خصلت های که با محبت به اهل بیت(ع) بدست می آید. خصلت های که با محبت به اهل بیت(ع) بدست می آید. خصلت های که با محبت به اهل بیت(ع) بدست می آید. بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
خصلت های که با محبت به اهل بیت(ع) بدست می آید. خصلت های که با محبت به اهل بیت(ع) بدست می آید. خصلت های که با محبت به اهل بیت(ع) بدست می آید. خصلت های که با محبت به اهل بیت(ع) بدست می آید. خصلت های که با محبت به اهل بیت(ع) بدست می آید.

خصلت های که با محبت به اهل بیت(ع) بدست می آید.

کسی که در مقام محبت اهل بیت است، به مقام اخلاص در توحید رسیده است و مقام اخلاص در توحید مقامی است که در آن انسان جز از خدای متعال از همه مأیوس است. محبت ائمه اطهار بالاترین رزق ماست و طبق روایت نبوی موجب رسیدن به تمام خیرات دنیا و آخرت می شود و صاحب این محبت حتما اهل بهشت است

به گزارش خبرنگار اعزامي پايگاه اطلاع رساني حج از كربلاي معلي، در روايت براي محب اهل بيت ده خصلت در دنيا و ده خصلت در آخرت وجود ذكر شده است كه اين خصلت ها از ثمرات محبت ائمه اطهار مي باشد. اين ده صفت عبارتند از زهد در دنيا، حرص بر عمل، ورع در دين، رغبت در عبادت، توبه پيش از مرگ، نشاط در قيام ليل، نا اميدي از آنچه در دست مردم است، حفظ امر و نهي الهي، بغض نسبت به دنيا و سخاوت...
محبت ائمه اطهار بالاترين رزق و موجب رسيدن به تمام خيرات دنيا و آخرت در كتاب شريف خصال نقل شده است كه نبي اكرم(ص) فرموده اند: «مَنْ رَزَقَهُ اللَّهُ حُبَ الْأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَقَدْ أَصَابَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ فَلَا يَشُكَّنَّ أَحَدٌ أَنَّهُ فِي الْجَنَّةِ» اگر خداي متعال كسي را به اين رزق برساند كه محبت ائمه از اهل بيت مرا در سفره او قرار دهد، به تمام خير دنيا و آخرت راه پيدا كرده است بنابراين كسي ترديد نكنه كه چنين كسي در بهشت است.
در ادامه حضرت فرمودند: در محبت اهل بيت من بيست خصوصيت و خصلت مي باشد -كه اين خصوصيات آثارِ اين محبت است- كه ده خصلت در دنيا و ده خصلت در آخر است. در ادامه و پس از چند نكته به توضيح اين حديث شريف مي پردازيم. نكته اول: رزق هايي كه از طرف خداوند بر ما نازل مي شوند بسيار گسترده اند. يكي از مهم ترين آن رزق ها رزق قلوب ماست كه رزق هاي قلب ما نيز متفاوت است و يكي از مهم ترين رزق هاي قلب ما رزق محبت مي باشد. ما هميشه در قلب مان محبت و نفرت داريم كه اينها ارزاق ما هستند اما همانگونه كه رزق هاي ديگر حلال و حرام، و نوراني و ظلماني دارند رزق قلب نيز اينگونه است. درست است كه ما هميشه سر سفره خدا هستيم و سر سفره او رزق مي خوريم اما گاهي رزق خود را -در خوردني ها، پوشيدني ها و ساير ارزاق- به حرام تبديل مي كنيم. همه ارزاق اينگونه اند كه گاهي نوراني و گاهي ظلماني و گاهي حلال و گاهي حرامند. در ثواب زيارت سيدالشهداء آمده است: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَكُونَ عَلَى مَوَائِدِ النُّورِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ- فَلْيَكُنْ مِنْ زُوَّارِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ» در روز قيامت زائرين سيدالشهداء بر سفره هايي از نور مي نشينند و از مائده هاي نوراني استفاده مي كنند. بنابراين ارزاق يا نوراني اند يا ظلماني. تمام ارزاقي كه از دست مبارك پيامبر به ما مي رسد ارزاق نوراني و طيب اند اما آنچه از دست شيطان و وادي ولايت آن هاست، رزق ناپاك است. تمام ارزاق ما حتما از يكي از دو وادي فوق -وادي ولايت نبي اكرم يا شيطان- عبور مي كنند يعني تمام ارزاق ما يا ارزاق نوراني اند و يا ظلماني.
