آیا شیعه قرآن را محرَّف میداند و قرآن دیگری دارد؟
مقدمه این نوشتار قصد دارد به نقد و بررسی شبهه‌ای درباره تحریف قرآن بپردازد. هدف این بررسی، پاسخ به گروهی از اخباری‌ها است که با تمسک به ظاهر برخی روایات بی‌اساس، از تحریف قرآن سخن گفته‌اند و مهم‌تر از آن، پاسخ به کسانی است که ت
مقدمه
اين نوشتار قصد دارد به نقد و بررسي شبههاي درباره تحريف قرآن بپردازد. هدف اين بررسي، پاسخ به گروهي از اخباريها است كه با تمسك به ظاهر برخي روايات بياساس، از تحريف قرآن سخن گفتهاند و مهمتر از آن، پاسخ به كساني است كه تحريف قرآن را به شيعه نسبت ميدهند.[1] در اينجا روي سخن با وهابيّون است كه با حمله به شيعيان، آنان را به قول به تحريف متهم ميكنند؛ درحاليكه خودشان احاديث تحريف را در معتبرترين صحاح و مجموعه احاديث خود نقل و توجيه ميكنند.[2] هدف اين افراد مغرض از اين تهمتها، ايجاد تفرقه ميان امت اسلامي است. كذب ادعاي اين افراد را صدها كتب شيعي در طول تاريخ اسلام نشان داده است.
جاي تعجب است كه فردي چون «فخر رازي» در ذيل آيه شريفه: {إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ} (حجر: 9) بگويد: «اين آيه، دليل بر ابطال قول شيعه است كه قائل به تغيير، زياده و نقصان در قرآن شدهاند!»[3]
اگر منظور او، بزرگان و محققان شيعه است كه هيچ يك از آنان چنين اعتقادي نداشتهاند و اگر مقصود وي، وجود قول ضعيفي در اين باره، در شيعه است، نظير آن در اهل سنت نيز موجود است كه هيچ يك به آن اعتنايي نكردهاند.[4]
متأسفانه شبههپراكني مغرضان در باورهاي شيعه، تنها مربوط به قرون گذشته نيست و در قرون اخير نيز اين غرضورزيها فزوني يافته است. افرادي، مانند: «محمد بن عبدالوهاب» (م1206 ه .ق) ـ كه سلسلهجنبان آنان است ـ و پس از او پيروان سلفياش[5] هستند كه بر اين اتهام پافشاري ميكنند.[6]
آثار شبههپراكني مخالفان
در واقع ادعاي وهابيّان در رابطه با مصحف پنهاني شيعيان، براي جامعه مسلمانان، دلمشغولي ايجاد كرده است كه از جمله پيامدهاي زيانبار آن، ايجاد ترديد در باورهاي بخشي از اهل قبله نسبت به برخي ديگر است. عدهاي از مسلمانان، متأثر از اين شبهات گمان ميبرند، شيعه با قرآن فعلي بيگانه است و به جاي آن با مصحفي پنهاني سر و كار دارد.[7]
در اينجا تنها به دو نمونه از پيامدهاي شبههپراكني معاندان اشاره ميشود:
به نقل از خبرگزاريها، در بيست و چهارمين اجلاس جهاني وحدت اسلامي كه در تهران برگزار شد، درباره مصحف فاطمه(عليه السلام) و موضوع تحريف قرآن، ميان برخي از شركتكنندگان اختلاف افتاد.
يكي از انديشمندان اهل سنت شركتكننده در اجلاس مبحثي در اين زمينه طرح كرد و گفت:
از كودكي به ما ميگفتند، شيعيان قائل به تحريف قرآن هستند و قرآن موجود نزد شيعيان با قرآن موجود نزد اهل سنت فرق ميكند و مدام اين موضوع را تكرار ميكنند، اما در پي مراوده با علماي شيعه و نشستهاي تقريبي، روشن شد كه اينگونه نيست. يكي ديگر از موضوعاتي كه در همين راستا مطرح ميشود و بسياري از شبكههاي ماهوارهاي نيز بدان دامن ميزنند، موضوع مصحف فاطمه(عليه السلام) است بهطوريكه ميگويند؛ قرآن شيعيان همان مصحف فاطمه(عليه السلام) است كه از شما ميخواهم درباره مصحف فاطمه(عليه السلام) توضيح دهيد.[8]
نمونه ديگر، ماجراي اسارت تعدادي از زائران ايراني حرم مطهرحضرت زينب(عليه السلام) در سوريه است. يكي از اسيران، پس از آزادي، در گفتوگو با خبرنگاران ميگويد:
مدتي كه از اسارتمان به دست نيروهاي معارض سوري گذشته بود، از گروگانگيران تقاضاي قرآن كرديم. گروگانگيران در ابتدا با حالت تعجب و تمسخر گفتند، مگر شيعيان ايراني قرآن خواندن بلدند كه ما به شما قرآن بدهيم و اصلا مگر شيعه قرآن ميخواند. وقتي يكي از گروگانگيران پس از اصرار فراوان، يك جلد كلامالله مجيد را در اختيار ما گذاشت، صوت زيباي تعدادي از اسيران، چنان تأثيري بر گروگانگيران وهابي گذاشت كه آرام آرام اشك ميريختند. در چند روز آخر كار به جايي رسيد كه هر كدام از فرماندهانشان ميآمدند از ايرانيها ميخواستند، برايشان قرآن تلاوت كنند.[9]
نگاهي به سير انديشه تحريفناپذيري قرآن
ريشه بحث تحريفناپذيري قرآن را بايد همزمان با نزول قرآن و در متن آيات وحي يافت. در ذكر دلايل مصونيت قرآن از تحريف، اشاره ميكنيم كه سنگ بناي خللناپذيري الفاظ قرآن را، خود قرآن پي گذاشته است.
دانشمندان شيعي تا دوره اخير از اين موضوع استقبال كردهاند. تنها در عصر صفوي (906ـ 1134 ه .ق) كه تا حدودي براي جمعآوري اخبار فرصتي فراهم شد و روايات تحريفنما نيز در بين منابع حديثي، تفسير بالمأثور، تفاسير روايي و شرح اخبار قرار گرفتند و تني چند از اماميه، مانند «سيد نعمة اللّه جزائري» و «ابوالحسن فتوني»، با استناد به اين اخبار، به تحريف قرآن متمايل شدند. اما اكثريت قاطع اماميه، همچنان به بررسي اين روايات پرداختند و به تحريفناپذيري قرآن گواهي دادند، كه در مباحث آينده به اسامي بسياري از آنان اشاره ميشود. تنها كتاب «فصل الخطاب» «محدث نوري» (م/ 1320 ه .ق) در آن بستر تاريخي، چالشي ديگر بود و پس از تأليف آن، دانشمندان اماميه به اين مسئله توجه بيشتري نشان دادند و دهها كتاب مستقل درباره مصونيت قرآن از تحريف نوشتند.[10]
در اين نوشتار، به برخي دلايل اشاره ميكنيم كه اثبات ميكنند شيعيان جز همين قرآن حاضر، قرآن ديگري ندارند. اين دلايل در چارچوب دلايل قرآني، روايي، عقلي، اجماع، و اعتراف ديگران قرار ميگيرند.
در ابتدا واژه «تحريف» را در لغت و اصطلاح معني ميكنيم و درمييابيم كه «تحريف ادعايي» كدام نوع تحريف است.
تحريف در لغت و اصطلاح
تحريف در لغت، يعني تغيير سخن برخلاف مقصود، كج كردن و گرداندن سخن از معناي اصلي.[11] آيه (يحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ) (نساء: 46) نيز به همين معني تفسير شده است.[12]
اما در اصطلاح، تحريف چند معني دارد:
1. تغيير معناي سخن، يعني تفسير آن به گونهاي كه موافق نظر مفسّر است، چه با واقعيت مطابق باشد، چه نباشد.
2. كم و زيادي در حركت و حرف، با حفظ اصل قرآن، مانند «يطهرن» كه هم با تشديد خوانده ميشود، هم بدون تشديد.
3. تغيير كلمهاي به جاي كلمه مرادف آن. مثل آنكه به جاي «امضُوا» در آيه (وَامْضُواْ حَيثُ تُؤْمَرُونَ) (حجر: 65) كلمه «اسرَعوا» گذاشته شود.
4. تحريف در لهجه تعبير.
5. تحريف به افزودن.
6. تحريف به كاهش و افتادگي عمدي يا اشتباهي از قرآن، چه آنچه كم شده است، يك حرف باشد يا يك كلمه، يك جمله، يك آيه و يا يك سوره.
تغيير به معناي اول، در قرآن وارد شده است و البته لطمهاي به عظمت قرآن نميزند. قرآن از تحريف نوع دوم، مصون است؛ زيرا قرائت رايج در هر دوره، يعني قرائت عاصم از حفص كه به علي(عليه السلام) ميرسد، متواتر است و جز آن، اجتهادهاي نو پديدي است كه در روزگار پيامبر(صلي الله عليه و آله) اثري از آنها نبوده است.
