تکتّف
دست روی دست گذاشتن (تکتّف) بدعت است یا سنّت؟ گرفتن دست چپ با دست راست، چیزی است که استحباب آن میان فقهای اهل سنت مشهور است. اما مشهور از شیعه امامیه آن است که حرام است و نماز را باطل می‌کند و گروه اندکی از جمله حلبی در کافی گفته‌اند که مکر
دست روي دست گذاشتن (تكتّف) بدعت است يا سنّت؟
گرفتن دست چپ با دست راست، چيزي است كه استحباب آن ميان فقهاي اهل سنت مشهور است.
اما مشهور از شيعه اماميه آن است كه حرام است و نماز را باطل ميكند و گروه اندكي از جمله حلبي در كافي گفتهاند كه مكروه است.[1]
با آنكه غير از مالكيه، مذاهب ديگر خيلي تلاشكردهاند، ولي هيچ دليلي قانع كننده بر جواز آن در نماز ندارند، تا چه رسد به اينكه مستحب باشد. بلكه ميتوان گفت دليل بر خلاف آنان است و رواياتي كه چگونگي نماز پيامبر(صلي الله عليه و آله) را تبيين ميكند چه از شيعه چه از اهل سنت، از اين نكته خالي است و ممكن نيست پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) در طول زندگي يا اغلب دوران عمر، انجام اين مستحب را ترك كرده باشد.
دست به روي دست گرفتن در نماز، بدعتي است كه پس از رحلت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) پديد آمده است. در اين مسأله به دو حديث صحيح، يكي از طرق اهل سنت و ديگري از طرق شيعه تكيه ميكنيم.
1. حديث ابوحميد ساعدي
ابوحميد ساعدي گفت: آيا شما را از كيفيت نماز پيامبر آگاه كنم؟ گفتند: براي چه؟ تو كه بيش از ما و پيش از ما از آن حضرت تبعيت و همراهي نداشتهاي؟! گفت: آري. گفتند: پس بيان كن. گفت:
وقتي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به نماز ميايستاد، دستها را تا برابر دوش خود بالا ميآورد، سپس تكبير ميگفت تا همه اعضايش قرار و آرام ميگرفت، قرائت حمد ميكرد. تكبير ميگفت و دستها را تا برابر دوشها بالا ميآورد، سپس به ركوع ميرفت، كف دستها را بر زانوها ميگذاشت و سرش را متعادل نگه ميداشت، سر بلند ميكرد و ميگفت: «سَمِعَ الله لِمَن حَمِده»، دستها را تا محاذي دوشها بالا ميآورد و كاملاً ميايستاد. الله اكبر ميگفت و به سجود ميرفت، دستها را از پهلوهايش فاصله ميداد، سر از سجده بلند ميكرد، متمايل به روي پاي چپ مينشست و هنگام سجود انگشتان پاها را از هم باز ميكرد، دوباره به سجده ميرفت و از سجده بر ميخاست و الله اكبر ميگفت، باز هم متمايل به روي پاي چپ قرار ميگرفت، ركعت ديگر هم همين گونه عمل ميكرد. پس از دو ركعت، تكبير ميگفت و دستها را تا برابر دوشها بالا ميآورد مثل آنگونه كه در آغاز نماز داشت، بقيه نماز را نيز همين گونه انجام ميداد، در سجده آخر كه سلام در آن است، پاي چپ را عقب ميكشيد و خميده به روي پاي چپ مينشست.
همه گفتند: راست ميگويد، پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) اينگونه نماز ميخواند.[2]
اما آنچه شيعه روايت كرده است:
2. حديث حمّاد بن عيسي
حماد بن عيسي از امام صادق(عليه السلام) روايت كرده كه فرمود:
«چه زشت است كه شصت يا هفتاد سال از عمر كسي بگذرد و يك نماز كامل با همه حدودش نخواند».
