آیا در کتب شیعه روایات صحیح السند تاریخی مبنی بر ولادت امام مهدی[ وجود دارد؟ آیا در کتب شیعه روایات صحیح السند تاریخی مبنی بر ولادت امام مهدی[ وجود دارد؟ آیا در کتب شیعه روایات صحیح السند تاریخی مبنی بر ولادت امام مهدی[ وجود دارد؟ بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
آیا در کتب شیعه روایات صحیح السند تاریخی مبنی بر ولادت امام مهدی[ وجود دارد؟ آیا در کتب شیعه روایات صحیح السند تاریخی مبنی بر ولادت امام مهدی[ وجود دارد؟ آیا در کتب شیعه روایات صحیح السند تاریخی مبنی بر ولادت امام مهدی[ وجود دارد؟ آیا در کتب شیعه روایات صحیح السند تاریخی مبنی بر ولادت امام مهدی[ وجود دارد؟ آیا در کتب شیعه روایات صحیح السند تاریخی مبنی بر ولادت امام مهدی[ وجود دارد؟

آیا در کتب شیعه روایات صحیح السند تاریخی مبنی بر ولادت امام مهدی[ وجود دارد؟

مقدمه اعتقاد پیروان اهل بیت: به ولادت و وجود امام امام دوازدهم حضرت حجة بن الحسن العسکری[ اعتقادی اصیل و ریشه‌دار است. شیعیان در دوران پدر بزرگوار ایشان امام حسن عسکری(علیه السلام) خبر ولادت فرزند بزرگوارشان را از زبان خود امام(علیه السلام) شنیده&

مقدمه

اعتقاد پيروان اهل بيت: به ولادت و وجود امام امام دوازدهم حضرت حجة بن الحسن العسكري[ اعتقادي اصيل و ريشه‌دار است. شيعيان در دوران پدر بزرگوار ايشان امام حسن عسكري(عليه السلام) خبر ولادت فرزند بزرگوارشان را از زبان خود امام(عليه السلام) شنيده‌اند و نسل به نسل اين واقعه مهم را نقل كرده‌اند. علاوه بر خود امام، بزرگان مورد اعتماد شيعه نيز در همان زمان امام مهدي[ را ديده و خبر وجود ايشان را به شيعيان داده‌اند.

جريان ولادت امام مهدي[ مانند تمام جريان‌هاي تاريخي ديگر هم داراي اسناد قوي و محكم و هم داراي نقل‌هاي ضعيف و اسنادي متشكل از افراد ناشناس است. بديهي است كه طبق اصول حاكم بر علم حديث و تاريخ، اسناد ضعيف و ناشناخته در سايه اسناد قوي و قابل اعتماد، قوت گرفته و قابل اعتماد مي‌شود. جاي بسي تعجب است كه برخي افراد به جاي اين كه اين مشي علمي را طي كرده و به نتيجه علمي صحيح برسند، از روايات ضعيف شروع كرده و آنها را مستمسك قرار مي‌دهند تا واقعه‌اي ثابت و روشن را امري ضعيف و مبهم جلوه دهند. اين كار علاوه بر اين كه روشي غير علمي است، امري دور از انصاف و حق مداريست. بر افراد آزادانديش لازم است تمام دليل‌هاي يك مطلب را به طور علمي و با انصاف بررسي كنند نه آن كه طوطي‌وار و تقليدگونه حرف غلطي را كه سلف بي اطلاع يا مغرضشان گفته‌اند تكرار نمايند.

در اين مجال برآنيم تا با بيان برخي مستندات صحيح مبني بر ولادت امام مهدي[ و فرزند داشتن امام حسن عسكري(عليه السلام) نشان دهيم آنچه دشمنان اهل بيت: با تمام توان خود ترويج و تبليغ مي‌كنند بهانه ‌تراشي بيش نيست و اينان با تكرار دروغي واهي در صدد القاء شبهه در اذهان پيروان اهل بيت: هستند. آنان مدعي‌اند راويان احاديث ولادت امام مهدي[ افرادي مجهول يا غالي هستند كه شيعه آنها را قبول ندارد. حال آن كه اين سخن به هيچ وجه صحيح نيست. شيعه براي اعتقاد خود ادله‌اي محكم، صريح و گويا دارد. البته چنان كه گفته شد برخي نقل‌ها نيز به لحاظ سندي ضعيفند اما اين اسناد به واسطه اسناد قوي، قوت گرفته و قابل اعتماد مي‌شوند.

البته تذكر اين نكته بسيار مهم است كه براي اعتقاد به وجود چيزي حتما دلايل حسي و گزارش‌هاي تاريخي لازم نيست. وجود امام زمان[ را با سه نوع دليل مي‌توان ثابت كرد. دليل عقلي، دليل نقلي (آيات و روايات و اخبار غيبي از پيامبر و امامان معصوم:) و دليل حسي (تاريخي). اين سه نوع دليل از نظر ارزش و اهميت يك‌سان نيستند. دليل عقلي بر دليل نقلي و دليل نقلي بر دليل تاريخي مقدم است.

بنابراين وقتي برهان‌هاي عقلي و آيات و روايات وجود هميشگي حجت را ثابت كرد و برخي روايات نيز مصداق آن حجت را مشخص نمود، ديگر نيازي به ديدن آن حجت نيست و لازم نيست حتما گزارش تاريخي وجود او را ثابت كند. بلكه اگر گزارشات تاريخي خلاف آن هم باشد معلوم مي‌گردد آن گزارش‌ها دقيق و صحيح نيست.

در نتيجه با وجود براهين عقلي و آيات و روايات فراوان كه وجود حضرت حجت‌بن الحسن[ را ثابت مي‌كند، نيازي به ادله تاريخي نيست اما براي جلوگيري از هر بهانه‌اي، در ادامه برخي روايت‌هاي تاريخي صحيح السند بيان مي‌گردد.

روايت اول

حَدَّثنا مُحمدُ بنُ عليِّ بنِ حمزة بن الحَسنِ بنِ عُبيدِ اللهِ بنِ العبّاسِ بنِ عليِّ بنِ أبي طالب(عليه السلام)، قَالَ: سَمِعتُ أبا مُحمدٍ(عليه السلام) يَقولُ: قَد وُلدَ وَليُّ اللهِ وَ حُجتُّه عَلى عِبادِه وَ خَليفتي مِن بَعدي مَختوناً لَيلةَ النّصفِ مِن شعبان سنةَ خَمسٍ و خَمسين وَ مائتَيْن عِندَ طُلوعِ الفَجرِ وَ كانَ أوَّلُ مَن غَسلَه رِضوانَ خازنَ الجنان مَع جَمعٍ مِنَ الملائكةِ المقرّبين بِماءِ الكَوثرِ وَ السَّلسَبيل، ثُمَّ غَسلَتْه عَمَّتي حَكيمةُ بِنتُ مُحمدِ بنِ عليٍّ الرِّضا:.

فَسُئلَ مُحمدُ بنُ عليِ بنِ حمزةَ عَن أُمِّهِ(عليه السلام)، قالَ: أُمُّه مَليكةُ التَّي يُقالُ لَها فِي بَعضِ الْاَيّام سوسَنُ وَ في بعضِها رَيحانةُ وَ كانَ صَقيلُ وَ نَرجسُ أيضا مِنْ أَسْمائها.[1]

ترجمه حديث

فضل بن شاذان گويد محمد بن علي براي ما نقل كرد كه شنيدم امام حسن عسكري(عليه السلام) مي‌فرمود: ولي خدا و حجتش بر بندگان و جانشين من پس از من، شب نيمه شعبان سال 255 هنگام طلوع فجر، ختنه شده به دنيا آمد و«رضوان» كليددار بهشت، به همراه گروهي از فرشتگان خاص اول كسي بود كه وي را با آب كوثر و سلسبيل شست‌وشو داد. پس از آن حكيمه خاتون ايشان را شست‌وشو دادند.

از محمد بن علي، از نام مادر حضرت پرسيده شد كه گفت مادرش مليكه است كه بعضي وقت‌ها به وي سوسن و ريحانه گفته مي‌شود. صقيل و نرجس نيز از نام‌هاي ايشان است.

منبع حديث

اين حديث را محدث بزرگوار اهل بيت: مرحوم فضل بن شاذان در كتاب خود اثبات الرجعه نقل كرده است. در ارزش و اهميت اين كتاب همين بس كه به گواهي شيخ حرّ عاملي اين كتاب با تلاش و دقت نوشته شده و مورد اعتماد بوده و بر امامان: عرضه گرديده است.[2]

اصل كتاب اثبات الرجعه در دست نيست اما دو نقل از آن در دست است. اولي كتاب مختصر اثبات الرجعه است و دومي كتاب اثبات الهداة كه از اثبات الرجعه نقل كرده است.

