امامت امامت امامت بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
امامت امامت امامت امامت امامت

امامت

نقش امامت نزد شیعه امامیه حقیقت امامت نزد اهل سنت، با آن چه نزد شیعه است فرق دارد. اهل سنت به امام به عنوان رئیس یک دولت نگاه می‌کنند که مردم یا نمایندگان مردم او را انتخاب می‌کنند. در چنین حاکمی جز برخی صفات معروف، چیزی شرط نیست و روشن است ک

نقش امامت نزد شيعه اماميه

حقيقت امامت نزد اهل سنت، با آن چه نزد شيعه است فرق دارد. اهل سنت به امام به عنوان رئيس يك دولت نگاه مي‌كنند كه مردم يا نمايندگان مردم او را انتخاب مي‌كنند. در چنين حاكمي جز برخي صفات معروف، چيزي شرط نيست و روشن است كه اعتقاد به رياست يك رئيس جمهور يا نخست وزير، از اصول اعتقادي نيست كه اگر كسي به پيشوايي و رهبري او اعتقاد نداشته باشد، فاسق به شمار آيد.

اما شيعه اماميه به «امامت» به عنوان استمرار وظايف رسالت مي‌نگرند (نه خود رسالت، چون با رحلت پيامبر(صلي الله عليه و آله)، نبوت و پيامبري ختم شد). دست يافتن به چنين مقامي يك سلسله صلاحيت‌هاي بالا مي‌طلبد كه كسي آن‌ها را نمي‌يابد مگر آن كه تحت عنايت‌هاي ويژه الهي قرار گيرد و در اصول و فروع دين و در عدالت و عصمت و رهبري حكيمانه و شؤون ديگر، جاي پيامبر(صلي الله عليه و آله) بنشيند.

پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) خلأ بزرگ و مهمي را در حيات امت اسلامي پر مي‌كرد و مسؤوليت‌ها و كارهاي او تنها دريافت وحي الهي و رساندن به مردم نبود، بلكه وظايف زير را هم بر عهده داشت:

1. تفسير قرآن و شرح اهداف آن و كشف رموز و اسرار كتاب خدا.

2. بيان احكام موضوعات و مسائلي كه در زمان حيات و دعوتش پيش مي‌آمد.

3. پاسخ به سئوال‌هاي دشوار و شبهه انگيز دشمنان اسلام.

4. حفاظت از دين در برابر تحريف و مراقبت از اصول و فروع
دين.

امامت نزد شيعه اماميه حقّ كسي است كه افزون بر رهبري در امور دنيا مثل تأمين امنيت كشور و حفظ مرزها و اجراي حدود و نشر دين حنيف با تلاشي پيگير بتواند به طور كامل اين خلأ بزرگ را كه با رحلت پيامبر(صلي الله عليه و آله) پيش مي‌آيد پر كند.

ساختار حكومت اسلامي پس از رحلت پيامبر(صلي الله عليه و آله)

در شكل و ساختار حكومت و رهبري پس از پيامبر(صلي الله عليه و آله) ، دو نظريه و جهت‌گيري ميان مسلمانان رواج دارد:

1. اين كه شكل حكومت، انتصابي است و امام پس از پيامبر(صلي الله عليه و آله)، به فرمان خدا و از سوي پيامبر(صلي الله عليه و آله) تعيين مي‌شود.

2. كار به دست مردم و انتخاب آنان سپرده مي‌شود، به يكي از شكل‌هايي كه گفته خواهد شد.

مصالح امت اسلامي در آن زمان، كدام يك از دو شيوه و نظريه فوق را اقتضا مي‌كرد؟

ساختار اول: تعيين امام از سوي پيامبر(صلي الله عليه و آله)

مصلحت امت در آن زمان مي‌طلبيد كه امام و پيشوايي كه جانشين پيامبر(صلي الله عليه و آله) شود، از زبان پيامبر و در حال حيات او تعيين شود و بدون آن امت در مخاطرات بزرگي مي‌افتاد. دلايل آن عبارت است از:

1. محال بودن رها كردن امت بدون پيشوا

عقل حكم مي‌كند وقتي يك انسان مصلح، از رهگذر سال‌ها تلاش سخت و پيگير، بتواند يك طرح اجتماعي مخصوص به خود را به اجرا درآورد و راهي نو براي جامعه بشري عرضه كند، بايد بينديشد كه به چه وسيله‌اي مي‌تواند آن طرح را باقي بدارد و تضميني براي استمرار، بلكه رشد و پيشرفت آن فراهم آورد؟

پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) كه از بزرگ‌ترين شخصيت‌هاي جهاني در تاريخ بشري است، با آييني كه آورد، زمينه مناسبي براي يك تحول الهي جهاني و بزرگ و برپايي يك تمدن جديد و بي‌نظير فراهم ساخت. براي هدايت هميشگي امّتش و اداره آنان و شكل حكومت پس از خودش فكر و برنامه‌اي داشت و آن را بيان كرد، چرا كه معقول نيست اين پيامبر فرزانه، پايه‌هاي يك شريعت و آيين جاودانه را بنا نهد، ولي طرحي قوي براي شكل رهبري پس از خود كه ضامن بقاي آن آيين باشد، نداشته باشد.

پيامبري كه براي بيان كوچك‌ترين مسأله كه براي سعادت بشر مورد نياز است، كوتاهي نكرد، چگونه ممكن است در زمينه رهبري جامعه اسلامي و ساختار و چگونگي آن ساكت باشد و جامعه اسلامي را سرگردان به حال خود رها كند، به گونه‌اي كه تكليف خود را ندانند؟

2. امت اسلامي و خطر سه جانبه

مراجعه به تاريخ و درك شرايطي كه در زمان رحلت پيامبر(صلي الله عليه و آله) بر منطقه و جهان حاكم بود و دقت در شرايط پيش از رحلت، به روشني انتصابي بودن منصب امامت را ثابت مي‌كند، زيرا سه خطر مهم موجوديت اسلام را تهديد مي‌كرد:

1. امپراتوري روم؛

2. امپراتوري ايران؛

3. منافقين داخلي.

نسبت به خطر اول پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) همواره حتي تا آخرين لحظه حيات خويش به آن مي‌انديشيد. از اين رو در آستانه وفاتش سپاه عظيمي به فرماندهي «اسامة بن زيد» تجهيز كرد و براي رويارويي با روميان اعزام نمود و هر كه را كه از آن تخلف كند لعن كرد.

نسبت به خطر دوم نيز كافي است بدانيم كه دشمن تندخويي بود كه نامه پيامبر(صلي الله عليه و آله) را پاره كرد و به حاكم يمن نوشت كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را دستگير كرده، خودش يا سرش را براي وي بفرستد.

نسبت به خطر سوم بايد بدانيم كه گروه منافقان در مدينه پيوسته
براي پيامبر(صلي الله عليه و آله) مزاحمت ايجاد مي‌كردند و با توطئه‌هاي گوناگون آن حضرت را مي‌آزردند و حركت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را با مشكلات مواجه مي‌ساختند.

با وجود اين مثلث خطرناك، آيا صحيح بود كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله)
امت اسلامي و دين اسلام را بدون يك رهبر معين به حال خود رها
كند؟

پيامبر مي‌دانست كه رها كردن اين مجموعه بدون نصب پيشوايي معين، به پراكندگي و كشمكش قبيله‌اي خواهد انجاميد و دشمنان از اين نزاع و اختلاف و كشمكش سود خواهند برد.

3. تعيين امام در احاديث پيامبر(صلي الله عليه و آله)

پيامبر(صلي الله عليه و آله) در موضوع «رهبري» و «خلافت»، بارها روش «انتصاب» را پيش گرفته است، نه راه «انتخابات مردمي» را. اين موضوع از چند جهت قابل اثبات است:

1ـ3. حديث يوم الدّار

پس از گذشت سه سال از آغاز بعثت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) ، خداوند متعال آن حضرت را مكلف نمود كه رسالت خويش را به افراد قبيله خود ابلاغ كند.

پيامبر(صلي الله عليه و آله) سران بني هاشم را جمع كرد و فرمود:

«اي فرزندان عبدالمطّلب! من هرگز جواني را نمي‌شناسم در ميان عرب، كه بهتر از آن چه من برايتان آورده‌ام، براي قوم خودش آورده باشد. من خير دنيا و آخرت را برايتان آورده‌ام و پروردگارم فرمان داده است كه شما را به آن فراخوانم. كدام يك از شما در اين مسأله مرا پشتيباني مي‌كند، تا برادرم و جانشين، وزير و خليفه من ميان شما باشد؟»

پيامبر(صلي الله عليه و آله) عبارت اخير را چند بار تكرار كرد و در هر بار، جز علي(عليه السلام) كسي برنخاست. در بار سوم پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود:

«اِنَّ هذا اَخي ووَصيّي وخَليفَتي فيكُمْ، فَاسْمَعُوا لَهُ وأَطيعُوا.»[1]

اين شخص، برادرم، وصي و جانشين من در ميان شماست، پس از او شنوايي و فرمانبرداري داشته باشيد.

