آیا شیعه قرآن را محرَّف می‌داند  و قرآن دیگری دارد؟ آیا شیعه قرآن را محرَّف می‌داند  و قرآن دیگری دارد؟ آیا شیعه قرآن را محرَّف می‌داند  و قرآن دیگری دارد؟ بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
آیا شیعه قرآن را محرَّف می‌داند  و قرآن دیگری دارد؟ آیا شیعه قرآن را محرَّف می‌داند  و قرآن دیگری دارد؟ آیا شیعه قرآن را محرَّف می‌داند  و قرآن دیگری دارد؟ آیا شیعه قرآن را محرَّف می‌داند  و قرآن دیگری دارد؟ آیا شیعه قرآن را محرَّف می‌داند  و قرآن دیگری دارد؟

آیا شیعه قرآن را محرَّف می‌داند و قرآن دیگری دارد؟

مقدمه این نوشتار قصد دارد به نقد و بررسی شبهه‌ای درباره تحریف قرآن بپردازد. هدف این بررسی، پاسخ به گروهی از اخباری‌ها است که با تمسک به ظاهر برخی روایات بی‌اساس، از تحریف قرآن سخن گفته‌اند و مهم‌تر از آن، پاسخ به کسانی است که ت

مقدمه

اين نوشتار قصد دارد به نقد و بررسي شبهه‌اي درباره تحريف قرآن بپردازد. هدف اين بررسي، پاسخ به گروهي از اخباري‌ها است كه با تمسك به ظاهر برخي روايات بي‌اساس، از تحريف قرآن سخن گفته‌اند و مهم‌تر از آن، پاسخ به كساني است كه تحريف قرآن را به شيعه نسبت مي‌دهند.[1] در اينجا روي سخن با وهابيّون است كه با حمله به شيعيان، آنان را به قول به تحريف متهم مي‌كنند؛ درحالي‌كه خودشان احاديث تحريف را در معتبرترين صحاح و مجموعه‏ احاديث خود نقل و توجيه مي‌كنند.[2] هدف اين افراد مغرض از اين تهمت‌ها، ايجاد تفرقه ميان امت اسلامي است. كذب ادعاي اين افراد را صدها كتب شيعي در طول تاريخ اسلام نشان داده است.

جاي تعجب است كه فردي چون «فخر رازي» در ذيل آيه شريفه: {إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ} (حجر: 9) بگويد: «اين آيه، دليل بر ابطال قول شيعه است كه قائل به تغيير، زياده و نقصان در قرآن شده‏اند!»[3]

اگر منظور او، بزرگان و محققان شيعه است كه هيچ‏ يك از آنان چنين اعتقادي نداشته‌اند و اگر مقصود وي، وجود قول ضعيفي در اين باره، در شيعه است، نظير آن در اهل سنت نيز موجود است كه هيچ يك به آن اعتنايي نكرده‌اند.[4]

متأسفانه شبهه‌پراكني مغرضان در باورهاي شيعه، تنها مربوط به قرون گذشته نيست و در قرون اخير نيز اين غرض‌ورزي‌ها فزوني يافته است. افرادي، مانند: «محمد بن عبد‌الوهاب» (م1206 ه‍ .ق) ـ كه سلسله‏جنبان آنان است ـ و پس از او پيروان سلفي‌اش[5] هستند كه بر اين اتهام پافشاري مي‌كنند.[6]

آثار شبهه‌پراكني مخالفان

در واقع ادعاي وهابيّان در رابطه با مصحف پنهاني شيعيان، براي جامعه مسلمانان، دل‏مشغولي ايجاد كرده است كه از جمله پيامدهاي زيان‌بار آن، ايجاد ترديد در باورهاي بخشي از اهل قبله نسبت به برخي ديگر است. عده‌اي از مسلمانان، متأثر از اين شبهات گمان مي‌برند، شيعه با قرآن فعلي بيگانه است و به جاي آن با مصحفي پنهاني سر و كار دارد.[7]

در اينجا تنها به دو نمونه از پيامدهاي شبهه‌پراكني معاندان اشاره مي‌شود:

به نقل از خبرگزاري‌ها، در بيست و چهارمين اجلاس جهاني وحدت اسلامي كه در تهران برگزار شد، درباره مصحف فاطمه‌(عليه السلام) و موضوع تحريف قرآن، ميان برخي از شركت‌كنندگان اختلاف افتاد.

يكي از انديشمندان اهل سنت شركت‌كننده در اجلاس مبحثي در اين زمينه طرح كرد و گفت:

از كودكي به ما مي‌گفتند، شيعيان قائل به تحريف قرآن هستند و قرآن موجود نزد شيعيان با قرآن موجود نزد اهل سنت فرق مي‌كند و مدام اين موضوع را تكرار مي‌كنند، اما در پي مراوده با علماي شيعه و نشست‌هاي تقريبي، روشن شد كه اين‌گونه نيست. يكي ديگر از موضوعاتي كه در همين راستا مطرح مي‌شود و بسياري از شبكه‌هاي ماهواره‌اي نيز بدان دامن مي‌زنند، موضوع مصحف فاطمه‌(عليه السلام) است به‌طوري‌كه مي‌گويند؛ قرآن شيعيان همان مصحف فاطمه‌(عليه السلام) است كه از شما مي‌خواهم درباره مصحف فاطمه‌(عليه السلام) توضيح دهيد.[8]

نمونه ديگر، ماجراي اسارت تعدادي از زائران ايراني حرم مطهرحضرت زينب(عليه السلام) در سوريه است. يكي از اسيران، پس از آزادي، در گفت‌وگو با خبرنگاران مي‌گويد:

مدتي كه از اسارتمان به دست نيروهاي معارض سوري گذشته بود، از گروگان‌گيران تقاضاي قرآن كرديم. گروگان‌گيران در ابتدا با حالت تعجب و تمسخر گفتند، مگر شيعيان ايراني قرآن خواندن بلدند كه ما به شما قرآن بدهيم و اصلا مگر شيعه قرآن مي‌خواند. وقتي يكي از گروگان‌گيران پس از اصرار فراوان، يك جلد كلام‌الله مجيد را در اختيار ما گذاشت، صوت زيباي تعدادي از اسيران، چنان تأثيري بر گروگان‌گيران وهابي گذاشت كه آرام آرام اشك مي‌ريختند. در چند روز آخر كار به جايي رسيد كه هر كدام از فرماندهانشان مي‌آمدند از ايراني‌ها مي‌خواستند، برايشان قرآن تلاوت كنند.[9]

نگاهي به سير انديشه تحريف‌ناپذيري قرآن‏

ريشه بحث تحريف‌ناپذيري قرآن را بايد هم‌زمان با نزول قرآن و در متن آيات وحي يافت. در ذكر دلايل مصونيت قرآن از تحريف، اشاره مي‌كنيم كه سنگ بناي خلل‌ناپذيري الفاظ قرآن را، خود قرآن پي گذاشته است.

دانشمندان شيعي تا دوره اخير از اين موضوع استقبال كرده‌اند. تنها در عصر صفوي (906ـ 1134 ه‍ .ق) كه تا حدودي براي جمع‏آوري اخبار فرصتي فراهم شد و روايات تحريف‏نما نيز در بين منابع حديثي، تفسير بالمأثور، تفاسير روايي و شرح اخبار قرار گرفتند و تني چند از اماميه، مانند «سيد نعمة اللّه جزائري» و «ابوالحسن فتوني»، با استناد به اين اخبار، به تحريف قرآن متمايل شدند. اما اكثريت قاطع اماميه، همچنان به بررسي اين روايات پرداختند و به تحريف‏ناپذيري قرآن گواهي دادند، كه در مباحث آينده به اسامي بسياري از آنان اشاره مي‏شود. تنها كتاب «فصل الخطاب» «محدث نوري» (م/ 1320 ه‍ .ق) در آن بستر تاريخي، چالشي ديگر بود و پس از تأليف آن، دانشمندان اماميه به اين مسئله توجه بيشتري نشان دادند و ده‏ها كتاب مستقل درباره مصونيت قرآن از تحريف نوشتند.[10]

در اين نوشتار، به برخي دلايل اشاره مي‏كنيم كه اثبات مي‏كنند شيعيان جز همين قرآن حاضر، قرآن ديگري ندارند. اين دلايل در چارچوب دلايل قرآني، روايي، عقلي، اجماع، و اعتراف ديگران قرار مي‏گيرند.

در ابتدا واژه «تحريف» را در لغت و اصطلاح معني مي‏كنيم و درمي‏يابيم كه «تحريف ادعايي» كدام نوع تحريف‌ است.

تحريف در لغت و اصطلاح‏

تحريف در لغت، يعني تغيير سخن برخلاف مقصود، كج كردن و گرداندن سخن از معناي اصلي.[11] آيه (يحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ) (نساء: 46) نيز به همين معني تفسير شده است.[12]

اما در اصطلاح، تحريف چند معني دارد:

1. تغيير معناي سخن، يعني تفسير آن به گونه‏اي كه موافق نظر مفسّر است، چه ‏با واقعيت مطابق باشد، چه نباشد.

2. كم و زيادي در حركت و حرف، با حفظ اصل قرآن، مانند «يطهرن» كه هم با تشديد خوانده مي‏شود، هم بدون تشديد.

3. تغيير كلمه‏اي به جاي كلمه مرادف آن. مثل آنكه به جاي «امضُوا» در آيه‏ (وَامْضُواْ حَيثُ تُؤْمَرُونَ) (حجر: 65) كلمه «اسرَعوا» گذاشته شود.

4. تحريف در لهجه تعبير.

5. تحريف به افزودن.

