چرا شیعیان در اذان و اقامه به ولایت امیرمؤمنان(علیه السلام) شهادت میدهند؟
مقدمه «شهادت سوم در اذان» از مسائلی است که اهل سنت با آن مخالفت می‌کنند. این موضوع در قالب سؤال‌هایی بیان می‌شود مانند اینکه: آیا شهادت بر ولایت حضرت علی(علیه السلام) بعد از شهادت بر نبوت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) در اذا
مقدمه
«شهادت سوم در اذان» از مسائلي است كه اهل سنت با آن مخالفت ميكنند. اين موضوع در قالب سؤالهايي بيان ميشود مانند اينكه: آيا شهادت بر ولايت حضرت علي(عليه السلام) بعد از شهادت بر نبوت حضرت محمد(صلي الله عليه و آله) در اذان صحيح است؟ پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) خودشان چگونه اذان ميگفتند؟ آيا پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) در اذان به نبوت خودشان و ولايت حضرت علي(عليه السلام) شهادت ميدادند؟ چرا شيعه اين شهادت را در اذان و اقامه بعد از شهادت بر نبوت رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) ميگويد؟ آيا به عقيده شيعه اين جمله «أشهد أنّ علياً ولي الله» جزئي از اذان و اقامه است؟ آيا اين عمل بدعت نيست؟
در اين مقاله به اين پرسشها پاسخ ميدهيم و در انتها به بدعتهايي در اذان اهلسنت اشاره ميكنيم.
شيوه اذان و اقامه گفتن پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله)
براساس روايات مسلم است كه پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) در اذان به نبوت خود گواهي ميدادند. پيامبر(صلي الله عليه و آله) مانند ساير افراد بايد به احكام شرعي عمل كند، مگر اينكه دليلي باشد كه آن حضرت نسبت به حكمي تكليف ندارد. روايات بسياري است كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) هنگام اذان به يگانگي خداوند و نبوت خود گواهي ميدادند. در اينجا چند نمونه از آن را بيان ميكنيم.
امام باقر(عليه السلام) فرمودند:
در شب معراج آنگاه كه پيامبر به «بيت المعمور» رسيد، وقت نماز شد، جبرئيل اذان و اقامه گفت، پيامبر جلو ايستاد، فرشتگان و پيامبران پشت سر حضرت به صف ايستادند [و نماز را بهجاي آوردند]. كسي از امام باقر(عليه السلام) پرسيد: جبرئيل چگونه اذان گفت؟ امام(عليه السلام) فرمود: «الله اكبر، أشهد ان لا إله إلا الله، أشهد أن محمّداً رسول الله ... (تاآخراذان)».[1]
وقتي اذان در شرع اين گونه باشد اذان پيامبر(صلي الله عليه و آله) نميتواند به شيوه ديگري باشد. از اينرو، نحوه اذان گفتن پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) با اذان گفتن جبرئيل و امت پيامبر تفاوتي ندارد.
امام حسين(عليه السلام) فرمود:
از پدرم عليبنأبيطالب(عليه السلام) شنيدم كه فرمود: خداوند ملكي را فرستاد و پيامبر(صلي الله عليه و آله) را به معراج برد، در آنجا فرشتهاي كه پيش از آن در آسمان ديده نشده بود و از آن پس هم ديده نشده، اذان و اقامه گفت. آنگاه جبرئيل به پيامبر(صلي الله عليه و آله) گفت: اينگونه براي نماز اذان بگو.[2]
احكام براي عموم مسلمانان است و پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) مقدم بر همه در عمل به احكام است. بين ايشان و مردم از اين جهت تفاوتي نيست، مگر بعضي حقوق يا تكاليف خاص كه بايد مستند به دليل باشد. لذا اذان و اقامة پيامبر(صلي الله عليه و آله) مانند اذان و اقامه ديگران بوده است و روايات نيز بر همين مطلب تصريح دارند.
شهادت به ولايت امام علي(عليه السلام) در اذان و اقامه در زمان حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه و آله)
درباره اينكه، آيا پيامبر(صلي الله عليه و آله) در اذان به ولايت امام علي(عليه السلام) شهادت ميدادند، لازم است به معنا ومفهوم كلمه «ولي» پرداخته شود.