بنابراين يكي از مهم ترين ارزاق ما رزق محبت مي باشد كه گاهي نوراني و گاهي ظلماني است. هر محبت و الفتي كه با كسي برقرار مي كنيم، از دو رشته ديگر عبور مي كند. هر رشته اي بين دو نفري كه با هم ارتباط محبت آميز دارند، از دو رشته ديگر ناشي است كما اينكه هنگام برقراري ارتباط با وسايل جديد ارتباطي، هر ارتباط به دو ارتباط با مركز متوقف است. اين ارتباط ما با شخصي ديگر داراي دو پشتوانه ارتباطي است كه يا ارتباط هاي ظلماني و يا نوراني است. اگر اين ارتباط ها از بستر ارتباط با خدا و اولياء اش عبور كند نوراني و الّا ظلماني مي باشد. قرآن كريم مي فرمايد: «الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقينَ»(زخرف/67) جز متقين كه در خُلت و محبت در وادي تقوي عمل كرده اند، محبت سايرين به دشمني و دوستي هايشان به عداوت تبديل مي شود. به هرحال يكي از مهم ترين ارزاق ما رزق محبت مي باشد و در حديث نبوي كه ابتداي بحث ذكر شد آمده است اگر خداي متعال در كسي رزقِ محبت ائمه اهل بيت مرا قرار دهد ترديد نكنيد كه اين انسان بهشتي است. شايد معناي حديث اين است كه از همين الآن در بهشت مي باشد چرا كه بهشت خداوند متعال از نقدترين چيزهاست و خداوند اصلا با كسي معامله نسيه نمي كند اين چشمان ماست كه بسته است و گمان مي كنيم كه معامله هاي خداوند نسيه و موكول به آينده است.
اگر كسي با اينكه محبت و ولايت امام را در او وجود دارد به گناهي مبتلاء شد، اين ولايت و محبت به توبه تبديل و موجب ندامت و مغفرت مي شود. معنايي ديگر اين است كه هرجا محبت باشد، امكان ورود شيطان نيست و «لَا تَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَة» زيرا «الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ» هركجا كه امام است جايي براي شيطان نيست. اگر انسان به مقام محبت رسيد هر زاويه اي از زواياي وجود انسان كه به نور محبت نوراني شده، جاي پاي شيطان نيست.
پس از آنجا كه يكي از ارزاق محبت است و «الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ»، اگر اين محبت محبتِ ظلماني بود، اين معيت معيتِ با اهل ظلمات خواهد بود و اگر محبت، محبت نوراني بود معيت با اهل نور است لذا رزقي بالاتر از اين وجود ندارد كه انسان به محبت امام(ع) برسد.
به خصوص اينكه اگر به اين توجه كنيم امام در مقامي است كه محبت او محبت خداست كه در زيارت جامعه فرمودند: «مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّه» اصلا براي رسيدن به محبت خدا جز از طريق محبت به امام راهي براي ما وجود ندارد و ما نمي توانيم مستقيما واجد محبت خدا شويم و اين محبت بايد از طريق محبت امام به ما برسد. امام سرچشمه حب الهي است و ما به اندازه اي كه به وادي محبت الهي راه پيدا مي كنيم از آن وادي محبت الهي سيراب مي شويم.
ده خصلت در دنيا و ده خصلت در آخرت ثمره محبت ائمه/ خصلت اول زهد در دنيا
حضرت پيامبر اكرم(ص) در حديث فوق فرمودند اگر كسي به محبت ائمه از اهل بيت من برسد به تمامي خيرات دنيا و آخرت رسيده است بنابراين ترديد نكنيد چنين كسي كه در وادي محبت قرار دارد و با امامش همراه است، حتما در بهشت است. البته روشن است كه ما بهشتي بالاتر از امام نداريم و بهشت شعايي از وجود امام مي باشد پس اگر كسي با امام باشد در بهشت است. تمام مقامات بهشت مقامات وجودي امام است و به اندازه اي كه انسان در درجات ولايت امام سير مي كند در درجات توحيد و بهشت طي مسير مي كند و بيرون از محيط ولايت امام هيچ خبري نيست. پس اينگونه نيست كه ما يك بهشت داشته باشيم و يك امام و اين تصور از اوهام است.
