چگونه وهابیها یزید فاسق را از کبار صالحین و ائمه هدی می دانند؟[1]
چگونه وهابیت به پیروی از ابن تیمیه[2] و ابن قیم [3] معتقدندکه شخصیتی همچون یزید بن معاویه فاسق که فرزند رسولخدا (ص) را کشته و کعبه را ویران نموده و مدینه الرسول را حراج نموده و صحابه و تابعین را کشته اولی الامر و از خلفای دوازده گان
چگونه وهابيت به پيروي از ابن تيميه[2] و ابن قيم [3] معتقدندكه شخصيتي همچون يزيد بن معاويه فاسق كه فرزند رسولخدا (ص) را كشته و كعبه را ويران نموده و مدينه الرسول را حراج نموده و صحابه و تابعين را كشته اولي الامر و از خلفاي دوازده گانه اي است كه رسول خدا (ص) به وجودشان بشارت داده است؟
آنان به چه دليلي وي را مصداق حديث جابر بن سمره از رسول خدا(ص) مي دانند كه گفت: اسلام پيوسته با وجود دوازده خليفه كه همگي آنها از قريش هستند عزيز خواهد بود» وچرا براي تاييد اين ادعاي بي اساس خود ادعاي بي اساس ديگري ميكنند و ميگويند : برخي از اهل سنت معتقدند كه يزيد بن معاويه از كبار صالحين و ائمه هدي است؟[4]
آيا ابن تيميه و وهابيت با اين ادعا تهمتي بزرگي به اهل سنت روا نداشته و نا خود آگاه و يا شايد آگاهانه اهل سنت را زير سوال نبرده اند.اين بعض از اهل سنت كه معتقدند يزيد بن معاويه از كبار صالحين و ائمه هدي است؟ چه كساني هستند چرا وي نمي تواند حتي يك نفر از آنان را نام ببرد آيا اين ادعا كه خودش به آن باور دارد حاكي از دروغ و افتراي او بر عليه اهل سنت نمي باشد؟در حالي كه بزرگان اهل سنت جنايات غير قابل انكار يزيد بن معاويه را نقل كرده و از اعمال يزيد بي زاري جسته اند و به صراحت وي را فاسق ناميده اند
چگونه ممكن است علما اهل سنت به اين سخن تن در دهند به علت اينكه يزيد بن معاويه در سه سال حكومت خود سه جنايت بزرگي را مرتكب گرديد كه هيچ كافري انجام نداده است .
جنايت اول به شهادت رساندن امام حسين (ع) و يارانش در كربلا و به اسارت گرفتن خانواده پاك رسول خدا و شهر به شهر گرداندن آنها توام با تحقير و توهين و آزار.
جنايت دوم: واقعه حره و قتل هزاران صحابه و تابعين و غارت اموال و هتك حرمت نسبت به نواميس مسلمين در مدينه منوره.
جنايت سوم: يزيد در سال سوم حكومتش خانه خدا را به منجنيق بست و به آتش كشاند.
اگرآنچه كه ابن تيميه ادعا نموده كه يزيد بن معاويه در نزد اهل سنت از كبار صالحين و از ائمه هدي و يكي از امامان دوازده گانه است پس چرا بزرگان اهل سنت مرتبه يزيد بن معاويه را به حد كفر و استحقاق لعن رسانده اند؟
ابن جوزى نقل كرده كه پس از آن كه سر امام حسين را به شام بردند يزيد مردم را جمع كرد و در حالى كه با چوب بر سر و دندان امام مىزد، شعر زير را مىخواند:
ليت اشياخي ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع الأسل
لاهلوا واستهلوا فرحا خبر جاء ولا وحي نزل
قد قتلنا القوم من ساداتهم و عدلناه ببدر فاعتدل[5]
بنيهاشم با مملكت بازي كردند و خبري از طرف خدا و قرآني از عالم ملكوت نبوده ـ و همه اينها دروغ است ـ ما كشتيم بزرگان بنيهاشم را به جاي افرادي كه از ما در جنگ بدر كشته شدند و اين تعادلي ايجاد كرد.
ابن جوزى مىگويد: «ليس العجب من قتال ابن زياد للحسين و انما العجب من خذلان يزيد و ضربه بالقضيب ثنايا الحسين و حمله آل رسول اللّه سبايا على اقتاب الجمال و لو لم يكن فى قلبه احقاد جاهلية اضغان بدرية لاحترم الرأس لما وصل اليه و كفنه و دفنه و أحسن الى آل رسول اللّه صلي الله عليه و آله؛[6] جنگ ابن زياد با حسين بن على عليه السلام تعجبآور نيست بلكه تعجب در خوارى يزيد در زدن چوب بر دندانهاى امام حسين و اسير كردن خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سوار كردن آنان بر شتران، و در معرض عموم قرار دادن آنهاست. اگر در دل يزيد كينههاى جاهليت و جنگ بدر نبود به امام حسين احترام مىگذاشت و آن حضرت را كفن و دفن مىنمود و با آل رسول به خوبى برخورد مىكرد.»
