آیا شیعیان امامیه پیرو اهل‌بیت(علیهم السلام) هستند و در راه آنان گام می‌نهند؟ آیا شیعیان امامیه پیرو اهل‌بیت(علیهم السلام) هستند و در راه آنان گام می‌نهند؟ آیا شیعیان امامیه پیرو اهل‌بیت(علیهم السلام) هستند و در راه آنان گام می‌نهند؟ بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
آیا شیعیان امامیه پیرو اهل‌بیت(علیهم السلام) هستند و در راه آنان گام می‌نهند؟ آیا شیعیان امامیه پیرو اهل‌بیت(علیهم السلام) هستند و در راه آنان گام می‌نهند؟ آیا شیعیان امامیه پیرو اهل‌بیت(علیهم السلام) هستند و در راه آنان گام می‌نهند؟ آیا شیعیان امامیه پیرو اهل‌بیت(علیهم السلام) هستند و در راه آنان گام می‌نهند؟ آیا شیعیان امامیه پیرو اهل‌بیت(علیهم السلام) هستند و در راه آنان گام می‌نهند؟

آیا شیعیان امامیه پیرو اهل‌بیت(علیهم السلام) هستند و در راه آنان گام می‌نهند؟

آیا شیعیان امامیه پیرو و شیعه اهل‌بیت(علیهم السلام) هستند و در راه آنان گام می‌نهند یا نه؟ این همان چیزی است که باید برای اثباتش دلیل آورد؛ دشمنان شیعه نمی‌پذیرند آنها از حضرت علی(علیه السلام) و فرزندانش پیروی می‌کنند!  اب

آيا شيعيان اماميه پيرو و شيعه اهل‌بيت(عليهم السلام) هستند و در راه آنان گام مي‌نهند يا نه؟ اين همان چيزي است كه بايد براي اثباتش دليل آورد؛ دشمنان شيعه نمي‌پذيرند آنها از حضرت علي(عليه السلام) و فرزندانش پيروي مي‌كنند! 

ابن‌تيميه» مي‌گويد: «ما قبول نداريم كه شيعيان بر مذهب اهل‌بيت(عليهم السلام) هستند؛ نه اثنا عشري‌ها و نه ديگران، بلكه اينان در همه اصولي كه با اهل‌سنت و جماعت مخالفت دارند، مثل توحيد، عدل و امامت، مخالف علي(عليه السلام) و امامان اهل‌بيت(عليهم السلام) هستند».[1]

«ذهبي» نيز مي‌گويد: «ما قبول نداريم كه شما مذهبتان را از اهل‌بيت(عليهم السلام) گرفته‌ايد؛ زيرا در اصول و فروع با علي و امامان اهل‌بيت او(عليهم السلام) مخالفيد».[2]

وي مي‌گويد: « اهل سنت شيعه  وپيرو راستين هستند كه علي را آن‌چنان‌كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرموده، [است] دوست مي‌دارند، ولي ديگران در حقيقت دشمن او هستند؛ زيرا محبت بيرون از شرع و بيرون از سنت‌هاي هدايت، بزرگ‌ترين دشمني است و عامل هلاكت آنها است».

او مي‌گويد: «رافضيان نبايد از احاديث چنين برداشت كنند كه آنها دوستدار اهل‌بيت(عليهم السلام) هستند؛ زيرا در محبتشان افراط كرده‌اند، به‌طوري‌ كه اين افراط آنان را به سوي تكفير صحابه و گمراه دانستن امت كشانده است». وي معتقد است: «اينان گمراهاني نابخردند كه درباره علي و اهل‌بيت(عليهم السلام) راه افراط را پيموده‌اند و در نتيجه محبت آنها موجب ننگ و بدبختي آنها است: {قَاتَلَهُمُ اللهُ أنَّى يؤْفَكُونَ} (توبه:30)؛ خدا آنان را بكشد؛ تا كي از حق باز داشته شده و به باطل روي مي‌آورند».[3]

پاسخ ما:

پيروي شيعيان اماميه از اهل‌بيت و دوستي نسبت به آن بزرگواران و نيز عمل به راه و شيوه آنان، چيزي نيست كه بشود آن را انكار كرد. كساني كه با اين حقيقت مي‌ستيزند، آشكارا سفسطه مي‌كنند و امري ضروري را منكر مي‌شوند.

