چرا میان شیعیان ائمه اطهار(علیهم السلام)، اختلافهایی درباره امامت وجود دارد؟
لطفاً به این سه شبهه آزاردهنده پاسخ دهید: چرا میان شیعیان ائمه اطهار(علیهم السلام)، اختلاف‌هایی درباره امامت وجود دارد؟ ازآنجاکه هر امام پیش از وفاتش، امام پس از خود را معرفی کرده است، چرا پس از شهادت امام صادق(علیه السلام)، عده‌ای از شیعیان او
لطفاً به اين سه شبهه آزاردهنده پاسخ دهيد: چرا ميان شيعيان ائمه اطهار(عليهم السلام)، اختلافهايي درباره امامت وجود دارد؟ ازآنجاكه هر امام پيش از وفاتش، امام پس از خود را معرفي كرده است، چرا پس از شهادت امام صادق(عليه السلام)، عدهاي از شيعيان او اسماعيل و عدهاي عبدالله افطح و عدهاي امام موسي كاظم(عليه السلام) را به امامت برگزيدند؟ آيا امام صادق(عليه السلام) پيش از وفاتش اعلام نكرده بود كه حضرت موسي بن جعفر(عليهما السلام) پس از من امام است؟ اگر آن حضرت(عليه السلام) امام پس از خود را معرفي كرده بود، چگونه افطح اعلام امامت كرد؟ يا چگونه عدهاي اسماعيلي مذهب شدند؟ درباره امام حسن عسكري(عليه السلام) نيز همين گونه است. آيا امام هادي(عليه السلام) پيش از وفات، فرزندش، حسن عسكري(عليه السلام) را به امامت پس از خود معرفي نكرد؟ اگر جانشين حضرت مشخص بود، چگونه جعفر كذاب ادعاي امامت كرد؟
بخش دوم پرسش اين است كه امام كاظم و امام حسن عسكري(عليهما السلام) براي اثبات امامت خودش و رد ادعاي امامت افطح و جعفر كذاب چه كردند؟ آيا كاري
انجام دادند؟
انجام دادند؟
بخش سوم پرسش اين است كه آيا عبدالله افطح و جعفر كذاب فرزنداني داشتند؟ نام فرزندان آنها چه بود؟ آيا جعفر كذاب فرزندي داشته تا مطابق حديث نبوي، نشانههاي امام دوازدهم، يعني نام و كنيه پيامبر(صلي الله عليه و آله) را داشته باشد؟
پرسش ديگر اين است كه خاندان آل سعود چه كاره بودند و چگونه به اين قدرت رسيدند؟
× پاسخ
پاسخ به بخش اول پرسش
انسانها از نظر ايمان و انديشه در يك سطح نيستند. ازاينرو، اختلاف در همه سطوح، امري طبيعي است. براساس شواهد تاريخي، پس از اينكه پيامبران اديان بزرگ، از ميان امت خود رفتند، آنها به مذاهب و فرقههاي متعددي تقسيم شدند و پيروان هر گروه، مذهب خود را حق و ديگر مذاهب را باطل دانستند. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) در اين باره ميفرمايد:
امت موسي(عليه السلام)، پس از او به هفتاد و يك فرقه و امت عيسي(عليه السلام)، پس از وي به هفتاد و دو فرقه تقسيم شدند و پس از من، امتم به هفتاد و سه فرقه تقسيم خواهند شد كه فقط يك فرقه اهل نجات خواهد بود؛ چنانكه از ميان فرقههاي هر يك از دو امت موسي و عيسي(عليهما السلام) نيز فقط يك فرقه اهل نجات بود.[1]
