان است. مجموعه اين اشارات، ساخت اوليه دولت ـ شهر مدينه را تا حدودي توضيح مي‌دهد.
1) ظهور يك «امت»
در آغاز صحيفه پيامبر اسلام(ص) آمده است: «اين نوشته محمّد(ص) است در ميان مؤمنان از قريش و مردم يثرب و هر كسي كه از آنان پيروي كرده و به آنان ملحق شد و همراهشان جهاد كرد. آنها «امت واحده» هستند». بنابراين از آغاز بر يك مفهوم اساسي كه پايه دولت اسلامي را تشكيل مي‌دهد، تأكيد شده است.
مفهوم «امت» در قانون اساسي مدينه، مفهومي «سياسي» است؛ زيرا فراتر از اشتراكات و تعلّقات اعتقادي مسلمانان، از اين حيث كه بر بنياد «قراردادي اجتماعي» استوار است، «قبايل يهودي» و هم‌پيمانان آنها، و نيز «مشركان» مشمول صحيفه پيامبر(ص) را نيز شامل مي‌شود. در بند 25 صحيفه تأكيد شده است:
«واَنّ يهود بني عوف امّه مع المؤمنين؛ لليهود دينهم وللمسلمين دينهم مواليهم وانفسهم الاّ من ظلم و اثم فانّه لايوتغ الاّ نفسه و اهل بيته؛ يهود بني عوف، خود و هم‎پيمانان (موالي) آنها، با مؤمنين يك «امت» هستند؛ يهود به دين خود و مسلمانان به دين خودشان: مگر كسي كه ]با پيمان‎ شكني[ ستم بكند و گناه نمايد، و چنين كسي جز خود و خاندانش را دچار زحمت نخواهد كرد. »
بندهاي بعدي «صحيفه»، ديگر قبايل و تيره ‎هاي يهود و موالي (هم‎پيمانان) آنها را همانند حقوق سياسي و مدني يهود بني‎ عوف لحاظ مي‌كند. بدين‎ سان، آنان نيز به اعتبار قراردادي كه در اين صحيفه لحاظ شده‎، داخل در مفهوم«امت» مي‎ باشند.
بخش‎ هاي ديگر «پيمان مدينه» حاكي از آن است كه مشركان مشمول اين صحيفه نيز، به رغم تضادّ اعتقادي با مسلمانان، جزئي از «امت» تلقي شده­ا‎ند. قسمت دوّم بند 20 پيمان به نكته بسيار مهمّي اشاره دارد:
«هيچ مشركي نبايد مال و جان كسي از قريش را حمايت كند و پناه دهد و از دست يابي مؤمني بر او حايل شود».
اين اشاره نشان مي‌دهد كه؛ اولاً، مشركاني به رغم عدم ايمان اسلامي، داخل در معاهده پيامبر(ص) و بنابراين مفهوم «امت» در اين مقطع از تاريخ سياسي اسلام بوده‎ اند؛ ثانياً، آنان به جز مورد استثنايي قريش، مي‌توانستند به ديگر مشركان غيرقريش امان مالي و جاني دهند. اقدامي كه همانند تك تك مسلمانان، حق آحاد مشركان شامل پيمان بوده و مسلمانان ـ بنا به الزام پيمان ـ ملتزم به رعايت تعهدات آنان بودند.
به هر حال، مفهوم «امّت» در «پيمان مدينه» بي‌آنكه منحصر در مسلمانان باشد، يهود و مشركان مشمول پيمان را نيز شامل مي‌شده است.
2) پيدايش حرم: مرزهاي جغرافيايي مدينه النبي(ص)
در بند 39 قانون اساسي مدينه آمده است؛ «وإنّ يثرب حرام جوفها لأهل هذه الصحيفه: داخل شهر يثرب براي اهل اين صحيفه منطقه امن و حرم مي‌باشد». پيامبر(ص) در ادامه صحيفه افزوده است كه «پناهنده هر كس مانند خود او است، زيان و جُرمي نبايد به او برسد». امّا آنچه در صحيفه پيامبر اسلام(ص) اهميت بيشتري دارد، تأكيد بر اين نكته است كه: «هيچ كس جز به اجازه اهل حرم (مدينه) نمي‌تواند پناهنده حرم شود».