الف) كتاب مختصر اثبات الرجعه

1.

2.

3.

4.

5.

6.

7.

8. [4]


10.

11. با مقايسه كتاب حاضر با احاديث كتاب اثبات الرجعه كه شيخ حرّ عاملي قسمت‌هايي از آن را در كتاب اثبات الهداة آورده معلوم مي‌شود از بيست حديث موجود در مختصر اثبات الرجعه، تعداد 14 حديث در اثبات الهداة به نقل از اثبات الرجعه موجود است.[8] دو حديث ديگر نيز در اثبات الهداة از غيبت شيخ طوسي نقل شده است كه با توجه به سند آنها روشن مي‌شود شيخ طوسي از كتاب اثبات الرجعه نقل كرده است.[9] متن دو حديث نيز در كتاب اثبات الهداة موجود است اما از كتاب‌هاي ديگر نقل شده است و طبيعتاً شيخ حرّ عاملي نيازي به نقل از اثبات الرجعه نديده است.[10] دو حديث نيز در اثبات الهداة يافت نشد البته اين مسأله اشكالي ايجاد نمي‌كند زيرا تمام كتاب اثبات الرجعه در كتاب اثبات الهداة نيامده است تا نبود آن در اثبات الهداة نشان نبود آن در اثبات الرجعه باشد.

نتيجه: كتاب مختصر اثبات الرجعه حاضر از روي نسخه شيخ حرّ عاملي كه با اصل كتاب اثبات الرجعه مقابله شده به چاپ رسيده است.

ب) كتاب اثبات الهداه

از نوشته‌هاي شيخ حرّّ عاملي در موارد متعدد مي‌توان فهميد كتاب اثبات الرجعه به دست شيخ حرّ عاملي رسيده بود و ايشان در كتاب اثبات الهداة خويش بي‌واسطه از آن حديث نقل مي‌كند.[11] اين موارد چنين‌اند:

1. العاشرة: في ذكر جملة من كتب أصحابنا الإمامية الي نقلنا منها في هذا الكتاب و من عرف أحوالها و أحوال مؤلفيها علم أن كل حديث منها أو أكثرها محفوف بقرائن كثيرة توجب العلم و لا تقصر عن التواتر، و إن تنزلنا قلنا إنها تسهل حصول التواتر بأقل مراتب الجمع غالبا خصوصا مع عدم المعارض كما، هنا، و هذه أسماء الكتب المشار إليها... ( ص50) كتاب إثبات الرجعة لفضل بن شاذان... (ص52) و غير ذلك من الكتب التي صرحنا بأسمائها عند النقل منها، و قد نقلنا من كتب أخرى من مؤلفات الإمامية لم نرها لكن نقل منها بعض أصحاب المؤلفات السابقة، و نقلنا نحن منها بالواسطة و بعضها قد رأيته و لم يحضرني عند جمع هذا الكتاب. فمنها: كتاب الدلائل لعبد اللّه بن جعفر الحميري‏...[12] در اين قسمت شيخ حرّ عاملي نام كتاب اثبات الرجعه را در ميان كتاب‌هايي آورده كه به دست ايشان رسيده است و هنگام نوشتن كتاب اثبات الهداة در نزد ايشان بوده است. زيرا بعد تصريح مي‌كند «كتب أخرى من مؤلفات الإمامية لم نرها لكن نقل منها بعض أصحاب المؤلفات السابقة، و نقلنا نحن منها بالواسطة و بعضها قد رأيته و لم يحضرني عند جمع هذا الكتاب.» و آن كتاب‌ها را نام مي‌برد.

2.

3.

4. البته ايشان در خاتمه وسائل فايده چهارم (مصادر كتاب) مي‌نويسد كتاب فضل به دست من نرسيده است و با واسطه از آن نقل مي‌كنم اما اسم كتاب را ذكر نمي‌كند لذا معلوم نيست منظور كدام كتاب فضل است، پس منافاتي با گواهي وي مبني بر وجود كتاب اثبات الرجعه نزد ايشان ندارد زيرا فضل بن شاذان كتاب‌هاي فراواني داشته و طبيعي است كه برخي به دست ايشان رسيده و برخي نرسيده باشد.[15]

5.

6.

7.

در پاسخ به اين اشكال به نظر مي‌رسد هر چند اصل اين سخن صحيح است و لزوماً تبادل كتابي نمي‌شده است و به صرف طريق نمي‌توان نسخه در دست آن نويسنده را تصحيح كرد اما تمام اعتماد به طريق ياد شده ايشان نيست. بلكه آنچه سهم فراواني در اطمينان‌بخشي دارد دقت و سخت‌گيري بسيار ايشان در پذيرش كتاب‌هاست. شيخ حرّ عاملي خود دانشمندي بزرگ در عرصه نقد كتاب است و تا سند كتابي اثبات نشود از آن نقل نمي‌كند[21]، وي كتاب‌هايي را كنار مي‌گذارد كه علامه مجلسي و محدث نوري آنها را معتبر دانسته و  از آنها حديث نقل كرده‌اند. وقتي چنين شخصيتي گواهي مي‌دهد كتاب فضل نزد من است و تصريح مي‌كند «عندنا معتمد ثابت» و از آن روايات متعددي را نقل مي‌كند ـ البته راهي هم براي به دست آوردن آن نسخه داشته است - براي پذيرش صحت روايت كافي است.

نتيجه: در صحت نقل مرحوم شيخ حرّ عاملي از كتاب فضل بن شاذان خدشه‌اي وجود ندارد.

سند حديث

1.

مرحوم نجاشي در مورد ايشان مي‌آورد: الفضل بن شاذان بن الخليل أبو محمد الأزدي النيشابوري (النيسابوري) كان أبوه من أصحاب يونس و روى عن أبي جعفر الثاني و قيل [عن‏] الرضا أيضا(عليهما السلام) و كان ثقة أحد أصحابنا الفقهاء و المتكلمين. و له جلالة في هذه الطائفة و هو في قدره أشهر من أن نصفه.[22]

شيخ طوسي نيز مي‌نويسد: الفضل بن شاذان النيشابوري ‌فقيه متكلم جليل القدر، له كتب و مصنفات، منها... كتاب في إثبات الرجعة.[23]

با گواهي اين دو رجالي بزرگ جلالت شأن فضل بن شاذان و مورد اعتماد بودنشان روشن است.

2.

مرحوم نجاشي در مورد ايشان مي‌نويسد: محمد بن علي بن حمزة بن الحسن بن عبيد الله بن العباس بن علي بن أبي طالب(عليه السلام) أبو عبد الله ثقة عين في الحديث صحيح الاعتقاد له رواية عن أبي الحسن و أبي محمد(عليهما السلام) و اتصال مكاتبة و في داره حصلت أم صاحب الأمر(عليه السلام) بعد وفاة الحسن(عليه السلام)‏.[24]

از كلام مرحوم نجاشي علاوه بر مورد اطمينان بودن ايشان، ارتباط وي نيز از طريق نامه با امام هادي و امام حسن عسكري(عليه السلام) آشكار مي‌گردد.

پس اين حديث با سند صحيح از امام حسن عسكري(عليه السلام) نقل شده است.

دلالت حديث

دلالت حديث نيز چون سند آن بسيار روشن و واضح است. امام حسن عسكري(عليه السلام) به صراحت خبر ولادت جانشين خود را اعلام كرده است. با بيان صريح امام معصوم براي پيروان اهل بيت: جاي هيچ شكي باقي نمي‌ماند كه فرزند امام حسن عسكري(عليه السلام) كه جانشين ايشان است به دنيا آمده است.

روايت دوم

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي مُحَمَّدٍ(عليه السلام) جَلَالَتُكَ تَمْنَعُنِي مِنْ مَسْأَلَتِكَ فَتَأْذَنُ لِي أَنْ أَسْأَلَكَ. فَقَالَ: سَلْ. قُلْتُ: يَا سَيِّدِي هَلْ لَكَ وَلَدٌ؟ فَقَالَ: نَعَمْ. فَقُلْتُ: فَإِنْ حَدَثَ بِكَ حَدَثٌ فَأَيْنَ أَسْأَلُ عَنْهُ؟ قَالَ بِالْمَدِينَةِ.[25]

ترجمه حديث

ابوهاشم جعفري گويد به امام حسن عسكري(عليه السلام) عرض كردم: جلالت و بزرگى شما مرا از پرسش از شما بازمى‏دارد، اجازه مى‏فرمائيد از شما سؤالى كنم؟ فرمود: بپرس! عرض كردم: آقاى من! شما فرزندى داريد؟ فرمود: آرى. عرض كردم: اگر براى شما حادثه‌اي پيش آيد در كجا از او بپرسم؟ فرمود: در مدينه.

