خلیفه دوم به خاندان پیامبر (ص) علاقهمند بود ؟
خلیفه دوم به خاندان پیامبر (ص) علاقه‏مند بود و یکى از نشانه‏هاى آن، موافقت با ازدواج دختر پادشاه ایران، با امام حسین (ع) است. پاسخ‏::: 1. شاهزادگان ایران، در اواخر حکومت خلیفه سوم و یا اوایل حکومت امیرمؤمن
خليفه دوم به خاندان پيامبر (ص) علاقهمند بود و يكى از نشانههاى آن، موافقت با ازدواج دختر پادشاه ايران، با امام حسين (ع) است.
پاسخ:::
1. شاهزادگان ايران، در اواخر حكومت خليفه سوم و يا اوايل حكومت اميرمؤمنان (ع) به حجاز آورده شدهاند[1] و امام سجاد (ع) فرزند شهربانو در سال 38 هجرى (دوران حكومت اميرمؤمنان (ع متولد شده است. حال اگر شهربانو در زمان خليفه دوم به همسرى امام حسين (ع) درآمده است، پس بايد حدود بيست سال فرزندى به دنيا نياورده باشد و اين مطلب دليل تاريخى ندارد و پذيرفتنى نيست.
2. به گزارش برخى منابع تاريخى خليفه تصميم گرفت شاهزادگان را همچون ساير كنيزان بين مسلمانان به جبر و اكراه تقسيم كند. در اين مورد اميرمؤمنان (ع) از قول پيامبر (ص)، حديثى نقل كرد كه مورد تأييد خليفه نيز بود مبنى بر اينكه دختران بزرگان به اجبار تقسيم نمىشوند بلكه مخّير مىشوند تا خودشان همسر مورد نظر خود را برگزينند. بدين ترتيب شهربانو امام حسين (ع) را برگزيد ...[2]
3. رفتار او با حضرت زهرا (س) و حمله به خانه آن حضرت[3] و همچنين برخورد آنها با اميرمؤمنان (ع)[4] كه از اهلبيت پيامبر (ص) است به هيچ وجه با علاقه داشتن به خاندان پيامبر (ص) سازگار نيست.
4. برخورد امام حسين (ع) با خليفه دوم، كه به او گفت: «از منبر پدرم پايين بيا و ...» با ادعاى فوق منافات دارد.[5]
5. به نقل فريقين پيامبر (ص) فرمود:
«إِنَّ اللهَ يَغْضِبُ لِغَضَبِ فاطِمَة وَ يَرْضى لِرِضاها»[6]
؛ «خداوند از غضب فاطمه به غضب مىآيد و از خشنودى او خشنود است».
و بنابه نقل بخارى، حضرت فاطمه (س) از دست خليفه اول ناراحت بود و با وى قهر كرد و تا لحظهمرگ نيز با وى سخن نگفت. على (ع) نيز وى را شبانه دفن كرد و به ابوبكر اجازه حضور بر جنازهاش را نداد.[7]
عَنْ عائِشَه: أَنَّ فاطِمَةَ (س) بِنْتَ النَّبِى (ص) أَرْسَلَتْ إِلى أَبِيبَكر تَسْأَلُهُ مِيراثَها مِنْ رَسُولِاللهِ مِمّا أَفاءَاللهُ عَلَيْهِ بِالْمَدِينَةِ وَ فَدَكَ وَ ما بَقِي مِنْ خِمْسِ خَيْبَرٍ.
فَقالَ أَبُوبَكر: إِنَّ رَسُولَاللهِ قال: لانُوَرِّثُ ما تَرَكْنا صَدَقَة، إنَّما يَأْكُلُ آل مُحَمّدٍ (ص) فى هذَا الْمال، ...