ابن جُحيفه از سندي نام مي‌برد كه نزد علي(ع) بوده در آن نوشته شده بود: بسم الله الرحمن الرحيم، محمّد فرستاده خدا گفت: «هر پيامبري را حرمي است و مدينه، حرم من است».[21] از كعب‌بن مالك نيز روايت شده است كه گفت: «پيامبر خدا(ص) مرا فرستاد تا بر بلندي‎ هاي مَخيض، الحيفاء، ذوالعشيره، وتيم، كه كوه هاي مدينه ‎اند، نشانه‎ گذاري كنم».[22] حرم كه در مقابل «حل» مرزبندي جغرافيايي شده است، محدويت‎ ها و احكام ويژه‎ اي دارد: ممنوعيت جنگ و خونريزي (به غير از وضعيت دفاعي)، منع قطع درختان حرم، عدم تعدّي به كسانيكه پناهنده حرم شده‎اند، حرمت مسافران، قصاص غيرقاتل، منع ضرب غير ضارب و … از جمله احكام ويژه حرم تعريف شده است كه موجبات امنيت درون حرم را تدارك مي‌كرده است.
3) استقلال داخلي قبايل
صحيفه پيامبر(ص) واحدهاي قبيلگي آن روز مدينه را به رسميت شناخته و استقلال در سنن و رسوم داخلي: «رِبعه»، حق پناهندگي و ديه مشترك اين واحدها را تضمين كرده است. بدين سان، نوعي نظام سياسي طراحي شده است كه در عين انسجام كلّي، بر استقلال داخلي واحدهاي تشكيل دهنده امت تأكيد شده است.
مفهوم رِبعه يا رباعه در اين خصوص معنايي حقوقي و سياسي دارد: «انّهم امّه واحده علي رباعتهم»يعني هر قبيله بر «رباع» خود خواهد بود؛ به همان ترتيبات و سنني كه سابق داشتند. زيرا الرّبعه به معناي حالت و وضعيت پيشين از حيث رسوم و سنن قبيله‎ اي است[23]. بندهاي سوّم تا يازدهم صحيفه با تصريح به نام تك تك قبايل اعم از مهاجرين قريش و انصار مدينه، بر حفظ استقلال دروني و منزلت پيشين آنان تعهّد نموده است. و بندهاي 24 ـ 35 «عهدنامه» ضمن تصريح به نام قبايل يهود، استقلال داخلي يكايك آنان را همانند يهود بني عوف تضمين كرده است[24].
بدين ‎سان، به نظر مي رسد كه پيامبر اسلام(ص)، با رسميت دادن به خود مختاري داخلي قبايل از حيث ربعه، زمينه ‎هاي حقوقي لازم براي تحقق نوعي فدراليسم قبايلي را در دولت ـ شهر مدينه تدارك نموده است. نوعي از ساختار حقوقي ـ سياسي كه پيامبر اسلام(ص) تا آخر عمر خود متعهّد به تعهدات آن بود و اگر تحولاتي رخ داد نه از جانب پيامبر اسلام، بلكه به دليل نقض آشكار مفاد «عهدنامه» از سوي قبايل يهود و … بوده است.
