به پیشواز ماه رمضان؛ مرثیه ای برای قرآن به پیشواز ماه رمضان؛ مرثیه ای برای قرآن به پیشواز ماه رمضان؛ مرثیه ای برای قرآن بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
به پیشواز ماه رمضان؛ مرثیه ای برای قرآن به پیشواز ماه رمضان؛ مرثیه ای برای قرآن به پیشواز ماه رمضان؛ مرثیه ای برای قرآن به پیشواز ماه رمضان؛ مرثیه ای برای قرآن به پیشواز ماه رمضان؛ مرثیه ای برای قرآن

به پیشواز ماه رمضان؛ مرثیه ای برای قرآن

حکیم متاله، آیت الله عبدالله جوادی آملی، نهم اردیبهشت سال جاری در جمع اساتید حوزه علمیه ، بیانات مهم و ارزشمند و در عین حال، متواضعانه ای را ایراد کرد که سوگمندانه در رسانه ها بازتاب روشنی نداشت.


اکنون در آستانه رمضان ماه نزول قرآن، متن منقح شده بیانات این مفسر گرامی را که در رثای قرآن و جای خالی آن در علوم حوزوی است به مخاطبان گرامی تقدیم می کنیم:

حوزه ی پر برکت قم الان محو کمالات قرآن و عترت است، پس ما اگر گفتیم حدیث ثقلین میراثی گرامی و گرانبهای رسول مکرم (علیه و علی آله آلاف التهیه و الثنا) است، باید بگوییم «حسبنا القرآن و العتره». اگر دیگری گفت« حسبنا القرآن» آفت دید و اگر ما خدای ناکرده بگوییم حسبنا العتره افت داریم ولی متأسفانه وضع علوم حوزوی ما علومی نیست که با قرآن مرتبط باشد، گرچه فقه، کار گشای جامعه هست ولی علم وزین و استدلالی و سنگین همان علم فن شریف اصول است.
بارها به عزیزان رسید اینکه ممکن است کسی در تمام مدت عمر قرآن را ندیده باشد و در اصول مجتهد مطلق باشد، فقط بداند قرآنی نازل شده است و حجت است؛ همین! یعنی اگر در تمام مدت عمر قرآن را ندیده باشد می تواند خرّیت فن اصول باشد زیرا این علم، علمی نیست که به قرآن کار داشته باشد.
مثلاً جلد اول کفایه به هیچ آیه ای استدلال نشده، مطلبی در جلد اول کفایه نیست که به قرآن تکیه کرده باشد، نه مباحث الفاظش از بحث مجمل و مبین ، نه مباحث مشتقش، نه مسایل مربوط به اوامر و نواهی اش، نه مسائل مربوط به مطلق و مقید و مجمل و مبین و ناسخ و منسوخ و مفهوم و منطوق و امثال ذالک.
عناصر محوری این جلد اول کفایه دو جزء است؛ یکی عقلایی و دیگری عقلانی. بنای عقلا بر این است که در ادبیات و وضع و تراتب و اشتراک لفظی و اشتراک معنوی و استعمال لفظ در اکثر معنا و امثال آن ، ترکب و بساطت مشتق و امر دلالت بر وجوب دارد یا نه؟ و دلالت دارد یا نه؟ و امر به شی مقتضی نهی از ضد است یا نه ؟ نهی مفید تکرار است یا نه؟ مطلق را باید با مقید جمع کرد و عام را باید با خاص جمع کرد و مفهوم یعنی چه؟ منطوق یعنی چه؟ ... یعنی تا آخر جلد اول کفایه نه به روایت متکی است نه به آیه.
بنای عقلا بر همین است؛ عقلانیت پشتوانه این عقلا نیست؛ می گوییم شارع مقدس با همین ادبیات معامله کرده و دیده و امضاء کرده و رد نکرده ولو به سکوت. آن عقلانیت پشتوانه این عقلایی این مسائل را سامان می دهد.
اما جلد دوم کفایه که مطالبش دشوارتر، پیچیده تر و عملی تر از جلد اول است، در تمام این بخش ها فقط دو آیه است برای رد کردن. چون همه محققین بر این باورند که حجیت خبر واحد به آیه نباء و نَفر، متکی نیست و حجیت خبر واحد را باید از جای دیگر بدست آورد. پس فقط دو آیه است برای رد کردن و بقیه هم بنای عقلا است یا چند روایت؛ یا« لاتنقض الیقین...» است یا« رفع عن امتی...» یا برائت عقلی و نقلی.
بنابراین اگر کسی در تمام مدت عمر قرآن را ندیده باشد می تواند خِرّیت فن اصول باشد و چنین عملی دوام نخواهد داشت و چنین حوزه ای مورد تأیید صاحب اصیل و اصلی اش نخواهد بود!
باید کاری کرد که جهانی باشد . کار جهانی بدون کلام جهان آفرین، مقدور نیست.

