نصوص خلافت علی علیه السلام و برخورد صحابه
. علمای شیعه همواره می‌گویند: انصار دوستداران علی[ علیه السلام ] بودند و در جنگ «صفین» در لشکر علی[ علیه السلام ] قرار داشتند. به شیعه می‌گوئیم اگر چنین است چرا خلافت را به جای علی[ علیه السلام ] به ابوبکر سپردند؟ 2. شیعه با ترازو
. علماي شيعه همواره ميگويند: انصار دوستداران علي[ عليه السلام ] بودند و در جنگ «صفين» در لشكر علي[ عليه السلام ] قرار داشتند. به شيعه ميگوئيم اگر چنين است چرا خلافت را به جاي علي[ عليه السلام ] به ابوبكر سپردند؟
2. شيعه با ترازو و مقياس عجيبي اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله را ميسنجند اگر اصحاب در كنار علي[ عليه السلام ] باشند به نظر شيعه بهترين مردم خواهند بود و اگر در كنار مخالفان علي[ عليه السلام ] و نقطه مقابل ايشان باشند مرتد و منافق خواهند بود.
عليها السلام . شيعيان ميگويند: صحابه، «غدير» را انكار كردهاند، اما من با زبان خودم ميگويم پيامبر صلي الله عليه و آله به علي[ عليه السلام ] گفت: «هر كس من مولا و دوست او هستم اين علي مولا و دوست اوست».
ما كجا نص را انكار كردهايم اگر بگوييد معناي نص را انكار كردهاند، ميگوييم: چه كسي گفته تفسير شما از اين حديث درست است، آيا فهم شما از اين حديث درستتر از فهم اصحاب پيامبر است؟ يا زبان عربي را بهتر از اصحاب پيامبر
ميفهميد؟
ميفهميد؟
پاسخ
1. طبق آنچه خود اهل سنت نوشتهاند ابوبكر و عمر از اشتغال علي عليه السلام به غسل و تكفين پيامبر صلي الله عليه و آله استفاده كرده، در «سقيفه» حضور پيدا كردند و با زور و تزوير عدهاي از حاضران را به بيعت با ابوبكر وادار كردند از جمله مخالفان سعد بن عباده رئيس انصار بود كه مخالف خلافت ابوبكر بود[1] (در بحثهاي پيشين به آن اشاره كرديم) و تزويرشان اين بود كه خود را از اقوام پيامبر صلي الله عليه و آله و پيشگام در اسلام نسبت به انصار معرفي كردند و بيعت گرفتند.
آنگاه كه علي عليه السلام حقانيت خلافت خودش را به انصار ثابت كرد، گفتند: «به خدا سوگند اگر پيش از ابوبكر، علي[ عليه السلام ] از ما بيعت ميخواست، هيچ كس را همتاي او قرار نميداديم...».[2]
انصار اين دوستداري را پس از به حكومت رسيدن علي عليه السلام و در جنگها بهويژه در صفين با رشادتهاي خود كنار آن حضرت نشان دادند.
2. بنابه اقرار اهل سنت، رسول خدا صلي الله عليه و آله علي عليه السلام را معيار قرار داد: «عَليٌّ مَعَ الْحقِّ وَ الْحقُّ معَ عليٍّ يدَورُ حَيثُما دارَ»[3]؛ «علي با حق است و حق با علي؛ هر طرف علي باشد حق نيز آن طرف است».
رسول خدا صلي الله عليه و آله به عمار فرمود:
يا عمّارُ! إِنْ رأيتَ عَليّاً قَد سَلَكَ وادياً وَ سَلكَ النّاسُ وادياً غَيرُه فَاسْلُك مَعَ عَليٍّ وَ دَعِ النّاسَ إِنّه لَن يَدلَّك عَلى رَديً وَلَنْ يُخرِجَك مِنَ الهُدى.[4]
اي عمار هرگاه ديدي علي به طريقي رفت و مردم به طريق ديگر، با علي همراه شو و راه او را برو و مردم را رها كن؛ زيرا علي تو را به گمراهي نميبرد و از هدايت خارج نميكند.
آيا با وجود اين دستور رسول خدا صلي الله عليه و آله ، شما براي حق و باطل معياري غير از علي عليه السلام داريد كه اگر معيار ديگري داشته باشيد طبق روايات خودتان گمراه شدهايد؟
پس بنا به روايتهايي كه خود شماها از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل كردهايد، علي عليه السلام معيار حق و باطل است. اگر كسي كنار علي عليه السلام قرار گيرد در راه حق و مؤمن است و اگر مقابل ايشان بايستد راه باطل رفته و منافق است.
