امامت 2 امامت 2 امامت 2 بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
امامت 2 امامت 2 امامت 2 امامت 2 امامت 2

امامت 2

ساختار دوم: سپردن کار به مردم بحث گذشته روشن ساخت که شکل حکومت پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) همان شکلِ انتصاب کسی به امامت است که پس از رسول خدا، خلأ وجودی او را پر کند. گروهی از مردم معتقدند کار حکومت پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله) به انتخ

ساختار دوم: سپردن كار به مردم

بحث گذشته روشن ساخت كه شكل حكومت پس از رحلت پيامبر(صلي الله عليه و آله) همان شكلِ انتصاب كسي به امامت است كه پس از رسول خدا، خلأ وجودي او را پر كند. گروهي از مردم معتقدند كار حكومت پس از پيامبر(صلي الله عليه و آله) به انتخاب مردم واگذار شده و خليفه به يكي از راه‌هاي زير انتخاب و تعيين مي‌شود:

1. اجماع مسلمانان؛

2. شوراي مهاجرين و انصار؛

3. بيعت اهل حلّ و عقد.

اما بررسي مختصر اين سه شيوه:

1. اجماع مسلمانان

نظريه اجماع مسلمين بر رهبري يكي از مسلمانان به صورت عملي حتي براي يك بار هم تحقق نيافته است. خلافت ابوبكر، نتيجه مشاركت مردم در انتخاب او براي حكومت نبوده، بلكه تنها چهارنفر او را انتخاب كردند، يعني عمر بن خطاب و ابوعبيده از مهاجران و بشير بن سعد و اُسيد بن حُضير از انصار. بزرگان صحابه و چهره‌هاي شاخص، مانند امام علي بن ابي طالب، مقداد، ابوذر، حذيفة بن يمان، اُبي بن كعب، طلحه و زبير و ده‌ها نفر ديگر از صحابه در آن مجلس حضور نداشتند. خزرجي‌ها هم با آن كه در سقيفه حضور داشتند، از بيعت با ابوبكر امتناع كردند.[1] پس هيچ اجماعي بر خلافت ابوبكر، شكل نگرفت.

وقتي وضع تعيين ابوبكر چنين باشد، خلافت ديگران روشن است، چرا كه ابوبكر، عمر را براي جانشيني خود تعيين كرد، جماعتي از صحابه بر اين تعيين و نصب اعتراض كردند.[2] اگر تعيين عمر از سوي ابوبكر صرفاً يك پيشنهاد و معرّفي نامزد بود، جايي براي اعتراض صحابه نبود.

تعيين خليفه سوم از راه شورايي مركب از شش نفر صورت گرفت كه از طرف خليفه دوم تعيين شدند و اين نوعي تعيين خليفه بود كه ديگران را از مراجعه به آراي عمومي بازداشت.

از جمله موانعي كه تحقق اجماع مسلمين را غير عملي مي‌سازد، پراكندگي مسلمانان در اطراف دنياست و اين مسأله، كار اجماع بر يك شخص معيّن را محال يا دشوار مي‌سازد.

2. آيا شوري اساس حكومت است؟

برخي از اهل سنت كوشيده‌اند ساختار حكومت اسلامي بر پايه شورا را به منزله رفراندوم و مراجعه به آراي عمومي ترسيم كنند و به دو آيه استدلال كرده‌اند:

آيه اول: {وَشاوِرْهُمْ فِي اْلأَمْرِ}[3]; «در كارها با مردم مشورت كن.»

خداوند، به پيامبر خود دستور مي‌دهد مشورت كند، تا به امت آموزش دهد در كارهاي مهم خود از جمله خلافت، مشورت كنند.

پاسخ آن است كه اولاً: آيه، خطاب به حاكمي است كه حكومتش مستقر شده است. بيشترين چيزي كه از آيه مي‌توان برداشت كرد، اين است كه مشاوره با مردم از وظايف همه حاكمان است. اما اين كه خلافت با همين مشورت تحقق يابد، با اين آيه نمي‌توان بر آن استدلال كرد.

ثانياً: آن چه از آيه به دست مي‌آيد اين است كه مشورت، هيچ تكليفي براي حاكم نمي‌آورد، بلكه او آراء و انديشه‌هاي مختلف را بررسي مي‌كند و آن چه به نظرش سودمند مي‌آيد انتخاب مي‌كند. خود خداوند در همين آيه مي‌فرمايد:

«پس چون تصميم گرفتي بر خدا توكل كن» كه نشان مي‌دهد تصميم اصلي و نتيجه‌گيري از آراء و عمل به آن چه بيشتر به صلاح است، به خود مشورت كننده بر مي‌گردد. اما اگر هنوز رئيسي وجود نداشته باشد، آيه بر آن منطبق نيست، چون در انتخاب خليفه كسي نيست كه از افراد مشورت خواهي كند تا در جريان آراي آن‌ها قرار گيرد و آن‌ها را ارزيابي كند و مفيدترين را برگزيند.