منبع حديث

اين حديث در كتاب كافي مرحوم ثقة الاسلام كليني نقل شده است. كتاب كافي معتبرترين كتاب حديثي شيعه است و نيازي به سخن در اعتبار و عظمت آن نيست.

شيخ مفيد (متوفي 413) در مورد كتاب كافي آورده است: هو من اجلّ كتب الشيعه و اكثرها فائدة.[26]

شهيد اول (متوفي 786ق) مي‌نويسد: ‌كتاب الكافي في الحديث الذي لم يعمل الأصحاب مثله.[27]

علامه محمد تقي مجلسي (متوفي 1070ق) گويد: لم يصنف في الاسلام مثله.[28]

فيض كاشاني (متوفي 1091ق‏) مي‌آورد: الكافي ... اشرفها و اوثقها و اتمها و اجمعها لا‌شتماله علي الاصول من بينها و خلوه من الفضول و شينها.[29]

علامه محمد باقر مجلسي (متوفي 1110ق) مي‌نويسد: أضبط الأصول و اجمعها و أحسن مؤلفات الفرقة الناجية و اعظمها.[30]

اين حديث را علاوه بر ثقة الاسلام كليني، شيخ مفيد،[31] ابو الصلاح الحلبى‏،[32] شيخ طوسي،[33] فتال نيشابوري،[34] طبرسي صاحب تفسير مجمع البيان،[35] اربلي،[36] عاملي نباطي،[37] علامه حلّي،[38] شيخ حرّ عاملي،[39] سيد هاشم بحراني و[40] علامه مجلسي[41] نقل كرده‌اند.

سند حديث

1.

مرحوم نجاشي مي‌نويسد: محمد بن يعقوب بن إسحاق أبو جعفر الكليني و كان خاله علان الكليني الرازي، شيخ أصحابنا في وقته بالري و وجههم، و كان أوثق الناس في الحديث، و أثبتهم. صنف الكتاب الكبير المعروف بالكليني يسمى الكافي، في عشرين سنة.[42]

شيخ طوسي نيز مي‌آورد: محمد بن يعقوب الكليني ‌يكنى أبا جعفر ثقة عارف بالأخبار له كتب منها، كتاب الكافي.[43]

با گواهي اين دو عالم رجالي شكي در مورد اعتماد بودن مرحوم كليني نيست.

2. محمد بن يحيي

مرحوم نجاشي در مورد ايشان مي‌فرمايد: محمد بن يحيى أبو جعفر العطار القمي‌، شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث.[44]

شيخ طوسي نيز مي‌فرمايد: محمد بن يحيى العطار، روى عنه الكليني، قمي، كثير الرواية.[45]

3. احمد بن اسحاق

مرحوم نجاشي در مورد ايشان مي‌فرمايد: أحمد بن إسحاق بن عبد الله‌ بن سعد بن مالك بن الأحوص الأشعري، أبو علي القمي، و كان وافد القميين، و روى عن أبي جعفر الثاني و أبي الحسن(عليهما السلام)، و كان خاصة أبي محمد(عليه السلام).[46]

شيخ طوسي نيز مي‌فرمايد: أحمد بن إسحاق بن عبد الله‌بن سعد بن مالك بن الأحوص الأشعري أبو علي كبير القدر و كان من خواص أبي محمد(عليه السلام) و رأى صاحب الزمان[ و هو شيخ القميين و وافدهم.[47]

4. ابو هاشم جعفري

مرحوم نجاشي در مورد ايشان مي‌فرمايد: داود بن القاسم بن إسحاق بن عبد الله بن جعفر بن أبي طالب، أبو هاشم الجعفري‌ رحمه الله كان عظيم المنزلة عند الأئمة:، شريف القدر، ثقة.[48]

چنان كه روشن است اين حديث در معتبرترين كتاب حديثي شيعه با سندي بسيار عالي متشكل از بزرگان اصحاب ائمه: و راويان جليل القدر از امام حسن عسكري(عليه السلام) نقل شده است.

دلالت حديث

دلالت اين حديث نيز چون سند آن بسيار روشن و واضح است. امام حسن عسكري(عليه السلام) به صراحت از وجود فرزند خود خبر مي‌دهد. با وجود تصريح امام حسن عسكري(عليه السلام) به داشتن فرزند ديگر شبهه‌اي براي پيروان اهل بيت: باقي نمي‌ماند.

روايت سوم

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الله قَالَ: خَرَجَ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ(عليه السلام) حِينَ قُتِلَ الزُّبَيْرِيُّ لَعَنَهُ الله هَذَا جَزَاءُ مَنِ اجْتَرَأَ عَلَى الله فِي أَوْلِيَائِهِ يَزْعُمُ أَنَّهُ يَقْتُلُنِي وَ لَيْسَ لِي عَقِبٌ فَكَيْفَ رَأَى قُدْرَةَ الله فِيهِ وَ وُلِدَ لَهُ وَلَدٌ سَمَّاهُ م‏ح‏م‏د فِي سَنَةِ سِتٍّ وَ خَمْسِينَ وَ مِائَتَيْن.‏[49]

ترجمه حديث

احمد بن محمد بن عبد اللَّه گويد: زماني كه زبيرى ملعون كشته شد، از طرف امام حسن عسكرى(عليه السلام) صادر شد: «اينست كيفر كسى كه نسبت به اوليايش بر خدا گستاخى كند، او گمان مي‌كرد مرا خواهد كشت در حالي كه نسلي برايم نيست، پس چگونه نيروى حق را درباره خود مشاهده كرد؟! و براى آن حضرت در سال 256 پسرى متولد شد كه نامش را «م‌ح‌م‌د» گذاشت.

منبع حديث

اين حديث را نيز ثقة الاسلام كليني در كتاب كافي نقل كرده است و در اعتبار منبع شكي وجود ندارد.

علاوه بر ثقة الاسلام كليني، شيخ صدوق،[50] شيخ مفيد،[51] ابو الصلاح حلبي،[52] شيخ طوسي،[53] طبرسي صاحب تفسير مجمع البيان،[54] اربلي،[55]  شيخ حرّ عاملي،[56] سيد هاشم بحراني و[57] علامه مجلسي[58] نقل كرده‌اند.

سند حديث

1. محمد بن يعقوب كليني

در روايت قبل گذشت كه ايشان از موثق‌ترين و مورد اعتمادترين راويان حديث است.

2. حسين بن محمد اشعري

مرحوم نجاشي مي‌نويسد: الحسين بن محمد بن عمران بن أبي بكر الأشعري القمي‌، أبو عبد الله ثقة.[59]

آيت الله خويي مي‌آورد: من مشايخ الكليني1 يروي عنه كثيرا، و هو الحسين بن محمد بن عمران بن أبي بكر الأشعري القمي، الثقة.[60]

3. معلي بن محمد

مرحوم نجاشي مي‌نويسد: معلى بن محمد البصري‌، أبو الحسن مضطرب الحديث و المذهب، و كتبه قريبة.[61]

ابن غضائري مي‌نويسد: المعلّى بن محمّد، البصريّ، أبو محمّد. يعرف حديثه، و ينكر. و يروي عن الضعفاء و يجوز أن يخرّج شاهدا.[62]

آيت الله خويي مي‌آورد: أقول: الظاهر أن الرجل ثقة يعتمد على رواياته، و أما قول النجاشي من إضطرابه في الحديث و المذهب فلا يكون مانعا عن وثاقته. أما إضطرابه في المذهب فلم يثبت كما ذكره بعضهم، و على تقدير الثبوت فهو لا ينافي الوثاقة، و أما إضطرابه في الحديث فمعناه أنه قد يروي ما يعرف، و قد يروي ما ينكر، و هذا أيضا لا ينافي الوثاقة. و يؤكد ذلك قول النجاشي: و كتبه قريبة. و أما روايته عن الضعفاء على ما ذكره ابن الغضائري، فهي على تقدير ثبوتها لا تضر بالعمل بما يرويه عن الثقات، فالظاهر أن الرجل معتمد عليه، و الله العالم.[63]

4. احمد بن محمد بن عبد الله

هرچند توصيفي در مورد ايشان در كتب رجالي ذكر نشده است اما ايشان در اسناد كتاب تفسير علي بن ابراهيم قمي واقع شده است.[64] در نتيجه توثيق عام مرحوم قمي را دارد و توسط ايشان توثيق شده است و بر مبناي آيت الله خويي نيز كه از سخت‌گيرترين افراد در رجال هستند ايشان راوي موثقي است.[65]

در نتيجه اين حديث نيز با سند صحيح از امام حسن عسكري(عليه السلام) نقل شده است.

