سفری واقعی به دیگر سو
به یاد استاد مرحوم جواد جلالیان.
سفر به ديگر سو اين بار درباره اين مسافر نيست. درباره مسافري است كه در مدينه سفر حجاش را نيمهتمام رها كرد و برگشت تا خود را براي سفري بزرگتر آماده كند. اين ستون اين بار در صفحه خبري به چاپ ميرسد چرا كه خبري در آن است. روز پنجشنبه اساماسي رسيد. متن آن اين بود: <جواد عزيز هم آسماني شد و روحش پر كشيد و رفت. اساماس از طرف يكي از همسفران مكه بود. بهتزده نگاه ميكردم كه تلفن زنگ زد. آن طرف خط كسي با بغض خبر مرگ <جواد جلاليان> را ميداد و من پرتاب شدم به آبان 1386 اولين جلسه خبرنگاران در بعثه مقام معظم رهبري. وارد اتاق كه شدم خودم را معرفي كردم. قبل از آنكه رئيس دفتر حرفي بزند در نيمه باز اتاق باز شد و آقايي خوشرو گفت شما اسلاميه هستيد؟
با تعجب جواب مثبت دادم و گفت خانم سارا معصومي از شما قبلا تعريف كرده بود و يادم آمد ساراي عزيز كه سال گذشته زائر خانه خدا بود با آقاي جلاليان همسفر بوده است. از همان لحظه اين مرد شد پارتي ما در حج و زيارت. روزي ده بار زنگ ميزدم و درخواست ميكردم كه اگر ميشود مدت اقامت من در مكه بيشتر شود و او هر بار با خنده ميگفت هرچه قسمت باشد.
در اولين جلسه خبرنگاران حج ايشان نكاتي را متذكر شدند و تاكيد داشتند كه آنجا كار بسيار فشرده است و همه بايد خود را آماده يك سفر سخت همراه با كار زياد كنيم.
روزهاي نزديك به رفتن رسيد. در آخرين روزها خبر آمد كه آقاي جلاليان همسفر ما به سفر حج نخواهد بود. او هنوز عزادار مرگ همسرش بود و به قول خودش نميخواست بچهها را براي 50-40 روز ديگر تنها بگذارد. ميگفت براي آنها خيلي سخت است و من از ديروز مدام به بچههايش فكر ميكنم كه چطور تنها شدند در حالي كه هنوز سال مادرشان نرسيده است. روز پرواز ميان آن دلشورههاي سفر خبردار شدم كه آقاي جلاليان همراه ما است. ظاهرا در آخرين ساعات تصميم به آمدن گرفته بود و او همسفر ما به سرزمين وحي شد. البته نميدانم چندمين سفرش بود. آنچه از او ميدانستم اين بود كه او از مديران و سردبيران ايرنا بوده كه پس از اين خبرگزاري اكنون در پايگاه اطلاعرساني بعثه مقام معظم رهبري در سازمان حج و زيارت كار ميكرد.
در اولين روز كار ما در بعثه در مدينه او اتاق كار ما را نشان و درباره امكانات اينترنت و فكس توضيحاتي داد. كار شروع شد. گاهي علاوه بر زمان كار در بعثه، آخر شبها آقاي جلاليان و بقيه دوستان را در راه حرم پيامبر (ص) ميديديم. آنان كه او را ميشناسند تصديق ميكنند كه كسي بود كه هميشه لبخندي بر لب داشت و با آن صداي نرم و آرام حرف خود را ميزد. هنوز وقتي چشمانم را ميبندم چهره او را ميبينم با آن لبخند آرام و متينش. روزها گذشت و به روز يازدهم سفر رسيد. من و دو خبرنگار خانم از اتاق كارمان خارج شديم كه ديديم آقاي جلاليان با چمدان و ساك ميان سالن ايستاده و در حال خداحافظي از همكاران است. در كمال تعجب نزديك شديم و فهميديم كه عازم ايران است. درست دو، سه روز قبل از رفتن ما به مكه مكرمه. دليل اين بازگشت ناگهاني را نپرسيديم چراكه چهره جواد جلاليان چنان بود كه اگر كلمهاي بر زبان ميآورد اشك امانش نميداد. ميان بغض و ناراحتي خود و مايي كه ميمانديم جلاليان رفت. در حالي كه از داخل ماشين براي ما دستي بلند كرد و اين آخرين تصوير من از جواد جلاليان عزيز بود. پس از سفر فقط تماسمان تلفني بود و قول ديداري كه به دليل گرفتاري ما و بيماري او هيچوقت ميسر نشد. اولين شب اقامت ما در مكه بعد از آنكه اعمالمان را انجام داديم به هتل برگشتيم، خواب جلاليان را ديدم. او لباس احرام پوشيده و دور كعبه در كنار ما طواف ميكرد. با تعجب پرسيدم مگر شما به ايران نرفتيد؟ و او با همان آرامش و لبخند هميشگياش گفت چرا اما حالا برگشتم كه اعمالم را انجام دهم و دوباره برميگردم. همان روز رفتن آقاي جلاليان فهميديم كه ظاهرا قبل از سفر مدتي بيمار بوده است. بعد از آنكه سفر آغاز ميشود و او در مدينه بوده جواب آزمايشاش ميآيد. جواب معلوم است. تشخيص سرطان بوده و بايد هر چه زودتر عمل ميشده است.
جواد جلاليان صبح پنجشنبه دعوت حق را لبيك گفت و به ديگر سو سفر كرد. باورش چقدر سخت است. او ديروز به خاك رفت. خبر مرگ او اولين بار روي خط ايرنا رفت. آنان نيز در خبر خود آورده بودند كه چه آنهايي كه سالها او را ميشناختند و چه آنهايي كه يك بار او را ميديدند بر صفا و مهرباني اين مرد دوستداشتني و پيشكسوت عرصه رسانه صحه ميگذاشتند. براي ما كاركنان ايرنا كه به جواد مهربان عادت كرده بوديم فقدان او باوركردني نيست و هنوز هم خود را به نصايح و راهنماييهاي مشفقانهاش نيازمند ميبينيم. اما چه ميتوان كرد كه در برابر خواست و اراده خداوندي تسليم بايد بود.
حالا همه ما كه او را ميشناسيم روز يكشنبه ششم مردادماه از ساعت 17 تا 30/18 دقيقه در مسجدالنبي واقع در ميدان ياسمن ولنجك دور هم جمع ميشويم تا ياد و خاطره او را گرامي بداريم. روحت شاد مرد نازنين
سعيده اسلاميه
خبرنگار روزنامه اعتماد ملي