پاسخ : اين ادعا مثل اين است كه  يهوديان و مسيحيان ادعا كنند مسلمانان از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) پيروي نمي‌كنند و شناختي از آنچه پيامبر (صلي الله عليه و آله) آورده، ندارند. وهابيون ويا هيچ يك از عالمان سنت  نمي توانند  پيروي ما از كتاب وسنت و اهل بيت را تاييد وامضا كنند.  زيرا سخنان اهل بيت و سيره عملي آنان چنان روشن است كه جاي تاويل و شبهه وانكار ندارد.

انكار پيروي شيعيان از اهل‌بيت(عليهم السلام) نيز از همين قبيل است. كسي كه انكار مي‌كند، ناگزير بايد به اصول و فروع مذهب اهل‌بيت(عليهم السلام) آگاه باشد و از آن طريق اثبات كند كه شيعيان اماميه پيرو آنان نيستند، ولي كساني كه با سخنان اهل‌بيت(عليهم السلام)، به ميزان بسيار اندك، آشنايي دارند.

ادعاي ديگر وهابيون اين است كه شيعيان مطالب كذبي را به ائمه نسبت داده و ادعا كرده‌اند كه آنها را از آنان روايت كرده‌اند، بنابراين پيروشان نيستند يا اينكه در نقل‌هايشان راستگويند و در اصول و فروع، از چيزي پيروي مي‌كنند كه بطلان آنها به وسيله سخناني كه از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نقل شده، اثبات مي‌شود كه البته لازمه چنين رفتاري، گمراه شمردن اهل‌بيت(عليهم السلام) است! زيرا امر ميان دو چيز داير است: تخطئه شيعه و يا تخطئه امامان اهل‌بيت(عليهم السلام) كه البته بايد شيعه را تخطئه كرد نه ائمه را.

پاسخ:

 پاسخ اين است كه لازمه اختلاف ميان آنچه شيعه اماميه از اهل‌بيت(عليهم السلام) نقل كرده‌اند با آنچه ديگران از رسول‌خدا (صلي الله عليه و آله) نقل كرده‌اند، اختلاف اماميه يا امامان اهل‌بيت(عليهم السلام) با پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) نيست؛ زيرا روايت‌هاي نقل شده از رسول خدا به‌وسيله افرادي كه اهل سنت آنان را ثقه مي‌دانند، به ضرورت، به مفهوم صادر شدن آنها از آن حضرت نيست، به اين دليل كه آنچه از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نقل شده، يك چيز است و اختلاف روايت از آن حضرت دال بر اين است كه يكي از آن دو روايت دروغ است. 

 

راويان شيعي احاديث را بر امامان افترا زده‌اند و عالمان شيعي احاديثي را به آن بزرگواران نسبت داده‌اند كه دروغ است؛ زيرا ما از منبع مورد اعتمادي اختلاف ميان اهل‌بيت(عليهم السلام) و اهل سنت را نيافتيم.

پاسخ :

 شيعيان روايت‌هايي را برگرفته‌اند كه امامانشان از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نقل كرده‌اند و در مقابل، تمسك اهل سنت به روايت‌هايي است كه از ديگران نقل كرده‌اند، هرچند اين اشخاص از مرجئه، خوارج يا قدريه و امثال آن باشند.

پاسخ اين است كه اختلاف ميان شيعه و اهل سنت، يا در اصول اعتقادي است يا در فروع فقهي. شيعيان براي اثبات درستي مذهب خود در اصول اعتقادي، به آيه‌هاي شريفه قرآني و احاديثي استناد مي‌كنند كه هر دو طرف بر درستي آن اتفاق نظر دارند و دلايل عقلي را نيز بر آن مي‌افزايند. به اين ترتيب، جايي براي استدلال به احاديث امامان اهل‌بيت(عليهم السلام) نمي‌رسد تا اينكه بتوان به آنان نسبت دروغ داد. افزون بر اين علماء شيعه در اصول اعتقادي، تنها استناد به روايت‌هاي متواتر را جايز مي‌دانند كه امكان توافق آنها بر دروغ بستن بر اهل بيت(عليهم السلام) وجود ندارد. 