دلالت روايت

اين روايت به روشني نشان مي‌دهد كه در آن زمان نيز گروهي سوداي عقيم از دنيا رفتن امام عسكري(عليه السلام) را در سر مي‌پروراندند و خيال مي‌كردند نسل امامت قطع خواهد شد. اما امام عسكري(عليه السلام) صريحا اين پندار موهوم را رد مي‌نمايد.

سپس صحابي امام(عليه السلام) به وضوح از ولادت فرزند ايشان خبر مي‌دهد كه گزارش تاريخي صحيح السندي است.

مرحوم علامه مجلسي در مورد اين كه منظور از زبيري كيست؟ مي‌نويسد: زبيري لقب برخي از اشقيا از فرزندان زبير بود كه امام عسكري(عليه السلام) را تهديد كرده بود و خداوند او را به دست خليفه يا ديگري كشت.[66]

روايت چهارم

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ بِلَالٍ قَالَ: خَرَجَ إِلَيَّ مِنْ أَبِي مُحَمَّدٍ قَبْلَ مُضِيِّهِ
بِسَنَتَيْنِ يُخْبِرُنِي بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَيَّ مِنْ قَبْلِ مُضِيِّهِ بِثَلَاثَةِ أَيَّامٍ يُخْبِرُنِي بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ.[67]

ترجمه حديث

محمد بن على بن بلال گويد: از جانب امام حسن عسكرى(عليه السلام)، دو سال پيش از وفاتش پيامى به من رسيد كه از جانشين بعد از خودش به من خبر داد. سپس سه روز پيش از وفاتش پيامى به من رسيد و از جانشين بعد از خودش به من خبر داد.

منبع حديث

اين حديث را نيز ثقة الاسلام كليني در كتاب كافي نقل كرده است و در اعتبار منبع شكي وجود ندارد.

علاوه بر ثقة الاسلام كليني، شيخ صدوق،[68] شيخ مفيد،[69] طبرسي صاحب تفسير مجمع البيان،[70] اربلي،[71]  شيخ حرّ عاملي،[72] سيد هاشم بحراني[73] و علامه مجلسي[74] نقل كرده‌اند.

سند حديث

1. محمد بن يعقوب كليني

در روايت قبل گذشت كه ايشان از موثق‌ترين و مورد اعتمادترين راويان حديث است.

2. علي بن محمد

منظور از اين راوي يا علان كليني است كه مرحوم نجاشي در مورد ايشان مي‌نويسد: علي بن محمد بن إبراهيم بن أبان الرازي الكليني‌ المعروف بعلان يكنى أبا الحسن. ثقة، عين. له‌ ‌كتاب أخبار القائم[.[75]

و يا منظور ابن بندار است كه مرحوم نجاشي در مورد ايشان مي‌آورد: علي بن أبي القاسم عبد الله بن عمران البرقي ‌المعروف أبوه بماجيلويه، يكنى أبا الحسن. ثقة، فاضل، فقيه، أديب.[76]

بنا به هر دو احتمال در وثاقت ايشان نيز شكي وجود ندارد.

3. محمد بن علي بن بلال

در نقلي كه مرحوم كشي در رجالش آورده امام عسكري(عليه السلام) ايشان را فردي موثق خوانده است. يَا إِسْحَاقُ اقْرَأْ كِتَابَنَا عَلَى الْبِلَالِيِّ رَضِيَ الله عَنْهُ! فَإِنَّهُ الثِّقَةُ الْمَأْمُونُ الْعَارِفُ بِمَا يَجِبُ عَلَيْه.‏[77]

شيخ صدوق ايشان را جزء وكلايي نام مي‌برد كه امام عصر[ را ديده‌اند. حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْخُزَاعِيُّ رَضِيَ الله عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ الْأَسَدِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عَبْدِ الله الْكُوفِيِّ أَنَّهُ ذَكَرَ عَدَدَ مَنِ انْتَهَى إِلَيْهِ مِمَّنْ وَقَفَ عَلَى مُعْجِزَاتِ صَاحِبِ الزَّمَانِ[ وَ رَآهُ مِنَ الْوُكَلَاءِ بِبَغْدَادَ الْعَمْرِيُّ وَ ابْنُهُ وَ حَاجِزٌ وَ الْبِلَالِي‏.[78]

در جلالت قدر ايشان همين بس كه مرحوم حسين بن روح قبل از رسيدن به نيابت خاص امام زمان[ براي كسب تكليف به محضر وي مي‌رفته است. حَدَّثَنِي الشَّيْخُ أَبُوالْقَاسِمِ الْحُسَيْنُ بْنُ رَوْحٍ رَضِيَ الله عَنْهُ قَالَ: اخْتَلَفَ أَصْحَابُنَا فِي التَّفْوِيضِ وَ غَيْرِهِ فَمَضَيْتُ إِلَى أَبِي طَاهِرِ بْنِ بِلَالٍ فِي أَيَّامِ اسْتِقَامَتِهِ فَعَرَّفْتُهُ الْخِلَافَ فَقَالَ أَخِّرْنِي فَأَخَّرْتُهُ أَيَّاماً فَعُدْتُ إِلَيْهِ فَأَخْرَجَ إِلَيَّ حَدِيثاً بِإِسْنَادِهِ إِلَى أَبِي عَبْدِ الله... .[79]

اما وي با اين كه وكيل امام حسن عسكري(عليه السلام) و مورد اعتماد ايشان بود در دوران غيبت امام دوازدهم[ دچار فساد مالي شد و براي سوء استفاده مالي ادعاي بابيت امام دوازدهم[ كرد و با نايب خاص دوم امام به معارضه پرداخت.[80] همين امر موجب شد تا در توقيعي از امام دوازدهم[ مورد ذم قرار گيرد.[81] و شيخ طوسي ايشان را در رديف نايبان مذموم ذكر كند.[82]

با اين حال شيخ طوسي ايشان را توثيق كرده و در مورد وي مي‌نويسد: محمد بن علي بن بلال، ثقة.[83]

آيت الله خويي نيز بعد از بحث مفصلي در مورد ايشان وي را ثقه دانسته و مي‌آورد: و المتلخص من جميع ما ذكرنا أن الرجل كان ثقة مستقيما، و قد ثبت انحرافه و ادعاؤه البابية، و لم يثبت عدم وثاقته، فهو ثقة، فاسد العقيدة، فلا مانع من العمل برواياته، بناء على كفاية الوثاقة في حجية الرواية، كما هو الصحيح.[84]

بنابر اين در وثاقت و قابل پذيرش بودن روايت ايشان نيز مشكلي وجود ندارد. و سند حديث صحيح است.

دلالت حديث

چنان كه در شرح حال محمد بن علي بن بلال گذشت وي از وكلاي امام حسن عسكري(عليه السلام) بود و جايگاه بلندي داشت. لذا امام حسن عسكري(عليه السلام) به ايشان نامه‌اي نوشته و تولد و وجود جانشين خود را به وي خبرداده است تا وي با اين خبر امام شيعيان را راهنمايي و دل‌گرم نمايد. روشن است كه با خبر دادن امام حسن عسكري(عليه السلام) از جانشين خود، شكي براي معتقدين به امامت ايشان باقي نمي‌ماند كه جانشين ايشان متولد شده و موجود است.

روايت پنجم

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ رَضِيَ الله عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو عَلِيِّ بْنِ هَمَّامٍ قَالَ سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِيَّ قَدَّسَ الله رُوحَهُ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي يَقُولُ سُئِلَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ(عليه السلام) وَ أَنَا عِنْدَهُ عَنِ الْخَبَرِ الَّذِي رُوِيَ عَنْ آبَائِهِ: أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ لِلهِ عَلَى خَلْقِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ أَنَّ مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً فَقَالَ(عليه السلام) إِنَّ هَذَا حَقٌّ كَمَا أَنَّ النَّهَارَ حَقٌّ فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ الله فَمَنِ الْحُجَّةُ وَ الْإِمَامُ بَعْدَكَ فَقَالَ ابْنِي مُحَمَّدٌ هُوَ الْإِمَامُ وَ الْحُجَّةُ بَعْدِي مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً أَمَا إِنَّ لَهُ غَيْبَةً يَحَارُ فِيهَا الْجَاهِلُونَ وَ يَهْلِكُ فِيهَا الْمُبْطِلُونَ وَ يَكْذِبُ فِيهَا الْوَقَّاتُونَ ثُمَّ يَخْرُجُ فَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى الْأَعْلَامِ الْبِيضِ تَخْفِقُ فَوْقَ رَأْسِهِ بِنَجَفِ الْكُوفَةِ.[85]

ترجمه حديث

ابو علىّ بن همّام گويد: از محمّد بن عثمان عمرىّ ـ قدّس اللَّه روحه‌ـ شنيدم كه مى‏گفت: از پدرم شنيدم كه مى‏گفت: من نزد امام عسكرىّ(عليه السلام) بودم كه از آن حضرت از خبرى كه از پدران بزرگوارش روايت شده است سؤال شد كه زمين از حجّت الهى بر خلايق تا روز قيامت خالى نمى‏ماند و كسى كه بميرد و امام‏ زمانش را نشناسد به مرگ جاهليّت مرده است. فرمود: اين حقّ است هم‌چنان كه روز روشن حقّ است. به ايشان گفته شد: اى فرزند رسول خدا حجّت و امام پس از شما كيست؟ فرمود: فرزندم محمّد، او امام و حجّت پس از من است، كسى كه بميرد و او را نشناسد به مرگ جاهليّت مرده است، آگاه باشيد كه براى او غيبتى است كه نادانان در آن سرگردان شوند و اهل باطل در آن هلاك گردند و كسانى كه براى آن وقت معيّن كنند دروغ گويند، سپس خروج مى‏كند و گويا به پرچم‌هاى سپيدى مى‏نگرم كه بر بالاى سر او در نجف كوفه در اهتزاز است.

