آیا خشنودی و رضایت خداوند از شرکتکنندگان در «بیعت رِضوان» همیشگی است؟
پاسخ: الف) رضایت خداوند همه بیعت کنندگان را در آن روز در بر نمی‌گیرد. بلکه تنها برای کسانی است که با ایمان قلبی بیعت کردند؛ زیرا خداوند رضایتش را به داشتن ایمان مشروط کرده است: {رَضِیَ اللهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ}[1]؛ با انتفای شرط م
پاسخ:
الف) رضايت خداوند همه بيعت كنندگان را در آن روز در بر نميگيرد. بلكه تنها براي كساني است كه با ايمان قلبي بيعت كردند؛ زيرا خداوند رضايتش را به داشتن ايمان مشروط كرده است: {رَضِيَ اللهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ}[1]؛ با انتفاي شرط مشروط نيز خود به خود منتفي خواهد شد.
اگر ايمان حقيقي شرط رضايت نميبود خداوند ميفرمود: «لقد رضي الله عن الذين يبايعونك...».
نكته ديگر اينكه از اين آيه استفاده ميشود كه خداوند از همه «مؤمنان» بيعت كننده راضي شده است. اما هرگز ثابت نميكند كه همه بيعتكنندگان مؤمن حقيقي نيز بودهاند؛ پس خداوند با قيد {عَنِ الْمُؤْمِنِينَ}، منافقاني مانند: «عبدالله بن أبي» و... يا كساني را كه در ايمان خود شك داشتند و به حقيقت بيعت نكردند از چارچوب رضايت خود بيرون ميكند. همچنين مؤمناني كه در ماجراي اين بيعت حضور نداشتند، در اين جرگه نميگنجند.
از اينرو اينآيه درباره كساني نيست كه در همان زمان يا پس از آن در نبوت پيامبر اسلام شك كردند و از سر ايمانورزي بيعت نكردند. موضوع شك در نبوت رسول خدا در بسياري از كتابهاي اهلسنت به گستردگي آمده است. براي نمونه پيامبر در رؤياي صادقانه ديد كه به مكه رفت و همراه با صحابه به طواف خانه خدا پرداخت. صبح فردا اين خواب را به صحابه باز گفت. صحابه از تعبيرش پرسيدند و آن حضرت فرمود: «انشاءالله به مكه خواهيم رفت و مناسك عمره را ادا خواهيم كرد»، اما تعيين نكردند كه اين خبر در چه زماني روي ميدهد.
همه مردم آماده حركت شدند و هنگامي كه به «حديبيه» رسيدند قريش از آمدن پيامبر و اصحابش و نيت آنان آگاه و از اينرو مسلح شدند و از ورود مسلمانان به مكه جلوگيري كردند. پيامبر اسلام به قصد زيارت خانه خدا نه به قصد جنگ آمده بود و بنابراين با قريشيان صلح كرد كه امسال از ورود به مكه خودداري كند و سال بعد بدون هيچ مانعي برگردد و مناسك عمره را ادا كند. اين رويداد بر برخي از صحابه گران آمد و سبب شد كه در نبوت رسول خدا شك كنند.[2]
ب) رضايت دائمي و ابدي نميتواند باشد يا نيكفرجامي حاضران را در آن ماجرا تضمين كند؛ زيرا آيه ميگويد خداوند هنگامي از آنان راضي شد كه بيعت كردند؛ يعني علت رضايت خداوند پيمان بستن آنان در آن روز است. پس اين رضايت تا زماني خواهد ماند كه علتش يعني بيعت و عهد و پيمان بماند و تغيير و تبديلي در آن پديد نيايد.
رضايت خداوند از مردم تنها براي عمل آنان است و خود شخص بدون آن عمل مرضي خداوند نخواهد بود؛ يعني انسان تا زماني مرضي خداوند خواهد بود كه آن عمل نيز باشد و چنانچه آن عمل را با گناهان خود از ميان ببرد رضايت خداوند نيز از او سلب خواهد شد.
بهترين دليل بر اين مطلب آيهاي از قرآن كريم درباره همين عهد و پيمان است:
{إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللهَ يَدُ اللهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً} (فتح: 10)
به يقين كساني كه با تو بيعت ميكنند [در حقيقت] تنها با خدا بيعت مينمايند و دست خدا بالاي دست آنهاست؛ پس هركس پيمانشكني كند تنها به زيان خود پيمان ميشكند و آن كس كه نسبت به عهدي كه با خدا بسته وفا كند بهزودي پاداش عظيمي به او خواهد داد.