حماد گويد: پيش خودم احساس حقارت كردم، گفتم: فدايت
شوم پس نماز را به من بياموز. امام صادق(عليه السلام) رو به قبله ايستاد، دستهايش را روي رانهايش آويخت، انگشتانش را به هم جسبانده و قدمهايش را به اندازه سه انگشت باز از هم باز كرده و همه انگشتان پايش رو به قبله بود، با خشوع و فروتني ايستاد و الله اكبر گفت، حمد را با ترتيل خواند، قل هو الله احد خواند، ايستاده به اندازه يك نفس صبر كرد، ايستاده الله اكبر گفت و به ركوع رفت، پنجه دست را روي زانوها نهاد، زانوها را به طرف عقب فشار داد، تا آنكه پشتش صاف شد به نحوي كه اگر قطره آب يا روغني ميريختي به خاطر صافي پشت نميريخت. گردنش را كشيده داشت، چشمانش را بست و سه بار با ترتيل سبحان الله گفت و پس از گفتنِ «سبحان ربي العظيم وبحمده» ايستاد، چون آرام گرفت، «سمع الله لمن حمده» گفت و پس از گفتنِ الله اكبر در حال ايستاده و بالا بردن دستها تا كنار صورت، به سجده رفت. پيش از زانوها دستانش را روي زمين نهاد و سه بار گفت: «سبحان ربي الأعلي وبحمده» و جايي از بدن را بر جاي ديگر قرار نداد، سجدهاش بر هشت موضع بود: پيشاني، دو كف دست، دو سر زانو، دو انگشت ابهامِ پاها و بيني. هفت عضو واجب است و نهادن بيني بر زمين سنت است و نوعي خاكساري است. سپس سر از سجده برداشت و كاملاً نشست و الله اكبر گفت.
شوم پس نماز را به من بياموز. امام صادق(عليه السلام) رو به قبله ايستاد، دستهايش را روي رانهايش آويخت، انگشتانش را به هم جسبانده و قدمهايش را به اندازه سه انگشت باز از هم باز كرده و همه انگشتان پايش رو به قبله بود، با خشوع و فروتني ايستاد و الله اكبر گفت، حمد را با ترتيل خواند، قل هو الله احد خواند، ايستاده به اندازه يك نفس صبر كرد، ايستاده الله اكبر گفت و به ركوع رفت، پنجه دست را روي زانوها نهاد، زانوها را به طرف عقب فشار داد، تا آنكه پشتش صاف شد به نحوي كه اگر قطره آب يا روغني ميريختي به خاطر صافي پشت نميريخت. گردنش را كشيده داشت، چشمانش را بست و سه بار با ترتيل سبحان الله گفت و پس از گفتنِ «سبحان ربي العظيم وبحمده» ايستاد، چون آرام گرفت، «سمع الله لمن حمده» گفت و پس از گفتنِ الله اكبر در حال ايستاده و بالا بردن دستها تا كنار صورت، به سجده رفت. پيش از زانوها دستانش را روي زمين نهاد و سه بار گفت: «سبحان ربي الأعلي وبحمده» و جايي از بدن را بر جاي ديگر قرار نداد، سجدهاش بر هشت موضع بود: پيشاني، دو كف دست، دو سر زانو، دو انگشت ابهامِ پاها و بيني. هفت عضو واجب است و نهادن بيني بر زمين سنت است و نوعي خاكساري است. سپس سر از سجده برداشت و كاملاً نشست و الله اكبر گفت.
سپس متمايل به طرف چپ نشست، روي پاي راست را بر كف پاي چپ نهاد و گفت: «استغفرُ الله ربي واتوب اليه»، سپس در حال نشسته تكبير گفت و به سجده دوم رفت و مثل سجده اول ذكر گفت و در ركوع و سجود از هيچ عضوي از بدنش كمك نگرفت و در سجده دستها را از بدن فاصله داده بود و ساعدش را بر زمين نگذاشت. دو ركعت اينگونه خواند. سپس فرمود:
«اي حمّاد، اينگونه نماز بخوان و به اين طرف و آن طرف نگاه نكن، با دستها و انگشتانت بازي نكن، به طرف چپ و راست يا جلو آب دهان نينداز».[3]
هر دو روايت در صدد بيان كيفيت نماز واجب بر مردم است و هيچ اشارهاي در آنها به دست روي دست گذاشتن با همه انواعش نشده است. اگر سنت بود، امام در بيان خويش آن را ترك نميكرد. پس دست روي دست نهادن بدعت است، زيرا وارد ساختن چيزي در شريعت است كه از آن نيست.