منبع حديث

اين روايت را مرحوم شيخ صدوق در كمال الدين و تمام النعمه نقل كرده است. در اعتبار و اهميت اين كتاب و انتساب آن به نويسنده شكي وجود ندارد.

حديث شناس معاصر مرحوم علي اكبر غفاري در مقدمه كتاب كمال الدين در مورد اين كتاب مي‌نويسد: كتاب بليغ في موضوعه، ممتاز في بابه، و ما رؤي في هذا الموضوع كتاب أنبل منه و لا أعذب مشرعا و لا أطيب منزعا، ليس لأحد من المتقدّمين و لا المتأخّرين مثله على كثرة ما صنّفوا في ذلك في حدّة الفكرة و نفاذ الخاطر و ما لمؤلّفه من الذّكاء و النباهة.[86]

علاوه بر شيخ صدوق اين حديث را پدر ايشان مرحوم صدوق اول علي بن حسين،[87] خزاز،[88] طبرسي صاحب تفسير مجمع البيان،[89] اربلي،[90] شيخ حرّ عاملي[91] و سيد هاشم بحراني[92] نقل كرده‌اند.

سند حديث

1. محمد بن علي بن حسين

ايشان شيخ صدوق و مؤلف كتاب كمال الدين است.

مرحوم نجاشي در مورد ايشان مي‌نويسد: محمد بن علي بن الحسين بن موسى بن بابويه القمي ‌أبو جعفر، نزيل الري، شيخنا و فقيهنا و وجه الطائفة بخراسان.[93]

مرحوم شيخ طوسي نيز مي‌آورد: محمد بن علي بن الحسين‌بن موسى بن بابويه القمي، جليل القدر يكنى أبا جعفر، كان جليلا حافظا للأحاديث بصيرا بالرجال ناقدا للأخبار لم ير في القميين مثله في حفظه و كثرة علمه.[94]

بنابر اين وثاقت و مورد اعتماد بودن ايشان ثابت است.

2. محمد بن ابراهيم بن اسحاق

ايشان محمد بن ابراهيم بن اسحاق طالقانى است كه از اساتيد مرحوم شيخ صدوق است. هر چند توثيق صريحي در كتب رجالي ندارد اما مي‌توان ثقه بودن ايشان را ثابت نمود.

مرحوم محدث نوري، محمّد بن إبراهيم بن إسحاق الطالقاني را طريق شيخ صدوق به أحمد بن محمّد بن سعيد همداني (ابن عقدة زيدي، مشهور به جلالت و وثاقت و حفظ) بيان مي‌كند و در ادامه مي‌گويد: و بالجملة: فجلالة قدره (ابن عقده) و عظمه و جلالة شأن الذين أخذوا عنه و رووا كتبه، كالنعماني و التلعكبري... و ثقة الإسلام الكليني في الكافي و أحمد بن محمّد بن الصلت الأهوازي... يغني عن النظر في حال محمّد بن إسحاق، مع أنه من مشايخ الإجازة و قد أكثر الصدوق من الرواية عنه مترحّما مترضّيا.[95]

آيت الله شبيري زنجاني مي‌آورد: محمد بن ابراهيم بن اسحاق طالقانى... توثيق صريح ندارد ولى صدوق از وى بسيار روايت مى‌كند و مكرّر بر او ترضّى و ترحّم مى‌كند و اين مقدار براى اثبات وثاقت وى كافى است.[96]

بنابراين وثاقت ايشان از كثرت نقل روايت از وي استفاده مي‌شود نه از ترضي شيخ صدوق بر ايشان تا گفته شود ترضي وثاقت را ثابت نمي‌كند.[97]

3. ابو علي همام

مرحوم نجاشي در مورد ايشان مي‌فرمايد: محمد بن أبي بكر همام بن سهيل الكاتب الإسكافي‌شيخ أصحابنا و متقدمهم. له منزلة عظيمة، كثير الحديث.[98] و در جاي ديگر به موثق بودن ايشان تصريح مي‌كند و مي‌نويسد: : شيخنا النبيل الثقة أبو علي بن همام.[99]

مرحوم شيخ طوسي هم مي‌آورد: محمد بن همام الإسكافي‌ يكنى أبا علي، جليل القدر ثقة، له روايات كثيرة.[100]

بنابراين وثاقت ايشان بسيار روشن است و بحثي در آن نيست.

4. محمد بن عثمان عمري

ايشان نايب دوم از نواب خاص امام عصر[ است كه هيچ شكي در وثاقت ايشان وجود ندارد و تمام شيعيان بر راستگويي و مورد اعتماد بودن وي اتفاق نظر دارند.

شيخ طوسي در مورد ايشان مي‌نويسد: محمد بن عثمان بن سعيد ‌العمري، يكنى أبا جعفر، و أبوه يكنى أبا عمرو، جميعا وكيلان من جهة صاحب الزمان[، و لهما منزلة جليلة عند الطائفة.[101]

مرحوم كشي نيز ايشان را محور تدبير امور مي‌خواند: وَ حَفْصُ بْنُ عَمْروٍ كَانَ وَكِيلَ أَبِي مُحَمَّدٍ(عليه السلام)، وَ أَمَّا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ حَفْصِ بْنِ عَمْروٍ فَهُوَ ابْنُ الْعَمْرِيِّ وَ كَانَ وَكِيلَ النَّاحِيَةِ، وَ كَانَ الْأَمْرُ يَدُورُ عَلَيْهِ.[102]

5. عثمان بن سعيد عمري

ايشان نايب اول از نواب خاص امام عصر[ است كه همچون پسرش هيچ شكي در وثاقت ايشان نيز وجود ندارد و تمام شيعيان بر راستگويي و قابل اعتماد بودن وي اتفاق نظر دارند.

مرحوم شيخ طوسي در چند جاي رجالش از ايشان نام مي‌برد. وقتي در شمار ياران امام هادي(عليه السلام) مي‌شمارد، مي‌نويسد وي در سن يازده سالگي خدمت گذار منزل امام بود: عثمان بن سعيد العمري، يكنى أبا عمرو السمان، و يقال له: الزيات خدمه و له إحدى عشرة سنة، و له إليه عهد معروف.[103] و هنگامي كه ايشان را در رديف ياران امام حسن عسكري(عليه السلام) مي‌آورد، صريحا توثيق مي‌كند: عثمان بن سعيد العمري ‌الزيات و يقال له: السمان، يكنى أبا عمرو، جليل القدر ثقة، وكيله(عليه السلام).[104]

مرحوم كشي نيز با تصريح به وكيل امام بودن كرامتي از ايشان نقل مي‌كند: فَقَالَ أَنَا الْعَمْرِيُّ، هَاتِ الْمَالَ الَّذِي عِنْدَكَ وَ هُوَ كَذَا وَ كَذَا وَ مَعَهُ الْعَلَامَةُ! قَالَ، فَدَفَعْتُ إِلَيْهِ الْمَالَ ‌وَ حَفْصُ بْنُ عَمْرٍو كَانَ وَكِيلَ أَبِي مُحَمَّدٍ(عليه السلام)[105] و در جاي ديگر اوصافي را كه امام حسن عسكري(عليه السلام) براي ايشان شمرده است مي‌آورد و تصريح امام بر اين كه ايشان سر حلقه ارتباط امت با امام است: فَلَا تَخْرُجَنَّ مِنَ الْبَلْدَةِ حَتَّى تَلْقَى الْعَمْرِيَّ رَضِيَ الله عَنْهُ بِرِضَايَ عَنْهُ، وَ تُسَلِّمَ عَلَيْهِ وَ تَعْرِفَهُ وَ يَعْرِفَكَ فَإِنَّهُ الطَّاهِرُ الْأَمِينُ الْعَفِيفُ الْقَرِيبُ مِنَّا وَ إِلَيْنَا، فَكُلُّ مَا يُحْمَلُ إِلَيْنَا مِنْ شَيْ‌ءٍ مِنَ النَّوَاحِي فَإِلَيْهِ يَصِيرُ آخِرَ أَمْرِهِ، لِيُوصَلَ ذَلِكَ إِلَيْنَا.[106]

پس اين حديث نيز با سند صحيح نقل شده و به ما رسيده است.