و امّا درباره تفسیر. ... عمر ما هم در همین رشته ها گذشت . ما غالب این علوم را هم سطحش گفتیم و هم خارجش را. یعنی چه فقهش، چه اصولش، چه عرفانش، فلسفه اش و کتابی نبود که برای ما قابل هضم نباشد. اما این تفسیر وما ادراک ما التفسیر! ... در بسیاری از مطالب من جرأت ورود ندارم، منتها آن(شاگرد) ها که در مسجد اعظم و غیر مسجد اعظم هستند، متوجه نیستند که چرا ما مسیر را برگرداندیم! می بینم قابل حل نیست! آنقدر دشوار و صعب و مستعصب است که ما در همان قدم اول می مانیم. این بنده خداها که در درس تفسیر هستند متوجه نیستند که چرا مسیر حرف را برگرداندیم. تفسیر کجا، فلسفه کجا؟ تفسیر کجا و فقه کجا؟ تفسیر کجا و اصول کجا؟ تفسیر کجا عرفان کجا؟ اینکه شما می خوانید که تفسیر نیست. آنی که تفسیر هست؛ ... شما می بینید مرحوم نجاشی در شرح حال برخی از بزرگان می گوید: او خطبه فاطمه زهراء سلام الله علیها را تفسیر کرده است! (این در صفحه 161 نجاشی چاپ شده)... تفسیر چیز دیگر است، عرفان و فلسفه چیز دیگر است!
وقتی به چهارتا اشکال نفس گیر مبتلا شدید آنوقت می فهمید تفسیر یعنی چه؟ به هر تقدیر اگر کسی علم می خواهد این رشته است، عمل صالح می خواهد این رشته است، ملایی هم می خواهد این رشته، چون در جای دیگر بنا بر اندیشه خودشان سخن می گویند، ولی قرآن یک طناب آویخته است و نه انداخته.
شاید دهها بار به عرض تان رسید، خدای سبحان که قرآن را نازل کرده است، نه آنجوری که باران را نازل کرد . باران را نازل کرده یعنی انداخت، قرآن را نازل کرد یعنی آویخت. یک طرف قرآن به دست خداست و طرف دیگر دست تو. این انزال را می گویند تجلی، آن انزال را می گویند تجافی.
در بیانات نورانی حضرت امیر که فرمود : « فتجلّي سبحانه لهم فی کتابه من غیر أن یکونوا رأوه بما أریهم من قدرته » این است . فرمود خدا قرآن را آویخت نه انداخت. اگر گفتند شما به حبل متین توسل کنید نه یعنی طنابی که گوشه ای انداخته شده. طنابی که انداخته شده مشکل خودش را حل نمی کند چه رسد به مشکل مستمسک . این طناب وقتی حبل متین است که به دست ناگسستنی ذات اقدس اله وصل باشد، لذا هر کس این طناب را گرفت محفوظ می ماند یک، جا برای ترقی باز است دو.
« اقرأ والرق» این اقرأ و الرق معنی اش این است که این طناب تا بالا وصل است و چون این طناب تا بالا وصل است لذا انسان هم معصوم و مصون از سقوط است، و هم راه برای ترقی باز است.
بنابراین اون کتاب به سایر علوم ما بهای علمی می دهد، گذشته از اینکه انسان با متکلمی سخن می گوید که خود را با او قرین می دارد، حرف او را می شنود و در او اثر می گذارد و مانند آن. این طلیعه بحث ما بود.



