دیدگاه مذاهب درباره صحابه چیست؟
دیدگاه مذاهب درباره صحابه چیست؟ آیا افراد منافق در میان آنان بوده‌اند‌؟ پاسخ: واژه «صاحب» که جمع آن «صحب»، «اصحاب»، «صحاب» و «صحابه» است، در معنای
ديدگاه مذاهب درباره صحابه چيست؟ آيا افراد منافق در ميان آنان بودهاند؟
پاسخ:
واژه «صاحب» كه جمع آن «صحب»، «اصحاب»، «صحاب» و «صحابه» است، در معناي همدم، همراه، رفيق، يار و معاشر به كار ميرود. اين كلمه را درباره دو نفر به كار ميبرند كه زمان كمابيش درازي در كنار هم و به معاشرت با هم گذرانده باشند. به عبارت ديگر مصاحبت ملازم با طول زمان معاشرت است.[1]
چون مصاحبت ميان دو تن است همواره كلمه «صاحب» به كلمة بعد از خود اضافه ميشود؛ چنانكه در قرآن كريم آمده است: {يا صاحِبَيِ السِّجْنِ}؛ «اي ياران زنداني من» يا {أَصْحابُ مُوسى}؛ «ياران موسي» كه «صاحب» و «اصحاب»، به «السِّجْن» و «موسي» اضافه شدهاند.
معاشران رسول خدا (ص) را «صاحب رسول خدا» يعني همصحبت رسول خدا يا «اصحاب رسول خدا»، يعني ياران رسول خدا (ص) ميخواندند و كلمه «صاحب» و «اصحاب» را به «رسول خدا» اضافه ميكردند.
اين اضافه همچنين در «اصحاب بيعة الشجرة»، يعني ياران پيمان شجره و «اصحاب الصفة»، يعني همنشينان صُفه وجود دارد.
لفظ «صاحب» و «اصحاب» در زمان رسول خدا نام ويژهاي براي ياران او نبود. بلكه مسلمانان بعدها ياران پيامبر خدا (ص) را «صحابي» و «اصحاب» نام نهادند. پس چنين نامگذاري از كارهاي مسلمانان يا «اصطلاحات متشرعه» است و ارتباطي به نامگذاري اسلامي ندارد.
ديدگاه اهل سنت درباره صحابه
بنابر عقيده اهل سنت هر مسلماني كه رسول خدا (ص) را حتي يكساعت ديده باشد صحابي آن حضرت شمرده ميشود[2] و همه صحابه عادلند[3] و مسلمانان ميتوانند معارف و احكام دين را از آنان بگيرند و روايت آنان را بدون دغدغه بپذيرند؛ زيرا آنان دوران وحي و رسالت حضرت رسول را درك كرده و با تفسير و تأويل قرآن كريم آشنا شده و از زبان رسول خدا (ص) احكام خدا را فراگرفته و سخنان او را حفظ كرده و به مُصاحبت و ياري پيامبر توفيق يافتهاند و به همين دليل خداوند در آياتي از قرآن آنان را ستوده است.
بنابراين كسي حق ندارد به «تنقيص» صحابه بپردازد يا روايات آنان را رد كند.
ديدگاه شيعه درباره صحابه
شيعيان ميگويند مصاحبت و ملازمت با رسول خدا (ص) افتخار بزرگي است[4] و بسياري از صحابه آن حضرت براي برپايي حكومت اسلامي و گسترش اسلام بسيار كوشيدند و با ايثار جان و مال خويش هدفهاي بلند رسول خدا را پي گرفتند. قرآن كريم درباره اين گروه كه از روزهاي آغازين و سخت تاريخ اسلام پروانهوار گرد رسولخدا (ص) بودند، چنين ميفرمايد:
{وَ السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الأَنْصارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ} (توبه: 100)
پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار و كساني كه به نيكي از آنها پيروي كردند، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها (نيز) از او خشنود شدند و باغهاي بهشتي براي آنان آماده ساخته كه نهرها از پاي درختانش جاري است، جاودانه در آن خواهند ماند و اين است رستگاري و پيروزي بزرگ.
نيز در شأن آنان كه به عشق دين خدا خانه و كاشانه و زندگي و دارايي خويش را رها و همراه با رسولخدا مهاجرت كردند چنين ميفرمايد:
{لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِينَ الَّذِينَ اُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً وَ يَنْصُرُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ اُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ} (حشر: 8)
[اين اموال] براي مهاجران نيازمند است كه از خانه و كاشانه و اموال خود بيرون رانده شدند. درحاليكه فضل الهي و رضاي او را ميطلبند و خدا و پيامبرش را ياري ميكنند و آنها راستگويانند.