ساحت قرآن كريم از تحريف نوع سوم و نوع چهارم نيز مصون است. چنانكه تحريف به افزودن، نيز بنابر اجماع علماي فريقين در قرآن راه نيافته است. اما تحريف نوع ششم، يعني تحريف به كاهش، محور بحث مدعيان است.[13]
دلايل تحريفناپذيري قرآن كريم
شيعه اماميه بر اين باور است كه قرآن نازل شده بر قلب مبارك پيامبر(صلي الله عليه و آله) در شب قدر، همين قرآن مبارك و با عظمتي است كه قرنهاست چراغ راه مسلمانان و جهانيان است و همين اندك ارزشهاي اخلاقي كه در جامعه بشري به چشم ميخورد، به بركت پرتو هدايت قرآن است.
اين حقيقت با دلايل فراواني به اثبات رسيده است. در اينجا، تنها به نمونههايي از اين دلايل اشاره ميكنيم.
1. دلايل قرآني
الف) آيه حفظ: از جمله آياتي كه مصونيت قرآن از تحريف را بيان ميكند، آيه شريفه: {إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ}؛ «ما خودمان ذكر [قرآن] را فرود آورديم و خودمان نگهبان آن هستيم» (حجر: 9) است.
استفاده از تأكيد و ضمير جمع ـ كه بيانگر عظمت اين امر است ـ براي برطرف شدن شك كساني است كه در آيات پيشين به آنان اشاره شده است.
آنان به نزول قرآن از جانب خدا ترديد داشتند و آن را انكار ميكردند و نيروهاي غيرالهي را در اين باره مؤثر ميدانستند. خداوند با اين كلام مؤكد، از يك سو، دخالت نيرويي ديگر را در نزول قرآن رد ميكند و آن را تنها به ذات اقدس الهي منتسب ميداند و از سوي ديگر، بر عظمت قرآن و مصونيت آن از هر نوع دستبردي، هنگام نزول، تأكيد ميورزد.
جمله دوم آيه شريفه با أدات تأكيد «ان و ل» (همانا و قطعا) و همچنين ضمير جمع «نا» و وصف جمع «حافظون» (نگهبان)، از نگهباني از قرآن و حفظ قطعي آن پس از نزول ميگويد. نحوه بيان اين عبارت نيز هر نوع ترديد در اين باره را ميزدايد.
حفظ قرآن در اين آيه بهطور مطلق و بدون هيچ قيدي آمده است، بنابراين، حفظ آن را از هر نوع تحريفي (اسقاط، تغيير و ...) بيان ميكند. و اين بهترين صورت حفاظت از قرآن است كه خداوند بر عهده گرفته است.[14]
وجه استدلال به آيه شريفه براي رد اتهام متفاوت بودن قرآن شيعيان، اين است كه قرآني كه خداوند، وعده حفظ آن را داده است؛ يا همين قرآن در دسترس بشر است و يا قرآني است كه به ادعاي بدخواهان، نزد شيعه است. اگر اين قرآن در دسترس مقصود است، لزوماً آن قرآن، باطل است و اگر آن قرآن مقصود است، پس اين قرآن در دسترس، باطل است؛ زيرا خداوند متعال، بيشك دو قرآن نازل نفرموده است و عقل حكم ميكند كه همين قرآن در دسترس، مقصود و محفوظ الهي باشد؛ زيرا فلسفه نزول قرآن، هدايت بشر است: (هُدًى لِّلنَّاسِ) (بقره: 185)؛ و اگر قرآن در دسترس بشر نباشد، نميتواند بشر را هدايت نمايد. همچنين، اگر اين قرآن، همان قرآن محفوظ نباشد، پس معجزه جاويد نيست و در اين صورت، در معرض آسيب است، يعني امكان در معرض نقض و اشكال واقع شدن و يا آوردن مثل آن از طرف غير مسلمانان وجود دارد، درحاليكه از زمان نزول قرآن تا امروز، كسي نتوانسته است، كمترين آسيبي به آن وارد نمايد يا حتي سورهاي كوچك، مثل سورههاي قرآن بياورد.
بنابراين وقتي قرآني كه خداوند متعال، وعده حفظ آن را داده، همين قرآن است كه در دسترس همه ماست، چگونه شيعه به خود اجازه ميدهد، به قرآني معتقد باشد كه وجود خارجي ندارد و نزديك به افسانه است؟
ب) آيه نفي باطل:
{... وَإِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ لا يأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَينِ يدَيهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ} (فصلت: 41ـ42).
در حقيقت اين كتابي است، شكستناپذير كه هيچگونه باطلي، نه پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نميآيد؛ چراكه از سوي خداوند حكيم و شايسته ستايش، نازل شده است.
قرآن از هر باطلي كه آن را تباه سازد، مصون است و همواره تازه و شاداب ميماند، كهنه نميشود و فاني نيست.[15] بنابراين، تحريف كه از مصاديق آشكار باطل است، هرگز به حريم آن راه ندارد.[16]
دو وصف اول، (عَزِيزٌ) و (لا يأْتِيهِ الْباطِلُ) هر يك به طور مستقل، بيانگر عدم تحريف قرآن هستند و وصف سوم از سرچشمه راز اين حقيقت، پرده بر ميدارد؛ زيرا واژه «عزيز» به معناي شكستناپذير و نفوذناپذير است و تحريف، نوعي شكست و نفوذپذيري است. واژه «باطل» نيز به معناي نقيض حق است. چيزي كه ثبات ندارد و فساد ميپذيرد و خداوند كه ميفرمايد: {لا يأْتِيهِ الْباطِلُ}؛ «باطل به آن راه نمييابد». هر نوع تغيير و تبديلي را در قرآن نفي ميكند؛ زيرا با توجه به اعجاز قرآن (در محتواي غني و معارف هماهنگ و سراسر بر حق قرآن كه با نظمي خاص در مجموعه آيات و مفهوم يك سوره است)، هر تغيير و تبديلي، به محتوا، نظم و هماهنگي قرآن آسيب ميرساند و آن را تباه ميگرداند، اما اين آيه با تعبير (مِنْ بَينِ يدَيهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ) (از پيش رو و از پشت سر) بهطور كل در هر زمان و از هر جهت، چنين امري را منتفي ميداند.
جمله آخر اين آيه، اين نكته را بيان ميكند كه قرآن، تحريف و تغيير نميپذيرد؛ زيرا از سوي خداوند حكيم و ستوده نازل شده است. خداوندي بهرهمند از همه كمالها كه كارهايش هدفدار و بينقص است. از اين رو تحريف قرآن، نقض غرض است و با حكمت خداوند ناسازگاري دارد.
مجموع تعابير اين دو آيه روشن ميكند كه صيانت قرآن از هر تغيير و تحريف، هم از درون ـ از نظر عزيز بودن و نفوذناپذيري ـ و هم از برون ـ به دليل حفاظت خداوند ـ تضمين شده است.[17]
وجه استدلال به اين آيه شريفه براي نفي اتهام متفاوت بودن قرآن شيعيان، نيز مانند استدلال به آيه قبل است. در ادامه نيز ـ چون بنابر اختصار است ـ تنها آيات را ميآوريم و از بيان وجه استدلال صرفنظر ميكنيم.
ج) آيه جمع و قرائت قرآن: {لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَينا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَينا بَيانَهُ} (قيامت: 16)؛ در اين آيه شريفه، خداوند جمع، حفظ و توضيح قرآن را برعهده ميگيرد و چيزي كه حفاظت از آن را خداي متعال برعهده بگيرد، براي هميشه محفوظ است.[18]
د) آيه شكايت پيامبر(صلي الله عليه و آله) از مهجور ماندن قرآن: {وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً}؛ «و پيغمبر [در روز رستاخيز] ميگويد: اي پروردگار من! قوم من اين قرآن را كنار نهادند» (فرقان: 30).
شِكوِه از مهجور ماندن قرآن، وقتي معنا دارد كه اين كتاب هدايتگر از هر نوع تحريف و تبديلي مصون بماند و انسان تا روز قيامت با چنگ زدن به آن، نجات يابد.[19]
ه) آيات بيانكننده هدايتگري قرآن براي متقين و همه انسانها: {ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيبَ فِيهِ هُدى لِلْمُتَّقِينَ} «اين كتاب كه در آن هيچ نقطه ابهامي نيست، راهنماي كساني است كه تقواي فطري خود را دارند» (بقره: 5) و نيز {شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَينَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ} (بقره: 185).
اينكه قرآن تا روز قيامت، تقواپيشگان و ديگر انسانها را هدايت ميكند، نشاندهنده آن است كه از تحريف، محفوظ است.
و) آيه اراده الهي بر اتمام نور خود:
{يرِيدُونَ أَنْ يطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ} (توبه: 32)
ميخواهند نور خدا را با دهنهاي خود خاموش كنند، و خدا نميگذارد و دست برنميدارد تا آنكه نور خود را به كمال و تماميت برساند، هر چند كافران كراهت داشته باشند.
تمام و كامل بودن نور الهي (قرآن)، با تحريف آن سازگاري ندارد.
ز) آيه نذير:
{تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً} (فرقان: 1).