حوزه برکتش در استقلال بود حدوثاً و همین حوزه بقائاً برکتش در استقلال است. او نظام را نتیجه خود می داند، باید این نظام را حفظ کند. حفظ این نظام، هم از راههای علمی است و هم از راههای عملی. هم نیازهای علمی نظام را، هم نیازهای عملی نظام را همه ما باید برآورده کنیم، چون محصول کار ماست. محصول کار حوزه است.
گوشه ای از حکومت صفویه با حوزه های علمیه هماهنگ بود، برگ زرینی در ایران پیدا شد؛الآن که به لطف الهی حکومت، حکومت حوزوی و شیعی است باید برکات فراوانی داشته باشد. شما قبل از صفویه را ببینید، بعد از صفویه را ببینید، علمای فراوانی که بعد از صفویه پیدا شدند به برکت همین است، منتها راهی را که اوحدی از علما رفتند، ما آن را هم فراموش نکنیم.
مرحوم محمد تقی مجلسی پدرِ مرحوم محمد باقر مجلسی است( رضوان الله تعالی علیهما)، ایشان در شرح« من لا یحضره الفقیه» ابن بابویه قمی می گوید؛ من بیش از صد هزار نفر را تربیت کردم، خوب مرجع تقلید بود، زعیم حوزه علمیه بود، امام جمعه و جماعت بود، مدرّس بود، مؤلف بود. البته صد هزار نفر آن روز تقریباً معادل یک میلیارد نفر امروز بود. فرمود من بیش از صد هزار نفر را هدایت کردم، اما یک نفر از آنها که خودم می خواستم هنوز پیدا نشد. اون یک نفر کیه؟ چرا مرحوم مجلسی اوّل در شرح« من لا یحضره الفقیه» این چنین حرفی را می زند؟ چرا به انتظار آن یک نفر است ؟ توی ماها ممکن است آن یک نفر ناپیدا شود. آن یک نفر همان است که وجود مبارک حضرت امیر در خطبه متقیان از آنها نام برد. مرحوم کلینی در جریان حدیث حارث بن مالک از آن نام برد. شما ببینید غالب ما که می خواهیم بگوییم: رشوه حرام است، زیر میزی حرام است، رانت خواری حرام است،یا آیه ای یا روایتی را نقل می کنیم فقیهانه، محدثانه، عابدانه و زاهدانه سخن می گوییم و حق هم این است و بیش از این از ما برنمی آید. اما آن که مرحوم مجلسیِ اول می خواست، عارفانه بود، نه زاهدانه و عابدانه. عارفانه همان است که وجود مبارک حضرت امیر در نهج البلاغه وقتی که آن شب، آن شخص حلوا را آورد، حضرت بینی اش را گرفت و گفتند که چقدر بد بوست؟این زیر لباست چیست؟ فرمود: ...شنئتها ... اونی که بوی لجن رشوه را حس نکند، او فقط فقیه و عابد و زاهد است و نه عارف. عارف آن است که بوی بد گناه را حس کند.
وجود مبارک رسول گرامی فرمود؛ « تعطّروا بالإستغفار لئلّا تفضحکم روائح الذّنوب» خودتان را با استغفار معطّر کنید و قتی می آیید ما در بینی مان را نگیریم بالاخره.

این راه رفتنی است. بهشت و جهنّم الآن موجود است. باطن گناه همان لجن و تعفن است. یک انسان وارسته همان طوری که جهنم را می بیند، با چشم ملکوتی جهنّم را می بیند، با شامه ملکوتی هم بوی لجن را می شنود.
اگر گفته شد: زمصرش بوی پیراهن شَنیدی، (نه شِنیدی). این شامه برای من هست، منتهی آن قله اش مال معصومین است و این دامنه و ذیلش مال شاگردان است.