اگر از ديدگاه وهابيها يزيد بن معاويه از ائمه هدي و از كبار صالحين است و در اين راستا به اهل سنت هم اين سخن را بسته پس چرا ابن حجر مىنويسد: «قاضى ابويعلى كتابى دارد به نام «چه كسانى استحقاق لعن دارند»، در آن كتاب يزيد را جزو كسانى به شمار آورده كه استحقاق لعن دارند و دليلش روايتى است از پيامبر صلي الله عليه و آله كه فرمود: من اخاف اهل المدينة ظلماً اخافه اللّه و عليه لعنة اللّه و الملائكة و الناس اجمعين؛ آن كس كه مردم مدينه را بترساند، خداوند او را خواهد ترساند و مورد لعن خدا و فرشتگان و تمام مردم قرار مىگيرد.» آنگاه مىنويسد: «شكى نيست كه يزيد با لشكر و نيروهاى مسلح خويش به جنگ مردم مدينه رفت و اهل مدينه را با جناياتى كه انجام داد به شدت مضطرب و نگران كرد و در دل آنها ترس ايجاد نمود؛ چرا كه او مدينه را براى خود مباح كرد.» نقل شده است كه حدود 300 دختر مورد تجاوز قرار گرفته و گروهى از صحابه را به قتل رساندند و نماز جماعت را در مسجد النبى تعطيل كردند. پس از آن براى جنگ با عبداللّه زبير آماده شدند و كعبه را با منجنيق مورد حمله قرار داده و آتش زدند؟[7]
اگر يزيد بن معاويه به عقيده وهابيها از ائمه دوازده گانه و به ادعاي آنان در نزد اهل سنت از كبار صالحين و ائمه هدي است پس چرا سعدالدين تفتازانى از علما و متكلمين به نام و بزرگ اهل سنت در باره يزيد مىگويد: «و اما ما جرى بعدهم(صحابه) من الظلم على اهل بيت النبى صلي الله عليه و آله فمن الظهور بحيث لا مجال للاخفاء و من الشناعة بحيث لااشتباه على الآراءاذ تكاد تشهد به الجماد و العجماء و يبكى له من فى الارض و السماء و تنهد منه الجبال و تنشق الصخور و يبقى سوء عمله على كرّ الشهور و مر الدهور و لعنة اللّه على من باشر او رضى او سعى و العذاب الآخرة أشد و أبقى؛ [8] ظلم و ستمى را كه بر اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله وارد كردند، به اندازهاى روشن و آشكار است كه جاى هيچ گونه نكته ابهامى براى كسى نمىگذارد؛ بلكه تمام جمادات و حيوانات بر آن گواهى مىدهند و هر كسى كه در زمين و آسمان است بر آنها اشك مىريزد، كوهها متزلزل و صخرهها متلاشى مىشود و آثار زشت اين اعمال همواره بر تارك تاريخ باقى خواهد ماند. خداوند كسانى را كه اين اعمال را به وجود آورده و يا به آن خشنود و در مقدمات آن همكارى داشتهاند لعنت كند. به يقين عذاب آخرت شديدتر است.»
با كدام دليل ومعيار از ديدگاه وهابيها يزيد بن معاويه از ائمه هدي و كبار صالحين است در حاليكه مسعودى درباره يزيد مىنويسد: «مردى خوشگذران و عياش بود. مردى بود كه حيوانات شكارى داشت، سگها و ميمونها داشت و پيوسته مجالس ميگسارى برگزار مىكرد. روزى در مجلس ميگسارى خود نشست و ابن زياد هم در طرف راست او بود و اين واقعه بعد از آن بود كه حسين بن على را كشته بود، پس به ساقى مجلس خود رو كرد و گفت:
اسقنى شربة تروى مشاشى ثمّ صل فاسق مثلها ابن زياد
صاحب السر والامانة عندى ولتسديد مغنمى و جهادى؛ [9]
جامى از شراب به من بنوشان كه استخوانهاى نرم را سيراب كند، سپس برگرد و ابن زياد را چنان جامى بنوشان. همان كس كه رازدار من است، همان كسى كه امين كار من است، همان كسى كه اساس خلافت من به دست او محكم و استوار شد، يعنى حسين بن على را كشت -... .»
سپس مسعودى مىنويسد: «در دستگاه خلافت اسلامى و جانشينى پيغمبر، مردى كه مقام خلافت را اشغال كرده بود، ميمونى داشت كه به او «بوقيس» مىگفتند. اين ميمون را در مجلس ميگسارى خود حاضر مىكرد و براى او تشكى مىانداخت و او را مىنشانيد و او را بر گرده خر مادهاى كه براى مسابقه و اسب دوانى تربيت شده بود سوار مىكرد، زين و لجام بر گرده آن ماده خر مىبستند و اين ميمون را بر او سوار مىكردند و با اسبها به اسب دوانى و مسابقه مىبردند. در يكى از روزها ابوقيس مسابقه را برد. بر تن اين ميمون جامه و قبايى از حرير سرخ و زر پوشانده و دامنها را به كمرش زده بودند و بر سر او كلاهى نهاده بودند كه نقشهاى درشت داشت و به رنگهاى مختلف آراسته گشته بود.» [10]
[1] . مجموع الفتاوي، ج 3 ص409.
[2] . منهاج السنه، ج 8 ص 573 ؛ شرح العمده،ج 3 ص501.
[3] . حاشيه،ج 11 ص 244.
[4] . مجموع الفتاوي، ج 3 ص409.
[5] . مقاتل الطالبين، ص 80 ؛ ابن كثير ,سيره النبويه،ج 3 ص110.
[6] . الرد على المعتصب العنيد المانع من ذم اليزيد، ابن جوزى، ص 13.
[7] . صواعق المحرقه، ص 218.
[8] . شرح المقاصد، سعد الدين تفتازانى، ج 5، ص 311.
[9] . مروج الذهب، ج 3 ص77.
[10] . آيتى، بررسى تاريخ عاشورا، ص 77.