6. تحريف به كاهش و افتادگي عمدي يا اشتباهي از قرآن، چه آنچه كم شده است، يك حرف باشد يا يك كلمه، يك جمله، يك آيه و يا يك سوره.

تغيير به معناي اول، در قرآن وارد شده است و البته لطمه‏اي به عظمت قرآن نمي‏زند. قرآن از تحريف نوع دوم، مصون است؛ زيرا قرائت رايج در هر دوره، يعني قرائت عاصم از حفص كه به علي(عليه السلام) مي‏رسد، متواتر است و جز آن، اجتهادهاي نو پديدي است كه در روزگار پيامبر(صلي الله عليه و آله) اثري از آنها نبوده است.

ساحت قرآن كريم از تحريف نوع سوم و نوع چهارم نيز مصون است. چنان‏كه تحريف به افزودن، نيز بنابر اجماع علماي فريقين در قرآن راه نيافته است. اما تحريف نوع ششم، يعني تحريف به كاهش، محور بحث مدعيان است.[13]

دلايل تحريف‏ناپذيري قرآن كريم

شيعه اماميه بر اين باور است كه قرآن نازل شده بر قلب مبارك پيامبر(صلي الله عليه و آله) در شب قدر، همين قرآن مبارك و با عظمتي است كه قرن‏هاست چراغ راه مسلمانان و جهانيان است و همين اندك ارزش‏هاي اخلاقي كه در جامعه بشري به چشم مي‏خورد، به بركت پرتو هدايت قرآن است.

اين حقيقت با دلايل فراواني به اثبات رسيده است. در اينجا، تنها به نمونه‏هايي از اين دلايل اشاره مي‏كنيم.

1. دلايل قرآني

الف) آيه حفظ: از جمله آياتي كه مصونيت قرآن از تحريف را بيان مي‏كند، آيه شريفه: {إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ}؛ «ما خودمان ذكر [قرآن‏] را فرود آورديم و خودمان نگهبان آن هستيم» (حجر: 9) است.

استفاده از تأكيد و ضمير جمع ـ كه‏ بيانگر عظمت اين امر است ـ براي برطرف شدن شك كساني است كه در آيات پيشين به آنان اشاره شده است.

آنان به نزول قرآن از جانب خدا ترديد داشتند و آن را انكار مي‏كردند و نيروهاي غيرالهي را در اين باره مؤثر مي‏دانستند. خداوند با اين كلام مؤكد، از يك سو، دخالت نيرويي ديگر را در نزول قرآن رد مي‏كند و آن را تنها به ذات اقدس الهي منتسب مي‏داند و از سوي ديگر، بر عظمت قرآن و مصونيت آن از هر نوع دست‏بردي، هنگام نزول، تأكيد مي‏ورزد.

جمله‏ دوم آيه‏ شريفه با أدات تأكيد «ان و ل» (همانا و قطعا) و همچنين ضمير جمع «نا» و وصف جمع «حافظون» (نگهبان)، از نگهباني از قرآن و حفظ قطعي آن پس از نزول مي‏گويد. نحوه‏ بيان اين عبارت نيز هر نوع ترديد در اين باره را مي‏زدايد.

حفظ قرآن در اين آيه به‏طور مطلق و بدون هيچ قيدي آمده است، بنابراين، حفظ آن را از هر نوع تحريفي (اسقاط، تغيير و ...) بيان مي‏كند. و اين بهترين صورت حفاظت از قرآن است كه خداوند بر عهده گرفته است.[14]

وجه استدلال به آيه شريفه براي رد اتهام متفاوت بودن قرآن شيعيان، اين است كه قرآني كه خداوند، وعده حفظ آن را داده است؛ يا همين قرآن در دسترس بشر است و يا قرآني است كه به ادعاي بدخواهان، نزد شيعه است. اگر اين قرآن در دسترس مقصود است، لزوماً آن قرآن، باطل است و اگر آن قرآن مقصود است، پس اين قرآن در دسترس، باطل است؛ زيرا خداوند متعال، بي‏شك دو قرآن نازل نفرموده است و عقل حكم مي‏كند كه همين قرآن در دسترس، مقصود و محفوظ الهي باشد؛ زيرا فلسفه نزول قرآن، هدايت بشر است: (هُدًى لِّلنَّاسِ) (بقره: 185)؛ و اگر قرآن در دسترس بشر نباشد، نمي‌تواند بشر را هدايت نمايد. همچنين، اگر اين قرآن، همان قرآن محفوظ نباشد، پس معجزه جاويد نيست و در اين صورت، در معرض آسيب است، يعني امكان در معرض نقض و اشكال واقع شدن و يا آوردن مثل آن از طرف غير مسلمانان وجود دارد، درحالي‏كه از زمان نزول قرآن تا امروز، كسي نتوانسته است، كمترين آسيبي به آن وارد نمايد يا حتي سوره‏اي كوچك، مثل سوره‏هاي قرآن بياورد.

بنابراين وقتي قرآني كه خداوند متعال، وعده حفظ آن را داده، همين قرآن است كه در دسترس همه ماست، چگونه شيعه به خود اجازه مي‏دهد، به قرآني معتقد باشد كه وجود خارجي ندارد و نزديك به افسانه است؟

ب) آيه نفي باطل:

{... وَإِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ لا يأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَينِ يدَيهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ} (فصلت: 41ـ42).

در حقيقت اين كتابي است، شكست‏ناپذير كه هيچ‏گونه باطلي، نه پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمي‏آيد؛ چراكه از سوي خداوند حكيم و شايسته ستايش، نازل شده است.

قرآن از هر باطلي كه آن را تباه سازد، مصون است و همواره تازه و شاداب مي‏ماند، كهنه نمي‏شود و فاني نيست.[15] بنابراين، تحريف كه از مصاديق آشكار باطل است، هرگز به حريم آن راه ندارد.[16]

دو وصف اول، (عَزِيزٌ) و (لا يأْتِيهِ الْباطِلُ) هر يك به طور مستقل، بيانگر عدم تحريف قرآن هستند و وصف سوم از سرچشمه راز اين حقيقت، پرده بر مي‏دارد؛ زيرا واژه‏ «عزيز» به معناي شكست‏ناپذير و نفوذناپذير است و تحريف، نوعي شكست و نفوذپذيري است. واژه‏ «باطل» نيز به معناي نقيض حق است. چيزي كه ثبات ندارد و فساد مي‏پذيرد و خداوند كه مي‏فرمايد: {لا يأْتِيهِ الْباطِلُ‏}؛ «باطل به آن راه نمي‏يابد». هر نوع تغيير و تبديلي را در قرآن نفي مي‏كند؛ زيرا با توجه به اعجاز قرآن (در محتواي غني و معارف هماهنگ و سراسر بر حق قرآن كه با نظمي خاص در مجموعه‏ آيات و مفهوم يك سوره است)، هر تغيير و تبديلي، به محتوا، نظم و هماهنگي قرآن آسيب مي‏رساند و آن را تباه مي‏گرداند، اما اين آيه با تعبير (مِنْ بَينِ يدَيهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ) (از پيش رو و از پشت سر) به‏طور كل در هر زمان و از هر جهت، چنين امري را منتفي مي‏داند.

جمله‏ آخر اين آيه، اين نكته را بيان مي‏كند كه قرآن، تحريف و تغيير نمي‏پذيرد؛ زيرا از سوي خداوند حكيم و ستوده نازل شده است. خداوندي بهره‏مند از همه كمال‏ها كه كارهايش هدف‏دار و بي‏نقص است. از اين رو تحريف قرآن، نقض غرض است و با حكمت خداوند ناسازگاري دارد.

مجموع تعابير اين دو آيه روشن مي‏كند كه صيانت قرآن از هر تغيير و تحريف، هم از درون ـ از نظر عزيز بودن و نفوذناپذيري ـ و هم از برون ـ به دليل حفاظت خداوند ـ تضمين شده است.[17]

وجه استدلال به اين آيه شريفه براي نفي اتهام متفاوت بودن قرآن شيعيان، نيز مانند استدلال به آيه قبل است. در ادامه نيز ـ چون بنابر اختصار است ـ تنها آيات را مي‏آوريم و از بيان وجه استدلال صرف‏نظر مي‏كنيم.

ج) آيه جمع و قرائت قرآن: {لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَينا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَينا بَيانَهُ} (قيامت: 16)؛ در اين آيه شريفه، خداوند جمع، حفظ و توضيح قرآن را برعهده مي‏گيرد و چيزي كه حفاظت از آن را خداي متعال برعهده بگيرد، براي هميشه محفوظ است.[18]

د) آيه شكايت پيامبر(صلي الله عليه و آله) از مهجور ماندن قرآن: {وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً}؛ «و پيغمبر [در روز رستاخيز] مي‏گويد: اي پروردگار من! قوم من اين قرآن را كنار نهادند» (فرقان: 30).

شِكوِه از مهجور ماندن قرآن، وقتي معنا دارد كه اين كتاب هدايتگر از هر نوع تحريف و تبديلي مصون بماند و انسان تا روز قيامت با چنگ زدن به آن، نجات يابد.[19]

ه‍) آيات بيانكننده هدايتگري قرآن براي متقين و همه انسانها: {ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيبَ فِيهِ هُدى لِلْمُتَّقِينَ‏} «اين كتاب كه در آن هيچ نقطه ابهامي نيست، راهنماي كساني است كه تقواي فطري خود را دارند» (بقره: 5) و نيز {شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَينَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ} (بقره: 185).

اينكه قرآن تا روز قيامت، تقواپيشگان و ديگر انسان‏ها را هدايت مي‏كند، نشان‏دهنده آن است كه از تحريف، محفوظ است.