مرحوم مجلسی اول بدنبال این چنین شاگردانی می گردد، مگر این لجن در قیامت ظاهر نمی شود؟ این نیشی که ما به یکدیگر می زنیم، مگر این تیغ نیست؟ مگر در قیامت بوته های خار پُر تیغی آنجا پرورش بدهند، بعد به جهنمی ها می خورانند ، یا همین بد گفتن ها و اهانت کردن هاو بد نوشتن ها، طعنه زدنها و نیش زدن ها به آن صورت در می آید.
اینکه فرمود: « لَیْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَریعٍ» ( غاشیه/6) یعنی این بوته واقعی. این طعامی که «لا یَأْکُلُهُ إِلاَّ الْخاطِؤُنَ» (حاقه/37) همین است. در سوره مبارکه جن فرمود به اینکه بالاخره جهنم وسایل سوخت و سوز دارد اما ما از جایی دیگر مثل جنگل هیزم که نمی آوریم، « وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً » ( جن/ 15) همین ها هیزم اند. اون که اهل قصد است یعنی اهل جور است، هیزم است. هیزم را مستحضرید باید وقود یا آتشزنه یا آتشگیره می گیرانند و بعد که گیرانده شد و الو بلند شد و گر گرفت به آن چیزی که می خواهند می زنند ...هر سه را فرمود از خود انسان اند. « وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً » یک . یک عده هم که « وقود النار» هستند « کَدَأْبِ ءَالِ فِرْعَوْنَ » ( آل عمران/ 11) . وقود: ما توقد به النار، حالا یا آتشزنه یا آتشگیره. «فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی‏ وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ » (بقره/24) این آتشزنه که ائمه کفر اند، وقود نار هستند کدأب آل فرعون اند، این وقود، این آتشزنه، این ماده انفجاری، وقتی به آن هیزم برخورد کرد گر گرفت. «إِذِ الْأَغْلَالُ فيِ أَعْنَاقِهِمْ وَ السَّلَاسِلُ یُسْحَبُونَ * فيِ الحَْمِیمِ ثُمَّ فيِ النَّارِ یُسْجَرُونَ»( غافر/ 71و72)
خدا رحمت کند سیدنا الاستاد حضرت امام را، ایشان سالی یکی دو بار موعظه میکردند. اولین بار محضر ایشان ما شنیدیم بعد این روایت را در مجامع روایی دیدیم. ایشان فرمودند در بعضی از نصوص دارد زبان عده ای در قیامت به قدری دراز است که یک عده روی این زبان ها راه میروند. بعد فرمود این زبان درازی به آبروی مردم همین است .

خوب اگر لیس لهم طعام الا من ضریع که لا یأکله الا الخاطئون، خب آدم باید مواظب اعمال خود باشد. این که مرحوم مجلسی اول فرمود من یک نفر این طور پیدا نکردم، این هست و یک واقعیتی است که گناه لجن است، بیت المال لجن است. دست زدن و دست دراز کردن تعفن دارد. وجود مبارک حضرت امیر می فرماید : شَنِئْتُهَا... این چیه آوردی؟! حلوا که لجن نیست. یک شامه علوی میخواهد که این بوی لجن را استشمام کند. فرمود: «شَنِئْتُهَا کَأَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِیقِ حَیَّةٍ أَوْ قَیْئِهَا»
بنابراین حوزه به برکت استقلالش توانست نظام را بپروراند و به برکت استقلالش باید امروز هم نظام را حفظ کند. وقتی نظام را حفظ میکند که نیازهای علمی نظام را تامین کند یک، آنقدر قداست داشته باشد که وقتی آمدند پیش او و گفت رشوه و آن گفت زیر میزی حرام است در اینها تحول ایجاد کند دو. در حوزه که از این موعظه ها کم نیست. آن ها وقتی می آیند حوزه و برمی گردند باید با دست پر برگردند. وقتی با دست پر برمیگردند که از صدر مشروح چیزی بشنوند.