عليها السلام . اما درباره فهم صحابه از كلمه مولا چند پاسخ داريم:
الف) شما سخن رسول خدا صلي الله عليه و آله را در اين موضوع تحريف كردهايد؛ زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله در غدير اين چنين فرمود: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه»؛ «هر كس من مولاي او هستم پس اين علي مولاي اوست». و كلمه «دوست» در فرمايش رسول خدا صلي الله عليه و آله نيست بلكه كلمه «و دوست» را شما به روايت افزودهايد تا افراد ناآشنا به روايت، تصور كنند كلمه دوست را هم رسول خدا صلي الله عليه و آله فرموده است.
ب) رسول خدا صلي الله عليه و آله ولايت علي عليه السلام را جداي از محبت علي عليه السلام بيان فرموده است.
رسول خدا صلي الله عليه و آله ميفرمايد:
اُوصي مَنْ آمَنَ بي وَ صَدَّقني بِوِلايَةِ عَليِّ بنِ أَبيطالبٍ فَمَنْ تَوّلاهُ فَقَدْ تَوَّلاني وَ مَنْ تَوَّلاني فَقَد تَولَّى اللهَ وَ مَنْ أَحَبَّه فَقَدْ أَحَبَّني وَ مَنْ أَحَبَّني فَقَدْ أَحَبَّ اللهَ...[5]
كساني كه به من ايمان آورده و مرا تصديق كردهاند را وصيت ميكنم به ولايت علي بن ابيطالب. پس هركس ولايت او را بپذيرد، ولايت مرا پذيرفته است و هركس ولايت مرا بپذيرد، ولايت خدا را پذيرفته است و هركس علي را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هركس مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته است.
در اين گفتارِ رسول خدا صلي الله عليه و آله ، ولايت غير از محبت است و ولايت را جداي از محبت بيان فرموده است.
ج) رسول خدا صلي الله عليه و آله علي عليه السلام را ولي مؤمنان پس از خود نام برده است: «عليّ ولي كل مؤمن بعدي».[6] اگر ولايت به معناي محبت باشد، مگر محبت علي عليه السلام در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله توصيه نشده بود؟ مگر محبت ايشان در زمان حيات و ممات رسول خدا صلي الله عليه و آله فرق ميكند و...؟.
د) ما معتقديم آنها كه در «غدير» بودند منظور رسول خدا صلي الله عليه و آله را به خوبي فهميدند، اما بنا به روايتهايي كه اهل سنت از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل ميكنند كه فرمود: «اي علي عدهاي از اين قوم از تو كينه دارند و آن كينه را پس از من ظاهر ميكنند» آن كينه موجب شد تا حق را كتمان كنند.
ه ) آن زمان كه عمر مانع نوشتن آخرين منظور رسول خدا صلي الله عليه و آله شد و نيز ابوبكر، عمر و عثمان از نقل و نوشتن احاديث، جلوگيري كردند، به اين دليل بود كه اصحاب، احاديث رسول خدا صلي الله عليه و آله در مورد خلافت و فضيلتهاي علي عليه السلام را بازگو نكنند.
پس برخي اصحاب، بهتر از ما و شما مفهوم سخنان پيامبر صلي الله عليه و آله را فهميدند، براي همين هم، دهان ديگران را بستند و گفتند: «... لاتحدثوا عن رسول الله شيئاً...»[7]؛ «هيچ چيز را از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل نكنيد».
خود شما اهل سنت از عبدالرحمان بن عوف نقل كردهايد كه ميگفت:
به خدا سوگند عمر بن خطاب پيش از آنكه از دنيا برود اصحاب رسول خدا[ صلي الله عليه و آله ] را از نقاط مختلف جمع كرد ـ عبدالله بن حذيفه، ابودرداء، اباذر، عقبة بن عامر و... را ـ و به آنها گفت اين احاديث چيست كه از رسول خدا[ صلي الله عليه و آله ] افشاء ميكنيد و به دنيا پخش ميكنيد؟ گفتند: آيا ما را از نقل آنها منع ميكني؟ گفت: نه، شما بايد زير نظر من اقامت داشته باشيد و تا من زنده هستم از من دور نباشيد.[8]
ملاحظه ميكنيد كه بحث افشاي روايت است يعني روايات واقعي كه عمر نميخواهد آنها گفته شود.
و سپس آنها را كنار خودش تحت نظر نگه داشت تا مردم از روايات آنها مطلع نشوند.
و) آنگاه كه رسول خدا صلي الله عليه و آله در غدير اين فرمايش را بيان كرد، حارث بن نعمان فهري جلو آمد و به رسول خدا صلي الله عليه و آله گفت: به ما دستور دادي، بگوييم: «اشهد ان لا اله الّا الله و انك رسول الله» از تو قبول كرديم، گفتي: پنج وقت نماز بخوانيد پذيرفتيم، گفتي: زكات مالتان را بدهيد پذيرفتيم گفتي هر سال ماه رمضان روزه بگيريد قبول كرديم حج به جا بياوريد قبول كرديم به اينها راضي نشدي حالا پسر عمويت را بر ما برتري دادي؟ آيا اين دستور از سوي خداست يا از پيش خودت؟
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: سوگند به خدايي كه جز او خدايي نيست اين فقط دستور خدا است.