دلالت حديث

در اين حديث نيز وقتي از امام عسكري(عليه السلام) سؤال مي‌شود حجّت و امام پس از شما كيست؟ امام با صراحت تمام مي‌فرمايد: فرزندم محمّد، او امام و حجّت پس از من است. اين عبارت نيز از ولادت و وجود امام دوازدهم[ خبر مي‌دهد. زيرا معنا ندارد وقتي فرزندي نيست امام از عبارت‌هايي اين چنيني استفاده كند و مرگ هر كه او را نشناسد مرگ جاهلي بداند.

نتيجه‌گيري

در اين تحقيق پنج روايت از رواياتي كه از ولادت و وجود امام دوازدهم شيعيان حضرت حجت بن الحسن[ خبر مي‌دهد ذكر شد تا روشن گردد حرف دشمنان اهل بيت: كه مي‌گويند روايتي صحيح بر ولادت امام(عليه السلام) وجود ندارد، بهانه تراشي بيش نيست.

حتي اگر بخواهيم با ملاك سخت‌گيري سندي كه در مباحث فقهي مرسوم است، گزارشات تاريخي را بسنجيم باز مي‌توانيم گزارش‌هايي را ارائه دهيم كه به هيچ وجه مشكل سندي ندارند و بر انسان مؤمن يا منصف لازم است كه آنها را بپذيرد و بر حقانيت سخن پيروان اهل بيت: ايمان آورد.

تكرار و تأكيد مي‌كنيم كه ما اين كار را براي قطع هر نوع بهانه‌اي انجام داديم و الا در گزارشات تاريخي تدقيق سندي مانند فقه روا نيست و يك مطلب وقتي داراي نقل‌هاي متعدد بود از لحاظ تاريخي ثابت مي‌شود.

البته روايات ديگري نيز وجود دارد كه مي‌توان با مباني رجالي آنها را تصحيح كرد. و جزء روايات صحيح السند آورد اما براي آن كه جايي براي بهانه تراشي نباشد ما از اين كار نيز صرف نظر كرديم. براي كسي كه جوياي حقيقت است همين پنج روايت صحيح كفايت مي‌كند و اگر اهل انصاف باشد قبول مي‌كند كه به پشتوانه اين روايات صحيح، روايات ديگر نيز كه بعضي از راويان آنها شناخته شده نيست قوت مي‌گيرد و حتي اگر برخي راويان جرح و ذمي هم داشته باشند معلوم مي‌شود در اين مورد حقيقت را گفته‌اند.

در اين مجال به روايات صحيح السند ملاقات‌ها و ديدارهايي كه در همان زمان اتفاق افتاده و برخي از بزرگان شيعه و افراد ديگر به ديدار امام عصر[ نايل شده‌اند، نيز نپرداختيم كه آنها نيز ادله صحيح تاريخي بر وجود امام دوازدهم[ هستند. مانند ديدار نايب اول عثمان بن سعيد[107] و ديدار نايب دوم محمد بن عثمان.[108]

اميد كه اين مقدار از روايات و ادله تاريخي موجب گرمي دل دوستان و اتمام حجت بر دشمنان گردد.

 

 
[1] . مختصر إثبات الرجعة، فضل بن شاذان، تحقيق سيد باسم موسوي، مجله «تراثنا»، شماره 15، صفحه 212، حديث 11.

[2] . وسائل الشيعة، ج‏30، ص191: الفائدة السادسة (في صحة الكتب المعتمدة في تأليف هذا الكتاب، و تواترها، و صحة نسبتها، و ثبوت أحاديثها عن الأئمة:)، (ص209) و اقتصرت من كتب هؤلاء الأفاضل على ما بان فيه اجتهادهم و عرف به اهتمامهم، و عليه اعتمادهم. فممن اخترت نقله: الحسن بن محبوب... و الفضل بن شاذان. (ص249) الفائدة التاسعة في ذكر الأدلة على صحة أحاديث الكتب المعتمدة، تفصيلا. (ص252) و الذي يدل على ذلك وجوه (ص254) الخامس: الأحاديثُ الكثيرة الدالة على صحة تلك الكتب، و الأمر بالعمل بها. و ما تضمن من أنها عرضت على الأئمة:، و سألوا عن حالها، عموما، و خصوصا. و قد تقدم بعضها. و قد صرح المحقّق (صاحب وسائل) فيما تقدم‏ أن كتاب يونس بن عبد الرحمن، و كتاب‏ الفضل‏ بن شاذان؛ كانا عنده، و نقل منهما الأحاديث. و قد ذكر المحدّثون، و علماء الرجال: أنهما عرضا على الأئمة:، كما مر.

[3] . الذريعة إلي ‏تصانيف ‏الشيعة، ج‏22، ص 367، شماره7472.

[4] . همان، ج‏20، ص 201، شماره2574.

[5] . همان.

[6] . رجال نجاشي، ص306 شماره 840: الفضل بن شاذان بن الخليل أبو محمد الأزدي النيشابوري (النيسابوري) ... و ذكر الكنجي أنه صنف مائة و ثمانين كتابا وقع إلينا منها: ... كتاب إثبات الرجعة، كتاب الرجعة، حديث... .

[7] . الذريعة إلي تصانيف ‏الشيعة، ج‏20، ص 201، شماره2574.

[8]. حديث اول (قسمت آخرش) در اثبات الهداة، ج2، ص 120، شماره 357 در آخر حديث مي‌آورد: و رواه الفضل بن شاذان في كتاب إثبات الرجعة عن محمّد بن إسماعيل بن بزيع عن حماد بن عيسى عن ابراهيم بن عمر اليماني عن أبان بن أبي عياش عن سليم بن قيس. حديث سوم (قسمت وسط) در اثبات الهداة، ج 5، ص196 شماره 678. حديث چهارم در اثبات الهداة، ج2، ص234 شماره 811. حديث ششم در اثبات الهداة، ج2، ص234، ح813. حديث هفتم (قسمت دوم) در اثبات الهداة، ج‏5، ص196، شماره680. حديث هشتم (تلخيص شده) در اثبات الهداة، ج2، ص89، شماره 248. در آخر حديث مي‌آورد: و رواه الفضل بن شاذان في كتاب إثبات الرجعة عن صفوان بن يحيى. حديث نهم (بدون خط آخر) در اثبات الهداة، ج5، ص169، شماره 679 البته با «الحديث» اشاره به ادامه حديث دارد. حديث دهم در اثبات الهداة، ج5، ص196، شماره681. حديث يازدهم (قسمت اول) در اثبات الهداة، ج5، ص196، شماره681 البته با «الحديث» اشاره به ادامه حديث دارد. حديث دوازدهم (قسمت اول) در اثبات الهداة، ج5، ص328 شماره 136 البته با «الحديث» اشاره به ادامه حديث دارد. حديث سيزدهم در اثبات الهداة، ج5، ص197، شماره 684. حديث چهاردهم در اثبات الهداة، ج5، ص328 شماره 137. حديث هجدهم (دو خط اول) در اثبات الهداة، ج5، ص197، شماره 685. البته تذكر مي‌دهد كه «ثم ذكر جملة من علاماته ثم قال: فعند ذلك خروج قائمنا». حديث بيستم (خلاصه) در اثبات الهداة، ج5، ص198، شماره 686. البته با «الحديث» اشاره به ادامه حديث دارد.

[9] . حديث پانزدهم در إثبات الهداة، ج‏5، ص354، شماره45 و الغيبة شيخ طوسي، ص436. حديث هفدهم در إثبات الهداة، ج‏5، ص356 شماره57 و الغيبة شيخ طوسي، ص446.

[10] . حديث دوم «كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص 168» و حديث نوزدهم «كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص 654، ح21».

[11] . حديث مورد بحث را شيخ حرّ عاملي در إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‏5، ص 197،حديث 682 از اثبات الرجعه نقل كرده است. حدثنا محمّد بن علي بن حمزة العلوي قال: سمعت أبا محمّد عليه السّلام يقول: قد ولد وليّ اللّه و حجته على عباده و خليفتي من بعدي مختونا، ليلة النصف من شعبان سنة خمس و خمسين و مائتين عند طلوع الفجر «الحديث» و فيه جملة من أحواله‏.

