آیا اعتقاد به عصمت ائمه با خاتمیت پیامبر(ص) ناسازگار است؟ آیا اعتقاد به عصمت ائمه با خاتمیت پیامبر(ص) ناسازگار است؟ آیا اعتقاد به عصمت ائمه با خاتمیت پیامبر(ص) ناسازگار است؟ بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
آیا اعتقاد به عصمت ائمه با خاتمیت پیامبر(ص) ناسازگار است؟ آیا اعتقاد به عصمت ائمه با خاتمیت پیامبر(ص) ناسازگار است؟ آیا اعتقاد به عصمت ائمه با خاتمیت پیامبر(ص) ناسازگار است؟ آیا اعتقاد به عصمت ائمه با خاتمیت پیامبر(ص) ناسازگار است؟ آیا اعتقاد به عصمت ائمه با خاتمیت پیامبر(ص) ناسازگار است؟

آیا اعتقاد به عصمت ائمه با خاتمیت پیامبر(ص) ناسازگار است؟

  پاسخ:   عصمت در لغت معنای عامی دارد و حفاظت و دفاع از هر گزندی را در برمی‌گیرد. اما در مباحث کلامی در معنای حفظ و نگهداری در برابر گناه و اشتباه به کار می‌رود که پی‌آمد آن ترک گناه و خطاست. شیعه، امام&nbs

 
پاسخ:
 