در ادامه حديث فوق حضرت توضيح دادند كه در محبت اهل بيت من ده خصلت دنيوي و ده خصلت اخروي است كه محبين اهل بيت به آن راه پيدا مي كنند. اولين صفت از ده صفت دنيوي، زهد در دنياست كه فرمود: «أَمَّا الَّتِي فِي الدُّنْيَا فَالزُّهْدُ». زهد به معناي داشتن و نداشتن نيست و در بيرون انسان شكل نمي گيرد بلكه زهد در ارتباط انسان با نعمت ها و امكانات شكل مي گيرد. از اميرالمؤمنين(ع) نقل شده است كه فرمودند: «فَأَمَّا الزَّاهِدُ فَقَدْ خَرَجَتِ الْأَحْزَانُ وَ الْأَفْرَاحُ مِنْ قَلْبِهِ فَلَا يَفْرَحُ بِشَيْ ءٍ مِنَ الدُّنْيَا وَ لَا يَأْسَى عَلَى شَيْ ءٍ مِنْهَا فَاتَهُ فَهُوَ مُسْتَرِيحٌ») زاهد كسي است كه تمام غصه ها و شادي هاي دنيا از قلب زاهد خارج شده است به همين خاطر اگر دنيا به دستش برسد خوشحال نمي شود و اگر چيزي از دنيا از او فوت شود او را ناراحت نمي كند و زاهد در مقام راحتي و خلاص است. زاهد از آمد و شد دنيا فارغ و به امر بالاتري مشغول است.
بنابراين زهد يعني فراغت و بزرگتر شدن از دنيا به گونه اي كه در عين حال حضور در دنيا، آمد و شد دنيا او را مشغول نكند و دل مشغولي چنين كسي به چيز ديگري است كه در زيارت امين الله مي خوانيم: «مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْيَا بِحَمْدِكَ وَ ثَنَائِكَ» علت اينكه محب اهل بيت زاهد مي شود اين است كه اگر كسي وارد وادي ولايت امام شد و محبت رفيع امام در دلش آمد، محبت هاي كوچك از دل او مي روند زيرا بين محبت امام و محبت دنيا جمع نمي شود.
شرط محبت ايمان و محبت امام، فراغت از محبت دنياست كه فرمود: «حَرَامٌ عَلَى قُلُوبِكُمْ أَنْ تَعْرِفَ حَلَاوَةَ الْإِيمَانِ حَتَّى تَزْهَدَ فِي الدُّنْيَا» خداي متعال بر قلب هاي شما حرام كرده كه شيريني محبت خدا را بچشيد مگر اينكه در دنيا زاهد شويد. معناي روايت فوق اين است كه با تعلق به دنيا حب الله و ايمان نمي آيد. در روايت ديگري آمده است: «إِذَا تَخَلَّى الْمُؤْمِنُ مِنَ الدُّنْيَا سَمَا وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ حُبِّ اللَّه» مؤمن آنگاه كه از دنيا خالي شد و سماواتي شد و رفعت پيدا كرد، مي تواند شيريني محبت خداي متعال را بچشد.
پس اگر كسي به مقام محبت رفيع رسيد اين محبت هاي كوچك از دل او رخت بر مي بندند و طبيعتا اين آمد و شد دنيا او را به خود مشغول نمي كند و زاهد مي شود زيرا محبوب بزرگتري دارد و معناي زهد همين است. بنابراين اولين خصلت محبت زاهد شدن در دنياست.
