برگزاری مراسم عزاداری و سوگواری بدعت است ؟ برگزاری مراسم عزاداری و سوگواری بدعت است ؟ برگزاری مراسم عزاداری و سوگواری بدعت است ؟ بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
برگزاری مراسم عزاداری و سوگواری بدعت است ؟ برگزاری مراسم عزاداری و سوگواری بدعت است ؟ برگزاری مراسم عزاداری و سوگواری بدعت است ؟ برگزاری مراسم عزاداری و سوگواری بدعت است ؟ برگزاری مراسم عزاداری و سوگواری بدعت است ؟

برگزاری مراسم عزاداری و سوگواری بدعت است ؟

بر اساس اندیشه ی وهابیان برگزاری مراسم سوگواری پیامبران و صالحان بدعت است. آنان در این باره می گویند : مراسم سوگواری برای پیامبران و صالحان و همچنین مراسم بزرگداشت آنان جایز نیست و بدعت در دین و شرک به حساب می آید.[1]   پاسخ:

بر اساس انديشه ي وهابيان برگزاري مراسم سوگواري پيامبران و صالحان بدعت است.
آنان در اين باره مي گويند :
مراسم سوگواري براي پيامبران و صالحان و همچنين مراسم بزرگداشت آنان جايز نيست و بدعت در دين و شرك به حساب مي آيد.[1]
 
پاسخ:
گريه و زاري نمودن در سوگ عزيزان از كساني كه از عواطف انساني برخوردارند امري عادي و فطري است و از آنجا كه دين اسلام دين فطرت است  از آن جلوگيري به عمل نياورده است بلكه ضمن دعوت به صبر از گفتن برخي سخنان كه نشانگر عدم رضا به قضاي الهي  در حالت غم واندوه است بر حذر داشته است و در برخي از موارد توصيه نموده است كه براي سوگ برخي از بزرگان دين گريه و ناله سر دهيد و از اينگونه موارد در روايات بطور مكرر وارد شده است.
 اما وهابيون بر خلاف فطرت انساني هر گونه گريه و زاري در سوگ عزيزان را حرام
مي دانند و حال آن كه كتاب و سنت بر جواز چنين كاري دلالت دارد .خداوند در شرح حال حضرت يعقوب در فراق يوسف مي فرمايد:   قالَ يا أَسَفى‏ عَلى‏ يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ (*)قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهالِكِينَ* قالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (86يوسف)
و [يعقوب‏] گفت: «اى دريغا بر يوسف عزيزم!» و چشمان او [در اثر گريه‏ى زياد] سفيد شدند و او خشم خود را از پسرانش در درون خود فرو مى‏برد و بروز نمى‏داد*
آنها گفتند: «به خدا قسم! تو دست از گريه و زارى براى يوسف بر نمى‏دارى تا سخت بيمار شوى و يا جانت را از دست بدهى.»*. يعقوب گفت: «من از درد و غم خود تنها نزد خداوند شِكوِه مى‏برم و من چيزى از خداوند مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد.
در اين آيه به صراحت مي گويد كه يكي از انبياء بزرگ الهي سال ها در فراغ فرزند دلبندش گريست با آن كه مي دانست او  زنده است و اين گريه ي او منافاتي با مقام صبر او نداشت زيرا خداوند پس از ذكر اين آيات حضرت يعقوب را تخطئه ننمود كه چرا براين مصيبت صبر ننموده است بلكه در آيه ي ديگر از قول او مي آورد كه گفت :"فصبر جميل" پس معلوم مي گردد گريه با صبر تعارض ندارد.
از جانب ديگر درحالات حضرت رسول خاتم (ص) نيز روايات متعددي وارد شده كه دلالت بر گريه نمودن آن حضرت دارد زيرا آن حضرت از عواطف پاك انساني بيش ازديگران بر خوردار بود به همين جهت در روايت آمده است : هنگامي كه فرزند آن حضرت يعني ابراهيم از دنيا رفت آن حضرت گريست عبدالرحمن بن عوف گفت آيا شما هم گريه مي كنيد حضرت فرمود :اين گريه ي رحمت است اي پسر عوف چشم اشك مي ريزد و قلب محزون است اما چيزي كه خلاف رضاي پروردگارم باشد نمي گويم آن گاه فرمود اي ابراهيم ما به فراغ تو محزونيم.[2]
همچنين از ابن مسعود  نقل شده كه در سوگ حمزه كسي را نديديم كه همچون رسول خدا گريسته باشد[3]
همچنين ابن كثير و ديگر مورخان نوشته اند:  رسول خدا (ص) در بازگشت از أحد در محلّه «بنى عبد الأشهل» و «بنى ظفر» شنيد كه زنان أنصار بر كشته‏هاى خود گريه و شيون مى‏كنند. گريست و گفت: ليكن حمزه را زنانى نيست كه بر وى گريه كنند. سعد بن معاذ و أسيد بن حضير كه اين سخن را شنيدند در بازگشتن به محلّه بنى عبد الأشهل به زنانشان گفتند تا بروند و بر «حمزه» عموى رسول خدا سوگوارى كنند. چون رسول خدا شنيد كه بر در مسجد براى حمزه گريه و شيون مى‏كنند فرمود: «خدا رحمتتان كند. برگرديد كه در همدردى كوتاهى نكرديد»[4]
علاوه بر همه ي اينها روايات متعدد ديگري نقل شده كه آن حضرت بر حسين (ع) پيش از شهادت آن حضرت  گريسته است كه از ذكر آنها اجتناب مي كنيم [5].
همچنين گفته شده :إنّ فاطِمَة كانَت تَزورُ قبر عمَّها حمزه كُلّ جُمُعةٍ فَتُصَلّي و تَبكي عِندَهُ.[6]
فاطمه زهرا (س) هر جمعه به زيارت قبر عمويش حمزه مي رفت و آنجا نماز مي خواند و گريه مي كرد.
 
مراجعه شود: پاسخ به شبهات وهابيت،ص 126.
 


1. فتاوي اللجنه الدائمه للبحوث العلميّه و الإفتاء، ج 3، ص 54.
[2]-صحيح بخاري كتاب الجنائز باب43 قول النبي انا بك لمحزونون ج2ص 105.
[3]- السيره الحلبيه ج2 ص534بيروت دارالمعرفه.
[4]-البداية و النهاية ج4ص55.أنساب الأشراف ،ج‏4،ص:289بيروت دارالفكر 1417.
[5]- در اين باره به كتاب سيرتنا و سنتنا نوشته ي علامه اميني رجوع شود.
5 -سنن الكبري، ج 4، ص 78 المستدرك ج1ص377
 


| شناسه مطلب: 83928







نظرات کاربران