آيات ديگري نيز مانند آيه 18 و 29 سوره فتح به ستايش و تعريف برخي از صحابه فداكار و مؤمن ميپردازند.
آنچه نظر شيعه را از ديدگاه اهل سنت جدا ميسازد اين نكته است كه درباره همه صحابه به يك شيوه نميتوان قضاوت كرد و همه آنان را عادل و مؤمن واقعي شمرد و براي گرفتن معارف دين به همه آنان اعتماد كرد. صحابي بودن موجب نميشود كه انسان چشمبسته به همه آنان اطمينان كند و احكام دين را از آنان بگيرد و لغزشها و گناهان آنان را نبيند؛ زيرا شرافت صحابي بودن از شرافت همسري پيامبر بيشتر نيست بلكه همه همسران آن حضرت «صحابيه» نيز بودهاند.[5] قرآن كريم درباره همسران پيامبر ميفرمايد:
{يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللهِ يَسِيراً} (احزاب: 30)
اي همسران پيامبر! هركس از شما گناه آشكار و فاحشي مرتكب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود و اين براي خدا آسان است.
شيعه ميگويد داوري درباره صحابه بر پايه قرآن كريم و سنت و شهادت تاريخ بايد استوار باشد؛ چنانكه براي روشن شدن هر موضوع ديگري بايد به سراغ كتاب و سنت رفت.
گروهي از صحابه در قرآن
پيش از اين شماري از آيات در فضيلت و عظمت جمعي از صحابه ذكر گرديد اما از ديدگاه شيعه همه آيات قرآن كريم را در كنار يكديگر بايد ديد تا گرفتار برداشت غلط نشد؛ براي نمونه اگر آيات ستايش صحابه در كنار آياتي گذاشته شود كه گناهان و خطاهاي آنان را بيان ميكند فهميده خواهد شد كه تمجيدها از آنِ همه صحابه نيست يا برخي از ستايشها درباره عمل خوب مشخص شماري از صحابه است. بنابراين اگر كسي يك بار ستايش شده باشد چنين نيست كه خداوند به رغم انحرافها و گناهان او هميشه از وي خشنود بوده است.
برخي از آياتي كه به نظر شيعه در كنار ديگر آيات ستايش از صحابه بايد در نظر آورده شود عبارتاند از:
الف) دوچهرهها
انسانهاي دوچهرهاي در ميان اصحاب پيامبر (ص) بودند كه به واقع به اسلام و پيامبر اكرم ايمان نداشتند اما به ظاهر از اصحاب شمرده ميشدند:
{وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظِيمٍ} (توبه: 101)
و از [ميان] اعراب باديهنشين كه اطراف شما هستند جمعي منافقاند؛ و از اهل مدينه [نيز] گروهي سخت به نفاق پايبندند. تو آنها را نميشناسي ولي ما آنها را ميشناسيم. بهزودي آنها را دوبار مجازات ميكنيم [مجازاتي در زمان حيات و مجازاتي به هنگام مرگ]. سپس بهسوي مجازات بزرگي [در قيامت] فرستاده ميشوند.
روشن است هنگامي كه رسول خدا (ص) منافقان را نميشناخت مسلمانان نيز آنان را نميشناختند و از صحابه راستين و واقعي به شمارشان ميآوردند.
رسول خدا بر پايه روايتي كه از اميرالمؤمنين علي (ع) «امسلمه»، «عبدالله بن عباس»، «ابوذر غفاري»، «انس بن مالك» و «عمران بن حصين» نقل شده است ملاك شناخت «مؤمن» را از «منافق»، دوستي «علي(ع) » دانست و فرمود: «علي را دوست نميدارد مگر مؤمن [و] دشمن نميشمارد مگر منافق». اين حديث در زمان پيغمبر خدا (ص) شايع و زبانزد همه مردم بود.
«ابوذر غفاري» ميگويد:
مَا كُنَّا نَعْرِفُ المنافقينَ اِلّا بِتَكْذيبهِمُ اللهَ وَ رَسولَه وَ التخلُّفِ عَنِ الصَّلواتِ وَ الْبُغضِ لِعَليِّ بْنِ أبيطالب.[6]
ما منافقان را جز از راه تكذيبشان به خدا و پيغمبر و روي گرداندنشان از نماز و دشمنيشان با علي نميشناختيم.
«ابوسعيد خدري»[7] نيز گفته است: «ما گروه انصار منافقان را از راه دشمني آنها با علي بن ابيطالب(ع) ميشناختيم».
