تعصب وحشیانه
نویسنده کتاب در صفحه 31 با عنوان «تعصب وحشیانه» دو جریان را نقل می‌کند؛ در جریان اول از برخورد ناهنجار و اهانت‌آمیز پیرزنی با او پس از سنّی شدن، سخن می‌گوید و در جریان دوم از برخورد تند زنی با کودکی می‌گوید که نامش عمر بوده
نويسنده كتاب در صفحه 31 با عنوان «تعصب وحشيانه» دو جريان را نقل ميكند؛ در جريان اول از برخورد ناهنجار و اهانتآميز پيرزني با او پس از سنّي شدن، سخن ميگويد و در جريان دوم از برخورد تند زني با كودكي ميگويد كه نامش عمر بوده است و به كودك گفته است: «لعنت خدا بر تو، بر عمر، بر كسي كه تو را عُمر ناميده و بر كسي كه نام پسرش را عُمر مينهد».
سپس نويسنده در پاورقي مينويسد: «اين زن ناآگاهانه اهل بيت را لعنت كرده است؛ زيرا طبق روايت شيعه نام يكي از فرزندان امام حسن، امام زين العابدين و امام موسي كاظم:، عمر بوده است».
پاسخ
پاسخ اجمالي اين دو جريان نيز روشن است؛ زيرا بر فرض صحت دليل بر چيزي نيست جز رفتار ناهنجار پيرزني با برخي از مخالفان كه گاهي در مناطقي كه شيعه و سني با هم زندگي ميكنند، از دو طرف بروز ميكند. آيا انتظار اين است كه همه شيعيان در يك سطح از علم، ايمان و اخلاق باشند؟! مگر شيعيان در طول تاريخ از اهل سنت، بهويژه وهابيها ضربههاي سهمگينتر از اين بر جان و مال و نواميسشان نخوردهاند؟
تعصب وحشيانه، يعني حمله به خانه وحي، سوزاندن آن، ضربه زدن به دختر پيامبر(صلي الله عليه و آله) و ناسزا گفتن به او و اميرالمؤمنان(عليه السلام).
تعصب وحشيانه، يعني كشتن مالك بن نويره و مسلمانانِ قبيلهاش بعد از تسليم شدن آنان و آميزش خالد بن وليد با همسر مالك و تبرئه او به دست خليفه وقت و طرفداري شما از اين گروه.
تعصب وحشيانه، يعني قتلعام پيروان علي(عليه السلام) در يمن، كشتن دو طفل بيگناه عبيدالله بن عباس به دست بسر بن ارطاة (صحابي و نماينده و عامل معاوية بن ابيسفيان) و اسير كردن زنان مسلمان و فروختن آنها در بازار بردهفروشان و طرفداري از معاويه و جنايتهاي او به نام عدالت و اجتهاد صحابه.
تعصب وحشيانه، يعني قتل «حجر بن عدي» و ياران او به دستور معاوية بن ابيسفيان در «مرج عذراء» به جُرم خودداري از بدگويي به اميرالمؤمنان(عليه السلام) و دفاع امثال نويسنده از معاويه.
تعصب وحشيانه، يعني اعتراض به پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) و نسبت دادن هذيان به وي و طرفداري عدهاي در همان وقت از سخن آن گوينده.
تعصب وحشيانه، يعني فتوا دادن به كفر شيعه و كشتن چهل هزار نفر از آنها.[1]
تعصب وحشيانه، يعني رها كردن دشمن كينهتوز اسلام (امريكا و اسرائيل) براي تهاجم گسترده به شيعه، هزينه كردن امكانات مسلمانان براي برادركشي و كشتار مردم مظلوم عراق و تكفير آنها.
اگر بخواهيم نمونه بارزي از تعصب وحشيانه را مثال بزنيم، بايد از برخورد شاميان با عالم بزرگ اهل سنت، يعني نسائي سخن گفت كه وقتي در «شام»، مناقب حضرت علي(عليه السلام) را بيان كرد و گفت كه از معاويه فضيلتي نميشناسد، جز اينكه پيامبر درباره او فرمود: «خداوند شكمش را پر نكند»، جمعيت حاضر، به اين عالم بزرگ خودشان حملهور شدند و چنان او را لگدكوب كردندكه اندكي بعد جان داد![2]
يا برخورد اهل سنت با «علامه شيخ محمد مرعي الامين الانطاكي» بعد از آنكه به مذهب اهلبيت: گرويد، بهگونهاي كه وي
ميگويد:
ميگويد:
وقتي ما اعلام تشيع كرديم و اين خبر منتشر شد، گروههايي از روي ناداني، كارهاي ناپسندي كردند كه ما از ذكر آن حيا ميكنيم. بسياري از ايشان، ما را به كفر و ارتداد محكوم ميكردند. بچههايشان را تحريك ميكردند تا با سخن، ما را اذيت كنند و با سنگ هدف قرار دهند. به ما ميگفتند: «اي بندگان قِرميدة،
يعني اي بندگان تربت امام حسين(عليه السلام)». بر سر منابر، مردم
را از معامله با ما به سبب كفر و ارتداد منع ميكردند بهگونهاي
كه اگر ميخواستيم خانهاي اجاره كنيم، صاحب خانه را تهديد ميكردند و ميگفتند: «اينان رافضي و مشرك هستند، صحابه
را بدگويي ميكنند. اگر به آنها اجاره دهي، تو را اذيت
خواهيم كرد».[3]
يعني اي بندگان تربت امام حسين(عليه السلام)». بر سر منابر، مردم
را از معامله با ما به سبب كفر و ارتداد منع ميكردند بهگونهاي
كه اگر ميخواستيم خانهاي اجاره كنيم، صاحب خانه را تهديد ميكردند و ميگفتند: «اينان رافضي و مشرك هستند، صحابه
را بدگويي ميكنند. اگر به آنها اجاره دهي، تو را اذيت
خواهيم كرد».[3]
علت همنامي برخي از فرزندان ائمه: با مخالفان
پاسخ
اما درباره اينكه گفتار آن زن بهطور ناخواسته، لعن بر اهل بيت: است؛ زيرا بعضي از ائمه، نام فرزندانشان را عُمر نهادهاند، بايد گفت: مقصود وي بهطور قطع كساني هستند كه با اعتقاد به صاحب اين نام، آن را براي فرزندان خود انتخاب ميكنند؛ نه هر كه از روي مصلحت يا ضرورت، تن به اين كار ميدهد. نامگذاري برخي از فرزندان اهلبيت: به اسم مخالفان ـ در موارد بسيار اندكي كه ثابت است ـ برپايه مصلحتانديشي بوده است؛ بهويژه گاهي اطرافيان آن فرزند، مثل مادر و همچنين شرايط محيط، اقتضاي اين امور را داشته است؛ وگرنه، مسئله مخالفت و بياعتقادي موسي بن جعفر(عليه السلام) به خليفه دوم و مسئله رجحان انتخاب نامهاي ارزشي و مناسب و بيتناسبي نام مخالفان با ارزشهاي مكتبي، هيچكدام محل شك نيست.