واژه «ولي» به معاني متعددي آمده است كه مهمترين آن به شرح زير است:
1. سرپرست و عهدهدار بودن؛ در آيات بسياري از قرآن كريم واژه «ولي» به اين معنا است، مانند: «خداوند كسي است كه آسمانها و زمين و آنچه را ميان اين دو است در شش روز [شش دوران] آفريد، سپس بر عرش [قدرت] قرار گرفت، هيچ سرپرست و شفاعت كنندهاي براي شما جز او نيست آيا متذكر نميشويد؟!».[3]
2. به معناي دوست است[4] و در قرآن به اين معنا نيز آمده است: «هرگز نيكي و بدي يكسان نيست بدي را با نيكي دفع كن، ناگاه [خواهي ديد] همانكس كه ميان تو و او دشمني است، گويي دوستي گرم و صميمي است!».[5]
3. به معناي ناصر و ياور آمده است.[6] قرآن ميفرمايد: «مردان و زنان با ايمان، ولي [و يار و ياور] يكديگرند».[7]
از اين معاني معلوم ميشود استفاده لفظ «وليالله» براي مؤمنين به معناي دوم و سوم (دوست و ياور) اشكالي ندارد، و در روايات اهل سنت و شيعه نيز به اين معنا آمده است.[8]
در خصوص معناي اول رواياتي وارد شده كه: علي(عليه السلام)؛ سرپرست و اولي به تصرف است، همانگونه كه پيامبر عظيمالشأن اسلام اين گونه بود. هنگامي كه گفته ميشود علي(عليه السلام)، وليالله است يعني علي از سوي خداوند به ولايت و سرپرستي امت منصوب شده است، «محمدٌ رسول ُالله» يعني محمد(صلي الله عليه و آله)، رسولي از جانب خداوند است.
دليل روشني بر اينكه پيامبر(صلي الله عليه و آله) به ولايت علي(عليه السلام) در اذان خود شهادت ميدادهاند، يافت نشده است. گرچه در كتاب «السلافة في امر الخلافة» آمده است كه «سلمان فارسي» در اذان شهادت ثالثه را اضافه نمود و موجب شد كه مردي نزد پيامبر شكايت كند، ولي پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) فرمود: «نيكو سخني را شنيدي».
همچنين در اين كتاب آمده است كه پس از واقعه غدير «اباذر غفاري» در اذان بعد از شهادتين به ولايت اميرمؤمنان علي(عليه السلام) شهادت داد. جمعي ازمنافقين اين را نپسنديدند و آنچه را ديده بودند، به عنوان اعتراض بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) عرضه كردند پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: «اما وعيتم خطبتي يوم الغدير لعلي بالولايه»؛ «پس چه بود معناي خطبه طولاني من كه در آن صحرا و گرماي شديد براي شما خواندم آيا معناي آن غير از اين بود كه علي اميرمؤمنان(عليه السلام) ولي خداست؟» سپس فرمود: «مگر نشنيدهايد كه من گفتم آسمان سايه نيفكنده و زمين در خود جاي نداده، كسي را كه راستگوتر از ابوذر باشد».[9]
اما اين كتاب در دسترس نيست تا درباره سند حديث بيشتر تحقيق شود. همچنين روايتي در متون پيش از قرن هفتم يافت نشد تا نسبت به سند آن اظهار نظر شود.