حرص بر عمل دومين خصلت از خصلت هاي دنيوي محبّ اهل بيت
صفت دوم محبين «وَ الْحِرْصُ عَلَى الْعَمَلِ» است. كسي كه به مقام محبت برسد، حريص بر عمل مي شود. حب امام(ع) در انسان حرص بر عمل ايجاد مي كند. محبِّ امام در عين اينكه زاهد است و آمد و شد دنيا تاثيري بر دل او نمي گذارد، انگيزه اي بالاتر براي عمل كردن دارد. محببين در دنيا مشغول به كارند اما اين كارشان براي دنيا نيست. محبين بيش از همه عمل مي كنند و خالص ترين اعمال را دارند.
در روايتي كه مي فرمايد عبادت كنندگان خداوند سه دسته اند، بالاترين افراد از اين سه دسته را كساني ذكر مي كند كه از روي محبت و شكر عمل مي كنند. بنابراين محبت عمل مي آورد و انسان را به عملي وادار مي كند كه محبوب آن را دوست دارد. لطيف ترين اهل عمل، اهل محبت هستند. در زيارت امين الله -كه تمام دعاها و حمدهايي كه در زيارت امين الله وجود دارد ناظر به محبين و شيعيان اميرالمؤمنين است.
اگر كسي وارد ولايت اميرالمؤمنين شد، نفس او نفسي مي شود كه در دعاهايي كه در امين الله شده به سيزده صفت آن اشاره شده است. حمدهايي كه در اين زيارت ذكر شده نيز ناظر به نوع ارتباط خداوند با محبين و محبين با خداوند است. تمام اين حمدها نيز ناظر به اوصاف شيعيان اميرالمؤمنين مي باشد- مي گوييم: «اللَّهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتِينَ إِلَيْكَ وَالِهَةٌ». اگر كسي در مقام شيدايي بود، «مُخْبِت» است.
مُخْبِت يعني كسي كه تمام عبادات را انجام مي دهد اما در عين حال خود را بدهكار مي داند. به كسي كه در محبت بدهكار است مُخْبِت مي گويند. محبّ حقيقي كسي است كه در محبت خود خائف و نگران است كه مبادا آنگونه كه بايد نباشم و اين رابطه محبت قطع شود. بنابراين اگر كسي به مقام محبت رسيد، اين محبت نه تنها عمل و حرص بر آن، بلكه لطيف ترين اعمال را مي آورد. هيچ عملي مانند عمل محبين نيست زيرا در آن هيچ طمع و خوفي وجود ندارد و عمل بخاطر طمع پاداش و خوف عقاب صورت نگرفته بلكه خود محبت و در خواست و طلب محبوب باعث انجام عمل شده است.
محبين به جايي مي رسند كه با تمام وجود و بدون هيچ طمعي عبادت مي كنند و در عين حال خود را بدهكار مي دانند لذا محبين مشغول ترين افراد به عمل اند و فارغ و بيكار نيستند. پس دومين صفت محبين حرص بر عمل است و هرگاه آنان را ببينيد حريص بر عمل اند و هرچه عمل كنند سير نمي شوند.
بررسي ساير صفات محبين اهل بيت(ع)
سومين صفت محبين «الورع في الدين» است. محبين در دينشان اهل ورع اند. توضيح و ترجمه اين فراز بماند و روايات فراواني در مورد آن وجود دارد از جمله اينكه با تقوا متفاوت است. چهارمين صفت محبين اين است كه در عبادت و بندگي خداوند رغبت دارند و مشتاق آن هستند.
اگر كسي محب ائمه(ع) شد، اثر آن اين است كه به بندگي خدا راغب و مايل مي شود و شيفته آن مي شود. صفت پنجم توبه پيش از مرگ و صفت ششم نشاط در قيام الليل است كه فرمود: «وَ التَّوْبَةُ قَبْلَ الْمَوْتِ وَ النَّشَاطُ فِي قِيَامِ اللَّيْلِ». اگر كسي اهل محبت شد نه تنها اهل قيام ليل و شب زنده داري مي شود بلكه در آن نشاط هم دارد. ممكن است كسي كه به مقام محبت نرسيده با رياضت كشيدن اهل قيام ليل باشد چرا كه اصلِ شب زنده داري مختص به محبين نيست بلكه آن دو دسته ديگر از بندگان -يعني كساني كه از روي رغبت به بهشت و كساني كه از سرِ خوف از جهنم عبادت مي كنند- هم به قيام الليل مي رسند.