و) آيه اراده الهي بر اتمام نور خود:

{يرِيدُونَ أَنْ يطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ} (توبه: 32)

مي‏خواهند نور خدا را با دهن‏هاي خود خاموش كنند، و خدا نمي‏گذارد و دست برنمي‏دارد تا آنكه نور خود را به كمال و تماميت برساند، هر چند كافران كراهت داشته باشند.

تمام و كامل بودن نور الهي (قرآن)، با تحريف آن سازگاري ندارد.

ز) آيه نذير:

{تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً} (فرقان: 1).

بزرگ و لايق بزرگي است، آن خدايي كه اين فرمان را به بنده خويش نازل كرد تا بيم‏رسان جهانيان باشد.

نذير بودن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به كمك قرآن كريم براي همه انسان‏ها، مشروط به تحريف نشدن قرآن است.

ح) آيه تمثيل حق و باطل:

{كَذلِكَ يضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما ينْفَعُ النَّاسَ فَيمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذلِكَ يضْرِب اللَّهُ الْأَمْثالَ} (رعد: 17).

خدا حق و باطل را چنين مثل مي‏زند، و اما كف به كنار افتاده نابود مي‏شود، ولي چيزي كه به مردم سود مي‏دهد، در زمين مي‏ماند، خدا مثل‏ها را چنين مي‏زند.

اينكه قرآن كريم پس از هزار و چهار صد سال، براي بهره‏مندي انسان‏ها از آن، چنين با طراوت مانده است و مانند كتاب‏هاي ديگر فراموش نشده يا استفاده آن به حداقل نرسيده است، نشان‏دهنده حقانيت آن است.

ط) آيه غلبه يافتن دين حق:

{هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْـرِكُونَ} (توبه: 33).

اوست كه پيغمبرش را با هدايت و دين حق فرستاده تا آن را بر همه دين‏ها غلبه دهد، اگر چه مشركان كراهت داشته باشند.

پيروزي رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) بر ديگر اديان، چه به لحاظ معنوي، يعني از نظر برهان و منطق و برنامه‏هاي سعادت‏بخش و چه از نظر ظاهري، يعني برقراري حكومت جهاني و عدالت‏گستر مهدي موعود[، به ياري قرآن امكان‏پذيراست و قرآن زماني بر ديگر اديان غلبه مي‏كند كه باطل در آن راه پيدا نكند و به كم و زياد، تحريف نشده باشد.

ي) آيه اتمام حجت:

{رُّسُلًا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا} (نساء: 165).

به فرستادگاني نويدبخش و بيم‏رسان وحي كرديم تا مردم بر ضد خدا دستاويزي نداشته باشند. آري، عزت و حكمت، وصف خدا است.

خداوند در دوره خاتميت تنها با قرآن كريم، كه معجزه جاودان پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) است، با بندگانش اتمام حجت مي‏كند. بديهي است كه اگر قرآن تحريف شده باشد، اين امكان از بين مي‏رود و حال آنكه محال است، خداوند در مقطعي از زمان، حجت بر بندگان نداشته باشد.

2. دلايل روايي

الف) احاديث نبوي

يك ـ حديث ثقلين

إِنِّي‏ تَارِكٌ‏ فِيكُمُ‏ الثَّقَلَينِ كِتَابَ الله عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِتْرَتِي اهل‌بيتي أَلَا وَ هُمَا الْخَلِيفَتَانِ مِنْ بَعْدِي‌ ...‏ .[20]

من دو چيز گران‏بها در ميان شما مي‏گذارم، يكي كتاب خداي عزوجل و ديگري خاندانم؛ اين دو جانشينان بعد از من هستند.

و در روايت ديگر آمده است: «مَا إِنْ‏ تَمَسَّكْتُمْ‏ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا»؛ «تا زماني كه به آن دو تمسك نمائيد، گمراه نمي‌شويد».[21]

هر دو تعبير (خلافت و وجوب تمسك)، آشكارا تحريف‏ناپذيري قرآن و عصمت اهل‌بيت: را بيان مي‏كنند؛ زيرا مسلم است كه خليفه بايد صفات و ويژگي‏هاي مستخلف عنه را داشته باشد تا بتواند مسئوليت‌هاي او را به خوبي انجام دهد و از جمله ويژگي‏هاي پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله)، مقام عصمت مطلق ايشان است.

وجه استدلال به حديث براي رفع اتهام متفاوت بودن قرآن شيعه، مانند همان استدلالي است كه براي آيه شريفه حفظ (...إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ) (حجر: 9) بيان گرديد؛ زيرا خطاب پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) به امت است و از تعبير «فيكم» آشكار مي‏شود كه اين دو وجود گرانقدر بايد در بين امت و در دسترس باشند تا مردم از وجود مقدس آنها بهره‏مند شوند و هدايت گردند. خداوند متعال نيز با در دسترس بودن قرآن در جامعه، (لِئَلاَّ يكونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ) (نساء: 165) با مردم اتمام حجت مي‏كند. در حالي كه وهابي‌‏ها ادعا مي‏كنند كه قرآن شيعه، دور از دسترس همه، حتي خود شيعيان است.

دوـ حديث فتن

«قَالَ رَسُولُ اللهِ(صلي الله عليه و آله): ِإذَا الْتَبَسَتْ‏ عَلَيكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيكُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّار».[22]

هنگامي كه فتنه‌ها چون پاره‏هاي شب تار شما را فراگرفت پس بر شما باد به پناه بردن به قرآن؛ زيرا ... هركس قرآن را پيشواي خود قرار دهد، او را به بهشت رهنمون مي‏شود، و هركس آن را پشت سراندازد، او را به جهنم سوق دهد.

اين حديث ارزشمند، آشكارا تحريف‏ناپذيري قرآن را بيان مي‏كند؛ زيرا پناه بردن به قرآن و پيشواي خود قرار دادن آن، هنگامي ميسر است كه قرآن در دسترس همه و تحريف و تغييرناپذير باشد.

سه ـ قرآن ميزان حق و باطل

«قَالَ رَسُولُ اللهِ(صلي الله عليه و آله): إِنَّ عَلَى كُلِّ حَقٍّ حَقِيقَةً وَ عَلَى كُلِّ صَوَابٍ نُوراً فَمَا وَافَقَ‏ كِتَابَ‏ الله فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ الله فَدَعُوهُ».[23]

بر هر حقي، حقيقتي است و بر هر درستي نوري. آنچه را كه موافق كتاب خداست، بگيريد و آنچه را مخالف كتاب خداست، واگذاريد.

«قال رسول الله(صلي الله عليه و آله): وَإِنَّهُ سَيفْشُوا عَنِّي أَحَادِيثُ فَمَا أَتَاكُمْ مِنْ حَدِيثِي فَاقْرَءُوا كِتَابَ اللهِ، وَاعْتَبِرُوهُ فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللهِ فَأَنَا قُلْتُهُ، وَمَا لَمْ يوَافِقْ كِتَابَ اللهِ فَلَمْ أَقُلْهُ».[24]

به زودي از من احاديث فراوان نقل مي‏شود، پس هر سخني كه از من به شما رسيد، بر قرآن عرضه كنيد، اگر موافق كتاب الهي بود، من آن را گفته‏ام و اگر موافق قرآن نبود، گفته من نيست.

بي‏شك، زماني قرآن مي‏تواند معيار سنجش حق از باطل باشد كه در دسترس همه و تحريف نشده باشد؛ زيرا ترازوي دستكاري شده نمي‏تواند وزن حقيقي اشياء را نشان دهد.

ب) احاديث اهل‌بيت:

يك ـ خطبه‌ها و نامههاي اميرالمؤمنين(عليه السلام)

سخنان آن حضرت درباره قرآن بيش از گنجايش اين نوشته است، از اين رو در اينجا تنها به دو مورد اشاره مي‏شود:

اول ـ «عَلَيكُمْ بِكِتَابِ‏ الله فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِينُ وَ النُّورُ الْمُبِينُ وَ الشِّفَاءُ النَّافِعُ وَ الرِّيُّ النَّاقِعُ وَ الْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّكِ وَ النَّجَاةُ لِلْمُتَعَلِّقِ لَا يَعْوَجُّ فَيقَامَ وَ لَا يزِيغُ فَيُسْتَعْتَبَ وَ لَا تُخْلِقُهُ كَثْرَةُ الرَّدِّ وَ وُلُوجُ السَّمْعِ مَنْ قَالَ بِهِ صَدَقَ وَ مَنْ عَمِلَ بِهِ سَبَق».[25]

بر شما باد به كتاب خدا، كه ريسمان استوار است، و نور آشكار است، و درماني است سوددهنده، و تشنگي را فرونشاننده. چنگ درزننده را نگهدارنده، و در آويزنده را نجات بخشنده. نه كج شود، تا راستش گردانند، و نه به باطل گرايد تا آن را برگردانند. كهنه نگردد به روزگار، نه از خواندن و نه از شنيدن بسيار. راست گفت آن كه سخن گفت از روي قرآن و آنكه بدان رفتار كرد، پيش افتاد از ديگران.

دوم‌ـ «أَنَّ عَلِياً(عليه السلام) لَمَّا انْسَلَخَ الْمُحَرَّمُ أَمَرَ مَرْثَدَ بن الْحَارِثِ الْجُشَمِي فَنَادَى عِنْدَ غُرُوبِ الشَّمْسِ: يا أَهْلَ الشَّامِ ألا إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ يقُولُ لَكُمْ: ... وَ احْتَجَجْتُ عَلَيكُمْ‏ بِكِتَابِ‏ الله وَ دَعَوْتُكُمْ إِلَيهِ فَلَمْ تَتَنَاهَوْا عَنْ طُغْيانٍ وَ لَمْ تجُيبُوا إِلَى حَقٍّ»‏.[26]

چون ماه محرم به پايان رسيد، حضرت(عليه السلام) مرثد بن حارث جشمي را به نزد سپاه شام فرستاد، نزديك غروب خورشيد بود كه مرثد سپاه شام را اينگونه خطاب كرد: اي مردم شام! اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمودند : ... آيا من شما را به كتاب خدا فرا نخواندم و با آن برشما احتجاج نكردم؟ اما شما از طغيان و سركشي باز نايستاديد و حق را اجابت نكرديد.