راه ديگري كه ميتواند اجزاي اذان را تبيين كند رواياتي است كه از ائمه: در بيان اجزاي اذان نقل شده است. در اين روايات اذان هيجده جمله دارد و اشارهاي به جزئيات شهادت به ولايت امام علي(عليه السلام) در آن نشده است. اين جملات از اين قرار است:
اللهُ أَكْبَرُ، اللهُ أَكْبَرُ ، اللهُ أَكْبَرُ، اللهُ أَكْبَرُ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، أَشْهَدُ أَن ْلَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ، حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ، حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ، حَيَّ عَلَى الْفَلَاحِ، حَيَّ علَى الْفَلَاحِ، حَيَّ عَلَى خَيرِالْعَمَلِ، حَيَّ عَلَى خَيرِ الْعَمَلِ، اللهُ أَكْبَرُ، اللهُ أَكْبَرُ، لَا إِلَهَ إِلَّا الله، لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ.[10]
روايات بسياري در ثواب ذكر گواهي به ولايت امام علي(عليه السلام) «اشهد ان علياً ولي الله» بعد از شهادت به وحدانيت خداوند و نبوت پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) آمده است كه در اينجا چند نمونه از آن را ذكر ميكنيم:
روايات دال بر استحباب گواهي به ولايت اميرمؤمنان(عليه السلام) بعد از شهادت به وحدانيت خدا و نبوت رسول اكرم(صلي الله عليه و آله)
الف) روايات در كتب شيعه
امام صادق(عليه السلام) ميفرمايد: «خداوند تعالي بعد از خلقت آسمانها و زمين امر فرمود كه منادي به اين سه شهادت ندا دهد».[11] اين ندا براي اجابت كساني بوده است كه در عالم ذر وجود داشتهاند. همانطوركه، امام صادق(عليه السلام) در ذيل آيه:
{و َإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى ... }؛ (اعراف: 172)[12] فرمود: «خداوند تعالي از پشت آدميان، نطفههاي بشري را بيرون كشيد و [در اثر تجلّي ذات] خود را معرفي كرد. اگر اين معرفي و نمايش ذات الهي نبود، هيچكس پروردگار خود را نميشناخت. سپس خداوند فرمود: آيا من پروردگار شما هستم؟ آنان گفتند: بله. و فرمود: همانا اين محمد(صلي الله عليه و آله) ؛ فرستادة من، و علي اميرمؤمنان(عليه السلام)؛ جانشين و امين من است».[13]
همچنين آن حضرت در سخني فرموده است:
هنگامي كه خداوند عرش، كرسي و ... را آفريد بر آنها نوشت: لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ، عَلِي أَمِيرُالْمُؤْمِنِين ... پس هرگاه يكي از شما بندگان بگويد: لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه، [بعد ازآن] بگويد عَلِي أَمِيرُالُمؤْمِنِين».[14]
بخشي از روايات نبوي دلالت دارد به ولايت امام علي(عليه السلام) پس از شهادت به يكتايي خداوند و نبوت محمد مصطفي(صلي الله عليه و آله) جايز است و نزد خدا محبوب است. «ابن عباس» نقل ميكند پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) فرمودند: «سوگند به خداوندي كه مرا به پيامبري مبعوث كرده؛ عرش، كرسي، افلاك، آسمانها و زمين مستقر نشدهاند، مگر اين كه در آنها نوشته شده: لا اله الا الله، محمد رسول الله، علي اميرالمؤمنين».[15]
ب) روايات در طرق عامه
اهلسنت نيز در رواياتشان اين موضوع را تأييد ميكنند:
عن ابي الحمراء عن رسول الله (صلي الله عليه و آله) قال: لمّا اسري بي الى السماء إذا على العرش مكتوب لا إله إلاّ الله، محمد رسول الله ايدته بعلي.[16]
از ابي حمراء از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) روايت شده است كه فرمودند: وقتي كه من به آسمان برده شدم بر عرش نوشته شده بود كه خدايي جز خداي يگانه نيست؛ محمد فرستاده اوست؛ او را با علي پشتيباني نمودم.
عن ابن مسعود عن رسول الله(صلي الله عليه و آله) قال: أتاني ملك فقال:يا محمّد و اسأل من ارسلنا من قبلك من رسلنا على ما بعثوا . قلت: على ما بعثوا ؟ قال:على ولايتك وولاية علي بن ابي طالب(عليه السلام).[17]
از ابنمسعود ـ در ذيل آيه 45 سوره زخرف ـ از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) روايت شده است كه فرمود فرشتهاي نزد من آمد و گفت: اي محمد(صلي الله عليه و آله) از فرستادگان قبل از خودت بپرس كه به چه شرطي فرستاده شدهاند؟ پرسيدم به چه شرطي فرستاده شدهاند؟ پاسخ داد : بر ولايت تو و ولايت علي بن ابيطالب(عليه السلام).
