صحابه و تابعین
اهل سنت همه صحابه را عادل می‌دانند و هیچ نقد و بررسی را نمی‌پذیرند. در نظر آنان همه روایات صحابه حجت است، بدون بررسی و تحقیق از حالات و رفتارشان در طول زندگی. آیا این مسأله کلیت دارد، یا برخی از آنان عدالت نداشته‌اند؟ تعریف صحابه و تا
اهل سنت همه صحابه را عادل ميدانند و هيچ نقد و بررسي را نميپذيرند. در نظر آنان همه روايات صحابه حجت است، بدون بررسي و تحقيق از حالات و رفتارشان در طول زندگي.
آيا اين مسأله كليت دارد، يا برخي از آنان عدالت نداشتهاند؟
تعريف صحابه و تابعين
سخن علماي اهل سنت در تعريف صحابي مختلف است:
سعيد بن مسيب گويد: صحابي كسي است كه يكي دو سال با پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) بوده و در يكي دو جنگ با او شركت داشته است.
احمد بن حنبل گويد: صحابي پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) كسي است كه يك ماه يا يك روز، يا يك ساعت با او همنشيني داشته يا او را ديده است.
بخاري گويد: هر كس با پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) همنشيني كرده يا او را ديده است، از اصحاب اوست.
اما «تابعي» نيز طبق اختلافشان در مفهوم صحابي، تعريفهاي مختلفي دارد. تابعي كسي است كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) را نديده، ولي صحابهاي را كه آن حضرت را ديدهاند، ديده است. پس مفهوم تابعي طبق مفهوم صحابي تعريف و مشخص ميشود.
تأثير همنشيني در جانها
بدون شك همنشيني تأثير ميگذارد، چه همنشين خوب، چه همنشين بد. از اين رو ميبينيم كه گنهكار در قيامت آرزو ميكند كه كاش فلاني را دوست خود نگرفته بود.[1] همان طور كه همنشيني با بدان تأثير منفي بر شخصيت انسان ميگذارد، همنشيني با نيكان نيز در دلها و جانهاي مستعد و قابل، اثر دارد و گاهي او را به مراتب بالا ميرساند.
همنشيني با نيكان اثر سازنده دارد، اما اندازه تأثير آن به اختلافِ اين سه عنصر، متفاوت است: سنّ، استعداد، مدت همنشيني.
وقتي انسان در چهارچوب تربيت قرار ميگيرد، اگر نوجوان يا در ابتداي جواني باشد، دل و جانش همچون زميني خالي است كه هر بذري در آن افشانده شود آن را ميروياند. به خلاف آنجا كه سنّي از انسان گذشته و شخصيت روحي و فكري او شكل گرفته باشد كه تأثيرگذاري بر چنين كساني بسيار دشوار است و همنشيني تأثيري كمتر از گروه اول دارد.
اما اختلاف در استعداد نياز به توضيح ندارد. مردم همچنان كه در آموختن دانش متفاوتند، در پذيرش هدايت الهي هم برابر نيستند. از اين رو دستپروردگان مكتب پيامبر(صلي الله عليه و آله) در ايمان، ايثار، اخلاق و رفتار يكسان نيستند.
