سرگردانی شیعیان سرگردانی شیعیان سرگردانی شیعیان بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
سرگردانی شیعیان سرگردانی شیعیان سرگردانی شیعیان سرگردانی شیعیان سرگردانی شیعیان

سرگردانی شیعیان

نویسنده در صفحه 40 ادعا می‌کند که شیعیان بعد از هر امامی دچار سرگردانی و اختلاف می‌شدند. پاسخ شاید در مورد برخی از ائمه: چنین باشد؛ زیرا احادیثی که ائمه دوازده‌گانه را با نامشان معرفی می‌کند، نزد شیعیان مشهور نبوده و علت آن هم شد

نويسنده در صفحه 40 ادعا مي‌كند كه شيعيان بعد از هر امامي دچار سرگرداني و اختلاف مي‌شدند.

پاسخ

شايد در مورد برخي از ائمه: چنين باشد؛ زيرا احاديثي كه ائمه دوازده‌گانه را با نامشان معرفي مي‌كند، نزد شيعيان مشهور نبوده و علت آن هم شدت تقيه و شرايط نامناسب آن دوران بوده است كه انتشار نام ائمه: سبب به خطر افتادن آنها مي‌شده است. ازاين‌رو برخي راويان به كنيه يا تعبيرهاي ديگري، مثل «الرجل» يا «الشيخ» اكتفا مي‌كردند و حتي «حسن بصري» كه از شيعيان علي(عليه السلام) نيز نيست در زمان بني‌اميه از حضرت علي(عليه السلام) به «ابوزينب» تعبير مي‌كرده است. در روايت است كه دو نفر از زيديه نزد حضرت صادق(عليه السلام) آمدند و به حضرت گفتند: «آيا ميان شما امامي هست كه اطاعتش واجب باشد؟» حضرت فرمود: «نه». آنها گفتند: «مردان مورد اعتماد از جانب شما به ما خبر دادند كه شما چنين مي‌گويي و نام عده‌اي را بردند و گفتند كه اينان مرداني پارسا و خردمندند و دروغ نمي‌گويند». حضرت صادق(عليه السلام) ناراحت شد و فرمود: «من چنين دستوري به آنها نداده‌ام و آن دو چون خشم حضرت را ديدند رفتند...».[1]

مي‌بينيم شرايط چنان ناهنجار بوده است كه حضرت صادق(عليه السلام) حتي دستور معرفي خود را نداده است.

پيمان رازداري

شاهد ديگر جريان شك و حيرت «هشام بن سالم» و «محمد بن نعمان» بعد از رحلت حضرت صادق(عليه السلام) است. هشام مي‌گويد:

در كوچه بوديم كه ناگهان مردي كه او را نمي‌شناختم به من اشاره كرد. ترسيدم از جاسوس‌هاي منصور باشد؛ زيرا او در مدينه جاسوس‌هايي گماشته بود كه ببينند مردم بعد از امام صادق(عليه السلام) چه كسي را مي‌پذيرند، تا او را گردن بزنند. ترسيدم اين مرد از آنها باشد. به اَحول (محمد بن نعمان) گفتم: «از من دور شو كه من بر خود و بر تو بيمناكم. اين مرد با من كار دارد. از من دور شو تا هلاك نشوي». وي از من فاصله زيادي گرفت و من دنبال آن مرد رفتم و فكر مي‌كردم كه نمي‌توانم از دست او رها شوم و تن به مرگ داده بودم تا مرا به در خانه موسي بن جعفر(عليه السلام) راهنمايي كرد و رفت. خادم خانه گفت: «رحمت خدا بر تو! داخل شو». وارد شدم و حضرت موسي بن جعفر(عليه السلام) را ديدم. حضرت بدون آنكه سؤالي كرده باشم، فرمود: «به سوي من، به سوي من، نه مرجئه، نه قدريه، نه معتزله، نه خوارج و نه زيديه...» در ادامه با آنكه امام(عليه السلام) با آن جمله، خود را به اشاره معرفي كرده بود، هشام پرسيد: «بعد از امام صادق(عليه السلام) امام كيست؟» فرمود: «اگر خدا بخواهد تو را هدايت مي‌كند». هشام مي‌گويد، پرسيدم: «فدايت شوم، شماييد؟!» فرمود: «من اين را نمي‌گويم». با خودم گفتم درست نپرسيدم. سپس گفتم: «فدايت شوم آيا بر شما امامي هست؟» فرمود: «نه» در اين هنگام هيبت و عظمتي از وي در دلم افتاد كه جز خدا نمي‌داند. عرض كردم: «از شما بپرسم همچنان‌كه از پدرت مي‌پرسيدم؟» فرمود: «بپرس تا با خبر شوي. ولي فاش مكن وگرنه سر بريدن است!» از او سؤالي پرسيدم و ديدم دريايي بي‌كران است. گفتم: «فدايت شوم! شيعيان پدرت، حيران و سرگردانند. آيا جريان امامت شما را با وجود اين پيمان رازداري به آنها بگويم و به‌سوي شما دعوت كنم؟ » فرمود: «به هر كدام كه فهميده است برسان و از او پيمان رازداري بگير. اگر فاش كند سر بريدن است» و حضرت با دست به حلق خويش اشاره كرد... .[2]