اين حديث را هم اهل سنت و هم شيعه به شكلهاي گوناگون نقل كردهاند. اگر لازمه اختلاف در يك مسئله، بطلان يا نفي آن مسئله باشد، بايد ملتزم به اين شد كه تعدد فرقه در يك دين از اديان الهي يا يك مذهب، موجب بطلان آن دين يا مذهب خواهد بود. بيشك، چنين نيست و حتي اگر فرقهها و مذاهب متعدد يك دين، يكديگر را تكفير كنند، اين انكار، موجب بطلان اصل دين نميشود، پس همانگونه كه از فرقه فرقه شدن دين اسلام به فرقههايي مانند اهل سنت، شيعه، خوارج، مرجئه، جهميه، معتزله، اشاعره، ماتريديه، اسماعيليه، زيديه، وهابيت و نيز مذاهب فقهي حنفيه، شافعيه، حنبليه، مالكيه و جعفريه بطلان دين اسلام به دست نميآيد، از فرقه فرقه شدن هر يك از اين مذاهب، بطلان اصل مذهب ثابت نميشود؛ بلكه بطلان يا حقانيت دين و مذهب را بايد از آموزهها و عقايد آنها دريافت. بر اين اساس، ميان فرقه فرقه شدن يك دين يا مذهب و بطلان اصل دين و مذهب، هيچ رابطهاي منطقي وجود ندارد. اهل سنت نيز به فرقههاي متعدد تقسيم شدهاند كه عبارتند از: معتزله، اشاعره، ماتريديه، مرجئه، جهميه، جبريه، وهابيت، اهل حديث و خوارج. با معياري كه در اين شبهه مطرح شده است، بايد به بطلان اهل سنت حكم شود. اگر اين ملازمه درست باشد، بايد ملتزم شد كه حديثي كه امامت را در قريش قرار داده و در سقيفه نيز ابوبكر به كمك آن، عليه انصار استدلال كرد،[2] باطل باشد؛ زيرا خوارج و برخي ديگر، در اين مسئله اختلاف دارند و امامت را در غير قريش جايز ميدانند.[3]
البته همه امامان معصوم(عليهم السلام)، امام پس از خود را معرفي كردهاند، ولي عوامل گوناگون سياسي، اقتصادي و هواي نفس، موجب ميشد، عدهاي امامت را نپذيرند و در برابر امام(عليه السلام) بايستند. البته عدهاي از شيعيان به علت اختناق موجود، به امام دسترسي نداشتند تا بدانند امام چه كسي را پس از خويش به امامت برگزيده است. ازاينرو، اختلاف به وجود ميآمد.
منصوص بودن امامت دوازده امام
برخي احاديث، به صورت عام بر امامت اهل بيت(عليهم السلام) دلالت دارد؛ مانند حديث ثقلين و حديث سفينه. از ميان اين احاديث، حديثي كه در آن به دوازده امير و خليفه تصريح شده، هر نوع ترديد را در منصوص بودن امامت دوازده امام از بين ميبرد؛ زيرا پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) جانشيناني را به اراده خداوند متعال، براي هدايت بشر تا روز واپسين به امتش معرفي كرده كه ايمان به آنان، مايه كمال و سعادت اخروي است. در كتابهاي شيعه، اين روايتها كه برخي از آنها متضمن اسامي شريف امامان است، به حد تواتر ميرسد. در كتابهاي اهل سنت نيز اين گونه احاديث با عنوان دوازده خليفه، دوازده امير و عنوانهايي مانند آن، نقل شده است.[4]
افزون بر اين احاديث، روايتهاي ديگري نه فقط از شيعه، بلكه از اهل سنت نقل شده كه امامت دوازده امام را مورد نص قرار داده است كه به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
الف) خوارزمي در «مقتل الحسين» از سلمان محمدي نقل ميكند:
حضور پيامبر(صلي الله عليه و آله) شرفياب شديم؛ درحاليكه حسين(عليه السلام) در آغوش او بود. سپس چشمان او را بوسيد و فرمود:
انك سيد ابو السادة، انك امام ابن ائمة، انك حجة ابن حجة ابو حجج تسعة من صلبك، تاسعهم قائمهم.[5]
تو سيد و آقا و سرور بزرگواران هستي. تو خود امام و فرزند ائمه هستي. تو خود حجت و فرزند حجت خدايي و پدر نُه امام پس از خود هستي كه نُهُمين آنها قائم آل محمد[ است.
