دزدی که مورد کرامت سیدالشهدا (ع) قرار گرفت دزدی که مورد کرامت سیدالشهدا (ع) قرار گرفت دزدی که مورد کرامت سیدالشهدا (ع) قرار گرفت بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
دزدی که مورد کرامت سیدالشهدا (ع) قرار گرفت دزدی که مورد کرامت سیدالشهدا (ع) قرار گرفت دزدی که مورد کرامت سیدالشهدا (ع) قرار گرفت دزدی که مورد کرامت سیدالشهدا (ع) قرار گرفت دزدی که مورد کرامت سیدالشهدا (ع) قرار گرفت

دزدی که مورد کرامت سیدالشهدا (ع) قرار گرفت

یکی از شب های دهه اول محرم که برای سخنرانی به یکی از هیئت های شهرمقدس مشهد رفته بودم ، مردی قوی هیکل نزد من آمد و گفت : با آقا سید الشهد(ع) عهد کردم که دیگر دزدی و کار خلاف نکنم و نکردم.

به گزارش خبرنگار اعزامي پايگاه اطلاع رساني حج از كربلاي معلي ، پس از ورود به هيئت و پذيرايي با چاي و خرما و گذشت دقايقي براي ايراد سخنراني توسط مجري برنامه از من دعوت به عمل آمد.
من نيزكه طبق برنامه ايام دهه اول متن سخنراني ام را بر مبناي آن شب آماده كرده بودم پس از قرار گرفتن بر بالاي منبر، سخنراني خويش را آغاز كردم اما در حين سخنراني برخلاف شب هاي گذشته احساس خاصي هر از چندگاهي بر من چيره شده و ذهنم را بجايي ديگر منتقل مي كرد.
هر كه به ديدار تو نائل شود ، يك شبه حلال مسائل شود
همچنان كه در حال سخنراني بودم نمي دام كه چرا و چگونه عين اين جملات را كه هيچگونه ارتباطي نيز به موضوع سخنراني نداشت بر زبان من اينگونه جاري شد.
در آن حال خاص بودم كه گفتم، اي مردم دزده مي خواد بره دزدي، ايام محرم هم هست اما نمي دانم چرا و چگونه در حالي كه در مسير خود به سمت محل دزدي در حال حركت است به يكي از هيئت هايي عزاداري سيد الشهدا (ع) رسيد و هوس ميل كردن يك استكان چاي پاي آقاي دزد را به مجلس آقا سيد الشهدا(ع) مي كشاند.
آقاي دزد كه هنوز دقايقي از ورود خويش به هيئت نگذشته و با استكان چاي در دست نشسته بود با شنيدن داستان دزدي خود از زبان سيد روحاني در حال سخنراني بر روي منبر جا خورده و اشك از چشمانش جاري مي شود و مي گويد يا حسين(ع) با من چه كردي.
اين سيد سخنران در ادامه مي گويد آن شب از اينكه چرا اينگونه سخن به ميان آوردم از خودم متعجب شدم كه خدايا چه اتفاقي افتاده كه اينگونه حواسم پرت مي شود آنهم بعد از 25 سال سخنراني در منبر، چرا بايد اينگونه سخن بگويم.
اين داستان گذشت و من نيز جريان آن شب را آهسته آهسته به فراموشي سپردم اما پس از گذشت يكسال مجددا توسط همان هيئت براي سخنراني در ايام محرم از من دعوت به عمل آمد.
پس از اتمام سخنراني در يكي از شب هاي دهه اول به محض خداحافظي با باني هيئت به سمت خودرو شخصي ام حركت كردم كه ديدم آقايي با قد و قامتي بلند و هيكلي در كنار ماشين من به انتظار ايستاده است.
جلو رفتم و به محض اينكه قصد سوار شدن بر خودروام را داشتم به سمت من آمد و در كمال آرامش و ادب سلام كرد و من نيز پاسخ وي را دادم و عرض كردم امري هست در خدمتم .
مرد قوي هيكل پس از سلام و احوال پرسي و عرض ادب رو به من كرد و گفت شما منو نمي شناسيد اما من خوب شما را مي شناسم.
با همه لحن خوش آوايي ام ، در به در كوچه تنهايي ام
وي بدون مقدمه گفت من دزد هستم، سال گذشته از جلوي همين خيمه اي كه شما امشب بر روي منبر آن سخنراني مي كردين در حال رد شدن بودم كه يهويي به دلم افتاد من كه مي خواهم امشب به دزدي برم پس قبل از رفتن استكاني چاي داغ براي رفع خستگي داخل هيئت مي خورم و بعد مي روم.
با تعجب از او پرسيدم خب اتفاقي افتاده يا از من كمكي ساخته است در خدمتم كه در جواب گفت نيازي نيست اما اون داستاني كه از آقاي دزد در آن شب تعريف كرديد من همان دزدم .
من همان شخص دزد هستم كه آن شب شما داستان آن را تعريف كرديد و آن شب كه اين داستان را از روي منبر بيان داشتيد من خيلي ترسيدم و فكر مي كردم كه شما مرا مي شناسيد و براي لحظه اي تنم شروع به لرزيدن كرد و همان شب با آقا سيد الشهد(ع) عهد كردم كه ديگر دزدي و كار خلاف نكنم و نكردم.
الان هم از تمامي كارهاي ناپسند و خلافي كه داشتم دوري كرده و حتي نماز شبم را ترك نمي كنم و خدا را شاكرم كه اين لطف آقا سيد الشهدا(ع) نصيب من شده است.
در اين مدت اتفاقاتي در زندگي ام رخ داده كه جز عنايت آقا امام حسين (ع) نمي تواند چيزي ديگري باشد كه شكرگذارم.
همچنان كه چشمانش پراز اشك بود و داستان زندگي و دزدي و عابد شدن خويش را برايم تعريف مي كرد بدون گفتن نام خويش به من گفت حاج آقا من حسيني شدم و به لطف آقا عزت و آبرويي دارم و مسايل دنيوي برايم خيلي بي ارزش است و با گريه از من خداحافظي كرد و رفت و ديگر هيچ وقت او را نديدم.
اين سخنران سيد كه كسي جز حجت الاسلام والمسلمين سيد محمد هژبري از سخنرانان بعثه مقام معظم رهبري در كربلاي معلي نيست در ادامه مي گويد، باور كنيد من كار خاصي نكردم اما نمي دانم كه چرا آن شب اين داستان بر زبان من جاري شد.
حجت الاسلام والمسلمين هژبري در ادامه گفت: اين داستان گذشت و حدود پنج سال بعد عين همين موضوع در يكي از هيئت هاي يكي از شهرها برايم تكرار شد كه پس از پايان مراسم باني هيئت رو به من كرد و گفت داستاني كه بر روي منبر عنوان فرمودي امشب در اين هيئت رقم خورد.




نظرات کاربران