4) فرد و فردگرايي
مفهوم «امّت»، و نيز تضمين رسمي «روابط قبيله» در نظام نامه پيامبر(ص) به معناي محو شخصيت و هويت فرد نيست. بلكه آزادي، برابري حقوقي افراد امت، و مسئوليت‎ هاي فردي از وجوه برجسته صحيفه محمد(ص) است. در بند 15 صحيفه آمده است: و أنَّ ذمه الله واحده يُجير عليهم ادناهم، وأنّ المؤمنين بعضهم موالي بعض دون الناس: پيمان و پناه خدا براي همگان يكسان است، و فرودست‎ ترين مسلمانان مي‌تواند از جانب ساير مسلمانان تعهّد كند (و كافران را پناه دهد) مؤمنان در برابر ديگران ياور يكديگرند. اين بند از منشور مدينه، در حالي تصريح و تعهد شده است كه بر اساس سنن جاهلي فقط اشراف قبايل حق جوار و امان داشتند نه ديگران.
همچنين در بند 37 مي گويد: هيچ فردي حق تجاوز به حقوق هم ‎پيمان خود را ندارد، پيدا است كه ياري از آن ستمديده است. در بند 36 به مجازات فردي اشاره دارد و مي‌نويسد: هيچكس از كيفر زخمي كه بر كسي وارد آورده است، بر كنار نمي‌باشد. هر كس به ناگاه كسي را بكشد بي‎گمان زيان آن جنايت به خود وي و خاندانش بر مي‎ گردد.]47[: هر كسي هر كاري انجام دهد نتيجه ‎اش عايد خود او خواهد شد … و خداوند پناه‎ دهنده نيكوكاران و پرهيزگاران است.
5) حاكميت
حاكميت را معمولاً يكي از اركان هر دولت دانسته ‎اند. منظور از حاكميت، البته، انحصار مشروع قدرت است؛ قوانين يك جامعه را وضع، تفسير، اجراء و تغيير مي‌دهد. در صحيفه مدينه، حداقل در پنج مورد به مسئله حاكميت خداوند اشاره شده و در دو مورد، داوري نهايي را به عهده خدا و رسول(ص) گذاشته است. در بند 23 خطاب به مؤمنان آمده است:
و هر گاه شما مسلمانان در كاري دچار اختلاف شديد، ]داوري درباره[ آن را به خدا و محمد(ص) باز گردانيد. »
فقره فوق به حاكميت خدا و رسول(ص) در ميان مسلمانان اشاره دارد. امّا بند 42 صحيفه كه در ذيل مواد مربوط به تعهدات متقابل يهود و مسلمانان آمده است، دامنه حاكميت خداوند و رسول(ص) را به تمام اهل صحيفه، بنابراين، يهود و مشركان مشمول عهدنامه سرايت مي‌دهد:
بدين سان، حاكميت و قدرت قضايي پيامبر(ص) تنها به مسلمانان محدود نمي‌شد، بلكه شامل يهود و مشركين از اهل يثرب و هر آن كسي كه به آنان و همراه آنان پيكار كرده نيز، مي‌شده است. پيامبر اسلام مرجع و داور همه اين گروهها در اختلافاتي بود كه ممكن بود موجب اخلال در امنيت و نظم عمومي دولت ـ شهر مدينه شود.[25]
6) قانون
قانون‎ گذاري سياسي، مالي، قضايي، مدني و عبادي از اهم اقداماتي بود كه در مدينه النبي(ص) و بيشتر در قالب آيات مدني قرآن، و اقدامات پيامبر اسلام(ص) انجام گرفت. در مدينه آيات الاحكام اسلامي، كه حدود پانصد آيه است، شروع و نازل شده است. اين آيات كه در حوزه‎ هاي مختلف زندگي فردي و اجتماعي قرار دارند، به تدريج هويت مستقل جامعه اسلامي را شكل دادند.