مطلب دیگر اینکه شما بزرگواران که توفیق تدریس دارید و استادید، در برابر این نعمت مسئول هستید. خدای سبحان به هیچ کسی نعمتی نداد مگر اینکه از آن سؤال کرد. « ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ » (تکاثر/8) خیلی ها هستند از شاگردان شما که دو بار سه بار این کفایه رسائل و مکاسب را از شما می شنوند و به زحمت می فهمند. هم سن شما هم هستند. شما به لطف الهی به جایی رسیده اید که موفقانه تدریس میکنید و حوزه هم به تدریس شما در کمال رسمیت می بالد. ... مبادا شب همه فیلم ها و سریال ها را نگاه کنید و بگویید من چون دو دور مکاسب گفتم سه دور رسایل گفتم، آخر شب نگاه می کنم فردا می گویم این اولین دوران خسارت و ضلالت است. اولین روز جهل انسان آن زمانی است که بگوید من فارغ التحصیل شدم!

چند سال قبل بود در مدرسه حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی رضوان الله تعالی علیه ، آن جا این داستان به عرض حضار رسید که برخی از طلبه های جوان، همین که یکی دو بار مکاسب گفتند یکی دو بار رسائل گفتند یکی دو بار کفایه گفتند هی به تعبیر پیشینیان این سینه رو وجب میکنند و می گویند : یک وجب سینه این همه علم؟! این نیست! تازه شما اول راه اید!

سه چهار حدیث است که آمده در بازار حوزه یکی " لا تنقض" است یکی "رفع ما لا یعلمون" است و مانند آن. آنقدر احادیث عمیق علمی که مربوط به فلسفه و کلام و عرفان هست در این روایات ، مخصوصا در جلد اول اصول کافی، در توحید صدوق، در نهج البلاغه که هنوز خاک می خورد.

اگر مرحوم آخوند با آن هوشش وارد مسائل عقلی می شد، جبر و تفویض را که خیلی ها حل کردند این در قدم اول نمی گفت: قلم بدینجا رسید و سر بشکست! این را در مسئله لوح و قلم می شود گفت، در مسئله قضا و قدر می شود گفت، در بداء می شود گفت، علم ازلی می شود گفت، عالم اذ لا معلوم می شود گفت.... در این جاها حرفی ندارد تا می گوید قلم به اینجا رسید سر بشکست. این برای این است که همین پنج شش حدیث را دید.
حداکثر ما خیلی بخواهیم احتیاط کنیم فقط ده درصد روایات، قرآن که هیچ! ده درصد روایات در حوزه آمده است، نود درصد دیگر خاک می خورد.
این گوی و این میدان! شما بیایید مجلس حدیث امام رضا سلام الله علیه با عمران صابی را بحث کنید... آن علم ازلی؛ عالم اذ لا معلوم، علم ، کشف است، معلوم معدوم است! کشف معدوم یعنی چی؟ خیلی از مسائل، سوالش پیش نمی آید چه رسد به جواب!