2ـ3. حديث منزلت

پيامبر(صلي الله عليه و آله) جايگاه علي(عليه السلام) را نسبت به خود همچون منزلت و موقعيت هارون نسبت به حضرت موسي شمرد و از منصب‌ها و منزلت‌هاي هارون نسبت به موسي چيزي جز نبوّت را استثنا نكرد، آن جا كه فرمود:

 

«يا عَليّ اَما تَرضي اَنْ تَكونَ مِنّي بِمَنزلةِ هارونَ مِن موسي إلاّ انّه لا نبي بَعدي؟»[2]

يا علي! آيا نمي‌خواهي نسبت به من، همچون هارون نسبت به موسي باشي، جز اين كه پس از من پيامبري نيست؟

 

هارون در زمان حضرت موسي مقام نبوت، خلافت و وزارت داشت.[3] حديث منزلت همه اين منصب‌ها را كه براي هارون ثابت است، به جز نبوّت، براي علي(عليه السلام) ثابت مي‌كند.

3ـ3. نصب امام در روز غدير

پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) جانشين و وصي خود را گاهي به صورت كلّي مي‌شناسانيد، گاهي به صورت خاص، يعني با ذكر نام خليفه و جانشين. ليكن با اين همه پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) نداي خويش را در آن روز به هر مسلمان دور و نزديك رساند و هر ابهام و پيچيدگي و شك و شبهه را در اين زمينه برطرف ساخت. هنگام بازگشت از حجة الوداع، در سرزميني به نام «غديرخم» توقف كرد و به همه حاجياني كه با او بودند خبر داد كه از سوي خداي متعال مأمور است پيامي را به آنان برساند، به نحوي كه اگر آن پيام را نرساند، گويا هيچ چيز از رسالت او را ابلاغ نكرده است.[4]

سپس بر فراز منبري كه از هودج و كجاوه شتران برافراشته شده بود بالا رفت و خطاب به مردم فرمود:

نزديك است كه فراخوانده شوم و پاسخ دهم. شما چه مي‌گوييد؟

گفتند: شهادت مي‌دهيم كه تو ابلاغ كردي، نصيحت نمودي و تلاش كردي، خدايت پاداش نيك دهد.

فرمود: آيا گواهي نمي‌دهيد كه معبودي جز خدا نيست و محمد بنده و فرستاده اوست و اين كه رستاخيز آمدني است و شكّي در آن نيست؟

گفتند: آري گواهي مي‌دهيم.

فرمود: من پيش از شما مي‌روم و بر حوض كوثر وارد مي‌شوم، نيك بنگريد كه پس از من با ثقلين (كتاب و عترت) چگونه رفتار خواهيد كرد.

سپس دست «علي» را گرفت و بالا برد، او را به همه آن مردم شناساند، سپس فرمود: اي مردم! چه كسي از مؤمنان نسبت به خود آنان شايسته‌تر است؟

گفتند: خدا و رسولش داناترند.

فرمود: خداوند مولاي من است و من مولاي مؤمنانم و من به آنان از خودشان شايسته‌ترم و ولايتم بيشتر است، پس هر كه من مولاي اويم، اين علي مولاي اوست «فمن كنتُ مولاهُ فَهذا فعلي مولاه».

حديث غدير را 110 نفر از صحابه، 84 نفر از تابعين و 360 نفر از علما و محدثان نقل كرده‌اند. با وجود اين تواتر، هيچ ترديدي در اصالت و درستي اين حديث باقي نمي‌ماند. گروهي از علما نيز كتاب‌هاي مستقلّي پيرامون حديث «غدير» نگاشته‌اند كه جامع‌ترين و پر سَنَدترين آن‌ها كتاب «الغدير» مرحوم علامه اميني (1320 ـ 1390 ه‍ .ق) است.

اينك بايد ديد مقصود از واژه «مولي» چيست و مولا بودن علي(عليه السلام) به چه معناست؟ شواهد بسياري گواهي مي‌دهد كه مقصود از اين لفظ، پيشوا و رهبر و سرپرست است. به برخي از اين شواهد و قرائن اشاره مي‌شود:

الف: در حادثه غدير، رسول خدا(صلي الله عليه و آله) دستور داد حجّاجي كه همراه وي از حج برمي‌گشتند، در يك زمين خشك و بي آب و آبادي فرود آيند، حرارت آن نيمروز چنان بود كه هر يك از حاضران در آن صحنه، بخشي از عباي خود را زير پا گذاشته بودند و بخشي را روي سرگرفته بودند تا از شدت گرماي خورشيد، نگاهشان دارد.

