عدالت صحابه
سنت نبوی و عدالت صحابه سنت نبوی نیز این موضع را تأیید می‌کند، به اقتضای موقعیت شماری‌ اندک را یاد می‌کنیم: الف. سردسته گروه تبهکار مسلم از ابوسعید نقل می‌کند: کسی که بهتر از من است ـ یعنی ابوقتاده ـ مرا خبر داد که رسول خدا(صلی
سنت نبوي و عدالت صحابه
سنت نبوي نيز اين موضع را تأييد ميكند، به اقتضاي موقعيت شماري اندك را ياد ميكنيم:
الف. سردسته گروه تبهكار
مسلم از ابوسعيد نقل ميكند: كسي كه بهتر از من است ـ يعني ابوقتاده ـ مرا خبر داد كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در نبرد خندق، وقتي عمار ياسر مشغول كندن خندق بود، دست بر سر او ميكشيد و ميفرمود: بيچاره اي پسر سميه! گروه تجاوزگر تو را ميكشند.[1]
از معتقدان به عدالت صحابه ميپرسيم: آن گروه تجاوزگري كه عمار را كشتند چه كساني بودند؟ آيا در ميان آنان كساني از صحابه بودند كه موضع اين گروه را تأييد كنند؟! بيشك، معاويه سردسته اين گروه تجاوزگر بود و عمرو عاص هم وزير او در جنگ بود و پيروزي معاويه در جنگ صفين، مرهون نيرنگ عمرو عاص بود. در ميان آن گروه تجاوزگر هم از صحابه كساني همچون نعمان بن بشير انصاري، عُقبة بن عامر جهني و يسار بن سبع جهني و ديگران بودند.
ب. نافرماني نسبت به فرمان پيامبر(صلي الله عليه و آله) براي آوردن قلم و دوات
پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) دستور داد قلم و دواتي بياورند تا نوشتهاي بنويسد كه پس از او هرگز گمراه نشوند. برخي از حاضران مانع اجراي اين دستور شدند. بخاري در چند جا از صحيح خود آن را نقل كرده است. از جمله از ابن عباس نقل ميكند:
چون بيماري پيامبر(صلي الله عليه و آله) شدت يافت، فرمود: «كاغذي بياوريد تا چيزي برايتان بنويسم كه پس از آن هرگز گمراه نشويد.»
عمر گفت: درد و بيماري بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) چيره گشته، كتاب خدا نزد ماست و براي ما بس است. اختلاف و گفتگو زياد شد.
حضرت فرمود: «از پيش من برخيزيد، سزاوار نيست نزد من نزاع كنيد.» ابن عباس در حالي كه بيرون ميرفت، ميگفت: همه مصيبت آن بود كه نگذاشتند پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) آنچه را ميخواست بنويسد.[2]
آيا كسي كه با فرمان الزام آور پيامبر(صلي الله عليه و آله) مخالفت كند و سخن حضرت را بر غلبه بيماري يا هذيان حمل كند، ميتواند صاحب ملكهاي باشد كه او را از ارتكاب حرامها باز دارد؟
ج. بازگشت به قهقرا پس از رحلت پيامبر(صلي الله عليه و آله)
بخاري از ابوهريره نقل ميكند كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: گروهي از اصحابم روز قيامت بر من وارد ميشوند وآنان را از حوض كوثر محروم ميكنند و من ميگويم: خدايا، اصحابم! ميگويد: تو نميداني پس از تو چه كردند، آنان به جاهليت و به عقب برگشتند.[3]
ابن ابي شيبه از ابي بكره نقل ميكند كه پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود:
مرداني از اصحابم كه مرا ديدهاند، در كنار حوض بر من وارد ميشوند، تا اينكه وقتي نزد من ميآيند، جلو آنان را ميگيرند و آشفته حال ميشوند. من ميگويم: خدايا اصحابم! گفته ميشود: نميداني پس از تو چه كردند![4]
مرداني از اصحابم كه مرا ديدهاند، در كنار حوض بر من وارد ميشوند، تا اينكه وقتي نزد من ميآيند، جلو آنان را ميگيرند و آشفته حال ميشوند. من ميگويم: خدايا اصحابم! گفته ميشود: نميداني پس از تو چه كردند![4]
مسلم از اسماء دختر ابي بكر نقل ميكند كه پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: من كنار حوض، به كساني از شما كه بر من وارد ميشوند مينگرم، جلوي ورود كساني را ميگيرند. ميگويم: پروردگارا، اينان از من و از امت منند. گفته ميشود: آيا نميداني پس از تو چه كردند؟ به خدا پس از تو چيزي نگذشت كه به عقب و جاهليت برگشتند.
گويد: ابن ابي مليكه ميگفت: پروردگارا پناه بر تو كه به عقب برگرديم و از دين خود منحرف شويم.[5]
از تعابير روايات نقل شده مثل (نميداني پس از تو چه كردند و...) بر ميآيد كه آنان با پيامبر(صلي الله عليه و آله) بودهاند، اما پس از پيامبر و با فاصله اندكي اين جرايم را مرتكب شدهاند، در حالي كه از آنان كه خورشيد رسالت را ديده و از فروغ آن بهرهمند شده بودند، انتظار بود كه از دين و شريعت او پيروي كنند و سرمويي از راه او برنگردند، اما متأسفانه به عقب و جاهليت برگشتند.