حضرت براي قرآن اوصافي چون: «ريسمان استوار»، «نور آشكار»، «درمان كننده»، «نجات بخشنده»، «نگهدارنده»، «چنگ زننده را نگهدارنده» و ... به كار مي‏برند. بي‏شك قرآني كه واجد اين صفات است از تحريف و تغيير مصون است و همه مسلمانان زمان حضرت و قرن‏هاي آينده به آن دسترسي دارند، نه قرآني كه به ادعاي وهابيان در گنجينه‏اي مخفي نزد امامان شيعه است و كسي از آن خبر ندارد.

در روايت دوم، فرمايش حضرت در اثبات مطلب، آشكارتر است؛ زيرا خطاب به شامياني است كه به جنگ با حضرت آمده‏اند، پس حضرت با اهل شام از قرآني حجت مي‏آورد كه آنها هم آن را قبول كنند، نه با مصحف خود يا صحيفه حضرت زهرا(عليه السلام) كه وهابيان مدعي هستند، قرآن شيعيان اين دو صحيفه است.

وقتي كه شاميان با نقشه عمروبن‏عاص قرآن‌ها را بر نيزه كردند و ساده‏لوحان لشكر اميرمؤمنان(عليه السلام) اين حركت آنان را پيشنهاد صادقانه صلح دانستند، حضرت نفرمودند كه اين قرآن‌ بر نيزه‌ها، واقعي نيست و قرآن واقعي پيش ما اهل‌بيت است، بلكه فرمودند اين نقشه و نيرنگي در كار است و قرآن بهانه‏اي بيش نيست.

دوـ احاديث ساير معصومين:

اين دسته از احاديث نيز فراوان است و در اينجا تنها به چند نمونه (شاهد بر مطلب) اشاره مي‏شود:

اول‌: خطبه فدكيه زهراي مرضيه: كه بخش زيادي از آن ويژگي‏هاي قرآن را بيان مي‏كند‏.[27]

دوم‌: پس از قرآن، كهن‏ترين سند تاريخي كه امروزه وجود دارد و با بيان صفات و ويژگي‏هاي قرآن، بر سلامت اين كتاب گواهي مي‏دهد، فرازهايي از دعاهاي زبورآل‏محمد، صحيفه سجاديه است.[28] و[29]

سوم‌: عرضه احاديث بر قرآن: روايات بسياري از ائمه: نقل شده است. ايشان مي‏فرمايند: «روايات را بر قرآن عرضه كنيد، آنچه را موافق قرآن است، بپذيريد و مخالف آن را رد كنيد». «شيخ‏ حرّ عاملي» آنها را در باب نهم از ابواب صفات قاضي در «وسائل الشيعه» گردآورده است.[30]

قابل توجه است كه احاديث «عَرضُ الأخبار على كتابِ الله» (ارائه كردن احاديث بر كتاب خدا)، دو گروه مستقل‏اند. گروهي از اين احاديث به صورت مطلق فرمان مي‏دهند كه هر نوع خبر و انديشه‏اي را بايد با قرآن مطابقت دهيم و آنچه را با قرآن موافق نيست، كنار بگذاريم. گروهي ديگر از اين احاديث، در مقام علاج اخبار متعارض هستند و دستور مي‏‏دهند كه هر دو دسته اخبار متعارض را به قرآن عرضه كنيد و آن را كه موافق قرآن است، نگاه داريد و باقي را رد كنيد.[31]

آنچه از اين دو گروه برداشت مي‏شود، آن است كه قرآن معياري درست و مصون از تغيير، تحريف و تصرف است و قول به تحريف، با باور به سلامت قرآن، كه معيار است، سازگار نيست. همچنين، مخالفت و عدم مخالفت با قرآن هم، زماني آشكار مي‏گردد كه همه سوره‏ها و اجزاي قرآن نزد ما موجود باشد، وگرنه ممكن است، حديث، مخالف با چيزي از قرآن باشد كه ساقط يا تحريف شده است[32] و ديگر آنكه كساني‏كه براي اثبات تحريف قرآن به برخي از روايات (ضعيف) استدلال مي‏كنند، در واقع با اين نوع از روايات (متواتر)، مخالفت مي‏ورزند.[33] البته مناقشات تحريف‏گرايان در اين اخبار، ثمري جز سردرگمي و تناقض‏گويي آنان ندارد.[34]

چهارم: امام باقر(عليه السلام) در بخشي از نامه‏اي‏ به يكي از ياران خود، به نام «سعدالخير» چنين مي‏نگارند:

«وَ كَانَ‏ مِنْ‏ نَبْذِهِمُ‏ الْكِتَابَ‏ أَنْ أَقَامُوا حُرُوفَهُ وَ حَرَّفُوا حُدُودَهُ فَهُمْ يرْوُونَهُ وَ لَا يرْعَوْنَه».[35]

از جمله بي‏اعتنايي آنان به قرآن، اين است كه الفاظ قرآن را به‏پاداشتند، ولي حدود و معارفش را تحريف كردند.

از عبارت امام(عليه السلام) آشكار مي‏گردد كه در الفاظ قرآن تحريفي صورت نگرفته است؛ چون مي‏فرمايند كه الفاظ قرآن را به پا داشتند ـ كنايه از اينكه حفظ كردند ـ هر چند آنان احكام قرآن را تغيير دادند و دستوراتش را تباه ساختند.[36]

پنجم: روايات بي‏شماري در ابواب گوناگون فقهي، مانند احاديث «باب درخواست شفا از قرآن»، «باب توسل به قرآن»، «باب حفظ و از بر كردن قرآن»، «باب آداب تلاوت قرآن»، «باب سوگند به قرآن»، « ثواب تلاوت سوره‏ها» و ابواب ديگري كه هر يك، ده‏ها روايت را در بردارند.[37]

مجموع اين احاديث مروي از امامان معصوم شيعه: نشان مي‏دهد كه آن بزرگواران، همين قرآن موجود و در دسترس مسلمانان را قرآن نازل بر رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) مي‌دانستند، نه قرآني ديگر را.

3. دليل عقلي

دليل اول: اين دليل به همراه چند مقدمه زير، سلامت قرآن از تحريف را اثبات مي‏كند:

الف) خداوند حكيم قرآن را براي هدايت بشر فرستاد؛

ب) اين كتاب ‏آخرين كتاب ‏آسماني و آورنده آن ‏نيز، آخرين فرستاده خداست؛

ج) اگر اين كتاب تحريف شده باشد، كتاب آسماني يا پيامبر ديگري راه درست را به انسان نشان نمي‏دهد و در نتيجه بشر به بيراهه مي‏رود، بي‏آنكه مقصر باشد؛

د) اين گمراهي با ساحت مقدس الهي، ناسازگار و مخالف حكمت الهي در هدايت بشر است.

در نتيجه قرآن بايد از هر نوع تغيير و تحريفي مصون باشد.[38]

دليل دوم: آيات قرآن به هم پيوسته و مرتبطند: {وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يتَذَكَّرُونَ} (قصص: 51)؛ «و به تحقيق كه ما قرآن را پيوسته فرستاديم، باشد كه متذكر شوند».

كلمه «وصلنا» از باب تفعيل و از ماده وصل است و وصل در باب تفعيل، كثرت را مي‏رساند؛ مانند قطع كه به معناي بريدن و تقطيع به معناي بسيار بريدن است. پس معناي آيه اين است كه ما قرآن را كه اجزايي متصل به هم دارد، بر آنان نازل كرديم؛ قرآني كه آيه‏اي بعد از آيه، سوره‏اي به دنبال سوره ديگر، وعده و وعيد، معارف، احكام، قصص، عبرت‏ها، حكمت‏ها و موعظه‏هايي پيوسته به هم دارد.[39]

خداوند در قرآن فرموده است: (اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِي) (زمر: 23)؛ «خداوند بهترين سخن را نازل كرد، كتابي [كه آياتش‏] شبيه به يكديگر و منعطف به يكديگرند». و در احاديث نيز آمده است كه آيات قرآن يكديگر را تصديق مي‏كنند[40] و پاره‏اي با پاره ديگر سخن مي‏گويند و بر هم گواهي مي‏دهند.[41] بنابراين، اگر به بخشي از اين بناي به ‏هم پيوسته خللي وارد شود، به تمام آن سرايت مي‏كند.[42]

دليل سوم: مجموعه‏اي از قرائن تاريخي و اجتماعي است كه همگي بي‏اساس بودن اتهام وهابيون را اثبات مي‏كنند:

1. حافظه شگرف عرب‏هاي هم‏دوره با نزول قرآن و علاقه فراوان آنان به حفظ و قرائت آن.

2. تقدس قرآن نزد مسلمانان و حساس بودن آنان نسبت به هرگونه تغيير در آن.

3. دستورات ويژه پيامبر(صلي الله عليه و آله) درباره تلاوت، كتابت، حفظ و جمع‏آوري قرآن.

4. مطرح نشدن مسئله تحريف قرآن در ضمن انتقاداتي كه از سوي صحابه و ائمه اهل‌بيت: به خلفا شده است.

5. استدلال و تمسك به آيات قرآن در مناظره‏ها و سخنراني‏هاي ائمه معصومين شيعه:.