نادرستي اين ادعا كه شيعيان اماميه احاديث را به دروغ به امامان اهل‌بيت(عليهم السلام) نسبت داده و به آنان افترا بسته‌اند، روشن است؛ زيرا اگر هر انسان منصفي در كتاب‌هاي شيعي جست‌وجو كند و روش آنان را در بررسي روايات ببيند، درمي‌يابد كه آنان جز به روايت‌هاي راويان مورد اعتماد يا كساني كه به ضبط و حفظ و اتقان شهرت دارند، استناد نمي‌كنند؛ كساني كه وثاقت آنان از سوي برخي عالمان سني متخصص جرح و تعديل تأييد شده است و روايت‌هايشان را در كتاب‌هاي صحيح و ديگر آثارشان نقل كرده‌اند؛ مانند ابان بن تغلب، ثابت بن دينار (ابوحمزه ثمالي)، جابر بن يزيد جعفي، حارث همداني، حماد بن عيسي، محمد بن مسلم، معروف ابن خربوذ، سلمة بن كهيل و كساني همچون آنان.[5]

از اين گذشته، عالمان اماميه بسياري از روايت‌هايي را كه در كتاب‌هاي معتبري چون كافي، تهذيب، استبصار و من لايحضره‌الفقيه آمده است، در صورت نداشتن شرايط صحت و اعتبار كنار مي‌گذارند. 

پرسش اين است كه مذهب درستي كه با مذهب اهل‌بيت(عليهم السلام) توافق دارد، كدام يك از اين مذاهب است؟

 

دلايل اثبات پيروي شيعه از امامان خود:

1. شيعيان اماميه امامت را به اهل‌بيت(عليهم السلام) محدود كرده‌اند و پيروي را منحصر به آنان مي‌دانند. از ديدگاه آنان، تنها سخن آن بزرگواران حجت است و تنها آن چيزهايي كه از آنان صادر شده باشد، حق است. ازاين‌رو، شيعه همچنان نسلي پس از نسل به تدوين علوم و كتابت احاديثشان در اصول و فروع دين همت گماشته، به‌گونه‌اي كه حجم بسياري از علوم را فراهم آورده است.

پيروي شيعه ناشي از اعتقاد به امامت آنان و نه ديگران است ـ شيعه نه تنها طبق توصيه خدا و رسول اهل بيت را دوست دارد بلكه معتقد است كه تنها بايد از آنان پيروي كرد ولذا تنها قول آنان را بعد از كتاب وسنت نبي اسلام (ص) حجت مي داند. 

2. بسياري از عالمان اهل تحقيق اهل سنت اعتراف دارند شيعيان از اهل‌بيت(عليهم السلام) پيروي و طبق روش آنان عمل مي‌كنند؛ براي مثال، «شهرستاني» مي‌گويد: «شيعيان كساني هستند كه به‌طور خاص از علي(عليه السلام) پيروي مي‌كنند و معتقدند كه طبق نص و وصيت، آشكار و نهان، امامت و خلافت از آن اوست. آنان معتقدند كه امامت از فرزندان او بيرون نمي‌رود».[6]

 هرگاه گفته مي‌شود فلان كس شيعه است، دانسته مي‌شود كه از شيعيان علي(عليه السلام) است.[7]

«زُهري» نيز گفته است: «شيعيان كساني هستند كه محبت خاندان پيامبر (عليهم السلام) را در دل دارند و نسبت به آنان دوستي مي‌ورزند».[8]

همچنين «ابن‌خلدون» دراين باره مي‌نويسد: «بدان كه شيعه در لغت به معناي مصاحبت و پيروي است و در عرف فقيهان و متكلمان گذشته و حال بر كساني كه از علي(عليه السلام) و فرزندانش: پيروي مي‌كنند، اطلاق مي‌گردد».[9]

3. از سيره و شيوه عمل شيعيان در مي‌يابيم آنها پيرو و تابع  اهل‌بيت(عليهم السلام) هستند و به همين دليل به تدوين معارف و علوم آنان پرداخته و احاديثشان را روايت كرده‌اند. آنان، تنها سخن اهل‌بيت(عليهم السلام) را برگزيده‌اند، و تنها تسليم امر آنها شدند فضايلشان را انتشار داده، سيره آنان را به نگارش درآورده، در ماتمشان به سوگ نشسته‌اند و بر مصايبي كه بر آنها رفته است، اندوهگين مي‌شوند. دوستانشان را نيز دوست مي‌دارند و از دشمنانشان بيزاري مي‌جويند.

