غیبت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
غیبت بعضی از پیامبران در امت‌های پیشین علّت غیبت امام مهدی(علیه السلام) از اسرار الهی است که به حقیقت آن نمی‌توانیم پی ببریم. برای غیبت موقّت، نمونه‌هایی از زندگی اولیای خدا در گذشته و امت‌های پیشین وجود دارد. مثلاً موسای کلیم(علیه
غيبت بعضي از پيامبران در امتهاي پيشين
علّت غيبت امام مهدي(عليه السلام) از اسرار الهي است كه به حقيقت آن نميتوانيم پي ببريم. براي غيبت موقّت، نمونههايي از زندگي اولياي خدا در گذشته و امتهاي پيشين وجود دارد. مثلاً موساي كليم(عليه السلام) چهل روز از امت خويش غايب شد و همه آن مدت را در ميقات گذراند.[1] حضرت مسيح به خواست خدا از چشم امتش پنهان شد و دشمنانش نتوانستند او را بكشند و از بين ببرند.[2] حضرت يونس(عليه السلام) نيز مدتي از ميان قوم خود پنهان بود.[3]
پس غيبت امام زمان(عليه السلام) از ديدهها، موضوع تازهاي نيست و اين غيبت هر چه هم به درازا بكشد نميتواند بهانه انكار اصل وجود مهدي(عليه السلام) گردد.
در حدّ فكر بشري ما، شناخت فلسفه غيبت ممكن است و آن اين است كه از آن جا كه خداوند متعال اراده فرموده كه بسط عدالت و گسترش توحيد را در سطح جهان به وسيله او قرار دهد و اين آرزوي بزرگ و آرمان متعالي پس از گذشت مدت زماني تحقق پذير خواهد بود. اگر آن امام در ميان مردم آشكار باشد و با آنان زندگي كند، پيش از آنكه مقدمات و زمينه لازم و مناسب آن فراهم گردد، سرانجام و سرنوشت او سرنوشت پدران بزرگوارش خواهد بود، يعني شهادت. و پيش از آنكه آن هدف و آرمان بزرگ به دست او تحقق يابد كشته خواهد شد.
امام باقر(عليه السلام) فرمود: حضرت مهدي(عليه السلام) پيش از ظهورش غيبتي خواهد داشت. راوي پرسيد: براي چه؟ فرمود: از بيم كشته شدن.[4] يعني غيبت، براي جلوگيري از كشته شدن پيش از تحقق آن هدف مورد انتظار است.
در روايات، جهات ديگري هم براي غيبت او ذكر شده است، همچون آزمايش و امتحان مردم در عصر غيبت، تا معلوم شود تا چه حدّ در راه ايمان و اعتقاد، ثابت قدم و استوارند.[5]
امام مهدي(عليه السلام) و طول عمر
امام مهدي(عليه السلام) در سال 255 هجري متولد شد. بنا براين عمر او هم اكنون بيش از يازده قرن است. پذيرش اين عمر طولاني با توجه به قدرت مطلقه خداوند، هيچ مشكل نيست. آنان كه طول عمر امام زمان را مشكلي در راه اعتقاد به وجودش ميشمارند، از قدرت نامتناهي خداوند غافلند.
افزون بر اين كه در امتهاي پيشين، دراز عمرهاي بسياري بوده كه قرآن كريم هم از آنان ياد كرده است. قرآن ميگويد: نوح در ميان قوم خود نهصد و پنجاه سال زيست.[6] دانش امروز سعي ميكند كه مشكل طول عمر انسان را از راههاي علمي و درماني و بهداشتي حل كند. اگر موانع طول عمر انسان برطرف شود، انسان ميتواند مدتي طولاني عمر كند. خداوند ميتواند عمر هر كس را كه بخواهد تا روز قيامت دراز كند.