به نقل مسلم از عايشه، پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) نماز را با تكبير و قرائت سوره حمد آغاز ميكرد و چون ركوع ميرفت، سرش را نه بيرون ميآورد و نه تو ميكشيد، بلكه ميان اين دو حالت بود و چون از ركوع بر ميخاست، قبل از سجده كاملاً ميايستاد و چون از سجده بر ميخاست، قبل از سجده دوم كاملاً مينشست و در هر دو ركعت تحيّت ميگفت، پاي چپ را ميگسترد و پاي راست را بر آن مينهاد و از نشستن روي دو پاشنه پا و اينكه كسي ساعدهايش را مثل درندگان بر زمين بگسترد نهي ميكرد و نمازش را با سلام به پايان ميبرد.[4]
اگر دست روي دست گذاشتن سنت مؤكّد يا مستحب بود حتماً پيامبر(صلي الله عليه و آله) آن را ميگفت، چون استحباب آن در نظر معتقدانش كمتر از گذاشتن پاي راست روي پاي چپ نيست. اين روايات تبيين كننده كيفيت نماز، بهترين دليل است كه دست روي دست نهادن سنت مؤكّد نيست.
3. روايت قاضي ابوحنيفه
قاضي ابوحنيفه نعمان تميمي از امام صادق(عليه السلام) نقل ميكند:
«هرگاه در نماز ايستاده بودي، دست راست را روي دست چپ يا دست چپ را روي دست راست نگذار، اين شيوه اهل كتاب است، بلكه دستها را آزاد و رها كن، كه اين سزاوارتر است كه تو را از فكر نماز باز ندارد.»[5]
روايات ائمه اهل بيت(عليهم السلام)
روايات بسياري از ائمه اهل بيت نقل شده كه آويختن دست واجب است و دست روي دست گذاشتن (تكفير) بدعت است. به چند حديث اكتفا ميكنيم.
1. محمد بن مسلم از امام باقر(عليه السلام) يا امام صادق(عليه السلام) نقل ميكند كه پرسيدم: كسي در نماز، دست راست را روي دست چپ ميگذارد. فرمود: «اين تكفير است، انجام نشود.»[6]
2. زراره از امام باقر(عليه السلام) روايت كرده كه فرمود:
«در نمازت اقبال داشته باش، دست روي دست نگذار، كه اين كارِ مجوس بوده است.»[7]
3. صدوق با سند خود از علي(عليه السلام) نقل ميكند كه فرمود:
«مسلمان در نمازش در برابر خداي متعال دستهايش را روي هم نگذارد و شبيه اهل كفر يعني مجوس نشود.»[8]
شيعه چه گناهي كرده اگر اجتهاد و بررسي كتاب و سنت، آنان را به اين نتيجه رسانده كه دست روي دست گذاشتن در نماز، امري است كه پس از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) به وجود آمده و مردم در روزگار خلفا به آن امر ميشدند؟ پس هر كه به واجب يا مستحب بودن آن معتقد باشد در دين بدعت نهاده است. آيا پاداش كسي كه در دين اجتهاد كند، آن است كه به تعصب مذهبي يا اختلاف افكني متهم شود؟
جزء بودن بسم الله و آشكار گفتن آن
«بسمله» در لغت به معناي گفتنِ «بسم الله الرحمن الرحيم» است.
گفتن «بسم الله» نشان مسلمانان است و هيچ چيز را آغاز نميكنند مگر پس از گفتن بسم الله الرحمن الرحيم، كه آيه توحيد و سبب طرد مشركان است.
شعار مشركان در عصر جاهليت، «باسمك اللهم» بود و سخن خود را با آن آغاز ميكردند. در صلح حديبيه كه كار به نوشتن قرارداد صلح بين دو طرف انجاميد، پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) به اميرالمؤمنين(عليه السلام) دستور داد بنويسد: بسم الله الرحمن الرحيم. حضرت طبق دستور پيامبر(صلي الله عليه و آله) نوشت. سهيل نماينده قريش گفت: اين را نميشناسم، بنويس: باسمك اللهم.[9] پس بسمله، مرز ميان اسلام و شرك و وجه تمايز مؤمن و كافر است و مسلمان در هيچ جا از آن جدا نميشود.
1. بسم الله، جزء فاتحه
بسمله جزئي از سوره فاتحه است. چند نكته بر آن دلالت ميكند:
اول: شافعي با سند خود روايت كرده كه معاويه به مدينه آمد و در آنجا نماز خواند و بسم الله نخواند و هنگام رفتن به ركوع و سجود هم تكبير نگفت. چون سلام نماز را گفت، مهاجران و انصار ندا دادند: اي معاويه، از نماز دزديدي، بسم الله كو؟ تكبير هنگام ركوع و سجود كو؟ سپس نماز را همراه بسم الله و تكبير دوباره خواند.