بزرگ و لايق بزرگي است، آن خدايي كه اين فرمان را به بنده خويش نازل كرد تا بيمرسان جهانيان باشد.
نذير بودن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به كمك قرآن كريم براي همه انسانها، مشروط به تحريف نشدن قرآن است.
ح) آيه تمثيل حق و باطل:
{كَذلِكَ يضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما ينْفَعُ النَّاسَ فَيمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذلِكَ يضْرِب اللَّهُ الْأَمْثالَ} (رعد: 17).
خدا حق و باطل را چنين مثل ميزند، و اما كف به كنار افتاده نابود ميشود، ولي چيزي كه به مردم سود ميدهد، در زمين ميماند، خدا مثلها را چنين ميزند.
اينكه قرآن كريم پس از هزار و چهار صد سال، براي بهرهمندي انسانها از آن، چنين با طراوت مانده است و مانند كتابهاي ديگر فراموش نشده يا استفاده آن به حداقل نرسيده است، نشاندهنده حقانيت آن است.
ط) آيه غلبه يافتن دين حق:
{هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْـرِكُونَ} (توبه: 33).
اوست كه پيغمبرش را با هدايت و دين حق فرستاده تا آن را بر همه دينها غلبه دهد، اگر چه مشركان كراهت داشته باشند.
پيروزي رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) بر ديگر اديان، چه به لحاظ معنوي، يعني از نظر برهان و منطق و برنامههاي سعادتبخش و چه از نظر ظاهري، يعني برقراري حكومت جهاني و عدالتگستر مهدي موعود[، به ياري قرآن امكانپذيراست و قرآن زماني بر ديگر اديان غلبه ميكند كه باطل در آن راه پيدا نكند و به كم و زياد، تحريف نشده باشد.
ي) آيه اتمام حجت:
{رُّسُلًا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا} (نساء: 165).
به فرستادگاني نويدبخش و بيمرسان وحي كرديم تا مردم بر ضد خدا دستاويزي نداشته باشند. آري، عزت و حكمت، وصف خدا است.
خداوند در دوره خاتميت تنها با قرآن كريم، كه معجزه جاودان پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) است، با بندگانش اتمام حجت ميكند. بديهي است كه اگر قرآن تحريف شده باشد، اين امكان از بين ميرود و حال آنكه محال است، خداوند در مقطعي از زمان، حجت بر بندگان نداشته باشد.
2. دلايل روايي
الف) احاديث نبوي
يك ـ حديث ثقلين
إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَينِ كِتَابَ الله عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِتْرَتِي اهلبيتي أَلَا وَ هُمَا الْخَلِيفَتَانِ مِنْ بَعْدِي ... .[20]
من دو چيز گرانبها در ميان شما ميگذارم، يكي كتاب خداي عزوجل و ديگري خاندانم؛ اين دو جانشينان بعد از من هستند.
و در روايت ديگر آمده است: «مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا»؛ «تا زماني كه به آن دو تمسك نمائيد، گمراه نميشويد».[21]
هر دو تعبير (خلافت و وجوب تمسك)، آشكارا تحريفناپذيري قرآن و عصمت اهلبيت: را بيان ميكنند؛ زيرا مسلم است كه خليفه بايد صفات و ويژگيهاي مستخلف عنه را داشته باشد تا بتواند مسئوليتهاي او را به خوبي انجام دهد و از جمله ويژگيهاي پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله)، مقام عصمت مطلق ايشان است.
وجه استدلال به حديث براي رفع اتهام متفاوت بودن قرآن شيعه، مانند همان استدلالي است كه براي آيه شريفه حفظ (...إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ) (حجر: 9) بيان گرديد؛ زيرا خطاب پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) به امت است و از تعبير «فيكم» آشكار ميشود كه اين دو وجود گرانقدر بايد در بين امت و در دسترس باشند تا مردم از وجود مقدس آنها بهرهمند شوند و هدايت گردند. خداوند متعال نيز با در دسترس بودن قرآن در جامعه، (لِئَلاَّ يكونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ) (نساء: 165) با مردم اتمام حجت ميكند. در حالي كه وهابيها ادعا ميكنند كه قرآن شيعه، دور از دسترس همه، حتي خود شيعيان است.
دوـ حديث فتن
«قَالَ رَسُولُ اللهِ(صلي الله عليه و آله): ِإذَا الْتَبَسَتْ عَلَيكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيكُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّار».[22]
هنگامي كه فتنهها چون پارههاي شب تار شما را فراگرفت پس بر شما باد به پناه بردن به قرآن؛ زيرا ... هركس قرآن را پيشواي خود قرار دهد، او را به بهشت رهنمون ميشود، و هركس آن را پشت سراندازد، او را به جهنم سوق دهد.
اين حديث ارزشمند، آشكارا تحريفناپذيري قرآن را بيان ميكند؛ زيرا پناه بردن به قرآن و پيشواي خود قرار دادن آن، هنگامي ميسر است كه قرآن در دسترس همه و تحريف و تغييرناپذير باشد.
سه ـ قرآن ميزان حق و باطل
«قَالَ رَسُولُ اللهِ(صلي الله عليه و آله): إِنَّ عَلَى كُلِّ حَقٍّ حَقِيقَةً وَ عَلَى كُلِّ صَوَابٍ نُوراً فَمَا وَافَقَ كِتَابَ الله فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ الله فَدَعُوهُ».[23]
بر هر حقي، حقيقتي است و بر هر درستي نوري. آنچه را كه موافق كتاب خداست، بگيريد و آنچه را مخالف كتاب خداست، واگذاريد.
«قال رسول الله(صلي الله عليه و آله): وَإِنَّهُ سَيفْشُوا عَنِّي أَحَادِيثُ فَمَا أَتَاكُمْ مِنْ حَدِيثِي فَاقْرَءُوا كِتَابَ اللهِ، وَاعْتَبِرُوهُ فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللهِ فَأَنَا قُلْتُهُ، وَمَا لَمْ يوَافِقْ كِتَابَ اللهِ فَلَمْ أَقُلْهُ».[24]
به زودي از من احاديث فراوان نقل ميشود، پس هر سخني كه از من به شما رسيد، بر قرآن عرضه كنيد، اگر موافق كتاب الهي بود، من آن را گفتهام و اگر موافق قرآن نبود، گفته من نيست.
بيشك، زماني قرآن ميتواند معيار سنجش حق از باطل باشد كه در دسترس همه و تحريف نشده باشد؛ زيرا ترازوي دستكاري شده نميتواند وزن حقيقي اشياء را نشان دهد.
ب) احاديث اهلبيت:
يك ـ خطبهها و نامههاي اميرالمؤمنين(عليه السلام)
سخنان آن حضرت درباره قرآن بيش از گنجايش اين نوشته است، از اين رو در اينجا تنها به دو مورد اشاره ميشود:
اول ـ «عَلَيكُمْ بِكِتَابِ الله فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِينُ وَ النُّورُ الْمُبِينُ وَ الشِّفَاءُ النَّافِعُ وَ الرِّيُّ النَّاقِعُ وَ الْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّكِ وَ النَّجَاةُ لِلْمُتَعَلِّقِ لَا يَعْوَجُّ فَيقَامَ وَ لَا يزِيغُ فَيُسْتَعْتَبَ وَ لَا تُخْلِقُهُ كَثْرَةُ الرَّدِّ وَ وُلُوجُ السَّمْعِ مَنْ قَالَ بِهِ صَدَقَ وَ مَنْ عَمِلَ بِهِ سَبَق».[25]
بر شما باد به كتاب خدا، كه ريسمان استوار است، و نور آشكار است، و درماني است سوددهنده، و تشنگي را فرونشاننده. چنگ درزننده را نگهدارنده، و در آويزنده را نجات بخشنده. نه كج شود، تا راستش گردانند، و نه به باطل گرايد تا آن را برگردانند. كهنه نگردد به روزگار، نه از خواندن و نه از شنيدن بسيار. راست گفت آن كه سخن گفت از روي قرآن و آنكه بدان رفتار كرد، پيش افتاد از ديگران.
دومـ «أَنَّ عَلِياً(عليه السلام) لَمَّا انْسَلَخَ الْمُحَرَّمُ أَمَرَ مَرْثَدَ بن الْحَارِثِ الْجُشَمِي فَنَادَى عِنْدَ غُرُوبِ الشَّمْسِ: يا أَهْلَ الشَّامِ ألا إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ يقُولُ لَكُمْ: ... وَ احْتَجَجْتُ عَلَيكُمْ بِكِتَابِ الله وَ دَعَوْتُكُمْ إِلَيهِ فَلَمْ تَتَنَاهَوْا عَنْ طُغْيانٍ وَ لَمْ تجُيبُوا إِلَى حَقٍّ».[26]
چون ماه محرم به پايان رسيد، حضرت(عليه السلام) مرثد بن حارث جشمي را به نزد سپاه شام فرستاد، نزديك غروب خورشيد بود كه مرثد سپاه شام را اينگونه خطاب كرد: اي مردم شام! اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمودند : ... آيا من شما را به كتاب خدا فرا نخواندم و با آن برشما احتجاج نكردم؟ اما شما از طغيان و سركشي باز نايستاديد و حق را اجابت نكرديد.