پيامبر اسلام(ص) در نخستين روزهاي ورود به مدينه، و در راه قبا به مدينه، براي اولين بار در اسلام نماز جمعه بپا داشت و تشريع نماز جمعه را اعلام كرد.[26] در همين سال اوّل هجرت، چگونگي«أذان» به مثابه قاعده اعلان اوقات شرعي، نماز جماعت، مراسم و ضرورت‎ هاي اجتماعي خاص كه نياز به تجمّع فوري مسلمانان داشت، تعيين شد.[27]
در سال دوّم هجرت، احتمالاً در ماه شعبان، آيات (142 ـ 144 بقره) تغيير قبله از بيت المقدس به كعبه مكه نازل شد، و در همين ماه شعبان، روزه ماه رمضان مقرّر و واجب گرديد. در همين سال، زكات فطره و نيز نماز عيد فطر تشريع شدند.[28] ابن كثير تشريع «زكات اموال» را نيز ذيل حوادث سال دوّم هجرت ذكر كرده است.[29] همچنين، طبري، با درج حادثه بني‎ قينقاع در ذيل رويدادهاي سال دوّم، در مورد تشريع«خمس» از غنايم جنگي مي‌نويسد: « و نخستين بار بود كه پيامبر اسلام خمس گرفت، و خمس غنايم را بر گرفت و چهار خمس ديگر را به ياران خود داد. ».[30] بر خلاف طبري، برخي مؤرخين، حادثه بني ‎قينقاع را كه منجر به خروج آنان از مدينه شد، در اوايل سال سوّم ثبت كرده‎ اند.
به هر حال، زنجيره تشريعات (وضع قوانين شرعي) كه عمدتاً در سال‎هاي اوّل هجرت صورت گرفت، هويت فردي و اجتماعي مسلمانان را حول محورهاي معيني استوار نمود. بدين‎ سان تعيّن و تشخّص مسلمين به عنوان امتي خاصّ، در درون ساختار معيني از نظام سياسي، كه دولت ـ شهر مدينه النبي ناميده مي‌شد، تكوين و تولد يافت؛ و نشو و نما و تحولات تعيين كننده خود را در تاريخ زندگي بشر آغاز نمود.
ج) تحوّلات دولت پيامبر(ص)
دولت پيامبر(ص) در چهار سال نخست هجرت، تنها محدود به مدينه بود. در آن هنگام، چنان كه گذشت، هجرت به مدينه و استقرار در آن شرطي بود كه بر هر تازه مسلماني قرار داده مي‌شد. هنگامي كه اسلام پس از سال چهارم به قبايل حجازي اطراف مدينه گسترش يافت، به تدريج شرط هجرت برداشته شد. شرط هجرت با فتح مكّه در سال هشتم هجرت، به طور كلي لغو شد. با قرار گرفتن مكه در دايره دارالاسلام، ديگر قبايل بطور مسالمت‎ آميز و داوطلبانه به دولت پيامبر(ص) پيوستند.
گسترش دولت پيامبر(ص) به قبايل خارج از مدينه، نه تنها موجب دگرگوني در ساخت عمومي دولت پيامبر(ص) نشد، بلكه دقيقاً براساس الگوي دولت مدينه استوار بود؛ الگويي كه به موجب پيمان مدينه، استقلال داخلي قبايل را از حيث «ربعه» و جغرافيا (محله يا منطقه زيست قبايل) تثبيت كرده بود. بدين سان، نه تنها الغاء ساختار قبايلي از لوازم گسترش دولت پيامبر(ص) نبود، بلكه پيامبر اسلام «قبيله» را در درون «امت» جاي داد و بي‎ هيچ تعارضي، تمامي استعدادها و انرژي نهفته در الگوي قبيله را در راستاي گسترش دولت خود استخدام نمود. با اين حال دولت پيامبر (ص) در اين سال ها مشكلاتي را تجربه كرد كه به برخي از آن ها اشاره مي كنيم.