«عبدالله بنعباس» هم گفته است: «ما در زمان پيغمبر خدا(ع) منافقان را بر اساس دشمنيشان با علي بن ابيطالب (ع) ميشناختيم».[8]
«جابر بن عبدالله انصاري»[9] نيز گفته است: «ما منافقان را جز از راه دشمني آنها با علي بن ابيطالب (ع) نميشناختيم».
ب) بيماردلان
اين گروه از منافقان نيستند؛ اما قلوبشان بيمار و ايمانشان ضعيف است:
{وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً} (احزاب: 12)
و زماني كه منافقان و بيماردلان ميگفتند: خدا و پيامبرش جز وعدههاي دروغين به ما ندادهاند.
ج) فاسقان
قرآن كريم تأكيد ميكند كه مؤمنان از پذيرش خبر انسان فاسق بپرهيزند و بدون تحقيق و بررسي سخن او را نپذيرند:
{يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ} (حجرات: 6)
اي كساني كه ايمان آوردهايد! اگر شخص فاسقي خبري براي شما بياورد درباره آن تحقيق كنيد مبادا به گروهي از روي آگاهي آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد.
مفسران شيعه و سني گفتهاند كه اين آيه درباره «وليد بنعُقبه» نازل شده و او را فاسق خوانده است. همچنين قرآن كريم از وجود افراد فاسق و فاجري در ميان صحابه خبر ميدهد كه به همسر رسول خدا (ص) تهمت زدند: {إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ}؛ «به يقين كساني كه آن تهمت عظيم را عنوان كردند گروهي [متشكّل و توطئهگر] از شما بودند». (نور: 11)[10]
بنابراين كساني در ميان صحابه و مسلمانان زمان پيامبر زندگي ميكردند كه دوچهره، بيماردل و فاسق بودند. ازاينرو همه صحابه را نميتوان عادل و الگوي عملي خود دانست و مقصود آيات و رواياتي كه به ستايش صحابه ميپردازد صحابه راستين و واقعي است.
گروهي از صحابه در حديث
چنانكه احاديث فراواني در توصيف جمعي از صحابه وارد شده احاديثي نيز در نكوهش و مذمت برخي از آنان وجود دارد كه «بخاري» آنها را در «كتاب فتن» گرد آورده است. براي نمونه پيامبر اكرم (ص) فرمود:
يَرِدُ عَلَيّ الْحَوْضَ رِجالٌ مِنْ اَصْحابي فَيُجْلَوْنَ عَنْهُ فَاَقُولُ يا رِبِّ اَصْحابي فَيُقالُ اِنَّكَ لا عِلْمَ لَكَ بِما اَحْدَثُوا بَعْدَكَ... .[11]
گروهي از اصحاب من در كنار حوض بر من وارد ميشوند ولي از آنجا كوچ داده ميشوند. من ميگويم: پروردگارا اصحاب من هستند! گفته ميشود: تو نميداني كه آنان پس از تو چه كردند... .
گواهي تاريخ درباره برخي از صحابه
برخي از صحابه به گواهي تاريخ مرتكب گناه شدند و حتي حدود الهي بر آنان جاري شد كه به عنوان نمونه به سه مورد از كتاب «اسدالغابه» اشاره ميشود:
الف) «وَليد بن عُقبه»[12] فرماندار كوفه شبي در خوردن شراب زيادهروي كرد و در مستي براي اقامه نماز صبح به مسجد رفت و نماز را چهار ركعت خواند. پس از نماز به مردم گفت: «آيا بيشتر بخوانم؟» پس از اين رويداد و شهادت مردم ضد وي بر او حدّ زدند و خليفه سوّم او را از فرمانداري كوفه عزل كرد.[13]
ب) «مُغيرة بن شُعبه» در زمان فرمانداري بصره زنا كرد و خليفه دوم بر او حد جاري كرد و او را عزل نمود.[14]
ج) «قُدامة بن مَظعون» كه به دليل شرب خمر خليفه دوم بر او حد جاري كرد.[15]
از سوي ديگر تاريخ به روشني نشان ميدهد كه مشاجرات، برخوردها و جنگهاي فراواني ميان صحابه وجود داشته كه علت و ريشه آنها مسائل نفساني، حسد و دشمني بوده است[16] و گروهي در اين جنگها كشته شدهاند. بنابراين همه صحابه را به عدالت و تقوا نميتوان توصيف كرد.