عصمت در لغت معناي عامي دارد و حفاظت و دفاع از هر گزندي را در برمي‌گيرد. اما در مباحث كلامي در معناي حفظ و نگهداري در برابر گناه و اشتباه به كار مي‌رود كه پي‌آمد آن ترك گناه و خطاست.
شيعه، امام را نيز مانند پيامبر، معصوم مي‌داند. امام صادق(ع) فرموده است: «أَلاَنبياءُ وَ أوْصيائُهم لا ذُنوبَ لَهُمْ لأنَّهُم مَعصُومُونَ مُطَهَّرون»[1]؛ «بر انبيا و جانشينان آنان گناهي نيست؛ زيرا آنان پاك و منزهند».
امام سجاد(ع) نيز مي‌فرمايد: «أَلإمامُ مِنّا لايَكُونُ إلاّ مَعصُوماً...»[2]؛ «امام از ما نيست مگر معصوم...».
همچنين اميرمؤمنان(ع) مي‌فرمايد:
إنَّمَا الطّاعَةُ لِلّهِ عَزّوجَلّ وَ لِرَسُولِه وَ لِوُلاةِ الأمْرِ وَ إنَّما اُمِرَ بِطاعَةِ اُولِي الأَمْرِ لأَنَّهم مَعصُومُونَ مُطهَّرون لا يَأمُرُون بِمَعصيَةٍ.[3]
طاعت از آن خداي عزّوجلّ، رسول او و واليان أمر است، اطاعت از اولواالامر ازاين‌رو واجب شد كه آنان معصوم و مطهرند و به معصيت خدا فرمان نمي‌دهند.
امام رضا(ع) نيز در پاسخ مأمون چنين نوشت:
وَ لا يَفْرِضُ اللهُ تَعَالَى طَاعَةَ مَنْ يَعْلَمُ أَنَّهُ يُضِلُّهُمْ وَ يُغْوِيهِمْ وَ لا يَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لا يَصْطَفِي مِنْ عِبَادِهِ مَنْ يَعْلَمُ أَنَّهُ يَكْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ يَعْبُدُ الشَّيْطَانَ دُونَه‏.[4]
خداوند متعال اطاعت كسي را كه مي­داند مردم را گمراه مي­كند، بر آنان واجب نمي­كند و براي رسالت خود، كسي را برنمي­گزيند كه مي­داند به او كفر مي­ورزد و از شيطان پيروي مي­كند.
بنابراين، باور به عصمت امامان: از امتيازات شيعه به شمار مي‌آيد. پيغمبر(ص) شئون گوناگوني دارد كه برخي از آنها ويژه اوست و در ديگران يافت نمي‌شود. مانند نبوت، رسالت، دارا بودن شريعت و ارتباط با وحي. اما برخي از ويژگي‌هاي او مانند عصمت در وجود مقدس ائمه نيز محقق مي‌شود.
برخورداري ديگران از «شئون خاصه» نبوت با پيغمبري، نبوت و خاتميت او سازگار نيست، اما اتصاف امامان به «شئون عامه» پيامبر به اعتقاد شيعه بر برهان‌هاي عقلي استوار است و هيچ ترديدي در آن راه ندارد.
«استاد مطهري» در اين‌باره مي‌گويد:
اگر امامت را به اين شكل تعريف كنيم كه امري است متمم نبوت از نظر بيان دين؛ يعني به آن دليل وجودش لازم است كه وظيفه پيامبر را در بيان احكام انجام دهد، به همان دليل كه پيغمبر بايد معصوم از اشتباه و گناه باشد، امام نيز بايد چنين باشد.[5]
اهل سنت، «ابوحنيفه» را معصوم نمي‌دانند؛ زيرا شروط عصمت را در او و همانندانش نمي‌يابند.
بنابراين، اعتقاد به امامت حتي با توجهي گذرا به معناي خاتميت و شئون امامت در تعارض با خاتميت نيست. خاتميت؛ يعني بسته شدن باب تشريع و نيامدن شريعتي پس از شريعت اسلام. اين معنا، با شأن امام؛ يعني تبيين شريعت و حفظ آن و با مقامات او در ارتباط با خدا از راه الهام ناسازگاري ندارد. الهام يا نزول ملك بر امامان ملازم نبوت آنان نيست. چنان‌كه قرآن كريم مي‌فرمايد: {فَتَمَثَّلَ لَها بَـشَراً سَوِيّاً}؛ «او در شكل انساني بي‌عيب و نقص بر مريم ظاهر شد». (مريم: 17)
نبوغ عقلي بشر هر چند از علل خاتميت به شمار مي‌آيد، خود شريعت به پايان رسيده و عقل بشر در دوره خاتميت به اندازه‌اي رشد كرده است كه انسان مي‌تواند كار تبليغ دين را سامان دهد؛ كاري كه پيغمبران تبليغي بدان مي‌پرداختند، اما تنها برخورداري انسان از عقل، بدون راهنمايي كساني كه دين و روح وحي را از پيغمبر گرفتند، براي فهم دين بس نيست.
به هر روي، عقل نيز حكم مي‌كند كه انسان در احكام دين، بلكه در هر رشته‌اي به نزد كارشناس آن برود. اين سخن، جز اثبات لزوم وجود امام معصوم، وجوب عقلي رفتن انسان را نزد او براي فهم دين و وحي تأييد مي‌كند.
از ديگر حكمت‌هاي لزوم وجود امام(ع) اين است كه حتي عاقلان انديشمند و عالمان دين در فهم خود از آموزه‌هاي وحي و گزاره‌هاي ديني با يكديگر اختلاف دارند. از اين‌رو، وجود امام متصل به پيغمبر(ص) كه دين را از زبان او گرفته است، ناگزير خواهد بود تا دين را از اختلاف‌ها برهاند و حفظ كند.
از سوي ديگر پيغمبر اكرم(ص) به سبب آمادگي نداشتن مردم براي پذيرش همه احكام و آموزه‌هاي آسماني، براي بيان همه آنها فرصت نداشت. بنابراين، او مي‌بايست كسي را پس از خود مي‌گماشت كه آن آموزه‌ها را فراگيرد تا در زمان فراهم آمدن زمينه، آنها را براي مردم بازگويد و كسي جز امام(ع) نمي‌توانست چنين مسئوليتي را به دوش بگيرد. پس امام همچون پيامبر «مبيّن دين» بود، اما پيغمبر دين را از وحي و امام(ع) آن را از پيغمبر مي‌گرفت. پس امامت نه تنها در تعارض با خاتميت نيست، كه لازمه آن و متمم نبوت پيغمبر خاتم است و اين مطلب را هر انسان «متفطن» و «سليم النفس» به روشني درمي‌يابد.[6]
 
 
 
 
مراجعه شود:شكست اوهام، ص 32.


[1]. بحارالانوار، ج 25، ص 199.
[2]. همان، ص 194. در ادامه اين حديث آمده است: «عصمت امري ظاهري نيست كه با قيافه‌شناسي معصوم را از غير معصوم بتوان شناخت. چاره‌اي جز نصب آن از سوي (علاّم الغيوب) نيست».
[3]. همان، ص 200.
[4]. بحارالانوار، ج 25، ص 199.
 [5]. امامت و رهبري، مرتضي مطهري، ص 68.
[6] . شكست اوهام، ص 33.
 


| شناسه مطلب: 83863







نظرات کاربران