حضرت براي قرآن اوصافي چون: «ريسمان استوار»، «نور آشكار»، «درمان كننده»، «نجات بخشنده»، «نگهدارنده»، «چنگ زننده را نگهدارنده» و ... به كار ميبرند. بيشك قرآني كه واجد اين صفات است از تحريف و تغيير مصون است و همه مسلمانان زمان حضرت و قرنهاي آينده به آن دسترسي دارند، نه قرآني كه به ادعاي وهابيان در گنجينهاي مخفي نزد امامان شيعه است و كسي از آن خبر ندارد.
در روايت دوم، فرمايش حضرت در اثبات مطلب، آشكارتر است؛ زيرا خطاب به شامياني است كه به جنگ با حضرت آمدهاند، پس حضرت با اهل شام از قرآني حجت ميآورد كه آنها هم آن را قبول كنند، نه با مصحف خود يا صحيفه حضرت زهرا(عليه السلام) كه وهابيان مدعي هستند، قرآن شيعيان اين دو صحيفه است.
وقتي كه شاميان با نقشه عمروبنعاص قرآنها را بر نيزه كردند و سادهلوحان لشكر اميرمؤمنان(عليه السلام) اين حركت آنان را پيشنهاد صادقانه صلح دانستند، حضرت نفرمودند كه اين قرآن بر نيزهها، واقعي نيست و قرآن واقعي پيش ما اهلبيت است، بلكه فرمودند اين نقشه و نيرنگي در كار است و قرآن بهانهاي بيش نيست.
دوـ احاديث ساير معصومين:
اين دسته از احاديث نيز فراوان است و در اينجا تنها به چند نمونه (شاهد بر مطلب) اشاره ميشود:
اول: خطبه فدكيه زهراي مرضيه: كه بخش زيادي از آن ويژگيهاي قرآن را بيان ميكند.[27]
دوم: پس از قرآن، كهنترين سند تاريخي كه امروزه وجود دارد و با بيان صفات و ويژگيهاي قرآن، بر سلامت اين كتاب گواهي ميدهد، فرازهايي از دعاهاي زبورآلمحمد، صحيفه سجاديه است.[28] و[29]
سوم: عرضه احاديث بر قرآن: روايات بسياري از ائمه: نقل شده است. ايشان ميفرمايند: «روايات را بر قرآن عرضه كنيد، آنچه را موافق قرآن است، بپذيريد و مخالف آن را رد كنيد». «شيخ حرّ عاملي» آنها را در باب نهم از ابواب صفات قاضي در «وسائل الشيعه» گردآورده است.[30]
قابل توجه است كه احاديث «عَرضُ الأخبار على كتابِ الله» (ارائه كردن احاديث بر كتاب خدا)، دو گروه مستقلاند. گروهي از اين احاديث به صورت مطلق فرمان ميدهند كه هر نوع خبر و انديشهاي را بايد با قرآن مطابقت دهيم و آنچه را با قرآن موافق نيست، كنار بگذاريم. گروهي ديگر از اين احاديث، در مقام علاج اخبار متعارض هستند و دستور ميدهند كه هر دو دسته اخبار متعارض را به قرآن عرضه كنيد و آن را كه موافق قرآن است، نگاه داريد و باقي را رد كنيد.[31]
آنچه از اين دو گروه برداشت ميشود، آن است كه قرآن معياري درست و مصون از تغيير، تحريف و تصرف است و قول به تحريف، با باور به سلامت قرآن، كه معيار است، سازگار نيست. همچنين، مخالفت و عدم مخالفت با قرآن هم، زماني آشكار ميگردد كه همه سورهها و اجزاي قرآن نزد ما موجود باشد، وگرنه ممكن است، حديث، مخالف با چيزي از قرآن باشد كه ساقط يا تحريف شده است[32] و ديگر آنكه كسانيكه براي اثبات تحريف قرآن به برخي از روايات (ضعيف) استدلال ميكنند، در واقع با اين نوع از روايات (متواتر)، مخالفت ميورزند.[33] البته مناقشات تحريفگرايان در اين اخبار، ثمري جز سردرگمي و تناقضگويي آنان ندارد.[34]
چهارم: امام باقر(عليه السلام) در بخشي از نامهاي به يكي از ياران خود، به نام «سعدالخير» چنين مينگارند:
«وَ كَانَ مِنْ نَبْذِهِمُ الْكِتَابَ أَنْ أَقَامُوا حُرُوفَهُ وَ حَرَّفُوا حُدُودَهُ فَهُمْ يرْوُونَهُ وَ لَا يرْعَوْنَه».[35]
از جمله بياعتنايي آنان به قرآن، اين است كه الفاظ قرآن را بهپاداشتند، ولي حدود و معارفش را تحريف كردند.
از عبارت امام(عليه السلام) آشكار ميگردد كه در الفاظ قرآن تحريفي صورت نگرفته است؛ چون ميفرمايند كه الفاظ قرآن را به پا داشتند ـ كنايه از اينكه حفظ كردند ـ هر چند آنان احكام قرآن را تغيير دادند و دستوراتش را تباه ساختند.[36]
پنجم: روايات بيشماري در ابواب گوناگون فقهي، مانند احاديث «باب درخواست شفا از قرآن»، «باب توسل به قرآن»، «باب حفظ و از بر كردن قرآن»، «باب آداب تلاوت قرآن»، «باب سوگند به قرآن»، « ثواب تلاوت سورهها» و ابواب ديگري كه هر يك، دهها روايت را در بردارند.[37]
مجموع اين احاديث مروي از امامان معصوم شيعه: نشان ميدهد كه آن بزرگواران، همين قرآن موجود و در دسترس مسلمانان را قرآن نازل بر رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) ميدانستند، نه قرآني ديگر را.
3. دليل عقلي
دليل اول: اين دليل به همراه چند مقدمه زير، سلامت قرآن از تحريف را اثبات ميكند:
الف) خداوند حكيم قرآن را براي هدايت بشر فرستاد؛
ب) اين كتاب آخرين كتاب آسماني و آورنده آن نيز، آخرين فرستاده خداست؛
ج) اگر اين كتاب تحريف شده باشد، كتاب آسماني يا پيامبر ديگري راه درست را به انسان نشان نميدهد و در نتيجه بشر به بيراهه ميرود، بيآنكه مقصر باشد؛
د) اين گمراهي با ساحت مقدس الهي، ناسازگار و مخالف حكمت الهي در هدايت بشر است.
در نتيجه قرآن بايد از هر نوع تغيير و تحريفي مصون باشد.[38]
دليل دوم: آيات قرآن به هم پيوسته و مرتبطند: {وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يتَذَكَّرُونَ} (قصص: 51)؛ «و به تحقيق كه ما قرآن را پيوسته فرستاديم، باشد كه متذكر شوند».
كلمه «وصلنا» از باب تفعيل و از ماده وصل است و وصل در باب تفعيل، كثرت را ميرساند؛ مانند قطع كه به معناي بريدن و تقطيع به معناي بسيار بريدن است. پس معناي آيه اين است كه ما قرآن را كه اجزايي متصل به هم دارد، بر آنان نازل كرديم؛ قرآني كه آيهاي بعد از آيه، سورهاي به دنبال سوره ديگر، وعده و وعيد، معارف، احكام، قصص، عبرتها، حكمتها و موعظههايي پيوسته به هم دارد.[39]
خداوند در قرآن فرموده است: (اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِي) (زمر: 23)؛ «خداوند بهترين سخن را نازل كرد، كتابي [كه آياتش] شبيه به يكديگر و منعطف به يكديگرند». و در احاديث نيز آمده است كه آيات قرآن يكديگر را تصديق ميكنند[40] و پارهاي با پاره ديگر سخن ميگويند و بر هم گواهي ميدهند.[41] بنابراين، اگر به بخشي از اين بناي به هم پيوسته خللي وارد شود، به تمام آن سرايت ميكند.[42]
دليل سوم: مجموعهاي از قرائن تاريخي و اجتماعي است كه همگي بياساس بودن اتهام وهابيون را اثبات ميكنند:
1. حافظه شگرف عربهاي همدوره با نزول قرآن و علاقه فراوان آنان به حفظ و قرائت آن.
2. تقدس قرآن نزد مسلمانان و حساس بودن آنان نسبت به هرگونه تغيير در آن.
3. دستورات ويژه پيامبر(صلي الله عليه و آله) درباره تلاوت، كتابت، حفظ و جمعآوري قرآن.
4. مطرح نشدن مسئله تحريف قرآن در ضمن انتقاداتي كه از سوي صحابه و ائمه اهلبيت: به خلفا شده است.
5. استدلال و تمسك به آيات قرآن در مناظرهها و سخنرانيهاي ائمه معصومين شيعه:.
6. ارائه ندادن هيچ گونه سند، مدرك و نمونه از قرآن ادعايي كه وهابيان به شيعه نسبت مي دهند.