6. ارائه ندادن هيچ گونه سند، مدرك و نمونه از قرآن ادعايي كه وهابيان به شيعه نسبت مي دهند.

7. ادعاي وهابيان صادقانه نيست؛ زيرا دست‏كم در دنياي امروز كه سفر به تمام نقاط جهان به راحتي و به سرعت امكان‏پذير است، آنها مي‏توانند گروه‌هاي تحقيق آشكار و نهان خود را به ايران و ديگر كشورهاي شيعه‏نشين اعزام كنند تا با حضور در مجالس عمومي و خصوصي شيعيان، مشاهده كنند كه قرآني كه شيعيان در محضرش هستند، با آن مأنوس‏اند، آن را تلاوت، حفظ و تفسير مي‏كنند، همان قرآني است كه همه مسلمانان در محضرش هستند.

8. ماجراي واقعي حافظ قرآن شدن «كربلايي كاظم ساروقي=» پيرمرد بي‏سواد، اما با اخلاص و با صفاي اراكي ـ كه معجزه قرن قرآن كريم و ولايت است ـ نشان‏دهنده آن است كه قرآن موجود، همان قرآن نازل شده بر قلب مبارك پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) است و هيچ‏گونه زياد يا كم‏شدني در آن رخ نداده است؛ زيرا اگر قرآن واقعي غير از قرآن موجود بود، به يقين آن قرآن در حافظه كربلايي كاظم قرار مي‏گرفت.[43]

4. اجماع علماي شيعه اماميه

كاوش در سخنان علماي بزرگ شيعه نشان مي‏دهد كه آنها به تحريف باور نداشتند و انديشه تحريف را به «خبر واحد» نسبت مي‏دادند.[44] از آنجا كه نقل سخنان آنان در اين نوشتار مختصر، ممكن نيست و گردآوري آنها كتاب مستقلي مي‏شود، به اسامي و كتب برخي از آنها در پاورقي اشاره مي‏شود.[45]

و بسياري ديگر از علماي شيعه كه همگي تواتر اخبار، اجماع علما و ضرورت دين و مذهب بر تحريف‏ناپذيري قرآن موجود را بيان نموده‏اند.[46]

5. گواهي ديگران

الف) گواهي علماي سني: محققاني از اهل سنت، همچون شيعه، به عدم تحريف قرآن و متفاوت نبودن قرآن شيعيان معتقدند؛ از آن جمله مي‏توان به سه تن از آنان اشاره كرد:

يك ـ عالم بزرگ اهل سنت، «ملا رحمت‏اللّه هندي» مي‏گويد:

«القرآن المجيد عند جمهور علماء الشيعة الامامية الاثنى عشـرية محفوظ عن التغير و التبديل. و من قال منهم بوقوع النقصان فيه فقوله مردود غير مقبول عندهم».[47]

نظريه جمهور علماء شيعه اماميه اثني‏عشريه اين است كه قرآن مجيد، از تغيّر و تبديل محفوظ است و كسي‏كه بگويد در قرآن كم و كسري پيدا شده، حرفش پيش علماي شيعه مردود است و كسي آن را نمي‏پذيرد.

دو ـ «محمد مديني»، رئيس دانشكده‏ شريعت دانشگاه «الازهر» مي‏نويسد:

پناه به خدا اگر گفته شود، اماميه به تحريف قرآن باور دارند. تنها رواياتي از اين دست در كتاب‏هاي آنهاست؛ همان طور كه در كتاب‏هاي ما هم هست؛ رواياتي كه اهل تحقيق از هر دو فريق، بطلان آنها را بر ملا كرده‏اند. اگر كسي مدركي بر صحت گفتار ما مي‏خواهد، ـ تنها كافي است ـ به كتاب «اتقان سيوطي»‏ رجوع كند، وي در اين كتاب ـ بخشي از اين ـ روايات موهم به تحريف را گردآورده است ... .[48]

سه ـ «شيخ‏احمدالطيب»، شيخ الازهر مصر، در تيرماه 1392، به صورت رسمي اعلام كرد كه قرآن شيعيان همين قرآن موجود است. وي تصريح كرد:

آن‏طوركه شايعه مي‏كنند، شيعيان قرآن ديگري ندارند. اگر شيعيان قرآن ديگري داشتند، از ديد مستشرقين مخفي نمي‌ماند و آنها اين مطلب را اعلام مي‏كردند.[49]

ب) گواهي مستشرقين: در بين مستشرقين نيز محققيني هستند كه معتقدند، اتهام تفاوت قرآن شيعيان، كذب است؛ از جمله:

1. «گارسن دي تاسي» در مجله ‏ آسيايي‏، متن عربي و ترجمه‏ سوره‏ نورين را به زبان فرانسه منتشر كرد. وي منبع اين سوره را اثري فارسي از قرن هفدهم ميلادي (يازدهم قمري) به نام‏ «دبستان مذاهب»،‏ نوشته‏ يك ايراني زردشتي ساكن هند، ذكر مي‏كند.[50]

2. «كليرتسدال»، در ژولاي 1913 م، در مجله‏ «‏dlroW melsom ehT» درباره‏ متن اين سوره مي‏نويسد:

افرادي كه با عربي آشنايند، مي‏توانند جعلي بودن اين دو سوره را به جز بخش‏هايي كه از خود قرآن در آنها آمده، درك كنند. سبك جعلي اين افزوده‏ها تقليدي از قرآن است كه هرگز موفقيت‏آميز نيست و خطاهاي نحوي نيز در آنها به چشم مي‏خورد.[51]

بررسي و نقد شبهات پيرامون مصحف امام علي(عليه السلام)، و مصحف حضرت زهرا(عليه السلام)

مهم‏ترين شبهه‏اي كه وهابي‏ها درباره تحريف قرآن كريم بيان مي‏كنند، مسئله مصحف حضرت علي(عليه السلام) و صحيفه حضرت فاطمه زهرا(عليه السلام) است. مخالفان شيعه، مصحف امام علي(عليه السلام) و صحيفه حضرت زهرا(عليه السلام) را بهانه‏اي براي شبهه‏پراكني گسترده خود، عليه شيعيان قرار داده‏اند. وهابيان به ديگر مسلمانان اين‏گونه القاء مي‏كنند كه شيعيان، مصحف امام علي(عليه السلام) و صحيفه حضرت زهرا(عليه السلام) را قرآن خود مي‏دانند. اينك براي رفع اين شبهه اشاره‏اي مختصر به اين مسئله مي‏كنيم:

الف) مصحف امام علي(عليه السلام)

مصحف امام علي(عليه السلام) قرآني بود كه آن حضرت، پس از وفات رسول خدا(صلي الله عليه و آله) آن را گردآوري و تدوين نمودند.[52]

«ابن‏نديم» (متوفاي 385 ه‍ .ق) در كتاب «فهرست» خود از علي(عليه السلام) نقل مي‏كند كه چون آن حضرت، هنگام وفات پيامبر(صلي الله عليه و آله) رفتارهاي شومي از مردم ديد، سوگند ياد كرد كه ردا از دوش خود بر زمين ننهد تا آنكه قرآن را گرد آورد. سه روز در خانه نشست و قرآن را جمع كرد.[53]

درباره اين مصحف سه بحث اصلي وجود دارد:

يك‌ـ اصل وجود مصحف امام علي(عليه السلام) در منابع شيعه و سني؛

دو‌ـ بررسي تفاوت ساختاري و محتوايي آن با مصحف موجود؛

سه‌ـ نقد و بررسي شبهات و اتهاماتي كه درباره‏ آن وجود دارد.[54]

يك ـ وجود مصحف امام علي(عليه السلام) در منابع شيعه و سني

اصل وجود اين مصحف، كيفيت گرد‏آوري و محتواي آن، به شكل گسترده‏اي در منابع شيعه و سني، بازتاب داشته است و نقصاني در سند و مدارك آن وجود ندارد،[55] بلكه مي‏توان ادعا كرد كه حجم اخبار اهل سنت درباره‏ اين مصحف، به مراتب از اخبار شيعه بيش‏تر و سند برخي از آنها هم (از نگاه خودشان) صحيح است؛[56] به برخي منابع اهل سنت كه تا قرن هشتم، به اين مصحف پرداخته‏اند، در پاورقي اشاره مي‏كنيم.[57]

گزارش اين مصحف در منابع اماميه نيز آمده است. به نمونه‏هايي از اين گزارش‏ها در پاورقي اشاره مي‏شود.[58]

مضمون اكثر اين گزارش‏ها از اصل وجود اين مصحف، يكسان و به اين صورت است:

علي(عليه السلام) پس از وفات پيغمبر خدا(صلي الله عليه و آله) در خانه نشستند و قرآن را گردآوري و تدوين نمودند.[59] بخش اعظم اين روايات در كتاب «كتابُ علي ومصحفُ فاطمه» از «شيخ مصطفي قصيرالعاملي» نيز آمده است.[60]

دو ـ تفاوت ساختاري و محتوايي

از روايت چنين برمي‏آيد كه قرآن علي(عليه السلام) در سوره‏ها و آيات با قرآن موجود تفاوتي نداشته،[61] بلكه تفاوت آن با مصحف موجود، تنها از حيث مشتمل بودن بر تفسير، تأويل، بيان شأن نزول، ترتيب سوره‌ها بر اساس ترتيب زمان نزول آنها بوده است.[62] بديهي است كه اين تفاوت، نقصان و خلل در قرآن را نشان نمي‏دهد.[63]