شافعي گويد: معاويه حاكمي نيرومند و با شوكت بود و اگر آشكار گفتن بسم الله نزد همه مهاجران و انصار امري ثابت نبود، نميتوانستند به سبب نگفتن بسم الله به او اعتراض كنند.[10]
دوم: حاكم از ام سلمه روايت كرده كه پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) در نماز، {بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ} خواند و آن را يك آيه حساب كرد، {الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ} را آيه دوم، {الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ} را سوم، {مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ} را چهارم، و همچنين {إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيّاكَ نَسْتَعِينُ} را آيه پنجم و انگشتانش را جمع كرد.[11]
سوم: حاكم از نعيم مجمر نقل كرده است: پشت سر ابوهريره بودم، بسم الله را با سوره حمد خواند تا رسيد به ولا الضالين، گفت: آمين، مردم هم گفتند: آمين و هر گاه سجده ميكرد تكبير ميگفت و چون سلام ميداد، ميگفت: به خدايي كه جانم در دست اوست من در نماز، شبيهترين شما به پيامبر خدايم. حاكم گويد: اين حديث صحيح است و ذهبي در تلخيص خود آن را پذيرفته است.[12]
چهارم: حاكم از ابن جريج از پدرش از سعيد بن جبير از ابن عباس در مورد آيه {وَلَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي}[13] نقل كرده كه مقصود، سوره فاتحة الكتاب است، بسم الله الرحمن الرحيم... و سوره را خواند. ابن جريج گويد: به پدرم گفتم: آيا سعيد از ابن عباس خبر داده كه وي گفته است، بسم الله الرحمن الرحيم... گفت: آري. حاكم اين حديث را صحيح ميداند، هر چند بخاري و مسلم آن را نقل نكردهاند و تمام اين باب در كتاب الصلاة است.[14]
پنجم: ثعلبي با سند خود از ابوهريره نقل كرده است كه: همراه پيامبر(صلي الله عليه و آله) در مسجد بودم، مردي وارد شد كه نماز بخواند. نماز را شروع كرد، پس از گفتنِ (اعوذ بالله...) سوره حمد را از {الحمد لله...} خواند. پيامبر(صلي الله عليه و آله) شنيد و فرمود: اي مرد نماز را بر خويشتن بريدي؟ مگر نميداني {بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ} از سوره حمد است؟ هركس آن را ترك كند آيهاي را ترك كرده و هركس آيهاي را ترك كند نمازش را تباه كرده است.[15]
ششم: دار قطني و بيهقي از ابوهريره روايت كردهاند كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) هرگاه در نماز جماعت قرائت ميكرد، با {بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ} آغاز ميكرد. ابوهريره گويد: اين آيهاي از كتاب خدا است، اگر خواستيد سوره فاتحه را بخوانيد كه بسم الله آيه هفتم است.[16]
2. سبع المثاني همان سوره فاتحه است
روايات فراواني از امام علي(عليه السلام) ، ابن مسعود و ديگران از صحابه و بسياري از تابعين نقل شده كه مقصود از «سبع المثاني» در قرآن (حجر، آيه 87) سوره فاتحه است. اين از يك سو، از سوي ديگر آيات سوره حمد جز با شمردن بسم الله به عنوان آيهاي از اين سوره، هفت آيه نميشود.
بخشي از روايات را براي نمونه و پرهيز از تفصيل ميآوريم:
1. طبري از عبد خير از علي(عليه السلام) نقل ميكند: سبع المثاني فاتحة الكتاب است.[17]
2. طبري از ابن سيرين نقل ميكند كه از ابن مسعود درباره سبع المثاني پرسيدند، گفت: فاتحة الكتاب است.[18]
3. طبري از ابي العاليه نقل ميكند كه مقصود سوره فاتحه است و از اين جهت به آن مثاني گفته شده چون دو بار خوانده ميشود، هرگاه قرآن خوانده شود آن هم خوانده ميشود. به او گفتند: ضحّاك بن مزاحم ميگويد: مقصود هفت سوره طولاني است. گفت: اين سوره سبع المثاني وقتي نازل شد كه هيچ كدام از آن سورههاي طولاني نازل نشده بود.
4. طبري از عبدالله بن عبيد بن عمير نقل ميكند كه مقصود از آن سوره فاتحه است.
5. طبري از ابن جريج از ابن مليكه نقل ميكند كه گفته مقصود از آن فاتحة الكتاب است و سوره فاتحه براي پيامبر شما ياد شده، نه براي پيامبري پيش از او.