7. ادعاي وهابيان صادقانه نيست؛ زيرا دستكم در دنياي امروز كه سفر به تمام نقاط جهان به راحتي و به سرعت امكانپذير است، آنها ميتوانند گروههاي تحقيق آشكار و نهان خود را به ايران و ديگر كشورهاي شيعهنشين اعزام كنند تا با حضور در مجالس عمومي و خصوصي شيعيان، مشاهده كنند كه قرآني كه شيعيان در محضرش هستند، با آن مأنوساند، آن را تلاوت، حفظ و تفسير ميكنند، همان قرآني است كه همه مسلمانان در محضرش هستند.
8. ماجراي واقعي حافظ قرآن شدن «كربلايي كاظم ساروقي=» پيرمرد بيسواد، اما با اخلاص و با صفاي اراكي ـ كه معجزه قرن قرآن كريم و ولايت است ـ نشاندهنده آن است كه قرآن موجود، همان قرآن نازل شده بر قلب مبارك پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) است و هيچگونه زياد يا كمشدني در آن رخ نداده است؛ زيرا اگر قرآن واقعي غير از قرآن موجود بود، به يقين آن قرآن در حافظه كربلايي كاظم قرار ميگرفت.[43]
4. اجماع علماي شيعه اماميه
كاوش در سخنان علماي بزرگ شيعه نشان ميدهد كه آنها به تحريف باور نداشتند و انديشه تحريف را به «خبر واحد» نسبت ميدادند.[44] از آنجا كه نقل سخنان آنان در اين نوشتار مختصر، ممكن نيست و گردآوري آنها كتاب مستقلي ميشود، به اسامي و كتب برخي از آنها در پاورقي اشاره ميشود.[45]
و بسياري ديگر از علماي شيعه كه همگي تواتر اخبار، اجماع علما و ضرورت دين و مذهب بر تحريفناپذيري قرآن موجود را بيان نمودهاند.[46]
5. گواهي ديگران
الف) گواهي علماي سني: محققاني از اهل سنت، همچون شيعه، به عدم تحريف قرآن و متفاوت نبودن قرآن شيعيان معتقدند؛ از آن جمله ميتوان به سه تن از آنان اشاره كرد:
يك ـ عالم بزرگ اهل سنت، «ملا رحمتاللّه هندي» ميگويد:
«القرآن المجيد عند جمهور علماء الشيعة الامامية الاثنى عشـرية محفوظ عن التغير و التبديل. و من قال منهم بوقوع النقصان فيه فقوله مردود غير مقبول عندهم».[47]
نظريه جمهور علماء شيعه اماميه اثنيعشريه اين است كه قرآن مجيد، از تغيّر و تبديل محفوظ است و كسيكه بگويد در قرآن كم و كسري پيدا شده، حرفش پيش علماي شيعه مردود است و كسي آن را نميپذيرد.
دو ـ «محمد مديني»، رئيس دانشكده شريعت دانشگاه «الازهر» مينويسد:
پناه به خدا اگر گفته شود، اماميه به تحريف قرآن باور دارند. تنها رواياتي از اين دست در كتابهاي آنهاست؛ همان طور كه در كتابهاي ما هم هست؛ رواياتي كه اهل تحقيق از هر دو فريق، بطلان آنها را بر ملا كردهاند. اگر كسي مدركي بر صحت گفتار ما ميخواهد، ـ تنها كافي است ـ به كتاب «اتقان سيوطي» رجوع كند، وي در اين كتاب ـ بخشي از اين ـ روايات موهم به تحريف را گردآورده است ... .[48]
سه ـ «شيخاحمدالطيب»، شيخ الازهر مصر، در تيرماه 1392، به صورت رسمي اعلام كرد كه قرآن شيعيان همين قرآن موجود است. وي تصريح كرد:
آنطوركه شايعه ميكنند، شيعيان قرآن ديگري ندارند. اگر شيعيان قرآن ديگري داشتند، از ديد مستشرقين مخفي نميماند و آنها اين مطلب را اعلام ميكردند.[49]
ب) گواهي مستشرقين: در بين مستشرقين نيز محققيني هستند كه معتقدند، اتهام تفاوت قرآن شيعيان، كذب است؛ از جمله:
1. «گارسن دي تاسي» در مجله آسيايي، متن عربي و ترجمه سوره نورين را به زبان فرانسه منتشر كرد. وي منبع اين سوره را اثري فارسي از قرن هفدهم ميلادي (يازدهم قمري) به نام «دبستان مذاهب»، نوشته يك ايراني زردشتي ساكن هند، ذكر ميكند.[50]
2. «كليرتسدال»، در ژولاي 1913 م، در مجله «dlroW melsom ehT» درباره متن اين سوره مينويسد:
افرادي كه با عربي آشنايند، ميتوانند جعلي بودن اين دو سوره را به جز بخشهايي كه از خود قرآن در آنها آمده، درك كنند. سبك جعلي اين افزودهها تقليدي از قرآن است كه هرگز موفقيتآميز نيست و خطاهاي نحوي نيز در آنها به چشم ميخورد.[51]
بررسي و نقد شبهات پيرامون مصحف امام علي(عليه السلام)، و مصحف حضرت زهرا(عليه السلام)
مهمترين شبههاي كه وهابيها درباره تحريف قرآن كريم بيان ميكنند، مسئله مصحف حضرت علي(عليه السلام) و صحيفه حضرت فاطمه زهرا(عليه السلام) است. مخالفان شيعه، مصحف امام علي(عليه السلام) و صحيفه حضرت زهرا(عليه السلام) را بهانهاي براي شبههپراكني گسترده خود، عليه شيعيان قرار دادهاند. وهابيان به ديگر مسلمانان اينگونه القاء ميكنند كه شيعيان، مصحف امام علي(عليه السلام) و صحيفه حضرت زهرا(عليه السلام) را قرآن خود ميدانند. اينك براي رفع اين شبهه اشارهاي مختصر به اين مسئله ميكنيم:
الف) مصحف امام علي(عليه السلام)
مصحف امام علي(عليه السلام) قرآني بود كه آن حضرت، پس از وفات رسول خدا(صلي الله عليه و آله) آن را گردآوري و تدوين نمودند.[52]
«ابننديم» (متوفاي 385 ه .ق) در كتاب «فهرست» خود از علي(عليه السلام) نقل ميكند كه چون آن حضرت، هنگام وفات پيامبر(صلي الله عليه و آله) رفتارهاي شومي از مردم ديد، سوگند ياد كرد كه ردا از دوش خود بر زمين ننهد تا آنكه قرآن را گرد آورد. سه روز در خانه نشست و قرآن را جمع كرد.[53]
درباره اين مصحف سه بحث اصلي وجود دارد:
يكـ اصل وجود مصحف امام علي(عليه السلام) در منابع شيعه و سني؛
دوـ بررسي تفاوت ساختاري و محتوايي آن با مصحف موجود؛
سهـ نقد و بررسي شبهات و اتهاماتي كه درباره آن وجود دارد.[54]
يك ـ وجود مصحف امام علي(عليه السلام) در منابع شيعه و سني
اصل وجود اين مصحف، كيفيت گردآوري و محتواي آن، به شكل گستردهاي در منابع شيعه و سني، بازتاب داشته است و نقصاني در سند و مدارك آن وجود ندارد،[55] بلكه ميتوان ادعا كرد كه حجم اخبار اهل سنت درباره اين مصحف، به مراتب از اخبار شيعه بيشتر و سند برخي از آنها هم (از نگاه خودشان) صحيح است؛[56] به برخي منابع اهل سنت كه تا قرن هشتم، به اين مصحف پرداختهاند، در پاورقي اشاره ميكنيم.[57]
گزارش اين مصحف در منابع اماميه نيز آمده است. به نمونههايي از اين گزارشها در پاورقي اشاره ميشود.[58]
مضمون اكثر اين گزارشها از اصل وجود اين مصحف، يكسان و به اين صورت است:
علي(عليه السلام) پس از وفات پيغمبر خدا(صلي الله عليه و آله) در خانه نشستند و قرآن را گردآوري و تدوين نمودند.[59] بخش اعظم اين روايات در كتاب «كتابُ علي ومصحفُ فاطمه» از «شيخ مصطفي قصيرالعاملي» نيز آمده است.[60]
دو ـ تفاوت ساختاري و محتوايي
از روايت چنين برميآيد كه قرآن علي(عليه السلام) در سورهها و آيات با قرآن موجود تفاوتي نداشته،[61] بلكه تفاوت آن با مصحف موجود، تنها از حيث مشتمل بودن بر تفسير، تأويل، بيان شأن نزول، ترتيب سورهها بر اساس ترتيب زمان نزول آنها بوده است.[62] بديهي است كه اين تفاوت، نقصان و خلل در قرآن را نشان نميدهد.[63]
به اين ترتيب اكثر دانشمندان اماميه بر اين باورند كه، چون تفاوت مصحف امام علي(عليه السلام) با مصحف موجود، در جوهره قرآن نبوده است، امام لزومي نديدهاند كه آن مصحف را نمايان كنند.[64] به نظر ميرسد پنهان كردن مصحف از جانب امام، قويترين دليل است بر اين كه زيادههاي در آن مصحف از متن آيات قرآن منزّل نبوده و اگر تفاوت در جوهره قرآن و متن آيات وحي وجود داشت، سكوت جايز نبود.[65]
شيخ صدوق= نيز در اين باره چنين استدلال ميكند: «اگر آن اضافات از قبيل آيات قرآني بود، ميبايد در قرآن موجود باشد و از آن جدا نميشد».[66]
سه ـ داوري عجولانه
با اين حال، گروهي از وهابيان با خشنترين كلام و زشتترين القاب درباره ناقلان شيعي روايات مصحف امام(عليه السلام)، داوري ميكنند. آنان گزارش نسبتاً مفصل «سليم بن قيس» درباره مصحف امام علي(عليه السلام) را «افك» و دروغگويي ميخوانند. شايد علت اين داوري گزارشي است كه سليم نقل ميكند مبني بر اينكه امام علي(عليه السلام) مصحف را به صحابه نشان دادند اما آنان نپذيرفتند، درحاليكه همين گزارش مشروح در برخي منابع و اسناد اهل سنت، از جمله «مفاتيحالاسرار و مصابيحالانوار»، نيز آمده است.[67]
از جمله داوريهاي عجولانه آنان، خلط ميان فرقههاي مختلف شيعه و عدم تفكيك و تمايز بين باورهاست. وهابيها ميان شيعياني كه غلو ميكنند و ديگران تفاوتي قائل نميشوند و عقايدي كه مخصوص فرقهاي بوده را به ديگران نسبت ميدهند.