در ادامه روايت است كه مردم همگي حضرت را رفته رفته شناختند مگر گروه عمار...

مي‌بينيم كه حضرت كاظم(عليه السلام) براي رعايت جان شيعيان، صلاح نمي‌داند خود را معرفي كند؛ هر چند شيعيان براي مدتي از شناخت امام خويش محروم شوند كه البته معذورند.

نه سلام و نه اشاره

همچنين در دوران امامت حضرت عسكري(عليه السلام)، اوضاع به‌گونه‌اي بود كه حضرت به اصحابش فرمود: «هيچ‌كس به من سلام نكند و با دست و چشم اشاره نكند. شما بر جان خودتان در امان نيستيد».[3]

در اين وضعيت سخت، طبيعي است كه ائمه: نام‌هاي دوازده‌گانه و به‌ويژه نام جانشين خود را بيان نكنند تا به شيعيان هجوم نياورند و امام(عليه السلام) هم در فشار و سختي نباشد.

بله، همچنان‌كه گذشت، وظيفه مردم تحقيق است، به‌گونه‌اي كه موجب صدمه به شيعه يا امام(عليه السلام) نشود وگرنه با وجود مانع، معذورند. خود ائمه: نيز با پيش‌بيني شرايط، احكام آن را بيان كردند؛ يعني حكم زماني كه امام(عليه السلام) را نمي‌شناسند، ضمن آنكه تلاش براي شناخت امام، ضروري است، راه شناخت امام، نص، كرامات، علم و امور ديگر است و اگر در اين فاصله بميرند، معذورند.

در روايتي آمده است كه شخصي از حضرت صادق(عليه السلام) پرسيد: «اگر عالم (امام(عليه السلام از دنيا برود آيا مي‌شود كه مردم، امام بعدي را نشناسند؟ حضرت فرمود: «اما مردم اين شهر (مدينه) نه، اما ديگر شهرها هر كدام به مقدار توان آنها».[4]

به هر حال، اگرچه از روايات و تاريخ استفاده مي‌شود كه بسياري از شيعيان در برخي از دوران‌ها، جانشين امام را به اسم نمي‌شناختند و بعد از رحلت امام قبلي، مدتي به تحقيق مي‌پرداختند، ولي اين به معناي اعتقاد نداشتن همه شيعيان به ائمه دوازده‌گانه نيست. بلكه به معناي وجود موانع از انتشار نام ائمه است كه البته به هيچ يك از اصول شيعه صدمه‌اي نمي‌زند.

 
[1]‌. الارشاد، مفيد، ج 2، ص 187.

[2]‌. الارشاد، ج 2، ص 221.

[3]‌. بحارالانوار، ج 50، ص 269.

[4]‌. كافي، ج 1، ص 442.


| شناسه مطلب: 86181







نظرات کاربران