حارث از طرف رسول خدا صلي الله عليه و آله برگشت در حالي كه ميگفت: «خدايا! اگر اين سخن محمد راست است سنگي از آسمان بر من فرود بياور يا به مرض دردناكي مرا دچار كن».
راوي ميگويد: «به خدا سوگند، حارث به شترش نرسيده بود كه خداوند سنگي بر سر حارث كوبيد كه از پايين او خارج شد و در جا كشته شد».[9]
اين روايت با معناي دوستي سازگار نيست زيرا كه امر رسول خدا به مؤمنين به دوست داشتن يكديگر، هيچگاه موجب تعجب وعدم باور بعضي قرار نميگيرد چون خداوند فرموده است {وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ}؛ «مردان و زنان باايمان ولي [و يار و ياور] يكديگرند». (توبه: عليه السلام 1)
اينكه ميبينيم بعضي افراد اين موضوع را نتوانستند تحمل كنند چون يقين داشتند كه اين دستور امر به امامت و خلافت علي عليه السلام است.
ز) ابن عباس ميگويد:
آيه {يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ}[10] در مورد علي[ عليه السلام ] نازل شده است، آنگاه خداوند به رسول خدا دستور داد ولايت علي را اعلان و ابلاغ نمايد رسول خدا[ صلي الله عليه و آله ] ترسيد كه بگويند پسر عمويش را بر ديگران برتري داد و به پيامبر طعنه بزنند آن وقت خداوند اين آيه را نازل كرد و رسول خدا[ صلي الله عليه و آله ] ولايت علي[ عليه السلام ] را اعلان نمود.[11]
اگر «مولي» در واقعه غدير به معناي محبت بود نه ترسي داشت و نه كسي به رسول خدا طعنه ميزد و نه اتهام برتري دادن علي عليه السلام به سايرين مطرح ميشد زيرا كه تمام مؤمنين موظف و مأمور هستند يك ديگر را دوست بدارند پس «مولي» در حديث غدير به معناي امام و خليفه و پيشوا ميباشد.
ح) اگر مولي به معناي محبت بود، چه معنا داشت كه پس از واقعه غدير شيخين نزد علي عليه السلام رفته و تهنيت گفته و بگويند: «اصحبت مولاي و مولي كلّ مؤمن و مؤمنة»[12]؛ «مولاي من و مولاي هر مرد و زن مؤمن گشتهاي».
ط) ابن مسعود ميگويد در زمان رسول خدا[ صلي الله عليه و آله ] آيه تبليغ را چنين ميخوانديم:
يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك ان علياً مولي المؤمنين و ان لم تفعل فما بلغت رسالته...[13]
اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، درباره اينكه علي مولاي مؤمنين است، كاملاً (به مردم) برسان و اگر نكني رسالت او را انجام ندادهاي.
[1]. شرح نهج البلاغه، ابن ابيالحديد، ج 1، ص 173.
[2]. الامامة و السياسه، ج 1، ص 29.
[3]. مستدرك حاكم، ج3، ص129؛ كنزالعمال، ج11، ص613؛ جامع الاحاديث، ج23، ص342؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابيالحديد، ج 2، ص 297.
[4]. كنزالعمال، ج 11، ص 614؛ تاريخ مدينه دمشق، ج 42، ص 473؛ تاريخ بغداد، ج 13، ص 188.
[5]. كنز العمال، ج11، ص610؛ جامع الاحاديث، ج10، ص258؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 109؛ تاريخ دمشق، ج 52، ص 8.
[6]. مسند احمد بن حنبل، ج1، ص330؛ مستدرك حاكم، ج3، ص143؛ سنن ترمذي، ج5، ص632.
[7]. اضواء علي السنه المحمديه، صص 46 و 53 و 405.
[8]. كنزالعمال، ج 10، ص 293؛ جامع الأحاديث، ج 29، ص 8.
[9]. تفسير الجامع لاحكام القرآن ج 18، ص 278؛ تفسير البحر المديد، ج8، ص195؛ تفسير الكشف و البيان، ج10، ص35؛ تفسير اللباب في علوم الكتاب، ج19، ص350؛ تفسير ابيالسعود، ج9، ص29؛ تفسير ثعلبي، ج1، ص2361؛ تفسير السراج المنير، ج4، ص276؛ تفسير روح المعاني، ج29، ص55 و... .
[10]. «اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است به طور كامل (به مردم) ابلاغ كن». (مائده: 67)
[11]. تفسير آلوسي، ج5، ص67.
[12]. تفسير غرائب القرآن، نيشابوري، ج 2، ص 616؛ تفسير مفاتيح الغيب، فخر رازي، ج 12، ص 401.
[13]. تفسير الدر المنثور، ج3، ص117؛ تفسير آلوسي، ج5، ص67؛ تفسير روح المعاني، ج6، ص193؛ تفسير فتح القدير، ج2، ص69.