موضع پيامبر(صلي الله عليه و آله) نسبت به صحابه ناشايست
رواياتي كه گذشت، از شخص خاصي نام نبرده بود. رواياتي هم هست كه برخي از صحابه را نام ميبرد كه بدعاقبت شدند و از كارهاي بد آنان خبر ميدهد. چند نمونه را ميآوريم:
الف. همه آمرزيدهاند مگر...
جابر بن عبدالله ميگويد: رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: هر كس از تپه مُرار بالا رود از او آمرزيده است، آنچه كه از بني اسرائيل آمرزيده شد، گويد: اولين گروهي كه از آن صعود كرد، گروه ما خزرجيان بود، سپس مردم ديگر در پي آمدند. رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: «همه شمابخشوده شدهايد، مگر صاحب آن شتر سرخ». پيش او رفتيم و گفتيم بيا تا پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) درباره تو آمرزش بطلبد. گفت: به خدا قسم اگر گمشدهام را پيدا كنم برايم محبوبتر است از اينكه رفيق شما (پيامبر) برايم آمرزش بخواهد! واو دنبال گمشدهاش ميگشت.[6]
ب. خدايا از كرده خالد به درگاه تو برائت ميجويم
مجاري از سالم از پدرش نقل ميكند: پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله)، خالد بن وليد را به سوي بني خزيمه فرستاد. او هم آنان را به اسلام فراخواند اما خوب نتوانستند بگويند «اسلمنا» (مسلمان شديم) و به جاي آن «صبأنا» ميگفتند، خالد هم شروع كرد به كشتن و اسير گرفتن آنان و به هر يك از ما اسيري را سپرد. روزي هم به ما دستور داد كه هركس اسير خود را بكشد. گفتم: به خدا اسيرم را نميكشم و ياران من نيز اسير خود را نميكشند. تا آنكه به حضور پيامبر(صلي الله عليه و آله) رسيديم و ماجرا را گفتيم. رسول خدا(صلي الله عليه و آله) دست خود را بلند كرد و دوبار فرمود: «خدايا، من از آنچه خالد انجام داده، به پيشگاه تو برائت ميجويم».[7]
ج. پيشگويي از سرانجام ذوالخويصره
ابوسعيد خدري نقل ميكند: در حضور پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) بوديم و او چيزي را تقسيم ميكرد. ذوالخويصره كه مردي از بني تميم بود آمد و گفت: يا رسول الله، عدالت كن. فرمود: واي بر تو، اگر من به عدالت رفتار نكنم پس دادگر كيست؟ اگر به عدل رفتار نكنم، دچار زيان و خسران شده ام. عمر گفت: يا رسول الله، اجازه بده گردنش را بزنم. پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: او را واگذار. او را ياراني است كه هر يك از شما نماز و روزهاش را در برابر نماز و روزه آنان ناچيز ميشمارد. آنان قرآن ميخوانند، ليكن قرآن از حنجره آنان فراتر نميرود. از دين بيرون خواهند رفت، آنگونه كه تير از كمان ميجهد.[8]
ه . نماز نخواندن پيامبر(صلي الله عليه و آله) بر يكي از صحابه
مردي از اصحاب پيامبر(صلي الله عليه و آله) در روز نبرد حنين يا خيبردرگذشت. پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) بر او نماز نخواند، چرا كه خيانت و سرقت كرده بود. متاع او را گشتند، يكي از خر مهرههاي يهود را كه دو درهم نميارزيد در آن يافتند.[9]
و. خبر دادن پيامبر(صلي الله عليه و آله) از فرجام سياه بعضي صحابه
ابوهريره نقل ميكند، در نبرد خيبر حضور داشتيم. پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) به مردي از همراهانش كه ادعاي مسلماني داشت فرمود: «او اهل دوزخ است». چون جنگ درگرفت، آن مرد سرسختانه ميجنگيد و زخم بسيار برداشت، تا آنجا كه بعضي به ترديد افتادند. او كه از سوزش زخم ميناليد، دست برد و از تيردان خود تيرهايي درآورد و با همانها خود را كشت. مرداني از مسلمانان هيجانزده گفتند: يا رسول الله، سخن تو درست از آب درآمد، فلاني خودكشي كرد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود:
«فلاني، برخيز و اعلام كن كه جز مؤمن كسي وارد بهشت نميشود، خداوند همواره اين دين را به وسيله مرد فاجر تأييد ميكند».[10]
ز . صحابي قصاص ميشود
حارث بن سويد بن صامت كه در جنگ بدر حضور داشت، ولي چون مِجذَر بن زياد را در جنگ اُحد به خاطر انتقام يك خون در زمان جاهليت كشته بود، به دستور پيامبر(صلي الله عليه و آله) قصاص شد.