ب) جويني در «فرائد السمطين» نقل ميكند:
نعثل يهودي به پيامبر(صلي الله عليه و آله) گفت: «از جانشين خود به ما خبر بده؛ زيرا هيچ پيامبري نيست مگر اينكه جانشين دارد و پيامبر ما، يوشع بن نون را جانشين خود قرار داد». پيامبر(صلي الله عليه و آله) در پاسخ فرمود: «همانا جانشين و خليفه پس از من، علي بن ابيطالب(عليه السلام) است و پس از او دو فرزندش حسن و حسين(عليهما السلام) و پس از آنها نُه امام ديگر از صلب حسين(عليه السلام) هستند». نعثل گفت: «اي محمد! نام آن نُه نفر را برايم بگو» و پيامبر(صلي الله عليه و آله) نام يكايك آنها را بيان كرد.[6]
بخش دوم پرسش
امامان شريف، امام كاظم و امام حسن عسكري(عليهما السلام) براي اثبات امامت خود و رد ادعاي امامت افطح و جعفر كذاب چه كردند؟ آيا كاري انجام دادند؟
پاسخ
امام شرايط و ويژگيهايي دارد كه يكي از آنها علم و آگاهي از احكام و آموزههاي ديني است. شيعيان آن زمان نيز به اين ويژگيها آگاه بودند؛ چنانكه برخي از شيعيان، نخست، به سراغ عبدالله افطح كه پسر بزرگ امام صادق(عليه السلام) بود رفتند، ولي وقتي از عهده پاسخ به پرسشهايشان بر نيامد، وي را رها كردند. عبدالله حدود 70 روز پس از وفات امام صادق(عليه السلام) از دنيا رفت.
بنابراين، امام كاظم(عليه السلام) با توجه به آگاهي و علمي كه از اين ماجرا داشت و همچنين خفقان آن زمان، خود را با ادعاهاي عبدالله افطح درگير نكرد و اين مطلب را به مردم واگذاشت تا خود به حقيقت برسند.
در روايتي از عمر بن يزيد آمده: «وقتي عبدالله افطح مدعي امامت شد و با امام كاظم(عليه السلام) در يك مجلس روبهرو شد، از امام كاظم(عليه السلام) پرسيده شد: امام كيست؟ حضرت موسي بن جعفر(عليهما السلام) فرمود: امامي است كه بعدها آن را خواهيم شناخت».[7]
از ابوبصير روايت شده است:
از امام كاظم(عليه السلام) شنيدم كه فرمود: «وقتي امام صادق(عليه السلام) بيمار شد، قبل از اينكه از دنيا برود، به من فرمود: «اي پسر عزيزم! غير از تو كسي مرا غسل نخواهد داد؛ زيرا من پدر خود را غسل دادم و بايد امامها يكديگر را غسل دهند». آنگاه به من فرمود: «اي پسرم! [پس از من] عبدالله افطح ادعاي امامت خواهد كرد، ولي او را واگذار؛ زيرا او نخستين فرد از اهل بيت من است كه به من خواهد پيوست».[8]
بخش سوم پرسش
آيا از عبدالله افطح و جعفر كذاب فرزنداني باقي مانده است؟ نام فرزندان آنها چه بوده؟ آيا جعفر كذاب فرزندي داشته تا مطابق حديث نبوي، نشانههاي امام دوازدهم؛ يعني نام و كنيه پيامبر(صلي الله عليه و آله) را داشته باشد؟
پاسخ