پيامبر(صلي الله عليه و آله) در آن حالت خاص مي‌خواست نكته‌اي مهم و سرنوشت‌ساز در هدايت امت بيان كند. چه چيزي مهم‌تر از تعيين رهبري كه مايه وحدت مسلمانان و نگهدارنده دين آنان است؟

ب: پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) پيش از ذكر ولايت امام علي(عليه السلام)، از اصول سه‌گانه دين يعني توحيد، نبوت و معاد سخن گفت و از مردم نسبت به آن‌ها اعتراف گرفت، سپس مسأله ولايت امام علي(عليه السلام) را طرح كرد. اعتراف گرفتن نسبت به آن اصول سه‌گانه، ما را به شناخت اهميت پيامي كه رسول خدا مأمور به ابلاغ آن به مردم در «غديرخم» بود، رهنمون مي‌شود. هدف پيامبر(صلي الله عليه و آله) را از نگه داشتن مردم در آن شرايط استثنايي و آن اجتماع عظيم صرفاً توصيه به محبت و مهرورزي به شخص معين نبوده است.

ج: پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) پيش از ابلاغ رسالت الهي در شأن علي(عليه السلام)، از ولايت و مولويت خويش سخن گفت و فرمود: خدا مولاي من است و من مولاي مؤمنانم و من بر آنان از خودشان شايسته‌ترم. ذكر اين مطالب دليل آن است كه مولا بودن علي(عليه السلام) از سنخ مولا بودن پيامبر(صلي الله عليه و آله) است و آن حضرت به فرمانِ خدا، آن مولويت و اولويت را كه خود داشت، براي علي(عليه السلام) هم ثابت كرد.

خلاصه درس

حقيقت امامت نزد اهل سنت، با آن چه نزد شيعه است فرق دارد. اهل سنت به امام به عنوان رئيس يك دولت نگاه مي‌كنند كه مردم يا نمايندگان مردم او را انتخاب مي‌كنند در چنين حاكمي جز برخي صفات معروف، چيزي شرط نيست اما شيعه اماميه به «امامت» به عنوان استمرار وظايف رسالت مي‌نگرند (نه خود رسالت، چون با رحلت پيامبر(صلي الله عليه و آله)، نبوت و پيامبري ختم شد). دست يافتن به چنين مقامي يك سلسله صلاحيت‌هاي بالا مي‌طلبد كه كسي آن‌ها را نمي‌يابد مگر آن كه تحت عنايت‌هاي ويژه الهي قرار گيرد.

در شكل و ساختار حكومت و رهبري پس از پيامبر(صلي الله عليه و آله)، دو نظريه و جهت‌گيري ميان مسلمانان رواج دارد:

1. اين كه شكل حكومت، انتصابي است و امام پس از پيامبر(صلي الله عليه و آله)، به فرمان خدا و از سوي پيامبر(صلي الله عليه و آله) تعيين مي‌شود.

2. كار به دست مردم و انتخاب آنان سپرده مي‌شود، به يكي از شكل‌هايي كه گفته خواهد شد.

دلايل تعيين امام از سوي پيامبرعبارت است از:

1. محال بودن ترك امت بدون پيشوا؛

2. امت اسلامي و خطر سه جانبه؛

3. تعيين امام در احاديث پيامبر(صلي الله عليه و آله) .

 
[1] . مسند احمد، ج 1، ص 159؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 406؛ تفسير طبري (جامع البيان)، ج 19، ص 74 ـ 75؛ تفسير سوره شعراء، آيه 214.

[2] . صحيح بخاري، ج 6، ص 3، در حوادث جنگ تبوك؛ صحيح مسلم، ج 7، ص 120، باب فضائل امام علي(عليه السلام)؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 55؛ مسند احمد، ج 1، صص 173، 175، 177، 179، 182، 185 و230 ... ؛ سيره ابن هشام، ج 4، ص 163، غزوه تبوك.

[3] . ر.ك: مريم: 53؛ اعراف: 142؛ طه: 29.

[4] . مائده: 67.


| شناسه مطلب: 85360







نظرات کاربران