اما مقدار همنشيني نيز در اصحاب آن حضرت متفاوت بوده است، برخي از آغاز بعثت تا لحظه رحلت آن حضرت، همراهش بودهاند، بعضي پس از بعثت و قبل از هجرت مسلمان شدند و بسياري از آنان پس از هجرت اسلام آوردند و چه بسا يك سال يا يك ماه يا روزها و ساعتهايي چند توفيق مصاحبت با او را داشتهاند. آيا درست است كه بگوييم همنشيني اندك زمان، اخلاق و افكار ناپسند را از آنان زدوده است و از آنان شخصيتهايي ممتاز و عالي ساخته، به حدي كه فراتر از هرگونه نقد و انتقاد باشند؟
سه عامل ياد شده نشان ميدهد كه تأثير همنشيني با پيامبر(صلي الله عليه و آله) به نحوي نبوده كه همه را از نظر ايمان و فضيلت و تقوا و ايثار و پارسايي و نيكي در يك حدّ قرار دهد. همنشيني صحابه با آن حضرت، هرگز بيشتر و شديدتر از همنشيني همسر نوح و همسر لوط با آن دو مرد بزرگوار نبوده است. زنان اين دو، شبها و روزها با آن دو بودهاند، ليكن متأسفانه هيچ فايدهاي نداشته است. قرآن كريم زن نوح و زن لوط را به عنوان نمونه كافران ياد ميكند كه در كنار دو بنده صالح خدا بودند، اما به آن دو خيانت كردند و اين همنشيني نتوانست آنان را از عذاب الهي برهاند و اهل دوزخ شدند.[2]
صِرف همنشيني علّت تامّه تغيير همنشين به يك انسان عادل صالح خداترس نيست و مانع پرهيز از گناه كوچك يا بزرگ نميشود. بلكه اگر كسي شايستگي هدايت و تصميم بهره گيري داشته باشد، اين همنشيني و مصاحبت ميتواند زمينه ساز آن باشد، پس همنشينيها تأثيرهاي متفاوتي دارد و همه به يك شكل نيست.
عدالت ملكهاي نفساني يا خشيتي الهي است كه در دل انسان
جا ميگيرد و او را از گناه و مخالفت با سنتها و قوانين خدا باز ميدارد و اگر يك بار هم قواي حيواني بر او چيره شود، فوري بر ميگردد
و توبه ميكند و به زودي و دوباره سراغ آن گناه نميرود و به همين خاطر، عادل، با معصوم تفاوت دارد، چون در معصوم، هرگز در
طول عمرش قواي حيواني بر او غلبه نميكند. هرچند قدرت خلاف و گناه در او هست.
جا ميگيرد و او را از گناه و مخالفت با سنتها و قوانين خدا باز ميدارد و اگر يك بار هم قواي حيواني بر او چيره شود، فوري بر ميگردد
و توبه ميكند و به زودي و دوباره سراغ آن گناه نميرود و به همين خاطر، عادل، با معصوم تفاوت دارد، چون در معصوم، هرگز در
طول عمرش قواي حيواني بر او غلبه نميكند. هرچند قدرت خلاف و گناه در او هست.
با توجه به اين واقعيت در ملكه عدالت، چگونه ميتوان نظريه عدالت صحابه را به مجرّد آنكه كسي يك بار يا يك روز و يك ماه يا بيشتر پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) را ديده است پذيرفت؟ پس صحابه هم مثل مردم ديگر يا مثل تابعيناند، ميان آنان خوب و بد و عادل و غيرعادل وجود دارد.
انواع صحابه در قرآن
قرآن كريم، اصحاب پيامبر(صلي الله عليه و آله) را به انواع مختلفي تقسيم ميكند، بدون فرق بين بدري و غير بدري و بين آنكه قبل از حديبيه ايمان آورده باشد يا پس از آن، قبل از فتح به مسلمانان پيوسته باشد يا پس از آن. چهرههاي اصلي اين گروهها از اين قرار است:
1. منافقان شناخته شده (منافقون: 1)؛
2. منافقان نيرنگ باز (توبه: 101)؛
3. بيماردلان (احزاب: 12)؛
4. گوش سپردگان به فتنه گران دشمن (توبه: 45 ـ 47)؛
5. آميزندگان كار خوب و بد (توبه: 102)؛
6. افراد در آستانه ارتداد (آل عمران: 154)؛
7. تسليم شدگان غيرمؤمن (حجرات: 14)؛
8. مؤلفة القلوب (توبه: 60)؛
9. فاسق (حجرات: 6)؛
10. از جبهه گريزان در مقابل كفار (انفال: 15 ـ 16).
اين ده گروه از اصحاب پيامبر(صلي الله عليه و آله) را نميتوان عادل و باتقوا شمرد و آياتِ ستايشگر اهل عدالت و تقوا هم شامل اينان نميشود، وگرنه در مفهوم آيات تناقض پيش ميآيد.