1ـ صلح حديبيه و گرايش هاي جهان شمول
منابع تاريخي تصريح كرده‎ اند كه دعوت‎ هاي همگاني و جهاني پيامبر اسلام(ص)از سال ششم هجرت و پس از صلح حديبيه آغاز شده است.[31] گفته مي‌شود كه در ماه ذي الحجه همين سال، شش نامه مهم پيامبر(ص) توسط شش تن از سفيران او به سوي پادشاهان ايران، روم، غسّان، اسكندريه، حبشه و ديگر قبايل بزرگ عرب فرستاده شد.[32] از آن پس نيز ارسال اين گونه نامه‎ ها تداوم پيدا كرد. علي احمدي ميانجي مجموعه نامه‎ هاي پيامبر اسلام(ص) را، با توجه به موضوع آنها، به چهار دسته تقسيم نموده است[33]:
اما به اعتقاد وي مضمون همه نامه‎ هاي دعوتي پيامبر(ص) به سران دولت‎ها و قبايل، به يك شكل است؛ هر چند كلمات و الفاظ گوناگون دارند، امّا همگي از دعوت به پذيرش اسلام و آيين حق سخن گفته‎ اند.
اقدام جدّي پيامبر(ص) به ارسال رُسُل و نامه‎ ها به سران دولت‎ هاي وقت، نشان مي‌دهد كه حضرت رسول(ص) در سال ششم هجرت، به تحليلي‌جديد از وضعيت مسلمانان از يكسو، و وضعيت شبه جزيره و دنياي بيرون، از سوي ديگر رسيده بود.
پيامبر اسلام(ص) تجاوزات قريش را پشت عهدنامه صلح حديبيه متوقف كرده بود. پيمان حديبيه حاكي از نوعي توازن قوا بين مسلمانان و مشركان قريش در مكّه است و در نتيجه آن، اولاً: منازعات قدرت از سلاح و شمشير به عرصه ‎هاي غيرنظامي، از جمله منطق عقيده و تبليغ عبور مي‌كند، ثانياً: آزادي عمل، امنيت و امكانات فرهنگي ـ سياسي گسترده ‎اي در اختيار مسلمانان قرار مي‎ گيرد. پيبامبر اسلام(ص) تحولات منتهي به صلح حديبيه را آغازي براي فتح مكّه مي دانست و آيات قرآن نيز اين صلح را فتح و پيروزي آشكار معرفي كرد. «انا فتحنا لك فتحاً مبيناً»
علاوه بر موقعيت برتر مسلمانان در شبه جزيره، پيامبر اسلام(ص) در لحظه‎ اي از شرايط تاريخي قرار گرفته بود كه مي‌توانست به ارسال نامه و دعوت از سران امپراطوري‎ ها و دولت‎ هاي بزرگ خطر كند. زيرا او افزون بر عزم استوار در دعوت اسلامي و ايمان مطلق به تأييد خداوند، ارزيابي داهيانه‎ اي نيز از اوضاع داخلي، اضطراب و فروپاشي اجتماعي در امپراطوري‎ هاي بزرگ ايران و روم داشت: امري كه از وجود نوعي «بحران معنا» در جهان سياسي ـ اجتماعي آن روز حكايت داشت. اين بحران چنان بود كه هيچيك از امپراطوران و رهبران مخاطب پيامبر(ص)، توفيق تهديد عملي نسبت به جماعت مسلمانان صدر اسلام را نداشتند. بدين سان پيامبر اسلام(ص) با ارسال اين نامه ‎ها شايد اهداف جهاني و منطقه ‎اي ويژه ‎اي را دنبال مي‌كرد. از جمله اهداف جهاني مي‌توان به دو نكته زير اشاره كرد:
الف) عرضه محتواي كلّي آيين اسلام به جهانيان، يا حداقل اعلان ظهور دين خاتم به مردمان دوردست.