به اين ترتيب اكثر دانشمندان اماميه بر اين باورند كه، چون تفاوت مصحف امام علي(عليه السلام) با مصحف موجود، در جوهره‏ قرآن نبوده است، امام لزومي نديده‏اند كه آن مصحف را نمايان كنند.[64] به نظر مي‏رسد پنهان كردن مصحف از جانب امام، قوي‏ترين دليل است بر اين كه زياده‏هاي در آن مصحف از متن آيات قرآن منزّل نبوده و اگر تفاوت در جوهره قرآن و متن آيات وحي وجود داشت، سكوت جايز نبود.[65]

شيخ صدوق= نيز در اين باره چنين استدلال مي‏كند: «اگر آن اضافات از قبيل آيات قرآني بود، مي‏بايد در قرآن موجود باشد و از آن جدا نمي‏شد».[66]

سه ـ داوري عجولانه

با اين حال، گروهي از وهابيان با خشن‏ترين كلام و زشت‏ترين القاب درباره ناقلان شيعي روايات مصحف امام(عليه السلام)، داوري مي‏كنند. آنان گزارش نسبتاً مفصل «سليم بن قيس» درباره مصحف امام علي(عليه السلام) را «افك» و دروغ‏گويي مي‏خوانند. شايد علت اين داوري گزارشي است كه سليم نقل مي‏كند مبني بر اينكه امام علي(عليه السلام) مصحف را به صحابه نشان دادند اما آنان نپذيرفتند، درحالي‏كه همين گزارش مشروح در برخي منابع و اسناد اهل سنت، از جمله «مفاتيح‏الاسرار و مصابيح‏الانوار»، نيز آمده است.[67]

از جمله داوري‏هاي عجولانه آنان، خلط ميان فرقه‏هاي مختلف شيعه و عدم‏ تفكيك و تمايز بين باورهاست. وهابي‏ها ميان شيعياني كه غلو مي‏كنند و ديگران تفاوتي قائل نمي‏شوند و عقايدي كه مخصوص فرقه‏اي بوده را به ديگران نسبت مي‏دهند.

ازاين‏رو «دكتر حفني داوود» درباره «احمد امين مصري» مي‏گويد:

ايشان از طريق علمي فرقي بين اماميه و مؤلهه نگذاشته است، بالاتر اينكه بين ميانه‏روهاي اين فرقه‏ها و متعصبين آنها، كه عقايد ديگران را با زبان‌هاي تيز و زننده مورد حمله قرار مي‏دهند، تفاوتي قائل نشده است‏.[68]

«زرقاني» نيز در اين باره منصفانه سخن گفته است:

بعضي از غلات شيعه گمان مي‏كنند كه ابوبكر، عمر و عثمان، قرآن را تحريف كرده، آيات و سوره‏هاي زيادي را از قرآن انداخته‏اند. بعضي از علماي شيعه از اين حرف باطل برائت جسته‏اند. و طاقت نياورده‏اند كه اين حرف به آنها نسبت داده شود.[69]

«دكتر عبد الصبور شاهين» نيز عنوان مي‏كند: «كساني‏كه بعضي از روايات دروغ را به قرآن بسته‏اند، از غلات هستند».[70]

ب) مصحف حضرت فاطمه زهرا(عليه السلام)

روايات فراواني از ائمه اهل‌بيت: نقل شده است كه نزد حضرت فاطمه(عليه السلام) مصحفي بوده و مطالب آن از جانب جبرئيل(عليه السلام) به ايشان الهام شده است.[71]

بنابر روايات معصومين:، حضرت فاطمه(عليه السلام) پس از وفات رسول خدا(صلي الله عليه و آله)، هفتاد و پنج روز در قيد حيات بودند و از فقدان پدر، بسيار اندوهگين بودند؛ ازاين‏رو جبرئيل نزد آن حضرت(عليه السلام) مي‏آمد و تسليت مي‏داد و از رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) و جايگاه ايشان و آنچه پس از فاطمه(عليه السلام) براي فرزندان او پيش خواهد آمد، به او خبر مي‏داد و علي(عليه السلام) آنها را مي‏نوشت.

ائمه معصومين: فرموده‌اند كه محتواي اين مصحف، گزارشي از اخبار و حوادث آينده است، اما احكام حلال و حرام يا آيات قرآن در آن وجود ندارد.[72]

بحث مفصل درباره اينكه آيا پس از وفات رسول خدا(صلي الله عليه و آله) امكان فرود جبرييل يا هر فرشته‏ ديگري وجود دارد يا نه، مجال ديگري را مي‏طلبد، اما بايد گفت كه بر اساس اسناد شيعه و سني، امكان رخ دادن اين امر وجود دارد و وقوع آن، آشكارا در احاديث شيعه آمده است و جاي انكار نيست؛ همچنين نتيجه چند مقدمه از اسناد اهل سنت نيز اين امر را اثبات مي‏كند و جاي ترديد باقي نمي‏ماند.[73] خلاصه‏ اين مقدمه­ها به شرح زير است:

الف) امكان وجود مُحدّث (مرداني كه نبي نيستند، اما فرشته با آنان سخن مي‏گويد) در بين امت مسلمان وجود دارد.[74] «بخاري» در «صحيح»‏ خود، در اين باره حديثي از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) نقل مي‏كند‏[75] و از قول «ابن عباس» نيز نقل كرده است كه وي، آيه‏ شريفه‏ 52، سوره‏ حج را چنين خواند: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِك مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِي ـ ولا محدَّث ـ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى».‏[76] و احاديث متعدد ديگري كه از احاديث صحيح هستند.[77]

ب) زهراي مرضيه(عليه السلام) «سيدة نساء أهل الجنّة» است. اين حديث به شيوه‏هاي مختلف در اسناد اهل سنت وارد شده است؛ از جمله در صحيح‏ بخاري،[78] «ابن حجر» نيز در شرح اين حديث به برخي از اسناد آن اشاره كرده است.[79]

اگر فرشتگان الهي با مريم(عليه السلام) سخن گفتند:

{و إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمِينَ‏}؛ (آل عمران: 42)

هنگامي‏كه فرشتگان به مريم گفتند: اي مريم! خداوند تو را برگزيد و پاك كرد و بر زنان جهانيان برگزيد.

اگر حضرت ساره ـ همسر حضرت ابراهيم(عليه السلام) ـ نيز صداي فرشته‏اي را شنيد،[80] درباره‏ زهراي مرضيه(عليه السلام) كه سيده زنان اهل بهشت است، چنين امري به بهترين وجه امكان داشته است؛ زيرا دليلي بر اختصاص مقام «مُحدّثه» به امت‏هاي پيشين نيست و زهراي مرضيه(عليه السلام)، سرور بانوان بهشتي، و براساس روايات ديگر، سرور بانوان جهانيان است.[81]

شبهه‏پراكني مخالفان

شگفت است كه برخي وهابيان واژه «مصحف فاطمه» را بهانه‏اي قرار داده‏اند تا به شيعه تهمت بزنند كه اينها قرآني دارند، به نام مصحف فاطمه.[82] كساني مانند «احسان الهي ظهير»، «محمد مال‏اللَّه»‏ و ...، كه هرگز نمي‏توان آنان را محققاني بي‏طرف ناميد، از كلمه‏ مصحف كه لفظ مشتركي است، سوءاستفاده مي‏كنند و آن را به معناي قرآن مي‏دانند و مي‏گويند:

شيعه قرآني دارد كه نام آن «مصحف فاطمه» است و از آنجا كه اين مصحف به لحاظ محتوا با قرآن موجود به كلي متفاوت است، پس قرآن شيعه، قرآني ديگر است!

«محمد مال اللَّه» مي‏نويسد:

قرآن نزد شيعه، سه برابر قرآن موجود است و در آن هيچ حرفي از اين قرآن نيامده است. اجماع اهل سنت بر اين است كه هركس حرفي از قرآن را انكار كند، يا بر اين پندار رود كه نقصان و تبديلي در قرآن رخ داده، كافر شده ... ، چه رسد به ادعاي شيعه كه مي‏گويد: قرآني هست كه حرفي واحد از اين قرآن در آن نيست.[83]

درحالي‏كه با اندك تحقيق و بررسي آشكار مي‏شود كه واژه «مصحف» در لغت به «مجموعه‏اي از نوشته‏ها گفته مي‏شود كه بين دو جلد قرار دارد».[84]

همچنين، اسم مصحف پس از وفات پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) بر قرآن كريم گذاشته شده است، نه در زمان آن حضرت(صلي الله عليه و آله) . سيوطي مي‏گويد:

چون قرآن را گرد آورده و روي ورق نوشتند، ابوبكر گفت: نامي براي آن برگزينيد. يكي گفت: سِفْر، ديگري گفت: مصحف، چون حبشيان آن را مصحف مي‏نامند. و ابوبكر نخستين كسي بود كه كتاب خدا را گرد آورد و آن را مصحف ناميد.[85]

ديگر اينكه روايات فراواني در اسناد شيعه هست كه در آنها مصحف، به همان معناي لغوي‏اش به كار رفته است.[86] در منابع اهل سنت نيز، گاهي كلمه مصحف، به همين معنا آمده است؛ مانند مصحف «خالدبن‏معدان» (م 104 ه‍ .ق) كه درباره وي گفته‏اند: «دانش خالدبن‏معدان در مصحفي ثبت شده بود كه داراي دكمه و دستگيره بود».[87]

جمع‏بندي و نتيجه‏گيري

نتيجه اين است كه شيعه اماميه، قرآن ديگري كه متفاوت با قرآن موجود باشد، ندارد، بلكه همين قرآن در دسترس را معجزه خالده پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) مي‏داند و به آن اعتقاد قطعي دارد و اتهام مخالفان را به شدت، رد مي‏كند.

 
[1]. افسانه تحريف قرآن، رسول جعفريان، ص35.

[2]. سيماي عقائد شيعه، آيت‌الله سبحاني، ص170.