اما محبين كه گروه سوم از بندگانند و بالاترين درجه را دارند، با سايرين متفاوت اند و تفاوت آنان در نشاط در قيام الليل است. اگر شب بر مي خيزند، با نشاط بر مي خيزند زيرا مي خواهند سراغ محبوب خود بروند. در حديثي نوراني آمده است كه موساي كليم چهل شب -يعني ماه ذي القعده و دهه اول ذي الحجه- در كوه طور بود و به او وعده ديدار داده بودند.
هنگامي كه براي مناجات رفت، در اين چهل روز نه خورد، نه خوابيد، نه آشاميد، و عجيب تر اينكه نه گرسنه و نه تشنه شد و علتش اين بود كه به او وعده ديدار داده بودند و اين وعده ديدار موساي كليم را بي قرار كرده بود و از نشاط آن وعده اي كه به او داده بودند طي اين چهل روز، خواب و خوراك نداشت و تشنه و گرسنه هم نشد. اين خاصيت محبت است.
اينكه در قرآن مي فرمايد ملائكه در يك مقاماتي خداوند را تسبيح مي كنند و خسته نمي شوند، به همين معناست كه طبق روايت رزق آنان همين تسبيح شان است. بهر حال در روايت مذكور فرمود يكي ديگر از صفات اهل محبت، نشاط در قيام الليل است. صفت هفتم: «وَ الْيَأْسُ مِمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ» مي باشد. كسي كه به مقام محبت رسيده از آنچه در دست مردم است مأيوس مي شود. يك معناي صفت فوق اين است كه چون آنچه در دست مردم است با جنس آنچه طلب مي كند تناسبي ندارد.
پس كسي كه به محبت امام رسيده و دنبال امامش مي گردد، چيزي در دست مردم نمي بيند تا به آن طمع داشته باشد زيرا آنچه در دست مردم وجود دارد تعلقات دنيايي است و محبّ اهل بيت زاهد از دنياست پس از آنچه در دست مردم است مأيوس مي باشد چرا كه چيزي در دست مردم نمي بيند. معناي دوم فراز فوق اين است كه كسي كه در مقام محبت اهل بيت است، به مقام اخلاص در توحيد رسيده است و مقام اخلاص در توحيد مقامي است كه در آن انسان جز از خداي متعال از همه مأيوس است.
محبين اهل رجاء بالله و يأس از ما سوي الله هستند. اگر ديديد كسي هنوز به دست مردم طمع دارد، معنايش اين است كه هنوز به مقام محبت راه پيدا نكرده است. صفت هشتم كسي كه در مقام محبت ائمه(عليهم السلام) قرار دارد، محافظت نسبت به امر و نهي الهيست كه فرمود: «وَ الْحِفْظُ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ عَزَّ وَ جَلّ». محبّ اهل بيت نه تنها مراقب امتثال امر و نهي است بلكه اهل محافظت بر امر و نهي الهي هم مي باشد كه به بهترين و زيباترين وجه انجام شود. محبين از سر اشتياق به امر و نهي الهي عمل مي كنند و از بر آن نيز محافظت مي كنند. اينكه فرمود «الْحِفْظُ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ» غير از عمل كردن به امر و نهي است. محبين حافظ امر و نهي الهي هستند و نه اينكه فقط خودشان عمل مي كنند بلكه حافظ آن نيز هستند.
صفت بغض نسبت به دنيا / بررسي حقيقت مذموم دنيا
نهمين صفت محبين، بغض نسبت به دنياست كه فرمود: «التَّاسِعَةُ بُغْضُ الدُّنْيَا». حبّ امام با حبّ دنيا جمع نمي شود. اگر كسي به حبّ امام رسيد، ثمره آن بغض نسبت به دنياست. البته اين مطلب واضح است كه مقصود از دنيا عالم طبيعت نيست بلكه همانگونه كه در روايات توضيح داده شده است، مقصود از دنيا محيط ولايت ائمه جور است چرا كه انسان يا در دنياست كه محيط ولايت ائمه جور است و يا در آخرت كه محيط ولايت اهل بيت مي باشد و محبين در آن قرار دارند.