عن حذيفة عن رسول الله(صلي الله عليه و آله) قال: لو علم الناس متى سمّي علي(عليه السلام) أمير المؤمنين ما انكروا فضله، سمّي أميرالمؤمنين وآدم بين الروح والجسد، قال الله تعالى: وإذ أخذ ربّك من بنيآدم من ظهورهم ذريتهم واشهدهم على انفسهم الست بربّكم قالت الملائكة بلى فقال: أنا ربّكم محمد(صلي الله عليه و آله) نبيكم علي(عليه السلام) أميركم.[18]
از «حذيفه» از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) روايت شده است كه فرمودند : اگر مردم ميدانستند چه زماني علي(عليه السلام) را به اميري مؤمنان انتخاب كردند، برتري او را انكار نميكردند ؛ او زماني اميرمؤمنان شد كه آدم بين روح و جسد بود. ( هنوز روح در بدن او وارد نشده بود) خداوند ميفرمايد: و هنگامي كه پروردگارت از فرزندان آدم از پشتهاي ايشان نسل ايشان را بيرون آورد و ايشان را شاهد بر خويش گرفت كه آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند : چرا؛ پس فرمود: من پروردگار شمايم؛ محمد(صلي الله عليه و آله) پيامبر شما و علي(عليه السلام) امير شما.
نظر عالمان شيعه در مورد استحباب شهادت ثالثه «أشهد أن عليا ولي الله»:
دو نظر در اين زمينه است:
1. عدهاي آن را جزء مستحب ميدانند؛ مانند قنوت كه جزئي از نماز و مستحب است.
2. گروهي نيز آن را مستحب ميدانند اما بدون قصد جزئيت؛ يعني مستحبي است كه از اجزاي اذان نيست؛ مانند صلوات در هنگام گفتن يا شنيدن نام گرامي رسول اسلام(صلي الله عليه و آله) كه استحباب صلوات فرستادن بعد از شنيدن نام ايشان مخصوص به غير اذان نيست؛ يعني اگر كسي در اذان نام ايشان را بگويد، مستحب است بعد از آن صلوات بفرستد و كسي در اين زمينه اشكال نگرفته است.
در روايات شيعه آمده است كه هر زمان شخصي شهادت به وحدانيت خدا و نبوت پيغمبر گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله) داد، بعد از آن شهادت به ولايت اميرمؤمنان(عليه السلام) بدهد.
«صاحب جواهر» ميگويد:
ولي اشكالي ندارد ذكر شهادت سوم نه به عنوان جزئيت، به لحاظ عمل كردن به روايت احتجاج و اين معني شهادت سوم ضرري به موالات و ترتيب اذان و اقامه نميزند، بلكه همانند صلوات بر محمد(صلي الله عليه و آله) است به هنگام شنيدن اسم ايشان در اذان و بلكه اگر اتفاق و تسالم اصحاب و فقهاء بر عدم جزئيت نبود، جا داشت ادعاي جزئيت آن را ميكرديم، بنابر اينكه عمومات صلاحيت دارند خصوصيت براي عبادت تشريع كنند و اگر در فتواي عدهاي از علما ديده شود كه حكم به تحريم آن كردهاند، مقصود حكم به تحريم به نحو جزئيت بوده است؛ يعني آن را نبايد به قصد جزء اذان گفت. اما اصل گفتن آن بدون اين قصد، اشكالي ندارد.[19]
مرحوم «حكيم» در «مستمسك العروة» ميگويد:
درباره شهادت به ولايت حضرت علي(عليه السلام)، شيخ طوسي در نهايه و مبسوط گفته: روايات غيرقابل اعتمادي شهادت به ولايت را جزء اذان به حساب آورده، ولي نميتوان به آنها عمل كرد. اگر كسي اين جمله را بگويد، گناه نكرده، ولي بايد دانست كه اين جمله نه فضيلت اذان و اقامه است، نه از كمال اذان و اقامه است. علامه در منتهي ميگويد: اخبار شاذي كه جمله «اشهد ان عليا اميرالمؤمنين» را جزء اذان و اقامه به حساب آورده، قابل اعتماد نيستند.
اگر كسي اين جمله را به قصد استحباب مطلق بگويد، اشكالي ندارد، چون در حديثي آمده است: هر وقت كسي لا اله الا الله و محمد رسول الله گفت، بايد علي امير مؤمنان هم بگويد.[20]
در «مستند العروه» چنين آمده است:
براي گفتن جمله «اشهد ان عليا ولي الله» نيازي به ورود نص نداريم، چون ولايت، تكميل رسالت، جزء ايمان و كمال دين است. بهخصوص در اين عصر هيچگونه نيازي به امر ديگري نيست، چون اين جمله روشنترين شعار شيعه و آشكارترين رمز تشيع است. بر اين اساس، ذكر اين جمله، چه در اذان و چه در غير اذان هيچگونه اشكالي ندارد. البته اين جمله جزء اذان نيست. اگر كسي به قصد اينكه جزء اذان است، آن را بگويد، كار حرامي كرده است.[21]
بنابراين شهادت ثالثه نزد بيشتر عالمان شيعه مكمل شهادت به رسالت رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله) و مستحب است؛ اگر چه جزء اجزاي اذان به شمار نميرود.