آيه دوم: {وَأَمْرُهُمْ شُوري بَيْنَهُمْ}[4]; «كارهايشان به صورت مشورت در ميان آن‌هاست.»

با اين بيان كه «امر» به «هُم» (آنان) اضافه شده و مفيد معناي عام و شامل است (همه كارهايشان) كه خلافت هم از آن جمله است و معناي آيه اين مي‌شود كه: شأن مؤمنان در هر موردي، مشورت بين خودشان است.

پاسخ اين استدلال آن است كه آيه، دستور مي‌دهد در كارهايي كه مربوط به مؤمنين است مشورت كنند. اما اين كه تعيين خليفه هم از امور مربوط به مردم باشد اين آغاز بحث است.

سنت نبوي و دوازده امام

پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) تنها به نصب علي(عليه السلام) به منصب امامت و ولايت بسنده نكرده و نيز به ارجاع امت به اهل بيت و عترت پاك خويش اكتفا نكرده، بلكه تعداد اماماني را هم كه پس از او يكي پس از ديگري عهده دار خلافت مي‌شوند بيان كرده است تا براي كسي هيچ شك و ترديدي باقي نماند. اين نكته در كتب صحاح و مسند اهل سنت به صورت‌هاي مختلف بيان شده است كه به برخي اشاره مي‌كنيم.

جابر بن سمره گويد: شنيدم رسول خدا(صلي الله عليه و آله) مي‌فرمود:

 

«اسلام همواره عزيز است، تا دوازده خليفه. سپس سخني گفت كه نفهميدم، از پدرم پرسيدم چه فرمود: گفت: همه از قريش‌اند.»[5]

نيز از او روايت شده كه شنيدم پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) مي‌فرمود:

«اين دين پيوسته تا قيامت برپاست، يا تا وقتي كه دوازده خليفه كه همه از قريش اند، بر شما حاكم باشند.»[6]

از جابر روايت شده كه: شنيدم رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در حجة الوداع مي‌فرمود:

 

«اين دين همواره بر مخالفانش غالب است و هيچ مخالف و جدا شونده‌اي به آن زيان نمي‌زند تا آن كه دوازده خليفه از امّتم بگذرد. سپس چيزي فرمود كه نفهميدم. به پدرم گفتم: چه فرمود؟ گفت: فرمود: همه از قريش‌اند.»[7]

 

اين دوازده خليفه كيانند؟ پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) آنان را با اين خصوصيات معرفي كرد:

ـ همواره اسلام تا دوازده خليفه عزيز است.

ـ اسلام همواره عزيز و سربلند است تا دوازده خليفه.

ـ دين پيوسته برپاست تا قيامت برپا شود، يا دوازده خليفه بر آنان حكومت كنند.

ـ پيوسته دين بر مخالفان پيروز است، تا آن كه دوازده خليفه از امتم بگذرند.

ـ پيوسته اين امر صالح است، تا دوازده امير.

ـ مردم همواره در خيرند، تا دوازده خليفه.

شارحان احاديث، در اين كه اين امامان چه كساني‌اند اختلاف دارند. مقصود رسول خدا(صلي الله عليه و آله) از اين سخن، دوازده امام از اهل بيت و عترت اوست، چون اين احاديث را نمي‌توان بر خلفاي پس از پيامبر از صحابه حمل كرد، زيرا كمتر از دوازده نفرند. بر حكام اموي هم نمي‌توان حمل كرد، چون هم تعدادشان بيش از دوازده نفر است، هم جز عمر بن عبدالعزيز، همه اهل ستم بودند، هم از غير بني هاشم بودند و پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرموده كه همه از بني هاشم اند (در روايت عبدالملك از جابر).

همچنين نمي‌توان بر خلفاي بني عباس حمل كرد، چون هم تعدادشان بيش از آن عدد است، هم قول خداي سبحان را كه اجر رسالت را مودّت خويشاوندان پيامبر(صلي الله عليه و آله) قرار داده است و هم حديث كساء را، كمتر مراعات كردند. پس ناچار بايد بر امامان دوازده گانه از اهل بيت و عترت او حمل شود، چون آنان داناترين اهل زمان خويش بودند و از همه بزرگوارتر، پرهيزكارتر، با تقواتر، با شرافت‌تر و از نظر حسب و نسب از همه برتر و نزد خدا از همه گرامي‌تر بودند و علوم آنان از طريق پدرانشان به جدشان پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) وصل بود و با وراثت، علم لدني داشتند.