6. طبري از ابوهريره از پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) نقل كرده كه فرمود: اين همان امّ الكتاب و فاتحة الكتاب است و سبع المثاني است.[19]
اما آنچه سبع المثاني را به سوره فاتحه تفسير ميكند و بسم الله را اولين آيه آن ميداند:
7. طبري از سعيد بن جبير درباره اين آيه نقل كرده كه گفت: مقصود سوره فاتحه است. پس آن را با شش آيه خواند. سپس گفت: بسم الله آيه هفتم است. سعيد گويد: ابن عباس هم بر من همان گونه خواند كه بر تو خوانده است، سپس گفته: آيه هفتم {بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ} است.[20]
8 . دار قطني و بيهقي از ابوهريره نقل كردهاند: پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) هرگاه در نماز جماعت قرائت ميكرد، با بسم الله آغاز ميكرد، ابوهريره گفت: آيهاي از قرآن است، اگر خواستيد سوره فاتحه بخوانيد، بسم الله آيه هفتم است.[21]
9. دار قطني و بيهقي در سنن با سند صحيح از عبد خير نقل كردهاند: از علي(عليه السلام) درباره سبع المثاني پرسيدند. فرمود: {الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ...} گفتند: اين شش آيه است، فرمود: {بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ} هم يك آيه است.[22]
3. لزوم بلند گفتن بسم الله
بحث گذشته ثابت كرد كه بسم الله جزء سوره فاتحه و از متن آن است و سوره جز با قرائت آن تمام نيست، اما حكم بلند گفتن آن مثل ساير بخشهاي اين سوره است. اگر نماز از نمازهاي جهري باشد، بايد آن را بلند گفت، مگر آنكه دليل خاصّي بر آهسته گفتن آن باشد، افزون بر اينكه روايات فراواني لزوم بلند گفتن آن را ميرساند.
از جمله اين روايات اينهاست:
1. حاكم از ابوهريره نقل ميكند: رسول خدا(صلي الله عليه و آله) بسم الله را بلند ميگفت.[23]
2. حاكم از محمد بن ابي السري عسقلاني نقل ميكند: من بيشمار پشت سر معتمر بن سليمان نماز صبح و مغرب خوانده ام، او بسم الله قبل از سوره فاتحه و پس از آن را بلند ميگفت و شنيدم كه معتمر ميگفت: كوتاهي نميكنم كه به نماز پدرم اقتدا كنم، پدرم نيز گفته است: كوتاهي نميكنم كه به نماز انس بن مالك اقتدا كنم، انس هم ميگفت: از اقتدا به نماز پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) كوتاهي نميكنم.[24]
3. حاكم از انس نقل كرده است: پشت سر پيامبر(صلي الله عليه و آله) و ابوبكر و عمر و عثمان و علي(عليه السلام) نماز خوانده ام، همه بسم الله را بلند ميگفتند.
سپس گفته است:
در اين مورد احاديثي از عثمان، علي، طلحة بن عبيدالله، جابر بن عبدالله، عبدالله بن عمر، حكم بن عمير ثمالي، نعمان بن بشير، سمرة بن جندب، بريده اسلمي، عايشه نزد من وجود دارد كه همه صحيح است و براي رعايت اختصار ذكر نكردم و تنها آنچه مناسب اين باب است آوردم، در اين باب نيز، كساني را كه از صحابه و تابعين و پيروانِ تابعين بسم الله را بلند ميگفتند ذكر كردم.[25]
4. در تفسير رازي است: بيهقي در سنن خود، بلند گفتن بسم الله را از عمر بن خطاب و ابن عباس و ابن عمر و ابن زبير روايت كرده است. سپس فخر رازي گويد: اما علي بن ابي طالب به تواتر ثابت شده كه بسم الله را بلند ميگفت و كسي كه در دين خود به علي بن ابي طالب اقتدا كند هدايت يافته است.