تفاوت اهل دنيا و آخرت در اين است كه اهل آخرت نيازها و فقرهاي خود را مي شناسند و آن را به خداي متعال ارجاع مي دهند و از دست او مي گيرند و او را حمد مي كنند اما اهل آخرت چنين نيستند بلكه از اسباب مي گيرند. اهل آخرت هنگامي كه گرسنه مي شوند اين گرسنگي را علامت عجز بالله مي دانند و از طريق اين عجز متوجه خداوند متعال مي شوند و از او طلب مي كند.
هنگامي هم كه خداوند آن ها را اداره كرد خدا را حمد مي كنند. پس محبين بين اظهار عجز و حمد حركت مي كنند. اگر كسي وارد وادي توحيد و ولايت الله دائما نسبت به خداي متعال اظهار عجز مي كند و هميشه هم او را حمد مي كند و به او احساس فقر دارد كه اگر كسي در دنيا اينگونه زندگي كند وسط بهشت است.
كسي كه در دنيا و عالم طبيعت به حضرت حق مي رسد در بهشت است اما اگر كسي در دنيا و عالم طبيعت در محيط ولايت ائمه جور زندگي كرد اهل دنيا مي شود و در نتيجه خودش را فقير و ذليل اسباب مي بيند و نيازهايش را هم از دست اسباب مي گيرد. چنين كسي خود را فقير غير خداي متعال مي بيند و غير خدا را حمد مي كند. تفاوت محيط ولايت معصوم و غير معصوم اين است كسي كه در محيط ولايت معصوم قرار گرفت موحد مي شود و در عين حالي كه در عالم طبيعت است وارد وادي ولايت مي شود.
تنزل امام به دنيا براي سير دادن ما، ائمه ابواب توحيد و آخرت در مدخل دنيا
در سيري كه داريم دنيا معبر ماست و امام را هم در عالم دنيا تنزل داده اند تا از ما دستگيري كند. تفاوت ما با امام اين است كه ما براي سير كردن آمده ايم اما امام براي سير دادن. گمان و عقيده بنده اين است كه عبور وجود مقدس معصومين(عليهم السلام) به عالم دنيا براي دستگيري ماست نه سير خودشان.
آنان به اين عالم آمده اند تا ما را دستگيري كنند. اگر كسي در عالم دنيا وارد وادي ولايت امام شد، در دنيا نيست بلكه در آخرت است زيرا محيط ولايت امام محيط توحيد است و ائمه ابواب الله اند. ظاهر آيه «لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها»(بقره/189) مربوط به بدعتي بود كه در دروه جاهليت نسبت به داستان حج وجود داشت اما در مورد باطن آن روايت شده كه مقصود وادي توحيد است. پس اين آيه مي فرمايد هنگامي كه مي خواهيد وارد وادي توحيد شويد، از باب آن وارد شويد.
وادي توحيد وادي نيست كه انسان بتواند نقب بزند و از هر راهي كه خودش انتخاب كرد وارد شود به همين خاطر فرمود: «وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها». در روايتي آمده است كه منظور از ابواب ما مي باشيم و در روايتي ديگر فرموده وادي توحيد ولايت امام است. هنگامي كه مي خواهيد وارد وادي توحيد شويد بايد از باب امام وارد شويد و مدخل ورود به آن دنياست و انسان از دنيا مي تواند وارد آن شود. يعني اگر ما وارد عالم آخرت شديم ولي هنوز به امام نرسيده و وارد وادي توحيد نشده بوديم، دشوار است كه بتوانيم در عالم آخرت به وادي توحيد برسيم. شايد اينكه اينهمه به مرحله دنيا اهميت داده شده به همين خاطر است.
دنيا دار بسيار مهمي است و دنياست كه انسان وارد وادي توحيد و بهشت و يا وارد وادي جهنم مي شود. اگر كسي در دنيا به امام رسيد و وارد وادي امام شد و به آستان امام حلول كرد و «حَلَّتْ بِفِنَائِك» شد به بهشت وارد مي شود. امام تنها اين جسم فيزيكي كه ما مي بينيم نيست بلكه امام آن حقيقتي است كه تمام كائنات تحت ولايت اوست. امام اسم اعظم الهي مي باشد كه لباس بشر پوشيده است.