خداوند در اين آيه به صراحت ميگويد كه اگر كسي پيمانش را با خداوند بشكند تنها به خودش زيان ميرساند و خداوند پاداش اين پيمان را به كسي خواهد داد كه به آن وفادار ميماند. بنابراين آيه تنها كساني را در برميگيرد كه در آن روز بيعت كردند و تا پايان عمرشان بر عهد خود وفادار ماندند. اگر اين رضايت ابدي ميبود خداوند نميفرمود: {فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ}؛ زيرا اين جمله لغو و بيفايده ميشد.
اين مطلب را از روايات بسياري نيز ميتوان استفاده كرد؛ چنانكه «امام مالك» در «الموطأ» نقل ميكند:
عَنْ أَبِيالنَّضْرِ مَوْلَي عمر بْنِ عُبَيْدِاللهِ أَنَّهُ بَلَغَهُ أَنَّ رَسُولَ اللهِ9 قَالَ لِشُهَدَاءِ اُحُدٍ هَؤُلاءِ أَشْهَدُ عَلَيْهِمْ فَقَالَ أَبُوبَكْرٍ الصِّدِّيقُ أَلَسْنَا يَا رَسُولَ اللهِ بِإِخْوَانِهِمْ أَسْلَمْنَا كَمَا أَسْلَمُوا وَجَاهَدْنَا كَمَا جَاهَدُوا فَقَالَ رَسُولُ اللهِ9 بَلَي وَلَكِنْ لا أَدْرِي مَا تُحْدِثُونَ بَعْدِي فَبَكَي أَبُوبَكْرٍ ثُمَّ بَكَي.[3]
رسول خدا (ص) با اشاره به شهداي احد فرمود: «گواهي ميدهم كه اينان برادر من و مردان نيكي بودند». ابوبكر گفت: «مگر ما برادران آنان نبوديم! ما هم آنگونه كه آنان مسلمان شدند و در راه خدا جهاد كردند مسلمان شديم و در راه خدا پيكار كرديم». رسول خدا (ص) فرمود: «آري. ولي نميدانم كه شما بعد از من با دين خدا چه خواهيد كرد». ابوبكر با شنيدن اين سخن گريه كرد.
اين حديث به روشني ميگويد كه حُسن عاقبت افراد به اين مشروط است كه در آينده بيعت خود را نشكنند و به اعمالي دست نزنند كه غضب الهي جاي رضايتش را بگيرد.
ج) برخي از صحابه كه در ماجراي اين بيعت بودند به شكستن بيعت خود اعتراف كردهاند؛ براي نمونه «بخاري» از «براء بنعازب» چنين نقل ميكند:
عَنِ الْعَلاءِ بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ لَقِيتُ الْبَرَاءَ بْنَ عَازِبٍ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمَا فَقُلْتُ طُوبَى لَكَ صَحِبْتَ النَّبِيَّ9 وَ بَايَعْتَهُ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَقَالَ يَا ابْنَ أَخِي إِنَّكَ لا تَدْرِي مَا أَحْدَثْنَا بَعْدَهُ.[4]
علاء بن مسيب از پدرش نقل ميكند كه براء بنعازب را ملاقات كردم و به او گفتم: «خوشا به حالت كه عصر پيامبر را درك كردي و با آن حضرت در زير درخت بيعت كردي». براء بنعازب گفت: «پسر برادرم! تو نميداني كه ما چه بدعتهايي را بعد از پيامبر گذاشتهايم!»
«ذهبي» در «سير اعلام النبلاء» مينويسد:
از قيس نقل شده است كه عايشه ميگفت: «من بعد از رسول خدا (ص) بدعتهاي زيادي انجام دادهام مرا با همسران رسول خدا دفن كنيد. پس او را در بقيع دفن كردند».[5]
«حاكم نيشابوري» نيز اين روايت را نقل ميكند و ميگويد: «هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين ولم يخرجاه».[6]
بر پايه اعتراف بزرگان صحابه به بدعتگذاري پس از آن حضرت با قطع و يقين نميتوان گفت كه آيه 14 سوره فتح همه صحابه را در برميگيرد و رضايت هميشگي خداوند را از آنان اعلام ميكند.