[12] . إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‏1، ص48.

[13] . همان، ص59.

[14] . هداية الأمة إلى أحكام الأئمة:، ج8، ص549.

[15] . وسائل الشيعة، ج‏30، ص151، الفائدة الرابعة [في ذكر مصادر هذا الكتاب‏] (ص160) و أما الكتب المعتمدة التي نقلنا منها بالواسطة، و لم تصل إلينا و لكن‏ نقل منها الصدوق، و الشيخ، و المحقق، و ابن إدريس، و الشهيد، و العلامة، و ابن طاووس، و علي بن عيسى، و غيرهم من أصحاب الكتب السابقة فهي كثيرة جدا، و نحن نذكر هنا جملة مما صرحوا باسمه عند النقل منه، و نقلنا نحن عنهم عنه: فمن ذلك: (ص164) [69] كتاب‏ الفضل‏ بن شاذان.

[16] . إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‏1، ص48، التاسعة، اعلم أن لنا طرقا إلى رواية الكتب التي نقلنا منها، و الأحاديث التي جمعناها قد ذكرنا بعضها في كتاب تفصيل وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة و غيره، و لا حاجة إلى ذكرها هنا لأن هذه الأخبار و هذه الكتب متواترة، و قد ابتدأنا باسم من نقلنا من كتابه و من أراد الطرق فقد دللناه عليها فليرجع إليها.

[17] . وسائل الشيعة، ج‏30، ص167، الفائدة الخامسة [مشيخة المؤلف الحر العاملي‏] (ص169) في بيان بعض الطرق التي نروي بها الكتب المذكورة عن مؤلفيها. و إنما ذكرنا ذلك تيمنا، و تبركاً، باتصال السلسلة بأصحاب العصمة:، لا لتوقف العمل عليه. لتواتر تلك الكتب، و قيام القرائن على صحتها و ثبوتها، كما يأتي، إن شاء الله تعالى‏. فنقول‏: إنا نروي الكتب المذكورة، و غيرها، عن جماعة، منهم: الشيخ الجليل الثقة الورع أبو عبد الله الحسين بن الحسن بن يونس بن ظهير الدين العامليّ رحمه الله إجازة. و هو أول من أجازني، سنة إحدى و خمسين و ألف عن الشيخ الفاضل نجيب الدين علي بن محمد بن مكي العاملي عن الشيخ الكامل الأوحد بهاء الدين محمد بن الحسين بن عبد الصمد العاملي عن والده عن الشهيد الثاني الشيخ الأفضل الأكمل زين الدين علي بن‏ علي بن أحمد العامليّ... (ص176) [الطريق التاسع عشر] و بالأسانيد عن الشهيد الثاني عن شيخه الفاضل عليّ بن‏ عبد العالي العاملي الميسيّ عن الشيخ شمس الدين محمد بن داود المؤذن العاملي الجزيني عن الشيخ ضياء الدين علي بن الشهيد محمد بن مكيّ العاملي عن والده عن الشيخ فخر الدين محمد ولد الشيخ العلامة جمال الدين الحسن بن يوسف بن المطهر الحلي عن والده عن شيخه المحقق نجم الدين أبي القاسم جعفر بن الحسن بن سعيد الحلي عن السيد الجليل شمس الدين فخار بن معد الموسوي عن الشيخ الفقيه أبي الفضل شاذان بن جبرئيل القمي عن الشيخ عماد الدين محمد بن أبي القاسم الطبري عن الشيخ أبي علي الحسن بن الشيخ الجليل أبي جعفر محمد بن الحسن الطوسي عن والده (شيخ طوسي)

[18] . فهرست كتب الشيعة و أصولهم و أسماء المصنفين و أصحاب الأصول، شيخ طوسي ص361: الفضل بن شاذان النيشابوري، متكلّم، فقيه، جليل القدر. له كتب و مصنّفات. منها: ... كتاب في إثبات الرجعة (ص363) أخبرنا (برواياته و كتبه) أبو عبد اللّه، عن محمّد بن علي بن الحسين عن محمّد بن الحسن عن أحمد بن إدريس عن علي بن محمّد بن قتيبة عن الفضل. اين طريق‌ شيخ طوسي به كتاب فضل صحيح است. هر چند آيت الله خويي علي بن محمد بن قتيبه را توثيق نكرده است اما بنا به دليل‌هايي كه آيت الله شبيري زنجاني در بحث نكاح بيان كردند، ثقه بودن وي ثابت است. «مرحوم صدوق در كتاب «عيون اخبار الرضا7» جلد اول باب 35 (ما كتب الرضا7 للمأمون فى محض الاسلام و شرائع الدين) پس از آن كه روايت مفصلى را ـ كه در آن مأمون از حضرت امام رضا7 درخواست مى‌كند كه برايش محض اسلام را بنويسند و امام7 نيز پاسخ مى‌دهند ـ به دو طريق مختلف كه از لحاظ متنى نيز مقدارى با يكديگر اختلاف دارند: نقل مى‌كند، آنگاه مى‌گويد «و حديث عبد الواحد بن محمّد بن عبدوس رضى الله عنه عندي اصح و لا قوة الا بالله» و در سند روايت عبد الواحد نيز «على بن محمّد بن قتيبه» وجود دارد. بنابراين با توجه به اين كلام مرحوم صدوق و با توجه به اينكه صدوق عليه الرحمة اصالة العداله‌اى نيست و در امر توثيق افراد نيز همانند استاد خودش ابن وليد بسيار سخت‌گير است، مى‌توانيم «على بن محمّد بن قتيبه» را مورد اعتماد بدانيم. (كتاب نكاح (زنجانى)، ج‌8، ص: 2554) همچنين در پاورقي آمده است: به نظر استاد مد ظله «ابن قتيبة» ثقه و مورد اعتماد است به دو دليل: 1ـ راوى كتاب او «احمد بن ادريس» است و در غيبة طوسى در اسناد بسيارى از «ابن قتيبه» روايت مى‌كند. احمد بن ادريس از اجلاء ثقات مى‌باشد و اكثار روايت اجلاء از شخص دليل وثاقت او مى‌باشد. 2ـ شيخ صدوق در اول فقيه فرموده است كه فقط رواياتى را مى‌آورد كه آنها را حجت بين خود و خداى خود مى‌داند و حكم به صحت آنها مى‌كند و از ابن قتيبة روايات چندى در فقيه آورده است. (پاورقي كتاب نكاح (زنجانى)؛ ج‌15، ص: 5075)».

[19]. موسوعة الإمام الخوئي، ج‌28، ص417: و قد ذكرنا غير مرّة أن طريق صاحب الوسائل إلى كتاب علي بن جعفر صحيح لأن طريقه يصل إلى طريق الشيخ و طريق الشيخ إلى الكتاب صحيح.

[20]. كتاب نكاح، زنجانى، ج‌11، ص 4067.

[21]. چنان كه در كتاب هدايه و خاتمه وسائل برخي كتاب‌ها را نام مي‌برد و مي‌گويد چون كتاب براي من ثابت نشده از آنها نقل نمي‌كنم. بنابراين فرد آسان‌گيري در نقل احاديث نيست كه هر چه به دستش رسيد نقل نمايد. هداية الأمة إلى أحكام الأئمة:، ج8، ص550، الثاني: ما لم يثبت عندنا كونه معتمدا إلى الآن فلذلك لم ننقل منه‏ فمنها: كتاب الفقه الرضويّ، كتاب طبّ الرضا7 و غير ذلك. الثالث: ما ثبت عندنا كونه غير معتمد، فلذلك لم ننقل منه‏ فمن ذلك: كتاب مصباح‏ الشريعة المنسوب إلى الصادق7 فإنّ سنده لم يثبت‏. وسائل الشيعة، ج‏30، ص159: و يوجد الآن أيضا كتب كثيرة من كتب الحديث غير ذلك، لكن بعضها لم يصل إليّ منه نسخة صحيحة. و بعضها ليس فيه أحكام شرعية يعتد بها. و بعضها ثبت ضعفه، و ضعف مؤلفه. و بعضها لم يثبت عندي كونها معتمدا (جاء في هامش الأصل و المصحّحة بعنوان (منه) في أول الفائدة، ما نصه: هذه كتب غير معتمدة لعدم العلم بثقة، مؤلّفيها و ثبوت ضعف بعضهم، و لذلك لم أنقل منها شيئا: كتاب مصباح‏ الشريعة. كتاب غوالي اللئالئ... .

[22] . رجال‏ نجاشي، ص306، شماره840.