تمام عوالم محيط ولايت امام است. بنابراين ورود به وادي ولايت امام از همين دنيا ممكن است. امام باب الله است و بايد از باب توحيد كه امام است وارد وادي توحيد شد. اينگونه نيست كه كسي خودش از هر راهي كه مي خواهد وارد وادي توحيد شود و ورود به وادي توحيد متواضعانه است كه فرمود: «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ»(بقره/58) درب توحيد به روي هيچ كس جز با خشوع و عبوديت در برابر خداوند متعال گشوده نمي شود كه طريق اين تواضع، تواضع در برابر خليفه خداست و اين همان كاريست كه ملائكه انجام دادند.
پس ورود به وادي توحيد از همين دنياست، مدخل توحيد هم امام است و نحوه ورود هم تواضع و خشوع است. اگر كسي در اين دنيا وارد وادي ولايت شد همين الآن در بهشت است زيرا «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفي نَعيمٍ»(انفطار/13) چنين كسي همين الآن در وادي آخرت است و «وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ»(عنكبوت/64) اما اگر كسي در همين دنيا وارد وادي ولايت الله و ولايت امام نشد -كه مهم بودن دنيا هم بخاطر همين است كه دنيا دو مدخل دارد و شخص به يكي وارد مي شود- وارد وادي ولايت ائمه جور مي شود و تمام حركات و سكنات و خوردن و خوابيدن او تحت ولايت ائمه جور قرار مي گيرد.
ما گمان مي كنيم كه مثلا جناب سلمان و كافري كه در دنيا هستند، هر دو در يك عالم قرار دارند و حال اينكه عالَم سلمان با عالَم كافر متفاوت است كما اينكه دو مؤمن كه در درجات ايمان متفاوتند در دو عالم متفاوت در حال سير كردن با امام هستند و مدار سير و رزق آنان نيز متفاوت است.
بنابراين دارِ طبيعت مَدخَل ورود به دو عالم بهشت و نار، نور و ظلمت، ولايت اهل بيت و ائمه جور و دار حيوان و دار موت است. اگر كسي وارد وادي ولايت امام شد و به محبت امام رسيد نسبت به محيط ولايت ائمه جور بغض پيدا مي كند و نمي تواند وارد آن شود.
علامت حبّ ائمه اين است كه انسان به محيط ولايت ائمه جور بغض پيدا مي كند و دنيا يعني اين. كسي كه به اميرالمؤنين برسد نسبت به همه چيز معاويه بغض پيدا مي كند زيرا خاصيت اين محبت بغض نسبت به طرف مقابل آن است. بنابراين نهمين خصلت از ده خصلت دنيويِ كسي كه به محبت ائمه برسد، اين است كه نسبت به دنيا يعني محيط ولايت ائمه جور بغض پيدا مي كند.
آخرين و دهمين صفت دنيويِ محبّ اهل بيت عليهم السلام سخاوت است كه فرمود: «وَ الْعَاشِرَةُ السَّخَاءُ». سخاوت يعني همه چيزش را مي دهد و هيچ طمعي هم ندارد. سخي كسي است كه از داشته هاي خود بدون هيچ طمعي مي گذرد. كسي كه سخي است از بخشش رنج نمي برد و امكاناتي كه خدا به او داده است به آساني مي بخشد و لذت مي برد كه آن را در راه محبوب خود خرج كرده است.
سخاوت يعني در نهايت زيبايي و محبت خرج و بخشش كردن و از بخشش خود هم نگران بودن است كه آيا محبوبش مي پسندد يا نه. بنابراين خصال دنيوي محبين از زهد در دنيا شروع مي شود و به مقام سخاوت مي رسد. اين ده خصلت دنيوي محبين اهل بيت بود كه در اين روايت ذكر شده است. السلام عليك يا فاطمه الزهرا....




مطالب مرتبط

نظرات کاربران