حقیقت ایمان و کفر نزد وهابیت چیست؟ لطفاً در این باره منابعی را معرفی کنید؟
وهابیت ادعا می‌کند که پیرو سلف صالح است و عقاید و باورهایش از رهنمودهای آنها سرچشمه می‌گیرد.[1] در کتاب «الایمان بین السلف و المتکلمین» نوشته احمد بن عطیة بن علی الغامدی، دیدگاه سلف را درباره حقیقت ایمان، با توجه به نظر ابن تیمیه، در
وهابيت ادعا ميكند كه پيرو سلف صالح است و عقايد و باورهايش از رهنمودهاي آنها سرچشمه ميگيرد.[1] در كتاب «الايمان بين السلف و المتكلمين» نوشته احمد بن عطية بن علي الغامدي، ديدگاه سلف را درباره حقيقت ايمان، با توجه به نظر ابن تيميه، در چهار نظريه بيان ميكند و سپس ميگويد:
همه اين نظريههاي چهارگانه، به يك نظريه باز ميگردد و آن اين است كه از ديدگاه سلف، ايمان عبارت است از تصديق به قلب و اظهار آن به زبان و سپس تصديق عملي (قيام به عمل) آنچه خدا و رسولش واجب كرده و دوري از آنچه خدا و رسولش نهي كرده است.[2]
صالح بن عثيمين، يكي از مفتيهاي وهابيت، در تفسير سوره كهف، نسبت عمل را به ايمان مانند نسبت دندانههاي كليد به كليد ميداند. همانگونه كه كليد بدون دندانه، قفل را باز نميكند، ايمان بدون عمل نيز در بهشت را نميگشايد.[3] از اينرو، تارك نماز از ديدگاه اين گروه، كافر است.[4]
عبدالعزيز بن باز، مفتي معروف وهابيت، در كتاب «اصول الايمان»، ايمان را تصديق امور باطنيه ميداند. مقصود از امور باطنيه از ديدگاه وي، ايمان به خدا و فرشتگان است.[5] او اصول ايمان را پنچ چيز ميداند: «ايمان به خدا، ايمان به قيامت، ايمان به فرشتگان، ايمان به كتاب و ايمان به انبيا».[6] او همچنين در كتاب «فتاوي نور علي الدرب»، ذيل عنوان حقيقت ايمان، ايمان را تصديق قلبي ميداند و در تفاوت اسلام و ايمان ميگويد: اسلام، به اعمال ظاهري و ايمان، به اعمال باطني مربوط است.[7]
محمد بن عبدالوهاب، بنيانگذار فرقه وهابيت، ايمان را اقرار به زبان و عمل به اركان و اعتقاد به جنان (بهشتها) ميداند كه با طاعت و معصيت، كم و زياد ميشود و هفتاد و چند مرتبه دارد كه بالاترين مرتبه آن شهادت و گفتن «لا اله الا الله» و پايينترين مرتبه آن، برداشتن مانع از سر راه مردم است.[8]
از مجموع آنچه رهبران و نويسندگان اين فرقه درباره ايمان گفتهاند، بهدست ميآيد كه آنان بر خلاف مرجئه، عمل را در حقيقت ايمان دخيل و ايمان را قابل كم و زياد شدن ميدانند. آنان مدعي هستند كه عقيده آنها در باب «ايمان»، حد وسط ميان معتزله و مرجئه است.[9]
حقيقت كفر
وهابيت، درباره حقيقت كفر ميگويد: «همان گونه كه ايمان، قول و عمل و اعتقاد است، كفر نيز چنين است».[10]
ابن تيميه كه ديدگاه او اساس و مبناي افكار وهابيت است، دامنه كفر را به گونهاي گسترده قرار داده كه همه و حتي خودش را نيز در بر ميگيرد. وي ميگويد:
والكفر انما يكون بانكار ما علم من الدين ضرورة، او بانكار الاحكام المتواترة و المجمع عليها و نحو ذلك.[11]
همانا كفر از انكار آنچه كه ضروري دين شناخته ميشود يا انكار احكام متواتره و مورد اجماع و امثال آن، حاصل ميشود.
تقريباً همه اتفاق نظر دارند كه انكار ضروري دين موجب كفر و خروج از دين اسلام ميشود؛ گرچه در تبيين آن اتفاق نظري وجود ندارد. برخي ميگويند انكار ضروري دين، در صورتي موجب كفر ميشود كه به انكار نبوت بينجامد. هرچند اصل مطلب، مورد قبول همه است، ولي براي سه گزينه ديگر؛ يعني احكام متواتره، مورد اجماع و امثال اينها، حد جامعي نميتوان مشخص كرد. اينها كلياتي است كه مصاديق فراواني دارد و بر اساس آن، مذهبهاي مختلف، با هم اختلاف پيدا كردهاند و همديگر را تكفيري مينامند. امروزه بر اساس همين انديشه، جريانهاي تكفيري، جهان اسلام را به آشوب كشاندهاند.
