هدف پیامبر (ص) در غدیرخم چه بود؟
هدف پیامبر (ص) در واقعه غدیر خم، انتخاب على (ع) به عنوان خلیفه و جانشین نبود؛ زیرا مى‏توانست این مسئله مهم را، در صحراى عرفه که همه زائران از نقاط مختلف سرزمین اسلامى در آنجا حضور داشتند، بیان کند. پس منظور پیامبر (ص)، حمایت از على (ع) بو
هدف پيامبر (ص) در واقعه غدير خم، انتخاب على (ع) به عنوان خليفه و جانشين نبود؛ زيرا مىتوانست اين مسئله مهم را، در صحراى عرفه كه همه زائران از نقاط مختلف سرزمين اسلامى در آنجا حضور داشتند، بيان كند. پس منظور پيامبر (ص)، حمايت از على (ع) بود و اين امر به دليل شكايتى بود كه تعدادى از مسلمانان، از او، نزد پيامبر (ص) برده بودند.
پاسخ:
پيش از پرداختن به پاسخ پرسش فوق، بايد نكاتى را يادآور شويم:
1. حديث غدير از نظر سند، قطعى الصدور و متواتر است و هيچكس از مسلمانان، در صدور آن ترديد نكرده است و برخى علماى اهل سنت نيز، براى اثبات متواتر بودن اين حديث، كتابهاى مستقلى تدوين كردهاند.[1]
2. هنگامى كه پيامبر (ص) از حجه الوداع برمىگشت، جبرئيل در مكان غدير خم نازل شد و آيه تبليغ را بر حضرت نازل كرد:
(يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ...) (مائده: 67)
اى پيامبر آنچه را كه از سوى پروردگارت مأموريت يافتهاى ابلاغ كن، واگر نكنى رسالت او را ابلاغ نكردهاى و [از مردم بيمى نداشته باش كه] خداوند تو را از گزند آنها مصون مىدارد ...
بعد از نزول اين آيه پيامبر (ص) دستور توقف دادند. آنهايى كه از كاروان عقب مانده بودند رسيدند و كسانى كه از كاروان جلو افتاده بودند بازگشتند .... پس از نماز ظهر از جهاز شتران براى پيامبر (ص) سكويى ساختند. پيامبر (ص) با صداى بلند همگان را مخاطب قرار داد و خطبهاى رسا و طولانى ايراد فرمود و در ضمن آن فرمود: «... دو چيز گرانبها در بين شما به يادگار مىگذارم؛ قرآن و عترتم كه اهل بيتم هستند و خداى دانا و مهربان به من خبرداد كه اين دو از هم جدا نخواهند شد تا در كنار حوض بر من وارد شوند ...»[2].
آنگاه فرمود: «أَلَسْتُ أَوْلَي النَّاسِ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم؟»[3]؛ «آيا من نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر نيستم؟»
مردم گفتند: «خدا و رسولش آگاهترند». حضرت، دست اميرمؤمنان (ع) را بلند كرد، به حدى كه زير بغل حضرت آشكار شد و فرمود:
... أَنَا أَوْلَى بِهِم مِنْ أَنْفُسِهِم فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ.
... صاحب اختيارتر از مردم بر خودشان من هستم. پس هر كه من مولاى اويم، على مولاى او است.
اين جمله را سه بار تكرار كرد.[4]
آنگاه دست به دعا بلند كرد و گفت:
أَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ، أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ، وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ، وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.[5]
و پيش از آن كه مردم متفرق شوند، جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد:
(الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِيناً ...) (مائده: 3)
امروز دينتان را برايتان كامل و نعمتم را بر شما تمام كردم و اسلام را آيين شما پسنديدم ...
3. براساس آنچه گذشت (نزول آيات، مقدمه حديث، ويژگىهاى مكانى و تمهيدات پيامبر (ص) و متن سخنان ايشان و ...) براى محقق منصف، ترديدى باقى نمىماند كه حقيقت چيست؟
4. پيامبر (ص)، از مدتها پيش، مأمور انجام اين كار بود و تصميم داشت كه آن را انجام دهد و بر حسب روايتها جبرئيل اين مأموريت را در مكّه، عرفات، و منا نيز، يادآورى كرده بود. اما طبق آنچه در آيه تبليغ آمده است پيامبر (ص) نگران سركشى مردم و در نتيجه كشته شدن حضرت و دچار شقاوت ابدى شدن آنها بوده است. تا آنكه در غدير، خداوند مصونيت حضرت را از مردم (مطابق آيه)، تضمين كرد. آنگاه پيامبر (ص) بدون هيچگونه ترسى از مردم، مأموريت خود را به انجام رساند.
5. غدير خم از جاهاى ديگر (مكه، منا، و عرفات) مناسبتر بود؛ زيرا:
الف) در مكه، مردم در منازل و جاهاى مختلف پراكنده بودند و جمعكردن آنها ممكن نبود.