5. دار قطني از علي بن ابي طالب نقل ميكند: پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) بسم الله را در هر دو سوره بلند ميگفت.[26]
6. بيهقي از زهري نقل ميكند: از سنت نماز آن است كه بسم الله را بخواني و اولين كسي كه بسم الله را در مدينه آهسته گفت، سعيد بن عاص بود كه مردي خجالتي بود.[27]
7. دار قطني از ابوهريره نقل ميكند: رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: جبرئيل نماز را به من آموخت، ايستاد و براي ما تكبير گفت، سپس بسم الله را در هر ركعت با صداي بلند گفت.[28]
8. دار قطني از حكم بن عمير كه بدري بود نقل ميكند: پشت سر پيامبر(صلي الله عليه و آله) نماز خواندم، او در نماز بسم الله را بلند ميگفت، نيز در نماز شب، نماز صبح و نماز جمعه.[29]
فخر رازي براي لزوم بلند گفتن بسم الله در نمازهاي جهري به همان نكتهاي استدلال كرده كه در آغاز بحث اشاره كرديم، كه حكم جزء سوره مثل حكم همه سوره است و تبعيض ميان كلّ و جزء صحيح نيست، مگر دليل قطعي باشد[30].
4. ائمه اهل بيت(عليهم السلام) و جهر به بسم الله
روايات أئمه اهل بيت در مورد بلند گفتن بسم الله فراوان است، سيره امام علي(عليه السلام) و امامان پس از او چنين بود. چند نمونه را ميآوريم:
9. ابوالفتوح رازي در تفسيرش از امام رضا(عليه السلام) ، از پدرش، از امام صادق(عليه السلام) نقل ميكند: آل محمد(صلي الله عليه و آله) در بلند گفتن {بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ} اجتماع دارند.[31]
10. صدوق با سند خود از اعمش، از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده كه فرمود: بلند گفتن بسم الله در نماز، واجب است.[32]
11. از امام رضا(عليه السلام) روايت است كه در همه نمازهاي روز و شب خود، بسم الله را بلند ميگفت.[33]
12. كليني از صفوان جمّال نقل كرده است: روزهايي پشت سر امام صادق(عليه السلام) نماز خواندم، در نمازهايي كه جهري نبود، {بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ} را در هر دو سوره بلند ميگفت.[34]
آنچه ذكر كرديم كافي است براي كسي كه جوياي حقيقت باشد!
[1] . جواهر الكلام، ج11، ص15 ـ 16.
[2] . سنن بيهقي، ج2، ص72، 73، 101، 102؛ سنن ابي داود، ج1، ص194؛ سنن ترمذي، ج2، ص98؛ مسند احمد، ج5، ص424.
[3] . وسائل الشيعه، ج4، باب اول از افعال نماز، حديث 1، نيز باب 17، حديث 1 و 2.
[4] . بلوغ المرام 99، شماره 8 / 257.
[5] . دعائم الاسلام، ج1، ص161، شماره 472 (چاپ قاهره).
[6] . وسائل الشيعه، ج4، باب 15 از ابواب قواطع الصلاة، حديث 1.
[7] . وسائل الشيعه، ج4، باب 15 از ابواب قواطع الصلاة، حديث 2
[8] . همان، حديث 7.
[9] . سيره ابن هشام، ج2، ص317.
[10] . مسند شافعي، ص13؛ تفسير فخر رازي، ج1، ص204؛ مستدرك حاكم، ج1، ص233.
[11] . المستدرك، حاكم، ج1، ص232.
[12] . همان.
[13] . الحجر: 87.
[14] . المستدرك، حاكم: ج1، ص551 تفسير سوره فاتحه.
[15] . الدرّ المنثور، ج1، ص21.
[16] . السنن الكبري، ج2، ص47؛ سنن دارقطني، ج1، ص305.
[17] . تفسير طبري، ج14، ص37.
[18] . همان.
[19] . تفسير طبري، ج14، ص41.
[20] . همان، ص38.
[21] . السنن الكبري، ج2، ص47؛ سنن دارقطني، ج1، ص305.
[22] . همان، ص45؛ همان، ص311.
[23] . مستدرك، ج1، ص232.
[24] . همان.
[25] . همان.
[26] . سنن دارقطني، ج1، ص 302.
[27] . الدّرالمنثور، ج1، ص 21.
[28] . سنن دارقطني، ج1، ص305؛ الدرّ المنثور، ج1، ص20، 21.
[29] . سنن دارقطني، ج 1، ص308؛ الدرّالمنثور، ج 1، ص22، 23.
[30] . تفسير كبير، ج1، ص204.
[31] . روض الجنان، ج1، ص50؛ مستدرك الوسائل، ج4، ص189، شماره 4456.
[32] . خصال، ج2، ص604، ابواب صد به بالا، شماره 9.
[33] . عيون اخبار الرضا، ص181، باب 44، شماره 5.
[34] . كافي، ج3، ص315، حديث 20.