[23] . الفهرست، شيخ طوسي، ص 124، شماره552.

[24] . رجال نجاشي، ص348، شماره 938.

[25] . كافي، ج‏1، ص 328، حديث2، بَابُ الْإِشَارَةِ وَ النَّصِّ إِلَى صَاحِبِ الدَّار.

[26] . تصحيح اعتقادات الإمامية، ص 70.

[27] . رسائل، الشهيد الأول، ص 307.

[28] . بحار الأنوار، ج‌107، ص 67.

[29] . الوافي، ج‏1، ص 5.

[30] . مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏1، ص 3.

[31] . الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص 348.

[32] . تقريب المعارف، ص 426.

[33] . الغيبة، كتاب الغيبة للحجة، ص 232.

[34] . روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج‏2، ص 262

[35] . إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 441.

[36] . كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج‏2، ص 449.

[37] . الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم، ج‏2، ص 171.

[38] . المستجاد من كتاب الإرشاد، چاپ شده در ضمن كتاب مجموعة نفيسة في تاريخ الأئمة:، ص 339.

[39]. إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‏5، ص 53، حديث 10.

[40]. حلية الأبرار في أحوال محمد و آله الأطهار:، ج‏6، ص 195، حديث2.

[41]. بحار الأنوار، ج‏51، ص 161، حديث 11.

[42]. رجال النجاشي، فهرست أسماء مصنفي الشيعة، ص377، شماره 1026.

[43]. الفهرست، شيخ طوسي، ص 135، شماره 591.

[44]. رجال النجاشي، فهرست أسماء مصنفي الشيعة، ص 353، شماره946.

[45]. رجال شيخ طوسي، الأبواب، ص 439، شماره 6274 ـ 24.

[46]. رجال النجاشي، فهرست أسماء مصنفي الشيعة، ص 91، شماره225.

[47]. الفهرست، شيخ طوسي، ص 26، شماره 68.

[48]. رجال النجاشي، فهرست أسماء مصنفي الشيعة، ص 156، شماره 411.

[49]. كافي، ج‏1، ص 329، حديث 5 و ص514، حديث 1.

[50]. كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص 430، حديث 3.

[51]. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص 349.

[52]. تقريب المعارف، ص 426.

[53]. الغيبة، كتاب الغيبة للحجة، ص 231.

[54]. إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 441.

[55]. كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج‏2، ص: 449

[56]. إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‏5، ص 53، حديث 11.

[57]. حلية الأبرار في أحوال محمد و آله الأطهار:، ج‏6، ص 196، حديث5.

[58]. بحار الأنوار، ج‏51، ص 4، حديث 4.

[59]. رجال النجاشي، فهرست أسماء مصنفي الشيعة، ص 66، شماره 156.

[60]. معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال، ج‌7، ص83، شماره 3625.

[61]. رجال النجاشي، فهرست أسماء مصنفي الشيعة، ص 418، شماره1117.

[62]. رجال ابن الغضائري‌، كتاب الضعفاء، ص 96، شماره [141] ـ 26.

[63]. معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال، ج‌19، ص280.

[64]. تفسير القمي، ج‏1، ص320: أَخْبَرَنِي الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ [عن‏] عَبْدِ الله عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أُمَيَّةَ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ كَثِيرٍ الرَّقِّيِّ قَالَ‏ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ7 عَنْ قَوْلِ الله (وَ ما تُغْنِي الْآياتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ) قَالَ الْآيَاتُ الْأَئِمَّةُ وَ النُّذُرُ الْأَنْبِيَاءُ:‏.

[65]. معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال، ج‌1، ص49‌: التوثيقات العامة‌: قد عرفت فيما تقدم أن الوثاقة تثبت بإخبار ثقة، فلا يفرق في ذلك بين أن يشهد الثقة بوثاقة شخص معين بخصوصه و أن يشهد بوثاقته في ضمن جماعة، فإن العبرة هي بالشهادة بالوثاقة، سواء أ كانت الدلالة مطابقية أم تضمنية. و لذا تحكم بوثاقة جميع مشايخ علي بن إبراهيم الذين روى عنهم في تفسيره مع انتهاء السند إلى أحد المعصومين:‏.

[66]. مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏4، ص 3.

[67]. كافي، ج‏1، ص 328، حديث 1.

[68]. كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص 499، حديث 24.

[69]. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص 348.

[70]. إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 441.

[71]. كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج‏2، ص 448.

[72]. إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‏5، ص 52، حديث 7 و ص105، حديث 217.

[73]. حلية الأبرار في أحوال محمد و آله الأطهار:، ج‏6، ص 195، حديث1.

[74]. بحار الأنوار، ج‏51، ص 335، حديث 58.

[75]. رجال النجاشي، فهرست أسماء مصنفي الشيعة، ص260، شماره 682.

[76]. همان، ص 261، شماره 683.

[77]. رجال الكشي (إختيار معرفة الرجال)، ص 575، شماره 1088: حَكَى بَعْضُ الثِّقَاتِ بِنَيْسَابُورَ أَنَّهُ خَرَجَ لِإِسْحَاقَ بْنِ إِسْمَاعِيلَ مِنْ أَبِي مُحَمَّدٍ7 تَوْقِيعٌ...

[78]. كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص: 442، حديث16.

[79]. الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة، ص 387.

[80]. الغيبة، للطوسي، كتاب الغيبة للحجة، ص400: يَا أَبَا طَاهِرٍ نَشَدْتُكَ بِاللهِ أَ لَمْ يَأْمُرْكَ صَاحِبُ الزَّمَانِ[ بِحَمْلِ مَا عِنْدَكَ مِنَ الْمَالِ إِلَيَّ فَقَالَ اللَّهُمَّ نَعَمْ فَنَهَضَ‏ أَبُو جَعْفَرٍ رَضِيَ الله عَنْهُ مُنْصَرِفاً.

[81]. همان، ص 411: وَ أَعْلِمْهُمْ أَنَّنَا فِي التَّوَقِّي وَ الْمُحَاذَرَةِ مِنْهُ (شلمغاني)... عَلَى مِثْلِ مَا كَانَ مَنْ تَقَدَّمَنَا لِنُظَرَائِهِ... مِنَ الشَّـرِيعِيِّ وَ النُّمَيْرِيِّ وَ الْهِلَالِيِّ وَ الْبِلَالِيِّ وَ غَيْرِهِم‏.

[82]. همان، ص 353.

[83]. رجال، الشيخ الطوسي‌ـ الأبواب، ص401، شماره 5888 ـ 4.

[84]. معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال؛ ج‌17، ص 335، شماره 11305ـ  محمد بن علي بن بلال.

[85]. كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص 409، حديث 9.

[86]. كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص 19.

[87]. الإمامة و التبصرة من الحيرة، النص، ص2.

[88]. كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص 296.

[89]. إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 442.

[90]. كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج‏2، ص 528.

[91]. وسائل الشيعة، ج‏16، ص: 246، حديث 21475 ـ 23 و إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‏5، ص 98، حديث 188.

[92]. بهجة النظر في إثبات الوصاية و الإمامة للأئمة الإثني عشر، ص 141، حديث15.

[93]. رجال النجاشي‌ـ فهرست أسماء مصنفي الشيعة، ص 389‌، شماره 1049.

[94]. ‌الفهرست، شيخ طوسي، ص 156، شماره ‌695.

[95]. خاتمة المستدرك، ج‌4، ص: 52.

[96]. كتاب نكاح، زنجانى، ج‌9، ص 2962.

[97]. آيت الله خويي در معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال، ج‌15، ص231 مي‌نويسد: و ليس في ترضي الصدوق1 عليه دلالة على الحسن، فضلا عن الوثاقة.

[98]. رجال النجاشي، فهرست أسماء مصنفي الشيعة، ص379، شماره 1032.

[99]. رجال النجاشي، فهرست أسماء مصنفي الشيعة، ص 122، شماره 313.

[100]. الفهرست، شيخ طوسي، ص 141، شماره 602.

[101]. رجال شيخ طوسي، الأبواب، ص 447، شماره 6351 ـ 101.

[102]. رجال الكشي، ص 532‌، شماره 1015.

[103]. رجال، شيخ طوسي، الأبواب، ص 389، شماره 5741 ـ 36.

[104]. همان، ص401، شماره 5879 ـ 22.

[105]. رجال الكشي، ص531‌، شماره 1015.

[106]. همان، ص580‌، شماره 1088.

[107]. كافي، ج‏1، ص 329، حديث 1 و 4.

[108]. كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص 440، حديث 9.


| شناسه مطلب: 86007







نظرات کاربران