ب) در مكانهاى مذكور، مردم مشغول انجام مناسك و عبادت خود بودند و براى امر مهم معرفى جانشين، حاضر نمىشدند.
ج) از طرفى مردم در عرفات محرم بودند و محدوديتهاى احرام را داشتند و براى وقوف واجب، در آنجا گرد آمده بودند، و اگر پيامبر (ص) اين كار را انجام مىداد، امرى تبعى و حاشيهاى و فرعى محسوب مىشد، بهويژه با توجه به اينكه حضرت در عرفات خطبهاى طولانى درباره اخلاق رفتارى و معاشرتى مسلمانان ايراد نموده بود، درحالىكه بايد براى اين امر مهم، جلسهاى ويژه با شرايط ويژه و منحصر به فرد و بهيادماندنى تشكيل مىشد.
د) تمام كسانى كه به حج، مشرف شده بودند و در صحراى عرفات حضور داشتند، در غدير خم نيز كه نزديك جحفه و مكان جدا شدن راهها از يكديگر است حضور داشتند. با اين تفاوت كه در عرفات، مردم در خيمهها و جايگاههاى خود پراكنده و مشغول عبادت بودند و تشكيل چنين جلسه با اهميتى، هم با حفظ حال عبادت آنها منافات داشت و هم اينكه امرى تبعى و طفيلى و غير مهم به حساب مىآمد.
بر اساس آنچه گفته شد، در پاسخ پرسش فوق، مىگوييم:
يك - اگر پيامبر (ص) مىخواست از على (ع) در مقابل كسانى كه از او شكايت كرده بودند حمايت كند، بايد فقط همان افراد را گرد مىآورد و آنها را از شكايت از اميرمؤمنان (ع)، نهى مىكرد، نه آنكه همه مسلمانان را در آن صحراى گرم و شرايط بسيار نامناسب كه گفته شده هوا آنقدر گرم بود كه مردم قسمتى از لباس خود را بر سر مىكشيدند و قسمتى را زير پا مىگذاشتند ... گرد آورد و ساعتها متوقف كند.
دو- تمام كسانى كه در آنجا حضور داشتند، اقدام پيامبر (ص) را براى تعيين كردن خليفه مىدانستند و در طول تاريخ نيز، مطلب چنين بوده است.
در اينجا به برخى دلايل و شواهدى كه خلاف گفته پرسشگر است اشاره مىشود:
اول صدر حديث: «أَلَسْتُ أَوْلي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم»[6]. اين حديث گوياى اين است كه مسئله تعيين والى و حاكم و اولى، به تصرف بوده است نه چيز ديگر.
دوم فرمايشهاى پيامبر (ص) در خطبه غدير، كه علاوه بر آوردن واژه مولى از عبارتى همچون «فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُوني فِيالثَّقَلَيْن»[7] استفاده كرده است، و يادآور حديث ثقلين و مانند آن است كه ديگر عذرى براى كسى باقى نمىگذارد.
سوم تبريك و شادباش گفتن اصحاب، از جمله عمر و ابوبكر كه گفتند: «بَخٍّ بَخٍّ لَكَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ وَ أَمْسَيْتَ مَوْلاي وَ مَوْلَي كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ»[8]، حاكى از تعيين جانشين است نه رفع اختلاف و حل شكايت يك نفر از اميرمؤمنان (ع).
چهارم شعرا نيز، در اينباره، شعرهايى سرودند. از جمله حسان بن ثابت، شاعر ويژهپيامبر (ص)، چكامهاى سرود و از پيامبر (ص) اجازه گرفت و همانجا خواند:
«يُناديهِم يَومَ الغَديرِ نَبِيّهم
|
|
بِخُمٍّ وَ إِسمَع بِالرَّسُولِ مُناديا»
|
|
|
|
پنجم عده زيادى از علماى اهل سنت، به دلالت حديث غدير، بر امامت اميرمؤمنان (ع) اعتراف دارند كه در اينجا نام برخى از آنها ذكر مىشود:[9]
امام محمد غزالى در كتاب سرالعالمين؛[10]
حكيم سنايى در حديقة الحقيقة؛
فريد الدين عطار در مثنوى مظهر حق؛
محمد بن طلحه شافعى در مطالب السؤول؛[11]
سبط بن جوزى حنفى در تذكرة الخواص؛[12]
محمد بن يوسف گنجى شافعى، در كفاية الطالب؛[13]
سعيد الدين فرغانى، در شرح تائيه ابن فارض؛
تقى الدين مقريزى در المواعظ والاعتبار؛[14]
تفتازانى در شرح مقاصد؛[15]
بسيارى از صحابه و تابعين و تابعينِ تابعين به حديث غدير بر خلافت اميرمؤمنان (ع) دليل و حجت آوردهاند، از جمله:
امام اميرمؤمنان (ع) در روز شورا[16] و در زمان محاصره عثمان[17] در رحبه كوفه[18] روز جنگ جمل[19] در حديث الركبان در كوفه[20] و در جنگ صفين.[21]
حجت آوردن حضرت فاطمه زهرا (س) دختر پيامبر (ص)[22]؛ امام حسن مجتبى (ع) سبط اكبر پيامبر (ص)[23]؛ امام حسين (ع)[24]؛ احتجاج عبدالله بن جعفر طيار بر عليه معاويه؛[25] احتجاج عمرو بن عاص بر عليه معاويه.[26]
حجت آوردن عمار ياسر در جنگ صفين[27]؛ احتجاج اصبغ ابن نباته در مجلس معاويه[28]؛ احتجاج يك جوان در كوفه بر عليه ابوهريره[29]؛ احتجاج قيس بن سعد بن عباده بر عليه معاويه[30]؛ احتجاج عمر بن عبدالعزيز[31]؛ احتجاج مأمون عباسى بر عليه فقها.[32]
پس از خطبه، پيامبر (ص)، عمامه معروف به سحاب را بر سر اميرمؤمنان (ع) گذاشت[33] كه نوعى تاجگذارى و حاكى از سياسى بودن اقدام پيامبر (ص) است.
