خرافه عوام شیعه و خواص اهل سنت خرافه عوام شیعه و خواص اهل سنت خرافه عوام شیعه و خواص اهل سنت بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
خرافه عوام شیعه و خواص اهل سنت خرافه عوام شیعه و خواص اهل سنت خرافه عوام شیعه و خواص اهل سنت خرافه عوام شیعه و خواص اهل سنت خرافه عوام شیعه و خواص اهل سنت

خرافه عوام شیعه و خواص اهل سنت

نویسنده در صفحه 12 با تمسخر اشاره به شایعه‌ای در میان عوام می‌‌کند که آنان تصویر «آیت الله خویی» را منعکس در ماه می‌دانند. پاسخ واضح است که تمسک به این‌گونه امور بی‌پایه، دلیل عجز علمی افرادی است که آن را و

نويسنده در صفحه 12 با تمسخر اشاره به شايعه‌اي در ميان عوام مي‌‌كند كه آنان تصوير «آيت الله خويي» را منعكس در ماه مي‌دانند.

پاسخ

واضح است كه تمسك به اين‌گونه امور بي‌پايه، دليل عجز
علمي افرادي است كه آن را وسيله‌اي براي محكوم كردن يك
مكتب قرار مي‌دهند؛ زيرا هر كسي مي‌داند كه اين‌گونه شايعات،
مسئله‌اي جاهلانه يا مغرضانه است و ربطي به عقايد شيعه ندارد. بعد از رحلت ابراهيم فرزند رسول الله(صلي الله عليه و آله) وقتي خورشيد گرفت، مردم آن‌ را با مرگ ابراهيم مرتبط دانسته و گفتند بر اثر رحلت وي چنين شده است؛ اما پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) اشتباه آنها را تصحيح كرد. آيا مي‌توان به اين سبب اسلام و صحابه را به استهزا گرفت؟! در اين دنياي پرفريب و با وجود تبليغات گسترده دشمنان اسلام، به‌ويژه وهابي‌ها، بعيد نيست مطرح كردن اين‌گونه مسائل براي بدنام كردن شيعه باشد تا بتوانند خوراك تبليغاتي براي خود و ديگران فراهم سازند. تعجب از آن نيست كه عده‌اي مردم ساده‌لوح، شايعه عكس مرجع خود را در ماه باور كنند؛ تعجب از آن است كه يك عالم اهل سنت بنويسد كه «شيخ عبدالقادر جيلاني» گفته است:

در شب معراج وقتي جبرئيل از همراهي پيامبر باز ماند، خداوند «روح» مرا فرستاد و من چون بُراق ـ حيوان سواري ـ شدم و پيامبر بر من سوار شد. در‌حالي‌كه افسارم به دست حضرت بود و به مقام قاب قوسين رسيد و به من فرمود: اي فرزندم، پاي من بر گردن توست و پاي تو بر گردن همه اولياي خداوند».[1]

همچنين مي‌گويد:

25 سال در صحراي عراق تنها سير مي‌كردم، طوائفي از جن و رجال غيب نزد من مي‌آمدند و به آنها راه خدا را نشان مي‌دادم. در اول ورودم به عراق، خضر(عليه السلام) نزد من آمد و من او را نشناختم. شرط كرد با او مخالفت نكنم و به من گفت: «اينجا بنشين» من سه سال آنجا نشستم. سالي يك‌بار مي‌آمد و مي‌گفت: همينجا باش تا برگردم. يكسال در خرابه‌هاي مدائن مجاهدت مي‌كردم و از پس‌مانده‌ها مي‌خوردم؛ ولي آب ننوشيدم. يك‌ سال فقط آب خوردم و پس‌مانده نخوردم. يك‌ سال نه آب خوردم و نه پس‌مانده و نه خوابيدم. يك‌بار در شبي سرد در ايوان كسرا خوابيدم و جنب شدم. به نهر رفتم و غسل كردم. دوباره خوابيدم. باز جنب شدم و به نهر رفتم و غسل كردم. در آن شب، چهل بار جنب شدم و غسل كردم، سرانجام از ترس خواب به بالاي ايوان رفتم.[2]

علامه اميني۱ مي‌گويد:

عجب است از انساني كه يك‌ سال نخورد و يك سال نياشاميد و يك سال هر دو را ترك كرد؛ ولي ضعيف نشده و در يك شب سرد، چهل بار جنب شده و شيطان اين ‌همه با او ـ كه فاني در خدا بوده ـ بازي كرده است... چه شب طولاني كه گنجايش چهل بار خواب و جنابت و چهل بار رفت و آمد به نهر براي غسل را داشته است و بعد از اين ‌همه، هنوز از ترس خواب به ايوان رفته است. شايد اگر بقيه شب را مي‌خوابيد عدد به چهارصد يا بيشتر مي‌رسيد و شيطان از آن هيكل قدسي جدا نمي‌شد.[3]

 
[1]‌. ر.ك: الغدير، عبدالحسين اميني، ج 11، ص 172 به نقل از شعراني در الطبقات الكبري.

[2]‌. همان.

[3]‌. الغدير، ج 11، ص 172 به نقل از شعراني در الطبقات الكبري.


| شناسه مطلب: 86168







نظرات کاربران