دلايل عدم پيروي مخالفان از اهل بيت:

برخي از مخالفان همچون ابن تيميه مدعي‌اند كه آنان پيرو واقعي اهل بيت‌اند و حال آنكه قراين و دلايل متعدد اين ادعا را رد مي‌كند. اين حقيقت را مي‌توان در امور زير مشاهده كرد:

1. چشم‌پوشي آنان از آموختن علوم اهل‌بيت(عليهم السلام) و كسب معارف و تدوين فتاواي آنان، به‌گونه‌اي كه در هيچ‌يك از كتاب‌هاي مهم فقهي آنان مانند مُغني «ابن‌قدامه»، مُحلَّي «ابن‌حَزم» يا در كتاب‌هاي مشهور كلامي آنان مانند مواقف «ايجي»، المِلَل و النِّحل «شهرستاني»، الفِصَل «ابن‌حزم» يا در كتاب‌هاي تفسيري مشهور همچون التفسير الكبير «فخر رازي»، جامع‌البيان «طبري» و تفسير ابن‌كثير، چيزي را كه از امامان اهل‌بيت: نقل شده باشد، نمي‌يابيم.

در كتاب‌هاي مشهور حديثي نيز وضعيت به همين منوال است و از احاديث نقل شده از اهل‌بيت: جز موارد بسيار اندكي چيزي ديده نمي‌شود كه اين، خود دلالت بر اين دارد كه آنان، ديگران را در اين زمينه بر اهل‌بيت: مقدم مي‌دارند. حتي بخاري در كتابش
از برخي خوارج[10]، ناصبي‌ها[11]، مرجئه[12]، قدريه[13] و جهميه[14] به نقل روايت مي‌پردازد، در حالي ‌كه از امام جعفر صادق(عليه السلام) حتي يك روايت هم نقل نمي‌كند. او از حسن بن علي(عليه السلام) هرگز حديثي نمي‌گويد، درحالي‌كه از ابوسفيان و پسرش، معاويه، عمرو عاص، مروان حكم، مغيرة بن شعبه و سمرة ابن جندب و ديگران، سخناني را مي‌آورد.

2. آنان در جايي كه سخنان امامان با گفتار ديگران اختلاف داشته باشد، سخن امامان را رد مي‌كنند؛

3. آنان معتقدند كه شيعه اهل‌بيت(عليهم السلام) بودن راوي، موثق بودن وي را مخدوش مي‌سازد. اينان كسي را كه دوست‌دار اهل‌بيت(عليهم السلام)باشد، تضعيف مي‌كنند و روايت او را كنار مي‌نهند، هرچند راستگويي كامل باشد. به دليل رافضي‌بودن او را تمسخر مي‌كنند و از نسبت دادن صفات زشت به او اجتناب نمي‌ورزند.[15] از نظر آنان، هركس اهل‌بيت(عليهم السلام) را دوست داشته باشد و به نقل فضايلشان بپردازد يا آثارشان را نقل و از آنان ياد كند يا آنان را بر ديگران برتري بخشد، شيعي[16] و رافضي است، حرمت و كرامتي ندارد، روايتش پذيرفتني نيست.[17]

4. آنان چنين نظر داده‌اند كه اگر يك راوي به حضرت علي(عليه السلام) دشنام دهد يا او را نفرين كند و كينه‌اش را به دل بگيرد، عيبي براي او به‌شمار نمي‌آيد. ولي خلفاي پيشين را نبايد دشنام دهد. در نتيجه، همه كساني را كه به داشتن كينه حضرت علي(عليه السلام) مشهور بودند و همه مي‌دانستند كه آنان آشكارا علي را لعن مي‌كنند و دشنام مي‌دهند و با او دشمني مي‌ورزند، موثق شمرده‌اند.

شمار اين كسان بسيار است و كسي كه در كتاب‌هاي حديث و رجال جست‌وجو كند، آنان را خواهد شناخت. در اينجا، نام ده تن از آنهايي را كه در يكي از صحيحين از آنها روايت شده است و شمار بسياري از رجال جرح و تعديل، آنها را موثق شمرده‌اند، نام مي‌بريم: عبدالله بن شقيق عقيلي[18]، حَريز بن عثمان رحبي حمصي[19]، اسماعيل ابن سميع كوفي حنفي[20]، حَصين بن نُمير واسطي[21]، زياد بن جُبير بن حية ثَقفي بصري[22]، زياد بن علاقة بن مالك ثعلبي[23]، عبيدالله بن زيد ابوقلابة جرمي[24]، محمد بن زياد الألهافي[25]، نعيم بن ابوهند اشجعي[26] و خالد بن سلمة بن عاص، مشهور به فافا.[27] همچنين ديگر كساني كه ناصبي‌بودن و نادرستي آنها مورد تأييد است.

 

 
[1]. منهاج السنة النبوية، ج2، ص116.

[2]. المنتقي من منهاج الاعتدال، ص167.