وقتي اين آيات، به آياتِ ستايشگر از مؤمنان ضميمه شود، مفسّر به يك نتيجه روشن ميرسد و آن اين كه صحابه پيامبر(صلي الله عليه و آله) ، برخي صالح بودند و برخي ناصالح، برخي چنان والا بودند كه به بركت وجود آنان باران ميباريد و بعضي ايماني داشتند كه به چيزي نميارزيد.
قرآن كريم در سورهها و آيههاي مختلف، حرفها و عملهاي صحابه را به روشني نقد ميكند و در برخي از آيات، گروهي را ميستايد. درست نيست كه گروهي را در نظر بگيريم و از گروهي چشم بپوشيم. در اين بخش، برخي آيات را كه به نقد افعال و آراي آنان پرداخته است بررسي ميكنيم.
الف. خبردادن قرآن از ارتداد گروهي از صحابه
قرآن خبر ميدهد كه ممكن است پس از رحلت پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) گروهي از صحابه مرتد شوند. در جنگ اُحد كه عدهاي از مسلمانان كشته شدند و عدهاي گريختند، به نقل ابن كثير شيطان ندا در داد: «محمد كشته شد». اين سخن در دل عدهاي اثر گذاشت و پنداشتند كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) كشته شده است، سست شدند و از جنگ دست كشيدند. مردي از مهاجران بر مردي از انصار گذشت كه به خون خود آغشته بود. به او گفت: فلاني، ميداني پيامبر(صلي الله عليه و آله) كشته شد؟ گفت: اگر هم محمد كشته شده، پيام خود را ابلاغ كرده است، شما از دينتان دفاع كنيد. خداوند اين آيه را در اين باره نازل فرموده است كه:
{وَما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ إِنْقَلَبْتُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ...}[3]
محمد جز فرستاده نيست، همچون فرستادگان پيشين. آيا اگر بميرد يا كشته شود، به عقب و جاهليت بر ميگرديد؟
اين آيه خبر ميدهد كه بازگشت از دين پس از رحلت پيامبر(صلي الله عليه و آله)، امكان دارد. پس آيا ميتوان كساني را كه چنين احتمالي در باره آنان ميرود، به عدالت كامل كه هم مرز با عصمت است توصيف كرد؟
ب. پيامبر(صلي الله عليه و آله) را در حال سخنراني ترك كردن
در حالي كه پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) خطبه نماز جمعه را ميخواند، كاروان تجارتي وارد مدينه شد. اصحاب پيامبر به سوي آن شتافتند و جز دوازده نفر كسي با او نماند. پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: سوگند به آنكه جانم در دست اوست، اگر همه شما رفته بوديد و هيچ كس نمانده بود، اين وادي براي شما پر از آتش ميشد. آيه 11 سوره جمعه نازل شد: {وَإِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها...}.
امام احمد از ابن ادريس، از حصين بن سالم از جابر نقل ميكند كه يك بار كاروان به مدينه آمد و رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در حال خطبه بود، مردم بيرون رفتند، مگر دوازده نفر. اين آيه {وَإِذا رَأَوْا...} نازل شد.[4]
آيا كسي كه لهو و داد و ستد را بر ياد خدا مقدم ميدارد و پيامبر را سبك ميشمارد، داراي آن ملكه نفساني است كه او را از گناهان باز دارد؟
ج. خيانت به سبب آميزش پنهاني
خداوند روزه ماه رمضان را واجب ساخت و آميزش شبانه را بر روزه دار حرام كرد. بعضي از مسلمانان در ماه رمضان پس از عشاء غذا خوردند و با زنان آميزش كردند كه عمر بن خطاب هم از آنان بود. در اين مورد شكايت نزد رسول خدا(صلي الله عليه و آله) آوردند. خدا هم اين آيه را نازل فرمود:
{أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلي نِسائِكُمْ...}[5]
آميزش با زنانتان در شبِ روزه داري بر شما حلال شد. آنان پوشش شمايند، شما هم پوشش آنانيد. خداوند دانست كه شما به خود خيانت ميكنيد، بر شما توبه كرد و از شما گذشت، اكنون با آنان ميتوانيد آميزش كنيد و در پي چيزي باشيد كه خداوند بر شما واجب ساخته است.