ازاينرو «دكتر حفني داوود» درباره «احمد امين مصري» ميگويد:
ايشان از طريق علمي فرقي بين اماميه و مؤلهه نگذاشته است، بالاتر اينكه بين ميانهروهاي اين فرقهها و متعصبين آنها، كه عقايد ديگران را با زبانهاي تيز و زننده مورد حمله قرار ميدهند، تفاوتي قائل نشده است.[68]
«زرقاني» نيز در اين باره منصفانه سخن گفته است:
بعضي از غلات شيعه گمان ميكنند كه ابوبكر، عمر و عثمان، قرآن را تحريف كرده، آيات و سورههاي زيادي را از قرآن انداختهاند. بعضي از علماي شيعه از اين حرف باطل برائت جستهاند. و طاقت نياوردهاند كه اين حرف به آنها نسبت داده شود.[69]
«دكتر عبد الصبور شاهين» نيز عنوان ميكند: «كسانيكه بعضي از روايات دروغ را به قرآن بستهاند، از غلات هستند».[70]
ب) مصحف حضرت فاطمه زهرا(عليه السلام)
روايات فراواني از ائمه اهلبيت: نقل شده است كه نزد حضرت فاطمه(عليه السلام) مصحفي بوده و مطالب آن از جانب جبرئيل(عليه السلام) به ايشان الهام شده است.[71]
بنابر روايات معصومين:، حضرت فاطمه(عليه السلام) پس از وفات رسول خدا(صلي الله عليه و آله)، هفتاد و پنج روز در قيد حيات بودند و از فقدان پدر، بسيار اندوهگين بودند؛ ازاينرو جبرئيل نزد آن حضرت(عليه السلام) ميآمد و تسليت ميداد و از رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) و جايگاه ايشان و آنچه پس از فاطمه(عليه السلام) براي فرزندان او پيش خواهد آمد، به او خبر ميداد و علي(عليه السلام) آنها را مينوشت.
ائمه معصومين: فرمودهاند كه محتواي اين مصحف، گزارشي از اخبار و حوادث آينده است، اما احكام حلال و حرام يا آيات قرآن در آن وجود ندارد.[72]
بحث مفصل درباره اينكه آيا پس از وفات رسول خدا(صلي الله عليه و آله) امكان فرود جبرييل يا هر فرشته ديگري وجود دارد يا نه، مجال ديگري را ميطلبد، اما بايد گفت كه بر اساس اسناد شيعه و سني، امكان رخ دادن اين امر وجود دارد و وقوع آن، آشكارا در احاديث شيعه آمده است و جاي انكار نيست؛ همچنين نتيجه چند مقدمه از اسناد اهل سنت نيز اين امر را اثبات ميكند و جاي ترديد باقي نميماند.[73] خلاصه اين مقدمهها به شرح زير است:
الف) امكان وجود مُحدّث (مرداني كه نبي نيستند، اما فرشته با آنان سخن ميگويد) در بين امت مسلمان وجود دارد.[74] «بخاري» در «صحيح» خود، در اين باره حديثي از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) نقل ميكند[75] و از قول «ابن عباس» نيز نقل كرده است كه وي، آيه شريفه 52، سوره حج را چنين خواند: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِك مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِي ـ ولا محدَّث ـ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى».[76] و احاديث متعدد ديگري كه از احاديث صحيح هستند.[77]
ب) زهراي مرضيه(عليه السلام) «سيدة نساء أهل الجنّة» است. اين حديث به شيوههاي مختلف در اسناد اهل سنت وارد شده است؛ از جمله در صحيح بخاري،[78] «ابن حجر» نيز در شرح اين حديث به برخي از اسناد آن اشاره كرده است.[79]
اگر فرشتگان الهي با مريم(عليه السلام) سخن گفتند:
{و إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمِينَ}؛ (آل عمران: 42)
هنگاميكه فرشتگان به مريم گفتند: اي مريم! خداوند تو را برگزيد و پاك كرد و بر زنان جهانيان برگزيد.
اگر حضرت ساره ـ همسر حضرت ابراهيم(عليه السلام) ـ نيز صداي فرشتهاي را شنيد،[80] درباره زهراي مرضيه(عليه السلام) كه سيده زنان اهل بهشت است، چنين امري به بهترين وجه امكان داشته است؛ زيرا دليلي بر اختصاص مقام «مُحدّثه» به امتهاي پيشين نيست و زهراي مرضيه(عليه السلام)، سرور بانوان بهشتي، و براساس روايات ديگر، سرور بانوان جهانيان است.[81]
شبههپراكني مخالفان
شگفت است كه برخي وهابيان واژه «مصحف فاطمه» را بهانهاي قرار دادهاند تا به شيعه تهمت بزنند كه اينها قرآني دارند، به نام مصحف فاطمه.[82] كساني مانند «احسان الهي ظهير»، «محمد مالاللَّه» و ...، كه هرگز نميتوان آنان را محققاني بيطرف ناميد، از كلمه مصحف كه لفظ مشتركي است، سوءاستفاده ميكنند و آن را به معناي قرآن ميدانند و ميگويند:
شيعه قرآني دارد كه نام آن «مصحف فاطمه» است و از آنجا كه اين مصحف به لحاظ محتوا با قرآن موجود به كلي متفاوت است، پس قرآن شيعه، قرآني ديگر است!
«محمد مال اللَّه» مينويسد:
قرآن نزد شيعه، سه برابر قرآن موجود است و در آن هيچ حرفي از اين قرآن نيامده است. اجماع اهل سنت بر اين است كه هركس حرفي از قرآن را انكار كند، يا بر اين پندار رود كه نقصان و تبديلي در قرآن رخ داده، كافر شده ... ، چه رسد به ادعاي شيعه كه ميگويد: قرآني هست كه حرفي واحد از اين قرآن در آن نيست.[83]
درحاليكه با اندك تحقيق و بررسي آشكار ميشود كه واژه «مصحف» در لغت به «مجموعهاي از نوشتهها گفته ميشود كه بين دو جلد قرار دارد».[84]
همچنين، اسم مصحف پس از وفات پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) بر قرآن كريم گذاشته شده است، نه در زمان آن حضرت(صلي الله عليه و آله) . سيوطي ميگويد:
چون قرآن را گرد آورده و روي ورق نوشتند، ابوبكر گفت: نامي براي آن برگزينيد. يكي گفت: سِفْر، ديگري گفت: مصحف، چون حبشيان آن را مصحف مينامند. و ابوبكر نخستين كسي بود كه كتاب خدا را گرد آورد و آن را مصحف ناميد.[85]
ديگر اينكه روايات فراواني در اسناد شيعه هست كه در آنها مصحف، به همان معناي لغوياش به كار رفته است.[86] در منابع اهل سنت نيز، گاهي كلمه مصحف، به همين معنا آمده است؛ مانند مصحف «خالدبنمعدان» (م 104 ه .ق) كه درباره وي گفتهاند: «دانش خالدبنمعدان در مصحفي ثبت شده بود كه داراي دكمه و دستگيره بود».[87]
جمعبندي و نتيجهگيري
نتيجه اين است كه شيعه اماميه، قرآن ديگري كه متفاوت با قرآن موجود باشد، ندارد، بلكه همين قرآن در دسترس را معجزه خالده پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) ميداند و به آن اعتقاد قطعي دارد و اتهام مخالفان را به شدت، رد ميكند.
[1]. افسانه تحريف قرآن، رسول جعفريان، ص35.
[2]. سيماي عقائد شيعه، آيتالله سبحاني، ص170.