6. عيد قرار دادن روز غديرخم نيز، خلاف ادعاى پرسشگر را ثابت مىكند؛ زيرا در فرهنگ اسلامى، روز 18 ذيحجه، جزء اعياد اسلامى قرار گرفته است.[34] اگر منظور پيامبر (ص) فقط حمايت از على بود، پيامبر (ص) در دوران رسالت خود همواره اقداماتى را براى رفع اختلاف بين مسلمانان انجام داده بود. ولى هيچيك از آنها عيد محسوب نشد و از اهميت غدير نيز، برخوردار نگرديد.
7. پيامبر (ص) به مسلمانان دستور داد با او تجديد بيعت و با اميرمؤمنان (ع) به جانشينى خلافت، بيعت كنند. زيد بن ارقم صحابى پيامبر (ص) گويد: «اولين كسانى كه با پيامبر (ص) و على (ع) دست بيعت دادند عبارت بودند از: ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه، زبير و سپس بقيه مهاجرين و انصار و سپس سايرمردم».[35]
8. واقعه غدير را صد و ده صحابى، نقل كردهاند و هيچ حادثه تاريخى نداريم كه از چنين جايگاهى در اسلام برخوردار باشد.
مراجعه شود: پندارها و پاسخها (پاسخ به آنچه وهابيون در بقيع ميگويند)، ص: 128
[1] . الغدير، ج 1، صص 31 36 و 154.
[2] . المستدرك حاكم نيشابورى، ج 3، ص 109.
[3] . همان، ص 110
[4] . همان، ص 109
[5] . مجمع الزوائد، ج 9، ص 105.
[6] . مسند احمد، ج 4، ص 281
[7] . المستدرك، ج 3، ص 109.
[8] . مسند احمد، ج 4، ص 281
[9] . به نقل از شيعه شناسى و پاسخ به شبهات، ج 1، ص 646
[10] . ابو حامد محمد بن محمد غزالى شافعى، سر العالمين، صص 1110، به نقل از راهبرد اهل سنت به مسئله امامت، محمد على كرمانشاهى، ص 173.
[11] . صص 44 45
[12] . صص 166 167
[13] . ص 166 167
[14] . ج 2، ص 220
[15] . ج 2، ص 290
[16] . فرائد السمطين، ج 1، ص 319
[17] . همان، ص 312
[18] . مناقب خوارزمى، ص 157
[19] . همان، ص 182
[20] . مسند احمد، ج 4، ص 419
[21] . كتاب سليم بن قيس، ص 295.
[22] . أسنى المطالب، از جزرى مقرى شافعى، ص 49
[23] . ينابيع الموده، قندوزى حنفى، ج 3، ص 369
[24] . كتاب سليم بن قيس، ص 320
[25] . همان، ص 361
[26] . مناقب خوارزمى حنفى، ص 199
[27] . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص 21
[28] . مناقب خوارزمى، ص 205
[29] . مجمع الزوائد هيثمى شافعى، ج 9، ص 105
[30] . كتاب سليم بن قيس، ص 313
[31] . تاريخ مدينه دمشق، ابن عساكر شافعى، ج 45، ص 344
[32] . العقد الفريد، ابن عبد ربه، ج 5، ص 317 327
[33] . زاد المعاد، ابن قيم، ج 1، ص 129.
[34] . آثار الباقيه، ابوريحان بيرونى، ص 395؛ الغدير، ج 1، ص 270
[35] . الغدير، علامه امينى، ج 1، ص 270.