ازاينرو، ابن تيميه گروههاي فراواني از مسلمانان را با عناوين گوناگون، تكفير و از دايره اسلام خارج كرده است. با اين نگرش، تعداد كساني كه در دايره اسلام باقي ميمانند، بسيار ناچيز است. از ديدگاه ابن تيميه گروههاي زير كافرند:
1. كساني كه بين خود و خدا واسطهاي قرار دهند و خدا را به كمك آن واسطهها بخوانند؛
2. ترككننده همه اركان اسلام؛
3. كسي كه آنچه را با كتاب و سنت ثابت شده است، نپذيرد؛
4. كسي كه با اجماع يا خبر متواتر مخالفت كند؛
5. كسي كه يكي از ضروريات دين را انكار كند؛
6. سب يا استهزاي خدا يا آيات الهي يا سب يكي از انبياي الهي؛
7. كسي كه حكم بغير ما انزل الله را حلال بداند؛
8. نفي صفات يا اسماء الهي يا تشبيه خدا به مخلوقاتش يا توصيف غير خدا به صفتي كه مخصوص خداست؛
9. كسي كه يهود و نصاري را كافر نداند يا شك در كفر آنها داشته باشد، يا پيروي از دين آنها را جايز بداند؛
10. كسي كه با كافر دوستي كند و او را ياري دهد؛
11. كسي كه قتل مسلماني را حلال بداند يا او را به جرم مسلمان بودنش بكشد؛
12. فلاسفه؛
13. جهميه؛
14. باطنيه، متصوفه و قائلين به وحدت وجود؛
15. فرقه اسماعيليه كه قائل به امامت محمد بن اسماعيل بن جعفر: هستند؛
16. نصيريه كه در نظر ابن تيميه قائل به الوهيت حضرت علي(عليه السلام) و پيروان ابيشعيب بن محمد بن نصير نميري هستند؛
17. غلات قدريه كه علم خدا را انكار ميكنند.[12]
براي مطالعه بيشتر ميتوان به اين منابع مراجعه كرد:
توحيد و شرك از نگاه شيعه و وهابيت، احمد عابدي، موسسه فرهنگي هنري مشعر،1390ش.
كتاب توحيد، صالح بن فوزان، وزارة الشئون الاسلامية و الاوقاف، 1421.ق.
مجموعة التوحيد، احمد ابن تيميه حراني و محمد بن عبدالوهاب نجدي، قاهره، المكتبئ القياد، بي تا.
خدا در نگاه وهابيت، رحمت الله ضيائي، بي نا.
أصول الإيمان، عبد العزيز بن عبدالله بن باز (المتوفي: 1420ه)، الجامعة الإسلامية، المدينة المنورة، السنة الحادية عشرة ـ العدد الثالث ـ ربيع الأول 1399هـ/1979م،
الايمان بين السلف و المتكلمين، أحمد بن عطية بن علي الغامدي، مكتبة العلوم والحكم، المدينة المنورة، المملكة العربية السعودية، اول، 1432هـ/2002م،
الحد الفاصل بين الإيمان والكفر، عبد الرحمن بن عبد الخالق اليوسف، الدار السلفية، الكويت، الخامسة، 1408 هـ ـ 1988 م.
زيادة الإيمان ونقصانه وحكم الاستثناء فيه، عبد الرزاق بن عبد المحسن البدر، مكتبة دار القلم والكتاب، الرياض، المملكة العربية السعودية، اول 1416هـ/ 1996م.
أسئلة وأجوبة في الإيمان والكفر، عبد العزيز بن عبدالله بن عبدالرحمن الراجحي.
الإيمان، تقيالدين أبو العباس أحمد بن عبدالحليم بن عبدالسلام بن عبدالله بن أبيالقاسم بن محمد ابن تيمية الحراني الحنبلي الدمشقي (المتوفي: 728ه)، محمد ناصر الدين الألباني، المكتب الإسلامي، عمان، الأردن، خامسة، 1416هـ/1996م
[1]. الشيخ محمد بن عبدالوهاب المجدد المفترى عليه، احمد بن حجر ابن سعدون آل بوطامي البنعلي، ص20.
[2]. الايمان بين سلف و المتكلمين، احمد بن عطية بن علي الغامدي، ص17.
[3]. تفسير الكهف، محمد بن صالح بن محمد العثيمين، ص10.
[4]. حكم تارك الصلاة، محمد بن صالح بن محمد العثيمين، ص15.
[5]. اصول الايمان، عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، ص45.
[6]. همان.
[7]. فتاوى نور على الدرب، عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، ج4، ص197.
[8]. الشيخ محمد بن عبدالوهاب المجدد المفترى عليه، احمد بن حجر، ص25.
[9]. همان، ص23.
[10]. اسئلة واجوبة في الإيمان والكفر، عبدالعزيز بن عبدالله بن عبدالرحمان الراجحي، ص24.
[11]. مجموع الفتاوى، ج6، ص106.
[12]. ر.ك: منهج ابن تيميه في مسألة التكفير، عبدالمجيد بن سالم مشعبي، ج1، ص49، اضواء السلف.