آيا شهادت به ولايت امام علي(عليه السلام) بدعت است؟
«راغب اصفهاني» در معناي بدعت گفته است: «واردكردن عقيده يا عملي در حوزه دين بدون استناد به منابع پذيرفته شده در استنباط احكام، هم چون قرآن و سنت معصومان: و از بدعت به تشريع در دين نيز تعبير ميشود».[22] با در نظر گرفتن اين معنا، شبههاي كه شايد بتوان گفت اين است كه اگر كسي اين جمله را جزء اذان بداند و در اذان بگويد بدعت و حرام است. اما ذكر جمله «اشهد ان عليا اميرالمؤمنين» در اذان اگر به قصد جزئيت نباشد اشكالي ندارد و به موالات اذان ضرر نميزند، همان طوريكه ذكر جمله «صلي الله عليه و آله» بعد از «اشهد ان محمد رسول الله» به موالات اذان آسيب نميرساند.
بيشتر فقيهان شيعه اين جمله را جزء اذان نميدانند و در صورت گفتن بايد طوري بگويند كه شبيه جملات اذان و اقامه نگردد؛ ازاينرو، گفتن آن بدعت نبوده واشكالي ندارد.
درنتيجه گفتن جمله «علي ولي الله» دراذان، اقامه و تلقين ميت با توجه به مقام و منزلت علي(عليه السلام) اگر به قصد قربت يا تيمن و تبرك ـ غير از جزئيت ـ باشد، اشكال ندارد.
براي تكميل اين نوشته، بحث «بدعتهاي در اذان» را نيز، ضميمه مطلب بالا مينماييم:
بدعتها در اذان
1. الصلاة خير من النوم
«الصلاة خير من النوم» از بدعتهاي خليفه ثاني «عمر بن خطاب» بوده و در زمان پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) اين جمله در اذان وجود نداشته است. چنانچه «ابن حزم ظاهري»، و امام «مالك» و «قرطبي» تصريح دارند:
الف) امام مالك ميگويد:
اِن المؤذن جاء الى عمربن الخطاب يؤذنه لصلاة الصبح فوجده نائماً فقال: الصلاة خير من النوم فأمره أن يجعلها في نداء الصبح.[23]
هنگاميكه مؤذن نزد عمر آمد تا فرا رسيدن وقت نماز صبح را به او اعلام كند عمر را ديد كه به خواب فرو رفته فرياد برآورد: الصلاة خير من النوم، پس عمر به او دستور داد تا از اين پس اين عبارت را در اذان صبح قرار دهند.
ب) «ابن حزم» ميگويد: «الصلاة خير من النوم، ولا نقول بهذا ايضا لأنه لم يأت عن رسول الله(صلي الله عليه و آله)»[24]؛ الصلاة خير من النوم، ما آن را قبول نداريم؛ زيرا از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نيامده است.
2. السلام عليك ايها الامير
«احناف» به پيروي از امام «ابويوسف» در فصول اذان و قبل از «حي على الصلاة» جايز ميدانند، جملهاي را اضافه كرده و خطاب به خليفه وقت بگويند: «السلام عليك ايها الامير و رحمة الله و بركاته».
الف) «سرخسي» ميگويد:
قد روي عن ابي يوسف رحمة الله انه قال: لابأس بأن يخصّ الأمير بالتثويب فيأتي بابه فيقول: السلام عليك ايها الامير و رحمة الله و بركاته حي على الصلاة مرتين حي على الفلاح مرتين الصلاة يرحمك الله.[25]
از ابويوسف روايت شده است كه گفت: اشكالي ندارد كه تنها مخصوص حاكم تثويب كند (او را به نماز دعوت كند) پس به در خانه او آمده و بگويد: السلام عليك ايها الامير ورحمة الله وبركاته و سپس دو بار حي علي الصلاة و دو بار حي علي الفلاح و سپس الصلاة يرحمك الله.