[3]. الصواعق المحرقه، ص183.

[4]. المستدرك، ج3، ص150؛ الاحسان بترتيب صحيح ابن‌حبّان، ج9، ص62؛ سلسلة الاحاديث الصحيحه، ج5، ص643.

[5]. ر.ك: نوشته‌هاي سيدعبدالحسين شرف‌الدين موسوي1 در كتاب المراجعات، صص14ـ16. ايشان اين بحث را بسيار خوب و كامل به پايان برده است.

[6]. الملل والنحل، ج1، ص146.

[7]. لسان‌العرب، ج8، ص189؛ القاموس‌المحيط، ج3، ص49؛ تاج‌العروس، ج21، ص303.

[8]. لسان‌العرب، ج8، ص189؛ تاج‌العروس، ج21، ص303.

[9]. مقدمه ابن‌خلدون، ص196.

[10]. عكرمه، غلام ابن‌عبّاس، وليد بن كثير بن يحيى مدني و عمران بن حطّان را از خوارج شمرده‌اند. فرد اخير كسي است كه ابن‌ملجم، قاتل امير مؤمنان، علي(عليه السلام) را اين‌گونه ستوده است:

ـ ضربتي كه مردي پرهيزگار زد و از آن اراده نكرد، جز اينكه رضايت خداوند صاحب عرش برسد.

من روزي كه او را ياد كنم، فكر مي‌كنم كه نزد خدا در ترازوي اعمال، كردار او بيشتر است.

براي آگاهي بيشتر از كساني كه اعتقاد او را نكوهش كرده‌اند ر.ك: مقدمه فتح‌الباري، ص459، به نقل از: رجال صحيح بخاري.

[11]. اسحاق بن سويد عدوي، بهز بن اسد، حريز بن عثمان حمصي، حصين بن غير، عبدالله بن سالم اشعري و قيس بن ابوحازم كه همه از رجال بخاري هستند، ناصبي شمرده شده‌اند.

[12]. ايوب بن عائد طافي، إبراهيم بن طهمان، ذر بن عبدالله مرهبي، شبابة بن سوار، عبد الحميد بن عبد الرحمن، عثمان بن غياث، عمر بن ذر و عمرو ابن مرّه، در زمره مرجئه شمرده شده‌اند.

[13]. ثور بن زيد دملي، ثور بن يزيد حمصي، حسان بن عطيه، حسن بن ذكوان و داود بن حصين را از قدريه دانسته‌اند.

[14]. بشر بن سري كه از رجال صحيح بخاري است، جزو فرقه جهميه است.

[15]. نك: ميزان الاعتدال، ج3، ص242.

[16]. از جمله شواهد آن، مواردي است كه ذهبي در شرح حال حاكم حسكاني، عبيدالله بن عبدالله بن احمد قرشي عامري نيشابوري، در تذكرةالحفّاظ، ج3، ص1200 آورده است، آنجا كه مي‌گويد: «من مجلسي از او ديدم كه دلالت بر تشيع و خبرگي او در حديث دارد و آن، تصحيح خبر رد شمس براي علي (عليه السلام) و به خاك ماليدن بيني ناصبي‌هاي سركش است.

مي‌گويم: «خدايت رحمت كند، ببين كه چگونه به صرف صحيح‌شمردن يك حديث در فضيلت علي(عليه السلام) حسكاني را متهم به تشيع مي‌كند، درحالي‌كه به خبرويت وي در حديث اعتراف دارد».

[17]. ابن‌قتيبه در كتاب الاختلاف في اللفظ، ص41 مي‌گويد: بسياري از محدثان از نقل احاديث فضايل علي(عليه السلام) و بيان مناقبي كه برايش ثابت است، خودداري ورزيده‌اند... تا آنجا كه گفته است: از نام كساني كه از وي ياد و يا حديثي را در فضايلش نقل كرده‌اند، اهمال ورزيدند، تا آنجا كه بسياري از محدثان از ذكر فضايل ايشان خودداري ورزيده و به گردآوري فضايل عمرو عاص و معاويه پرداختند.