[3]. مفاتيح الغيب، فخرالدين رازي، ج19، ص124.

[4]. يكصد و هشتاد پرسش و پاسخ، آيت‌الله مكارم شيرازي، ص222.

[5]. شاه عبدالعزيز دهلوي‏ (م. 1239 ه‍ .ق)، علي‌احمدالسالوس‏، محب‌الدين خطيب، دكتر موسي جاراللَّه، دكتر ناصر علي‌القفاري‏، محمد مال‏اللَّه‏، احسان الهي‌ظهير، دكتر احمد محمد جلي، محمد شكري آلوسي و ... .

[6]. ر.ك: تحريف‌ناپذيري قرآن، فتح‌الله نجارزادگان، ص184.

[7]. همان، ص185.

[8]. سايت خبر آنلاين، تاريخ انتشارگزارش: جمعه 6 اسفند 1389.

[9]. سايت خبرگزاري مهر، كد خبر: 1795714.

[10]. تحريف‌ناپذيري قرآن، فتح‌الله نجارزادگان، ص19.

[11]. لسان العرب، ابن منظور، ج9، ص186.

[12]. مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص228.

[13]. سيماي عقايد شيعه، صص151 ـ 154.

[14]. تحريف‌ناپذيري قرآن، ص24.

[15]. سيماي عقايد شيعه، ص161.

[16]. افسانه تحريف قرآن، ص18.

[17]. تحريف‌ناپذيري قرآن، ص24.

[18]. سيماي عقايد شيعه، ص162.

[19]. تحريف‌ناپذيري قرآن، ص27.

[20]. الأمالي، محمد بن علي ابن بابويه صدوق، ص451.

[21]. ر.ك: المستدرك علي الصحيحين، الحاكم النيسابوري، ج3، ص160؛ فضائل الصحابه، احمد بن محمد بن حنبل، ج2، ص779.

[22]. ر.ك: الاربعون الودعانيه، ابن ودعان، ج1، ص11؛ وسائل الشيعه، محمد بن حسن شيخ حر عاملي، ج6، ص171.

[23]. كافي‏، محمد بن يعقوب بن اسحاق كليني، ج1، ص172.

[24]. المعجم الكبير، سليمان بن احمد الطبراني، ج12، ص316.

[25]. نهج البلاغه، خطبه 156.

[26]. وقعة صفين‏، نصر بن مزاحم، ص203.

[27]. بلاغات النساء: احمد بن أبي طاهر، ص25؛ «هذا كتاب الله بين أظهركم و زواجره بينة و شواهده لائحة و أوامره واضحة أ رغبة عنه تدبرون‏، أم بغيره تحكمون»؛ «بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا وَ مَنْ يبْتَغِ غَيرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِين».

[28]. تحريف‌ناپذيري قرآن، ص19.

[29]. الصحيفه السجاديه: 42؛ «وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ7 عِنْدَ خَتْمِ الْقُرْآنِ: اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَعَنْتَنِي عَلَى خَتْمِ كِتَابِكَ الَّذِي أَنْزَلْتَهُ نُوراً، وَ جَعَلْتَهُ مُهَيمِناً عَلَى كُلِّ كِتَابٍ أَنْزَلْتَهُ، وَ فَضَّلْتَهُ عَلَى كُلِّ حَدِيثٍ قَصَصْتَهُ...».

[30]. وسائل‌الشيعه، ج‏27، ص106.

[31]. تحريف‌ناپذيري قرآن، ص40.

[32]. سيماي عقايد شيعه، ص164.

[33]. افسانه تحريف قرآن، ص20.

[34]. تحريف‌ناپذيري قرآن، ص42.

[35]. الكافي، محمد بن يعقوب بن اسحاق كليني، ج15، ص141.

[36]. صيانة القرآن من التحريف‏، آيت‌الله معرفت‏‏، ص50..

[37]. تحريف‌ناپذيري قرآن، ص30.

[38]. تحريف‌ناپذيري قرآن، ص34؛ به نقل از: قرآن در قرآن، عبدالله جوادي آملي، ص315.

[39]. ترجمه الميزان، ترجمه: سيد محمدباقر موسوي همداني، ج16، ص75.

[40]. نهج البلاغه، خطبه 1، صص44 و 45.

[41]. همان، خطبه 133، ص192.

[42]. تحريف‌ناپذيري قرآن، ص174.

[43]. معجزه حافظ قرآن شدن كربلائي كاظم ساروقي= را مراجع و علماي بزرگ آن زمان تأييد كردند و در نشريات وقت، انعكاس گسترده يافت. نك:


ـ امام‌ زمان7 و كربلايي كاظم (قدمگاه صاحب‌الزمان7)، ابوالفضل سبزي، حجت‌الله سبزي.

ـ تجلي قرآن و عترت در حافظ قرآن شدن كربلايي كاظم ساروقي و سرداران رشيد اسلام، محسني گركاني.

ـ داس‍ت‍ان ح‍اف‍ظ ق‍رآن ش‍دن ك‍رب‍لاي‍ي‌ك‍اظم، اسماعيل كريمي.

ـ داس‍ت‍ان ك‍رب‍لائ‍ي ك‍اظم و ح‍اف‍ظ ق‍رآن ش‍دن او در ي‍ك ل‍ح‍ظه، م‍ؤس‍س‍ه در راه ح‍ق.

ـ ك‍رب‍لائ‍ي ك‍اظم: م‍رد ب‍ي‍س‍وادي ك‍ه ن‍اگ‍ه‍ان ح‍اف‍ظ ق‍رآن ك‍ري‍م ش‍د، اب‍وال‍ف‍ت‍ح دع‍وت‍ي.

ـ ك‍رب‍لاي‍ي ك‍اظم: «م‍ع‍ج‍زه ولاي‍ت»، نج‍م‌ال‍س‍ادات طب‍اطب‍اي‍ي.

[44]. سيماي عقايد شيعه، ص167.

[45]. 1. فضل‏بن‏شاذان نيشابوري (متوفاي 260 ق)، الايضاح، ص217؛ 2. مرحوم صدوق (متوفاي 381 ق)، اعتقادات صدوق، ص93؛ 3. شيخ مفيد (متوفاي 413 ق)، اوائل المقالات، صص 53 و 54؛ 4. سيد مرتضي (متوفاي 436 ق)، مجمع‏البيان، ج1، ص10، به نقل از المسائل الطرابلسيه؛ 5. شيخ طوسي (متوفاي 460 ق)، تبيان: ج1، ص3؛ 6. مرحوم طبرسي (متوفاي 548 ق)، مجمع‏البيان، ج1، ص10؛ 7. سيد بن طاووس حلي (متوفاي 664 ق)، سعدالسعود، ص144؛ 8. علامه حلي (متوفاي 726 ق)، اجوبه المسائل المهنائيه، ص121؛ 9. محقق اردبيلي (متوفاي 993 ق)، مجمع الفائدة والبرهان، ج2، ص218؛ 10. قاضي نوراللَّه شوشتري (متوفاي 1029 ق)، آلاء الرّحمن، ج1، ص25 (ر.ك: سيماي عقائد شيعه، ص167 ـ 170)؛ 11. ملامحسن، معروف به فيض كاشاني‏ متوفاي سال 1091، تفسير صافي، ج1، ص51؛ 12. محمد بهاءالدين‏عاملي معروف به شيخ بهائي‏، تفسير آلاء الرحمن، ص26؛ 13. شيخ محمد بن حسن حر عاملي، در اظهار الحق رحمت اللّه هندي، ص129؛ 14. زين‏الدين بياضي، اظهارالحق، ج3، ص130؛ 15. قاضي سيد نوراللّه تستري، در الاءالرحمن شيخ مجاهد بلاغي، صص 25 و 26 به نقل از مصائب نواصب و اظهار الحق، ج2، ص129؛ 16. مقدس بغدادي، در شرح وافيه؛ 17. كاشف الغطاء، كشف الغطاء عن مبهمات الشريعة الغراء؛ 18. سيد مهدي طباطبايي معروف به بحرالعلوم‏، فوائدالاصول يا باب حجيت كتاب؛ 19. آية اللّه كوه‏كمري‏، در بشري الاصول؛ 20. مرحوم سيد محسن امين عاملي‏، اعيان الشيعه؛ 21. ملا فتح‏اللّه كاشاني صاحب تفسير منهج‏الصادقين؛ 22. ميرزا حسن آشتياني در كتاب بحر الفوائد؛ 23. استاد مامقاني در كتاب تنقيح المقال؛ 24. شيخ محمد نهاوندي در نفحات‏الرحمن؛ 24. سيد علي نقي هندي در مقدمه كتاب تفسيرالقرآن؛ 25. سيد محمد مهدي شيرازي؛ 26. آية اللّه سيد شهاب‏الدين مرعشي نجفي؛ 27. سيد عبدالحسين شرف‏الدين عاملي در اجوبة مسائل موسي جار اللّه؛ 28. عبدالرحيم تبريزي، آلاءالرحيم؛ 29. عبدالحسين رشتي حائري، كشف‏الاشتباه في رد موسي جار اللّه؛ 30. شيخ عبدالعالي كركي، در آلاء الرحمن، ص26؛ 31. شيخ آقا بزرگ طهراني، النقداللطيف في نفي التحريف، الذريعه، ج16؛ 32. علامه طباطبايي در تفسير گرانقدر الميزان ذيل آيه‏ {إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ}؛ 33. آية اللّه بروجردي، مع الخطيب في خطوطه العريفه، ص 49؛ 34. آية اللّه گلپايگاني، مع‏الخطيب في خطوطه العريفه، ص49؛ 35. امام خميني= در كتاب كشف الاسرار (ر.ك: افسانه تحريف قرآن، صص102 ـ 112).