ب) كشف و ارزيابي افكار عمومي جهانيان نسبت به دين جديد و نيز آگاهي از نيّت‎ ها و سياست‎ هاي فرمان روايان مختلف نسبت به دين اسلام و دولت جديد التأسيس مدينه. اين نكته از اين حيث حياتي مي‌نمود كه تنظيم سياست خارجي و استراتژي دفاعي پيامبر(ص) نسبت به دولت‎ هاي دور و نزديك، و هم ‎پيمانان آنان در همسايگي شبه جزيره را رقم مي‎ زد.[34]
از جمله مهم ترين اهداف منطقه‎ اي پيامبر(ص) در طرح دعوت عمومي رهبران سياسي، مي‌توان به سه محور اساسي زير اشاره نمود:
1ـ فراخواني قدرت‎ هاي مسيحي منطقه (مثل يمن و حبشه و مصر) به اتحّاد سياسي در پرتو اصول مشترك اعتقادي.
2ـ پيشنهاد اتحّاد و حمايت سياسي و نظامي به مجامع كوچك اهل كتاب (مثل يهود) در مناطق مختلف شبه جزيره ضمن احترام به آزادي مدني و اعتقادي اين اقليت‎ها.
3ـ دعوت قبايل مشرك به اسلام و يا به اتحاد سياسي با حكومت مدينه و برخورداري از حمايت‎ هاي مالي و نظامي ناشي از پيمان با مسلمين.[35]
اين كوشش‎ها به تدريج پايه‎ هاي اقتدار دولت مدينه را چنان استوار كرد كه قدرت‎ هاي محلّي دعوت پيامبر(ص) به اسلام يا اتحاد سياسي و نظامي با دولت اسلامي را به جدّ مورد تأمل قرار دادند. در طي سال هفتم و هشتم تعداد قابل توجهي از حكّام محلي اعم از پادشاه عمّان، فرمانرواي يمامه، بحرين، نجران، هَمْدان و يمن به اسلام گرويده يا از طريق پيمان‎ هاي سياسي و پرداخت جزيه به اردوي مسلمانان پيوستند.
2ـ فتح مكّه؛ پيامدها و نتايج
چنان كه گذشت، شرايط فرهنگي ـ سياسي و نظامي پس از پيمان حديبيه، موازنه قوا در شبه‌جزيره را به سود مسلمانان به هم زده بود. امّا يك حادثه حقوقي موجب تسريع پيامبر(ص) در بسيج ده هزار نفري براي فتح مكّه گرديد: پس از گذشت 22 ماه از پيمان حديبيه، قريش با ياري قبيله بني بكر، حدود 23 تن از قبيله خزاعه را كه هم‎ پيمان مسلمانان بودند، در يك حمله شبانه كشتند و بدين ترتيب، مفاد پيمان حديبيه را نقض كردند. به هر حال، فتح مكه در رمضان سال هشتم هجرت صورت گرفت و با وارد شدن مكّه در حوزه حاكميت مسلمانان، بسياري از قبايل اطراف نيز به تدريج اسلام را پذيرفتند، يا از طريق پيمان‎ هايي به پيامبر اسلام پيوستند. مسعودي اين واقعيت را در عبارت كوتاهي بيان مي‌كند و مي‎ گويد: زمانيكه مكّه فتح شد، عرب تسليم اسلام شد (فلمّا فتح مكّه انقادت العرب للاسلام).[36]
به طوري كه سال نهم هجرت را سال «وفود» يا سال «اسلام قبايل» ناميده‎ اند. ابن هشام مي‌نويسد: پس از آنكه رسول خدا(ص) مكّه را فتح كرد و از جنگ تبوك نيز فراغت يافت، و به دنبال آن، هيأت اعزامي ثقيف از هر سو به مدينه آمده و اسلام اختيار كردند، از جانب ساير قبايل عرب نيز هيأت‎ هاي اعزامي از هر سو به مدينه رو‎آورد و به همين مناسبت آن سال را سال «وفود» ناميدند.[37]
مسائل اعتقادي، بويژه توحيد، در رأس همه گفتگوهاي پيامبر اسلام با «وفود» قرار داشت. پيامبر اسلام(ص) در تمام توافق‎نامه‎ هاي خود با هيأت‎ هاي سياسي، توحيد را مورد تأكيد قرار داده‎اند.