شيعه به پيروي از قرآن كريم و سنت پيامبر (ص) و بر پايه گواهي تاريخ معتقد است انسانهاي بزرگ و بلندمرتبهاي در ميان صحابه بودند كه از ايثار جان و مالشان دريغ نورزيدند و چنان مخلصانه به جنگ و جهاد ميپرداختند و دشمن را به خاك مينشاندند كه يك ضربت شمشيرشان با عبادت جن و انس برابري ميكرد. از سوي ديگر گروهي دوچهره، ضعيفالايمان و نيز افرادي فاسق در ميان اصحاب بودند كه از مرتكب شدن محرمات پروا نداشتند. بنابراين همه صحابه را عادل و با تقوا نميتوان دانست و از همه آنان معارف و احكام دين را نميتوان گرفت. بلكه زندگي تكتك صحابه را بايد بررسي كرد و از كساني معارف و احكام دين را گرفت كه عدالت و وثاقتشان آشكار شده باشد. صحابه نيز مانند ديگران با معيار قرآني «تقوا» سنجيده ميشوند: {إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ}؛ «گراميترين شما نزد خدا باتقواترين شماست». (حجرات: 13)
مراجعه شود: شكست اوهام، ص 205.
[1]. ر.ك: مفردات راغب و لسان العرب، واژه «صحب».
[2]. صحيح مسلم، شرح نووي، ج 1، ص 5. تعريفهاي ديگري نيز از صحابه وجود دارد. براي نمونه، ابنحجر در مقدمه الاصابه ميگويد: «صحابي به كسي گفته ميشود كه پيامبر۹ را در حال ايمان ملاقات كند و بر اسلام نيز بميرد. برخي از افراد گفتهاند كه در صدق صحابه، مصاحبت دراز لازم است؛ چنانكه مذهب بسياري از فقها و اصوليان است».
[3] «اتفق اهل السنَّة علي ان الجميع عدول...» صحيح مسلم، ج 1، صص 1 ـ 22.
[4]. صحابي از نظر شيعه به كسي گفته ميشود كه معاشرت و ملازمت دراز داشته باشد و تا پايان عمر بر ايمان خود بماند؛ چنانكه لغويان تصريح كردهاند: «و لا يقال الا لمن كثر ملازمته» و «ان المصاحبة تقتضي طول صحبته». ر.ك: لسان العرب و مفردات راغب، ماده «صحب».
[5]. معالم المدرستين، علامه عسكري، ج 1، ص 98.
[6]. مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 129؛ كنزالعمال، ج 15، ص 91.
[7]. ابوسعيد خدري، سعد بن مالك بن سنان خزرجي، جنگ خندق و جنگهاي بعد از آن را درك كرد و در مدينه در سال 63 يا 65 يا 76ه.ق درگذشت. اصحاب صحاح 1170 حديث از او روايت كردهاند. شرح حالش در اسدالغابة، ج 2، ص 289، التقريب، ج 1، ص 289، جوامع السيرة، ص 276 و حديثش درباره منافقان در صحيح ترمذي، ج 13، ص 167 و حلية الابرار، ج 6، ص 284، آمده است.
[8]. ابنعباس آيه {يُعْجِبُ الزُّرَّاع لِيَغِيظَ بِهِم الكُفَّارَ} را نزد ابنمسعود خواند و گفت اين علي بن ابيطالب است. تاريخ بغداد، ج 2، ص 153.
[9]. جابر بن عبدالله بن عمرو انصاري سلمي. پدر و پسر هر دو صحابي بودند. در اسدالغابة، ج 1، صص 256 و 257؛ التقريب، ج 1، ص 122؛ جوامع السيرة، ص 284؛ تاريخ ذهبي، ج 2، ص 198 چنين آمده است: «ما منافقان اين امت را جز به...» و در مجمع الزوائد، ج 9، ص 133، سخنش با اين عبارت آغاز ميشود: «ما گروه انصار، منافقان را جز از راه...».
[10]. روح المعاني، ج 1، ص 144.
[11]. صحيح بخاري، ج 5، ص 192.
[12]. خداوند در آيه ششم حجرات او را فاسق ميخواند: {يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلي ما فَعَلْتُمْ نادِمين}؛ «اي كساني كه ايمان آوردهايد! اگر شخص فاسقي خبري براي شما بياورد، درباره آن تحقيق كنيد. مبادا به گروهي از روي ناداني آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد».
[13]. اسدالغابه، ج 5، ذيل اسم وليد بن عقبه.
[14]. همان، ص 248، ذيل مغيرة بن شعبه.
[15]. همان، ج 4، ص 198، ذيل قدامة بن مظعون.
[16]. شرح مقاصد، سعدالدين تفتازاني، ج 5، ص 10.