ب) «حلبي» ميگويد:
عن أبي يوسف: لا أرى بأساً أن يقول المؤذن السلام عليك أيها الامير و رحمة الله و بركاته، حي على الصلاة، حي على الفلاح، الصلاة يرحمك الله. لاشتغال الأمراء بمصالح المسلمين، و لهذا كان مؤذن عمر بن عبدالعزيز ـ رضيالله عنه ـ يفعله.[26]
از ابويوسف نقل شده است كه گفت: اشكالي نميبينم در اينكه موذن بگويد: السلام عليك ايها الامير ورحمة الله وبركاته حي علي الصلاة حي علي الفلاح الصلاة يرحمك الله. زيرا حاكمان مشغول مصالح مسلمانان هستند و به همين دليل موذن عمربن عبدالعزيز چنين ميكرده است.
3. حذف «حي علي خير العمل» از اذان
الف) صاحب «اضواء البيان» ميگويد: «كه ابنعمر در اذان خود آن را ميگفته است و نيز عليبن الحسين(عليه السلام) ميگفته، اين همان اذان اوليه (بدون تغيير) است. بلال نيز گاهي اينچنين اذان ميگفته است.[27]
ب) «بيهقي» در «سنن الكبري» خود ميگويد:
أخبرنا أبوعبدالله الحافظ وأبوسعيدبن أبي عمرو قالا ثنا أبوالعباس محمد بن يعقوب ثنا يحيي بن أبي طالب ثنا عبد الوهاب بن عطاء ثنا مالكبن أنس عن نافع قال كان ابنعمر يكبر في النداء ثلاثا ويشهد ثلاثا وكان أحيانا إذا قال حي على الفلاح قال على أثرها حي على خير العمل ورواه عبد اللهبن عمر عن نافع قال كان ابن عمر ربما زاد في أذانه حي على خير العمل ورواه الليث بن سعد عن نافع»
ابنعمر در اذان خود سه بار الله اكبر ميگفت و سه بارشهادت ميداد، وگاهي اوقات نيز وقتي حي علي الفلاح را ميگفت، در پشت سر آن ميگفت: حي علي خير العمل ... . ابنعمر گاهي در اذانش حي علي خير العمل را زياد ميكرد.
كما أخبرنا أبوعبد الله الحافظ أنا أبوبكربن إسحاق ثنا بشربن موسى ثنا موسى بن داود ثنا الليثبن سعد عن نافع قال كان ابن عمر لا يؤذن في سفره وكان يقول حي على الفلاح و أحيانا يقول حي على خير العمل و رواه محمدبن سيرين عن ابن عمر أنه كان يقول ذلك في أذانه وكذلك رواه نسيربن ذعلوق عن ابن عمر وقال في السفر وروي ذلك عن أبي أمامة
ابنعمر در سفر اذان نميگفت و در اذان خود ميگفت: حي علي الفلاح و گاهي در پشت سر آن ميگفت : حي علي خير العمل.... .
وأخبرنا محمد بن عبد الله الحافظ أنا أبو بكربن إسحاق ثنا بشر بن موسى ثنا موسى بن داود ثنا حاتم بن إسماعيل عن جعفربن محمد عن أبيه أن علي بن الحسين(عليه السلام) كان يقول في أذانه إذا قال حي على الفلاح قال حي على خير العمل ويقول هو الأذان الأول».[28]
از علي بن الحسين (امام سجاد) نقل شده است كه در اذان خود وقتي به حي علي الفلاح ميرسيد ميگفت: حي علي خيرالعمل و ميگفت اين اذان اول است (اذان قبل از تحريف).
ج) «ابنابي شيبه» ميگويد:
من كان يقول في أذانه حي على خير العمل:
حدثنا أبوبكر قال نا حاتمبن إسماعيل عن جعفر عن أبيه ومسلم بن أبي مريم أن علي بن الحسين كان يؤذن فإذا بلغ حي على الفلاح قال حي على خير العمل ويقول هو الأذان الأول.
حدثنا أبوخالد عن ابن عجلان عن نافع عن ابنعمر أنه كان يقول في أذانه الصلاة خير من النوم وربما قال حي على خير العمل.