تعهدات مالي وفود، شامل زكات براي مسلمانان و جزيه براي غيرمسلمان اهل كتاب بود. طبري نقل مي‌كند كه زكات در سال نهم هجرت مقرر شد و آيه «خُذ من اموالهم صدقه تطهرهم» (توبه / 104) در همين سال نازل شد.[38]
پيامبر اسلام، فلسفه وجوب زكات براي مسلمانان را توزيع اجتماعي ثروت معرفي كرد و قرآن كريم با اشاره به مصارف هشت گانه زكات، موارد دقيق مصرف آن را معين نمود.
در مورد جزيه نيز بايد گفت، پيامبر اسلام(ص) در نامه‎ هاي خود به قبايل و جمعيت‎ هاي مسيحي و يهود و زرتشتيان[39]‎‎‎‎‎‎ آنان را در پذيرش اسلام يا پرداخت جزيه مختار مي‌كند.
بدين سان، جزيه تعهد مالي اهل كتاب است. همچنانكه زكات تعهد مالي مسلمان؛ تا آنكه هر دو فريق، بدين لحاظ كه عضو دولت اسلامي و جزئي از ملت واحده در تلقي پيامبر اسلام(ص) هستند، از حيث تعهدات مالي تكافؤ و تعادل داشته باشند[40].
ظاهراً پيامبر اسلام(ص)، جز تعهدات اعتقادي و مالي فوق، نكته ديگري را در گفتگو با وفود مدينه مورد تأكيد قرار نداده است. اشاراتي وجود دارد كه پيامبر اسلام(ص) به استقلال داخلي قبايل همچنان تأكيد دارند و بنابراين، الگوي معطوف برقرار داد و استقلال قبايلي (فدراليسم قبايلي) مدينه را به شرايط بعد از فتح مكّه نيز سرايت داده ‎اند. تمامي حركات و مواضع پيامبر(ص) موجب شده بود كه قبايل براي خود چيزي نزديك به استقلال ذاتي در رفتار تصور كنند.[41]
پيامبر(ص) در بعضي نامه‎ هاي خود به فرمانروايان و رؤساي قبايل غير اهل كتاب ، بر ابقاي حكومت آنان به شرط اسلام آوردنشان تصريح كرده است.
به هر حال، يكي از اقدامات رسول خدا(ص) در خصوص وفود و قبايل، ابقاي رؤساي سابق يا در موارد خاصي، تعيين رئيس از ميان متنفذان هر قبيله بود. وفود حاضر در مدينه پس از اسلام آوردن به نمايندگي از قبايل خود، اسلام آنها را نيز اعلام مي‌كردند. آنها چند روزي در مدينه ميهمان پيامبر(ص) بودند و پس از آنكه فرائض اسلامي را فرا مي‌گرفتند، پيامبر اسلام غالباً از ميان خود آن‎ها و يا افراد ديگري به صلاحديد آنان، كسي را به عنوان سرپرست آنان تعيين و به منطقه و قبيله‎ شان اعزام مي‌كرد.[42]
پديده وفود و استقبال اكثر قبايل و اجتماعات مهمّ شبه جزيره از حاكميت اسلام، پيامبر(ص) و مسلمانان را در موقعيتي استراتژيك قرار داده بود كه مي‌توانستند بي‎هيچ مشكلي عليه مشركان و نفي شرك و بت‎پرستي موضع بگيرند. در چنين شرايطي، از آخرين ماههاي سال نهم هجرت، سوره برائت نازل شد و آينده روابط مسلمانان و مشركين در شبه جزيره را ترسيم نمود.
آيات سوره برائت، مكه و حرم آن را حرم اسلامي اعلان مي‌كند كه مشركين در آينده حق ورود و برگزاري حج را نخواهند داشت.