آيا كساني را كه با ارتكاب حرام بر خودشان خيانت كردند، ميتوان عادل و داراي ملكه بازدارنده از گناهان كبيره و عدم اصرار بر صغيره دانست؟
د. فاسقي فريبكار
قرآن ميفرمايد:
{يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلي ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ}[6]
اي كساني كه ايمان آوردهايد، اگر فاسقي براي شما خبري آورد، تحقيق كنيد، مبادا از روي جهالت سراغ قومي برويد، سپس بر آنچه انجام دادهايد پشيمان شويد.
بسياري از مفسّران گفتهاند آيه در باره وليد بن عقبه نازل شد، آنگاه كه پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) براي جمعآوري زكات از بني المصطلق نزد حارث بن ضرار فرستاد كه رئيسشان بود تا زكاتي را كه جمع شده و نزد او بود تحويل بگيرد. چون وليد، بخشي از راه رفت، ترسيد و پيش پيامبر(صلي الله عليه و آله) آمد و گفت: يا رسول الله، حارث به من زكات نداد و ميخواست مرا بكشد. پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) خشمگين شد و گروهي را نزد حارث فرستاد. حارث با همراهانش ميآمدند كه با گروه اعزامي پيامبر(صلي الله عليه و آله) روبرو گشتند كه از مدينه خارج شده بودند. به آنان گفتند: اين حارث است. وقتي به هم رسيدند، حارث پرسيد: به كجا اعزام شدهايد؟ گفتند: به سوي تو. گفت: براي چه؟ گفتند: پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) وليد بن عقبه را نزد تو فرستاده، او ميگويد تو زكات ندادهاي و ميخواستي او را بكشي.
گفت: قسم به آنكه محمد(صلي الله عليه و آله) را به حق مبعوث كرد، من هرگز وليد را نديدهام و پيش من نيامده است. حارث وقتي خدمت پيامبر(صلي الله عليه و آله) رسيد، حضرت پرسيد: زكات ندادهاي و ميخواستي فرستاده مرا به قتل برساني؟ گفت: نه به خدا قسم، من او را نديدهام و پيش من نيامده است. من خودم چون ديدم مأمور دريافت زكات از سوي پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) نيامد، ترسيدم مبادا خدا و رسول از من خشمگين شوند، آنگاه اين آيه نازل شد.[7]
و. نزاع و تخاصم بر سر غنايم
اصحاب پيامبر(صلي الله عليه و آله) پس از پيروزي بر مشركان در جنگ بدر بر اموال آنان تسلط يافتند و در باره آن به نزاع پرداختند، تا حدّ درگيري. آنان كه غنائم را جمعآوري كرده بودند، گفتند: چون ما اينها را يافته و گرد آوردهايم، پس كسي در آنها سهمي ندارد. آنان كه به تعقيب دشمن رفته بودند گفتند: شما از ما سزاوارتر نيستيد. ما بوديم كه دشمن را تعقيب كرده و فراري داديم. اين آيه نازل شد:
{يَسْئَلُونَكَ عَنِ اْلأَنْفالِ قُلِ اْلأَنْفالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللهَ وَأَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}[8]
از تو در باره انفال ميپرسند. بگو انفال از آنِ خدا و رسول است، پس از خدا بترسيد و ميان خودتان را اصلاح كنيد و اگر مؤمن هستيد، از خدا و رسول او فرمانبرداري كنيد.
دقت در آياتِ نازل شده در باره آن نزاع كنندگان و رواياتي كه در تفسير اين آيه آمده، شكّي باقي نميگذارد كه گروهي از شركتكنندگان در جنگ بدر، به مرحله ممتازي نرسيده بودند، بلكه همچون ديگران بودند و بر سر مال و زينت دنيا با هم نزاع ميكردند، بيآنكه در آن مورد با پيامبر(صلي الله عليه و آله) مشورت كنند و حكم انفال را از او بپرسند. آيا اين نزاع كنندگان بر سر مال دنيا، ميتوانند سرمشق فضيلت و كرامت روح باشند؟
ح. فرار از جنگ
در جنگ احد، اوضاع بر ضد مسلمانان آشفته گشت، چرا كه فرمان پيامبر(صلي الله عليه و آله) را مخالفت كردند و به طمع غنيمت، موقعيت خود را بر تنگه احد رها كردند و دچار هزيمتي شدند كه در كتب سيره و تاريخ آمده است. آنان پيامبر(صلي الله عليه و آله) را در ميدان نبرد تنها گذاشتند و جز تني چند از صحابه، همراه آن حضرت نماندند. قرآن كريم از اين فرار زشت ياد ميكند: {إِذْ تُصْعِدُونَ وَلا تَلْوُونَ عَلي أَحَد...}[9].