در روايتي نيز ميخوانيم كه «يعقوب سراج» گويد:
نزد امام صادق(عليه السلام) رفتم و ديدم ايشان بالاي سر موسي بن جعفر(عليه السلام) كه در گهواره بود، مدتي طولاني به طور آهسته چيزي ميگفت. سپس به من فرمود: «بيا بر مولاي خودت سلام كن». رفتم جلو و سلام كردم. با كلام فصيح به من فرمود: «برو نام دخترت را كه ديروز نامگذاري كردي تغيير ده كه آن اسم را خدا دوست ندارد». وي گويد: «دختري برايم متولد شده بودكه نامش را حُميراء (لقب عايشه) نهادم حضرت صادق(عليه السلام) به من فرمود كه دستور موسي را رعايت كن تا هدايت شوي؛ من نيز نام او را تغيير دادم».[4]
امام باقر(عليه السلام) فرمود: «شيطان وقتي ميشنود كسي به نام دشمني از دشمنان ما صدا ميكند، خوشحال ميشود و به خود ميبالد».[5]
اينها همگي ميفهماند كه اهل بيت: بدون مصلحت هرگز نام مخالفان را انتخاب نميكردند. آمار اسامي شيعيان نيز كه در نامهاي راويان آنها جلوهگر است، نشان از اندك بودن استفاده از نامهاي مخالفان دارد؛ مثلاً در «رجال نجاشي» كه مشتمل بر 1238 نام است، دو نام عثمان و چهارده نام عُمر وجود دارد و چه بسا چون پدران آنها از شيعيان نبودند، اين نام را برگزيدهاند.
شاهد بر مصلحتانديشي و تقيه ائمه: در انتخاب نام مخالفان آن است كه شخصي به امام رضا(عليه السلام) عرض كرد: «وقتي از كوفه آمدم همسرم باردار بود، از خداوند بخواهيد فرزندش پسر باشد». حضرت فرمود: «پسر است، نامش را عُمر بگذار». وقتي به كوفه آمدم، ديدم برايم پسري متولد شده است و نامش را علي گذاردند. من به سخن حضرت رضا(عليه السلام): عمل كردم و نامش را عُمر نهادم. همسايهام گفت: «من ديگر سخن كسي را در مورد رافضيبودن تو قبول نميكنم».[6]
به هر حال، ما گرچه توهين آن زن را به آن كودك و شخصيتهاي مورد احترام مسلمانان هرگز تأييد نميكنيم؛ ولي يادآوري ميكنيم كه زماني نيز شيعه را به جُرم داشتن نام علي ميكشتند.
ابن حجر از دانشمندان اهلسنت در «تهذيب التهذيب» آورده است:
بنياميه اگر ميشنيدند نوزادي نامش علي است او را ميكشتند. شخصي به نام رباح كه نام پسرش را علي نهاده بود، وقتي متوجه خطر شد، گفت: نام او عُليَّ است». پسرش نيز ميگفت: حلال نميكنم كسي را كه به من عَلي بگويد؛ من عُليّ هستم.[7]
همچنين شخصي به حجاجبنيوسف گفت:
خانوادهام مرا عاق كردهاند و نامم را علي گذاردند. نامم را تغيير ده و مقداري نيز به من كمك كن كه نيازمندم. حجاج گفت: «براي واسطه زيبايي (بيزاري از اسم علي) كه آوردي، نامت را فلان نهادم». سپس منصبي به او داد و گفت: «برو آنجا مشغول باش».[8]
[1]. الامام الصادق7، اسد حيدر، ج 1 و 2، ص 242.
[2]. طبقات الشافعية الكبري، ج3، ص14؛ معرفة علوم الحديث، حاكم نيشابوري، ص83؛ تذكرة الحفاظ، ج2، ص700؛ وفيات الاعيان، ابن خلكان، ج1، ص77.
[3]. لما ذا اخترت مذهب الشيعه، صص 30 و 31.
[4]. وسائل الشيعه، ج 15، ص 123.
[5]. همان، ص 130.
[6]. الخرائج والجرائح، قطبالدين راوندي، ج 1، ص 361؛ بحارالانوار، ج 49، ص 54 (با اندكي تفاوت).
[7]. تهذيب التهذيب، ابن حجر، ج7، ص281.
[8]. شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 58.