افزون بر اين صفات خداوند دو نوعاند: صفات ذات و صفات فعل. صفات ذات ازلي و ابدياند اما صفات فعل شايد در زماني باشند و در زماني نباشند؛ چنانكه فخر رازي در اينباره ميگويد:
و الفرق بين هذين النوعين من الصفات وجوه: أحدها أن صفات الذات أزلية، و صفات الفعل ليست كذلك و ثانيها أن صفات الذات لا يمكن أن تصدق نقائضها في شيء من الأوقات، وصفات الفعل ليست كذلك و ثالثها أن صفات الفعل أمور نسبية يعتبر في تحققها صدور الآثار عن الفاعل و صفات الذات ليست كذلك.[7]
فرق بين اين دوگونه از صفات خداوند (ذات و فعل) چند چيز است:
1. صفات ذات در خداوند ازلي و هميشگي بوده و حال آنكه صفات فعل اينچنين نيست؛
2. نقيض صفات ذات هيچ وقت امكان وقوع ندارد ]مثل جهل در مقابل علم[؛ ولي صفات فعل اينگونه نيست؛
3 . صفات فعل نسبي است كه گاهي با ظهور در آثاري از فعل محقق شود ولي صفات ذات نسبي نيست ]بلكه قطعي، دائمي و هميشگي است[.
نسبت دادن رضا يا غضب به خداوند به معناي دادن ثواب و پاداش است نه آن هيئتي كه بر نفس عارض و حادث ميشود؛ زيرا محال است كه خداوند در معرض حوادث قرار گيرد. بنابراين رضايت و غضب از صفات فعل است نه از صفات ذات و ازاينرو، دائمي نيست. ابنحجر عسقلاني در اينباره ميگويد:
و معنى قوله و لا يرضى، أي لا يشكره لهم و لا يثيبهم عليه فعلى هذا فهي صفة فعل.
معناي اين سخن «و لا يرضي» اين است كه در برابر انجام فعلي از آنان قدرداني نميكند و پاداش نميدهد كه در اين صورت اين عمل از خداوند از اوصاف فعل خواهد بود.
بنابراين با اين آيه بر فضيلت شخص معيني نميتوان استدلال كرد. بهترين دليل بر اين سخن حضور «عبدالله بنابي»رهبر منافقان و دار و دسته او در ماجراي بيعت رضوان است. آنان با پيامبر بيعت كردند اما آيا با اين آيه بر فضيلت «عبدالله بن ابي» و دار و دستهاش ميتوان استدلال كرد؟
«بخاري» در ذيل روايتي از پيامبر ميگويد: «انما الاعمال بالخواتيم»[8] و مقصود اين است كه روزهاي نخستين زندگي انسان معيار قضاوت درباره او نيست، بلكه آخرين روزهاي زندگاني هر انسان معيار قضاوت درباره كل زندگي اوست.
بسا كساني كه در نخستين روزهاي زندگاني خود عابداني نيكانديش و زاهداني خوشرفتار بودند و قلوب آنان منزل آيات خدا بود اما بعدها شيطان بر نفس آنان مسلط شد و از صراط مستقيم بيرونشان راند. «بلعم باعور»[9] و «قارون بنياسرائيل»[10] از نمونههاي برجسته چنين كساناند. بنابراين كارنامه صحابه را در پايان زندگي آنان بايد بررسي كرد و ديد كه نمره خوبي داشتند يا برخي از آنان تخلف كردند.
مراجعه شود: شكست اوهام، ص 212.
[1]. {لَقَدْ رَضِيَ اللهُ عَنِ الْمُؤْمِنينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما في قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكينَةَ عَلَيْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَريباً}؛ «خداوند از مؤمنان ـ هنگامي كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند ـ راضي و خشنود شد. خدا آنچه را در درون دلهايشان [از ايمان و صداقت] نهفته بود، ميدانست. از اينرو، آرامش را بر دلهايشان نازل كرد و پيروزي نزديكي بهعنوان پاداش نصيب آنها فرمود». (فتح: 14)
[2]. ر.ك: صحيح بخاري، ج 4، ص 70؛ ج 6، ص 45؛ صحيح مسلم، ج 5، ص 175.
[3]. موطأ، مالك، ج2، ص461؛ التمهيد، ابن عبدالبر، ج 21، ص228.
[4]. صحيح البخاري، ج 5، ص65.
[5]. «عن قيس قال: قالت عائشة... إني أحدثت بعد رسول الله9 حدثا، ادفنوني مع أزواجه. فدفنت بالبقيع رضي الله عنها». سير أعلام النبلاء، ج 2، ص 193؛ الطبقات الكبري، ج 8، ص74؛ المصنّف، ابن ابيشيبة الكوفي، ج 8، ص 708 و...
[6]. المستدرك علي الصحيحين، الحاكم نيشابوري، ج 4، ص6.
[7]. تفسير الكبير، ج 4، ص 75.
[8]. صحيح بخاري، ج4، ص233.
[9]. اعراف: 175.
[10]. قصص: 81.