بنابر این آن نود درصدی از نصوص که دارد خاک می خورد آنها هم باید مطرح شود. نصوص که عرضه شد قرآن عرضه میشود. چون اینها شارح قرآن هستند، مرتب به قرآن ارجاع میدهند، مبین قرآن هستند. بعد فرمودند شما وارثان انبیا هستید. در آن مجلس به عرض رسید در ارث مادی، تا مورث نمیرد چیزی به وارث نمیرسد و عرض شد در ارث معنوی تا وارث نمیرد چیزی به او نمی دهند. فرق ارث معنوی و مادی همین است.
می گوید: قلم بر خویشتن نه و ببین!
آنوقت ببین امام صادق چی به شما می گوید. من و ما را بگذ ار کنار دنبال این القاب نگرد. شما ببینید سر این که زمخشری کتابش مانده و لو اینکه معتزلی است و از آنها یک مقدار فاصله دارد و به ما نزدیک است ولی از ما هم خیلی فاصله دارد لکن یک اخلاصکی داشت! که همین اخلاصک باعث ماندن کتابش شده. ایشان می گوید مجاور حرم ملکوتی خدا بودم این کتاب را نوشتم در دو سال و اندی. برای این که احترام بگذارد به نظر بزرگان آن عصر، نسخه ای از کشاف را در همان حرم گذاشت. چون علما از هر طرف به زیارت بیت می آمدند و به آنهاهم اعلام شد این کتاب را ببینید و اشکالی دارد بگویید. این کتاب با این جلال و شکوه ماند. بعد هم شهرت تقریبا منطقه ای پیدا کرد. وارد محلی شد، شهر مجاور فهمیدند که زمخشری آمده از او دعوت کردند که به شهر آنها بیاید و گفتند ایها العلامه! نزول اجلال کنید به شهر ما. ایشان آن طور که یاقوت حلبی نقل می کند در جواب نامه نوشت: اینکه شما نوشته اید علامه مثل این میماند که شما پشت این گونی ( آن زمان پشت گونی رنگ می کردند و می نوشتند) علامت زده باشید.[یعنی از سر تواضع، عنوان علامه را با یک علامت برابر می داند] خب اینگونه افراد اگر اهل ولایت بودند وقتی هوس کُشی کردند میشوند وارث. در ارث مادی تا مورث نمیرد چیزی به وارث نمیرسد و در ارث معنوی تا وارث نمیرد چیزی به او نمیدهند. موتوا قبل ان تموتوا.

شما ببینید جناب ابن ادریس، این بزرگوار در سرائر خیلی کامیاب و موفق بود. در مقدمه از بعضی از بزرگان نقل می کند که نصیحت می کردند، به فرزندانشان که اگر از خانه بیرون رفتید و خواستید در جایی بشینی، فقط در کنار مغازه وراقان یا زرادان بشینید. بازار زردان، زره بافی بود، شمشیر سازی بود و بازار وراقان، نسخه نویسی بود کتاب فروشی بود؛ بالاخره انسان یا شجاعانه مملکت را اداره میکند و یا عالمانه و فقیهانه. این وصیتی رسمی بود که به فرزندانشان می کردند. میگفتند وقت را یا در شجاعت و یا در فقاهت صرف کنید. باز نقل می کند که می گفتند: ما چه در خواب قیلوله و چه در خواب بیتوته با کتاب بودیم . این حرف لطیف هم از ابن ادریس است که نقل می کند : نه قِدم، دلیل صحت حرف است نه حدوث، دلیل ناپختگی سخن گوینده. ما تا حق را نشناسیم صحت و سقم و صدق و کذب آن برای ما روشن نیست.
غرض اینکه شما که خداوند، استعدادی بیش از بقیه به شما داده است، یک رسالتی هم دارید. می شود کسی بین چهل و شصت باشد و چهارتا رساله عمیق علمی ننویسد؟ نه مقاله علمی. رساله مثل رساله شیخ انصاری! رساله ای که نراقی نوشته ؛ اگر ننویسد عمرش را هدر داده.
ده بار یا پنج بار رسائل گفتن از جیب خوردن است.آدم می گوید من دوبار رسائل گفتم؟! سه بار کفایه گفتم؟! خب بار دوم و سوم چه؟ اگر کسی بار اول کتاب رو گفت یعنی فهمید. بار دوم مسئول است.
وقت را جای دیگر صرف می کند و آخر شب هم چند سطری مطالعه میکند بعد تحویل می دهد درحالی که این استعداد و این فیض الهی با مسئولیت همراه است.آن هایی که نعمتی دارند در برابر این نعمت مسئولند . انسان اگر روزی یک صفحه مطلب علمی بنویسد سالی یک کتاب سیصد صفحه ای نوشته است. یک طلبه فاضلی می شود عمرش به پنجاه برسد چند تا کتاب و مقاله ننویسد؟ شما ببینید غالب نوشته های بزرگان در سن چهل تا شصت بوده است. از شصت که انسان عبور کند بعد از آن دیگر غرامت است یا بیمار است یا باید استراحت کند. خدا به آدم استعداد داده سن به چهل سال رسیده این چیزی ندارد که قابل خواندن باشد!