حدثنا أبوأسامة قالنا عبيدالله عن نافع قال كان ابنعمر زاد في أذانه حي على خير العمل.[29]
كسانيكه در اذان خود حي علي خير العمل ميگفتهاند : علي بن الحسين(عليه السلام) اذان ميگفت، پس وقتي كه به حي علي الفلاح رسيد گفت : حي علي خير العمل و فرمود كه اين اذان اول است ... . ابنعمر در اذان خود ميگفت: الصلاة خير من النوم و گاهي ميگفت: حي علي خير العمل ... ابنعمر در اذان خود حي علي خير العمل را زياد ميكرد.
د) «عبد الرزاق صنعاني» ميگويد:
عبدالرزاق عن ابن جريج عن نافع عن ابنعمر أنه كان يقيم الصلاة في السفر يقولها مرتين أو ثلاثا يقول حي على الصلاة حي على الصلاة حي على خير العمل.[30]
ابنعمر هنگامي كه در سفر نماز ميخواند آن را دو يا سه بار ميگفت؛ ميگفت: حي علي الصلاة حي علي الصلاة حي علي خير العمل.
هـ) «متقي هندي» در «كنز العمال» ميگويد: «عن بلال كان بلال يؤذن بالصبح فيقول حي علي خير العمل»؛ «بلال اذان صبح را ميگفت، پس در آن ميگفت : حي علي خير العمل».
و) «ابن حجر» در «لسان الميزان» ميگويد:
زعم أنه سمعبن هارون عن الحماني عن أبي بكر بن عياش عن عبد العزيز بن رفيع عن أبي محذورة رضي الله عنه قال كنت غلاما فقال لي النبي(صلي الله عليه و آله) اجعل في آخر أذانك حي على خير العمل و هذا حدثنا به جماعة عن الحضرمي عن يحيى الحماني.[31]
ابيمحذوره گفته است : جوان بودم كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمودند در آخر اذانت حي علي خير العمل بگو.
مؤلف «لسان الميزان» بعد از نقل اين مطلب ميگويد: «وي به خاطر نقل اين روايت ضعيف است!!!» يعني چون اين حرف مخالف مذهبشان است، راوي آن را دروغگو ميپندارد با اينكه عالمان ديگر اهل سنت وي را تأييد كردهاند.
و) «زيلعي» ميگويد:
«ما جاء في حي على خير العمل أخرجه البيهقي عن عبد الله بن محمد بن عمار وعمار وعمر ابني أبي سعد بن عمر بن سعد عن آبائهم عن أجدادهم عن بلال أنه كان ينادي بالصبح فيقول حي على خير العمل فأمره النبي أن يجعل مكانها الصلاة خير من النوم و ترك حي على خير العمل انتهى قال البيهقي لم يثبت هذا اللفظ عن النبي فيما علم بلالا او أبا محذورة و نحن نكره الزيادة فيه و الله اعلم قال في الإمام ورجاله يحتاج إلى كشف أحوالهم انتهى واخرج البيهقي أيضا عن عبدالوهاب بن عطاء ثنا مالكبن أنس عن نافع قال كان ابن عمر أحيانا إذا قال حي على الفلاح قال علي أثرها حي على خير العمل ثم أخرجه عن الليث بن سعد عن نافع عن ابن عمر نحوه قال ورواه عبيد الله بن عمر عن نافع ان ابن عمر ربما زاد في اذانه حي على خير العمل».[32]
آنچه كه در مورد حي علي خير العمل آمده است: بيهقي از ... نقل كرده است كه بلال، هنگامي كه اذان صبح را ميگفت، ميفرمود: حي علي خير العمل؛ پس رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به او دستور دادند كه بهجاي آن «الصلاة خير من النوم» را قرار دهد و آن را رها كند. بيهقي گفته است كه اين متن با اين الفاظ در مورد چيزهايي كه به بلال و ابا محذوره ياد دادند (كه «حي علي خير العمل» را بردار و جاي آن «الصلاة خير من النوم» بگذار) از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نرسيده است ولي ما زياده را در اذان مكروه ميدانيم « لذا حي علي خير العمل» نميگوييم) ... ابنعمر گاهي اوقات وقتي ميگفت «حي علي الفلاح» به دنبال آن ميگفت «حي علي خير العمل» ... ابن عمر گاهي در اذان خود «حي علي خير العمل» ميگفت.
