آیا امامت حق شخصی است که به فرزند امام قبلی داده شده؟ آیا امامت حق شخصی است که به فرزند امام قبلی داده شده؟ آیا امامت حق شخصی است که به فرزند امام قبلی داده شده؟ بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
آیا امامت حق شخصی است که به فرزند امام قبلی داده شده؟ آیا امامت حق شخصی است که به فرزند امام قبلی داده شده؟ آیا امامت حق شخصی است که به فرزند امام قبلی داده شده؟ آیا امامت حق شخصی است که به فرزند امام قبلی داده شده؟ آیا امامت حق شخصی است که به فرزند امام قبلی داده شده؟

آیا امامت حق شخصی است که به فرزند امام قبلی داده شده؟

  ابوبکر جانشین و خلیفه خود را از بین فرزندانش انتخاب نکرد. در صورتى که شیعیان، معتقدند که هر امامى فرزندش را به جانشینى خود انتخاب نموده و خلافت را حق شخصى خود دانسته است.   پاسخ‏:: 1. طبق پیمانى که ابوبکر، قبل از رح

 
ابوبكر جانشين و خليفه خود را از بين فرزندانش انتخاب نكرد. در صورتى كه شيعيان، معتقدند كه هر امامى فرزندش را به جانشينى خود انتخاب نموده و خلافت را حق شخصى خود دانسته است.
 
پاسخ‏::
1. طبق پيمانى كه ابوبكر، قبل از رحلت پيامبر (ص) با عمر و ابوعبيده جرّاح و سالم (مولاى حذيفه) بسته بود، خلافت بعد از ابوبكر، به عمر تفويض شد.
2. آيا رقبا و عامه مردم مى‏پذيرفتند كه ابوبكر جانشين خود را از بين فرزندان و يا بستگان خود انتخاب كند؟ حتى معاويه نيز با آن قدرت و شيطنتى كه داشت نتوانست به سادگى فرزند خود را به عنوان جانشين خود انتخاب كند. در حالى كه، جامعه پنجاه سال از رحلت پيامبر (ص) فاصله گرفته بود. با وجود اين، چطور جامعه مى‏پذيرفت كه با گذشت دو سال از رحلت پيامبر (ص) جوانى جانشين پيامبر (ص) شود كه مورد تأييد هيچ‏يك از اصحاب و بزرگان نيست.
3. به نقل منابع اهل‏سنّت ابوبكر درحال جان كندن به عثمان گفت كه براى او وصيت‏نامه بنويسد. عثمان شروع به نوشتن كرد. پس از نگارش وصيت‏نامه، ابوبكر بى‏هوش شد. وقتى به هوش آمد  از عثمان خواست تا آنچه نوشته است را بخواند. عثمان شروع به خواندن كرد كه ابوبكر عمر را به عنوان جانشين خود  معرفى مى‏كند ... ابوبكر گفت: «خوب نوشته‏اى».
اگر انتخاب جانشين  كار صحيحى بود  چرا پيامبر (ص) به زعم اهل‏سنت اين كار را نكرد و اگر صحيح نبود  چرا ابوبكر بايد اين كار را مى‏كرد؟ حال چه از فرزندان و اقوامش باشد و چه از ديگران. آيا اين كار ابوبكر  خلاف سنّت پيامبر (ص) نبود؟
4. اين ادعا كه «شيعيان معتقدند كه هر امامى فرزندش را به جانشينى خود انتخاب كرد و ...» نيز  از جمله تهمت‏هاى ناروايى است كه بر شيعه وارد شده است. شيعه با استفاده از قرآن و سنّت پيامبر (ص) معتقد است امر خلافت پيامبر (ص) و امامت همچون امر نبوت به دست خود خداست و هيچ‏كس حتى پيامبر (ص) نمى‏تواند كسى را به عنوان خليفه و امام تعيين كند. بلكه ايشان و ديگر ائمه (عليهم السلام) كسى كه خدا تعيين كرده است را به مردم معرفى مى‏كنند. امامت، عهد الهى‏ است و فقط خود خداوند مى‏تواند آن را  به هركه شايسته باشد و مشيّت او تعلّق گيرد  بسپارد.
در آيه 124 سوره بقره، اين مطلب كاملًا روشن است: (إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً ... لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ‏) و در جاى ديگر مى‏فرمايد: (اللهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ‏) (انعام: 124).
طبرى مى‏نويسد: يكى از رؤساى قبايل  بيعت و پيروى خود از رسول اكرم (ص) را  مشروط به واگذارى امامت  بعد از آن حضرت به خودش كرد. پيامبر (ص) در پاسخ او فرمود: «امر رهبرى و امامت  مربوط به خداست و خداوند هر كس را كه شايسته بداند  به اين مقام برمى‏گزيند». رئيس قبيله  نااميد شد و براى پيامبر (ص) پيغام فرستاد كه اين قابل قبول نيست. من رنج و دشوارى را تحمل كنم و رهبرى آينده از آن ديگرى باشد.[1]
بنابراين  پيامبر (ص) چنين اجازه‏اى را نداشت كه از طرف خود  كسى را به عنوان خليفه خود و امام مردم تعيين كند  تا چه رسد به مردم  كه گروهى جمع شوند و اين كار را كنند.
5. معيار امامت  شايستگى ذاتى است  نه انتساب به خانواده خاص.
اما اينكه همه امامان به اجماع شيعه و سنى از شايستگان‏ بوده‏اند بحث ندارد. ضمن اينكه شايد بتوان گفت علاوه بر تأثير وراثت و عامل ژنتيك، محيط تربيت نيز مؤثر بوده است كه باعث شد اين ذات‏هاى مقدس  از صالح‏ترين بندگان و شايستگان اين مقام باشند. به‏هرحال  معيار گزينش آنها از سوى خدا و معرفى آنها به نصّ پيامبر (ص)  امرى موروثى نيست، بلكه شايستگى ذاتى آنها براى اين مقام است.
اگر معيار وراثت بود، هر يك از امامان شيعه چندين فرزند داشتند كه هر يك شايستگى‏هاى لازم را براى هدايت جامعه داشتند  اما چون منتخب الهى نبودند، به عنوان امام معرفى نشدند.[2]
 
 
مراجعه شود: پندارها و پاسخها (پاسخ به آنچه وهابيون در بقيع ميگويند) ؛ ؛ ص59
 
 


[1] . تاريخ طبرى، بيروت، موسسه اعلمى، ج 2، ص 84.
[2] رضا محمدى، پندارها و پاسخها (پاسخ به آنچه وهابيون در بقيع ميگويند)، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1، زمستان 1388.
 
 


| شناسه مطلب: 83883







نظرات کاربران