این که نجارها مداد را روی گوش می گذاشتند از بیان نورانی پیامبر است. ابن اثیر نقل می کند کسی خدمت رسول گرامی علیه و علی آله آلاف التحیه و الثنا آمد چیزی نوشت خواست قلم را زمین بگذارد فرمود: «ضَعِ الْقَلَمَ عَلَي أُذُنِک» ، قلم را زمین نگذار. از آن به بعد این رسم شد.
این که به حضرت عرض می کردند مجلس شما بسیار سودمند است وقتی از مجلس بیرون رفتیم آن طراوت را نداریم، فرمود: چرا...؟ استعن بیمینک! از دستت کمک بگیر. مگر می شود کسی اهل علم باشد نوشته علمی نداشته باشد؟
بنابراین ما هم باید این مثلث را رعایت کنیم: استقلال حوزه یک. حفظ نظام که از برکات حوزه بوده حدوثا و بقائا دو. مجتهدانه زندگی کنیم و آثارعلمی داشته باشیم سه. چون به ما گفتند « فَإِنْ مِتَّ فَوَرِّثْ کُتُبَکَ بَنِیک» این سفارش امام صادق است. فرمود طرزی زندگی کن که وقتی مردی فرزندانت چهارتا کتاب خطی از تو داشته باشند. این سفارش امام صادق است. نه کتاب دیگری را ذخیره کنید و به ارث بگذارید فورث کتبک نه کتاب غیرک!
شما یک کتاب علمی بنویس قبل از اینکه در داخل منتشر بشود بیرون می خرند یعنی خارج از این مرز. اگر آنها یک مقداری پیشرفت کردند سرش همین است. ضریب هوش بخشی از کسانی که غرب ما زندگی می کنند کم نیست. منتهی الان واردات ما در اثر غرب گرایی ما بیش تر از صادرات ماست. همانطور که متاسفانه در کالای مادی این طور است . اینها باید صادرات بشود.

مرحوم صدر المتألهین در جلد اول اسفار سخنی از شیخ اشراق نقل می کند که بعد از اینکه ایشان مبانی سست متکلمان را نفی کرده که بین وجود و عدم، واسطه است و ممکن است شیئی، نه موجود باشد نه معدوم! و کذا و کذا، شیخ اشراق می گوید: سر رواج این حرف های سست این است که برخی علاقه به فلسفه داشتند یک، خیال می کردند معدن فلسفه، یونان است دو، خیال می کردند هر اسمی که یونانی است فلسفه است سه، هر مؤلفی که نامش یونانی است فیلسوف است چهار. این حرفها را ترجمه کردند و این حرفهای سست در بین متکلمین رواج پیدا کرده است! الان هم همینطور است. مگر هر غربی و هر دانشمند غربی فیلسوف است؟ حتی حرف کانت هم که به او خیلی میبالند کاملا مردود است...

آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد!
اگر (حوزه) مستقل باشد در بخش های گوناگون، صادرات می شود. ما هم گاهی اشکال می کنیم که چرا صادرات ما بیش از واردات ماست؟ خوب بیشتر از این و بد تر از این ، اشکال به خود ما وارد است. کتاب هایی که از این منطقه ترجمه می شود به شرق و غرب بیشتر است یا کتاب هایی که از آنجا میآید؟
الان حوزه آن مغز متفکر جهان تشیع است. بعد اشکال بکنید به مسئولین که چرا واردات ما بیش از واردات ماست؟! خوب این اشکال بر خود ما وارد است.


| شناسه مطلب: 15951







نظرات کاربران