ابن اثير گويد: ترديدي نيست كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) ، او را در مقابل كشتن مجذر بن زياد كشت، چون كه او مجذر را در روز اُحد غافلگيرانه كشته بود.[11]
اينها نمونههايي از اصحاب پيامبر(صلي الله عليه و آله) است كه در زمان پيامبر مرتكب گناه شدند و پيامبر هم از آينده شوم آنان خبر داد، يا به خاطر كارشان آنان را نكوهش كرد، وگرنه اصحابي كه مورد اشكالند، خيلي بيش از اينهايند.
صحابه در آيينه تاريخ
تاريخ، نام گروهي از صحابه را ثبت كرده كه در صحابه بودن رفتار مطلوبي نداشتهاند. نام گروهي از آنان را ميآوريم كه قطعاً از منافقين نبودند جز يك نفر، با اين حال رفتار ناپسندي داشتند كه نميتوان از اين تاريخ چشم پوشيد:
1. جدّ بن قيس انصاري، پيامبر(صلي الله عليه و آله) درباره او فرمود: همه شما آمرزيدهايد، مگر صاحب شتر سرخ.[12]
2. عبدالله بن اُبي بن سلّول؛ او از بيعت كنندگان زير درخت (در بيعت رضوان) بود، هر چند كه منافق بود.
3. حرقوص بن زهير سعدي؛ در بيعت رضوان حضور داشت، بعدها از سران خوارج گشت، هم او كه به پيامبر(صلي الله عليه و آله) گفته بود: اي محمد! به عدالت رفتار كن.
4. حارث بن سويد بن صامت؛ در جنگ بدر حضور داشت، اما در جنگ اُحد مجذر بن زياد را به خاطر خوني در جاهليت كشت، پيامبر(صلي الله عليه و آله) هم دستور داد قصاص شود.
5. عرنيها كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) آنان را به كيفر آنكه بعضي از چوپانان را كشته و شترها را دزديده بودند كشت، با آنكه قبل از حديبيه از صحابه بودند.
6. محلم بن جثامه؛ پيامبر(صلي الله عليه و آله) درباره وي فرمود: خدايا محلم بن جثامه را نيامرز، چرا كه او عمداً يك صحابي را كشته است.
7. مقيس بن صبانه؛ مؤمن بي گناهي را كشته بود، پيامبر(صلي الله عليه و آله) خونش را هدر دانست، در فتح مكه كشته شد.
8. عبدالله بن خطل؛ صحابي بود، سپس مرتد شد و به مكه گريخت و در فتح مكه كشته شد.
9. مغيرة بن شعبه؛ روش او پس از پيامبر(صلي الله عليه و آله) روشن است.
10. مدعم؛ غلام پيامبر(صلي الله عليه و آله) كه از غنائم خيبر دزدي كرد.
11. سمرة بن جندب كه رفتارش پس از پيامبر(صلي الله عليه و آله) بد شد، شراب ميفروخت، بشر ميكشت و معاويه را خرسند ميساخت.
12. عبيدالله بن جحش اسدي كه از پيشگامان اسلام و مهاجران حبشه بود، ليكن در حبشه مسيحي شد.
13. ابوقيس بن وليد بن مغيره، كه در مكه از دين برگشت.
14. علي بن امية بن خلف كه در مكه از دين برگشت.
15. عاص بن منبه بن حجاج كه در مكه از دين برگشت و در جنگ بدر همراه مشركين كشته شد.
چگونه ممكن است قرآن كريم كساني از قبيل: معاوية بن ابي سفيان، وليد بن عقبه (كه قرآن او را فاسق ميداند)، بسر بن ابي ارطاة، ابوالأعور اسلمي و ديگران را مورد ستايش قرار دهد؟
اينان با علي(عليه السلام) و عمار و دهها بدري و صدها رضواني كه در زمان خلافت علي(عليه السلام) با آن حضرت بودند جنگيدند و به آنان دشنام دادند، اينان و امثال ايشان از دايره آياتي كه مدح كننده اصحاب است بيرونند، بر فرض اينكه آيات شامل آنان بشود!
[1] . جامع الأصول، ج9، ص42، شماره 6580.
[2] . صحيح بخاري، ج1، ص38، شماره 114.
[3] . همان، ج 4، ص 228، شماره 6585.
[4] . مصنف ابن ابي شيبه، كتاب الفضائل، شماره 35؛ مسند احمد، ج5، ص48.
[5] . شرح صحيح مسلم، نووي، ج15، ص61، شماره 2293.
[6] . صحيح مسلم، ج8، ص123، صفات و احكام منافقين.
[7] . صحيح بخاري، كتاب المغازي، بخش اعزام خالد بن وليد به سوي بني خزيمه، حديث 4339.
[8] . صحيح بخاري، ج4، ص179؛ باب علامات نبوت در اسلام؛ بحارالأنوار، ج33، ص335، حديث 579.
[9] . مستدرك حاكم، ج2، ص127؛ مسند احمد، ج4، ص114.
[10] . صحيح بخاري، ج3، ص73، شماره 4203.
[11] . اسد الغابه، ج1، ص332.
[12] . صحيح مسلم، ج8، ص123.