خصوصيات ياد شده در روايات، در ميان امت اسلامي جز در ائمه دوازده گانه كه نزد شيعه و سني معروفند، يافت نمي‌شود، به ويژه آن چه دلالت مي‌كند كه وجود امامان تا پايان روزگار باقي است و روشن است كه آخرين امام، مهدي منتظر(عليه السلام) است كه ظهور او از نشانه‌هاي قيامت به شمار مي‌رود.

اوصاف امام

امامت نزد شيعه، مفهومي غير از مفهوم آن نزد اهل سنت دارد. شيعه امامت را استمرار وظايف رسالت مي‌داند، امام هر چند كه پيامبر نيست و به او وحي نمي‌شود، ليكن وظايف پيامبر را بر عهده دارد، پر كردن اين خلأ، در گرو داشتن شرايط و ويژگي‌هايي به شرح زير است:

الف. عصمت

در امام، شرط است كه از خطا و لغزش معصوم باشد. همان دليلي كه ما را معتقد به عصمت در پيامبر(صلي الله عليه و آله) مي‌كند، دليل اعتقاد به عصمت در امام است، زيرا از مسؤوليت‌هاي مهم امام، پر كردن خلأهاي عظيم پس از رحلت پيامبر(صلي الله عليه و آله) است و اين جز با برخورداري از همه شايستگي‌ها و كفايت‌هايي كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) از آن برخوردار بود، تحقق نمي‌يابد، يعني آشناي به كتاب و سنت طبق واقع، عالم به حكم موضوعات نوپديد، با شناختي واقعي و مدافع دين و پاسخگوي شبهات شبهه افكنان. پس آن چه دلالت مي‌كند كه پيامبر بايد در مقام ابلاغ رسالت مصون باشد، در همين جا هم وجود دارد.

عصمت امام در قرآن كريم

آيه ابتلاء، به روشني دلالت مي‌كند كه ظالمان به امامت نمي‌رسند:

 

{وَإِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمات فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمِينَ}[8]

به ياد آور زماني را كه خداوند، ابراهيم را با كلماتي آزمود. ابراهيم آن‌ها را به پايان رسانيد، خداوند فرمود، من تو را پيشواي مردم قرار مي‌دهم. گفت: از ذريه و فرزندان من؟ فرمود: عهد من به ستمگران نمي‌رسد.

 

مقصود از امامتي كه خداي سبحان به ابراهيم و ذريه او عطا كرد، غير از نبوت بود. ابراهيم، امامت را براي نسل خود طلبيد، خداوند دعايش را مستجاب كرد، ولي ظالمان را استثنا نمود. مراد از غير ظالمين كسي است كه در طول عمر ظلم نكرده باشد.

حضرت ابراهيم امامت را براي برخي از ذريه خويش درخواست كرد، يعني كسي كه در طول عمر پاك بوده و قبل از تصدّي امامت و پس از آن، هيچ انحراف از حق و تجاوز از راه درست، از او ديده نشده است.

ب. اعلميت

امام بايد از همه مردم نسبت به قرآن و سنت و معارف و احكام داناتر باشد، تا امت به آستانه او روي آورند. منصب امامت، مثل منصب‌هاي دنيوي يك مقام عرفي نيست، بلكه رياست عام براي تدبير امور و دنياي مردم است. لازمه‌اش آن است كه امام، نسبت به آن چه به وي رجوع مي‌كنند، از همه داناتر باشد.

ج. برترين مردم

امام بايد از همه امت برتر باشد، چون يا مساوي با مردم است، يا ناقص‌تر از آنان است، يا برتر از آنان. مطلوب همين سومي است. اولي كه محال است، زيرا اگر همتاي مردم باشد، ترجيح او بر ديگري براي امامت محال و بي دليل است. دومي هم محال است، چون عقلاً زشت است كه مفضول بر فاضل مقدم داشته شود.

طبق اين حكم و قاعده، امام بايد در دانش و دين، در كرم و شجاعت و همه فضايل روحي و جسمي برتر باشد.

 
[1] . تاريخ طبري، ج3، ص210؛ سيره ابن هشام، ج2، ص660.

[2] . الامامة والسياسة، ج1، ص24 ـ 25.

[3] . آل عمران: 159.

[4] . شوري: 38.

[5] . صحيح مسلم، ج 6، ص 3.

[6] . مسند احمد، ج 5، ص 86 و 89.

[7] . مسند احمد، ج 5، ص 78 و 90؛ مستدرك، ج 3، ص 618.

[8] . بقره: 124.


| شناسه مطلب: 85361







نظرات کاربران