[46]. دانشمندان اماميه به ويژه در يك قرن اخير و پس از تأليف‏ فصل الخطاب‏ ميرزا حسين نوري (م. 1320 ق) به پژوهش‏هاي گسترده و همه‏جانبه‏اي در اثبات سلامت قرآن دست زده‏اند كه از جمله آنها مي‏توان به‏ كتاب‏هاي زير اشاره كرد:

ـ كشف الارتياب في‏عدم تحريف‏الكتاب‏، محمد بن ابي‏القاسم مشهور به معرِّب تهراني.                          
 ـ حفظ الكتاب الشريف عن شبهة القول بالتحريف‏، سيد محمد حسين شهرستاني.

ـ تنزيه التنزيل‏، علي رضا حكيم خسرواني.

ـ الحجة علي فصل الخطاب في ابطال القول بتحريف الكتاب‏، عبدالرحمان محمدي هيدجي.

ـ البرهان علي عدم تحريف القرآن‏، ميرزا مهدي بروجردي.

ـ آلاء الرحيم في الردّ علي التحريف،‏ ميرزا عبد الرحيم مدرس خياباني.

ـ بحر الفوائد في شرح الفرائد (ضمن بحث حجيت ظواهر قرآن)، ميرزا محمد حسن آشتياني.

ـ آلاء الرحمن في تفسير القرآن‏ (مقدمه تفسير)، علامه شيخ محمد جواد بلاغي نجفي.

ـ نقض الوشيعة في عقائد الشيعة (در پاسخ به اتهامات موسي جار اللَّه)، سيد محسن امين عاملي.

ـ اجوبة مسائل جار اللَّه والفصول المهمة، سيد عبدالحسين شرف‏الدين.

ـ الميزان في تفسير القرآن‏ (ذيل آيه نهم از سوره حجر)، علامه محمد حسين طباطبائي.

ـ البيان في تفسير القرآن‏ (مقدمه‏ تفسير)، آيت‌اللَّه سيد ابوالقاسم خويي.

ـ تهذيب الاصول‏ (ضمن بحث حجيت ظواهر القرآن) و انوار الهداية از امام خميني.

ـ صيانة القرآن عن التحريف،‏ استاد محمد هادي معرفت.

ـ القرآن الكريم و روايات المدرستين‏ (در 3 جلد)، تأليف آيت‌اللَّه سيد مرتضي عسكري.

ـ حقائق هامة حول القرآن الكريم،‏ جعفر سيد مرتضي عاملي.

ـ التحقيق في نفي التحريف‏، تأليف سيد علي ميلاني.

ـ سلامة القرآن من التحريف، فتح‌الله نجارزادگان؛ ر.ك: تحريف‌ناپذيري قرآن، صص172 و 173.

[47]. إظهار الحق، الفصل الرابع في دفع شبهات القسيسين الواردة علي الأحاديث، ص351.

متأسفانه در چاپ جديد اين كتاب كه در سال 1410 ه‍ .ق، توسط عربستان سعودي انجام شد اين قسمت از متن كتاب حذف شده است، درحالي‌كه در نسخه چاپ شده توسط اداره احياء تراث اسلامي قطر اين قسمت موجود است. ر.ك به سايت: «قرآن و اهل بيت: تنها راه نجات».

[48]. تحريف‌ناپذيري قرآن، ص93.

[49]. سايت: شيعه ويوز. shiawaves.com/.../1094

[50]. ر.ك: تحريف‌ناپذيري قرآن، ص181.

[51]. ر.ك: تحريف‌ناپذيري قرآن، ص182.

[52]. همان، ص57.

[53]. الفهرست، ابن النديم، ج1، ص45.

[54]. تحريف‌ناپذيري قرآن، ص57.

[55]. براي اطلاع بيشتر درباره بررسي أسناد مصحف امام علي7 ر.ك: مجله مقالات و بررسي‏ها (دانشكده الهيات دانشگاه تهران)؛ « بررسي و نقد أسناد مصحف امام علي7 در منابع فريقين»، دفتر 68، صص23 ـ 45.

[56]. ر.ك: تحريف‌ناپذيري قرآن، صص197 و 210.

[57]. الطبقات الكبري، محمد بن سعد، (م 230 ه‍ .ق)، ج2، ص328؛ فضائل القرآن، محمد بن ايوب بن ضريس (294 ه‍. ق)، ص 36؛ تحقيق عروه بدير، ص36؛ كتاب المصاحف، سليمان بن اشعث (م 316 ه‍ .ق)، تصحيح: آتور جفري، ص61؛ كتاب الفهرست، محمد بن اسحاق، صص31 و 32؛ المصاحف‏ ابن أشته (م 360 ه‍ .ق)، به نقل از: جلال­الدين سيوطي، الاتقان، ج1، ص58؛ حلية­الاولياء و طبقات­الاصفياء، ابو نعيم اصفهاني، (م 430 ه‍ .ق)، ج1، ص67؛ الإستيعاب في معرفة الاصحاب، يوسف بن عبدالبر (م 463 ه‍ .ق)، تحقيق: محمد علي بجاوي، القسم الثالث، ص974؛ شواهدالتنزيل لقواعدالتفضيل، حاكم حسكاني (از دانشمندان قرن پنجم)، تحقيق: محمد باقر محمودي، ج1، ص36 و 38؛ مفاتيح­الاسرار و مصابيح­الانوار، عبد الكريم شهرستاني، ج1، ص121. (وي در ميان دانشمندان اهل سنت با تفصيل خبر اين مصحف را آورده و از كيفيت تدوين، ارائه‏ مصحف توسط امام به اصحاب در مسجد، عدم پذيرش آنان و احتجاج امام سخن گفته است.)؛ المناقب‏، ص94؛ التسهيل في علوم التنزيل‏ ابن جزي كلبي، خطيب خوارزم. (تحريف­ناپذيري در قرآن، ص59)

[58]. سليم بن قيس؛ الكافي،‏ ابو جعفر كليني (م 328 ه‍ .ق)؛ التفسير (معروف به‏ تفسير عياشي‏)، محمد بن مسعود عياشي (از دانشمندان قرن چهارم)؛ الاعتقادات،‏ ابو جعفر صدوق (م 386 ه‍ .ق)؛ مناقب آل ابي‏طالب،‏ ابن شهرآشوب مازندراني (م 588 ه‍ .ق).

[59]. تحريف‌ناپذيري قرآن، ص58.

[60]. سيماي عقايد شيعه، ص176.

[61]. همان.

[62]. تحريف‌ناپذيري قرآن، ص72؛ افسانه تحريف قرآن، ص116.

[63]. تحريف‌ناپذيري قرآن، ص145.

[64]. ر.ك: 1. اعتقادات الإماميه، محمد بن علي، ص84؛ ابن بابويه، شيخ صدوق؛ اوائل المقالات في المذاهب والمختارات، شيخ مفيد، ص80؛ البيان في تفسير القرآن، آيت‌الله ابوالقاسم خويي، ص223؛ الميزان في تفسير القرآن، محمدحسين طباطبايي، ج12، ص108.

[65]. تحريف‌ناپذيري قرآن، ص198.

[66]. الاعتقادات، شيخ صدوق، ص86.

[67]. ر.ك: تحريف‌ناپذيري قرآن، صص62 و 211.

[68]. ر.ك: افسانه تحريف قرآن، ص120؛ به نقل از: مع الكتب الخالده، ص170.

[69] ر.ك: افسانه تحريف قرآن، ص121؛ به نقل از: مناهل العرفان، ج1، ص273.

[70]. افسانه تحريف قرآن، ص121؛ به نقل از: تاريخ القرآن، ص165.

[71]. سيماي عقائد شيعه، ص: 176، همان.

[72]. ر.ك: كافي، شيخ كليني، ج‏1، صص592 ـ 602؛ بحارالانوار، علامه مجلسي، ج22، ص546 و ج26، صص 38 ـ 48، 211.

[73]. تحريف‌ناپذيري قرآن، ص204.

[74]. ر.ك: شرح العقائد النسفية، سعدالدين تفتازاني، صص92 ـ 94.

براي توضيح بيشتر درباره‏ ‏امكان «محدث» بودن در اين امت و مسائل جانبي آن ر.ك: الغدير، علامه اميني، ج5، صص 67 ـ 80.

[75]. صحيح البخاري، محمد بن اسماعيل بخاري، ج5 ص12.

[76]. همان.

[77]. فتح الباري بشرح صحيح البخاري، ابن حجر عسقلاني، ج7، صص50 و 51.

[78]. ج5، ص29، باب مناقب فاطمه.

[79]. صحيح بخاري، ج5، ص29؛ فتح الباري، ج7، صص78 و 105.

[80]. هود: 69 ـ 73.

[81]. تحريف‌ناپذيري قرآن، ص205.

[82]. ر.ك: سيماي عقايد شيعه، صص 176 و 177؛ تحريف‌ناپذيري قرآن، صص 204 و 205.

[83]. تحريف‌ناپذيري قرآن، صص 205 و 206؛ به نقل از: الشيعه و القرآن، احسان‏الهي ظهير، ص32؛ الشيعه و تحريف القرآن، محمد مال اللَّه، ص61.

[84]. لسان العرب، ج‏9، ص187.

[85]. سيماي عقائد شيعه، ص176؛ به نقل از: الإتقان في علوم القرآن، ج1، ص185.

[86]. ر.ك: بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، ج22، ص546 و ج26، ص38 به بعد.

[87]. تحريف‌ناپذيري قرآن، ص203؛ به نقل از: كتاب المصاحف، ابن ابي داود سجستاني، ص124 ـ 135.


| شناسه مطلب: 85998







نظرات کاربران