اهل بیت
اهل بیت(علیهم السلام) کلمه «اهل» به صورت مضاف در مورد کسی که ارتباطی قوی با مضافٌ الیه دارد به کار می‌رود. اهل امر و نهی کسانی‌اند که عهده‌دار حکومت و برانگیختن و بازداشتن‌اند. مثلاً اهل انجیل کسانی‌ هستند که ب
اهل بيت(عليهم السلام)
كلمه «اهل» به صورت مضاف در مورد كسي كه ارتباطي قوي با مضافٌ اليه دارد به كار ميرود. اهل امر و نهي كسانياند كه عهدهدار حكومت و برانگيختن و بازداشتناند. مثلاً اهل انجيل كساني هستند كه به اين كتاب اعتقاد دارند.
وقتي لفظ اهل به كلمهاي اضافه ميشود، مقصود از آن همان مضاف است كه پيوند خاصّي با مضافٌ اليه دارد. اهلِ يك شخص، يعني ويژه ترين افراد نسبت به او. اهل مسجد يعني آنان كه زياد به مسجد رفت و آمد ميكنند و...
اهل بيت(عليهم السلام) در لغت
ابن منظور گويد: اهل بيت يعني ساكنان آن خانه، اهلِ مرد يعني ويژه ترين افراد نسبت به او، اهل بيت پيامبر يعني همسران، دختران و داماد او يعني علي(عليه السلام). و گفته شده كه زنان پيامبر و مرداني كه از خانواده اويند، اهل بيتاند.[1]
راغب در مفردات گويد: اهلِ مرد يعني كساني كه با او خويشاوند يا هم كيش يا هم شهري يا هم رشته و صنعتاند. وقتي به صورت مطلق، «اهل بيت» گفته ميشود، متعارف در خاندان پيامبر(صلي الله عليه و آله) است.[2]
مفهوم اهل بيت در لغت يعني كساني كه ارتباط مستحكمي با خانه دارند و اهلِ مرد، يعني آنان كه پيوند نسبي يا سببي يا غير آن با او دارند.
مفهوم «اهل» همان معناي عام است كه شامل همه كساني ميشود كه از راه نسب و سبب يا جز آنها، نوعي رابطه با شخص و خانواده او دارند، چه همسر و فرزندان باشند يا ديگران و اختصاص دادن آن به همسر، وجهي ندارد.
اهل بيت(عليهم السلام) در احاديث پيامبر(صلي الله عليه و آله)
احاديث پيامبر(صلي الله عليه و آله) چهره حقيقت را نشان ميدهد. پيامبر اكرم عنايت ويژهاي به معرفي اهل بيت داشت. وي اهل بيت را با راههاي مختلف معرفي كرد. محدّثان و مفسّران نيز به مناسبتهاي مختلف و در جاهاي گوناگون، عنايت ويژهاي به معرفي خاندان پيامبر(صلي الله عليه و آله) نشان دادهاند.
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) از سه راه اهل بيت را شناسانده است:
1. تصريح به نام كساني كه آيه تطهير[3] در باره آنان نازل شده است، تا مورد نزول، با اسم و رسم مشخص شود.
2. همه كساني را كه آيه در باره آنان نازل شده، زير كساء وارد و ديگران را منع كرد و با دست به آسمان اشاره نموده و فرمود: «خدايا، هر پيامبري خانداني دارد، خانواده من هم اينهايند»، كه بحث آن خواهد آمد.
3. چندين ماه هرگاه براي نماز بيرون ميآمد، از خانه فاطمه ميگذشت و ميفرمود: اي اهل بيت، نماز! «همانا خداوند خواسته است كه پليدي را از شما خاندان بزدايد و شما را كاملاً پاك سازد.»
مرجعيت علمي اهل بيت(عليهم السلام)
بحث از شكل خلافت پس از پيامبر(صلي الله عليه و آله) به دو گونه مطرح ميشود:
اول: بحث از حكومت در مرحله خاصي از زمان، يعني اين كه آيا خلافت از جانب پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) ، امري انتصابي بود، يا به اصحاب سپرده شده بود؟ اين گونه بحث، يك بحث صرفاً تاريخي است كه زمان آن گذشته است.
دوم: اين كه مرجعيت علمي پس از رحلت پيامبر(صلي الله عليه و آله) ، آيا در اهل بيت(عليهم السلام) تجسم و تبلور يافته بود يا در ديگران؟ و آيا وظيفه هر مسلمان در هر زمان و قرن، تمسك به ائمه اهل بيت(عليهم السلام) به عنوان يكي از «ثقلين» است، يا تمسك به ديگران؟ اين بحث، هميشه تازه است و شايسته تأمل است.