[18]. بخاري، ترمذي، ابوداود نسائي و ابن‌ماجه، برايش روايت كرده‌اند و يحيى ابن معين، ابوحاتم، ابن‌خراش، ابن‌حبّان، ابوزرعه و عجلي و ديگران وي را توثيق كرده‌اند. احمد حنبل گفته است: «او ثقه است و به علي (عليه السلام) حمله مي‌كرد». ابن‌سعد گفته است: «ابن شقيق عثماني و در حديث ثقه بود». (تهذيب‌التهذيب، ج5، ص223)

[19]. بخاري و چهار تن ديگر برايش روايت كرده‌اند. از احمد بن حنبل درباره‌اش پرسيدند و او گفت: «ثقه است، ثقه است و گفت: در شام ثابت‌تر از حريز نيست». ابن‌معين، دحيم، احمد بن ابويحيى، مفضل بن غسّان، عجلي، ابوحاتم ابن‌عدي و قطّان، وي را توثيق كرده‌اند. ابن‌مديني گفته است: «هركس از يارانمان را كه ديده‌ايم، توثيقش كرده‌اند. او اميرالمؤمنين، علي (عليه السلام) را لعن مي كرد و از او بد مي‌گفت». ابن‌حبّان گفته است: «او هر صبح و شام هفتاد بار علي را لعن مي‌كرد». (همان، ج2، ص207)

[20]. مسلم، ابوداود ونسائي برايش روايت كرده‌اند. احمد، ابن‌معين، قطّان، ابوحاتم، نسائي، ابن‌عدي، ازدي، ابن‌نمير، عجلي، ابوداود، ابن‌حبّان، ابن‌سعد و بخاري او را توثيق كرده اند. او از خارجياني بود كه با علي(عليه السلام) دشمني مي‌ورزيد. (همان، ج1، ص266)

[21]. بخاري، ابوداود، نسائي و ترمذي براي وي روايت كرده‌اند و ابن‌معين، عجلي، ابوزرعه، ابوحاتم و ابن‌حبّان او را توثيق كرده‌اند. او به علي(عليه السلام) حمله مي‌كرد. (همان، ج2، ص337)

[22]. بخاري، مسلم، نسائي، ابوداود، ترمذي و ابن‌ماجه برايش روايت كرده‌اند. احمد، ابن‌معين، ابوزرعه، نسائي و عجلي وي را توثيق كرده‌اند. از ابوداود درباره‌اش پرسيدند، گفت: «او زياد جهبذ است. او از حسن و حسين8 بد مي‌گفت». (تهذيب‌التهذيب، ج3، ص308)

[23]. مؤلفين صحاح سته از او روايت كرده‌اند. ابن‌معين، نسائي، ابوحاتم، ابن‌حبّان، عجلي و يعقوب بن سفيان او را توثيق كرده‌اند. ازدي گفته است: «بدمذهب و از اهل‌بيت پيامبر (عليهم السلام) منحرف بود». (همان، ص327)

[24]. مؤلفين صحاح سته از او روايت كرده‌اند و ابن‌سعد و ابن‌خراش و ديگران او را توثيق كرده‌اند. عجلي در كتاب الثقات، ص257 گفته است: «تابعي و ثقه بود. او به علي(عليه السلام) حمله مي‌كرد و هرگز از او چيزي نقل نكرد». (همان، ج5، ص198)

[25]. بخاري و مؤلفين سنن اربعة از او روايت كرده اند. احمد، ابوداود، ترمذي، نسائي، ابن‌معين و ابن‌حبّان او را توثيق كرده‌اند. حاكم گفته است: «او نيز همچون حريز بن يزيد به ناصبي‌بودن شهرت دارد».(همان، ج9، ص150)

[26]. بخاري در التعاليق و مسلم وابوداود در المراسيل و ترمذي و نسائي و ابن‌ماجه از وي روايت كرده‌اند و نسائي، ابن‌حبّان، ابن‌سعد و عجلي او را توثيق كرده‌اند. ابوحاتم گفته است: «حديث او صالح و مردي صدوق بود». سفيان ثوري گفته است: «او به علي(عليه السلام) بد مي‌گفت». (همان، ج10، ص417)

[27]. مسلم و بخاري در الادب المفرد ابن‌ماجه، ابوداود، ترمذي ونسائي برايش روايت كرده‌اند و احمد بن حنبل، يحيى بن معين، ابن‌مديني، ابن‌عمار، يعقوب بن ابوشيبه، نسائي وابن حبّان او را توثيق كرده‌اند. محمّد بن حميد به نقل از جرير گويد: «فافا در ميان مرجئه از بزرگان بود و علي را دشمن مي‌داشت». (همان، ج3، ص83)

 

منبع: اتباع اهل بيت، علي آل محسن، ترجمه عبدالحسين بينش.


| شناسه مطلب: 85235







نظرات کاربران