علايم ظهور امام منتظر(عليه السلام)
هيچ كس وقت ظهور امام مهدي(عليه السلام) را نميداند. اين حقيقت، مثل هنگام روز قيامت از اسرار الهي است و جز خدا كسي آن را نميداند. از اين رو نبايد حرف كساني را كه ميپندارند زمان ظهور امام مهدي(عليه السلام) را ميدانند، يا وقتي را تعيين ميكنند يا مدّت خاصّي را مشخّص ميسازند پذيرفت، كه در حديث است «كَذِبَ الوقّاتون»،[7] تعيين كنندگان وقت، دروغ ميگويند.
اگر از مسأله تعيين وقت ظهور امام زمان(عليه السلام) بگذريم، بايد گفت رواياتي هست كه نشانههاي كلّي ظهور آن حضرت را بيان ميكند. اين نشانهها دو گونهاند:
1. علايم قطعي و حتمي؛
2. علايم غيرحتمي.
تفصيل آنها را بايد از كتابها و مجموعههاي مربوط به امام مهدي(عليه السلام) خواستار شد.
آثار سازنده وجود امام منتظر(عليه السلام)
وجود امام معصوم در جامعه و حضورش ميان مردم، از الطاف بزرگ الهي است، چون او سبب هدايت مردم است. اگر مردم، اين مظهر آشكار لطف الهي را با آغوش باز بپذيرند و دور او جمع شوند، از آثار وجود پربركت او بهرهمند ميشوند، وگرنه از استفاده كامل و تام از وجود شريف او محروم ميگردند. در آن صورت، سبب محروميت آنان نيز خودشانند، نه خدا و نه امام. در عين حال، وجود آن حضرت، آثار سازندهاي دارد كه به برخي از آنها اشاره ميشود:
اول: غيبت به اين معني نيست كه در كارها دخالت نكند و از وجود
او بهره برده نشود. رواياتي ميگويد او در ايّام حج، در مراسم حج
شركت ميكند، حج ميگزارد و با مردم همنشيني ميكند، در مجالس حاضر ميشود، درماندگان را نجات ميدهد، بيماران را عيادت ميكند و گاهي خودش مشكلات مردم را حلّ ميكند، هر چند مردم او را نميشناسند.
او بهره برده نشود. رواياتي ميگويد او در ايّام حج، در مراسم حج
شركت ميكند، حج ميگزارد و با مردم همنشيني ميكند، در مجالس حاضر ميشود، درماندگان را نجات ميدهد، بيماران را عيادت ميكند و گاهي خودش مشكلات مردم را حلّ ميكند، هر چند مردم او را نميشناسند.
دوم: در عصر غيبت، همه مردم به او دسترسي ندارند. ولي چنين نيست كه خواص هم به او دسترسي نداشته باشند! بلكه روايت بر خلاف آن دلالت ميكند. صالحاني از امت، لياقت تشرف به حضورش و استفاده از نور وجودش را مييابند، در نتيجه مردم هم به واسطه آنان از وجود او بهرهمند ميشوند.
سوم: اعتقاد به وجود يك پيشواي زنده، اثر عميقي در حفظ نظام و بقاي رسالت دارد، در صورتي كه دسترسي به اين پيشوا چه آسان و چه دشوار، فراهم باشد. در مورد پيشوايي كه در ميان جامعه باشد و به صورت مستقيم، مسؤوليت رهبري را بر عهده بگيرد حرفي نيست. مهم آن است كه به دلايلي پيشوا از جامعه دور باشد، ولي آن جامعه به حيات او و بازگشت دوبارهاش اعتقاد داشته باشد. چنين اعتقادي نسبت به چنين پيشوايي اثري عظيم دارد.
در تاريخ، ملتها و امتهايي بودهاند كه انقلابهايي داشتهاند. هرگاه پيشوا، زنده باشد، هر چند كه رهبري را در دست نداشته باشد، تشكيلات و سازمان سر پا ميماند. اما وقتي از دنيا ميرود، امور از هم گسسته ميشود و شورش پديد ميآيد. بهترين مثال براي اين كه وجود رهبر، نگهدارنده رسالت و موجب همبستگي پيروان است، داستان نبرد اُحد است. در اثناي نبرد، صدايي برخاست كه «محمد كشته شد!».