آيه تفرقه و گريز آنان را توصيف ميكند كه برخي نزديك پيامبر(صلي الله عليه و آله) بودند و بعضي دورتر، ولي هيچ كدامشان دعوت پيامبر(صلي الله عليه و آله) را اجابت نكردند و آن حضرت را در ميان انبوه مشركان رها كردند و توجهي به اين كه پيامبر كشته، اسير يا مجروح شود نداشتند.
البته گروهي هم بودند كه پيرامون حضرت ماندند و شرّ دشمنان را دفع كردند.
ط. نسبت فريب به خدا و پيامبر(صلي الله عليه و آله)
نبرد احزاب، از جنگهاي مشهور در اسلام است. مشركان و يهود براي شكست اسلام همدست شدند و ده هزار مسلّح بودند كه مدينه را محاصره كردند. مسلمانان براي جلوگيري از هجوم دشمن، دور مدينه خندق كندند و محاصره حدود يك ماه طول كشيد. در اين جنگ، اصحاب پيامبر(صلي الله عليه و آله) امتحان سختي شدند و استوار و متزلزل از هم باز شناخته گشتند. اصحاب پيامبر(صلي الله عليه و آله) دو گروه بودند:
يك گروه مؤمناني بودند كه وعدههاي خدا را راست ميدانستند و بر ايمان و تسليم آنان افزوده شد.[10]
گروه ديگر منافقان و بيماردلان بودند و شعارشان اين بود كه: خدا و پيامبر به ما وعده دورغ داده است {ما وَعَدَنَا اللهُ وَرَسُولُهُ إِلاّ غُرُوراً}[11].
آيا آنان را ميتوان عادل و پاك دانست؟
ي. منافقان نفوذي در بين صحابه
از وقتي كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) به مدينه آمد، نفاق ميان صحابه شيوع يافت. قرآن كريم بر مجموعهاي از منافقان تأكيد كرده، انگيزههاي آنان و صفاتشان را برملا ساخت و در سورههاي بقره، آل عمران، مائده، توبه، عنكبوت، احزاب، محمد، فتح، حديد، مجادله، حشر و منافقون آنان را تهديد كرد.
اين دلالت ميكند كه منافقان گروه مهمي در جامعه اسلامي بودند، برخي به نام نفاق شناخته ميشدند، برخي با عنوان دروغ و كساني هم ناشناخته بودند، چون نقاب ايمان و علاقه به پيامبر(صلي الله عليه و آله) بر چهره زده بودند.
با اين حال، آيا ميتوان همه اصحاب پيامبر(صلي الله عليه و آله) را عادل دانست؟
آري، منافقان جزء اصحاب نبودند، بلكه خود را لا به لاي صحابه پنهان كرده بودند و چه بسا يك صحابي صادق با يك منافق اشتباه ميشد و منافق و مؤمن شناخته نميشدند. اينها، برخي از داوريهاي قرآن در باره صحابه بود.
[1] . {يا وَيْلَتي لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلاً} (فرقان: 28).
[2] . {ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوح وَامْرَأَتَ لُوط...} (تحريم: 10).
[3] . تفسير ابن كثير، ج1، ص409 (آل عمران: 144).
[4] . تفسير ابن كثير، ج4، ص378؛ صحيح بخاري، ج1، ص316.
[5] . همان، ج1، ص219؛ ج4، ص1639؛ بقره: 187.
[6] . حجرات: 6.
[7] . تفسير ابن كثير، ج4، ص209.
[8] . انفال: 1.
[9] . آل عمران: 153.
[10] . احزاب: 22.
[11] . احزاب: 12.