فلسفه صلح امام حسن علیه السلام  با معاویه فلسفه صلح امام حسن علیه السلام  با معاویه فلسفه صلح امام حسن علیه السلام  با معاویه بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
فلسفه صلح امام حسن علیه السلام  با معاویه فلسفه صلح امام حسن علیه السلام  با معاویه فلسفه صلح امام حسن علیه السلام  با معاویه فلسفه صلح امام حسن علیه السلام  با معاویه فلسفه صلح امام حسن علیه السلام  با معاویه

فلسفه صلح امام حسن علیه السلام با معاویه

شیعیان می‌گویند: معاویه کافر بود، حال آنکه حسن بن علی[ علیه السلام ] با معاویه صلح کرد. آیا حسن بن علی[ علیه السلام ] به نفع یک کافر از خلافت کنار رفت یا معاویه مسلمان بود؟ پاسخ رسول خدا صلی الله علیه و آله  نیز در حدیبیه با مشرکان صلح کرد

شيعيان مي‌گويند: معاويه كافر بود، حال آنكه حسن بن علي[ عليه السلام ] با معاويه صلح كرد. آيا حسن بن علي[ عليه السلام ] به نفع يك كافر از خلافت كنار رفت يا معاويه مسلمان بود؟

پاسخ

رسول خدا صلي الله عليه و آله  نيز در حديبيه با مشركان صلح كرد؛ آيا اين كار دليل اسلام مشركان و يا برحق بودن آنها بود.

بر اساس فقه اسلام، هر كس شهادتين را بر زبان جاري كند، مسلمان است و اين اسلام، احكام خاص خود را دارد، اما اين دليل نمي‌شود كه شخص مؤمن هم باشد. در ابتداي سوره بقره، خداوند كريم انسان‌ها را به سه گروه تقسيم مي‌كند و از ويژگي‌هاي آنان سخن مي‌گويد: «اهل تقوا، كافر و منافق، منافقان همان افرادي هستند كه به ظاهر مسلمان و در قلب و باطن خود اسلام را قبول ندارند». معاويه شخصي منافق بوده است. اما اثبات نفاق معاويه براي مردم شام در شرايط آن روزگار، امري ناممكن بود؛ به‌ويژه به دليل آنكه برادر همسر رسول خدا صلي الله عليه و آله  است و جنگ با معاويه جز با شكست يكي از دو طرف پايان نمي‌گرفت و نتيجه ادامه مبارزه، كشتار گسترده مسلمانان عراق و شام بود. بنابراين، امام حسن مجتبي عليه السلام  براي افشاي چهره نفاق معاويه و همچنين جلوگيري از كشتار مسلمانان ـ از دو طرف ـ صلح را با يك فرد متظاهر به اسلام پذيرفت.

نفاق معاويه، به دليل پنهان بودن آن، صلح امام حسن عليه السلام  را زير سؤال نمي‌برد.

امّا، برخي دلايل ما براي نفاق معاويه، به قرار ذيل است:

1. پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله  فرمود: «جز مؤمن علي[ عليه السلام ] را دوست نمي‌دارد و جز منافق با علي[ عليه السلام ] دشمن نخواهد بود».[1]

2. پيامبر خاتم صلي الله عليه و آله  فرمود: «دشمن علي[ عليه السلام ]، دشمن من است و دشمن من، دشمن خداست».[2]

 عليها السلام . رسول خدا صلي الله عليه و آله  فرمود: «جنگ با علي[ عليه السلام ] جنگ با من است».[3]

4. همچنين مي‌فرمايد:

... اگر كسي كه هزار سال خدا را ميان ركن و مقام عبادت كند، سپس
هزار سال ديگر عبادت كند و سپس هزار سال ديگر عبادت كند، اگر
خدا را با دشمني علي[ عليه السلام ] ملاقات كند، خداوند او را به روي به جهنم خواهد انداخت.[4]

5. رسول اكرم صلي الله عليه و آله  فرموده‌اند:

مَن سَبَّ عَليّاً فَقَدْ سَبَّني و مَن سَبَّني فَقَدْ سَبَّ اللهَ.[5]

هركس علي[ عليه السلام ] را سب كند مرا سب كرده است و هركس مرا سب كند خدا را سب كرده است.

اهل سنت نوشته‌‌اند: «معاويه همواره در قنوت، علي[ عليه السلام ]، ابن عباس، حسن و حسين را سب و لعن مي‌كرد».[6]

شما كه نوشته‌ايد: معاويه، علي، حسن و حسين[:] را لعن مي‌كرد، آيا از خود نمي‌پرسيد كه چرا معاويه اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله  را لعن مي‌كرد؟

شما، كسي را كه اهل آيه «تطهير» را لعن كند، همان كساني كه سب و لعن آنها سب و لعن رسول خدا صلي الله عليه و آله  و خدا است، مسلمان مي‌‌دانيد؟

با توجه به عمق دشمني معاويه با علي عليه السلام  و جنگ با او در صفين و كشتار ياران علي عليه السلام  پس از او و... چگونه مي‌‌توانيد در كفر معاويه ترديد داشته باشيد؟

روايت‌هاي بسياري از اهل سنّت نقل شده است كه رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله  از صلح امام حسن عليه السلام  خبر داده و آن را تأييد كرده است:

إنَّ ابْنِي هذا سَيّدٌ وَ عَسَى اللهُ أنْ يُبقيَه حَتّى يُصلحَ به بَينَ فِئَتيْنِ عَظيمَتَيِن مِنَ المُسلمينَ.[7]

اين فرزند من سرور و آقاست و خداوند او را حفظ مي‌كند تا اينكه بين دو گروه عظيم از مسلمانان صلح ايجاد مي‌نمايد.

 
[1]. مسند احمد بن حنبل، ج1، ص84؛ سنن نسائي، ج5، ص47؛ سنن ترمذي، ج5، ص635؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص42؛ كنزالعمال، ج11، ص622.

[2]. مستدرك حاكم، ج3، ص141؛ المعجم الكبير، ج23، ص380؛ جامع الاحاديث، ج41، ص377.

[3]. المعجم الكبير، ج5، ص184.

[4]. اخبار مكه، فاكهي، ج3، ص97؛ مستدرك حاكم، ج4 ص392.

[5]. مسند احمد بن حنبل، ج6، ص323؛ مستدرك حاكم، ج3، ص130؛ كنزالعمال، ج11، ص573.

[6]. تاريخ ابن خلدون، ج2، ص637؛ كامل ابن اثير، ج3، ص333.

[7]. صحيح بخاري، ج2، ص961؛ مسند احمد بن حنبل، ج5، ص37؛ مستدرك حاكم، ج3، ص191؛ سنن نسائي، ج1، ص532؛ سنن بيهقي، ج6، ص165؛ الاستيعاب، ج 1، صص 384 و 386؛ الاصابه، ج 1، ص 64؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 19.


| شناسه مطلب: 86035







نظرات کاربران