در همان لحظه كه مسلمانان سرگرم نبرد با متجاوزان بودند اين صدا
و خبر پخش شد. همين كه پخش شد پيشوا مرده است، آرايش
صفوف به نحوي گسيخته شد كه هر كس ميدان را رها كرد و به
سويي گريخت، تا آن جا كه بعضي هم به فكر افتادند به دشمن بپيوندند. وقتي خبر كشته شدن پيامبر(صلي الله عليه و آله) تكذيب شد و مسلمانان يقين كردند
كه رهبرشان سالم است و بعضي خودشان پيامبر(صلي الله عليه و آله) را ديدند، دو باره گرد آمدند و پيرامون رسول خدا(صلي الله عليه و آله) جمع شدند و به نبرد و دفاع پرداختند.
در همان لحظه كه مسلمانان سرگرم نبرد با متجاوزان بودند اين صدا
و خبر پخش شد. همين كه پخش شد پيشوا مرده است، آرايش
صفوف به نحوي گسيخته شد كه هر كس ميدان را رها كرد و به
سويي گريخت، تا آن جا كه بعضي هم به فكر افتادند به دشمن بپيوندند. وقتي خبر كشته شدن پيامبر(صلي الله عليه و آله) تكذيب شد و مسلمانان يقين كردند
كه رهبرشان سالم است و بعضي خودشان پيامبر(صلي الله عليه و آله) را ديدند، دو باره گرد آمدند و پيرامون رسول خدا(صلي الله عليه و آله) جمع شدند و به نبرد و دفاع پرداختند.
در ميدان كارزار، تلاش گروهي از رزمندگان فداكار آن است كه پرچم را در برابر هجوم دشمنان همچنان برافراشته نگاه دارند، چون افراشته بودن پرچم، اميد را در دل سپاه زنده نگه ميدارد. وجود فرمانده لشكر نيز در مقرّ فرماندهي همين نقش را دارد، هر چند ساكت و آرام باشد. اما وقتي خبر كشته شدن فرمانده در ميان سپاهيان پخش ميشود، هر چه هم لشكر عظيم باشد، يك باره از هم ميپاشد، گويا روح از پيكرشان جدا شده است.
رئيس يك گروه يا كشور، تا زنده است، چه در سفر باشد و يا
چه در رختخوابش خوابيده باشد، مايه حيات و حركت و نظم
و آرامش است، ولي شنيدن خبر مرگ او، موجب نوميدي در همه ميشود.
چه در رختخوابش خوابيده باشد، مايه حيات و حركت و نظم
و آرامش است، ولي شنيدن خبر مرگ او، موجب نوميدي در همه ميشود.
شيعيان بر اساس اعتقادشان به اين كه امام زمان(عليه السلام) زنده است هر چند ديده نميشود، خود را تنها نميبينند، پيوسته چشم به راه بازگشت آن مسافر عزيزياند كه دلها براي او ميتپد. اثر رواني اين ايده و آماده ساختن مردم براي آن انقلاب بزرگ، قابل درك است.
ليكن اگر آن پيشوا اصلاً وجود نداشته باشد و مردم منتظر تولد او در آينده باشند، وضع خيلي فرق ميكند.
بر اساس اعتقاد همه شيعيان، امام زمان(عليه السلام) پيوسته و در دوران غيبت، مراقب اوضاع پيروان خويش است و طبق الهام خدايي، از اوضاع همه آنان آگاه است و به تعبير روايات، هر هفته از جدول كارها و اعمال و سخنان آنان آگاه ميشود.[8]
اين تفكر، سبب ميشود همه پيروان پيوسته در يك حالت آمادگي باشند و در كارهايشان توجه داشته باشند كه زير نظر هستند، اثر تربيتي اين نوع از تفكر، انكار ناپذير است.