جالب توجه اينكه زيلعي گفته است روايت صحيح نداريم كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به بلال گفته باشند «الصلاة خير من النوم» را بگو و بلال در اذان خود «حي علي خيرالعمل» ميگفت، ولي ميگويد ما زياد كردن (حي علي خير العمل) را در اذان مكروه ميدانيم!!!
نتيجهگيري
از آنچه بيان شد متوجه ميشويم شهادت سوم جزء اذان و اقامه نيست و اضافه نمودن آن با توجه به رواياتِ عام و مطلق از طريق شيعه و سني مستحب است. محل بحث، بدعتي است كه خود اهل سنت در اذان و اقامه با توجه به روايات مذكور در كتابها طرح كردهاند.
[1]. تهذيب الاحكام، محمد بن حسن طوسي، ج2، ص60.
[2]. دعائم الاسلام، قاضي نعمان بن محمد تميمي، ج1،ص 142.
[3]. (اللَّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَينَهُما في سِتَّة ِأَيامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ منْ وَلِي وَ لا شَفيعٍ أَفَلا تَتَذَكَّرُون)؛ (سجده: 4).
[4]. ر.ك: نمايههاي «معناي ولايت»، سؤال 153؛ «ولايت در قرآن و اهل سنت»، سؤال 8435.
[5]. (وَلاتَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيئَةُ ادْفَعْ بِالَّتي هِي أَحْسَن ُفَإِذَا الَّذي بَينَكَ وَ بَينَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّ هُوَ لِي حَميم)؛ (فصلت: 34).
[6]. لسان العرب، محمد بن مكرم، ج15، ص407.
[7]. (وَالْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْض)؛ (توبه: 71).
[8]. ر.ك: ابن ابي حاتم، عبدالرحمان بن محمد، «تفسيرالقرآن العظيم»، تحقيق: الطيب، اسعد محمد، ج2، ص675، مكتبة نزار مصطفي الباز، چاپ سوم، 1419ه .ق.
[9]. السلافة في امر الخلافه، شيخ عبدالله مراغي مصري، صص32و 33.
[10]. من لايحضره الفقيه، ج1، صص 289 و 290؛ تهذيب الاحكام، ج2، ص61.
[11]. الكافي، محمد بن يعقوب كليني، ج1، ص441؛ الأمالي، شيخ صدوق، ص604.
[12]. «و (به خاطر بياور) زماني را كه پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خويشتن ساخت (و فرمود:) آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آري،گواهي ميدهيم!...»
[13]. بصائرالدرجات، محمد بن حسن صفار، ج1، ص71.
[14]. الإحتجاج علي أهل اللجاج، طبرسي، احمد بن علي، ج1، ص158.
[15]. بحار الانوار، ج27، ص8؛ الجواهر السنية في الأحاديث القدسية، شيخ حر عاملي، ص587.
[16]. الدر المنثور، سيوطي، ج4 ص153؛ الخصائص الكبري، السيوطي، ج1، ص7؛ الشفاء، قاضي عياض، ص138؛ المناقب، ابن المغازلي، ص39؛ الرياض النضرة في مناقب العشرة المبشّرة، ج2، ص227.
[17]. معرفة علوم الحديث، حاكم النيسابوري، ص96.
[18]. فردوس الاخبار، ديلمي، ج3، ص399.
[19]. جواهر الكلام، ج9 ، ص87.
[20]. مستمسك العروه، ج5، ص544.
[21]. مستند العروه، ج2، ص287.
[22]. ر.ك: المفردات في غريب القرآن، راغب اصفهاني، ص111؛ معجم المصطلحات و الألفاظ الفقهية، محمود عبدالرحمان، ج1، صص361 و 362.
[23]. الموطّا، ج1، ص72.
[24]. المحلي، ج3، ص161.
[25]. المبسوط، ج1، ص131.
[26]. السيرة الحلبية، ج2، ص 304؛ الطبقات الكبري ج5، صص334 و 359.
[27]. اضواء البيان، ج8، ص156.
[28]. سنن البيهقي الكبري، ج1، ص424.
[29]. مصنف ابن أبي شيبه، ج1، ص195.
[30]. مصنف عبد الرزاق، ج1، ص464.
[31]. لسان الميزان، ج1، ص268.
[32]. نصب الراية، ج1، ص290.