از عبدالله افطح، هيچ فرزند پسري باقي نماند. ازاينرو، پيروانش همگي از اعتقاد به امامت وي بازگشتند و به امامت موسي بن جعفر(عليهما السلام) گرويدند.[9] جعفر كذاب براساس برخي شواهد تاريخي، سه فرزند[10] داشته؛ دو پسر به نامهاي «يحيي» و «ابراهيم» و يك دختر به نام «بريهة».[11] «بريهه»، اهل كمال و فضل بوده كه «محمد بن موسي المبرقع»، نوه امام جواد(عليه السلام)، او را به همسري برگزيده است.[12] بريهه در قم از دنيا رفته و قبر شريفش در كنار مرقد مطهر «موسي المبرقع بن امام جواد(عليه السلام)» در چهلاختران قم، در محله آذر واقع شده است.[13]
«ابراهيم» نيز از قم رفت و «يحيي» در ميدان زكريا بن آدم (ميدان كهنه) نزديك مقبره «حمزة بن امام موسي بن جعفر(عليهم السلام)» ساكن شد و با «شهربانويه»، دختر امين الدين ابوالقاسم بن مرزبان بن مقاتل، ازدواج كرد. نتيجه اين ازدواج، سه فرزند به نام هاي: «ابوجعفر»، «فخرالعراق» و «ستيه» شد و از آنها فرزندان بسياري در قم به وجود آمد كه به «صوفيه» معروف و برخي از آنها عالم نسبشناس، حافظ قرآن و متدين بودند.[14]
بخش چهارم پرسش
خاندان آل سعود در ابتدا چه كاره بودند و چگونه به اين قدرت رسيدند؟
پاسخ
محمد بن سعود، جد بزرگ آل سعود، در زمان شروع دعوت محمد بن عبدالوهاب، حاكم درعيه بود. وقتي عبدالوهاب شروع به دعوت كرد، وي از اين فرصت استفاده و با او همراهي كرد. هدف حاكم درعيه از حمايت كردن از مكتب وهابيت، فقط استفاده ابزاري از دين براي رسيدن به قدرت و ثروت بود.كاركرد مكتب وهابيت، مشروعيت بخشيدن به نظام پادشاهي آل سعود است و آل سعود، امنيت و قدرت لازم را براي ترويج اين ايده فراهم ميكند. از نظر تاريخي، حكومت آل سعود را ميتوان به چهار دوره تقسيم كرد:
1. پايهگذاري دولت كوچكي در درعيه تا فروپاشي به دست مصريان؛
2. بازگشت به قدرت تا فروپاشي به دست ابن رشيد؛
3. دوره فرمانروايي آل سعود و تشكيل عربستان سعودي؛
4. دوره حكومت عبدالعزيز بن محمد، فرزند محمد بن سعود كه آن را بايد دوره رشد و توسعه مكتب وهابيت شمرد.[15]
[1]. المعجم الكبير، ج17، ص13؛ الخصال، ص585.
[2]. مفاتيح الغيب (التفسير الكبير)، ج3، ص571.
[3]. الفرق بين الفرق وبيان الفرقة الناجية، عبدالقاهر بن طاهر بغدادي، ص13.
[4]. مسند احمد، ج5، صص90، 93، 98 و 100؛ صحيح مسلم، ج6، صص 3 و 4؛ سنن ابيداوود، ج2، ص309.
[5]. مقتل الحسين، ج1، ص146.
[6]. فرائد السمطين، ج2، ص134.
[7]. ترجمه إثبات الوصية للإمام علي بن ابيطالب7، ص363.
[8]. همان.
[9]. حيات فكري و سياسي امامان شيعه، ص383،
[10]. المقالات و الفرق، ص249.
[11]. تاريخ قم، حسن بن محمد قمي، ص۵۸۳.
[12]. الشجرة المباركة في أنساب الطالبية، فخر رازي، ص92.
[13]. قم المقدسه عش التشيع و قيادة الامة، فاضل محمد السوداني، ص173.
[14]. همان، ص۵۸۴.
[15]. درسنامه وهابيت، مهدي عليزاده، ص231.