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) همواره هشدار ميداد و دعوت به تمسك به كتاب و عترت ميكرد. اين صراحت دارد در اين كه مرجعيت علمي، افزون بر رهبري سياسي، منحصر به اهل بيت(عليهم السلام) است و مسلمانان بايد در حوادث و پيشامدهاي ديني و هر آن چه به دينشان مربوط ميشود، به آنان روي آورند. در اين زمينه برخي از احاديث را ميآوريم:
1. حديث ثقلين
پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) كه فرمود:
«اي مردم! من در ميان شما دو چيز باقي گذاشتم كه اگر به
آن روي آوريد هرگز گمراه نميشويد: كتاب خدا و عترتم
اهل بيتم.»
آن روي آوريد هرگز گمراه نميشويد: كتاب خدا و عترتم
اهل بيتم.»
و نقلهاي ديگري نزديك به اينها.
اين سخن را بارها پيامبر فرمود: در بازگشت از طائف، روز
عرفه در حجة الوداع، روز غديرخم، بر فراز منبرش در مدينه، در
اتاق خودش در ايام بيماري در حالي كه اتاق پر از جمعيت بود.
اين حديث با سندهاي مختلف از زبان بيست و چند صحابي نقل شده است.[4]
عرفه در حجة الوداع، روز غديرخم، بر فراز منبرش در مدينه، در
اتاق خودش در ايام بيماري در حالي كه اتاق پر از جمعيت بود.
اين حديث با سندهاي مختلف از زبان بيست و چند صحابي نقل شده است.[4]
اين حديث، عصمت عترت پاك پيامبر(صلي الله عليه و آله) را ميرساند، چرا كه عترت با قرآن قرين شده است. قرآن، كتابي است كه از هيچ سو باطل به آن راه ندارد، چگونه ممكن است قرينها و همتاهاي قرآن، در سخن و حكم و داوري و تأييد، به خطا روند؟
2. حديث سفينه
پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) فرمود:
«مَثَلِ اهل بيت من در امتم، همچون مثلِ كشتي نوح است، هر كه بر آن سوار شود نجات يابد و هر كه عقب بماند هلاك شود.»[5]
آن حضرت، خاندان خود را به كشتي نوح تشبيه كرده، در اين كه هر كه در دين به آنان روي آورد و اصول و فروع دين را از آنان بياموزد، از عذاب دوزخ رها ميشود. وقتي كه شأن و منزلت عالمان اهل بيت چنين باشد، پس به كجا ميرويد؟ ابن حجر ميگويد: وجه تشبيه آنان به كشتي آن است كه هر كس آنان را دوست بدارد و بزرگ بشمارد و به شكرانه نعمت الهي، از روش عالمان اين خاندان پيروي كند، از ظلمت مخالفتها ميرهد و هر كه تخلف كند در درياي ناسپاسي نعمتها غرق ميشود و در دشتهاي طغيان هلاك ميگردد.[6]
3. اعتراف پيشوايان مذاهب به افقهيّت اهل بيت(عليهم السلام)
بسياري از علماي قديم و جديد اهل سنت به فقيهتر و دينشناستر بودن امامان اهل بيت(عليهم السلام) اعتراف كردهاند. در اين جا چند نمونه اندك از آن بسيار ياد ميشود:
ابن عساكر از ابي حازم نقل ميكند كه گفته است: هيچ هاشمي را برتر از علي بن الحسين نديدم و هيچ كس را افقه از او نديدهام.[7]
شافعي گفته است: علي بن الحسين، فقيهترين فرد اهل بيت
است.[8]
است.[8]
عبدالله بن عطا گفته است: هرگز دانشمندان را نزد هيچ كس همچون ابوجعفر باقر(عليه السلام) كم دانش نديدهام. حكم بن عتيبه را با همه جلالتي كه داشت، همچون شاگردي ديدم.[9]
ابوحنيفه گفته است: من كسي را فقيهتر از جعفر بن محمدصادق(عليه السلام) نديدهام.[10]
پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) در حالي از دنيا رفت كه دو يادگار نفيس (كتاب و عترت) به يادگار گذاشت، تا امت در حل مشكلات خود به آنها رجوع كنند و مقصود از اهل بيت را هم معين كرد و در موارد متعددي آنان را به امت شناساند.
[1] . لسان العرب، ج 11، ص 29 واژه «اهل».
[2] . مفردات راغب، ص29.
[3] . احزاب: 33.
[4] . همين بس كه «دار التقريب بين المذاهب الاسلاميه» با نشر كتابي همه منابع اين حديث را آورده است. از جمله: صحيح مسلم، ج 7، ص 122؛ سنن ترمذي، ج 2، ص 207؛ مسند احمد، ج 3، ص 17، 26 و 59 و ج 4، ص 366 و 371 و ج 5، ص 182 و 189؛ مير حامدحسين هندي نيز اسناد اين حديث و سخن بزرگان را در باره آن در شش جلد از كتاب عظيم خود (عبقات الانوار) آورده است.
[5] . ر.ك: غاية المرام، بحراني، ص 417 ـ 434؛ المراجعات، نامه 8.
[6] . الصواعق المحرقه، ص 191، باب 11.
[7] . سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 394.
[8] . شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 15، ص 274.
[9] . حلية الأولياء، ج 3، ص 186.
[10] . تهذيب الكلمات، ج 5، ص 79.