ج) مشكلات دولت پيامبر(ص) در سال دهم و يازدهم هجرت
فتح مكّه، و تحولات متعاقب آن، بويژه پديده وفود و اعلان برائت از مشركين، به گسترش اسلام در شبه جزيره سرعت بخشيد و قبايل عرب را در درون دولت پيامبر(ص) و امت اسلامي جاي داد. امّا همين امر به تدريج، مشكلات فراواني را نيز براي دولت پيامبر(ص) فراهم آورد. اين مشكلات را مي‌توان به مسائل درون مدينه (از حيث روابط مهاجر و انصار) و بيرون مدينه، يعني روابط قبايلي مدينه با جماعات پيرامون تقسيم كرد.
1) مسائل قبايلي خارج مدينه: با گسترش اسلام، جمعيت زيادي، با حفظ ساختارهاي قبيله‎ اي، عرف جاهلي، و با انگيزه‎ هايي كه عمدتاً نااستوار و غير ايماني(سياسي يا اقتصادي) بود، به حوزه امّت اسلام وارد شده بودند و اقتدار مدينه را پذيرفته بودند. برخي از قبايل متنفذ كه تصورشان از اسلام، پيروزي قبيله‎ اي خاص بر ديگر قبايل بود، از همان ابتدا به اكراه زكات مي ‎پرداختند. و توجيهات پيامبر(ص) در نامه‎ هاي خود به قبايل، نشان مي‌دهد كه پيامبر اسلام(ص) نيز با درك اين مشكل نگراني‎ هايي داشتند. اين ديدگاه هاي قبيله ‎اي سرانجام به شورش‎ هايي كشيده شد كه بعضاً، همانند اسودعنسي و مسيلمه، در قالب نبوّت‎ هاي دروغين ظاهر شدند. قبايل معترض، حتي نبوّت پيامبر اسلام(ص) را در چارچوب روابط قبايلي مي‌ديدند.
2) مسائل داخلي مدينه: تحليل قبيله ‎اي از ظهور و گسترش اسلام خاص قبايل خارج از مدينه نبود، بلكه چنين تحليلي در دوران بعثت در مكّه نيز رواج داشت و قريش اسلام را دين بني‌هاشم معرفي مي‌كردند. همين وضعيت قومي در مدينه و در آستانه رحلت پيامبر اسلام مجدداً باز توليد شدند. به طور خلاصه اهم مشكلات داخلي مدينه كه به تدريج پس از فتح مكّه ظاهر شدند، عبارتند از:
ـ ظهور شكاف قومي بين انصار و قريش
ـ ايجاد تمايز ميان مهاجرين اوايل و مسلمانان اواخر (بعد از فتح مكّه)
ـ باز توليد اختلاف قومي مكه در مدينه و ظهور گرايشات قبيله‎ اي در درون مهاجرين
عوامل فوق به نوبه خود موجب ظهور و تكوين سه جناح متفاوت، با گرايشات و آرزوهاي سياسي متمايز در مدينه شده بود. اين گرايشات سه گانه عبارت بودند از: الف) بني‌هاشم، ب) انصار، ج) ديگر مهاجرين. هر كدام از اين جناح ‎ها نيز فقط به اعتبار رقابت با ديگري كنار هم بودند، والاّ از انسجام دروني و ذاتي برخوردار نبودند به عبارت ديگر، در صورت فقدان رقيب، از درون تمايل به واگرايي و فروپاشي داشتند.
بدين سان آينده دولت پيامبر از درون و بيرون با مخاطرات مهمي مواجه بود و پيامبر اسلام(ص) به طور قهري از عواقب چنين وضعيتي خبر داشت. پيامبر(ص) به عيان مي‌ديد كه پس از او امتّش در دهليزهاي تعصّبات قومي فرو خواهند غلطيد و نخستين نمود آشكار اين منازعات نيز، مناقشات قومي ـ سياسي پيرامون آينده
منبع: شفقنا


| شناسه مطلب: 72187




مدينه پبامبر اكرم



نظرات کاربران