[3]. مفاتيح الغيب، فخرالدين رازي، ج19، ص124.
[4]. يكصد و هشتاد پرسش و پاسخ، آيتالله مكارم شيرازي، ص222.
[5]. شاه عبدالعزيز دهلوي (م. 1239 ه .ق)، علياحمدالسالوس، محبالدين خطيب، دكتر موسي جاراللَّه، دكتر ناصر عليالقفاري، محمد مالاللَّه، احسان الهيظهير، دكتر احمد محمد جلي، محمد شكري آلوسي و ... .
[6]. ر.ك: تحريفناپذيري قرآن، فتحالله نجارزادگان، ص184.
[7]. همان، ص185.
[8]. سايت خبر آنلاين، تاريخ انتشارگزارش: جمعه 6 اسفند 1389.
[9]. سايت خبرگزاري مهر، كد خبر: 1795714.
[10]. تحريفناپذيري قرآن، فتحالله نجارزادگان، ص19.
[11]. لسان العرب، ابن منظور، ج9، ص186.
[12]. مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص228.
[13]. سيماي عقايد شيعه، صص151 ـ 154.
[14]. تحريفناپذيري قرآن، ص24.
[15]. سيماي عقايد شيعه، ص161.
[16]. افسانه تحريف قرآن، ص18.
[17]. تحريفناپذيري قرآن، ص24.
[18]. سيماي عقايد شيعه، ص162.
[19]. تحريفناپذيري قرآن، ص27.
[20]. الأمالي، محمد بن علي ابن بابويه صدوق، ص451.
[21]. ر.ك: المستدرك علي الصحيحين، الحاكم النيسابوري، ج3، ص160؛ فضائل الصحابه، احمد بن محمد بن حنبل، ج2، ص779.
[22]. ر.ك: الاربعون الودعانيه، ابن ودعان، ج1، ص11؛ وسائل الشيعه، محمد بن حسن شيخ حر عاملي، ج6، ص171.
[23]. كافي، محمد بن يعقوب بن اسحاق كليني، ج1، ص172.
[24]. المعجم الكبير، سليمان بن احمد الطبراني، ج12، ص316.
[25]. نهج البلاغه، خطبه 156.
[26]. وقعة صفين، نصر بن مزاحم، ص203.
[27]. بلاغات النساء: احمد بن أبي طاهر، ص25؛ «هذا كتاب الله بين أظهركم و زواجره بينة و شواهده لائحة و أوامره واضحة أ رغبة عنه تدبرون، أم بغيره تحكمون»؛ «بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا وَ مَنْ يبْتَغِ غَيرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِين».
[28]. تحريفناپذيري قرآن، ص19.
[29]. الصحيفه السجاديه: 42؛ «وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ7 عِنْدَ خَتْمِ الْقُرْآنِ: اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَعَنْتَنِي عَلَى خَتْمِ كِتَابِكَ الَّذِي أَنْزَلْتَهُ نُوراً، وَ جَعَلْتَهُ مُهَيمِناً عَلَى كُلِّ كِتَابٍ أَنْزَلْتَهُ، وَ فَضَّلْتَهُ عَلَى كُلِّ حَدِيثٍ قَصَصْتَهُ...».
[30]. وسائلالشيعه، ج27، ص106.
[31]. تحريفناپذيري قرآن، ص40.
[32]. سيماي عقايد شيعه، ص164.
[33]. افسانه تحريف قرآن، ص20.
[34]. تحريفناپذيري قرآن، ص42.
[35]. الكافي، محمد بن يعقوب بن اسحاق كليني، ج15، ص141.
[36]. صيانة القرآن من التحريف، آيتالله معرفت، ص50..
[37]. تحريفناپذيري قرآن، ص30.
[38]. تحريفناپذيري قرآن، ص34؛ به نقل از: قرآن در قرآن، عبدالله جوادي آملي، ص315.
[39]. ترجمه الميزان، ترجمه: سيد محمدباقر موسوي همداني، ج16، ص75.
[40]. نهج البلاغه، خطبه 1، صص44 و 45.
[41]. همان، خطبه 133، ص192.
[42]. تحريفناپذيري قرآن، ص174.
[43]. معجزه حافظ قرآن شدن كربلائي كاظم ساروقي= را مراجع و علماي بزرگ آن زمان تأييد كردند و در نشريات وقت، انعكاس گسترده يافت. نك:
ـ امام زمان7 و كربلايي كاظم (قدمگاه صاحبالزمان7)، ابوالفضل سبزي، حجتالله سبزي.
ـ تجلي قرآن و عترت در حافظ قرآن شدن كربلايي كاظم ساروقي و سرداران رشيد اسلام، محسني گركاني.
ـ داستان حافظ قرآن شدن كربلاييكاظم، اسماعيل كريمي.
ـ داستان كربلائي كاظم و حافظ قرآن شدن او در يك لحظه، مؤسسه در راه حق.
ـ كربلائي كاظم: مرد بيسوادي كه ناگهان حافظ قرآن كريم شد، ابوالفتح دعوتي.
ـ كربلايي كاظم: «معجزه ولايت»، نجمالسادات طباطبايي.
[44]. سيماي عقايد شيعه، ص167.
[45]. 1. فضلبنشاذان نيشابوري (متوفاي 260 ق)، الايضاح، ص217؛ 2. مرحوم صدوق (متوفاي 381 ق)، اعتقادات صدوق، ص93؛ 3. شيخ مفيد (متوفاي 413 ق)، اوائل المقالات، صص 53 و 54؛ 4. سيد مرتضي (متوفاي 436 ق)، مجمعالبيان، ج1، ص10، به نقل از المسائل الطرابلسيه؛ 5. شيخ طوسي (متوفاي 460 ق)، تبيان: ج1، ص3؛ 6. مرحوم طبرسي (متوفاي 548 ق)، مجمعالبيان، ج1، ص10؛ 7. سيد بن طاووس حلي (متوفاي 664 ق)، سعدالسعود، ص144؛ 8. علامه حلي (متوفاي 726 ق)، اجوبه المسائل المهنائيه، ص121؛ 9. محقق اردبيلي (متوفاي 993 ق)، مجمع الفائدة والبرهان، ج2، ص218؛ 10. قاضي نوراللَّه شوشتري (متوفاي 1029 ق)، آلاء الرّحمن، ج1، ص25 (ر.ك: سيماي عقائد شيعه، ص167 ـ 170)؛ 11. ملامحسن، معروف به فيض كاشاني متوفاي سال 1091، تفسير صافي، ج1، ص51؛ 12. محمد بهاءالدينعاملي معروف به شيخ بهائي، تفسير آلاء الرحمن، ص26؛ 13. شيخ محمد بن حسن حر عاملي، در اظهار الحق رحمت اللّه هندي، ص129؛ 14. زينالدين بياضي، اظهارالحق، ج3، ص130؛ 15. قاضي سيد نوراللّه تستري، در الاءالرحمن شيخ مجاهد بلاغي، صص 25 و 26 به نقل از مصائب نواصب و اظهار الحق، ج2، ص129؛ 16. مقدس بغدادي، در شرح وافيه؛ 17. كاشف الغطاء، كشف الغطاء عن مبهمات الشريعة الغراء؛ 18. سيد مهدي طباطبايي معروف به بحرالعلوم، فوائدالاصول يا باب حجيت كتاب؛ 19. آية اللّه كوهكمري، در بشري الاصول؛ 20. مرحوم سيد محسن امين عاملي، اعيان الشيعه؛ 21. ملا فتحاللّه كاشاني صاحب تفسير منهجالصادقين؛ 22. ميرزا حسن آشتياني در كتاب بحر الفوائد؛ 23. استاد مامقاني در كتاب تنقيح المقال؛ 24. شيخ محمد نهاوندي در نفحاتالرحمن؛ 24. سيد علي نقي هندي در مقدمه كتاب تفسيرالقرآن؛ 25. سيد محمد مهدي شيرازي؛ 26. آية اللّه سيد شهابالدين مرعشي نجفي؛ 27. سيد عبدالحسين شرفالدين عاملي در اجوبة مسائل موسي جار اللّه؛ 28. عبدالرحيم تبريزي، آلاءالرحيم؛ 29. عبدالحسين رشتي حائري، كشفالاشتباه في رد موسي جار اللّه؛ 30. شيخ عبدالعالي كركي، در آلاء الرحمن، ص26؛ 31. شيخ آقا بزرگ طهراني، النقداللطيف في نفي التحريف، الذريعه، ج16؛ 32. علامه طباطبايي در تفسير گرانقدر الميزان ذيل آيه {إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ}؛ 33. آية اللّه بروجردي، مع الخطيب في خطوطه العريفه، ص 49؛ 34. آية اللّه گلپايگاني، معالخطيب في خطوطه العريفه، ص49؛ 35. امام خميني= در كتاب كشف الاسرار (ر.ك: افسانه تحريف قرآن، صص102 ـ 112).