فَأَبيأَبُوبَكر أَنْ يَدْفَعَ إِلى فاطِمَةَ مِنْها شَيْئاً، فَغَضِبَتْ فاطِمَةُ عَلى أَبِيبَكر فِي ذلِكَ فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتّى تُوُفِّيَتْ وَ عاشَتْ بَعْدَ النِبي سِتَّةَ أَشْهُرٍ فَلَمّا تُوُفِّيَتْ
دَفَنَها زَوْجُها عَلِىٌّ لَيْلًا وَ لَمْ يُؤْذِنْ بِها أَبابَكر وَ صَلّى عَلَيْها، وَ ...[8]
عايشه گويد: فاطمه (س) دختر پيامبر (ص) نزد ابوبكر فرستاد و ميراثش از پيامبر و آنچه از فىء مدينه و فدك و خمس خيبر باقى مانده بود را طلب كرد. ابوبكر گفت: پيامبر (ص) فرمود: ما ارث باقى نمىگذاريم آنچه از ما باقى مىماند صدقه است و آلپيامبر هم بايد [همچون ديگران] از اين مال مصرف كنند. [خلاصه] ابوبكر نپذيرفت چيزى از حقّ مورد ادّعاى [حضرت] زهرا را به او بدهد، فاطمه بر ابوبكر خشم گرفت و با او قهر كرد و تا زنده بود با او سخن نگفت و او بعد از پيامبر شش ماه زنده بود و هنگامى كه وفات كرد، همسرش على او را شبانه دفن كرد و ابوبكر را از اين واقعه آگاه نكرد و بر او نماز گزارد، و ...
بر اين اساس و بر حسب حوادثى از قبيل غصب فدك و هجوم به منزل فاطمه (س) ايشان از او ناراضى بود.[9]
6. ناخشنودى اهل بيت (عليهم السلام) از زمامداران وقت انكارناپذير است. اما با وجود اين، به دلايل سياسى، كمتر به نقل آنها پرداخته شده است.[10]
مراجعه شود: پندارها و پاسخها (پاسخ به آنچه وهابيون در بقيع ميگويند) ص8
[1] ( 1). طبرسى، فضلبنحسن، اعلام الورى، قم، مؤسسه آل البيت:، اول، 1417، ج 1، ص 680.
[2] ( 1). الغارات، تصحيح محدث ارموى، ج 2، ص
[3] ( 2). الامامةوالسياسة، صص 12 و 13؛ اسماعيل بن ابى الفداء، تاريخ ابىالفداء، ج 1، ص 219؛ ابوالقاسم احمد بن طبرانى، المعجم الكبير، ج 1 ص 62؛ نورالدين هيثمى، مجمع الزوايد، بيروت، دارالكتب العلميه، ج 5، ص 202؛ على متقى بن حسام الدين هندى، كنزالعمال، بيروت، مؤسسة الرسالة، ج 5، ص 631؛ على بن حسن بن هبة الله دمشقى( ابن عساكر)، تاريخ دمشق، بيروت، دارالفكر، ج 30، صص 418 423؛ محمد بن جرير طبرى، تاريخ طبرى، ج 2، ص 619؛ على بن حسين مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 301
[4] ( 3). همان
[5] ( 4).« عن أبى البخترى قال: كان عمر بن الخطاب يخطب على المنبر فقام اليه حسين بن على فقال: أنزل عن منبر أبى ...». كنز العمال، ج 13، ص 654؛ أبى عبدالله خطيب تبريزى، الاكمال فى اسماء الرجال، ص 44؛ علل الدارقطنى، ج 2، ص 125؛ احمد بن على خطيب بغدادى، تاريخ بغداد، ج 1، ص 152؛ تاريخ دمشق، ج 14، ص 175 و ج 30، ص 307؛ احمد بن على عسقلانى( ابن حجر)، الاصابه، بيروت، دار الكتب العلمية، ج 2، ص 69؛ ينابيع المودة، ج 2، ص 42.
[6] ( 1). الاصابه، ج 8، ص 266؛ مجمع الزوايد، ج 9، ص 203؛ المستدرك، ج 3، ص 154؛ ابن قتيبه دينورى، الامامة و السياسة، ج 1، ص 20، حضرت به شيخين فرمود:« من، خدا و ملائكه را شاهد مىگيرم كه شما مرا به غضب آورديد و خشنود نكردهايد»
[7] ( 2). محمد بن اسماعيل بخارى، صحيح بخارى، ج 5، ص 82.
[8] ( 1). صحيح بخارى، باب غزوه خيبر، ج 3، ص 38؛ مسلم بن حجاج قشيرى نيسابورى، صحيح مسلم، كتاب الجهاد و السير، ج 5، ص 153
[9] ( 2). مسند احمد، ج 3 ص 483؛ المستدرك على الصحيحين، بيروت، دارالمعرفة، ج 3، ص 122.
[10] ( 1). مسند احمد، ج 2، ص 324؛ المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 139؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 128.