[46]. دانشمندان اماميه به ويژه در يك قرن اخير و پس از تأليف فصل الخطاب ميرزا حسين نوري (م. 1320 ق) به پژوهشهاي گسترده و همهجانبهاي در اثبات سلامت قرآن دست زدهاند كه از جمله آنها ميتوان به كتابهاي زير اشاره كرد:
ـ كشف الارتياب فيعدم تحريفالكتاب، محمد بن ابيالقاسم مشهور به معرِّب تهراني.
ـ حفظ الكتاب الشريف عن شبهة القول بالتحريف، سيد محمد حسين شهرستاني.
ـ حفظ الكتاب الشريف عن شبهة القول بالتحريف، سيد محمد حسين شهرستاني.
ـ تنزيه التنزيل، علي رضا حكيم خسرواني.
ـ الحجة علي فصل الخطاب في ابطال القول بتحريف الكتاب، عبدالرحمان محمدي هيدجي.
ـ البرهان علي عدم تحريف القرآن، ميرزا مهدي بروجردي.
ـ آلاء الرحيم في الردّ علي التحريف، ميرزا عبد الرحيم مدرس خياباني.
ـ بحر الفوائد في شرح الفرائد (ضمن بحث حجيت ظواهر قرآن)، ميرزا محمد حسن آشتياني.
ـ آلاء الرحمن في تفسير القرآن (مقدمه تفسير)، علامه شيخ محمد جواد بلاغي نجفي.
ـ نقض الوشيعة في عقائد الشيعة (در پاسخ به اتهامات موسي جار اللَّه)، سيد محسن امين عاملي.
ـ اجوبة مسائل جار اللَّه والفصول المهمة، سيد عبدالحسين شرفالدين.
ـ الميزان في تفسير القرآن (ذيل آيه نهم از سوره حجر)، علامه محمد حسين طباطبائي.
ـ البيان في تفسير القرآن (مقدمه تفسير)، آيتاللَّه سيد ابوالقاسم خويي.
ـ تهذيب الاصول (ضمن بحث حجيت ظواهر القرآن) و انوار الهداية از امام خميني.
ـ صيانة القرآن عن التحريف، استاد محمد هادي معرفت.
ـ القرآن الكريم و روايات المدرستين (در 3 جلد)، تأليف آيتاللَّه سيد مرتضي عسكري.
ـ حقائق هامة حول القرآن الكريم، جعفر سيد مرتضي عاملي.
ـ التحقيق في نفي التحريف، تأليف سيد علي ميلاني.
ـ سلامة القرآن من التحريف، فتحالله نجارزادگان؛ ر.ك: تحريفناپذيري قرآن، صص172 و 173.
[47]. إظهار الحق، الفصل الرابع في دفع شبهات القسيسين الواردة علي الأحاديث، ص351.
متأسفانه در چاپ جديد اين كتاب كه در سال 1410 ه .ق، توسط عربستان سعودي انجام شد اين قسمت از متن كتاب حذف شده است، درحاليكه در نسخه چاپ شده توسط اداره احياء تراث اسلامي قطر اين قسمت موجود است. ر.ك به سايت: «قرآن و اهل بيت: تنها راه نجات».
[48]. تحريفناپذيري قرآن، ص93.
[49]. سايت: شيعه ويوز. shiawaves.com/.../1094
[50]. ر.ك: تحريفناپذيري قرآن، ص181.
[51]. ر.ك: تحريفناپذيري قرآن، ص182.
[52]. همان، ص57.
[53]. الفهرست، ابن النديم، ج1، ص45.
[54]. تحريفناپذيري قرآن، ص57.
[55]. براي اطلاع بيشتر درباره بررسي أسناد مصحف امام علي7 ر.ك: مجله مقالات و بررسيها (دانشكده الهيات دانشگاه تهران)؛ « بررسي و نقد أسناد مصحف امام علي7 در منابع فريقين»، دفتر 68، صص23 ـ 45.
[56]. ر.ك: تحريفناپذيري قرآن، صص197 و 210.
[57]. الطبقات الكبري، محمد بن سعد، (م 230 ه .ق)، ج2، ص328؛ فضائل القرآن، محمد بن ايوب بن ضريس (294 ه. ق)، ص 36؛ تحقيق عروه بدير، ص36؛ كتاب المصاحف، سليمان بن اشعث (م 316 ه .ق)، تصحيح: آتور جفري، ص61؛ كتاب الفهرست، محمد بن اسحاق، صص31 و 32؛ المصاحف ابن أشته (م 360 ه .ق)، به نقل از: جلالالدين سيوطي، الاتقان، ج1، ص58؛ حليةالاولياء و طبقاتالاصفياء، ابو نعيم اصفهاني، (م 430 ه .ق)، ج1، ص67؛ الإستيعاب في معرفة الاصحاب، يوسف بن عبدالبر (م 463 ه .ق)، تحقيق: محمد علي بجاوي، القسم الثالث، ص974؛ شواهدالتنزيل لقواعدالتفضيل، حاكم حسكاني (از دانشمندان قرن پنجم)، تحقيق: محمد باقر محمودي، ج1، ص36 و 38؛ مفاتيحالاسرار و مصابيحالانوار، عبد الكريم شهرستاني، ج1، ص121. (وي در ميان دانشمندان اهل سنت با تفصيل خبر اين مصحف را آورده و از كيفيت تدوين، ارائه مصحف توسط امام به اصحاب در مسجد، عدم پذيرش آنان و احتجاج امام سخن گفته است.)؛ المناقب، ص94؛ التسهيل في علوم التنزيل ابن جزي كلبي، خطيب خوارزم. (تحريفناپذيري در قرآن، ص59)
[58]. سليم بن قيس؛ الكافي، ابو جعفر كليني (م 328 ه .ق)؛ التفسير (معروف به تفسير عياشي)، محمد بن مسعود عياشي (از دانشمندان قرن چهارم)؛ الاعتقادات، ابو جعفر صدوق (م 386 ه .ق)؛ مناقب آل ابيطالب، ابن شهرآشوب مازندراني (م 588 ه .ق).
[59]. تحريفناپذيري قرآن، ص58.
[60]. سيماي عقايد شيعه، ص176.
[61]. همان.
[62]. تحريفناپذيري قرآن، ص72؛ افسانه تحريف قرآن، ص116.
[63]. تحريفناپذيري قرآن، ص145.
[64]. ر.ك: 1. اعتقادات الإماميه، محمد بن علي، ص84؛ ابن بابويه، شيخ صدوق؛ اوائل المقالات في المذاهب والمختارات، شيخ مفيد، ص80؛ البيان في تفسير القرآن، آيتالله ابوالقاسم خويي، ص223؛ الميزان في تفسير القرآن، محمدحسين طباطبايي، ج12، ص108.
[65]. تحريفناپذيري قرآن، ص198.
[66]. الاعتقادات، شيخ صدوق، ص86.
[67]. ر.ك: تحريفناپذيري قرآن، صص62 و 211.
[68]. ر.ك: افسانه تحريف قرآن، ص120؛ به نقل از: مع الكتب الخالده، ص170.
[69] ر.ك: افسانه تحريف قرآن، ص121؛ به نقل از: مناهل العرفان، ج1، ص273.
[70]. افسانه تحريف قرآن، ص121؛ به نقل از: تاريخ القرآن، ص165.
[71]. سيماي عقائد شيعه، ص: 176، همان.
[72]. ر.ك: كافي، شيخ كليني، ج1، صص592 ـ 602؛ بحارالانوار، علامه مجلسي، ج22، ص546 و ج26، صص 38 ـ 48، 211.
[73]. تحريفناپذيري قرآن، ص204.
[74]. ر.ك: شرح العقائد النسفية، سعدالدين تفتازاني، صص92 ـ 94.
براي توضيح بيشتر درباره امكان «محدث» بودن در اين امت و مسائل جانبي آن ر.ك: الغدير، علامه اميني، ج5، صص 67 ـ 80.
[75]. صحيح البخاري، محمد بن اسماعيل بخاري، ج5 ص12.
[76]. همان.
[77]. فتح الباري بشرح صحيح البخاري، ابن حجر عسقلاني، ج7، صص50 و 51.
[78]. ج5، ص29، باب مناقب فاطمه.
[79]. صحيح بخاري، ج5، ص29؛ فتح الباري، ج7، صص78 و 105.
[80]. هود: 69 ـ 73.
[81]. تحريفناپذيري قرآن، ص205.
[82]. ر.ك: سيماي عقايد شيعه، صص 176 و 177؛ تحريفناپذيري قرآن، صص 204 و 205.
[83]. تحريفناپذيري قرآن، صص 205 و 206؛ به نقل از: الشيعه و القرآن، احسانالهي ظهير، ص32؛ الشيعه و تحريف القرآن، محمد مال اللَّه، ص61.
[84]. لسان العرب، ج9، ص187.
[85]. سيماي عقائد شيعه، ص176؛ به نقل از: الإتقان في علوم القرآن، ج1، ص185.
[86]. ر.ك: بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، ج22، ص546 و ج26، ص38 به بعد.
[87]. تحريفناپذيري قرآن، ص203؛ به نقل از: كتاب المصاحف، ابن ابي داود سجستاني، ص124 ـ 135.